چه باشد مشربم يعقوبى ايدوست |
|
كه نيش و نوش آن هر دو چه نيكوست |
مر آن مشرب مرا آورده در راه |
|
كه اشكو بثّى و حزنى الى الله |
ز مردم تا گران جانى بديدم |
|
به القاءات سبوحى رسيدم |
هر آن زخمى كه ديدم از زمانه |
|
براى فيض حق بودى بهانه |
ز ادبار و ز اقبال خلائق |
|
نديدم جز محبتهاى خالق |
هر آن چيزى تو را كز آن گزند است |
|
براى اهل دل آن دلپسند است |
بَدان را هست بر ما حق بسيار |
|
چو حق مردم پاكيزه كردار |
بسى در جزر و مد روزگار |
|
بَدان را ديده ام آموزگارم |
مرا استاد كامل كرد آگاه |
|
كه التوحيد اءن تنسى سوى الله |
پس منح و عطاياى آنسويى مطابق محنت و نيش هاى اينسويى است كه مى فرمود: هر وقت يك
زخمى و نيشى را كه خوردم ، مى ديدم كه از آن طرف به ازاى آن ، حقايق و اسرارى روى
مى آورد؛ لذا همه آن نيش ها و محنت ها بهانه بود تا