34- شنيدى آنكه موساى پيمبر |
|
شده بيمار و افتاده به بستر |
35- بدرد خويشتن افتان و خيزان |
|
شكيبايى نموده شكر سبحان |
36- طبيبى را نفرموده است حاضر |
|
ز حق درمان خود را بود ناظر |
37- كه مى باشد حبيب من طبيبم |
|
چه درمانست و دردم از حبيبم |
38- خطابش آمد از وحى الهى |
|
كه گر از من شفاى خويش خواهى |
39- نيايد تا به بالينت طبيبى |
|
ندارى از شفاى من نصيبى |
40- طبيبى آمد و داده دوايت |
|
دوا خوردى ز من يابى شفايت |
41- كه كار من بحكمت هست دائم |
|
بحكمت نظم عالم هست قائم |
42- تو بى اسباب خواهى نعمت من |
|
بود اين عين نص حكمت من |
43- طبيب تو دوا داده خدا داد |
|
دواى تو شفا داده خدا داد |
44- طبيب تو خدا هست و خدا نيست |
|
دواى تو شفا هست و شفا نيست |
نكته اصلى در فهم ابيات فوق را بايد در توحيد صمدى قرآنى جستجو نمود كه