كى رفته اى ز دل كه تمنا كنم ترا |
|
كى بوده اى نهفته كه پيدا كنم ترا |
غيبت نكرده اى كه شوم طالب حضور |
|
پنهان نگشته اى كه هويدا كنم ترا |
با صد هزار جلوه برون آمد كه من |
|
با صد هزار ديده تماشا كنم ترا |
هر موجودى مى تواند با همه كلمات وجودى كه مظاهر حق اند، او را تماشا كند و به
مشاهده چهره دلاراى او به نظاره بنشيند،