شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملي (جلد دوم )

شارح : صمدي آملى

- ۲۰ -


اما بعد: فانا نحمد اليك الله الذى لا اله الا هو. و قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) ((اذا احب اءحدكم اءخاه فليعلمه اياه )) و اءنا احبك . و يقول الله تعالى ((و تواصوا بالحق )) و قد وقفت على بعض تواليفك ، و ما ايدك الله به من القوة المتخيلة و ما تتخيله من الكفر الجيد. و متى ما تغذت النفس (من ) كسب يديها فانها لا تجد حلاوة الجود، و تكون ممن اءكل من تحته ، و الرجل من اءكل من فوقه ، كما قال تعالى ((ولو انهم اءقاموا التورية و الانجيل و ما انزل اليهم من ربهم لاكلوا من فوقهم و من تحت اءرجلهم )) وليعلم وليى - وفقه الله - ان الورائة الكاملة هى التى تكون من كل الوجوه لايكون ناقص الهمة ، و قد علم وليى - وفقه الله - ان حسن اللطيفة الانسانية انما يكون بما تحمله من المعارف الالهية ، و قبحها بضد ذلك . و ينبغى للعالى الهمة ان لا يقطع عمره فى المحدثات و تفاصيلها فيفوته حظه من ربه . و ينبغى له ايضا اءن يريح نفسه من سلطان فكره فان الفكر يعلم ماءخذه ، و الحق المطلوب ليس ذلك ، و ان العلم بالله خلاف العلم بوجود الله ... و لقد اءخبرنى من اءوثق به من اخوانك ، و ممن له فيك نية حسنة جميلة ، اءنه رآك و قد بكيت يوما. فساءلك هو و من حضر عن بكائك . فقلت ((مساءلة اعتقدتها منذ ثلاثين سنة ، تبين لى الساعة بدليل لاح لى ، اءن الامر على خلاف ما كان عندى ؛ فبكيت و قلت : و لعل الذى لاح ايضا يكون مثل الاول )) فهذا قولك . و من المحال على العارف بمرتبة العقل و الفكر اءن يسكن اءو يستريح ، و لا سيما فى معرفة الله تعالى . و من المحال اءن يعرف ماهيته بطريق النظر. فمالك ، يا اءخى ! تبقى فى هذه الورطة ، و لا تدخل طريق الرياضات و المجاهدات و الخلوات التى شرعها رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) فتنال مانال من قال فيه سبحانه و تعالى ((عبدا من عبادنا آتيناه رحمة من عندنا و علمنا من لدنا علما)) و مثلك من يتعرض لهذه الخطة الشريفة و المرتبة العظيمة الرفيعة الى آخره .
سپس از جناب محقق خواجه نصير طوسى و محمد غزالى و شيخ ‌الرئيس ابن سينا، و حكيم فاضل نصيرالدين كاشى و حكيم كامل افضل الدين كاشى ، و جناب ابن تركه صاحب تمهيد الفواعد و كمال الدين جناب ميثم بحرانى و استادش و ملا عبدالرزاق قاسانى ، رحمة الله عليهم نقل مى كند كه همگان از علوم رسمى به علم تصوف و طريق رياضت رجوع نموده اند تا كام دلشان را برآورند.
 
23- علوم رسمى ار نبود معدّت   ترا رهزن شود مانند ضدّت
24- چو كردى علم اصلى را فراموش   گرفتى علم رسمى را در آغوش
در الهى نامه حضرتش آمده است :
((الهى واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و كتابم حجابم !))
((الهى علمم موجب ازدياد حيرتم شده است ؛ اى علم محض و نور مطلق ، بر حيرتم بيفزا!)).
كه اين علم همان علم اصلى است .
((الهى اى كاش الفاظى جز اسماى عليا و صفات حسنايت نبود كه از الوان الفاظ چه رنگها گرفته ايم )).
((الهى آن كه عالم است عامل است ؛ اين خفته صنعتگر است نه دانشور)).
((الهى اگر علم رهزن شود عاصم جز تو كيست )).
((الهى اگر دانشمند رهزن شود از هر اهريمنى بدتر است ، كه دزد با چراغ است )).
آنچنان علم رسمى را در آغوش مى گيرد كه نسبت به اولياء اللهى كه بر روى سفره علم اصلى نشسته اند، زبان به ژاژخواهى مى گشايد، و جسارت مى كند.
 
25- گرت سَجْف ثخينى نيست حاجب   ترا بودى لقاء الله واجب
سَجْف و سِجْف ج سُجُوف و اسجاف : دو پرده كه با هم قرين باشند و ميان آنها باز باشد بشكل - هر در كه آن را به دو پرده پوشيده باشند و هر دو جانب و كناره آن را سَجْف گويند.
(فرهنگ جامع ) و ثخين - سخت و ضخيم را گويند.
آن چنان كه گفته آمد، خداى سبحان انسان را طورى آفريد كه لايق صعود به ملكوت عالم است و براى او در طريق براى كام دل گرفتن ، قرار داد ولى اگر يكى از آن دو طريق كه علم رسمى بدون ديگرى باشد موجب سقوط او مى گردد كه از لقاى الهى دور مى ماند.
از ابيات بعدى تا آخر به منزله شرح بيان مذكور است كه انسان در وصول به حقايق عالم و لقاى حق ، دو راه دارد كه يكى از آن دو معدّ است و ديگرى اصل كه آن راه علم رسمى است براى وصول به علم لدنى و حقيقى و ارثى ، كه تا به لقاى حق بار يابد. آن را به مقدمه اى مصدر مى فرمايند زيرا كه صاحب دفتر دل مى خواهد اكنون طريق تحصيل علوم رسمى خويش را تبيين فرمايند كه از باب ((فاءما بنعمة ربك فحدث )) است .
اما مقدمه آن مشتمل بر ابياتى است كه توهم خودستايى را از ديگران دور مى فرمايند و لذا فرمود:
 
26- همى خواهم ز درد خود بنالم   مپندارى كه از اين قيل و قالم
27- بخواهم فضل خود را برشمارم   كه من از اين دعاوى بركنارم
28- كسى كو بر جناح ارتحال است   كجايش اينچنين فكر و خيال است
29- همه دانند كاين آزاده از پيش   نبوده در پى آرايش خويش
30- مرا از خودستايى عار آيد   كه جز نابخرد دون را نشايد
31- چو اين آرايش است آلايش من   نبوده هيچگاهى خواهش من
بلكه ذلك فضل الله يؤ تيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم است . صاحب گفتار در مقام ، در شاءن خويش كه حكايت از واقع است ، از بيت سى و هفتم الى چهل و هفتم باب اول مطالبى را فرمود كه خواستى به شرح آن مراجعه بنما تا آنچه كه مطابق با متن واقع است دريابى . زيرا آرايش آنچنانى ، آلايش ، آلايش و آلودگى است كه از شاءن صاحبدلانى چون مولايم دور است .
عزيزى چه خويش گفته است :
 
اين پير كه نام او حسن زاده بود   آزاده ترين مردم آزاده بود
در گوشه ايران تو مبينش تنها   در عرش برين صاحب آزاده بود
32- مرا دردى نهفته در درونست   كه وصف آن ز گفتگو برونست
33- بسى روز و بسى ماه و بسى سال   گذشته از من برگشته اقبال
بعد از اين بيت ، حضرت مولى را ابياتى است كه آن را در كلمه 227 هزار و يك كلمه ص 74 ج 2 ط اول آورده است كه حكايت از گوشه هايى از بيوگرافى حضرتش و پيشامدهاى اوائل زندگى دارد كه به ظاهر بسيار تلخ و ناگوار بود، ولى همه آنها موجب نزول الهيه بوده است . منتهى در اين مورد فرمودند كه چون ديدم دفتر سنگين و اين ابيات با وزانت آن سازگار نيست آن را برداشتم . اينك آن ابيات حذف شده را كه ظاهرا در بين آن ابيات در هزار و يك كلمه نيز مقدارى حذف شده است ، از كلمه 227 نقل مى كنيم :
كلمه 227: اگر بيوگرافى اين كمترين حسن حسن زاده آملى را در مصاحبات ديده ايد و شنيده ايد و يا در مجلات و جرايد و ديگر نوشته ها خوانده ايد، در حقيقت چنان است كه عارف رومى فرموده است :
 
هر كسى از ظن خود شد يار من   از درون من نجست اءسرار من
در بعضى از سروده هايم بدان اشاره شده است كه ابيات زير برخى از آن است :
 
1- بسى روز و بسى ماه و بسى سال   گذشته از من برگشته اقبال
2- چه بگذشت و چه بگذشت و چه بگذشت   بيا مى پرس از كوه و در و دشت
3- بيا مى پرس از كوه گل اندام   چه بر ما مى گذشت از بام تا شام
4- بيا مى پرس از كوه دماوند   چه كرده با من الطاف خداوند
5- بيا مى پرس هم از كوه مازش   بيا مى پرس از رود هَرازش
6- بيا مى پرس هم از رود آلش   بگو با تو حسن چون بود حالش
7- بيا مى پرس از دريا و بيشه   ز ديه اهلم و ديه تميشه
8- بيا مى پرس از شهر و ديارم   بيا مى پرس از اسك و زيارم
9- بنالم از زيارم از زيارم   ز نيش مار با دست يسارم
10- چه گويم از زيار و زهر مارش   كه در انگشت دستم برده كارش
11- جوانى كمتر از سن مُراهِق   گزيده بنصرم را مار مارق
12- ز زهرش آن چنان بى تاب گشتم   كه گويى ، گويى از سيماب گشتم
13- چو مشكى از ها آكنده ، گشتم   بسى مردم دوباره زنده گشتم
14- ز سوز زهر و از آماس اندام   نه در شب خواب و نه در روز آرام
15- نه مامم بر سرم بود و نه بابم   پرستارم كه بوده ؟ پيچ و تابم
16- زحيّه از حياتم دست شستم   شگفتا كه حيات تازه جستم
17- ز لطف حق دوباره زنده گشتم   چو خورشيد فلك تابنده گشتم
18- بيا مى پرس از ليل و نهارم   شتاء و صيف و پائيز و بهارم
19- بيا مى پرس از ايران بى نون   ازين مولد اين يونس ذوالنّون
20- بيا از ماه و از استاره مى پرس   ز شبهاى من بيچاره مى پرس
21- بيا مى پرس هم از صبح صادق   كه ما را بود يك يار موافق
22- به تقدير يگانه داور من   ز خردى مادرم رفت از سر من
23- پس از چندى پدر هم شد روانه   سوى خلد برين جاودانه
24- چه گويم ز آنچه آمد بر سر من   پس از فقدان آن دو گوهر من
25- نمودم اندكى از خود حكايت   مپندارى كه مى باشد شكايت
26- چه باشد مشربم يعقوبى اى دوست   كه نيش و نوش آن هر دو چه نيكوست
27- مر آن مشرب مرا آورده در راه   كه اءشكوا بثّى و حزنى الى الله
28- ز مردم تا گران جانى بديدم   به القاءات سبوحى رسيدم
29- هر آن زخمى كه ديدم از زمانه   براى فيض حق بودى بهانه
30- زاد با روز اقبال خلايق   نديدم جز محبتهاى خالق
31- هر آن چيزى تو را كز آن گزند است   براى اهل دل آن دلپسند است
32- بَدان را هست بر ما حق بسيار   چو حق مردم پاكيزه كردار
33- بسى در جزر و مد روزگارم   بَدان را ديده ام آموزگارم
34- مرا استاد كامل كرد آگاه   كه ((التوحيد اءن تنسى سوى الله ))
كوه گل اندام كه از زبان محلى معروف به كوه ((گلند)) است ، در قسمت جنوبى روستاى ايراى لاريجان واقع شده است كه مشرف بر اين روستا است و پايتخت ملكه اى به نام ((گل اندام )) بود كه در آنجا قلعه هاى محكمى داشت و بر لاريجان امارت مى كرد.
و حضرت مولى را در اين كوه خاطرات فراوانى است .
كوه ((مازش )) ماز همان رشته كوه كتل امامزاده هاشم در جاده هراز است كه آن را در زبان محلى ((مازك )) گويند و چون استان مازندران در درون اين رشته كوه قرار گرفته كه يعنى ((درون ماز)) به ماز اندرون )) و مازندران معروف گشت .
رود هراز كه معروف است و در كنار جاده هراز واقع شده كه از رشته كوه البرز سرچشمه مى گيرد و به درياى خزر متصل مى گردد. و اشاره است به غرق شدن در رودخانه وحشتناك هراز كه ماجرايى دارد و با لطف حق تعالى نجات يافت .
((رود آلش )) به زبان محلى به ((آلش رود)) معروف است كه حضرت مولى با ((ناو)) باربرى اش در آن غرق شد كه خاطره اش بسيار سنگين است كه با چه لطف خاص ، نجات حاصل شد.
مراد از ((دريا و بيشه )) درياى خزر و جنگل وسيع مازندران است كه حضرتش در دريا غرق شدند كه بعد از چندين ساعت در درون آب دريا، درياى الهى حياء نمود و حضرتش را به ساحل آورد و مردم گمان كردند كه حضرتش از دنيا رفته است ولى حياتى دوباره تحصيل شد. و در يك حادثه وحشتناك ديگرى در جنگل مازندران گم شدند كه هر چه داد و فرياد نمودند كسى جواب نمى داد و آن هم در خردسالى كه خداوند از حيوانات وحشى ، حضرتش را نجات داد.
و مراد از ((ديه اهلم )) همان روستاى اهلم و ((ديه تميشه )) روستاى تميشه است كه بين محمود آباد واقع است كه وقايع بسيار مهمى در اين مورد رخ داده است ... قابل ذكر است كه مرقد مطهر و منور مادر معصومه اش در روستاى اهلم ، و مرقد منور والد ارجمندش در كنار امام زاده ابراهيم آمل واقع شده است .
مراد از ((زيار)) روستاى كوهستانى است كه در جهت جنوب غربى روستاى ايراء واقع است كه حضرت مولى در سنين نوجوانى ، بين اسك كه در 70 كيلومترى آمل در مسير جاده هراز واقع است و زيار، با اسب و اءستر به اصطلاح مازندرانى ((چالبدارى - باركشى )) مى نمود، كه وقايع فراوانى در اين بيت مطرح است كه در مورد زيار، حادثه بسيار تلخ اما شيرين مارگزيدگى را مطرح فرمود كه داستان آن شنيدنى است .
مراد از ((ايران بى نون )) همان ((ايرا)) است كه مستقط الراءس حضرت مولى است كه از خانه پدرى حضرتش يك اطاق مخروبه اى كه سقف آن فرو ريخته شده و به يك طلّى از خاك مبدل گشت آثارى به جاى مانده است كه اميد است جز آثار با ارزش و ذى قيمت باستانى قرار گيرد و براى همه مشتاقان به كمال انسانيت درسى باشد.
بعد از فقدان مادر زكيه و مطهره و پدر گرامى اش ، وقايعى در زندگى مولى به وقوع پيوست كه شنيدن آنها موجب بى صبرى است . اما مى فرمايند كه همه آن تلخى ها، شيرين بود زيرا كه هر چه آن خسرو كند شيرين بود. و مشرب يعقوبى در پيش گرفتند كه فقط در خلوتخانه عشق با حقيقت عالم ، حضرتش را رازهايى است . و از همين راه به القاءات سبوحى دست يافته اند كه حقيقت آن است كه قلم راقم از پياده كردن آن خاطرات ، عاجز است .
حضرتش در مورد ابيات مذكور فرمودند: ((عمده نظر من ابيات پايانى آن است كه از ((نمودم اندكى از خود حكايت ...)) يعنى از بيت 25 به بعد است كه بسيار آموزنده است و براى من يقين حاصل شد كه هر وقت از ناحيه ديگران زخمى و ناراحتى بر من وارد مى شد، از طرف ديگر، فيض حق سرازير مى شد و اين براى من مشهود بود)).
مراد از ((استاد كامل )) استاد علامه آشيخ محمد تقى آملى بود كه در رؤ يايى شيرين سحرگاه ، به حضرت مولى اين جمله عرشى را فرمودند كه شرح آن در ذيل بيت 41 از باب هفتم گذشت .
حقيقت آن است كه حضرت مولى در همان عنفوان جوانى متلبس به ((توحيد صمدى قرآنى )) و متنعم به نعمت ((حضور و مراقبت )) بوده اند كه همه بركات زير سر همين يك كلمه است كه با حقيقت ((ولايت )) ارتباط روحى برقرار بود. فتدبر ترشد. اين ابيات را شرحى مفصل لازم است كه اشاره به زندگى نامه حضرت مولى است . ((لعل الله يحدث بعد ذلك امرا.))
 
34- كه سرگرم به قيل و قال بودم   يكى دل مرده بيحال بودم
35- صرف العمر فى قيل و قال   اءجبت النفس عن كل سوال
قيل و قال مصدر قال يقول است ؛ قال يقول قيلا و قالا. در المنجد در ماده ((قَوَالَ)) آمده است :
قول - قال يقول قولا و قالا و قيلا و قولة و مقالا و مقالة : تلفظ - تكلم ... مراد اين است كه قيل و قال در اين بيت فعل مجهول و معلوم نيست ، بلكه مصدر و اسم است و لذا حرف ((فى )) بر سر آن آورده شده است . يعنى عمرم را در قيل و قال صرف كردم و نفس را از هر سوالى كه داشت مجابش نمودم .
 
36- به چندين رشته از منقول و معقول   تسلط يافته ام معقول و مقبول
حضرت آيت الحق و اليقين ، علامه ذوالفنون ، آية الله العظمى ، مولى حسن زاده آملى روحى فداه ، جامع معقول و منقول و جامع علم و دين است كه بحق از نوادر اءعصار كه در آثار ارزشمند خود، عصاره معارف حقه الهيه و القاءات سبوحى ربانيه را چون باران رحمت الهى از عرش توحيد و ولايت مى ستاند و بر قلبهاى شيّق به كمال مطلق مى فشاند. او به عنوان مظهر ولايت نوريه بوالحسنى ، كه حسن از بوالحسن دارد نشانى ؛ ياد و نام اوتاد معرفت و يقين و راسخون علم و تقوى و فضيلت را در نهان روشن ضميران كوى ولايت زنده مى كند. حضرتش كاملى مكمل ، و عارفى و اصل ، و شاهدى مشهود است كه خضر راه سالكان كوى طريقت و حقيقت است و وى را در مطلق علوم معقول و منقول ، اجتهاد است كه در هر رشته اى به سر حد اجتهاد رسيده اند . ((ذلك فضل الله يؤ تيه من يشاء)).
از ابيات تبرى حضرتش بشنو:
 
توره كه دارمه مال و مناله كورمه   زر ره كه دارمه سنگ و سفاله كورمه
اونى كه وِسّه ياد بَاينّه   حرف زيادى و قيل و قاله كورمه
در مصراع دومش مى فرمايد آنچه كه بايد ياد مى گرفتم فرا گرفته ام و حرف زيادى و قيل و قال را مى خواهم چه كنم . اين بيان مويد آن گفتار راقم است كه در مطلق رشته هاى علمى معقول و منقول مجتهدند و راقم سطور را شواهد ديگرى نيز هست كه لعل الله يحدث بعد ذلك امرا.
 
37- لغت با صرف و نحو آنسان كه خواهى   چنانكه هست آثارم گواهى
حضرت مولى در تاريخ مرداد ماه 63 در مصاحبه با كيهان فرهنگى فرمودند: ((من فقط به اين جهت شرح زندگى و بخصوص نام تاءليفات و كتب خود را ذكر مى كنم تا همگان بدانند كه روحانيت همواره با فداكارى و تلاشى عظيم ، سنگر فرهنگ و علوم اسلامى را كه ضامن اعتلا و حيات آن بوده است ، حفظ كرده و در اين راه متحمل سختيها و مجاهدتهاى طاقت فرسايى گشته است و پاسخى باشد به ياوه سرايانى كه ناجوانمردانه هر گونه اتهامى را به روحانيت و علماى اسلامى روا مى دارند.))
حضرتش ادبيات عرب و فارسى از صرف و نحو و معانى و بيان يعنى مطول و سيوطى و مغنى و كليات سعدى ، گلستان سعدى و نصاب الصبيان و لغت و ديگر كتب درسى از جامع المقدمات ، شرح جامى بر كافيه ، حاشيه ملا عبدالله ، شرح قطب رازى بر شمسيه كاتبى ، شرح نظام بر شافيه در صرف ، معالم الاصول و تبصره علامه در فقه ، مغنى در نحو، شرايع محقق در فقه ، و بخشى از شرح قوشچى بر تجريد در كلام و چند كتاب از لمعه در فقه و قوانين الاصول از اول تا مباحث عام و خاص را در مسجد جامع آمل در خدمت اساتيد بزرگوار آن روز همانند آشيخ احمد اعتمادى و آشيخ عزيز الله طبرسى و شيخ ابوالقاسم فرسيو و آشيخ عبدالله اشراقى و مرحوم محمد آقاى غروى قدس الله اسرار هم گذرانده اند كه به زندگينامه حضرتش مراجعه گردد.
 
38- بتدريس و به تعليق مطول   بچندين دوره اش بودم معطل
حضرت مولى شش دوره به تدريس مطول توفيق داشت و معانى مطول از اول تا آخر و قسمت زيادى از بيان و بديع آن را نيز تحشيه فرمودند كه بسيار گرانقدر و شريف است .
 
39- به شرح شاطبى در علم تجويد   كلام اندر شروح متن تجريد
در زندگينامه حضرتش كه به قلم مباركش در جواب نامه آسيد حسن امين نوشته شده است كه در آسمان معرفت به توسط فاضل محترم جناب حجت الاسلام محمد باقر داودى زيد عزه العالى به فارسى برگردانده شده است ، آمده است :
((در تجويد و علم قراءات : شرح شاطبيّه به نام ((سراج المبتدى و تذكار المقرى المنتهى )) كه شرح علامه شيخ على بن قاصح عذرى بر قصيده لاميّه منظومه علامه شيخ قاسم بن فيره رعينى شاطبى در علم قرائات است . اين قصيده يكهزار و يكصد و هفتاد و پنج بيت است كه قافيه همه ابيات فقط ((لام )) است . مطلع اين ابيات ،
 
بَدَاءت ببسم الله فى النظم اولا   تبارك رحمانا رحيما و موئلا
و مختم اين ابيات :
 
و تبدى على اصحابها نفحاتها   بغير تناه زربنا و قرنفلا
مى باشد. شرح شاطبيه از كتابهاى درسى بود كه در مراكز علمى خوانده مى شد و استاد شعرانى آن را پيش پدرش (قدس سره ) خوانده بود.
قصيده مزبور به روشى خاص منظوم و به كنوز رموزى در علم قرائات و معرفت قاريان مشحون است . و من جويندگان معارف قرآنيه را به جمع آورى از اين مواريث علميه سفارش مى نمايم .
بخشى از شرح قوشچى بر تجريد را در آمل فرا گرفته اند و در مدت سيزده سال اقامت در تهران از جمله كتبى كه تدريس فرمودند ((كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد)) بود كه اينك با تصحيح و تعليقات ارزشمند حضرتش به طبع رسيد.
 
40- اصول و فقه و تفسير و روايت   دگر علم رجال و با درايت
41- رياضى و نجوم و علم الات   بمن ارجاع مى گردد سوالات
در اصول ، معالم الاصول و قوانين ميرزاى قمى و رسائل شيخ انصارى و كفايه آخوند خراسانى . و در فقه شرح لمعه از اول تا آخر، شرايع محقق ، تبصره علامه حلى و كاسب شيخ انصارى با تفحص و تحقيق كامل و تعدادى از كتب جواهر الكلام به عنوان درس خارج : از كتابهاى طهارت و صلاة و خمس و زكات و حج و ارث به صورت استنباط فروع از اصول كه به تصديق منه استنباط و قوه اجتهاد از ناحيه حضرت علامه كبير شعرانى مشرف شد. و درس خارج اجتهاد و تقليد از متن كفايه و خارج طهارت و صلاة و اجاره از روى متن ((العروة الوثقى )) را در خدمت حضرت علامه آية الله رفيعى قزوينى مشرف بود كه از زبان مبارك حضرت علامه رفيعى به ((فاضل آملى )) وصف مى شد. و در درس خارج فروع فقهيه علامه آشيخ محمد تقى آملى نيز شركت فرمود.
در علم حديث و روايت : 1- جامع وافى فيض كاشانى را در محضر علامه شعرانى تلمذ نمود كه پس از خواندن جامع وافى به انخراط در سلك روات دين و انسلاك در سلسله حمله احاديث صادره از اهل بيت عصمت و وحى مشرف گشته است . كه دستخط شريف علامه شعرانى در كتاب ((در آسمان معرفت )) حضرت مولى آمده است . 2- كتاب توحيد بحار مجلسى ، 3- جلد سوم بحار به تمامى آن در محضر علامه طباطبايى .
در علم درايه و رجال : 1- دوره كامل رساله استاد علامه شعرانى در درايه كه تا كنون به زيور طبع آراسته نشده است . 2- دوره كامل ((جامع الرواة )) اردبيلى .
در علم رياضيات و نجوم و هيئت و علم آلات .
1- رساله فارسى ملا على قوشچى در علم هيئت 2- شرح قاضى زاده رومى بر ((الملخّص الهيئة )) معروف به ((شرح چغمينى )) 3- استدراك بر تشريح الافلاك شيخ بهايى به تاءليف علامه شعرانى 4- كتاب ((الاصول )) مشهور به اصول اقليدس به تحرير خواجه طوسى كه حاوى پانزده مقاله در حساب و هندسه است كه همه مسايلش به براهين رياضى مبرهن است 5- اءكرمانالائوس . 6- اكرثاوذوسيوس در مثلثات و اشكال كروى به تحرير خواجه طوسى . 7- شرح علامه خضرى بر ((التذكرة فى الهيئة )) محقق طوسى در علم هيئت . 8- بعد از تعلم شرح خفرى بر تذكره به زيج بهادرى كه اتمّ و ادقّ و اجدّ زيجات است پرداختند. 9- استخراج تقويم نجومى در طى نه سال كه موجب تبحر حضرتش بر استخراج شده است . و لذا يك دوره شرح كامل برزيج بهادرى نوشته اند. 10- شرح كامل زيج بهادرى . 11- تعليم كتاب كبير مجسطى تاءليف بطليموس قلوذى به تحرير خواجه طوسى در علم هيئت است و نهاية النهايات و مطلب اعلى در درس هيئت استدلالى است .
در عمل به آلات رصدى : 1 و 2- اسطرلاب و ربع مجيب به نحو كمال 3- معرفت آلاتى كه در كتابهاى ياد شده مذكور است .
 
42- فنون حكمت و تدريس عرفان   چنان هستم كه در تفسير قرآن
43- به قرآن آشنايى آنچنانم   كه خود يك دوره تفسير آنم
44- نه تفسير عبارات و ظواهر   كه ساحل بين در آن حد است ناظر
45- به تفسيرى كه باشد انفسى آن   كز آفاقى فزون باشد بسى آن
در علوم عقليه و حكمت : 1- اكثر اسفار صدرالمتاءلهين 2- چند كتاب از شفاء شيخ رئيس : كتاب نفس ، كتاب نبات ، كتاب حيوان و خلاصه از كتاب نفس تا آخر طبيعيات نزد علامه شعرانى . 3- تعدادى از نمطهاى اشارات شيخ به شرح خواجه طوسى را كه دو بار درس گرفتند: يك بار نزد استاد علامه الهى قمشه اى و ديگر بار پيش علامه شعرانى . 4- حكمت منظومه به تمامى و جلد سوم اسفار در الهيات اخص ‍ را در نزد علامه ميرزا مهدى قمشه اى 5- بخش معظم از اسفار را در نزد جناب علامه رفيعى قزوينى 6- و شفاى بوعلى را در نزد استاد علامه آقا ميرزا احمد آشتيانى 7- برهان شفاى شيخ و 8- جلد نهم اسفار به چاپ جديد را در نزد علامه طباطبايى . 9- بخشى از شفاى بو على در نزد علامه فاضل تونى . 10- مصباح الاءنس ابن فنارى در محضر جناب علامه رفيعى قزوينى قدس الله اسرارهم .
در تفسير آفاقى و انفسى : 1- شركت در درس تفسير قرآن علامه بزرگوار مرحوم الهى قمشه اى كه نوعا درس هاى مرحوم الهى بعد از نماز مغرب و عشاء در منزل آن بزرگوار برگزار مى شد. 2- تفسير مجمع البيان امين الاسلام طبرسى از بدو تا ختم يعنى از تفسير سوره فاتحه تا تفسير سوره ناس به طور كامل در خدمت علامه شعرانى (قدس سره ) 3- تفسير در خدمت علامه طباطبايى به طور ديگر 4- تصحيح شرح خلاصة المنهج و تفسير ملا فتح الله كاشانى . 5- اختلاف قرائت ابوبكر از عاصم و حفص از عاصم .
فراگيرى كتب عقلى و عرفانى در نزد حضرت مولى به عنوان فراگيرى تفسير انفسى قرآن كريم محسوب مى شود كه از عيون مسائل نفس بشنو:
ولعمرى ان من لم يرزق فهم ما فى تمهيد القواعد و شرح القيصرى على فصوص الحكم و مصباح الانس و الاشارات و الشفاء و الاسفار و الفتوحات المكية لم يرزق فهم التفسير الانفسى من الايات القرآنية و الجوامع الروائية ... چه اينكه در مقدمه تعليقات بر جلد دوم اسفار فرمود:
ولعمرى من اعتزال عن الكتب العقلية و الصحفه العرفانية مما اءهدتها الاءيادى النورية كتمهيد القواعد و شرح القيصرى على فصوص الحكم و سرح العيون فى شرحا لعيون و مصباح الاءنس و شرح المحقق الطوسى على الاشارات و الاسفار و الشفاء و الفتوحات المكية فقد عزل نفسه عن فهم الخطاب المحمدى (صلى الله عليه و آله و سلم ) و حرمها من النيل بسعادتها القصوى .
نكته : در مصاحبه با كيهان فرهنگى شماره 5 سال 63 فرمود: ((حقيقت امر اين است كه از همان ابتدا عشق عجيبى به ديوان شعرا و نظم شعر هم داشتم . روى اين ذوق ، همان وقت تمام دو بيتى هاى باباطاهر را حفظ بودم و تمام رباعيات خيام را و اكثر غزليات حافظ را و همين طور ديگران را، و اى كاش از همان وقت كسى به من مى گفت كه : آقا به جاى اينكه اينها را حفظ كنى شروع كن به حفظ قرآن . و الان اين حسرت براى من بجا مانده است كه اين عشق و علاقه اى كه به دواوين شعرا داشتيم ، كاش در حفظ قرآن بكار مى بردم )).