25- بخوانم از برايت داستانى |
|
كه پيش آمد براى من زمانى |
26- شبى در را به روى خويش بستم |
|
به كنج خانه در فكرت نشستم |
27- فرو رفتم در آغاز و در انجام |
|
كه تا از خود شدم آرام و آرام |
28- بديدم با نخ و سوزن لبانم |
|
همى دوزند و سوزد جسم و جانم |
29- به گفتند اين بود كيفر مر آن را |
|
رها سازد به گفتارش زبان را |
30- چو اندر اختيار تو زبانت |
|
نمى باشد، بدوزند اين لبانت |
31- از آن حالت چنان بى تاب گشتم |
|
كه گويى گويى از سيماب گشتم |
32- ز حال خويش ديدم دوزخى را |
|
چشيدم من عذاب برزخى را |
مرا از اين حالت ، همان حالت توجه است كه قيامت شخص متجلى مى گردد و سرائر وجودى او
برايش متمثل مى شود. به رساله