سير و سلوك و تهذيب نفس
(خلاصه اى از كتاب اوصاف الاشراف خواجه نصير الدين طوسى )

سيد محمد رضا غياثى كرمانى

- ۱ -


پيشگفتار
بسم الله الرحمن الرحيم
مرحوم خواجه نصير الدين طوسى متوفاى 672 ه‍ ق يكى از نام آوران عرصه ادب و عرفان و فلسفه و اخلاق است كه به حق مى توان او را مصداق و جعلنى مباركا اينما كنت (1) دانست در هر عرصه اى كه قدم نهاده اثرات بسيار عظيم و شايسته و جاودانى از خود به جا گذارده كه بشريت به آن افتخار مى كند و جا داشته و دارد كه يكى از كوههاى كره ماه را كه با دوربين كشف شده است به نام زيباى خواجه نام گذارى كنند و رصدخانه او در مراغه پس از گذشت قرنها مورد بازديد و اعجاب و شگفتى دانشمندان جهان باشد.
خواجه همه عظمت و پيروزى هاى چشمگير خود را در پرتو قرآن و شاگردى در مكتب اهل بيت عليهم السلام به دست آورده و افتخار آن را دارد كه مرقد پاك او نيز در جوار مزار مطهر دو امام عظيم الشان باشد، و خود وصيت كرد كه جنازه مرا پايين پاى امام كاظم عليه السلام دفن كرده و روى سنگ مزارم اين آيه را بنويسيد:
و كلبهم باسط ذراعيه بالوصيد(2)
بارى خواجه از چنان عظمتى برخوردار است كه قطب الدين در كتاب محبوب القلوب مى گويد هر چه كه درباره او گفته شود در شاءن او نخواهد بود.
برخى معتقدند كه خواجه به چند دليل آن چنان كه بايد و شايد شناخته نشده است .
اول : شيعه بودن او با كه با فرهنگ حاكم روزگارش مغايرت داشته و طبيعى است براى كوبيدن وى كه از برجستگان تشيع است از هر نوع تلاشى فروگذار نشده است .
دوم : فيلسوف بودن او چرا كه متحجران و مقدس نمايانى كه حرمت عقل و تعقل را ناديده مى گيرند هرگز با فيلسوفى كه عقل حادى عشر نام گرفته روى خوش نشان نمى دهند.
سوم : همراهى ظاهرى و اضطرارى خواجه با هلاكوخان مغول .
به هر حال با انگيزه بزرگداشت نام و خاطره آن محقق بزرگ بر آن شدم كه كتاب زيباى اوصاف الاشراف آن بزرگ مرد دوران را كه درباره اخلاق است و در حقيقت از چهره درخشان اشراف و اعيان دين - كه همانا وارستگان و متخلقان به اخلاق الهى هستند - پرده برداشته ؛ به نثر امروزى درآورده و به محضر اهل حقيقت و اصحاب فضيلت تقديم كنم .
اميد است كه مقبول حق باشد؛ و بزرگان اهل تميز كه بر اشتباهات اين كمترين اهل قلم مطلع مى شوند به نظر عفو نگريسته و با راهنمايى هاى خود مرا مرهون الطاف خويش بنمايند.
براى آنكه خوانندگان محترم از نثرى كه مرحوم خواجه در تنظيم اين رساله از آن استفاده نموده است با اطلاع باشند بخشى از نص مقدمه آن محقق بزرگ را بدون تغيير و تبديل كلمات آورده ام .(3)
انشاء الله اين كار خدمتى به فرهنگ اسلامى محسوب شود و مورد قبول حضرت احديت قرار گيرد. (آمين ).

زمستان 78
سيد محمد رضا غياثى كرمانى

مقدمه ويراستار
باسم الله تعالى و له الحمد و الثناء
خلقت انسان براى نيل به كمال و شناخت و ستايش خداى سبحان است ، و او مى فرمايد:
من جن و انس را نيافريدم مگر براى اينكه عبادتم نمايند.
و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون(4)
و اين مطلب با سير باطنى بشرى از مبادى (كه : ايمان ، ثبات در عقايد، نيت قربت ، راستى و درستى راه ، و رو نمودن به سوى خالق ) براى وصول به مقاصد عالى و هدف نهايى (كه فناى در ذات ربوبى است ) حاصل مى شود، با مراعات مراحل ديگر آن چون : توبه ، بى رغبتى به امور دنيوى و مادى ، ممانعت نفس از پيروى شهوات ، محاسبه و مراقبه ، تقوا، عدم توجه به محسوسات ظاهرى ، تفكر، خوف و رجاء، صبر و شكر، اشتياق به حصول كمال ، اعتقاد مطابق با واقع و اطمينان ، توكل ، رضا و تسليم ، و بالاخره توحيد واقعى و اتحاد و وحدت ، كه سبب كمال غايى نفس انسانى مى گردد.
خداى منان براى رسيدن نفس به ترقى و تعالى مطلوب ، كرارا به تفكر و تدبر توصيه نموده ، و از آن جمله فرموده : آيا با خود نمى انديشند كه خداوند آسمانها و زمين و آنچه را ميان آن دو است جز به حق نيافريده ؟!.
اولم يتفكروا فى انفسهم ما خلق الله السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق(5)
مبدا سير به سوى كمال از تفكر حاصل مى شود كه در روايات اسلامى نيز از سالها عبادت ارزشمندتر قلمداد شده است ، و سبب پرهيز از هواهاى نفسانى و رسيدن به پاداش هاى بى كران اخروى خواهد شد، چنانچه در قرآن كريم آمده :
اما آن كه از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس خويش را از هوى باز دارد، قطعا بهشت جايگاهش مى باشد.
و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى ، فان الجنه هى الماوى(6)
با خردورزى و خوف و رجاء و تهذيب نفس و تصفيه باطن است كه سالك حقيقى مى تواند از زيان واقعى جلوگيرى نمايد و هر روز، گامى به سوى تكامل روحى و معنوى پيش رود، و اين كلام رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم را همواره مد نظر داشته باشد كه :
هر كس دو روزش يكسان باشد ضرر كرده است .
من استوى يوماه فهو مغبون(7)
عمل به سفارشات الهى و معصومين عليه السلام تنها راه تضمين شده اى مى باشد كه اهل سلوك را به مقصد نهايى و قرب ربوبى رهنمون مى سازد. در اين زمينه رهروان و عارفان بزرگ و سترگ كوى دوست ! كتب فراوان و مختلفى از خود بر جاى نهاده اند، كه يكى از مبرزترين آنها سلطان الحكما و المحققين ، استاد البشر، عقل حادى عشر خواجه نصير الدين طوسى - قدس الله نفسه الزكيه است .
ولادتش : يازدهم جمادى الاولى 597 ه‍؛ زادگاهش : جهرود قم [يا طوس ]؛ نامش : محمد؛ كنيه اش : ابوجعفر؛ لقبش : نصيرالدين ؛ وفاتش : هجدهم ذيحجه الحرام 672 ه‍؛ مدفنش : كاظمين (پايين پاى دو امام معصوم عليهم السلام ).
از اساتيدش : فخر الدين محمد بن الحسن (پدرش )، فريد الدين داماد نيشابورى ، ابى السعادات اصفهانى ، قطب الدين مصرى ، كمال الدين يونس موصلى و معين الدين سالم بن بدران ؛ و از شاگردانش : علامه حلى ، قطب الدين شيرازى و ابن ميثم بحرانى بوده اند.
مدتى مورد غضب حاكم قهستان ، ناصرالدين ابوالفتح كه از سران فرقه اسماعيليه بود قرار گرفت و در قلعه الموت زندانى گرديد؛ و در سال 654 ه‍ با غلبه هلاكوخان مغول بر اسماعيليان ، آزاد شد؛ و چون خان مغول به ستاره شناسى و احكام نجوم علاقه مفرطى داشت ، خواجه را كه به اين دانش اشتهار يافته بود، گرامى داشت .(8) و وزير خود نمود، و خواجه به ناچار گرفتار دربار مغول گرديد، ولى از نفوذ و موقعيت والاى خود در دفع و كنترل شر وحشيان مغول از شيعيان و ترويج اسلام و تشيع و علم و ادب بهره جست و حتى جان بسيارى از فضلا و علما را از تيغ خونريز تاتار نجات داد؛ رصدخانه و مدرسه و كتابخانه اى در مراغه تاءسيس نمود كه چهار صد هزار كتاب داشت !.(9) و آثار گرانسنگ قلمى خودش در علوم و فنون مختلف افزون بر يكصد و هشتاد جلد است .(10)
از آن جمله اخلاق ناصرى در تهذيب اخلاق و تدبير منزل و سياست مُدن در حكمت عملى بر طريقه حكما مى باشد كه به درخواست ناصرالدين ابوالفتح نگاشته (و آن ترجمه و تخليص طهارة الاعراق فى تحصيل الاءخلاق حكيم ابوعلى ابن مسكويه با اضافاتى از خويش است ).(11) و ديگرى اوصاف الاءشراف (كتاب حاضر) مى باشد كه به درخواست محمد بن الجوينى ، مراحل سير و سلوك را مختصر و مفيد بيان داشته ، و ويژگيهاى شرافتمندان درگاه ربوبى را برشمرده است .
اين اثر نفيس عرفانى مكرر به چاپ رسيده ، و اينك بازنويسى شده آن تقديم صاحبدلان مى شود. انشاءالله همگان به مجاهده واقعى با نفس خود پرداخته و با پيراستن آن ، توفيق شناخت سير در راههاى كمال را يافته و در مسير وصول به مقصد اعلى و قرب حق تعالى تلاش نموده و وعده محتوم الهى را از ياد نبريم كه فرموده :
آنان كه در راه ما كوشش كنند، قطعا به راههاى خويش هدايتشان خواهيم كرد.
والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا(12)

محمد رضا الحاج شريفى الخوانسارى
محرم الحرام 1421/ ارديبهشت 79

بخشى از نص مقدمه مرحوم خواجه
بسم الله الرحمن الرحيم
سپاسى بى قياس بار خدايى را كه به سبب آنكه هيچ عقل را قوت اطلاع بر حقيقت او نيست و هيچ فكر و دانش را وسع احاطه به كنه معرفت او نه ، هر عبارت كه در نعت (13) او ايراد كنند و هر بيان كه در وصف او بر زبان رانند اگر ثبوتى باشد از شائبه تشبيه معرا(14) در تصور نيايد، و اگر غير ثبوتى بود از غائله تعطيل(15) مبرا در توهم نيفتد، از اين جهت پيشواى اصفيا و مقتداى اوليا و خاتم انبيا محمد مصطفى صلى الله عليه و آله و سلم گفت :
لا احصى ثناء عليك انت كما اثنيت على نفسك و انت فوق ما يقول القائلون(16)
و هزاران درود و صلوات و آفرين و تحيات بر روح مقدس او و ارواح پاكان و دودمان او خصوصا ائمه معصومين و برگزيدگان ياران او باد به حق الحق .
اما بعد، محرر اين رسالت و مقرر اين مقالت محمد الطوسى را بعد از تحرير اخلاق كريمه و سياسات مرضيه بر طريقه حكما، انديشه مند بود كه مختصرى در بيان سير اولياء و روش اهل بينش بر قاعده سالكان طريقت (17) و طالبان حقيقت مبنى بر قوانين عقلى و سمعى و منبى(18) از دقائق نظرى و عملى كه به منزلت لب آن صناعت و خلاصه آن فن باشد مرتب گرداند و اشتغال بدان مهم از كثرت شواغل بى اندازه و موانع بى فايده ميسر نمى شد، و اخراج آنچه در ضمير بود از قوه به فعل دست نمى داد.
تا در اين وقت كه اشاره نافذ خداوند(19) صاحب اعظم نظام و دستور عالم ، والى السيف (20) و القلم ، قدوة(21) اكابر العرب و العجم ، شمس الحق و الدين ، بهاء الاسلام و المسلمين ، ملك الوزارء فى العالمين ، صاحب ديوان الممالك ، مفخر الاشراف و الاعيان ، مظهر العدل و الاحسان ، افضل و اكمل جهان ، ملجا و مرجع ايران ، محب به اتمام آن انديشه نفاذ(22) يافت ، بر نوعى كه فرصت دست داد و وقت و حال اقتضا كرد با وجود عوايق(23) و وفور علايق ، آنچه خاطر به ايراد او مساعدت نمود در تقرير آن موانع مسامحت كرد، از جهت انقياد امر آن بزرگوار و امتثال فرمان مطاع او چند باب مشتمل بر شرح آن حقايق و ذكر آن دقايق در اين مختصر وضع كرد و در هر باب آيتى از تنزيل مجيد كه :
لا ياءتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه(24)
كه به استشهاد وارد بود ايراد كرد، و اگر در اشاره به مقصود مصرح نيافت بر آنچه به آن نزديك بود اقتصار كرد و آن را اوصاف الاشراف نام نهاد، اگر پسنديده نظر اشرف گردد مقصود حاصل شود، والا چون تمهيد معذرت تقديم يافته است مكارم اخلاق و محاسن شِيَم ذات شريف او اثر اين هفوات (25) را به ذيل مغفرت پوشيده گرداند. ايزد سبحانه و تعالى همچنان كه او را در عالم مجازى به مرتبه سرورى و فرماندهى مخصوص گردانيده است در عالم حقيقى نيز به رافت يزدانى و دولت جاودانى مويد و موصوف گرداند.
انه اللطيف المجيب (26)
لوازم سير و سلوك
هر كسى كه به خود و كردار و رفتار خويش بنگرد بى ترديد خود را نيازمند به ديگران مى بيند، و هر كه نيازمند به غير باشد ذاتا ناقص است و هر گاه انسان از نقص خويش آگاه باشد در درون خود انگيزه اى براى نيل به كمال مى يابد، و لذا احساس نياز به حركت به سوى كمال پيدا مى كند، اهل طريقت اين حركت را سلوك مى نامند. براى چنين كسى كه به سلوك رغبت پيدا كرده توجه به شش امر لازم است .
1- مبدا سير و سلوك و تهيه مقدمات و زاد و توشه . يعنى بداند كه از كجا بايد سلوك را آغاز كرد و چه مقدماتى را بايد فراهم نمود.
2- رفع موانع سير و سلوك . يعنى : بايد موانعى كه انسان را از حركت و سير و سلوك باز مى دارد شناسايى و رفع كرد.
3- سير و سلوك . يعنى پيمودن راه و آغاز حركتى كه انسان را از مبدا به مقصد مى رساند و حالاتى كه در آغاز كار براى سالك پيش مى آيد.
4- حالاتى كه در اثناى سير و سلوك براى سالك پيش مى آيد.
5- حالاتى كه پس از سير و سلوك براى واصلان و به مقصد رسيدگان رخ مى دهد.
6- پايان سلوك كه آن را فناء در توحيد مى نامند.
و هر يك از اين امور به غير از امر ششم كه پايان حركت است مشتمل بر امور ديگرى است كه آنها را در شش باب و هر باب را در شش فصل ارائه مى نماييم .
و اما امر ششم چون قابل تكثير نيست از اين امر مستثنى است ، چرا كه حصول هر بخشى از حركت مسبوق به بخشى ديگر است كه قبل از آن وجود داشته و سابق بر بخشى ديگر از حركت است كه در آن خواهد آمد و چون آخرين بخش به عنوان پايان راه است و به دنبال آن بخش ديگرى وجود ندارد مشتمل بر امرى نخواهد بود.
و اما هر حالتى كه در مسير و اثناى سير و سلوك براى سالك رخ مى دهد واسطه اى بين حالت قبلى و حالت بعدى است كه اگر نسبت به حال قبلى مقايسه شود كمال و پسنديده و چون با حالت بعدى مقايسه شود نقص و ناپسند خواهد بود، و لذا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:
من استوى يوماه فهو مغبون(27)
و بزرگان گفته اند: حسنات الابرار سيئات المقربين(28)
انشاءالله اين مطالب در ضمن فصول اين مجموعه روشن خواهد شد.
پس از اين مقدمه ، به توفيق الهى به بيان ابواب و فصول اين كتاب مى پردازيم .
باب اول : مبداء سير و سلوك و تهيه مقدمات آن كه در ضمن شش فصل ارائه مى شود.
فصل اول : ايمان
خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد:
الذين امنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن و هم مهتدون(29)
ايمان در لغت به معناى هر گونه تصديق و باور داشتن است . و در اصطلاح محققان تصديق به معلومات يقينى و باور قلبى به فرموده هاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى باشد؛ و شناخت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از شناخت خدا جدا نيست . خداوند قادر داناى سميع و بصيرى كه پيامبران را فرستاده و قرآن را بر حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم نازل فرموده ، و واجب و مستحب و حلال و حرام مورد قبول و اتفاق امت اسلامى را بيان كرده است .
پس ايمان در بردارنده اين مسائل است ، نه كمتر و نه بيشتر، چرا كه كمتر از آن ايمان محسوب نمى شود و بيشتر از آن كمال ايمان است نه خود ايمان .
علامت و نشانه ايمان
نشانه ايمان آن است كه انسان به آنچه كه بايد بداند آگاه باشد، و آنچه را كه گفتنى است بگويد و آنچه را انجام دادنى است عمل نموده ، و از آنچه كه احتراز از آن لازم است پرهيز كرده و دورى جويد. اينها كه گفتيم عمل صالح نام دارد كه لازمه ايمان و قابل افزايش و كاهش ، مى باشد و لذا عمل صالح همه جا با ايمان ذكر مى شود، چنانكه خداوند مى فرمايد:
الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات (30)
مراتب ايمان
ايمان داراى مراتبى مى باشد و كمترين آن ايمان زبانى است كه خداوند در مورد آن مى فرمايد:
يا ايها الذين آمَنوا آمِنوا بالله و رسوله و الكتاب الذى نزل على رسوله(31)
و باز در همين مورد مى فرمايد:
و قالت الاعراب آمنا قل لم تؤ منوا ولكن قولوا اسلمنا و لما يدخل الايمان فى قلوبكم(32)
مرتبه بالاتر از آن ايمان تقليدى است . يعنى مومن به آنچه كه بايد بدان ايمان داشته باشد ايمان قطعى دارد ولى ايمان او قابل زوال است . البته اگر ايمان قطعى حاصل شود عمل صالح نيز به دنبال آن خواهد آمد، كه خداوند مى فرمايد:
انما المومنون الذين آمنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا(33)
مرتبه بالاتر از اين ، ايمان غيبى است كه خداوند در مورد آن مى فرمايد:
الذين يومنون بالغيب (34)
اين گونه ايمان همراه با يك نوع بصيرت درونى است و مقتضى ثبات قدم مى باشد و گويا مومن حقايقى را از پشت پرده غيب مشاهده مى كند.
مرتبه بالاتر از آن ، ايمان كامل است كه خداوند در اين مورد مى فرمايد:
انما المومنون اذا ذكر الله وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا(35) تا آنجا كه مى فرمايد: اولئك هم المومنون حقا(36)
اين ايمان همراه با يقينى است كه بعدا شرح آن را خواهيم داد و عالى ترين مراتب ايمان محسوب مى گردد.
در سير و سلوك ايمانى ، كمتر از ايمان غيبى ، و حداقل كمتر از ايمان تقليدى فائده اى ندارد. چون ايمان زبانى در حقيقت ايمان نيست كه خداوند مى فرمايد:
و ما يومن اكثرهم بالله الا و هم مشركون(37)
و انسان براى سير و سلوك حتما به ايمان بالاترى نياز دارد. چون اگر ايمان قطعى به وجود كامل مطلق و آفريدگار جهان باشد، در پرتو اين اعتقاد روح انسان آرامش ‍ پيدا كرده و سير و سلوك براى او ممكن است و مى تواند به آسانى و سهولت به هدف نايل گردد.
فصل دوم : ثبات
خداى تعالى درباره ثبات مى فرمايد:
يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحيوة الدنيا و فى الآخره(38)
ثبات حالتى است كه تا با ايمان همراه نگردد اطمينان نفس و در نتيجه طلب كمال ميسر نمى شود، زيرا هر كس كه در عقايد خود متزلزل باشد نمى تواند طالب كمال باشد، و ثبات ايمان عبارت است از حصول قطع به اينكه كامل و كمالى وجود دارد، و تا اين قطع حاصل نشود طلب كمال وجود نمى گيرد، و تا تصميم بر طلب كمال و ثبات در راه آن به دست نيايد و سير و سلوك ممكن نيست ، و كسى كه تصميم دارد ولى ثبات نداشته باشد مصداق اين آيه است كه خداوند مى فرمايد:
كالذى استهوته الشياطين فى الارض حيران(39)
بلكه مى توان گفت متحير و سرگردان ، تصميم هم ندارد و تا به يك سمت معين رو نياورد حركت و سير و سلوك از او صادر نمى شود و اگر هم حركتى بكند حركتى بى حاصل و بدون فائده است .
و اما علت ثبات يك فرد بصيرت درونى و اعتقاد به حقانيت عقايد خود و دريافت لذت نيل به كمال و ملكه(40) شدن اين حالت درونى است به گونه اى كه زوال نپذيرد، و بدين گونه است كه از انسانهاى ثابت قدم همواره اعمال صالح صادر مى گردد.
فصل سوم : نيت
خداى تعالى درباره نيت مى فرمايد:
قل ان صلوتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين(41)
نيت به معناى قصد است و قصد حلقه اتصال بين علم و عمل مى باشد. چرا كه اگر كسى نداند كه بايد كارى را انجام دهد قصد انجام آن را نمى نمايد و تا چنين قصدى نكند آن عمل صورت نمى گيرد، و مبدا سير و سلوك قصد است و بايستى سالك مقصد معينى را در نظر بگيرد و چون مقصد كمال مطلق است بايد نيت تقرب به حق تعالى باشد، زيرا كه كامل مطلق ذات پاك اوست .
اگر چنين حالتى پيدا شد نيت بدون عمل از عمل بدون نيت بهتر خواهد بود، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:
نية المومن خير من عمله(42)
چون نيت به منزله روح و عمل به منزله جسم است و باز آن حضرت فرمودند:
الاعمال بالنيات (43) چنانكه حيات جسم مشروط به وجود روح است ، و فرمودند:
و لكل امرى ء ما نوى و من كان هجرته الى الله و رسوله فهجرته الى الله و رسوله و من كانت هجرته الى الدنيا يصيبها او امراءة تزوجها فهجرته الى ما هاجر اليه(44)
و اما عمل خيرى كه با قصد قربت صورت بگيرد مقتضى حصول كمال است چنانكه خداوند مى فرمايد:
لا خير فى كثير من نجواهم الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بين الناس و من يفعل ذلك ابتغاء مرضات الله فسوف نؤ تيه اجرا عظيما(45)
فصل چهارم : صدق
خداى تعالى درباره صدق مى فرمايد:
يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين(46)
صدق در لغت به معناى راست گفتن و وفاى به عهد است ، ولى در اينجا به معناى راستى در گفتار و در نيت و در تصميم و هم در وفاى به عهد و پيمان و نيز در همه حالات زندگى است ، و صديق كسى است كه در همه اين موارد كه ذكر شد صدق به عنوان ملكه براى او حاصل شده باشد و در هيچ جا عين و اثرى از ناراستى در او نتوان يافت .
عالمان و دانشمندان گفته اند: اگر كسى چنين باشد خوابهاى او نيز همه راست و درست و خود مصداق :
رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه(47) خواهد بود و خداوند صديقان را با پيامبران و شهيدان در يك رديف ذكر فرموده است كه مى فرمايد:
فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين(48)
و پيغمبران بزرگى مانند ابراهيم عليه السلام و ادريس عليه السلام را به عنوان صديق معرفى مى كند و مى فرمايد:
انه كان صديقا نبيا(49)
درباره برخى از پيامبران نيز فرموده است :
و جعلنا لهم لسان صدق عليا(50)
و چون راستى و صداقت نزديكترين راه به هدف مى باشد كسى كه در راه مستقيم سير و سلوك كند كامياب ترين افراد در راه رسيدن به مقصد خواهد بود انشاءالله .
فصل پنجم : انابه
خداى تعالى در مورد انابه مى فرمايد:
و انيبوا الى ربكم و اسلموا له(51)
انابه به معناى رو به خدا آوردن است كه به سه صورت حاصل مى شود.
1- انابه قلبى ، كه انسان هميشه قلبا متوجه خدا باشد و در افكار و تصميمات خود طلب قرب به پروردگار را بنمايد. آنچنانكه خداوند مى فرمايد:
و جاء بقلب منيب (52)
2- انابه زبانى ، كه انسان همواره به ذكر خداوند و ياد نعمتها و مقربان الهى مشغول باشد چنانكه مى فرمايد:
و ما يتذكر الا من ينيب (53)
3- انابه عملى ، كه انسان هميشه به طاعت و عبادت مقرون به قصد قربت مانند نمازهاى واجب و نوافل و كارهاى مستحبى و توقف در مشاهد مشرفه و صدقه و احسان به بندگان و رساندن منفعت به خلق خدا و جلوگيرى ضرر از آنان ، و صداقت در معامله و انصاف در مورد خود و خانواده ، و خلاصه تمامى احكام شرع به قصد قربت و جلب رضايت الهى مشغول باشد. چرا كه خداوند مى فرمايد:
ازلفت الجنة للمتقين غير بعيد. هذا ما توعدون و لكل ابواب حفيظ من حشى الرحمن بالغيب و جاء بقلب منيب ادخلوها بسلام ذلك يوم الخلود و لهم ما يشاءون فيها و لدنيا مزيد(54)
فصل ششم : اخلاص
خداى تعالى در مورد اخلاص مى فرمايد:
و ما امروا الا يعبدو الله مخلصين له الدين(55)
اخلاص در زبان فارسى به معناى ويژه ساختن و پاك كردن چيزى از چيز ديگر است كه همراه آن و يا آميخته با آن است ولى منظور از اخلاص در اينجا آن است كه انسان هر چه را كه مى گويد و انجام ميدهد با قصد تقرب به درگاه الهى و خاص ‍ و خالص براى خداوند باشد، به گونه اى كه هيچ غرض دنيوى و اخروى با آن آميخته نباشد.
الا لله الدين الخالص (56)
ضد اخلاص آن است كه انسان غرض ديگرى جز رضاى خدا مانند حب مقام و مال و يا شهرت طلبى و يا طمع به ثواب آخرت و يا نجات از عذاب دوزخ داشته باشد و اينها همه شرك است .
انواع شرك
شرك بر دو نوع است .
1- شرك جلى .
2- شرك خفى .
شرك جلى مانند: بت پرستى و غير از اين هر چه باشد، شرك خفى است . پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
نية الشرك فى امتى اخفى من دبيب النملة السوداء على الصخرة الصماء فى الليلة الظلماء(57)
شرك بدترين مانع در سير و سلوك براى طالب كمال است .
فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعباده ربه احدا(58)
و وقتى كه مانع ، يعنى شرك خفى بر طرف گردد سلوك و نيل به آن آسان خواهد بود.
در حديث است كه :
من اخلص لله اربعين صباحا ظهرت ينابيع الحكمه من قلبه على لسانه(59)
باب دوم : درباره رفع موانع سير و سلوك كه مشتمل بر شش فصل است .
فصل اول : توبه
خداى تعالى درباره توبه مى فرمايد:
توبوا الى الله جميعا ايها المومنون لعلكم تفلحون(60)
توبه به معناى برگشت از گناه است . قبل از هر چيز بايد دانست كه گناه چيست تا بتوان از آن بازگشت نمود روشن و واضح است كه كارهاى انسان بر پنج نوع است .
1- كارى كه حتما بايد انجام داد و ترك آن جايز نيست . (واجب )
2- كارى كه نبايد انجام داد و انجام آن جايز نيست . (حرام )
3- كارى كه انجام آن از انجام ندادن آن بهتر است . (مستحب )
4- كارى انجام ندادن آن از انجام آن بهتر است . (مكروه )
5- كارى كه انجام دادن آن و ندادن آن يكسان است . (حلال )
گناه عبارت از كارى است كه از نوع دوم يعنى حرام مى باشد و توبه از آن بر همه عاقلان واجب است و منظور از گناه در اينجا تمامى گناهان فكرى و زبانى و عملى است كه با اختيار و اراده هر انسان عاقلى صورت مى گيرد.
و اما ترك مستحب كه از نوع سوم ، و انجام مكروه كه از نوع چهارم است ترك اولى ناميده مى شود، و براى معصومين ترك اولى ناپسند است و بايستى از آن توبه كنند و براى اهل سير و سلوك كه به غير از خداوند مقصدى ندارند توجه به غير خدا گناه محسوب مى شود و بايد از آن توبه كنند. پس توبه بر سه نوع است :
1- توبه عام كه مربوط به همه بندگان است (كه بايستى از ترك واجبات و انجام محرمات توبه كنند).
2- توبه خاص كه مربوط به معصومان است (كه بايستى از ترك اولى توبه كنند).
3- توبه اخص كه مربوط به اهل سير و سلوك است (كه بايستى از توجه به غير خدا توبه كنند).
و اما توبه گنهكاران از نوع اول است و توبه حضرت آدم عليه السلام و ساير انبياء از نوع دوم و توبه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم كه مى فرمايد:
و انه ليغان على قلبى و انى لاستغفر الله فى اليوم سبعين مرة(61) از نوع سوم است .
توبه عام
و اما توبه عام متوقف بر دو شرط است .
1- آگاهى نسبت به تمامى كارها كه كدام كار موجب رسيدن به كمال ، و كدام كار موجب نقص است .
البته كمال بر حسب اشخاص گوناگون است . براى برخى از افراد نجات از عذاب ، و براى عده اى رسيدن به ثواب و براى گروهى رضا و تقرب به پروردگار است .
نقص نيز مانند كمال گوناگون است براى برخى عملى كه موجب استحقاق كيفر است و براى عده اى عملى كه موجب محروميت از ثواب است و براى گروهى عملى كه موجب غضب آفريدگار يعنى لعنت است نقص محسوب مى گردد.
2- آگاهى نسبت به فائده كمال ، يعنى رضاى خداوند، و ضرر نقص ، يعنى غضب الهى .
هر عاقلى كه اين دو شرط، يعنى اين دو آگاهى را دارا باشد گناه نمى كند و اگر احيانا مرتكب شده باشد توبه مى نمايد.
كيفيت حصول توبه
توبه به سه صورت تحقق مى يابد:
1- توبه نسبت به گذشته .
2- توبه نسبت به حال حاضر.
3- توبه نسبت به زمان گذشته و آينده .
توبه نسبت به زمان گذشته
اما توبه نسبت به كار گذشته بر دو قسم است .
1- پشيمانى و تاسف فراوان بر گناهى كه در گذشته از انسان صادر شده است كه درباره آن رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم گفته اند:
الندم توبه(62)
2- جبران گناهانى كه در گذشته واقع شده اند كه اين نيز بر سه نوع است .
اول : آنچه كه انسان انجام داده و نسبت به ساحت قدس پروردگار نافرمانى محسوب گرديده است . (حق الله )
دوم : آنچه كه انسان نسبت به خود انجام داده و خود را در معرض غضب الهى درآورده است . (حق النفس )
سوم : آنچه كه انسان نسبت به ديگران انجام داده و به وسيله گفتار يا كردار خود موجب ضرر و زيان براى آنان گرديده است . (حق الناس )
و اما راه جبران گناهانى كه در مورد ديگران انجام داده است اگر زبانى بوده بايستى از آنها عذرخواهى كند و يا جبران نمايد يا به هر صورت رضايت آنها را به دست آورد. و اگر عملى بوده بايستى حق آنها را به خودشان در صورتى كه زنده اند به خودشان و در صورتى كه از دنيا رفته اند به وارثان آنها برگرداند و يا رضايت آنان را به دست آورد و كيفرى را كه معين شده تحمل بنمايد.
و اگر كسى را كشته باشد بايد رضايت اوليا او را فراهم كند، چرا كه تحصيل رضايت مقتول محال است ، و اگر اين شرايط و ساير شرايط توبه را تحصيل كند اميدوار باشد كه خداوند در آخرت او را مورد رحمت واسعه خويش قرار دهد.
و اما جبران گناهانى كه در حق خود انجام داده آن است كه كيفر دنيوى يا دينى را كه مقرر شده است تحمل نمايد. (مثل حدود و كفارات ).
و اما راه جبران گناهانى كه در حق خداوند انجام داده آن است كه تضرع و زارى و انابه به درگاهى الهى نموده و عبادت و رياضت داشته باشد، البته به شرطى كه حق الناس و حق النفس را ادا كرده و جبران نموده باشد.
توبه نسبت به زمان حال
توبه نسبت به زمان حال بر دو صورت است كه بايست توبه كننده انجام بدهد.
1- گناهى را كه در حال حاضر مرتكب مى گردد، به قصد قربت ترك كند.
2- از تعدى و ستم به ديگران خوددارى كرده و خسارات مظلومان و ستمديدگان را جبران بنمايد.
توبه نسبت به آينده
توبه نسبت به زمان آينده نيز به دو صورت تحقق مى يابد.
1- تصميم قطعى بر عدم تكرار گناه در آينده كه حتى اگر او را بكشند يا به آتش ‍ بسوزانند، نه از روى اختيار و نه اجبار، ديگر راضى به ارتكاب آن گناه نگردد.
2- تصميم بر آن كه در آينده ثابت قدم در اين راه باشد، حتى براى اينكه مبادا مرتكب گناه گردد نذرى نموده و يا كفاره اى قرار دهد كه اگر بار ديگر مرتكب آن گناه شد مجبور به تحمل و پرداخت آن گردد و تا وقتى كه عزم را جزم نكرده و يا احتمال برگشت به آن گناه در انديشه او وجود داشته باشد ثبات قدم حاصل نمى شود و بايد به قصد قربت اين كارها را انجام دهد تا مصداق كلام رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم گردد:
التائب من الذنب كمن لا ذنب له(63)