1- بسى روز و بسى ماه و بسى سال |
|
گذشته از من برگشته اقبال |
2- چه بگذشت و چه بگذشت و چه بگذشت |
|
بيا مى پرس از كوه و در و دشت |
3- بيا مى پرس از كوه گل اندام |
|
چه بر ما مى گذشت از بام تا شام |
4- بيا مى پرس از كوه دماوند |
|
چه كرده با من الطاف خداوند |
5- بيا مى پرس هم از كوه مازش |
|
بيا مى پرس از رود هَرازش |
6- بيا مى پرس هم از رود آلش |
|
بگو با تو حسن چون بود حالش |
7- بيا مى پرس از دريا و بيشه |
|
ز ديه اهلم و ديه تميشه |
8- بيا مى پرس از شهر و ديارم |
|
بيا مى پرس از اسك و زيارم |
9- بنالم از زيارم از زيارم |
|
ز نيش مار با دست يسارم |
10- چه گويم از زيار و زهر مارش |
|
كه در انگشت دستم برده كارش |
11- جوانى كمتر از سن مُراهِق |
|
گزيده بنصرم را مار مارق |
12- ز زهرش آن چنان بى تاب گشتم |
|
كه گويى ، گويى از سيماب گشتم |
13- چو مشكى از ها آكنده ، گشتم |
|
بسى مردم دوباره زنده گشتم |
14- ز سوز زهر و از آماس اندام |
|
نه در شب خواب و نه در روز آرام |
15- نه مامم بر سرم بود و نه بابم |
|
پرستارم كه بوده ؟ پيچ و تابم |
16- زحيّه از حياتم دست شستم |
|
شگفتا كه حيات تازه جستم |
17- ز لطف حق دوباره زنده گشتم |
|
چو خورشيد فلك تابنده گشتم |
18- بيا مى پرس از ليل و نهارم |
|
شتاء و صيف و پائيز و بهارم |
19- بيا مى پرس از ايران بى نون |
|
ازين مولد اين يونس ذوالنّون |
20- بيا از ماه و از استاره مى پرس |
|
ز شبهاى من بيچاره مى پرس |
21- بيا مى پرس هم از صبح صادق |
|
كه ما را بود يك يار موافق |
22- به تقدير يگانه داور من |
|
ز خردى مادرم رفت از سر من |
23- پس از چندى پدر هم شد روانه |
|
سوى خلد برين جاودانه |
24- چه گويم ز آنچه آمد بر سر من |
|
پس از فقدان آن دو گوهر من |
25- نمودم اندكى از خود حكايت |
|
مپندارى كه مى باشد شكايت |
26- چه باشد مشربم يعقوبى اى دوست |
|
كه نيش و نوش آن هر دو چه نيكوست |
27- مر آن مشرب مرا آورده در راه |
|
كه اءشكوا بثّى و حزنى الى الله |
28- ز مردم تا گران جانى بديدم |
|
به القاءات سبوحى رسيدم |
29- هر آن زخمى كه ديدم از زمانه |
|
براى فيض حق بودى بهانه |
30- زاد با روز اقبال خلايق |
|
نديدم جز محبتهاى خالق |
31- هر آن چيزى تو را كز آن گزند است |
|
براى اهل دل آن دلپسند است |
32- بَدان را هست بر ما حق بسيار |
|
چو حق مردم پاكيزه كردار |
33- بسى در جزر و مد روزگارم |
|
بَدان را ديده ام آموزگارم |
34- مرا استاد كامل كرد آگاه |
|
كه ((التوحيد اءن تنسى سوى الله
)) |
كوه گل اندام كه از زبان محلى معروف به كوه