بحثهائى از جلد اول الغدير
داستان غدير
در سال دهم هجرت ، رسول خدا ( ص ) در مدينه اعلام فرمود كه عازم سفر حج است .
هنگامى كه پيامبر ( ص ) مدينه را به سوى مكه ترك مى فرمود جمعيت كثيرى او را
همراهى مى كردند . تعداد اين جمعيت از 90 هزار تا بيش از 120 هزار نفر ثبت شده است
. علاوه بر اين تعداد ، افراد بسيارى نيز از بلاد ديگر به سوى سرزمين مكه شتافتند .
پس از انجام مناسك حج ، در راه بازگشت از مكه در وادى غدير خم - كه محل جدا شدن
راههاى مدينه ومصر وعراق از يكديگر است - جبرئيل وحى آورد كه " يا ايها الرسول بلغ
ما أنزل إليك من ربك وإن لم تفعل فما بلغت رسالته . . . " [ اى رسول خدا ، آن چيزى
را كه از سوى خداوند ( درباه على ) به تو نازل شده است به مردم ابلاغ نما ، كه اگر
چنين نكنى رسالت خداى را ابلاغ نكرده اى ] . ( 1 ) حضرت در آن وادى فرود آمد وتمامى
مردم را در آن گرماى سوزان برگرد خويش جمع نمود وپس از اقامه نماز ظهر به ايراد
خطبهاى طولانى پرداخت . ودر ضمن آن - به منظور ابلاغ مهمترين امر الهى - چنين
فرمود : " خداوند مولاى من است ومن مولاى تمامى مؤمنين . . . هر كس كه من بر او
ولايت دارم على نيز مولاى اوست " . بعد پيامبر ( ص ) دعا فرمود كه " خدايا دوستان
على را دوست بدار ودشمنانش را دشمن باش . . . " پيامبر ( ص ) سپس به مردم دستور
دادند كه : تمامى كسانى
كه در اين جا حضور دارند بايد اين خبر را ( اين ولايت على را ) به غائبين ابلاغ
كنند . پس از آنكه حضرت خطبه خويش را تمام كرد جبرئيل از جانب خدا وحى آورد " أليوم
أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتى ورضيت لكم الإسلام دينا " [ امروز دين شما را
كامل نمودم ونعمتم را بر شما تمام كردم ] . ( 2 ) بعد پيامبر فرمودند . " الولاية
لعلى بعدى ( بعد از من ولايت با على است ) . پس از ايراد خطبه پيامبر ، مردم آمدند
ويك يك به على ( ع ) تهنيت گفتند وبيعت نمودند ، از جمله ابو بكر وعمر آمده وگفتند
: " اى پسر ابوطالب ! مبارك باد ، از امروز تو مولاى ما و مولاى تمامى مؤمنين
ومؤمنات گشتى " . واقعه غدير خم كه اجمالا ذكر گرديد يكى از برجستهترين حوادث
تاريخ اسلام مى باشد وبنابر اعتقاد جميع مذاهب عيد غدير از مهمترين اعياد اسلامى
است . ( 3 ) با اينحال بسيارى از افراد در طول تاريخ براى تحريف اين واقعه نهايت
تلاش خويش را نمودند . برخى نوشتند : " اصلا على ( ع ) در آن سال به حج نرفته بود "
. ( 4 ) برخى ديگر مانند ابن تيميه گفتند : " حديث الولايه غدير بدون شك دروغ است "
. ( 5 ) برخى هم مانند ابن حزم گفتند : " هيچ فرد موثقى ، حديث غدير را روايت نكرده
است " . ( 6 ) عاقبت كار به جائى رسيد - كه براى تحريف جريان غدير خم - فردى چون "
دكتر ملحم ابراهيم اسود " در تعليقه خود بر " ديوان ابى تمام " ادعا كرد كه : "
واقعه غدير يكى از جنگهاى معروف است " ! ( 7 ) بررسى سند حديث غدير واقعه غدير را
بايد از دو جنبه بررسى نمود . نخست بايد صحت وقوع ماجراى غدير
را اثبات كرد وسپس در مرحله دوم بايد ديد الفاظى كه پيامبر ( ص ) در غدير فرموده
اند بر چه موضوعى دلالت دارد . به عبارت ديگر حديث غدير بايد از حيث سند ودلالت
مورد مطالعه قرار گيرد . اسناد حديث غدير به گونهاى است كه افزون از حد تواتر است
وبه قول ضياء الدين مقبلى ( متوفى 1108 ) : " اگر بنا باشد حديث غدير را ( با
اينهمه مدارك ) محرز ومسلم ندانيم ، بايد قبول كنيم كه هيچ واقعهاى در دين اسلام
قابل اثبات نيست " . ( 8 ) حديث غدير را 110 نفر از صحابه نقل كرده اند . در ميان
اين 110 نفر ، افرادى وجود دارند كه با على ( ع ) چنان درگيريهايى داشتند كه حتى با
وى وارد جنگ شدند . اگر اين حديث ساخته برخى از صحابه بود ، لا اقل معاندين على ( ع
) نبايد آن را روايت مى كردند . در ميان اين 110 تن به اسامى افرادى چون : ابوبكر
، عمر ، عايشه ، خالد بن وليد ، سعد بن ابى وقاص ، عبد الله بن عمر ، طلحه وزبير
برمى خوريم . تابعينى كه حديث غدير را نقل نموده اند 85 نفر مى باشند . يعنى سند
حديث غدير در حلقه دوم ، 195 نفر را وى از صحابه وتابعين دارد . حضرات علماى عامه ،
از جمله برخى از صاحبان صحاح ، حديث غدير را در كتب خويش نقل كرده اند وآن را تا
ابد بر پهنه تاريخ اسلامى جاودانه نموده اند . تعداد اين علماء 360 نفر مى باشد
كه اسامى آنها با مصادر مربوطه در جلد اول كتاب الغدير درج است . بسيارى از علماى
طراز اول اهل سنت از جمله ترمذى ( صاحب جامع الصحيح ) ، طحاوى ، حاكم نيسابورى وچهل
تن ديگر پس از نقل حديث غدير ، آن را از احاديث صحيحه دانستهاند وراويان آن را
توثيق نموده اند . شمس الدين جزرى منكران حديث غدير را بى اطلاع قلمداد مى كند . (
9 ) حافظ عاصمى مى گويد : " حديث غدير را تمامى فرق اسلامى پذيرفتهاند " . ( 10
) ابن مغازلى از قول استادش ( ابو القاسم فضل بن محمد اصفهانى ) مى گويد : " حديث
صحيح غدير را حدود يكصد نفر از صحابه ، از جمله تمامى عشره مبشره روايت كرده اند .
لذا صحت اين حديث مسلم ومحرز است ومن هيچ ضعفى در استوارى
آن نمى بينم " . ( 11 ) نور الدين حلبى نيز سخنان شبهه كنندگان در صحت حديث غدير
را غير قابل اعتنا مى داند . ( 12 ) شايان ذكر است كه تعداد بسيارى از محدثين
برجسته قرن سوم - كه از راويان مورد اعتماد بخارى ومسلم محسوب مى شوند - حديث غدير
را نقل كرده اند . نام برخى از اين محدثين از اين قرار است : يحيى بن آدم ( متوفى
203 ) ، شبابة بن سوار ( متوفى 206 ) ، اسود بن عامر ( متوفى 208 ) ، عبد الرزاق بن
همام ( متوفى 211 ) ، عبد الله بن يزيد ( متوفى 212 ) ، عبيد الله بن موسى ( متوفى
213 ) ، حجاج بن منهال ( متوفى 217 ) ، فضل بن دكين ( متوفى 218 ) ، عفان بن مسلم (
متوفى 219 ) ، على بن عياش ( متوفى 219 ) ، محمد بن كثير ( متوفى 223 ) ، موسى بن
اسماعيل ( متوفى 223 ) ، قيس بن حفص ( متوفى 227 ) ، هدبة بن خالد ( متوفى 235 ) ،
عبد الله بن ابى شيبه ( متوفى 235 ) ، عبيد الله بن عمر ( متوفى 235 ) ، ابراهيم بن
المنذر ( متوفى 236 ) ، ابن راهويه بن اسحاق ( متوفى 237 ) ، عثمان بن ابى شيبة (
متوفى 239 ) ، قتيبة بن سعيد ( متوفى 240 ) ، حسين بن حريث ( متوفى 244 ) ، ابو
الجوزاء احمد ( متوفى 246 ) ، ابو كريب محمد ( متوفى 248 ) ، يوسف بن عيسى ( متوفى
249 ) ، نصر بن على ( متوفى 251 ) ، محمد بن بشار ( متوفى 252 ) ، محمد بن المثنى (
متوفى 252 ) ، يوسف بن موسى ( متوفى 253 ) ، محمد صاعقه ( متوفى 255 ) ، وديگران .
( 13 ) براى اثبات واقعه غدير وهمچنين اثبات امامت وخلافت بلا فصل حضرت امير سلام
الله عليه مطلب ديگرى نيز قابل توجه است وآن اينكه : حضرت امير المؤمنين ، حضرت
زهرا ، امام حسن وامام حسين عليهم السلام وبرخى از ديگر صحابه همواره در مقابل
مخالفان به حديث غدير استناد واحتجاج نموده اند . ( 14 ) حديث غدير وآيات قرآنى در
خصوص واقعه غدير سه آيه نازل شده است ( 15 ) كه به قرار زير است : 1 - ( آيه تبليغ
) : يا ايها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك وإن لم تفعل فما بلغت رسالته والله
يعصمك من الناس [ اى پيامبر آنچه را كه از جانب خدا بر تو نازل شده است به خلق
برسان كه اگر چنين نكنى رسالت خويش را تبليغ نكرده اى ، وخدا تو را ( در اين راه )
از شر مردم حفظ خواهد كرد - مائده - 67 - ] . ( 16 ) 2 - ( آيه اكمال ) : اليوم
اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتى ورضيت لكم الاسلام دينا [ امروز دين شما را
كامل نمودم ونعمتم را بر شما تمام كردم - مائده 3 - ] . ( 17 ) 3 - ( آيه سأل سائل
) : سأل سائل بعذاب واقع * للكافرين ليس له دافع * من الله ذى المعارج * [ سائلى از
عذاب حتمى قيامت سؤال كرد ، كافرين عذاب قيامت را دفع نتوانند نمود ، چرا كه عذاب
قيامت از سوى خداوند آسمانهاست - معارج 1 - 3 ] . ( 18 )
بررسى دلالت حديث غدير
عده معدودى گفتهاند : واقعه غدير مورد قبول است ولى بيانات پيامبر ( ع ) در غدير
خم خصوصا عبارت " من كنت مولاه فعلى مولاه " دلالت بر ولايت و امامت على ( ع )
ندارد . در جواب اين افراد اختصارا بايد گفت كه در ادب عرب ، براى كلمه مولى 27
معنى را ذكر نمودهاند كه بعضى از آنها عبارت است از : پسر ، پسر عمو ، بنده ، دوست
، ياور ، اولى بالشئ و غيره ، كه منظور پيامبر ( ع ) از اين معانى بيست وهفتگانه
قطعا " اولى بالشئ " بوده كه به معنى ولايت مطلقه است . براى اثبات اين موضوع فقط
كافى است اندكى به قرائن موجود در واقعه غدير خم توجه نمائيم . با عنايت به اين
قرائن پى مى بريم كه منظور پيامبر از عبارت " على مولاى شماست " اين بوده كه " على
بر شما ولايت دارد و امام شماست " . در كتاب الغدير به بيست قرينه اشاره شده است كه
ما در اينجا اجمالا به سه مورد آن اشاره مى نماييم : قرينه اول : در غدير خم پيامبر
( ص ) نخست از مردم سؤال كردند كه : ألست أولى بكم من انفسكم " ؟ [ = " آيا من بر
شما از خودتان سزاوارتر نيستم " ؟ يعنى آيا من بر شما ولايت مطلقه ندارم ؟ ] مردم
تأييد نمودند و گفتند : " آرى " ( تو بر ما ولايت دارى ) . سپس پيامبر ( ص )
فرمودند : فمن كنت مولاه فهذا على مولاه " [ = پس هر كسى كه من مولاى او هستم ( و
بر او ولايت دارم ) على نيز مولاى اوست ] . قرينه دوم : پيامبر ( ص ) از مردم سؤال
فرمودند : " اى مردم ، شما به چه چيزى
شهادت مى دهيد " ؟ گفتند : " به يگانگى خدا و رسالت پيامبرش " . حضرت پرسيدند : "
ولى شما كيست " ؟ همه گفتند : " خدا و رسول او " . پيامبر ( ص ) بازوى على ( ع ) را
گرفتند و او را بلند كردند - و در حالى كه على ايستاده بود - پيامبر فرمودند : " هر
كسى كه خدا و رسولش مولاى اوست ، على نيز مولاى او مى باشد . قرينه سوم : پيامبر (
ص ) پس از ايراد خطبه فرمودند : " اى مردم به من تبريك بگوييد ، چرا كه خداوند مرا
به نبوت و اهل بيت مرا به امامت مخصوص گردانيد " . از همه اينها گذشته ، پس از
ايراد خطبه پيامبر ( ص ) ، تمامى حاضرين از جمله شيخين آمدند و به دستور پيامبر (
ص ) با على بيعت نمودند .
پىنوشتها:
( 1 ) سوره مائده 67 . ( * )
( 2 ) سوره مائده 3 .
( 3 ) مطالب السؤول ص 16 ، وفيات الاعيان - ذيل شرح زندگانى ابو القاسم احمد بن نصر
( مستعلى ابن مستنصر ) ، و ابو تميم محمد بن على ( مستنصر بالله عبيدى ) - ج 1 / 60
، ج 2 / 223 ، دمية القصر ص 39 ، التنبيه والاشراف ص 221 ، 222 ، فرائد السمطين -
باب 13 - ج 1 / 77 ، الغدير ج 1 / 267 - 270 .
( 4 ) طحاوى سخن اين عده را مطرح نموده ونظر آنان را رد كرده است . مشكل الاثار ج 2
/ 308 .
( 5 ) منهاج السنه ج 4 / 85 .
( 6 ) المفاضلة بين الصحابه ص 264 .
( 7 ) ديوان ابى تمام ص 143 .
( 8 ) تعليق هداية العقول الى غاية السؤول ج 2 / 30 ، الغدير ج 1 / 307 .
( 9 ) اسنى المطالب ( تأليف جزرى ) ص 48 .
( 10 ) " زين الفتى في شرح سورة هل أتى " . رجوع بفرماييد به الغدير ج 1 / 295 ،
314 .
( 11 ) مناقب ابن مغازلى ص 27 .
( 12 ) السيرة الحلبيه ج 3 / 308 .
( 13 ) رجوع بفرماييد به الغدير ج 1 / 82 - 93 .
( 14 ) تفصيل اين موضوع بهمراه مصادر مربوطه در الغدير 1 / 159 - 213 درج است .
( 15 ) رجوع بفرماييد به الغدير ج 1 / 214 - 266 .
( 16 ) اسباب النزول ص 16 ، شواهد التنزيل ج 1 / 156 - 160 تفسير فخر رازى ج 3 /
636 ، كنز العمال ج 6 / 153 ، الفصول المهمة ( ابن صباغ ) ص 24 ، تفسير نظام الدين
نيسابورى ج 6 / 170 ، الدر المنثور ج 2 / 298 ، ينابيع الموده ص 120 ، تفسير منار ج
6 / 463 ، فتح القدير ج 2 / 57 العمده ص 49 . . . .
( 17 ) تفسير فخر رازى ج 3 / 528 ، 529 ، البداية والنهايه ج 5 / 214 ، تفسير ابن
كثير ج 2 / 14 ، تاريخ بغداد ج 8 / 290 ، شواهد التنزيل ج 1 / 187 ، 193 ، مناقب
خوارزمى ص 80 ، تذكرة الخواص ص 34 ، فرائد السمطين - باب 12 - ج 1 / 73 ، الا تقان
ج 1 / 23 ، در المنثور ج 2 / 258 ، 259 . . . .
( 18 ) اجمال شأن نزول آيه " سأل سائل . . . " اين است كه روزى پس از واقعه غدير ،
جابر بن نضر ( و برخى نوشتهاند حارث بن نعمان ) نزد پيامبر آمد و گفت : اى محمد !
تو از طرف خدا به ما امر كردى كه به يگانگى خداوند و رسالت تو شهادت دهيم ، ما هم
قبول كرديم . بعد ما را به نماز و روزه و حج و زكات امر نمودى ، باز هم پذيرفتيم ،
حال به اينها راضى نشده اى ، دست پسر عمويت ( على ) را بلند مى كنى و او را بر تر
از ما قرار مى دهى و مى گويى " من كنت مولاه فعلى مولاه " . اى محمد ! اين چيزى كه
درباره على گفتى از جانب خودت بود يا از طرف خدا ؟ پيامبر ( ص ) فرمود : به يگانگى
خدا سوگند ، اين امر خداوند بود . جابر ( يا حارث ) وقتى اين سخن را شنيد - در حالى
كه به طرف شترش مى رفت - گفت : خدايا " اگر محمد راست مى گويد بر ما از آسمان سنگ
بباران يا ما را به عذابى دردناك مبتلا كن . پس از گفتن اين سخنان ، وى هنوز به
شترش نرسيده بود كه سنگ كوچكى از آسمان بر سر او فرو افتاد و از دبر وى خارج شد .
اينجا بود كه اين آيات نازل شد : " سأل سائل به عذاب واقع . . . " . رجوع شود به
شواهد التنزيل ج 2 / 286 - 289 ، تفسير قرطبى ج 18 / 278 ، 279 ، تذكرة الخواص ص 36
، 35 ، فرائد السمطين - باب 15 - ج 1 / 82 ، 83 ، تفسير ابى السعود ج 8 / 292 ،
السراج المنير ج 4 / 364 ، 365 ، فيض القدير ج 6 / 218 ، نزهة المجالس ج 2 / 220 ،
السيرة الحلبيه ج 3 / 308 ، 309 ، شرح المواهب اللدنيه ج 7 / 13 ، نور الابصار ص
128 ، الفصول المهمه ص 24 . . . .
2. سوره تين، آيات 4-5.
2. سوره تين، آيات 4-5.
2. سوره تين، آيات 4-5.
2. سوره تين، آيات 4-5.
2. سوره تين، آيات 4-5.
2. سوره تين، آيات 4-5.
2. سوره تين، آيات 4-5.
2. سوره تين، آيات 4-5.
2. سوره تين، آيات 4-5.
2. سوره تين، آيات 4-5.
2. سوره تين، آيات 4-5.
2. سوره تين، آيات 4-5.
2. سوره تين، آيات 4-5.
2. سوره تين، آيات 4-5.
2. سوره تين، آيات 4-5.
2. سوره تين، آيات 4-5.
2. سوره تين، آيات 4-5.
2. سوره تين، آيات 4-5.
2. سوره تين، آيات 4-5.