بحثهائى از جلد دوم الغدير
شعر در دنياى اسلام
آنچه كه مسلم است پيامبر اكرم ( ص ) عنايتى تام به شعر داشتهاند و همواره شاعرانى
را كه در يارى اسلام شعر مى سرودهاند مورد تشويق قرار دادهاند ، و لذا بسيارى از
صحابه پيامبر ( ص ) در قصيده سرائى ضرب المثل گشتند . صدر اسلام زنان شاعره اى چون
خديجه ( همسر پيامبر ص ) را نيز به خود ديده است . در غدير خم - پس از خطبه پيامبر
( ص ) - حسان بن ثابت نخستين ابيات را در ثبت اين واقعه سرود و از تفقدات حضرت ختمى
مرتبت برخوردار گرديد . از آن روز تاكنون ، شعراء چكامههاى بلندى درباره حديث
غدير سرودهاند . اين اشعار - به ترتيب سال وفات شاعران - در خلال مطالب مجلدات دوم
تا هفتم و همچنين در جلد يازدهم كتاب الغدير نقل شده است . غديريههاى قرن اول و
دوم ده غديريه در جلد دوم الغدير ذكر گرديده است . منظور از غديريه شعرى است كه در
آن به واقعه غدير اشاره شده باشد . شاعران اين ده غديريه عبارتند از : 1 - امير
المؤمنين على عليه السلام 2 - حسان بن ثابت 3 - قيس بن سعد بن عباده 4 - عمروعاص 5
- محمد بن عبد الله حميرى 6 - كميت 7 - سيد حميرى 8 - عبدى كوفى 9 - ابو تمام طائى
10 - دعبل خزاعى . اجمال برخى از اين غديريهها بدين قرار است :
غديريه امير المؤمنين عليه السلام
مولاى مؤمنان على عليه السلام همواره در مقابل مخالفين ومعارضين خويش به واقعه غدير
اشاره مى فرمودند و از آنان مى خواستند كه اين واقعه سترگ تاريخ اسلام را با
تعهداتى كه در آن روز به پيامبر سپردهاند به ياد آورند . غديريه حضرت نيز نمونهاى
از همين احتجاجات مى باشد كه اكنون ابياتى از آن را مى خوانيد : محمد النبى اخى
وصنوى * وحمزة سيد الشهداء عمى . . . وبنت محمد سكنى وعرسى * منوط لحمها بدمى
ولحمى . . . فأوجب لى ولايته عليكم * رسول الله يوم غدير خم . . . - محمد پيغامبر
، برادر مهربان و همتاى من است ، وحمزه - سرور شهيدان - عموى من ، - . . . دختر
پيامبر ( ص ) ، مايه آرامش من و همسر من است . خون و گوشت او با خون و گوشت من
بستگى دارد . . . . در روز غدير خم رسول خدا ، ولايت خويش را - كه به من تفويض كرده
بود - بر شما واجب كرد . غديريه حسان غديريه حسان بن ثابت در همان روز غدير - پس از
ايراد خطبه پيامبر - سروده شده است . در ميان اشعار حسان تلميحات بسيارى در خصوص
مناقب اهل بيت وجود دارد كه ما در اينجا به ذكر برخى از آنها مى پردازيم . يناديهم
يوم الغدير نبيهم * بخم واسمع بالرسول مناديا يقول : فمن مولاكم ووليكم ؟ * فقالوا
ولم يبدوا هناك التعاميا : إلهك مولانا وانت ولينا * ولم ترمنا في الولاية عاصيا
فقال له : قم يا على فإننى * رضيتك من بعدى إماما وهاديا پيامبر ( ص ) در غدير خم
مردم را - با بانگى رسا - چنين ندا در داد : - ( اى مردم ! ) مولى و ولى شما كيست ؟
همه به صراحت پاسخ گفتند : - مولاى ما خداى تو مى باشد و ولى ما تو هستى ، و تو در
فرمانبرى ما تاكنون عصيانى
نديده اى . - پيامبر به على فرمود : اى على برخيز ! من از اينكه تو امام و هادى پس
از من باشى خرسندم . حسان در اشاره به غزوه خيبر مى گويد : . . . فقال سأعطى الراية
اليوم ضاربا * كميا محبا للرسول مواليا يحب الهى و الا له يحبه * به يفتح الله
الحصون الأوابيا . . . - . . . پيامبر ( در روز خيبر ) فرمود : امروز درفش ( نبرد )
را به شمشير زنى دلاور خواهم سپرد كه دوست رسول خداست . - او ( = على ) خداى مرا
دوست دارد و خدا نيز دوستدار اوست . به دست اوست كه خداوند دژهاى نفوذ ناپذير را
فتح مى كند . برخوردى ميان على عليه السلام و وليد مشاجرهاى ميان امير المؤمنين (
ع ) و وليد بن عقبه ( 1 ) در گرفت . وليد گفت : " اى على من از تو سخنورتر هستم . .
. " . على ( ع ) در پاسخ فرمود : " تو فاسقى بيش نيستى " . سپس اين آيه نازل شد : "
افمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا " [ = آيا كسى كه مؤمن بوده به مانند كسى است كه فاسق
بوده است ؟ - سوره سجده 18 - ] . ( 2 ) حسان نيز در اشاره به اين قضيه مى گويد :
انزل الله والكتاب عزيز * في على وفى الوليد قرانا . . . ليس من كان مؤمنا عرف الل
* ه كمن كان فاسقا خوانا . . . سوف يجزى الوليد خزيا ونارا * وعلى لاشك يجزى جنانا
- كتاب خدا عزيز ( و لازم الاجرا ) مى باشد و خداوند درباره على و وليد ( آيهاى از
) قرآن را نازل نموده است . - خدا مى فرمايد : مؤمنى كه خدا را شناخته است با يك
فاسق خائن برابر نيست .
- به زودى وليد به جزاى خويش كه خوارى و آتش ( دوزخ ) است خواهد رسيد و ترديدى نيست
كه پاداش على بهشت است . غديريه قيس بن سعد قيس بن سعد بن عباده كسى است كه در برخى
از غزوات پيامبر ( ص ) پرچمدار انصار بوده است . در جلد دوم الغدير درباره زندگانى
و شخصيت وى بطور مبسوط تحقيق شده است . قيس در غديريه خويش مى گويد : . . . وعلى
إمامنا وإمام * لسوانا اتى به التنزيل يوم قال النبى من كنت مولا * ه فهذا مولاه
خطب جليل . . . - على امام ما و امام همه مى باشد و در اين خصوص ( در روز غدير
آياتى از ) قرآن نازل شده است . - همان روزى كه پيامبر ( ص ) گفت : هر كس كه من
مولاى او هستم ، على نيز مولاى اوست . و اين ( واقعه ) حادثهاى بود بس سترگ .
غديريه عمروعاص غديريه عمرو بن عاص به قصيده جلجليه معروف است . عمروعاص از طرف
معاويه به حكمرانى مصر گمارده شده بود . وى از ارسال خراج مصر به شام كه مركز حكومت
معاويه بود - امتناع مى جست . معاويه نامهاى براى او نوشت و ضمن سرزنش عمروعاص ،
وى را تهديد نمود . عمروعاص در جواب معاويه نامهاى به نظم نوشت كه به قصيده جلجليه
معروف شد . جلجل به معناى زنگوله است . منظور عمروعاص اين است كه اى معاويه ، اين
من بودم كه تو را به اين جا رساندم ، و اگر چنانچه سر به سر من بگذارى ، زنگوله را
بدين گونه به صدا در مى آورم و آبرويت را مى برم . ( 3 ) قصيده جلجليه 66 بيت دارد
و در آن به
حقايقى اشاره شده است كه هر مسلمان آزاده و با شرافتى از خواندن آن متأثر مى گردد .
مضمون ترجمه برخى از ابيات قصيده جلجليه از اين قرار است : عمروعاص مى گويد : " اى
معاويه ، قضايا را فراموش مكن . . . اين من بودم كه به مردم گفتم نمازشان بدون وجود
تو قبول نيست . . . اين من بودم كه آنها را برانگيختم تا با سيد اوصياء على ( ع )
به بهانه خونخواهى آن مرد احمق [ = عثمان ] جنگ كنند . . . و اين من بودم كه به
لشكريانت ياد دادم كه هر گاه ديديد على ( ع ) چون شير براى كشتن شما به سويتان مى
آيد شلوارتان را در بياوريد و پشت به او كنيد تا او از شرم از كشتن شما منصرف شود .
. . اى معاويه ، مگر گفت و گوى من و ابوموسى اشعرى را فراموش كرده اى ؟ . . . مگر
يادت رفته كه در آن روز چطور جامه خلافت را از قامت على ( ع ) در آوردم ، بقدرى
راحت اين كار را كردم كه انگار دمپايى از پاى در مى آورم . . . و مگر يادت رفته كه
جامه خلافت را - مانند انگشترى كه به انگشت مى كنند - بر تو پوشانيدم . . . اى
معاويه اين من بودم كه تو را بدون جنگ و دعوا بر فراز منبر نشاندم ، گر چه به خدا
لياقت آن را نداشتى و ندارى . . . اين من بودم كه تو را در شرق و غرب پرآوازه نموده
. . . اگر من نبودم ، تو مانند زنها در خانه نشسته بودى و بيرون نمى آمدى . . . .
اى پسر هند ، ما - از روى نادانى - تو را عليه على يارى نموديم وعلى كسى بود كه خدا
از او به عنوان نبأ عظيم ياد نموده است . . . وقتى تو را بر سر مسلمين بالا برديم
به اسفل سافلين فرو افتاديم . . . اى معاويه ، يادت هست كه چقدر پيامبر مصطفى
درباره على وصيت مى كرد ، يادت هست كه پيامبر در غدير خم بر منبر رفت و در حالى كه
دست على در دست او بود به امر خداوند گفت : " اى مردم ، آيا من بر شما از خودتان
سزاوارتر نيستم [ آيا من بر شما ولايت ندارم ؟ ] " . همه گفتند : " تو بر ما ولايت
دارى " . آنگاه پيامبر گفت : " پس هر كسى كه من مولا و ولى او هستم ، على نيز ولى
اوست " . يادت مى آيد پيامبر در آن روز دعا كرد كه " خدايا ، على ( ع ) برادر
پيامبر و فرستاده توست ، پس دوست او را دوست بدار و دشمنش را دشمن باش " . . . در
آن روز وقتى استاد تو [ ابو بكر ] ديد ديگر گردنبند خلافت على پاره شدنى نيست ، آمد
و به على تبريك گفت . . . اى معاويه ما جايمان در آتش ، در درك اسفل جهنم خواهد بود
. . . و در فرداى قيامت - كه روز شرمندگى ماست - خون عثمان ما را نجات نخواهد داد .
. . *
فردا خصم ما على است و او نزد خدا و رسولش عزيز است . . . در آن روز كه پرده ( از
كارهاى ما ) برافتد ، عذر ما چيست ؟ ! . . . پس واى بر تو و واى بر من . . . اى
معاويه چه نسبتى مى تواند ميان تو وعلى باشد ؟ ! . . . على چون شمشيرى ( بران ) است
و تو بمانند داسى ( كند ) . . . على كه چون ستاره آسمانست كجا و تو كه چون ريگى بيش
نيستى كجا ؟ ! . . . اى معاويه آگاه باش كه در گردن من زنگولهاى است كه اگر گردنم
را تكان بدهم ، زنگوله به صدا در خواهد آمد " . اينك ابياتى از متن قصيده جلجليه :
معاوية الحال لا تجهل * وعن سبل الحق لا تعدل نسيت احتيالى في جلق * على اهلها يوم
لبس الحلبى ؟ . . وقولى لهم : إن فرض الصلاة * بغير وجودك لم تقبل . . . فبى حاربوا
سيد الأوصياء * بقولى : دم طل من نعثل . . . وعلمتهم كشف سوءاتهم * لرد الغضنفرة
المقبل . . . نسيت محاورة الأشعرى * ونحن على دومة الجندل . . . خلعت الخلافة من
حيدر * كخلع النعال من الأرجل . . . والبستها فيك بعد الاياس * كلبس الخواتيم
بالأنمل ورقيتك المنبر المشمخر * بلا حد سيف ولا منصل ولو لم تكن انت من اهله * ورب
المقام ولم تكمل . . . ولو لاى كنت كمثل النساء * تعاف الخروج من المنزل نصرناك من
جهلنا يا بن هند * على النبأ الأعظم الأفضل وحيث رفعناك فوق الرؤوس * نزلنا إلى
اسفل الأسفل وكم قد سمعنا من المصطفى * وصايا مخصصة في على ؟ وفى يوم خم رقى منبرا
* يبلغ والركب لم يرحل وفى كفه كفه معلنا * ينادى بامر العزيز العلى الست بكم منكم
في النفوس * باولى ؟ فقالوا : بلى فافعل . . . فقال : ومن كنت مولى له * فهذا له
اليوم نعم الولى فوال مواليه يا ذا الجلال * وعاد معادى اخ المرسل . . . فبخبخ شيخك
لما رأى * غرى عقد حيدر لم تحلل
. . . وإنا وما كان من فعلنا * لفى النار في الدرك الأسفل ومادم عثمان منج لنا * من
الله في الموقف المخجل وإن عليا غدا خصمنا * ويعتز بالله والمرسل . . . فما عذرنا
يوم كشف الغطا * لك الويل منه غدا ثم لى . . . فان كان بينكما نسبه * فأين الحسام
من المنجل ؟ واين الحصامن نجوم السما ؟ * واين معاوية من على ؟ فان كنت فيها بلغت
المنى * ففى عنقى علق الجلجل بيش از 50 صفحه از مطالب جلد دوم الغدير به معرفى
شخصيت عمروعاص اختصاص دارد . غديريه سيد حميرى سيد حميرى ( متوفى 173 ) - كه از
استوانههاى شعر عرب است - 23 غديريه دارد كه همگى آنها در الغدير موجود است . در
اينجا به چهار نمونه از اين غديرها كه عبارات پيامبر ( ص ) در آنها تضمين شده است
اشاره مى كنيم : . . . : فمن اولى بكم منكم ؟ فقالوا : * مقالة واحد وهم الكثير
جميعا : أنت مولانا واولى * بنا منا وانت لنا نذير : فان وليكم بعدى على * ومولاكم
هو الهادى الوزير وزيرى في الحياة وعند موتى * ومن بعدى الخليفة والأمير فوال الله
من والاه منكم * وقابله لدى الموت السرور وعاد الله من عاداه منكم * وحل به لدى
الموت الثبور - پيامبر ( ص ) فرمود : چه كسى بر شما سزاوارتر از خودتان است ؟ در
پاسخ ، تمامى آن جماعت انبوه يكصدا گفتند : - تو مولاى ما هستى و از ما بر خودمان
سزاوارتر مى باشى ، و تو هستى كه ما را انذار مى دهى . - سپس پيامبر گفت : پس (
بدانيد كه ) بعد از من ولى شما على است و اوست كه مولاى شما و هدايت كننده و وزير
است .