شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملي (جلد دوم )

شارح : صمدي آملى

- ۳۸ -


3- و عن الاكمال فى حديث انه سئل القائم - عجل الله تعالى فرجه الشريف - عن تاويلها فقال هذه الحروف من انباء الغيب اطلع الله عبده زكريا عليها ثم قصها على محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ). (نور الثقلين ج 3 ص 319)
4- و عن المجمع عن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ): لما انزلت طسم ، قال ، الطاء، طور سينا، و السين اسكندرية ، و الميم مكة و قال : الطاء شجرة طوبى ، و السين سدرة المنتهى ، و الميم محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ). (مجمع البيان ج 8 ص 465)
5- و عن القمى عن الباقر (عليه السلام ): عسق عدد سنى القائم وقاف جبل محيط بالدنيا من زمردة خضراء فخضرة السماء من ذلك الجبل و علم كل شى ء فى عسق . (تفسير قمى ج 2 ص 268)
6- و عن المعانى عن الصادق (عليه السلام ): و اما ((ن )) فهو نهر فى الجنة .
 
6- مرا ميدان بحث اينجا وسيع است   كه در اين صنعتم صنع صنيع است
7- وليكن هر مقالى را مقامى است   سخن از ليلة القدر و امامى است
حضرت مولى را در شعب مختلف فن ارثماطيقى تعليقات بر متن ها و تاءليفات اصيل علمى و تراث علمى است كه در اين ميدان نيز همانند تكمردان هر فنى ، مرد يك فن اند و لذا ورود در بحث علم شريف جفر و اوفاق و اعداد در دفتر دل موجب خروج از حوصله اين دفتر مى شد. لذا چون موضوع بحث در باب قبل و نيز در همين باب كه بيان آن خواهد آمد، در مسئله امامت و ليلة القدر بود و گفته شد كه قرآن در معنى ليلة القدر كافى است و سر ليلة القدر را امام مى دانند و قرآن هم از الف بواسطه بسم الله تجلى يافت و هم الف كافى است و هم قرآن كافى و هر دو در كافى بودن تطابق دارند و لفظ كافى با الف هم در عدد مساوى شدند لذا اقتضى پيدا شد كه به علم حروف نيز اشاره اى گردد، بدين جهت اشاراتى به حروف مقطعه قرآن و بعضى از رموز آن نموده اند كه با بحث ليلة القدر و امامت و انسان كامل نيز مناسبت داشته باشد و مناسبت آن در طى مباحث قبل و بعد روشن مى گردد.
اينك از بيت بعدى به بعد اشارت به يكى از اسرار آن رموز قرآنى يعنى حروف مقطعه مى گردد كه با علم شريف جفر مناسبت دارد و آن اينكه :
 
8- در ابتث يا در ابجد يا در اءهطم   الف اول بود و الله اءعلم
بدان كه علم حروف و اعداد از علوم شريفه اند كه متكفل تبيين علوم غريبه اند و آن را ضوابط علمى و محاسبات دقيقى است و براى آن ارباب و اصحابى كه بعضى در اين رشته ها ساليانى متوغل بودند و اسرار و حقايق فراوانى را از حقايق دار هستى استخراج نموده اند، چه ائمه هدى سر سلسله آنان اند كه روايات را نيز بدان اشاراتى است . و در روايات هم كه به جفر و جفر جامع تصريح شده است .
جناب علامه مجلسى رحمة الله عليه گويد من در نزد جناب علامه شيخ بهايى اصرار شديد بر فراگيرى جفر جامع را داشتم كه وى از تعليم آن امتناع مى نمود.
در علم شريف جفر دوائر را نهايت نبود. و حروف بيست و هشتگانه را به طرق عديده كه براى آن نفادى نمى توان تصور نمود مى نويسند و هر طريقى را به نام دائره اى مى نامند. مثلا گاهى حروف را طورى مى نويسند كه دائره آن را ((ابتث )) مى نامند يا ((ابجد)) يا ((اهطم )) و يا ((ايقغ )) و غير ذلك نام مى نهند. يعنى بيست و هشت حرف را به روش هاى مختلف به جهت مقاصد عديده اى كه دارند مى نويسند و چهار حرف اول آن را بر آن دائره خاص مى نهند، 1- مثلا دائره ابتث بدين چينش است كه معروف است :
ا ب ت ث ج ح خ د ذ ر ز س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ك ل م ن و ه‍ى .
در اين دور و دائره چهار حرف را اخذ مى كنند و نام اين دائره را بر آن چهار حرف مى نهند كه ((ابتث = ا ب ت ث )) گويند.
2- دائره ابجد: ا ب ج د ه و ز ح ط ى ك لم م ن س ع ف ص ق ر ش ت ث خ ذ ض ظ غ . چهار حرف اول مى شود: ((ابجد)) لذا اين دائره را به دائره ابجد نام نهاده اند و جمل ابجديه بدين نحو معروف است كه ((ابجد)) ((هوز)) ((حطى )) ((كلمن )) ((سعفص )) ((قرشت )) ((ثخذ)) ((ضظغ )).
و اين حروف ابجدى از يك تا هزار است كه از ابجد تا حطى از يك تا ده است و كلمن و سعفص از بيست تا نود به نحو ده تا ده تا است و از قرشت تا ضظغ از صد تا هزار به نحو صد تا صدتا است .
چه اينكه جمل ابجدى هشت تاست . (درس 44 دروس هيئت ج 1 مغتنم است .)
3- دائره اءهطمى است كه به فهلويون و طائفه ديگر انتساب دارد كه نزول وجود را از اعلى به ادنى ثم صعود آن را از ادنى كه هيولى است به بالا مى دانند. و تركيب حروف به حيل چهارگانه بنابر تركيب عناصر چهارگانه است و آن چهار عبارتند از:
اءهطمفشذ نارية ، بوينصتض قسط الهواء. جزكسقثظ مائية دحلع رخغ قسط الثرى . و حروف آن را بدين صورت مى نويسند:
 
ناريه هوائيه مائيه ترابيه
ا ب ج د
ه‍ و ز ح
ط ى ك ل
م ن س ع
ف ص ق ر
ش ت ث خ
ذ ض ظ غ
اين حروف همان نحوه حروف ابجدى است منتهى در مقام كتابت به صورت نمودار فوق نوشته مى شود يعنى در چهار ستون و سپس هر ستونى را به عمودى مى نويسند و اسم آن مجموع تركيب شده را به عنصرى مستند مى دانند مثلا در ستون عمودى اول (ا ه‍ ط م ف ش ذ) را مشاهده مى كنيد كه تركيب آن ((اءهطمفشذ)) است و اين را به عنصر نار منتصب مى دانند و در ستون دوم از راست به چپ حروف (ب و ى ن ص ت ض ) را ملاحظه مى فرماييد كه تركيب آن ((بوينصتض )) است كه قسط هواء شده است و هكذا.
دائره ايقغى است كه از يك تا هزار است كه دائره چهار حرف اول عبارت از ((ا ى ق غ )) كه الف يك و ى د ه و ق صد و غ هزار باشد.
يكى از اسرارى كه دوره اين حروف را با هر چينش خاص تعبير به دايره مى كنند براى آن است كه آن را بصورت دايره مى نويسند و از طرفى چون هم از الف شروع و به الف ختم مى شوند به بيانى كه گفته آمد لذا دايره گويند.
((در رموز كنوز)) مولايم آمده است : ((ادوار الحروف لا تعدو لا تحصى ، و همه بدون استثناء حركت دورى دارند چه حروف تدوينى و چه حروف تكوينى چنان كه بسيارى از آنها را به راءى العين مى بينى . قوس نزول و صعود عجيب است يدبر الامر من السماء الى الارض ثم يعرج اليه فى يوم كان مقداره الف سنة مما تعدون . در امكان اشرف و اءخس هم تاءملى بفرما، و در اين كه حركات همه تكوينيات و تدوينيات قوسى و دائره اى است دقتى بكار ببر، و در ((ه )) هم نظرى بيفكن ، و دو چشمى آن را ناظر به دو قوس ياد شده بنگر.))
جناب نراقى در خزائن ص 118 (به تصحيح و تعليفات مولاى مكرمم ) گويد:
((فائدة : بدانكه حروف ابجد كه آنها را شرقيه نيز گويند بيست و هشت است . 7 آتشى ، و 7 بادى ، و 7 آبى ، و 7 خاكى ، و هر حرفى به مزاج عنصرى است كه منسوب به آن است و ضابطه آن است كه حروف ابجد را به ترتيب چهار چهار بگيرند و اول را آتشى و دوم را بادى و سيم را آبى و چهارم را خاكى حساب كنند جمع به اين نحو است : و آتشى اءهطمفشذ هوائى بوينصتض ، مائى جز كسقثظ، ترابى دخلعرخغ .
بدانكه چون هر يك از اين حروف به جهت عدديست پس هر عددى نيز بر طبيعت همان حرف است كه اين حرف بازاى آن است و مركب را بايد رد به بسائط خودش كرد)). انتهى .
آنكه در ضابطه فرمود: ((به ترتيب چهار چهار بگيرند...)) يك راهش همان است كه صورت آن را ملاحظه فرمودى و راه ديگرى دارد كه گفته آيد.
جناب نراقى در خزائن ((ابجد)) را به ((ابجد شرقى و غربى ))، و نيز به ((ابجد كبير و صغير)) تقسيم مى نمايند. آنچه در دائره ابجدى در اين شرح عرض شد همان ((ابجد كبير)) است كه مشهور است . البته دو ابجد ديگرى نيز به نام ((ابجد وسيط)) و ((ابجد جامع اكبر)) مى باشد كه تا به هزار هزار نيز مى روند.
و جناب نراقى راه ديگر را چنين ترسيم فرمود: ((فائدة : در مطاوى اين كتاب گذشت كه حروف بيست و هشت گانه ابجد هفت نارى هستند و هفت هوايى و هفت مايى و هفت خاكى و ضابطه آن ، آن است كه حروف ابجد را به ترتيب چهار چهار گيرند اول آتشى دويم هوايى سيم مايى چهار خاكى به ترتيب عناصر چنانچه در اين جدول ثبت است .
 
ناري هوائي مائي ترابي
ا ه ب و ج ز د ح
ط م ي ن ك س ل ع
ف ش ص ت ق ث ر خ
ذ ض ظ غ
نكته : در همه دوائر مذكوره ملاحظه گرديد كه حرف شريف ((الف )) در اول آنها قرار گرفته است . ((ابتث و ابجد و اهطم و ايقغ و...))
مطالبى پيرامون حرف ((الف ))
 
9- در ادوار يكايك از دواير   الف در اول است و هم در آخر
از اينكه در دواير الف اول باشد روشن است كه در ذيل بيت قبلى گفته آمد. و اما در آخر است براى آن است كه همه حروف يا بدون واسطه و يا مع الواسطه به الف بر مى گردند. از مولايم بشنو:
((در ميان حروف مقطعه الف قطب حروف است و براى ذات اقدس حق است .
 
دل گفت مرا علم لدنى هوسست   تعليمم كن اگر تو را دسترست
گفتم كه الف گفت ديگر گفتم هيچ   در خانه اگر كس است يك حرف بسست
حافظ شيرين سخن گويد:
 
نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار   چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم
و از اين جهت كه در حروف نورانى الف حرف ذات متعاليه حق است ، گفته اند الف مقوم حروف ، و حروف مقوم آيات ، و آيات مقوم سور، و سور مقوم كتاب است ؛ چه كتاب تكوينى و چه كتاب تدوينى )).
در رساله مدارج و معارج از ده رساله فارسى ص 46 فرمود:
((فائده ديگر در اين كه الف قطب حروف است : اشارتى كرده ايم كه الف قطب حروف است ، اكنون در توضيح آن گوييم كه الف در همه حروف يا بى واسطه و يا با واسطه در كار است و مقوم هر حرف است و به منزله ماده آن حرف است . اما بى واسطه مثل (با، تا، يا، صاد، ضاد، واو) و اما به واسطه مثل (ميم و نون و جيم و سين ) كه قوام آنها بر (واو و باء) در مقام الف قرار مى گيرند، چنانكه در كلمات عرب نظير بسيار دارد، و به اين سبب آن را قطب حروف گويند، و به همين جهت اين اسم شريف را حرف ذات مقدس حق دانند كه ظهور حق در صور موجودات چون ظهور الف است در صور حروف .
و ديگر اينكه الف حروف است زيرا كه زبر ملفوظى - 1- كه الف است لفظ قطب است (ا = 1، ل = 30، ف = 80، جمع آن 111 كه عدد قطب است .) و بينه الف هم مطابق با على است و زبر الف هم مطابق با على است . بيانش اين كه زبر ملفوظى الف همزه است و عدد آن صد و ده است ، از بينه الف على را بطلب .
(ها = 6، ميم = 90، زا = 8، ها = 6، كه مجموع آنها صد و ده است .) و بينه الف كه (الف ) است هم صد و ده است كه مطابق با على است ، پس هم ظاهر الف على است و هم باطن الف على است ، لذا فرموده اند: من عرف ظاهر الالف و باطنه وصل الى درجة الصديقين و مرتبة المقربين و لا اله الا هو نيز مساوى با على است .
امير المؤ منين در خطبه شقشقيه كه خطبه سوم نهج البلاغه است درباره خويشتن فرموده است : و هو يعلم ان محلى منها محل القطب من الرحى ينحدر عنى السيل و لا يرقى الى الطير.
و در خطبه 117 نهج البلاغه فرمود: و انما انا قطب الرحى تدور على و انا بمكانى فاذا فارقته استحار مدارها و اضطراب ثفالها... انتهى .
(بعضى از مطالب در مورد الف در شرح بيت چهل و هفتم و چهل و هشتم از باب شانزدهم آمده است ، فراجع .)
جناب عيانى در كنوز الاسماء به الف شروع كرد كه در ابتداى آن گفته است :
 
اى دو عالم به يك امر از تو تمام   كائنات از تو به تنسيق و نظام
جناب مولى روحى فداه در شرح آن به نام ((رموز كنوز)) فرمود:
((ابتدا به الف شده است ، و الف دنباله دارد، ((الم ذلك الكتاب ...)) و متصل در وسط ((يس )) است (بيت 93)، ((يس و القرآن الحكيم ))، و مبداء جميع حروف تكوين و تدوين است . زبر آن رابع قل هو الله احد است ، و بينات آن ثانى يا على يا عظيم . عدد مجموع زير و بيناتش سه الف است كه كافى و عالى است ، و در شرف شمس متعالى است ...))
چه اينكه خود حضرتش در رموز كنوز به الف آغاز كرده است ، آنجا كه فرمود:
((اين حرف بى اسم و رسم ، بلكه كمتر از نقطه بدون حرف ، ساير در خط مشى امام الكل فى الكل على وصى ولى : حسن بن عبدالله طبرى آملى ، مدعو به حسن زاده آملى ...))
آنكه فرمود: ((و متصل در وسط ((يس )) است )) بدين صورت است كه ((ياسين )) است .
در شمس المعارف الكبرى ج 3 ص 350 آمده است : فصل فى حرف الالف : اعلم ان الالف سر الله تعالى فى الموجودات و الكلام على حقايقها يطول بل نذكر ما نحن بصدده فنقول الالف هو اصل الاشكال و اول الحروف و اول الاعداد فعلى الجمله اءنه حرف صادر من الله تعالى الواحد الاحد و له قوة فى باطن العلويات و عدده على التفصيل ال ف و العدد من ذلك ااا فنطق بها من الحروف ا ى ق و ناسب من اسماء الله تعالى كافى و هو تمام المائة فضربناه فى عدد حروف التصريف فبلغ عددها 333...الخ .
 
10- دواير را نه حد است و نه غايت   شنو از جفر جامع اين حكايت
11- كه دور ابجديش بيكرانست   چو اين يك دور، دور ديگرانست
دواير در جفر و در تكسير و اوفاق و علم حروف بى پايان است و به راههاى گوناگون نويسند و در اين مورد از خواصشان در جداول وفقى چه حقايقى دارند و چه عجايبى نقل مى كنند. مثلا در ارتباطاتى كه با ارواح طيبه و اشخاص پيدا مى كنند به آنان دستوراتى مى دهند كه مثلا فلان بخور در فلان وقت و يا فلان مكان خاص انجام شود. در اسماى جلالى به مكان خاص باشد و در اسماى جمالى در مكان خاص ، مثلا اين عمل را در قبرستان انجام دهد. چيزهايى در اين علوم غريبه از علم اعداد و شعب ارثماطيقى آن دارند كه اگر كسى بخواهد به دنبال اين رشته ها به راه افتد تا به هر جا كه مى رود برسد بايد بطور كلى دست از همه چيز بكشد و نوعا آقايانى كه در اين رشته متوغل شدند و به دنبال آن راه افتادند از همه چيز ماندند يعنى اين رشته ها انسان را مى كشد و مى برد.
غرض آن است كه دواير را در جفر و تكسير و غيرهما بى نهايت است ، منتهى بعضى معروف است جفر جامعى هم كه نوشته شده است مربوط به يك دور ابجدى است كه همين يك دور هم بى نهايت است و آن را كران نبود. اين يك دوره ابجدى جفر جامع هم خطى است و هم چاپى آن به طبع رسيده است كه هر دو طبع و خطى آن در نزد حضرت مولى روحى فداه موجود است . آن هم اين دوره چاپى جفر يك دوره متعارف است كه از چهار (اااا) شروع گرديد و تا به چهار (غ غ غ غ ) به اتمام رسيد.
بيانش آنكه :
جفر را بر اساس بيست و هشت حرف ابجدى به بيست و هشت اقليم و جزء مى نامند، و هر اقليمى از اقاليم بيست و هشت گانه را به بيست و هشت شهر (يا بلد يا صفحه )، و هر شهرى داراى بيست و هشت كوى (يا محله يا سطر) است و كوى آن داراى بيست و هشت خانه (يا بيت ) است . بدين صورت :
اقليم ، جزء 28
شهر، بلد، صفحه 784=28*28
كوى ، محله ، سطر 21952=784*28
بيت ، خانه 614654=21952*28
نحوه نوشتن جفر جامع روش خاصى دارد كه مولاى مكرم نيز تا مقدارى آن را نوشتند، يعنى در همان اوانى كه در محضر جناب حجت الحق و اليقين حجة الاسلام آقا سيد مهدى قاضى طباطبايى تشرف داشتند شروع به نوشتن آن نمودند كه چون خيلى وقت مى خواست با اين حال به نوشتن آن مشغول شدند كه در اثناى كار جفر جامع خطى تحصيل شد.
جفر جامع را در اقاليم و شهرها و محله ها و خانه به ترتيب ابجدى نويسند بدين صورت :
اب ج د ه‍و ز ح ط ى ك ل
12110987654321
م ن س ع ف ص ق ر ش ت ث خ
242322212019181716151413
ذ ض ظ غ .
272625 28
بايد حروف ابجدى را در جفر جامع از يك تا بيست و هشت بشمار آورد نه اينكه از يك تا هزار محسوب داشت . يعنى به بُعد ابجدى گرفت نه به حروف ابجدى . لذا هر اسمى كه مى خواهى در جفر جامع بيابى . مثلا حضرت مولى مثال زد به ((جعفر)) كه بايد از اولين حرف آن را به سوى اقليم روى و دومى را به طرف شهر و سومين را به سوى محله و چهارمى را به طرف خانه . يعنى همانگونه در آدرس ‍ ظاهرى اول اسم استان سپس اسم شهر و بعد از آن اسم محله و سپس اسم منزل را نام مى برى ، در مقام نيز از باب تشبيه چنين بنما.
حالا در كلمه ((جعفر)) اولين حرف ((جيم )) است كه آدرس اقليم است يعنى اقليم سوم است ، و بعد از اقليم ، ((عين )) ما را به طرف شهر شانزدهم اين اقليم راهنمايى مى كند، و سپس ‍ ((فاء)) ما را در آن شهر شانزدهم از اقليم سوم به سوى محله هفدهم آن مى برد و وقتى به محله هفدهم از شهر شانزدهم از اقليم سوم مى رساند. پس آدرس جعفر در جفر جامع خانه بيستم از محله هفدهم از شهر شانزدهم از اقليم سوم است ، و اقليم سوم همان حرف جيم است كه با ((ج ج ج ج )) است .
و چون اسم راقم ((داود)) است آدرس او در جفر جامع ، اقليم چهارم ، شهر اول ، محله ششم ، خانه چهارم است .
در غزل ((وصف دل )) ديوان آمده :
 
دوست بگو دوست كه يادش نكوست   تا نگرى نيست جز او اوست اوست
همچو الف در همه آفاق جفر   از بلد و خانه و اقليم و كوست
و اين بيت دوم اشارت به اصطلاحات جفرى از اقليم و بلد و خانه و كوى است . فتدبر.
در درس 44 دروس هيئت و ديگر رشته هاى رياضى آمده است : ((آنان را در رشته هاى علوم ارثماطيقى مواضعت و اتفاق ديگر، و نظير كارشان در شعب اعداد حروف دوائر بسيار است كه ربطى به اين فن ندارد، چنانكه عالم نامدار محمود بن محمد دهدار متخلص به عيانى كه از اعيان علماى اماميه قرن دهم هجرى است در جواهر الاسرار و خلاصه آن ، دوائر عديده اى در اعداد خاص و هر يك را براى امرى مخصوص ، و بسيارى را منصوص به روايتى ماءثور ذكر كرده است . و به خصوص علماى مغاربه را در فنون ارثماطيقى و اعداد حروف دوائر شرح و بسطى بتمام است و دستى بسزا دارند.))
در پايان درس 54 دروس هيئت بعد از بيان اقاليم به اصطلاح هيئت تحت عنوان ((تتمه )) مى فرمايد:
((تتمه : تقسيم اقليم ارضى به اقسام هفتگانه ، و اقليم هشتم سماوى كه عرض اقليم رويت بوده است ، دانسته شده است . و به اقليم هشتم به اصطلاح عرفان اشارتى شده است .
اكنون بدان كه در بسيارى از كتب و رسائل علوم و فنون مطلقا لفظ اقليم به معنى مطلق سرزمين نيز بكار برده شده است و از كثرت موارد استعمال نيازى به نقل شواهد نيست .
و علم جفر از علوم ارثماطيقى را 28 اقليم است كه هر حرفى از حروف به بُعد ابجدى حروف گرفته شود و هر مربع آن حاوى چهار حرف است ، حرف اول اقليم و دوم شهر و سوم كوى و چهارم خانه است بدين بيان كه احمد را در اقليم اول ، شهر هشتم ، كوى سيزدهم ، خانه چهارم بايد گرفت ؛ و محمد را اقليم سيزدهم ، شهر 8، كوى 13، خانه 4؛ و يوسف را اقليم 10، شهر 6، كوى 15، خانه 17؛ و يوشع را اقليم 10، شهر 6، كوى 21، خانه 16، و على هذا القياس .
و گاهى حروف را به چهار اقليم قسمت مى كنند كه حصه هر اقليم هفت حرف مى شود)) انتهى .
جناب محقق نراقى در خزائن ص 314 فائده اى در كيفيت نوشتن جفر جامع مطرح فرموده است كه نقل آن مناسب مى نمايد.
((فائدة عظيمة در كيفيت نوشتن جفر جامع : بدانكه بايد بيست و هشت جزء كاغذ وضع كرد و هر جزئى چهارده ورق كه بيست و هشت صفحه باشد و در هر صفحه اى بيست و هشت سطر باشد و در هر سطرى بيست و هشت خانه باشد و در هر خانه چهار حرف رسم مى شود و در اصطلاح هر جزيى را اقليم و هر صفحه اى را شهرى و هر شهرى محله اى و هر محله اى را مشتمل بر بيست و هشت خانه است و حروفى كه در خانه ها رسم مى شود به اين طريق است كه هر خانه اى چهار حرف ، حرف اول علامت جزء، دوم علامت صفحه ، سيم علامت سطر، چهارم علامت خانه .
پس در خانه اول از سطر اول از صفحه اول از جزء اول چهارم الف است . اولين علامت علامت جزء اول و ثانى علامت صفحه اول ، ثالث علامت سطر اول ، رابع علامت خانه اول ، و در خانه دوم از سطر اول سه ((الف )) و يك ((ب )) رسم كنند و همچنين تا خانه بيست و هشتم سه ((الف )) و يك ((غ )) كه علامت بيست و هشتم است رسم كنند، و در خانه اول از سطر دوم از صفحه اول از اين جزء دوم ((الف )) و يك ((ب )) و يك ((الف )) رسم كنند كه علامت جزء اول و صفحه اول و سطر دوم و خانه اول است ، و در خانه دوم دو ((الف )) و دو ((ب )) نويسند و همچنين تا آخر سطر، و در سطر سيم از صفحه اول در خانه اول دو ((الف )) و يك ((ج )) و ((الف )) نويسند، و در خانه دوم دو ((الف )) و ((ج )) و ((ب )) نويسند و همچنين تا آخر سطر، و در صفحه دوم در خانه اول از سطر اول يك ((الف )) به جهت جزء، يك ((ب )) به جهت صفحه و دو ((الف )) به جهت سطر و خانه نويسند و على هذا القياس تا در خانه آخر از سطر آخر از جزء آخر چهار ((غ )) نويسند.
فائدة : در بعضى از رسائل بنظر رسيده كه هر كه اين جفر جامع را بنويسد و با خود دارد همه مخلوقات او را مطيع و منقاد گردند و كسى در مدة العمر با او دشمنى نتواند كرد، و هر خانه اى كه در اين جفر جامع باشد از مرگ فجاءة و طاعون در امان باشد، و اگر كسى با لشكرى باشد فتح ايشان را باشد و هر كه بنويسد به هر مراد كه خواهد برسد، و هر آفريده اى كه در بلايى عظيم افتد اين را بنويسد و با خود دارد حق تعالى او را از آن ورطه برهاند، و اگر حاجتى داشته باشد و به آن نتواند رسيد چهل روز همه روزه نظر بر اين اوراق افكند تا حاجتش روا شود به شرط تقوى و كتمان سر و پرهيزكارى ، و هر روز بعد از نماز دويست مرتبه بگويد ((يا رحمن كل شى ء و راحمه )) و بعد از آن نظر به آن اوراق كند و اگر دشمنى داشته باشد كه به هيچ نوع دفع آن را نتواند كرد هر روز بعد از صبح چهل مرتبه بگويد: يا مذل كل جبار بقهر عزيز سلطانه و نظر بر آن اوراق كند تا چهل روز، روز آخر حروف اسم آن شخص را بسط عددى مثل آنكه اسم محمد را بجاى ((ميم )) اءربعين و بجاى ((ح )) ثمانية ، و بجاى ((ميم )) اءربعين و بجاى ((دال )) اربعه ثبت نمايد و به ترتيب تكسير كند به اين نحو...؛ و بسط حرفى مثل آنكه حروف اسم آن شخص را تكسير كند و به حروف را جدا گانه و بسطى را جداگانه بر كاغذ نويسد يكى را در گورستان بسوزاند و يكى را در خاك كند بشرط آنكه آن كس به حسب شرع دفع آن واجب باشد پس آن كس ناچيز گردد.))
انتهى .
خواننده گرامى دانا است كه دست بدين اعمال زدن بدون مقدمات و اذن حق متعال خلاف ادب مع الله است و مبارزه با نظام آفرينش و كلمات وجودى و چينش كشور هستى است . لذا اگر كسى را به اين حقايق سر و سرى شد بايد اذن الله تكوينى را كه بر اساس ولايت تكوينى است داشته باشد و در صورت اوامر الهى بدان دست زند وگرنه خلاف حقيقت گرداننده نظام بلكه خلاف عين نظام است . يعنى جفر جامع و ديگر شعب ارثماطيقى را هم مى شود در جمالى بكار برد و هم در جلالى ، در جمالى آن چه بسا در موارد زيادى اذن باشد همانند الفت ايجاد كردن بين دو مسلمان يا بين زن و شوهرى ؛ ولى در جلالى آن كه در بيانات جناب محقق نراقى آمدهاست بهتر آن است كه انجام نگيرد و در صورت اذن و امر الهى از باب اطاعت از اوامر حق متعال در همان محدوده امر انجام مى گيرد. يعنى جفّار بايد بداند كه خداست دارد خدايى مى كند و او را شاهد و ناظر مطلق در همه شئون بداند، و خود را در برابر حق متعال چيزى نبيند و لذا ائمه هدى با اينكه صاحب جفر جامع بودند كه طبق نصوص ماءثور جفر جامع در نزد آنها است ولى هرگز در امور جلالى دست به اعمال جفرى نزدند كه ادب مع الله و حضور و مراقبت تام را مراعات نموده اند. فتدبر.
در ص 138 خزائن آمده است : اعلم اءن الجفر ثمانية و عشرون جزءا، كل جزء ثمانيه و عشرون صفحه كل صفحة ثمانية و عشرون سطرا، كل سطر ثمانية و عشرون بيت ، فى كل بيت اءربعه اءحرف ، الحرف الاول بعدد اجزاء الثانى بعدد الصفحات الثالثة بعدد الاسطر الرابع بعدد البيوت ، فاسم جعفر مثلا يطلب من البيت العشرين من السطر السابع عشر من الصفحة السادسة عشر من الجزء الثالث و على ذلك فقس .
اين همان است كه در ابتداى شرح اين بيت گفته آمد.
جناب بونى در شمس المعارف الكبرى در ص 342 و ص 343 در معرفت جفر امام صادق (عليه السلام ) آورده است .