همچنين ، برخى از معصومان
(ع)، افزون بر شركت در مناظره ها، برخى از اصحاب و شاگردان خود را نيز
به منازره تشويق كرده ، و آن ها را بر اين امر تجهيز مى كردند.
امام صادق (ع) به عبدالرحمن بن حجاج بجلى فرمود: ((با
اهل بدعت و راى ، مناظره كن كه من خوش دارم در ميان شيعيانم كسانى چون
تو را ببينم .(197)))
حمزه طيار نيز به امام صادق (ع) عرض كرد: ((شنيده
ام كه شما درگيرى با مردم و مناظره با آنان را خوش ندارى ! امام فرمود:
ولى سخن كسى چون تو، كه اگر بال و پر گيرد، بهتر از آن است كه خاموش
باشد و اگر خاموشى گزيند بهتر از به زبان آمدن است ، چنين نيست و از
مناظره اش با مردم خوشم مى آيد.(198)))
امام صادق (ع) هر يك از شاگردانش را در علوم خاصى متخصص كرده بود و هر
كس در هر علمى ، مى خواست مناظره كند، امام متخصص آن علم را براى
مناظره با او معرفى مى كرد.
هشام بن سالم مى گويد: نزد امام صادق (ع) بوديم كه مردى از اهل شام
وارد شد و از امام تقاضاى مناظره كرد.
امام (ع) فرمود: در چه علمى مى خواهى مناظره كنى ؟
مرد شامى گفت : در قرآن .
امام (ع) فرمود: اگر بر حمران غلبه كردى ، بر من غلبه كرده اى ! مرد
شامى با حمران مناظره كرد و شكست خورد.
سپس گفت : مى خواهم در مورد زبان عربى (ادبيات ) مناظره كنم .
امام (ع) ابان بن تغلب را معرفى كرد. شامى با او مناظره كرد و شكست
خورد.
سپس گفت : مى خواهم در علم كلام مناظره كنم .
امام (ع) مومن طاق را معرفى كرد. با او نيز مناظره كرد و شكست خورد.
سپس گفت : مى خواهم در علم توحيد مناظره كنم .
امام (ع) هشام بن سالم را معرفى كرد. با او نيز مناظره كرد و شكست
خورد.
سپس گفت : مى خواهم در مورد امامت مناظره كنم .
امام (ع) هشام بن حكم را معرفى كرد. با او نيز مناظره كرد و شكست خورد.
در اين هنگام امام تبسمى كرد. مرد شامى عرض كرد: مثل اينكه مى خواهى
بگويى در ميان شيعيان تو امثال اين مردان زياد است .
امام (ع) فرمود: آرى ؛ چنين است .
در پايان ، امام خطاب به مرد شامى فرمود: اى برادر، ابان بن تغلب حق را
به باطل آميخت (مغالطه ) كرد و بر تو غلبه نمود، زراره از راه قياس بر
تو غلبه كرد، طيار مانند پرنده اى به اين شاخه و آن شاخه مى پريد، ولى
تو مانند پرنده اى بودى كه توان پرواز نداشتى ، هشام بن سالم نيز بهتر
از طيار به اين شاخه و آن شاخه مى پريد، و اما هشام بن حكم به حق سخن
گفت و بر تو غلبه كرد. در پايان مرد شامى به امامت امام ايمان آورد و
عرض كرد: مى خواهم شاگرد تو باشم . امام نيز به هشام بن حكم فرمود: او
را تحويل بگير و مسائل و احكام اسلام را به او آموزش ده .
چنان كه مشاهده مى شود، پيامبر (ص ) در مناظره با يهود از مغالطه و جدل
استفاده نكرد، در عين حال اطلاعات و معارف زيادى را به آن ها آموخت و
يا ياد آور شد. همچنين در مناظره اى كه بين اصحاب امام صادق (ع) و مرد
شامى رخ داد، گر چه برخى از اصحاب از مغالطه و دليل باطل استفاده
كردند، ولى امام در پايان سخن آنان را به نقد كشيد و اشتباهاتشان را
گوشزد كرد و تنها سخن هشام را مورد تاييد قرار داد و با درخواست مرد
شامى ، هشام را كه تنها او در مناظره از "حق " استفاده كرده بود، براى
آموزش وى مامور كرد. اين مهر تاييدى است بر اين كه بحث و مناظره تنها
در صورتى پسنديده است كه در آن از "دليل حق " استفاده شود؛ زيرا هدف از
آن كشف حقيقت است .
پرسشى كه در اين جا مطرح مى شود، اين است كه آيا روش مناظره يك روش
آموزشى است ؟
در پاسخ مى گوييم : روش مناظره در اصل يك روش علمى است و از آن در بحث
علمى براى كشف حقايق نظرى استفاده مى شود؛ در عين حال اين امر، نه تنها
با آموزشى بودن آن منافاتى ندارد، كه كشف حقيقت ، خود عين آموزش است ؛
زيرا كشف حقيقت براى هر يك از دو طرف مناظره كه از آن حقيقت آگاه
نبودند، آموزش است . افزون بر آن ، مناظره اغلب در حضور افرادى كه
نظاره گر مناظره اند بر گزار مى شود كه اين امر، خود موجب انتقال
بسيارى از آگاهى ها به آنان مى شود؛ همچنين ، نقل اين مناظره ها براى
غائبان و آيندگان نيز موجب اطلاع رسانى و آموزش بسيارى از مفاهيم دينى
به آنان مى شود. البته هدف از مناظره آموزش صرف نيست ؛ از اين رو، نمى
توان آن را يك روش آموزشى صرف تلقى كرد؛ اما جنبه هاى آموزشى فراوانى
دارد و مى توان آن را از روش هاى آموزشى در شرايط خاص دانست . براى
كسانى كه حاضر نيستند در برابر استاد سر فرود آورند و زانوى ادب بزنند
و خود را از استاد بالاتر مى بينند و در واقع گرفتار اشتباه و يا غرور
و خود بزرگ بينى شده اند، مى توان از اين روش استفاده كرد و مطالب و
موضوع هاى لازم را به آن ها آموزش داد.
ج ) مراء يا مناظره مردود
با وجود اين كه مناظره يكى از شيوه هاى معصومان (ع) در آموزش
دين و معرفى آن به ديگران به ويژه مخالفان ، است ، از برخى از انواع
مناظره ، يعنى مراء، در دين منع شده است . پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
اورع الناس من ترك المراء و ان كان محق ؛(199)
پرهيز كارترين مردم كسى است كه مراء را ترك كند، هر چند صاحب حق نيز
باشد.
امام صادق (ع) نيز فرمود:
المراء داء ردى ء و ليس للانسان خصلة شر منه
...؛(200)
مراء درد بسيار بدى است و براى انسان ، صفتى بدتر از آن نيست ...
همچنين ، آن حضرت از على (ع) نقل مى كند كه فرمود:
اياكم و المراء و الخصومة فانهما يمرضان القلوب
على الاخوان و ينبت عليها النفاق ...؛(201)
از مراء بپرهيزيد كه قلب ها را نسبت به برادران دينى ، بدبين مى كند و
نفاق را در آن مى روياند...
ابى الدرداء، واثله و انس نيز مى گويند: روزى پيامبر (ص ) بر ما وارد
شد، در حالى كه درباره مساله اى از دين مراء مى كرديم . پيامبر (ص ) به
اندازه اى ناراحت شد كه هرگز چنين نشده بود؛ سپس فرمود:
((كسانى كه پيش از شما هلاك شده اند به علت (همين ) مراء هلاك
شده اند؛ مراء را رها كنيد؛ زيرا مومن مراء نمى كند؛ مراء را رها كنيد
كه خسارتش كامل است ؛ مراء را رها كنيد كه من در قيامت از مراء كننده
شفاعت نمى كنم ؛ مراء را رها كنيد كه من در بهشت سه منزل را براى كسى
كه مراء را ترك كند، ضمانت مى كنم ؛ مراء را رها كنيد؛ زيرا پس از (نهى
از) عبادت بت ها نخستين چيزى كه از آن نهى شدم ، مراء است .(202)))
از امام صادق (ع) نيز روايت شده كه فرمود: شخص از امام حسين (ع) خواست
تا در دين با هم مناظره كنند. امام فرمود: من به دين خود آگاهم و راه
هدايت برايم روشن است . تو اگر نسبت به دين خود جاهلى برو و ياد بگير،
مرا به مراء چه كار؟ شيطان انسان را وسوسه مى كند كه با مردم مناظره كن
تا تو را عاجز و جاهل نپندارند. مراء از يكى از اين چهار قسم خارج نيست
: يا تو و طرف ديگر در آنچه به آن علم داريد، مراء مى كنيد كه در اين
صورت هر دو خير خواهى را ترك كرده ايد و آبروريزى را اختيار و علم را
ضايع كرده ايد، و يا هر دو نسبت به آن مساله جاهليد كه در اين صورت
اظهار جهل كرده و جاهلانه خصومت مى كنيد، و يا تو عالم هستى و طرف ديگر
جاهل ، كه در اين صورت تو از راه پى جويى از لغزش او، به او ظلم مى كنى
، و يا او عالم است و تو جاهل ، كه در اين صورت نيز تو احترام او را به
جاى نياوردى و مقام و منزلت عالم و دانشمند را ارج ننهاده اى و هيچ يك
از چهار قسم جايز نيست ؛ پس هر كس انصاف داشته باشد و حق را پذيرا باشد
و از انكار و جدال با آن بپرهيزد، ايمان خود را استحكام بخشيده و آداب
معاشرت را نيكو داشته و عقل خود را از لغزش ها و انحرافات مصون داشته
است .(203)
بنابراين ، در دين به شدت از مراء نهى شده است ؛ اما بايد ديد مراد از
مراء چيست ؟ و چه رابطه اى با مناظره دارد.
مراء در لغت به جدال و ستيزه كردن ، مجادله و پا فشارى كردن و لجاج
ورزيدن معنا شده است . ماراه ، مراءا و مماراة : ناظره و جادله .(204)
در مصباح المنير نيز آمده است : ماريته امارية ،
مماراة و مراءا: جادلته ، اذا اريد بالجدل الحق او الباطل و يقال
ماريته ايضا اذا طعنت فى قوله تزييفا للقول و تصغيرا للقائل ؛
مراء به معناى مجادله است ، جدال حق باشد يا باطل ، و البته در معناى
طعنه زدن در قول و به كار بردن قول جعلى و كوچك كردن خصم نيز به كار مى
رود.(205)
مرحوم مجلسى نيز مى گويد:كان يدخل فى مراء: اى
مجادله فى العلوم للغلبة و اظهار الكمال ؛(206)
داخل در مراء مى شد؛ يعنى در علوم براى غلبه بر ديگرى و اظهار فضل و
كمال خود به جدال مى پرداخت .
بنابراين ، مراء در لغت همان جدال است و آن عبارت است از خصومت در لفظ
و گفتار در مسائل علمى و دينى . در عين حال از نظر اصطلاحى فرق هايى
نيز براى آن دو بيان كرده اند، از جمله : مراء اعتراضى است ، ولى جدال
هم ابتدايى است و هم اعتراضى ؛ يعنى مراء وقتى گفته مى شود كه شخص در
اعتراض نسبت به قول و ادعاى ديگرى جر و بحث كند، ولى جدال هم به قول
اعتراضى گفته مى شود و هم به قول كسى كه ابتداءا ديگرى را با پرسش هايى
پيوسته مواجه سازد؛ چنان كه در مصباح المنير آمده است :و
لا يكون المراء الا اعتراضيا بخلاف الجدال ، فانه يكون ابتداءا و
اعتراضا.(207)
شهيد ثانى نيز در كتاب منية المريد، مى گويد: بدان كه حقيقت مراء عبارت
است از اعتراض به سخن ديگرى ، بدين گونه كه براى هدفى غير دينى ، بر
سخن ديگرى و يا در قصد او ايراد لفظى و يا معنوى وارد كنى .(208)
فرق ديگرى را كه براى اين دو بيان كرده اند اين است كه اگر قصد و غرض
از مناظره بيان حق نباشد، بلكه غلبه بر خصم و عاجز ساختن او باشد، آن
را مراء گويند، وگرنه مراء نيست . مرحوم مجلسى در اين زمينه مى گويد:و
قيل اذا كان الغرض ، الغلبة و التعجيز يكون مراءا و ان كان الغرض ،
اظهار الحق فليس بمراء.(209)
وى در جايى ديگر مى گويد: جدال ، مراء و خصومت ، معنايى نزديك به هم
دارند. مراء و جدال بيشتر در مسائل علمى استعمال شده و خصومت در مسائل
دنيوى و مادى . مراء به جايى اختصاص دارد كه هدف ، اظهار فضل و كمال
باشد، برخى نيز گفته اند جدل در مسائل علمى است ، ولى مراء اعم از
مسائل علمى و غير علمى است .(210)
بنابراين ، مى توان گفت : مراء و جدال در لغت به يك معناست ، ولى در
اصطلاح ، مراء اولا، اعتراضى است و ثانيا، در مواردى است كه غرض ،
اظهار فضل و كمال و يا ذليل و خوار كردن طرف باشد، در حالى كه جدال هم
ابتدايى است و هم اعتراضى ، و هدف از آن بيان حق و يا الزام طرف جدال
است كه در اين صورت جدال نيز دو قسم مى شود؛ اگر هدف تنها بيان حق
باشد، آن را جدال احسن گويند، ولى اگر هدف ملزم ساختن طرف جدال - از هر
راه ممكن - باشد، آن را جدال غير احسن گويند و از اين رو است كه در
روايات ، مراء را به كلى نهى كرده اند، ولى به طور كلى جدال را نهى
نكرده اند؛ افزون بر آن ، قرآن نيز به جدال احسن امر كرده است :
((وجدلهم بالتى هى احسن
(211)؛ و با آن ها با جدال احسن جدال كن))
، و از جدال غير احسن نيز نهى كرده است : و لا
تجدلوا اهل الكتب الا بالتى هى احسن ؛(212)
و با اهل كتاب مجادله نكنيد، مگر با جدال احسن .
امام حسن عسكرى (ع) نيز فرمود: عده اى از امام صادق (ع) درباره جدال در
دين و اين كه پيامبر (ص ) و ائمه (ع) از آن نهى كرده اند، پرسيدند.
امام فرمود: ((لم ينه عنه مطلقا))؛
از همه انواع جدال نهى نكرده اند، بلكه جدال غير احسن را نهى كرده اند.
پرسيدند: جدال احسن و جدال غير احسن چيست ؟ امام فرمود: جدال غير احسن
اين است كه با اهل باطل بحث كنى و او باطلى را ادعا كند و تو نتوانى با
دليل و حجت حق ، پاسخ او را بدهى ، در عين حال ادعاى او را انكار كنى و
يا او حقى را براى اثبات باطلش ارائه كند و تو آن حق را از ترس اين كه
مبادا او بر تو حجتى داشته باشد، منكر شوى .(213)
بنابراين ، مى توان گفت : اگر هدف از ناظره ، اظهار فضل و برترى بر
ديگرى و انكار حق و يا الزام و تسليم كردن طرف مناظره - از هر راه ممكن
- باشد، اين نوع مناظره در اسلام جايز نيست و تحت عنوان هاى "مراء" و
"جدال غير احسن "به شدت از آن ها نهى شده است ؛ زيرا گذشته از اين كه
فايده اى بر آن مترتب نيست ، مفاسد فراوانى نيز در بر دارد، و اگر هدف
از آن بيان حق و كشف حقيقت باشد، نه تنها از آن نهى نشده است ، بلكه
تحت عنوان "جدال احسن " يا "مناظره "، بدان امر نيز شده است زيرا افزون
بر مفسده نداشتن ، حسن ها و فايده هاى زيادى نيز دارد.
نتيجه اى كه در پايان اين بحث مى توان گرفت ، اين است كه :
1. هدف از مناظره تنها كشف حقيقت است ، ولى هدف از مراء اظهار فضل ؛
2. در مناظره تنها از حق و دليل صحيح استفاده مى شود، ولى در مراء، در
حق مناقشه مى شود؛
3. مناظره در سيره معصومان (ع) بيشتر با مخالفان اعتقادى بوده است ،
ولى مراء بيشتر بين موافقان و كسانى است كه به يك دين و مذهب پايبندند
و از اين رو است كه در روايات به شدت از آن نهى شده است .
د) شرايط و آداب مناظره
مناظره در اسلام داراى آداب و شرايطى است كه در اين جا به برخى
از آن ها اشاره مى كنيم :
1. هدف از مناظره بايد كشف حقيقت و رسيدن به آن باشد؛ زيرا اگر هدف غير
از اين باشد - اعم از اين كه هدف اطهار فضل و كمال باشد و يا تحقير و
به خوارى انداختن طرف مناظره و يا الزام و غلبه بر او - تحت عنوان هاى
مراء و جدال غير احسن ، نهى شده است ؛ بنابراين ، هدف از مناظره بايد
تنها كشف و بيان حقيقت باشد، نه غير آن .
2. افزون بر هدف ، امر ديگرى نيز در مناظره شرط است و آن اين كه در
مناظره ، امرى غير از حق نبايد بيان شود. گاهى ممكن است هدف انسان بيان
حق باشد، ولى در عمل باطلى را بيان كند؛ براى مثال شخصى حقى را ادعا مى
كند، ولى براى اثبات آن از دليل باطلى استفاده مى نمايد؛ همچنين گاهى
ممكن است ادعاى شخصى باطل باشد، ولى دليل حقى را بيان مى كند و در
نتيجه گيرى به دام اشتباه مى افتد كه بر هر دو صورت ، جدال غير احسن
صادق است .
3. در مناظره شرط است كه دو طرف ، نسبت به مساله مورد بحث با هم هم
عقيده نباشند؛ زيرا اگر اين نوع مخالفت در عقيده نباشد، بر اساس آنچه
از امام حسين (ع) وارد شده است ، از يكى از چهار حالت خارج نيست : يا
هر دو نسبت به مساله مورد بحث عالم هستند كه اين ترك خير خواهى و پذيرش
آبروريزى و ضايع كردن علم است ، و يا هر دو نسبت به آن جاهلند كه اين
نيز درگيرى و كشمكش در جهل است ، و يا يكى عالم و ديگرى جاهل است كه در
اين صورت ، عالم به جاهل ظلم كرده است و جاهل نيز احترام عالم و
دانشمند را ارج ننهاده است ، زيرا جاهل بايد سراغ عالم برود و نزد او
زانوى ادب بزند و آنچه را نمى داند از او بياموزد، نه اين كه با او جر
و بحث كند.(214)
بنابراين ، اگر دو طرف مناظره نسبت به مساله مورد بحث ، در اعتقاد
اختلاف نداشته باشند، مناظره آن ها مراء خواهد بود و مراء نيز جايز
نيست .
4. مناظره كننده بايد آگاهى هاى لازم و كافى را در مساله مورد مناظره ،
داشته باشد؛ زيرا در غير اين صورت : يا مجبور است ادعاى طرف مناظره را
بدون دليل انكار كند، و يا براى اثبات نظر حق خود و يا ابطال نظر باطل
طرف مقابل ، از دليل باطل استفاده كند كه هر دو مورد، در روايت امام
صادق (ع)، از مصاديق جدال غير احسن شمرده شده است
(215).
همچنين ، امام صادق (ع) در پاسخ به در خواست مرد شامى براى مناظره ، در
هر علمى افراد متخصص در آن علم را براى مناظره با او معرفى كرد؛ در
علوم قرآن ، حمران و در ادبيات ، ابان بن تغلب و در كلام ، محمد بن
نعمان (مومن طاق ) و در توحيد، هشام بن سالم و در امامت ، هشام بن حكم
كه هر كدام در يكى از اين علوم ، تخصص و تبحر داشتند.(216)
5. در مناظره بايد سخن طرف مقابل را به دقت شنيد و تا سخن او تمام نشده
، از پاسخ دادن اجتناب كرد؛ زيرا تا سخن طرف مقابل تمام نشده ، اگر
پاسخ بدهيم ، ممكن است پاسخ در راستاى سخن او نباشد و اين بر عدم
توانايى پاسخ بدهيم ، ممكن است پاسخ در راستاى سخن او نباشد و اين بر
عدم توانايى پاسخ دهنده و ضعف ادعاى او حمل شده و موجب گمراهى بيشتر
طرف مناظره و حتى تماشاگران بشود. امام عسكرى (ع) مى گويد:
از على بن محمد (ع) (پدرم ) پرسيدم : آيا پيامبر با يهود و مشركان
مناظره مى كرد؟ فرمود: آرى ؛ روزى گروهى با پيامبر مناظره كردند.
عبدالله بن ابى اميه مخزومى گفت : يا محمد! ادعاى بزرگى كردى كه گمان
مى كنى از طرف خدا فرستاده شده اى ...؛
پيامبر فرمود: آيا حرف ديگرى دارى ؟ گفت : آرى ؛ و ادامه داد، باز
پيامبر فرمود: آيا حرف ديگرى دارى ؟ گفت : آرى ؛ و ادامه داد تا اين كه
كلامش تمام شد؛ پس از آن كه ديگر حرفى نداشت ، پيامبر به او پاسخ گفت
.(217)
ديلم بن عمر نيز مى گويد: در شام ، به انتظار ورود اسيران آل محمد (ع)،
بر در مسجد ايستاده بوديم ؛ اسيران نيز ايستاده بودند. در ميان اسيران
، على بن الحسين (ع) بود. يكى از بزرگان اهل شام نزد او آمد و گفت :
حمد و سپاس خدايى را كه شما را كشت و هلاك كرد و ريشه فتنه را كند- و
در ناسزا و دشنام اهل اهل بيت (ع) كوتاهى نكرد- وقتى كلامش تمام شد،
على بن الحسين (ع) فرمود: من به حرف هايت گوش دادم تا حرفت تمام شد و
هر چه كينه و دشمنى در دل داشتى ، ابراز داشتى ؛ پس ، چنان كه من به تو
گوش دادم ، تو نيز به من گوش بده ...(218)
6. پس از روشن شدن حق ، دو طرف مناظره بايد به آن گردن نهاده و از
ادامه بحث بپرهيزند؛ چرا كه در صورت ادامه ، بحث به مناقشه در حق و
مراء ممنوع كشيده خواهد شد.
7. پس از روشن شدن حق و باطل كردن ابطال دليل طرف مناظره ، طرف پيروز
نبايد بر باطل او و يا حق خود، اصرار ورزد؛ زيرا در اين صورت به تحقير،
خوارى و استهزاى او خواهد انجاميد كه از اهداف مراء مى باشد.
8. در مناظره بايد از به كار بردن واژه ها و عبارت هاى ناروا و
تمسخرآميز خوددارى كرد. مفضل بن عمر مى گويد: روزى در مسجد پيامبر (ص )
بودم كه ابن ابى العوجاء دهرى ، با يكى از ياران خود، مشغول گفتن سخنان
كفرآميز شدند. من خوددارى نكرده ، فرياد زدم : اى دشمن خدا! در دين حق
كفر ورزيدى و منكر آفريدگار - جل قدسه - شدى .
ابن ابى العوجاء گفت : اى مرد! تو اهل كلامى ؟ بيا با هم تكلم كنيم ؛
سپس گفت : اگر از اصحاب جعفر بن محمدى ، آن حضرت با ما اين گونه سخن
نمى گويد؛ چنان كه بارها از ما اين گونه كلمات را شنيده و با تمام حجت
ها و دلايل ، به آن ها پاسخ گفته و ما را وادار كرده است تا هر چه
داريم ، بگوييم و هر چه حجت داريم ، بياوريم ...، آن گاه سخن آغاز مى
كند و حجت ها و دلايل ما را به سخنانى گزيده و كوتاه ، باطل مى سازد...(219)
9. مناظره با عاقلان و پرهيز از مناظره با سفيهان : على (ع) در اين
باره ، خطاب به كميل مى فرمايد: يا كميل ، اذا
جادلت فى الله تعالى فلا تخاطب الا من يشبه العقلاء(220)؛
اى كميل ! هر گاه در مورد خدا مجادله كردى ، مجادله نكن ، مگر با كسى
كه شبيه عاقلان باشد.
البته اين كه امام در اين وصيت مى فرمايد: با كسى كه شبيه عاقلان باشد،
مناظره كن ، از اين رو است كه انسان هاى غير معتقد به خدا، در قول خداى
متعال سفيه هستند: الا انهم هم السفهاء و لكن لا
يعلمون .(221)
ح ) آفت هاى مناظره
مناظره داراى خطرهايى است كه مناظره جويان را- گر چه هدفشان
اثبات و اظهار حق باشد- اگر بدان ها توجه نكنند، به كام خود مى كشاند؛
چرا كه ماهيت مناظره رقابت است و در رقابت ، انسان بايد مواظب باشد كه
حقوق ديگران را ضايع نكند. برخى از اين خطرها عبارتند از:
1. انكار حق : طبيعت مناظره چنين است كه انسان مى خواهد ادعاى خود را -
كه آن را حق مى داند - اثبات كند؛ از اين رو، به ناچار، ممكن است ادعا
و دليل او حق باشد و انسان از روى وسوسه شيطان و يا حب نفس و اين كه
"مبادا شكست بخورم " و... حق طرف مناظره را ناديده گرفته و انكار كند،
كه انكار حق امرى ناپسند، مردود و ستم است . قرآن كريم مى فرمايد:
و من اظلم ممن افبرى على الله كذبا او كذب با
لحق لما جاءه
(222)؛ ظالم تر از كسى كه به خدا افترا و دروغ
مى بندد يا حق را، در حالى كه برايش روشن است ، تكذيب مى كند، كيست ؟
2. عجب و تكبر: براى طرف پيروز در مناظره ، همواره اين خطر وجود دارد
كه گرفتار عجب و تكبر شود؛ به ويژه اين كه بيشتر مناظره ها در حضور
ديگران برگزار مى شود. شخص پيروز در مناظره ممكن است در اين خيال باطل
گرفتار شود، كه كسى به اندازه او آگاهى هاى علمى و اوان مقابله با او
را ندارد و به دنبال آن ، نسب به ديگران تكبر بورزد و بگويد: حال كه من
چنين هستم ، ديگر نيازى به آموختن ندارم و ديگران بايد از من بياموزند
و...
3. خشم : مناظره در واقع نوعى دشمنى و درگيرى لفظى است كه اغلب انسان
را به دام خشم گرفتار مى كند؛ زيرا گاه مجبور است حرف هاى باطل و يا
انكار حق را از طرف مقابل بشنود. در اين گونه موارد امكان اين كه انسان
گرفتار خشم شود، بسيار است . البته ، گر چه اين گونه خشم ها، خشم به جا
و بر حق است ، در عين حال چون انسان را از حالت عادى و طبيعى خارج مى
كند و به دنبال آن ممكن است كار ناشايستى از او سر بزند، بايد آن را
كنترل كند و جلوى ظهور آن را در سخن بگيرد؛ افزون بر آن ، انسان ممكن
است در مناظره ، نسبت به ادعا يا دليل حقى كه طرف مقابل ارائه مى كند،
خشمگين شود؛ چرا كه ادعا و يا دليل ، بر رد ادعاى او به ضرر او است .
اين نوع خشم و غضب او نوع اول بسيار بدتر است ؛ چون نوع اول ، خشم بر
حق بود، ولى اين نوع ، خشم باطل است .
4. كينه و دشمنى : مناظره ممكن است دو برادر مومن و يا مسلمان را به
كينه و دشمنى وا دارد؛ زيرا مناظره هميشه در برابر كافران و اهل بدعت
نيست . گاهى ممكن است . دو مسلمان نسبت به يك مسئله از فروع دين ، بر
يك باور نباشند و در باره آن با هم مناظره كنند و چون يكى از دو نفر و
يا هيچ يك نمى تواند ديگرى را قانع كند، و يا در مناظره ممكن است از
الفاظ ركيك و توهين آميز نسبت به هم استفاده نمايند، بذر كينه و دشمنى
بين آن ها كاشته مى شود. حضرت على (ع) مى فرمايد: ((از
مراء بپرهيزيد كه قلب ها را نسبت به برادران دينى بدبين مى كند.(223)))
البته اگر شرايط مناظره رعايت نشود، به مراء كشيده خواهد شد و مراء
نيز- چنان كه امام على (ع) فرمود- سبب بدبينى مى شود و گاه نيز از
بدبينى و كينه توزى و دشمنى درونى فراتر رفته ، به قهر و قطع رابطه مى
انجامد كه همه اين ها در دين مردود است . امام هادى (ع) مى فرمايد:
((كم ترين چيزى كه در مراء وجود دارد، اين است
كه در آن غلبه بر ديگرى مطرح است و غلبه از اساسى ترين سبب هاى قطع
رابطه است .(224
)))
5. نفاق و دورويى : چنان كه پيش از اين بيان شد، يكى از آفت هاى مناظره
، كينه و دشمنى مناظره كنندگان نسبت به يكديگر است ؛ در عين حال ،
مناظره كنندگان ، به ويژه در ابتداى كار، نمى توانند اين كينه و دشمنى
را براى يكديگر اظهار كنند، بلكه بر عكس در پوشانيدن آن تلاش مى كنند و
بسا به الفاظ و عباراتى روى آورند كه از اظهار لطف و محبت حكايت مى كند
كه اين خود نوعى نفاق است ؛ افزون بر اين گاه حتى مايل نيستند برخى از
نظريات و عقايدشان براى يكديگر و يا ديگران ، روشن شود. در اين گونه
موارد ناگزيرند شرپوشى بر آن بگذارند و يا خلاف آن را اظهار كنند كه
اين ها همه مواردى از نفاق نهى شده و حرام است . امام صادق (ع) از على
(ع) نقل مى كند كه فرمود: اياكم و المراء و
الخصومة فانها يمرضان القلوب على الا خوان و ينبت عليها النفاق
(225)؛ از مراء و خصومت بر حذر باشيد كه قلب ها
را نسبت به برادران ، بدبين مى كند و نفاق بر آن مى روياند.
و)مواد يا شيوه هاى مورد
استفاده در مناظره
موادى كه در مناظره به كار گرفته مى شود، گوناگون است . معصومان
(ع) در مناظرات خود از برهان و استدلال منطقى ، جدل ، دليل نقضى ، دليل
تجربى ، تمثيل و مانند آن ها استفاده مى كردند؛ اما از مغالطه استفاده
نمى كردند؛ زيرا در مغالطه ، باطل حق جلوه داده مى شود و قرآن از اين
امر نهى فرموده است : و لا تجدلوا اهل الكتب الا
بالتى هى احسن .(226)
اما از جدل كه در قرآن از مشهورات ، مظنونات و مقبولات مردم بهره برده
مى شود، استفاده مى كردند؛ زيرا از جدل در آيات و روايات ، به جدال
احسن تعبير شده است ؛ البته از نظر آيات و روايات ، جدل اعم از جدل
منطقى و مغالطه مى باشد؛ از اين رو، از جدال غير احسن (مغالطه ) نهى و
به جدال احسن (جدل منطقى ) امر شده است . در اين جا نمونه هايى از
مناظره هاى معصومان (ع) را كه در آن از مواد ياد شده ، استفاده شده است
، بيان مى كنيم .
((روزى قتاده بر امام باقر (ع) وارد شد، امام
فرمود: قتاده ! آيا تو فقيه اهل بصره هستى ؟ گفت : اين گونه مى
پندارند. فرمود: شنيده ام قرآن را تفسير مى كنى ، آيا به علم و آگاهى
قرآن را تفسير مى كنى يا به جهل ؟
- به علم ؟
- اگر قرآن را به علم تفسير مى كنى و عالم هستى ، پس از تو پرسشى كنم ؟
- بفرماييد؟
- اين آيه از قرآن درباره كيست ؟ و قدرنا فيها
السير سيروا فيها ليالى و اياما ءامنين .(227)
- درباره كسانى است كه با زاد و توشه و مركب حلال به قصد زيارت خانه
خدا از منزل خارج مى شوند؛ اين ها تا باز گردند، در امانند.
امام فرمود: قتاده تو را به خدا قسم ! آيا تا به حال از كسانى كه با
زاد و توشه و مركب حلال به قصد زيارت خانه خدا حركت كرده اند و در راه
با دزدان رو به رو شده اند و زاد و توشه آن ها به غارت رفته و ضرب و
شتم شده اند، نشنيده اى ؟
- بلى ، شنيده ام .
- قتاده ! واى بر تو! اگر قرآن را به راى خود تفسير مى كنى ، هم خود را
به هلاكت انداخته اى و هم ديگران را، و اگر تفسير را از ديگران فرا مى
گيرى ، باز نيز هم خود را به هلاكت انداخته اى و هم ديگران را...(228)))
چنان كه در اين سيره روشن است ، امام صادق (ع) از دليل تجربى استفاده
كرد و ادعاى قتاده را باطل نمود؛ تجربه اى كه خود قتاده نيز از آن
آگاهى داشت ، ولى متوجه آن نبود.
در مواردى نيز معصومان (ع) از مقبولات شخص استفاده مى كنند و دليل وى
را باطل ساخته ، او را محكوم و مغلوب مى نمايد. سعيد بن ابى الخضيب مى
گويد:
در سفر مدينه با ابن ابى ليلى همراه بوديم و در مدينه ، در مسجد پيامبر
بوديم كه جعفر بن محمد (ص ) وارد شد. با ابن ابى ليلى نزد او رفتيم و
او از ما و خانواده ما احوال پرسى كرد و پرسيد: همراهت كيست ؟
گفتيم : ابن ابى ليلى ، قاضى مسلمانان . فرمود: او قاضى مسلمانان است ؟
عرض كردم : آرى . فرمود: مال اين را مى گيرد، به ديگرى مى دهد، اعدام
مى كند، بين زن و مرد جدايى (طلاق ) مى اندازد و از كسى نمى ترسد؟ گفتم
: آرى ! سپس از ابن ابى ليلى پرسيد، به چه چيز قضاوت مى كنى ؟
- به آنچه از پيامبر و على و ابابكر و عمر به ما رسيده است .
- آيا از پيامبر به تو رسيده است كه على (ع) بهترين قاضى است ؟
- آرى .
- پس چگونه به غير از قضاوت على قضاوت مى كنى ؟ اگر پيامبر (ص ) نزد
خدا دست تو را بگيرد و بگويد: خدايا! اين شخص به غير از آنچه من قضاوت
كرده ام ، قضاوت كرده است ، چه مى كنى ؟
در اين هنگام رنگ ابن ابى ليلى زرد شد و به من گفت : دوست ديگرى براى
خود پيدا كن ، به خدا قسم من ديگر با تو سخن نخواهم گفت
(229).
در اين مناظره ، امام (ع) از مقبولات طرف مناظره استفاده كرد و او را
مغلوب ساخت . اين همان چيزى است كه به آن جدل منطقى مى گويند.
همچنين ، معصومان (ع) در مناظره هاى خود از دليل نقضى نيز بهره مى
گرفتند. نافع بن ازرق ، روزى خدمت امام باقر (ع) رسيد و مسائلى از حلال
و حرام مطرح كرد. امام فرمود:
((اى نافع ! به اين گروه مارقين (از دين
برگشتگان ) بگو چگونه و به چه دليل جدايى از على (ع) را بر خود روا
داشتند، در حالى كه همراه او خون خود را ريخته و در راه طاعت و تقرب
الهى ، ياريش كرده بودند. اگر در پاسخ گفتند او مروان را حكم قرار داد،
به ايشان بگو خدا در شريعت دو كس را حكم قرار داد و فرمود:
فابعثوا حكما من اهله ى و حكما من اهلها ان
يريدآ اصلحا يوفق الله بينهما؛(230)
و رسول خدا نيز سعد بن معاذ را بر بنى قريضه حكم قرار داد...(231)))
استناد به نتايج و لوازم ادعا نيز از ديگر مواردى است كه معصومان (ع)
در مناظره از آن بهره مى جستند و طرف مناظره را مغلوب خود ساخته ،
ادعاى او را باطل مى كردند. امام صادق (ع) در مناظره با ابو حنيفه مى
فرمايد:
حال كه چنين است و تو قياس مى كنى ، بگو ببينم كدام يك گناهى بزرگ تر
است ، قتل يا زنا؟ پاسخ داد: قتل . امام فرمود: پس چگونه است كه در قتل
به دو شاهد، ولى در زنا به چهار شاهد حكم صادر مى شود؟ آيا نماز برتر
است يا روزه ؟ پاسخ داد: نماز. فرمود: ولى بنابر قياس تو، لازم مى آيد
زن حائضه پس از اتمام حيض نمازش را قضا كند، نه روزه را، و حال آن كه
خدا قضاى روزه را بر او واجب ساخته است ...(232)
همچنين ، معصومان (ع) در مناظره هاى خود، از تمثيل نيز بهره مى بردند.
امام صادق (ع) در پاسخ به ابوشاكر ديصانى - رهبر فرقه ديصانيه - كه
ادعا مى كرد در قرآن آيه اى نيست كه يكتايى خدا را برساند، بلكه قرآن
مى گويد: و هو الذى فى السماء اله و فى الارض
اله ؛(233)
فرمود: در كوفه تو را چه مى نامند؟ پاسخ داد: فلانى ؛ فرمود در بصره تو
را چه مى نامند؟ پاسخ داد: فلان . امام فرمود: پس خداى ما نيز چنين است
. در آسمان خداست ، در دريا خداست ، در همه جا خداست .(234)
همچنين در مناظره از مغالطه نيز مى توان استفاده كرد، ولى معصومان (ع)
در مناظره هاى خود از مغالطه استفاده مى كردند؛ اما اگر اصحاب آنان از
مغالطه استفاده مى كردند، نهى نمى كردند، ولى گوشزد مى كردند، و كسانى
را كه در مناظره جز از حق استفاده نمى كردند، بيشتر تشويق مى نمودند.
در مناظره اى كه بين مردى از اهالى شام و اصحاب امام صادق (ع) - در
حضور امام - برگزار شد، اصحاب ، هر يك جداگانه ، در علمى كه در آن تخصص
داشتند، با مرد شامى مناظره كردند و او را مغلوب خود ساختند. در پايان
امام به مرد شامى فرمود: اى برادر شامى ! ابان بن تغلب حق را به باطل
آميخت (مغالطه ) و بر تو غلبه كرد، زرازه از راه قياس بر تو (ع) غلبه
كرد، طيار مانند پرنده اى به اين شاخه و آن شاخه مى پريد، ولى تو مانند
پرنده اى بودى كه توان پرواز نداشتى ، هشام بن سالم نيز بهتر از طيار
به اين شاخه و آن شاخه مى پريد، و اما هشام بن حكم به حق سخن گفت و بر
تو غلبه كرد. در پايان مرد شامى به امامت امام ايمان آورد و عرض كرد:
مى خواهم شاگرد تو باشم . امام نيز به هشام بن حكم فرمود: او را تحويل
بگير وسائل و احكام اسلام را به او آموزش ده .(235)
امام از اين راه به شاگردان خود فهماند كه در مناظره ، همواره بايد به
بيان حق نظر داشت ، ولى آنان را از به كارگيرى مغالطه منع نكرد.
1-3.روش سوال و جواب
سوال و جواب از ديگر روش هايى است كه معصومان (ع) در آموزش
احكام و معارف دينى از آن بهره مى بردند. اين روش ، خود داراى اقسامى
است كه ابتدا به بيان آنان مى پردازيم .
الف ) اقسام سوال و جواب
1. روش پاسخ در اين روش طالب دانش ، هر گونه پرسش و اشكالى را
نسبت به موضوعى كه با آن سر و كار دارد و يا در تخصص او است ، مطرح مى
كند و پاسخ آن را از معصوم مى شنود. در اين روش ، تلاش اساسى به عهده
شاگردان است و هم او است كه بايد در رشته و تخصص خود فعاليت علمى
بسيارى را انجام دهد، تا پرسش هاى لازم و مناسبى را بيابد و با طرح اين
پرسش ها در محضر معصومان (ع)، پاسخ لازم را دريافت كند؛ بنابراين ، نوع
اول از اين روش ، شاگرد محور است و معصوم (ع) تنها پاسخ پرسش هاى
ديگران را مى دهد.
2. روش طرح سوال : در اين روش ، ابتدا از سوى معصوم (ع) پرسشى مطرح مى
شود و پاسخ آن گاهى از سوى شاگردان است و گاه از سوى معصوم ؛ يعنى
معصوم (ع) پرسش را مطرح مى كند و شاگرد، اگر پاسخ را مى داند، پاسخ مى
دهد؛ پاسخ شاگرد يا صحيح است كه در اين صورت معصوم (ع) آن را تاييد مى
كند، و يا ناقص است ، كه آن تكميل مى نمايد، و يا نادرست است كه در اين
صورت نيز معصوم (ع) آن را اصلاح كرده و پاسخ درست را ارائه مى كند.
3. روش بحث و گفتگو يا سوال و جواب دو طرفى : در اين روش ، پرسش گاه از
سوى معصوم است و گاه از سوى شاگرد، ولى پرسش ها به صورت پيوسته و در
راستاى پاسخ ها طرح مى شود. اگر امام پرسش را طرح كند، آن قدر پرسش ها
را ادامه مى دهد تا طرف مقابل را به مطلب صحيح و حقى برساند، و يا او
را به تناقض گويى بكشاند؛ اما اگر غير معصوم سوال را طرح كند، گر چه او
نيز قصدش اين است كه امام را به حق و يا تناقض گويى بكشاند، ولى معصوم
(ع) آن قدر پاسخ را درست ارائه مى كند كه پرسش كننده به حق برسد و
تسليم شود؛ البته اين روش سوال و پاسخ را در اصطلاح مناظره مى گويند كه
بحث آن گذشت .
ب ) تفاوت روش سوال و جواب با روش پرسش و پاسخ معروف در روش تدريس
توجه به اين نكته لازم است كه اين روش با آنچه امروزه به روش پرسش و
پاسخ ، در محافل علمى شناخته شده ، تفاوت دارد، گر چه شباهت هايى نيز
با هم دارند؛ زيرا نوع اول از اين روش كاملا عكس روش پرسش و پاسخ است
. در روش پرسش و پاسخ ، پرسش از سوى استاد طرح مى شود و پاسخ از سوى
شاگرد، در حالى كه در اين قسم پرسش از سوى ديگر و پاسخ از امام و معصوم
است .
نوع دوم از اين روس نيز با روش پرسش و پاسخ متفاوت است ؛ زيرا در روش
پرسش و پاسخ ، استاد براى اين كه شاگرد را به پاسخ صحيح هدايت كند،
پرسش هاى پى در پى طرح مى كند؛ اما در اين قسم ، معصوم تنها يك سوال را
مطرح مى كند، نه پرسش هاى پى در پى .
ديگر آن كه اگر شاگرد پاسخ را نمى دانست ، امام آن را تاييد مى كرد و
اگر پاسخ ناقص يا نادرست بود و يا اصلا پاسخ را نمى دانست ، امام پرسش
ديگرى طرح نمى كرد، بلكه خود، پاسخ را كامل يا اصلاح كرده و يا پاسخ
درستى ارائه مى كرد؛ افزون بر آن ، هدف ديگرى نيز در اين طرح پرسش
نهفته است و آن اين كه نياز شاگرد را به دانستن بر مى انگيزد و توجه او
را به معصوم (ع) جلب مى كند، تا يادگيرى بهترى صورت گيرد،
نوع سوم از اين روش نيز، كه در اصطلاح به آن روش مناظره مى گويند، با
روش پرسش و پاسخ متفاوت است ؛ زيرا، در هر دو روش پرسش و پاسخ پى در پى
است ، ولى در روش پرسش و پاسخ ، پرسش ها همواره از سوى استاد طرح مى
شود، در حالى كه در روش مناظره ، پرسش ها مى تواند از دو طرف مناظره
مطرح شود.
گذشته از آن ، هدف در روش پرسش و پاسخ اين است كه شاگرد خود به پاسخ
واقعى دست يابد، در حالى كه در روش مناظره ، هدف روشن شدن حق براى دو
طرف است ، حال خود به آن برسند، يا طرف مقابل براى ديگرى بيان كند.
همچنين ، در روش پرسش و پاسخ دو طرف ، استاد و شاگرد هستند، در حالى كه
دو طرف در روش مناظره ، اغلب استاد و شاگرد نيستند و حتى ممكن است از
نظر علمى مساوى باشند.