فرقههاى صابئين
با وجود اينكه در اصل اعتقادات صابئين ابهامهاى
بسيارى وجود دارد، در عين حال آنها به چند فرقه و نحله تقسيم مىشوند. در يك
تقسيمبندى مىتوان آنها را به صابئين قديم و صابئين حرانى و صابئين مندائى
تقسيم كرد. درباره صابئين قديم در همين بخش صحبت كرديم و دو فرقه ديگر نيز طى
دو بخش جداگانه در اين كتاب مورد بررسى قرار خواهد گرفت.
از نظر اعتقادى نيز مىتوان صابئين را به چند بخش
تقسيم نمود:
1 ـ اصحاب روحانيات:
اين گروه معتقدند كه عالم صانعى دارد كه خالق و
حكيم و برتر از حوادث است و ما نمىتوانيم به او تقرب پيدا كنيم و او بالاتر از
آن است كه مستقيماً مورد پرستش واقع شود. ما بايد موجوداتى را كه به خالق مقرب
است واسطه قرار بدهيم و آنها روحانيات هستند كه از هر نوع مواد جسمى مبرا هستند
و همواره به تقديس و تعظيم خداوند مشغولاند و همانها تدبير كنندگان فلك و
كواكب هستند و ستارگان، هيكلهاى آن روحانيات مىباشند مانند نسبت روح به بدن
انسان.
آنها معتقدند كه عازيمون و هرمس (شيث و ادريس) ما
را به روحانيات راهنمايى كردهاند و روحانيات، وسائل و شفيعان ما در پيشگاه رب
الارباب و خداى خدايان هستند.
2ـ اصحاب هياكل:
اين گروه نيز مانند گروه اول عقيده دارند كه ميان
انسان و صانع عالم واسطهاى لازم است و اين واسطه بايد به گونهاى باشد كه او
را مشاهده كنيم و ببينيم تا بتوانيم به او تقرب جوييم. روحانيات در معرض مشاهده
و ديد ما نيستند، پس بايد ميان آنها و انسان هم يك
واسطهاى باشد و براى همين جهت بود كه به هيكلهاى هفتگانه كه همان ستارگان
هفتگانه مىباشند، پناه بردند و به رصد ستارگان همت گماشتند و بيوت و منازل
ستارگان و محل طلوع و غروب آنها را به دست آوردند و به گمان خود طبايع ستارگان
را نيز شناختند آنها معتقدند كه اين هيكلها زنده و ناطق هستند و هيكل آفتاب از
همه هيكلها برتر است و همين هيكلها هستند كه مدبر عالم كون و فسادند.
آنها به هياكل ستارگان تقرب مىجويند تا به
روحانيات نزديك شوند و به وسيله آنها به بارى تعالى تقرب حاصل كنند. در واقع
آنها با دو واسطه به خدا تقرب مىجويند.
3ـ اصحاب اشخاص:
اين گروه معتقدند اكنون كه ميان انسان و خدا
واسطهاى لازم است، بايد اين واسطه هميشه ديده شود و در دسترس باشد. در حالى كه
روحانيات از مشاهده بيرون است و ستارگان هم افول و غروب دارند و بعضى از اوقات
ديده نمىشوند و بنابراين ما نمىتوانيم هر وقت كه بخواهيم، به خداوند تقرب
حاصل كنيم.
براى همين بود كه اين گروه صورتهايى را مطابق صورت
ستارگان هفتگانه ساختند و سعى كردند كه مشخصات آنها را در اين صورتهاى زمينى
پياده كنند. در واقع اين گروه ميان خود و خدا سه واسطه قرار دادهاند و كار
اينها به بتپرستى شباهت دارد زيرا بتپرستان هم مطابق نقل قرآن، مىگفتند ما
بتها را براى اين مىپرستيم تا ما را به خدا نزديك كند
(ليقربونا الى الللّه زلفى)
حضرت ابراهيم خليل عليهالسلام در عصر خود، هم با
اصحاب هياكل كه ستارگان را واسطه مىدانستند و هم با اصحاب اشخاص كه بتهايى
ساخته بودند، مبارزه كرد.
درباره معبدهاى صابئين كه به صورت هيكل هايى براى
ستارگان در روى زمين بنا كردهاند. در فصل بعدى كتاب بحث خواهد شد.
4ـ اصحاب حلول و تناسخ:
اين گروه بر اين باورند كه خداوند معبود يكى است و
اوست كه اجرام افلاك را آفريده و كواكب را مدبر عالم قرار داده است.
آنها ستارگان را پدران، و عناصر زمين را مادران و
پديدههايى را كه از اين دو به وجود مىآيد، نوزادان يا مواليد ناميدهاند و
معتقدند كه خداوند گاهى در ستارگان و گاهى در وجود اشخاص زمين كه قابليت داشته
باشند، ظاهر مىشود.
همچنين آنها معتقدند كه در هر 36425 سال نسل
حيوانات و انسان منقرض مىشود و از بين مىرود و مجدداً در روى زمين از حيوان و
انسان زوجى پديد مىآيد و نسل آنها افزايش مىيابد و اين كار تا ابد الدهر
ادامه دارد. آنها مىگويند قيامتى كه پيامبران از آن خبر دادهاند همين است.(1)
بخش سوم: صابئين حرانى
به طوريكه گفتيم منابع ما از ذكر صابئين در صدر
اسلام به كلى ساكت است و اين سكوت تا عهد مأمون عباسى را شامل مىشود و در عهد
مأمون به يك مرتبه با صابئين حرانى مواجه مىشويم كه به عنوان اهل كتاب در كنار
مسلمانان زندگى مىكنند و بخصوص در امور فرهنگى و علمى در جامعه اسلامى ابراز
وجود مىنمايند وحتى به مقام وزارت نيز مىرسند.
موقعيت شهر حران
ن، شهرى است در شمال عراق ميان راه موصل به شام
و در قسمت شرق رود فرات واقع شده است. اين شهر در سال 18 هجرى فتح شد و مردم
آنجا با لشكريان اسلام صلح كردند و از لحاظ ادب عربى در نسبت به اين شهر هم
«حرانى» صحيح است و هم «حرنانى»(2) گفته شده است شهر حران نخستين
شهرى است كه پس از طوفان ساخته شده است.(3)
به گفته ابن قتيبه دينورى، اين شهر از جهت نسبت
داشتن به «هاران بن آزر» برادر حضرت ابراهيم (ع) به اين نام ناميده شده است.(4)
حران مدت زمان زيادى مركز فرهنگى مهمى در منطقه
بشمار مىرفت و همانگونه كه خواهيم گفت، در تمدن اسلامى هم جايگاه ويژهاى
يافت.
ساكنان اين شهر داراى عقائد خاصى بودند كه در زمان
مأمون عباسى خودشان را صابئين معرفى كردند آيا اين كار براى فرار از عقوبت
اسلامى در مورد كفار غير اهل كتاب بود و اينها از كلمه صابئين كه در قرآن آمده
سوء استفاده كردند و خود را در كنار يهود و نصارى و مجوس اهل كتاب قلمداد
نمودند؟ يا واقعاً آنها همان صابئين بودند كه تاريخشان به عهد ادريس و شيث
برمىگردد؟
مأمون و حرانيها
قبل از بررسى اين مطلب داستانى را كه ابننديم در
اينباره آورده است به طور خلاصه نقل مىكنيم:
«مأمون در اواخر ايام خود به هنگام عزيمت به جنگ
با روم، سر راه خود از ديار مضر (منطقه حران) عبور كرد مردمى را ديد كه او را
دعا مىكردند و در ميان آنها جمعى از حرانيها بودند كه لباس مخصوصى پوشيده
بودند و موى آنها دراز بود. مأمون پرسيد شما چه كسانى از اهل ذمه هستيد؟ گفتند:
ما حرانى هستيم. گفت: شما از نصارى هستيد؟ گفتند: نه، پرسيد: آيا شما يهودى
هستيد؟ گفتند: نه، پرسيد: آيا شما مجوسى هستيد؟ گفتند: نه، گفت: شما كتاب يا
پيغمبرى داريد؟ آنها به پريشان گويى افتادند و گفتند: ما جزيه مىدهيم مأمون
گفت: جزيه از آن گروه از اهل اديان گرفته مىشود كه خدا در قرآن از آنها ياد
كرده و داراى كتاب هم هستند و با مسلمانان صلح كردهاند شما كه از اينها
نيستيد؛ بنابراين، يكى از دو چيز را انتخاب كنيد يا اسلام را قبول كنيد و يا
پيرو دينى از اديانى كه در قرآن آمده، باشيد و گرنه همه شما را خواهم كشت و به
شما مهلت مىدهم تا وقتى كه من از سفر برگردم تكليف خود را روشن كنيد.
پس از اين گفتگو مأمون به سفر خود ادامه داد و
آنها وضع ظاهرى خود را عوض كردند و بعضى از آنها نصرانى شدند و بعضى اسلام را
پذيرفتند و گروهى هم به حال خود باقى ماندند ولى در اين فكر بودند كه چه كنند؟
در اين هنگام بود كه شيخ فقيهى از اهل حران به آنها گفت: چيزى را كه شما به آن
احتياج داريد من پيدا كردم و شما به وسيله آن از كشته شدن نجات مىيابيد. آنها
مال بسيارى به او دادند و او گفت: وقتى مأمون از سفر برگشت شما به او بگوييد كه
ما صابئين هستيم واين دينى است كه در قرآن آمده است.
اتفاقاً مأمون از آن سفر برنگشت و در بين راه
درگذشت و حرانيها از آن زمان خود را صابئين خواندند.»(5)
اين بود خلاصه داستانى كه ابننديم آورده و در
منابع ديگر، داستان به اين تفصيل نيامده ولى گفته شده كه حرانيها در زمان مأمون
نام صابئين را بر خود گذاشتند.(6)
البته نمىتوان به اين داستان چندان
اعتماد كرد زيرا كه ابننديم آن را از يك نويسنده ناشناخته نصرانى نقل مىكند و
خوارزمى نيز معاصر با ابننديم بود و مورخان پيش از آنها مانند طبرى چنين مطلبى
را نقل نكردهاند و خود ابننديم و خوارزمى گفتهاند كه حرانيها پيروان هرمس و
شيث و بوذاسف هستند واين با مطالبى كه پيش ازاين درباره صابئين زمانهاى دور، از
طبرى و مسعودى و شهرستانى نقل كرديم جور در مىآيد.
همچنين مشابهتهاى بسيارى ميان عقائد و رسوم
حرانيها باصابئين مندايى وجود دارد كه نقل خواهيم كرد. ولذا بعيد نيست كه
حرانيها به راستى فرقهاى از صابئين بوده باشند.
بخصوص اينكه صابئين در عصر مأمون شناخته شده بودند
و قاضى ابويوسف در كتاب «الخراج» كه براى مأمون نوشته كيفيت اخذ جزيه از صابئين
را نيز آورده است.(7) بنابراين اگر حيلهاى در كار حرانيها بود
علماى آن زمان متوجه مىشدند و در مقابل آنها مىايستادند. (در اين باره در
آينده به تفصيل گفتگو خواهيم كرد)
عقايد صابئين حرانى
شهرستانى مناظرات مفصلى ميان صابئين و حنفاء آورده
كه به زمان حضرت ابراهيم مربوط مىشود و در پايان، بعضى از مقالات صابئين حرانى
را ذكر كرده است به گفته او، حرانيها معتقدند كه خداوند صانع معبود هم واحد است
و هم كثير. از نظر ذات و اول و اصل و ازل، واحد است و از لحاظ تكثير در اشخاص،
كثير است...
خداوند فلك و همه اجرام و كواكب را آفريده و آنها
را تدبيركنندگان اين عالم قرار داده و آنها پدران هستند و عناصر مادران. و مركب
از اينها مواليد هستند و پدران يعنى همان كواكب زنده و ناطق هستند...
آنها به حلول و تناسخ و به هياكل سبعه عقيده دارند
و به اسم هياكل سبعه كه مربوط به كواكب مىشود هيكلهايى در زمين ساختهاند.
آنها روزى سه بار نماز مىخوانند و از جنابت و مس
ميت غسل مىكنند و خوردن گوشت سگ و خوك و پرندگانى كه چنگال دارند و كبوتر و
شراب و ختنه كردن پيش آنها حرام است.(8)
ابن حزم اندلسى نيز مطالب مشابهى آورده كه با
گفتههاى شهرستانى تفاوتهايى دارد. او مىگويد: صابئين ستارگان هفتگانه را
مقدس مىدانند و قائل به دو اصلند يعنى نور و ظلمت. بروج دوازدهگانه را در
بتهاى خود تصوير مىكنند و بر آنها قربانى مىكنند و مانند مسلمانان، در شبانه
روز پنج بار نماز مىخوانند و ماه رمضان را روزه مىگيرند و در نماز به طرف
كعبه مىايستند و مكه و كعبه را بزرگ مىدارند ميته و خون و گوشت خر و شتر را
حرام مىدانند...(9)
به گفته «هانرى كربن» صابئين حرانى، اسلاف خود را
به «هرمس» و «آگاثاديمون»(10) مىرسانند (چنانكه بعدها سهروردى نيز
چنين كرد) از اصول عقائد آنان چنين بر مىآيد كه آيين باستانى ستارهپرستى
كلدانى را با مطالعات رياضى و نجومى و روحانيت نو فيثاغورسى و نوافلاطونى در هم
آميخته بودهاند از قرن هفتم تا دهم مترجمانى بس كوشا ميان آنان پديد آمدند(11).
آقاى كربن در جاى ديگر ضمن تكرار همين مطلب اضافه
مىكند كه معروفترين مجتهد آنان ثابت بن قره
كتاب «تعليمات هرمس» را به سريانى نوشت و خود آنرا به عربى ترجمه كرد. به عقيده
مانويان، هرمس يكى از پنج پيامبر اولوالعزم است كه قبل از مانى مىزيسته است و
شخصيت هرمس از طريق نبوت مانوى وارد نبوت اسلامى گرديد و در اسلام با ادريس
(اخنوخ) يكى محسوب شد.
در ادامه اين سخنان، آقاى كربن مطلبى را اظهار
مىدارد كه جاى گفتگوى بسيار است و آن اينكه اعتقاد شيعه درباره امامان را قابل
مقايسه با اعتقاد صابئين حرانى درباره هرمس مىداند به اين صورت كه صابئين بشر
را از وجود پيامبران قانونگذار بىنياز مىدانند و در عين حال عقيده دارند كه
هرمس با نوعى الهام بشر را راهنمايى كرده است، شيعه نيز درباره امامان خود
معتقد است كه آنها پيامبران قانونگذار نبودند ولى به آنها الهام مىشد و به
اينطريق راهنمايى مىكردند در واقع اين يك نوع حكمت لدنّى و خرد ملهم است.
طرفه اينكه آقاى كربن ضمن مسلم گرفتن اين موضوع
مىگويد: «مايه حيرت نيست اگر شيعيان از نخستين مسلمانانى بودند كه عقايد هرمس
را پذيرفتند»(12).
البته ما منكر آن نيستيم كه ممكن است در موردى
ميان عقيده يك گروه با گروه ديگر شباهتى وجود داشته باشد ولى اين اظهار آقاى
كربن كه شيعه عقايد هرمس را پذيرفته است قابل قبول نيست بلكه شيعه عقائد خود را
از سرچشمه وحى و از قرآن و عترت اخذ كرده و هيچگونه عنايتى به هرمس يا ديگران
نداشته است(13).
پىنوشتها:
1- در بيان فرقههاى صابئين از كتاب الملل و النحل شهرستانى ج 2، ص 6 تا 56 و
كتاب الصابئه قديما و حديثا تاليف سيد عبدالرزاق حسنى ص 16 تا 21 استفاده شده است.
2 - ياقوت، معجم البلدان ج 2 ص 235 - 236
3 - لسترنج، سرزمينهاى خلافت شرقى ص 111
4 - ابن قتيبه، عيون الاخبار ج 1 ص 215
5 - ابن نديم ، الفهرست ص 459
6 - خوارزمى ، مفاتيح العلوم ص 36. قاضى عبدالجبار هم به اين مطلب اشاره كرده و
گفته است كه حرانيها در زمان بعضى از خلفاء نام صابئين را به خود گذاشتند: المغنى
فى ابواب التوحيد والعدل ج 5 ص 154
7 - قاضى ابويوسف، الخراج ص 122 ـ 124
8 - الملل و النحل ج 2 ص 54 ـ 57
9 - ابن حزم ، الفصل فىالملل و النحل ج 1 ص 34
10 - آگاثاديمون كه در عربى «عاذيمون» خوانده مىشود مركب از كلمه يونانى آگاثا به
معناى خير و بركت و ديمون به معناى فرشته همزاد است و «هرمس» را مؤسس علم كيميا
(شيمى) دانستهاندو به علوم خفيه و سحر، علوم هرمس مىگفتند و نيز هرمس به خداى
قمرى مصريان اطلاق مىشد مصريان آن را به منزله ابداع كننده كليه هنرها و علوم
مىنگريستند در منابع اسلامى هرمس همان ادريس يا اخنوخ دانسته شده است.
11 - هانرى كربن، تاريخ فلسفه اسلامى ص 3
12 - همان مأخذ ص 172
13 - از بعضى از دوستان موثق شنيدم كه هانرى كربن پس از مصاحبههايى كه با مرحوم
علامه طباطبايى داشت و پس از مطالعات بسيار در اواخر عمر، شيعه شد.