506 اطلبوا الخير دهركم، و
تعرضوا لنفحات رحمة الله765 فان لله نفحات من
رحمته يصيب بها من يشاء من عباده.
طلب خير كنيد تا باشيد و نا اميد مباشيد، و منتظر روزى خداى تعالى ميباشيد كه خداى
تعالى را نفحاتى بود كه مىرساند آنرا كه خواهد از بندگان خويش؛ و مراد بنفحات آنست
كه: حالا بعد حال خداى تعالى روزى مىرساند و فرج766
مىآورد.
507 اجمعوا وضوءكم جمع الله
شملكم.
رسول (عليه السلام) از آنكه طشت بهر بار برگيرند و بريزند نهى كرد و فرمود: گرد
آوريد بيكبار در طشت شورشهاى خودتان تا خداى تعالى پراكنده شما گرد آورد.
508 نوروا بالفجر767
فانه أعظم للاجر.
نماز بامداد باول وقت كنيد كه آن بثواب عظيمتر بود.
509 تمسحوا بالارض فانها
بكم برة.768
دست بزمين در ماليد و از خاك ننگ مداريد كه خاك بر شما مشفق است؛ اين مجاز است
يعنى در حيات شما را نعمت مىدهد، و در حال مرگ شما را بخود باز پوشاند.
510 دعوا الناس يرزق الله
بعضهم من بعض.
بگذاريد مردمانرا كه خداى تعالى روزى بعضى بر دست بعضى مىرساند.
511 استعينوا على انجاح
الحوائج بالكتمان لها.
چون خواهيد كه حاجتها زودتر برآيد پنهان داريد.
512 التمسوا الجار قبل شرى
الدار، و الرفيق قبل الطريق.
طلب همسايه كنيد پيش از آنكه سراى بخريد، و طلب همراه كنيد پيش از آنكه راه برويد.769
513 تداووا فان الذى أنزل
الداء أنزل الدواء.
بيماران را دارو دهيد كه آنخداى كه در بفرستاد درمان نيز بفرستاد، و هر دردى را
درمانى ديد كرده است.
514 احثوا التراب فى وجوه
المداحين.
پاشيد خاك در روى مداحان؛ زيرا كه مداحان بيشتر دروغ گويند. آوردهاند كه وقتى
مردى عثمان بن عفان را مدح كرد و مقداد اسود ايستاده بود اندك خاكى بروى وى پاشيد،
عثمان با مقداد گفت كه: چرا چنين كردى؟ - مقداد گفت: من از رسول (عليه السلام)
شنيدم كه گفت: چنين كنيد، پس هر كه ترا مدح كند بچيزى كه در تو نباشد دشمن دار او
را.
515 احسنوا اذا وليتم، و
اعفوا عما ملكتم.
نيكوئى كنيد چون پادشاه باشيد، و عفو كنيد زير دستان را تا ثواب يابيد.
516 أطعموا طعامكم
الاتقياء، و اولوا معروفكم المومنين.
طعام دهيد ترسكارانرا يعنى مهمان كنيد ترسكارانرا، و نيكوئى كنيد با مومنان يعنى
آنكه بدست شما در بود از مواسات كردن مال و حشمت با مسلمانان؛ بكنيد.
517 استعيذوا بالله من طمع
يهدى الى طبع.770
پناه با خداى بريد از آن طمعى كه شما را خساستى يا معصيتى آورد.
518 أجملوا فرمود طلب
الدنيا فان كلا ميسر لما خلق له منها.
طلب دنيا از وجه نيكو كنيد تا خداى تعالى كارهاى شما آسان كند كه آنچه روزى شماست
بشما رسد.
519 اصلحوا دنياكم و اعملوا
لاخرتكم.
دنيا را باصلاح آوريد و معاش دنيا از وجهى حلال طلب كنيد، و از براى آخرت عمل
كنيد.
520 أفشوا السلام تسلموا.
سلام فاش داريد بر مسلمانان تا بسلامت باشيد.
521 أفشوا السلام، و أطعموا
الطعام، و صلوا الأرحام، و صلوا بالليل و الناس نيام تدخلوا الجنة بسلام.
سلام فاش داريد بر مسلمانان، و طعام دهيد خواهندگانرا؛ و مسلمانانرا مهمانى كنيد،
و بپيونديد با خويشان برحمتها و نيكوئى كنيد، و بشب نماز كنيد در آن وقت كه مردمان
خفته باشند تا ببهشت رسيد بسلامت. سلامى771
گويد كه: چون رسول (عليه السلام) بمدينه آمد مردمان مدينه بديدار او (عليه السلام)
آمدند من نيز چون رسول را (عليه السلام) بديدم بدانستم كه او (عليه السلام) از
دروغزنان نيست اول خبر كه از وى شنيدم اين بود.
522 احفظونى772
فى عترتى فانهم خيار أصحابى.773
مرا نگاهداريد در آنكه حق خويشاوندى من نگاهداريد يعنى فرزندان ايشان بهترين
خويشاوندان مناند.
523 استشيروا ذوى العقول
ترشدوا، ولا تعصوهم فتندموا.
مشورت كنيد با خداوندان عقل تا راه راست يابيد، و مخالفت ايشان مكنيد كه پشيمان
باشيد بدنيا و آخرت.
524 توبوا الى ربكم من قبل
أن تموتوا.
توبه كنيد از معاصى و با درگاه خداى تعالى شويد پيش از آنكه بميريد.
525 و بادروا بالأعمال
الزاكية قبل أن تشغلوا.
بشتابيد بطاعت كردن پيش از آنكه شما را از آن باز دارند بمرگ يا ببيمارى.
526 و صلوا الذى بينكم و
بينه بكثرة ذكركم اياه.
جهد كنيد تا برضاى خداى تعالى رسيد بدانمعنى كه ذكر خداى تعالى بسيار كنيد بدل و
زبان.
527 تجافوا774
عن عقوبة ذوى المروة ما لم تكن حدا.
حضرت رسول (عليه السلام) امامانرا مىگويد كه: اگر آن بنده كه خداوند نعمت و مودت
باشد گناهى كرده است كه آن حد بواجب نكند شما از وى در گذريد يعنى چون كسى بود كه
بندگان خدا را از وى منفعت بود.
528 تجافوا عن ذنب السخى
فان الله آخذ بيده كلما عثر.
در گذاريد گناه بنده سخى را كه خداى عزوجل بندهاى كه مال فداى خلقان دارد از بهر
خداى تعالى دستش گيرد هرگاه كه بيفتد يعنى چون حدى بواجب نكند.775
اين خبر و آن خبر كه پس اينست يكى است.
529 عودوا المريض و اتبعوا
الجنائز تذكركم الاخرة.
بيمارانرا باز پرسيد و عيادت بيماران بفضيلت داريد، و از پس جنايزهاى776
مسلمانان سعى كند و برويد كه اين فعل قيامتست كه با ياد مردمان آورد.777
530 وليكن بلاغ أحدكم من
الدنيا كزاد الراكب.
بايد كه هر يك از شما بسنده778 كند از مال و
اسباب دنيا بدانقدر كه بر شترى نهند و مسافريرا تمام بود كه شما همه رهگذريد. سعدبن
مالك و برادرش مسعود هر دو در پرسيدن سلمان فارسى رحمه الله شدند سلمان بگريست
آنگاه گفت: دانيد كه بچه مىگريم؟ بر آنكه رسول (عليه السلام) با ما عهدى كرد و ما
بجاى نياورديم.
531 اغتنم خمسا قبل خمس؛
شبابك قبل هرمك، و صحتك قبل سقمك، و غناك قبل فقرك، و فراغك قبل شغلك، وحياتك قبل
موتك.
رسول (عليه السلام) پند مىدهد و موعظت مىكند و مىفرمايد كه: پنج چيز بغنيمت
داريد پيش از پنج چيز:
اول - برنائى بغنيمت داريد پيش از پيرى.
دويم - تندرستى پيش از بيمارى.
سيم - توانگرى بغنيمت داريد پيش از درويشى.
چهارم - فراغت بغنيمت داريد پيش از آنكه مشغول شويد.
پنجم - زندگانى بغنيمت داريد پيش از آنكه مرگ شما را دريابد يعنى اين پنج گانه
بجاى آريد و بطاعتها شتابيد.
532 ليأخذ العبد من نفسه
لنفسه، و من دنياه لاخرته، و من الشيبة قبل الكبر، و من الحياة قبل المماة، فما بعد
الدنيا من دار الا ا لجنة أو النار.
بايد كه باز گيرد779 بنده از تن خود براى تن
خود، و از دنياى خود براى آخرت خود، و از برنائى بهره گيرد پيش از پيرى، و از
زندگانى پيش از مرگ نصيب بر گيرد، كه پس از دنيا هيچ جائى نيست الا بهشت يا دوزخ.
533 كونوا فى الدنيا أضيافا
و اتخذوا المساجد بيوتا.
در دنيا چنان باشيد كه مهمانان يعنى دل درو مبنديد و مسجد بخانه خود گيريد يعنى
ملازمت مسجد كنيد تا ذكر بسيار كنيد خدايرا.
534 وعودوا قلوبكم الرقة.
نازك دلى و ترس و شفقت عادت كنيد دلهاى خود را.
535 و أكثروا التفكر و
البكاء ولا تختلفن بكم الأهواء.
و در صنعهاى خداى تعالى تفكر كنيد و بسيار گرييد، و هواى نفس شما را بنگرداند.
536 أكرموا الشهود فان الله
يستخرج بهم الحقوق و يدفع بهم الظلم.780
گواهانرا گرامى داريد كه خداى تعالى حقها بدين گواهان بديد آورد، و ظلمها بديشان
باز دارد.
537 اتقوا دعوة المظلوم
فانها تحمل على الغمام؛ يقول الله تبارك و تعالى؛ و عزتى و جلالى لأنصرنك ولو بعد
حين.
بپرهيزيد از دعاى مظلوم از آنكه آن دعا بنزديك خداى تعالى شود و خدا اجابت كند
دعاى وى و فرشتگان دعاى وى بر آسمان برند781 و
خداى تعالى گويد: بعزت من كه من ترا دست دهم بر آن ظالم اگر چه از پس مدتى باشد.
538 ارحموا ثلاثة؛ غنى قوم
افتقر، و عزيز قوم ذل، و عالما يلعب به الحمقى و الجهال.
شفقت بريد بر سه كس؛ يكى توانگرى كه درويش شده باشد، و يكى عالمى كه در دست احمقان
و سفيهان افتاده باشد و ايشان او را رنجه مىدارند، و عزيز قومى كه خوار شده است.
539 تعشوا ولو بكف من حشف؛
فان ترك العشاء مهرمة.782
شام خوريد اگر همه كفى خرما بود كه نان نخوردن شام ضعيفى آورد، قومى بودند كه در
خوردن تقصير مىكردند تا بدانقدر كه ضعيف مىشدند و از طاعتها باز ميماندند رسول
(عليه السلام) ايشانرا چنين فرمود گفت: اگر بروزه باشيد شام خوريد.
540 أنظروا الى من هو أسفل
منكم، ولا تنظروا الى من هو فوقكم؛ فانه أجدر أن لا تزدروا نعمة الله عليكم.
در آنكس نگريد كه بمال زير شما باشد و در طاعت بالاى شما باشد، و در آنكس منگريد
كه در مال بالاى شما باشد و در طاعت زير شما باشد، كه اين سزاوارترست بدانكه نعمت
خداى تعالى بر خود حقير مشماريد.
541 أمط الأذى عن طريق
المسلمين تكثر حسناتك.783
سنگريزه و هر چه در راه باشد از راه مسلمانان بردار تا بسيار گردد طاعتهاى تو.
542 أحبب حبيبك هوناما؛ عسى
أن يكون بغيضك يوماما.
دوستى كن با دوستت دوستيى آسان كه روزى شايد كه دشمن تو باشد.
و أبغض بغيضك هوناما؛ عسى أن يكون حبيبك يوماما.
و دشمن دار دشمنت را دشمنيى آسان كه شايد كه روزى دوست تو شود.
543 أوصيك بتقوى الله فانه
رأس أمرك، و عليك بالجهاد فانه رهبانية أمتى.
ابوذر گويد كه: رسول (عليه السلام) مرا وصيت كرد كه: ترا وصيت مىكنم كه از خداى
بترسى كه سرمايه همه كارى ترس خداست، و بر تو باد كه جهاد كنى با كافران كه امتان
مرا نيست كه با كناره شوند.
544 وليردك عن الناس ما
تعرف من نفسك.
و بايد كه ترا از عيب مسلمانان باز دارد عيبهائى كه در خود دانى.
545 و اخزن لسانك الا من
خير؛ فانك بذلك تغلب الشيطان.
و زبان نگاهدار الا سخنى كه خير باشد كه اگر چنين باشى ديو را غلبه كرده باشى.
546 اقرء القرآن ما نهاك
فاذا لم ينهك فلست تقرأه.
قرآن ميخوان چندانكه ترا از معصيتها باز دارد، و چون قرآن خوانى و از معصيتها باز
نايستى همچنان باشد كه ناخوانده باشى.
547 أد الامانة الى من
ائتمنك، و لا تخن من خانك.
امانت بده بدانكس كه ترا بأمين كند، و خيانت مكن با آنكس كه با تو خيانت بكند.
548 أعطوا الأجير أجره قبل
أن يجف784 عرقه.
بدهيد مزد مزدور پيش از آنكه عرقش باز خوشد.
549 احفظ الله يحفظك، احفظ
الله تجده أمامك.
عبدالله عباس رضى الله عنه مىگويد كه: رسول (عليه السلام) فرمود مرا كه: اى غلام
فرمان خدا نگاه دار تا خدا ترا نگاه دارد، و فرمان خدا نگاه دار تا خداى تعالى يار
و ناصر تو باشد.
تعرف الى الله فى الرخاء يعرفك فى الشدة.
حق خداى تعالى بر خود بشناس در آنحال كه ترا خوار بود يعنى نيكوئى كن با درويشان
از بهر خدا تا ترا دوست دارد بوقت سختى.
و اعلم أن ما أصابك لم يكن ليخطئك، و ما أخطاك لم يكن ليصيبك.
بدانكه آنچه بتو رسيد از تو در نگذشت، و آنچه در گذشت بتو نرسيد.785
و اعلم أن الخلائق لو اجتمعوا على أن يعطوك شيئا لم يردالله
أن يعطيك لم يقدروا على ذلك.
و بدانكه اگر همه خلق گرد آيند بر آنكه ترا چيزى دهند كه خداى تعالى آن نصيب تو
نكرده است قادر نباشد بر آن؛ و آن بتو نرسد.
أو يصرفوا عنك شيئا أرادالله أن يصيبك لم يقدروا على ذلك.
يا خواهند كه بلائى از تو بگردانند يا از تو نعمتى باز دارند كه خدا بتقدير تو
كرده باشد قادر نباشند بر آن.
فاذا سألت فاسأل الله، و اذا استعنت فاستعن بالله.
چون خواهى از خدا خواه، و چون طلب يارى كنى از خدا طلب كن.
و اعلم أن النصر مع الصبر، و أن الفرج مع الكرب، و أن مع
العسر يسرا.
و بدانكه نصرت و يارى خدا در صبرست چون صبر كنى بمقصود رسى، و چون غم و اندوه دهد
از پسش فرح و رستگارى دهد و با هر دشواريى آسانيى است.
و اعلم أن القلم قد جرى بما هو كائن.
و بدانكه قلم برفته است يعنى پيدا بكرده است هر چه خواهد بودن.
اين آخر وصيت است كه رسول (عليه السلام) ابن عباس را كرد.
550 عش ما شئت فانك ميت، و
أحبب من أحببت فانك مفارقه.
رسول (عليه السلام) مىفرمايد كه: جبرئيل آمد (عليه السلام) بمن كه: يا محمد
چنانكه خواهى بزى در دنيا كه آخر بميرى، و هر كه را خواهى دوست دار در دنيا كه از
وى جدا خواهى شدن.
551 و اعمل ما شئت فانك
مجزى به.
و آنچه خواهى بكن كه جزايت بر آن دهد خداى.
552 اصنع المعروف الى من هو
أهله و الى من ليس أهله؛ فان أصبت أهله فهو أهله، و ان لم تصب أهله فأنت من أهله.
نيكوئى كن با آنكس كه أهلش بود و با آنكس كه أهلش نبود كه اگر با اهلش كنى او از
أهل آنست و اگر نه تو از أهل آنى.
553 اشتدى أزمة تنفرجى.786
سخت باش اى قحط سال تا بزايل باشى؛ كه كار چون بغايت رسد رستگارى بديد آيد.
554 أنفق يا بلال فلا تخش
من ذى العرش اقلالا.
چيزى كه دارى بخرج كن اى بلال و مترس كه خداى تعالى درويش نبود. گفتهاند كه: بلال
اندك خرمائى بذخيره بنهاده بود جهت آنكه چون مصطفى (عليه السلام) را مهمان برسد
بخورد، رسول (عليه السلام) گفت كه: بخرج كن.
555 بشر المشائين فى ظلم
الليل الى المساجد بالنور التام يوم القيامة.
بشارت ده آن مسلمانى را كه بتاريكى شب بمسجد رود بنماز كه خداى تعالى روز قيامت
ايشانرا نورى (تام) بدهد.
556 عليك بذات الدين تربت
يداك.
بر تو باد زنى را كه بزنى كنى خداوند دين باشد و اگر چنين نكنى خاك آلود باشد
دستهاى تو يعنى درويش شوى.
557 عليكم من الأعمال بما
تطيقون؛ فان الله لا يمل حتى تملوا.
بر شما باد كه آن كنيد كه طاقتش داريد كه خداى تعالى توفيق بنده باز دهد و باز
نگيرد الا آن وقت كه بنده را ملال بگيرد از كردن طاعت، و ملال از آن وجه كه بر ما
رواست از خداى تعالى محالست يعنى ملولى بر خداى تعالى روا نيست.
558 اذا وزنتم فارجحوا.
چون از مال خود چيزى بر سنجيد كه بكس دهيد چرب بركشيد.
559 اذا أتاكم كريم قوم
فأكرموه.
چون كريمى بشما آيد گراميش داريد و كرامتش كنيد.
560 اذا جاءكم الزائر
فأكرموه.
چون كسى بزيارت شما آيد گراميش داريد، جرير پيش رسول (عليه السلام) آمد گفت: بچه
كار آمدهاى؟ - گفت: تا ايمان آورم، رسول (عليه السلام) اين خبر بگفت و رداى خويش
بازيرش افكند.
561 اذا غضبت فاسكت.
چون در خشم شدى خاموش باش كه هر چه در حال خشم گوئى نيك نيايد.
562 اذا أحب أحدكم أخاه
فليعلمه.
چون از شما يكى برادر را دوست دارد بايد كه او را معلوم بكند تا بزيادت بود.
563 اذا بويع لخليفتين
فاقتلوا الاخر منهما.787
چون بيعت كنند دو امام را و نخستين شايسته امامت بود بايد كه كارزار كنيد با دو
يمين.
564 اذا تمنى أحدكم فلينظر
الى ما يتمناه فانه لا يدرى ما كتب له من أمنيته.
چون يكى از شما تمنائى كند گو نيك ببين كه چه تمنا مىكند كه او نداند كه او را
مقصودش رسد يا نه؟ بارى تمناى نيك كن.
الباب الخامس
565 ما عال من اقتصد.
درويش نشود آنكه ميانه زيد؛ خبر مىدهد كه اسراف مكنيد و ميانه نگاهداريد.
566 ما أعز الله بجهل قط.
خداى تعالى بعزيز نكرد كس را بجهل، يعنى خدا هرگز بعزيز نكرد و نكند نادان را.
ولا أذل الله بحلم قط.
و هيچكس را كه حليم و بردبار باشد بذليل نكرد و بنكند؛ يعنى طلب حلم كنيد و بردبار
باشيد تا خدا شما را عزيز گرداند بدنيا و آخرت.
567 ما نزعت الرحمة الا من
شقى.
خداى شفقت برنگيرد الا از دل شقى كه شفقت ندارد بر مسلمانان.
568 ما شقى عبد قط بمشورة.788
و بدبخت نبود آن بندهاى كه مشورت با عاقلان و صالحان بود.
ولا سعد باستغناء برأى.789
و نيكبخت نبود كسى كه براى خود توانگرى كند در چيزى كه آن بعقل بنشايد دانستن.
569 ما آمن بالقرآن من
استحل محارمه.
ايمان نياورده بود بقرآن آن بنده كه بحلال دارد آنچه در قرآن حرامست.
570 ما رزق العبد رزقا أوسع
عليه من الصبر.
هيچ روزى نيست كه بنده را فراخترست از صبر يعنى چندانكه بنده صبر كند خداى تعالى
قوت و ثوابش دهد.
571 ما خالطت الصدقة مالا
الا أهلكته،790 و ما نقص مال من صدقة.
مخلوط نباشد صدقه هيچ مالى را الا و آنرا بهلاكت رساند، و هيچ مال بنكاهد بصدقه
يعنى خداى تعالى بزيادت كند هم مال و هم ثواب آخرت چون زكوة دهد.
و لا عفى رجل عن مظلمة791
الا زاده الا بها عزا.
و در نگذرد مردى از مظلمه ظالمى مگر كه بزيادت كند خدا او را بدان عزتى.
572 ما تركت بعدى فتنة أضر
على الرجال من النساء.
بنگذاردم فتنهاى كه زيانكارتر بود بر مردان از زنان؛ يعنى زن چون پارسا نبود سبب
فتنه و معصيت مرد بود؛ ازين زنان دور باشيد.
573 ما أصر من استغفر و
لوعاد فى يوم سبعين مرة.
مصر نبود بر گناه آنگه پشيمان شود و آمرزش بخواهد اگر چه روزى هفتاد بار باسرِ
گناه شود چون باخر توبه كند مصر نبود.
574 ما أحسن عبد الصدقة الا
أحسن الا الخلافة على تركته.
هيچ بندهاى صدقه نيكو ندهد الا كه خداى تعالى بركت از تركت او بديد آورد و مال او
را بركات بود هم در دست او و هم در دست فرزندانش از پس مرگ او.
575 ما من عبد يسترعيه الله
رعية يموت يوم يموت غاشا لرعيته الا حرم الله عليه الجنة.
عبيدالله زياد عليه اللعنه در پرسيدن معقل بن يسار رفت و در آن بيمارى بود كه معقل
بمرد بر سبيل موعظت ويرا گفت: خبرى از رسول (عليه السلام) بگويم اگر دانستمى كه
ازين بيمارى بهتر شد مىنگفتمى، رسول (عليه السلام) مىفرمايد كه: هيچ بندهاى خدا
بنگهبان بندگان نكند كه چون بميرد در آنروز كه بميرد با رعيت خود خيانت كرده باشد و
انصاف نگاه نداشته باشد و بر آن ظلم و عذر بمرده باشد الا خداى تعالى حرام كند بروى
بهشت.
576 ما رأيت مثل النار نام
هاربها، و لا مثل الجنة نام طالبها.
ندانستم و نمىبينم مانند آتش كه چگونه بخسبد ترسنده آن، و نديدم و نمىدانم مانند
بهشت كه چگونه بخسبد طلب كننده آن.
577 ما كان الرفق فى شىء
قط الا زانه، و ما كان الخرق فى شىء قط الا شانه.
در هيچ كارى مدارا كردن نشود الا كه آن كار نيكو بكند و بيارايد، و شتاب زدگى در
هيچ كارى نشود الا كه عيبناك بكند.
578 ما خاب من استخار، ولا
ندم من استشار.
نا اميد نبود آن بنده كه طلب خير كند، و پشيمان نباشد آن بنده كه مشورت با صالحان
برد.
579 ما استرذل الله عبدا
الا حظر عليه العلم و الأدب.
خداى تعالى هيچ بنده را بحقير نكند الا كه علم و ادب ازو باز گيرد يعنى توفيقش
ندهد و با خود بهلدش.
580 ما زان الله عبدا بزينة
أفضل من عفاف فى دينه و فرجه.
خداى تعالى بنيارايد هيچ بندهاى را بزينتى كه بزگوارتر باشد792
از مستورى بر آنكسى كه چيزى در دين حرام باشد و نكند و فرج را نگاهدارد و هر
بندهاى كه چنين كند مومن باشد.
581 ما عظمت نعمة الله على
عبد الا عظمت مؤنة الناس عليه.
ببزرگ نبود نعمت خداى تعالى بر بندهاى الا كه بزرگ بود بروى رنج مردمان، و اگر آن
بنده رنجها بنكشد و شكر نعمت خداى تعالى بنكند از نعمتها برآيد.
582 ما أنزل الله داء الا
أنزل له شفاء.
و هيچ دردى ندهد خدا الا كه شفائى بود آنرا بنزديك خداى تعالى.
583 ما سترالله على عبد فى
الدنيا ذنبا فيعيره به يوم القيامة.
خداى تعالى هيچ بندهاى را نيامرزد793 كه
گناهى كند و بدان گناه ملامتش كند الا كه از دنيا برود و حق تعالى آنرا با روى او
نياورد روز قيامت.
584 ما أكرم شاب شيخا لسنه
الا قيض الله عند سنه من يكرمه.
هيچ برنائى پيريرا حرمت ندارد از بهر پيرى الا كه خداى تعالى برگمارد كسى را كه
ويرا حرمت دارد بپيرى.
585 ما امتلأت دار حبره الا
امتلأت عبرة.
رسول (عليه السلام) فرمود: بدان خدائى كه جان محمد بفرمان اوست كه هيچ سرائى پر از
خرمى بنبود الا كه از پس آن بدژمى794 پر باز
نشود.
586 و ما كانت فرحة الا
تبعتها795 ترحة.
و هيچ خرمى نبود در دنيا الا كه از پس آن غمى و اندوهى نباشد.
587 ما استرعى الله عبدا
رعيد فلم يحفظها بنصيحة الا حرم الله عليه الجنة.
خداى تعالى بحرام كند ثواب بهشت بر آن بندهاى كه او را براعى و نگاهبان قومى كند
و او ايشان را نگاه ندارد، و اين مخصوص باشد بدان اميرى كه خدايرا نداند و مسلط
باشد و حق رعيت نگاه ندارد.
588 ما من رجل من المسلمين
أعظم أجرا من وزير صالح مع امام عادل يطيعه و يأمره بذات الله تعالى.
هيچ مردى بنود از جمله امتان من كه ثواب او بيشتر باد از وزيرى صالح يا امامى عادل
كه فرمانبردار او بود و اين وزير او را آن فرمايد كه خداى تعالى بر آن راضى باشد
زيرا كه منفعتهاى وى بمسلمانان و بشهرهاى ايشان رسد.
589 ما من مومن الا و له
ذنب يصيبه الفينة بعد الفينة796 لا يفارقه حتى
يفارق الدنيا.
هيچ مومنى نباشد از جمله مومنان الا كه او را گناهى كرده آيد وقت از پس وقت، آن
گناه از او جدا نباشد تا آنوقت كه وى جدا شود از دنيا.
590 ما طلعت شمس قط الا
بجنبيها ملكان يقولان: اللهم عجل لمنفق797
خلفا و عجل لمسك798 تلفا.799
آفتاب بر نيامده هرگز الا كه در پهلوهاى وى دو فرشته ايستاده باشند و مىگويند كه:
اى پروردگار هر آن مسلمانى كه مال بنفقه مىكند در وجهى كه رضاى تو در آنست تو او
را عوضش بازده، و آنرا كه زكوة و حق تو بنهد800
زود آن مال وى را بهلاك بر.
591 ما ذئبان ضاريان فى
ذريبة غنم بأسرع فيها من حب الشرف و المال فى دين المرء المسلم.
دو گرگ خيره و گرسنه در شبانگاه گوسفند كه چوپان بر آن نباشد آن زيان نكنند كه
دوستى مال و جاه كند در دين مرد مسلمان.
592 ما عبد الله بشىء أفضل
من فقه فى دين.
هيچ طاعتى و عبادتى نيست پس از ايمان بهتر از آنكه فقه و شريعت بدانستن.
593 و ما من عمل أطيع الله
فيه بأعجل ثوابا من صلة الرحم.
هيچ عبادتى نيست و طاعتى كه ثواب آن زودتر ببنده رسد از خويشاوندان پيوستن.
594 و ما من عمل يعصى الله
فيه بأعجل عقوبة من بغى.
و هيچ كارى نيست از جمله گناه و معصيت كه عقوبت آن زودتر ببنده رسد كه دست بر امام
عادل بياورد بظلم.
595 ما ينتظر أحدكم من
الدنيا الا غنى مطغيا، أو فقرا منسيا، أو مرضا مفسدا، أوهرما مفندا801
أوموتا مجهزا.802
منتظر نبود يكى از شما از دنيا الا توانگريرا كه اگر بدان برسد او را بى فرمان و
عاصى كند، يا درويشى را كه چون بسختى رسد او را قيامت از ياد باز برد، يا بيمارى كه
او را بشكند، يا پيرى كه او را بى خبر803 كند
يا مرگ كه او را بجارده804 كند و بگورستان
رساند، مىگويد كه: هر بندهاى كه دل در دنيا بندد، و بقيامت و كار آخرت مشغول
نگردد و منتظر يكى ازين خصلتها بود اين فساد كار او بود يعنى بايد كه برگ قيامت كند
و دل در دنيا نبندد.
596 ما فتح رجل على نفسه،
باب مسألة الا فتح الا عليه باب فقر.
هيچ بندهاى درى از سوال كردن بر خود نگشايد الا كه خداى تعالى درى از درويشى بر
وى بگشايد، نهى مىكند رسول صلى الله عليه و آله از سوال كردن الا در حال ضرورت.
597 ما يصيب المومن و صب و
لا نصب و لا سقم و لا أذى ولا حزن حتى الهم يهمه الا كفر الله به من خطاياه.
بمومن نرسد بيمارى و نه رنجى و نه دردى و نه دائى و نه اندوهى كه او را غمگين بكند
الا كه خداى تعالى بكفاره گناهانش كند.
598 ما تزال المسألة بالعبد
حتى يلقى الله و ما فى وجهه مزعة لحم.805
سوال كردن و دنيا خواستن از بنده خدا وا نبود تا آن وقت كه با قيامت شود و بر رويش
گوشت نمانده باشد؛ و مراد بدين خبر آنست كه سوال مكنيد كه سوال كردن آبرو ببرد.
الباب السادس
599 لا يلدغ المومن من حجر
مرتين.
گزيده806 نشود از يكى سوراخ دو بار مومن؛
سبب گفتن اين خبر آن بود كه ابو عمرو الجهنى عليه ألف لعنة هجو رسول (عليه السلام)
كرد يكبار، و رسول (عليه السلام) او را بگرفت ملعون شفاعت و زارى كرد تا او را رها
كرد بدان شرط كه ديگر باره نگويد پس عهد بشكست و دويم بار باسر كار شد، رول (عليه
السلام) بغزائى مىرفت هم زارى و خواهش كرد كه دستم باز گير و منت نه بر من؛ رول
(عليه السلام) اين خبر بگفت و ويرا بكشت لعنة الله عليه.
600 لا يشكر الله من لا
يشكر الناس.
شكر خداى تعالى نكند آن بنده كه شكر مردمان نكند؛ رسول (عليه السلام) مىفرمايد
كه: هر كه با شما نعمتى كند بايد كه او را دعا و ثنا گوئيد.
601 لا يرد القضاء الا
الدعاء، و لا يزيد فى العمر الا البر.
قضائى كه خداى تعالى بكرده است بر بنده باز نگردد الا بدعا، و زيادت نكند در عمر
الا نيكوئى؛ يعنى تا بنده دعا نكند خدا از وى بلا نگرداند، و تا صدقه ندهد در
زندگانى نيفزايد.
602 لا حليم الا ذو عثرة807
ولا حكيم الا ذو تجربة.
در ميان شما بردبارى نبود الا كه خداوند عثرت بود يعنى كه او را خطا اوفتد، و حكيم
نبود الا كه خداوند تجربت بود يعنى انديشه كرده بود در كارها و آزموده بود دانا.
603 و لا فقر أشد من الجهل،
و لا مال أعود من العقل.
هيچ درويشى نيست بتر از جهل، و هيچ مال نيست بنده را سودمندتر از عقل؛ يعنى مردم
چون علم ندارد هم بدنيا و هم باخرت درويش بود؛ زيرا كه بدوزخ شود و دوزخ جاى
جاهلانست، و چون عقل را كار فرمايد ببهشت رود كه بهشت جاى عاقلانست.
604 ولا وحدة أوحش من
العجب.
و هيچ تنهائى نيست كه وحشىتر808 باشد از عجب
يعنى آنجا نيز كه مردم باشد پيوسته بخود معجب قياس كن809
باشد.
605 ولا مظاهرة أوثق من
المشاورة.
هيچ همنشينى نيست معتمدتر810 از آنكه با
خداوندان عقل بنشينند و رأى و مشورت ايشان نگاهدارند.
606 و لا عقل كالتدبير.
و هيچ عقل نيست بهتر از تدبير آنكس كه اندازه كار بداند و آنكه بهتر و نيكوتر
برگزيند و بر آن كار كند.
پىنوشتها:
765) ابن الاثير در النهايه گفته: نفح الطيب اذا فاح و منه الحديث: ان لربكم فى
ايام دهركم نفحات ألا فتعرضوا لها؛ و فى حديث آخر: تعرضوا لنفحات رحمة الله تعالى.
766) در نسخه ديگر: (روزى و فراخى) و شايد (روزى بفراخى) بوده است.
767) طريحى در مجمع البحرين گفته: (نورت بصلوة الفجر = صليتها فى النور.)
768) ابن الاثير در النهايه بعد از ذكر معنى (بر) بفتح باء و كسر آن گفته: و منه
الحديث: تمسحوا بالارض فانها بكم برة أى مشفقة عليكم كالوالدة البرة بأولادها يعنى
أن منها خلقكم و فيها معاشكم و اليها بعد الموت كفاتكم.
769) يعنى پيش از آنكه براى سفر راهى شويد و براه بيفتيد، نظير قول اميرالمومنين
(عليه السلام) است كه: سل عن الجار قبل الار و الرفيق قبل الطريق (جزء وصيت آنحضرت
است بامام حسن مجتبى (عليه السلام) كه در نهج البلاغه و ساير كتب معتبره مذكوره
است.)
770) ابن الاثير در النهايه گفته: فيه: من ترك ثلاث جمع من غير عذرطى الله عليه
قلبه أى ختم عليه و غشاه و منعه ألطافه، و الطبع بالسكون الختم و بالتحريك الدنس و
أصله من الوسخ و الدنس يغشيان السيف؛ يقال: طبع السيف يطبع طبعا ثم استعمل فيما
يشبه ذلك من الاوزار و الاثام و غيرهما من المقابح؛ و منه الحديث: أعوذ بالله من
طمع يهدى الى طبع؛ اى يؤدى الى شين و عيب، و كانوا يرون أن الطبع هوالرين، قال
مجاهد: الرين أيسر من الطبع، و الطبع أيسر من الاقفال و الاقفال أشد ذلك كله و هو
اشارة الى قوله تعالى كلا بل ران على قلوبهم، و قوله: طبع الله على قلوبهم، و قوله:
أم على قلوب أقفالها.
771) در نسخهدانشگاه: (عبد سلام).
772) بايد دانست كه ترتيب نقل احاديث در اين كتاب با احاديث اصل شهاب الاخبار در
بعضى موارد از جهت تقديم و تاخير فرق دارد و ما در بعضى موارد اشاره بان كرديم و در
بعضى موارد اشاره نكرديم و از آن جمله اين مورد است زيرا كه در نسخ خطى شهاب بعد از
اين حديث اين حديث است تعشوا ولو بكف من حشف فان ترك العشاء مهرمة كه بعد از چندين
حديث در نسخ اين شرح خواهد آمد و اين مورد نظاير بسيار هم دارد.
773) كذا ترجمه و متن كه هر دو مشوش است و در بعضى نسخ شهاب الاخبار قبل از آن: اين
حديث احفظونى فى اصحابى فانهم خيار امتى نيز هست.
774) ابن الاثير در النهايه گفته: فيه: انه كان يجافى عضديه عن جنبيه للسجود أى
يباعدهما، و منه الحديث الاخر: اذا سجدت فتجاف و هو من الجفاء البعد عن الشىء
يقال: جفاه اذا بعد عنه، و أجفاه اذا أبعده (تا آخر گفتار او) و در موعظه پيغمبر
أكرم براى أبوذر - رضى الله عنه - وارد است: يا اباذر اذا دخل النور القلب انفسح
القلب و استوسع فقلت: فما علامة ذلك بأبى انت و امى يا رسول الله؟ - قال: الانابة
الى دار الخلود، و التجافى عن دار الغرور، و الاستعداد للموت قبل نزوله.
775) در هر سه نسخه: (كند.)
776) در نسخه دانشگاه: و نسخه آقاى باستانى راد (جنازههاى.)
777) در اينجا نيز اختلاف ميان اين شرح و نسخ شهاب هست.
778) در برهان قاطع گفته: (بسند بر وزن سمند سزاوار و كافى و كفاف و كفايت را گويند
و بمعنى تمام هم آمده است و بسنده بر وزن رونده نيز بمعنى بسند است كه سزاوار و
كافى و تمام باشد.)
779) در نسخه قديم: (كهها گيرد.)
780) بعيدا محتمل است كه اين كلمه (ظلم) بضم ظاء و فتح لام خوانده شود يعنى جمع
ظلمت باشد پس معنى بجاى (ظلمها): (ظلمتها) خواهد بود ليكن اين احتمال بسيار بعيد
است.
781) كذا و معنى (على الغمام) را ارباب تحقيق از شروح كتب احاديث ملاحظه كنند.
782) از حديث 530 تا اين حديث در نسخ خطى شهاب در اينجا نقل نشده است.
783) اين حديث در بعضى نسخ مخطوطه شهاب الاخبار كه بنظرم رسيد در اين مورد ذكر نشده
است.
784) در أقرب الموارد گفته: جف الثوب و غيره (كضرب) جفافا و جفوفا = يبس؛ و أما
موازنته لعلم فلغة فيه حكاها أبو زيد وردها الكساءى.
785) مراد اينست كه آنچه بايد بر حسب تقدير خدا بتو برسد از تو در نخواهد گذشت و
آنچه نبايد برسد هرگز بتو نخواهد رسيد.
786) ابن الاثير در النهايه گفته: فى حديث: اشتدى أزمة تنفرجى؛ الازمة السنة
المجدية؛ يقال: ان الشدة اذا تتابعت انفرجت و اذا توالت تولت؛ و منه حديث مجاهد: ان
قريشا أصابتهم أزمة شديدة و كان أبو طالب ذاعيان.
787) ابن الاثير در نهايه گفته: فى الحديث: اذا بويع لخليفتين فاقتلوا الاخر منهما؛
أى أبطلوا دعوته و اجعلوه كمن مات و نظائرى نيز براى آن آورده؛ هر كه خواهد رجوع
كند.
788) در اقرب الموارد گفته: المشورة و المشورة الاسم من: أشار اليه بكذا؛ كالشورى ج
مشورات در منتهى الارب گفته: (شورى بالضم و القصر: كنگاش و كنگاش كرن مشورة مثله و
هى مفعلة لا مفعولة.)
789) كذا در نسخ.
790) در منتهى الارب گفته: (مظلمة بكسر اللام دادخواهى و داد) و در أقرب الموارد
گفته: المظلمة بكسر اللام ما تطلبه عند الظالم و اسم ما أخذ منك ظلما؛ تقول: عند
فلان مظلمتى ج مظالم.
791) در غالب نسخ و همچنين شروح تا اين جا يك حديث و بعد از آن حديث ديگر است.
792) در نسخهها: (بزرگوارترست كه) و در يك نسخه: (بزرگوارترست از آنكه).
793) كذا در نسخ پس گويا شارح (ره) (ستر) را بتجوزى بمعنى (غفر) گرفته است.
794) در برهان قاطع گفته: (دژم بكسر اول و فتح ثانى و سكون ميم بمعنى افسرده و
غمگين و اندوهناك و رنجور و بيمار و آشفته و سرمست و مخمور و فرو افكنده و
انديشهمند باشد و اين معنى را بر غير آدمى هم اطلاق كنند و بمعنى سياه و تيره و
تاريك هم آمده است) پس ياء (دژمى) ياء مصدريست.
795) در بعضى نسخ: (يتبعها) و در بعضى ديگر: (تتبعها).
796) ابن الاثير در نهايه گفته: فيه: ما من مولود الا وله ذنب قد اعتاده الفينة بعد
الفينة؛ أى الحين بعد الحين و الساعة بعد الساعة يقال: لقيته فينة و الفينة؛ و هو
مما تعاقب عليه التعريفان العلمى واللامى كشعوب و الشعوب و سحر و السحر، و منه حديث
على، فى فيند الارتياد و راحة الاجساد. در منتهى الارب گفته: فينه بالفتح ساعت
يقال: لقيته فيند اى الساعة؛ فينات جمع، و يدخله الالف و اللام كثيرا فيقال: لقيته
الفينة بعد الفينة اى الحين بعد الحين.
797) أى لكل منفق و لكل ممسك؛ و در بعضى نسخ: (للمنفق) و (للممسك).
798) أى لكل منفق و لكل ممسك؛ و در بعضى نسخ: (للمنفق) و (للممسك).
799) اين حديث شريف از احاديث بسيار معتبر و مشهور و معروف است كه در غالب كتب
احاديث معتمده نقل شده و ملاى رومى در مثنوى آنرا باسلوب خاص خود نظم و شرح كرده
است هر كه طالب باشد مراجعه كند.
800) در نسخه دانشگاه: (ندهد)؛ و (بنهد) يعنى فرو گذارد و بجا نيارد و ندهد.
801) ابن الاثير در نهايه گفته: ما ينتظر أحدكم الا هرما مفندا او مرضا مفسدا؛
الفند فى الاصل الكذب و أفند: تكلم بالفند، ثم: قالوا للشيخ اذا هرم: قد أفند لأنه
يتكلم بالمحرف من الكلام عن سنن الصحة و أفنده الكبر اذا أوقعه فى الفند. در منتهى
الارب گفته: (فند محركة دروغ و درماندگى و ناسپاسى و يقال فلان ذوفند أى ذو عجز و
كفر للنعمة، و سستى و تباهى عقل و رأى از كلان سالى و خطا كردن در قول و رأى و دروغ
گفتن، و مفند كمحسن تباه خرد وراى از پيرى و نگويند: عجوز مفندة؛ بدان جهت كه او در
اصل عقل ندارد.
802) پوشيده نماند كه شارح (ره) كلمه (مجهزا) را كه از باب افعال است بمعنى (مجهز)
گرفته است كه اسم فاعل است از همان ماده ليكن از باب تفعيل توضيح آنكه (بجاردن)
بمعنى (آماده كردن) است چنانكه در تفسير ابوالفتوح (ره) و همچنين در تفسير جلاء
الاذهان مكرر در مكرر باين معنى بكار رفته است پس بايد معنى (اجهاز) و (تجهيز) را
بيان كنيم: ابن الاثير در نهايه گفته: فيه: من لم يغز و لم يجهز غازيا؛ تجهيز
الغازى تحميله و اعداد ما يحتاج اليه فى غزوه و منه تجهيز العروس و تجهيز الميت، و
فيه: هل ينتظرون الا مرضا مفسدا، أوموتا مجهزا؛ اى سريعا؛ يقال: أجهز على الجريح
يجهز اذا اسرع قتله و حرره، و منه حديث على رضى الله عنه: لا يجهز على جريحهم اى من
صرع منهم و كفى قتاله لا يقتل؛ لانهم مسلمون و القصد من قتالهم دفع شرهم فاذالم يكن
ذلك الا بقتلهم قتلوا، و منه حديث ابن مسعود رضى الله عنه: انه اتى على ابى جهل و ه
صريع فأجهز عليه.
803) شايد مصحف (بى خرد) باشد كه معنى تحت اللفظى (مفندا) است.
804) محتمل است كه مصحف (بيچاره) باشد كه با (مجهزا) سازش دارد.
805) ابن الاثير در نهايه بعد از نقل حديث نسبت به (مزعة لحم) گفته: اى قطعة يسيرة
من اللحم، و منه حديث جابر فقال لهم: تمزعوه فأوفاهم الذى لهم اى تقاسموا به وفرقوه
بينكم، و فى حديث معاذ: حتى تخيل الى ان أنفه يتمزع من شدة غضبهاى يتقطع و يتشقق
غضبا.
806) در برهان قاطع گفته: (گزيدن بفتح اول بر وزن وزيدن بمعنى نيش زدنست خواه با
آلت و خواه بزبان، و دندان گرفتن را هم مىگويند خواه انسان بگيرد و خواه حيوان
ديگر، ليكن بضم اول بمعنى برچيدن و انتخاب كردن باشد.)
807) ابن الاثير در النهايه گفته: فيه: لا حليم الا ذو عثرة؛ أى لا يحصل له الحلم و
يوصف به حتى يركب الامور و تنخرق عليه و يعثر فيها فيعتبر بها و يستبين مواضع الخطأ
فيتجنبها، و يدل عليه قوله بعده: ولا حكيم الا ذو تجربة و العثرة المرة من العثار
فى المشى.
808) كذا در نسخه قديم ليكن در نسخه دانشگاه: (زشتر) و در نسخه باستانى راد:
(زشتتر).
809) در نسخه دانشگاه: (قاسكن)؛ در برهان قاطع گفته: (قاس بر وزن طاس بمعنى اندازه
و مقياس هم آمده است).
810) در دو نسخه ديگر: (هيچ همنشين نيست بهتر).