حضرت زهرا عليها السلام (6)
ختام مجلس به نام حضرت زهرا عليها السلام
باشد.
خدايا! ما خوشحاليم . اگر چنانچه گنهكار هستيم هر چه هستيم اين اعمال
ما يك روحى دارد كه اعمال مخالفين ما آن روح را ندارد. روح اعمال چيست
؟ روح اعمال ، ولايت اهل بيت است . روح اعمال ارادت به خاك پاى حضرت
زهراست عليهاالسلام .
شيعيان رسم نورانى دارند كه مجلس را به نام اين بزرگوار تمام مى كنند.
من به شما گفتم كه از حضرت آية الله بهاء الدينى كرامت هاى زيادى ديدم
. يك شب كرامتى كه به چشم خودم ديدم اين بود كه يك گرفتارى بود. خدا
برايتان پيش نياورد چه گرفتارى ! گفت : برويم پيش آقا و بگويم : آقا
مرا دعا كن ! با يك زحمت رفتيم و آقا را پيدا كرديم . دو تا كرامت از
ايشان در آن شب ديدم . رفتيم ، راه را گم كرديم شايد سه ساعت سرگردان
شديم تا ساعت دوازده بعد از نصف شب . به آن خانه كه آقا در آنجا بود،
رسيديم . من به رفقا گفتم : بياييد در نزنيم ببينيم اگر صداى حرف زدنى
، صحبتى ، رفت و آمدى ، مى آيد بزنيم . گوش داديم ديدم كه خوشبختانه
حرف مى زنند و چراغ روشن است پس بيدارند. در زديم رفتيم ديديم آقا
همينطور نشسته . فرمود مى خواستم بخوابم ديدم
داريد مى آييد نخوابيدم . همين طور آنجا نشسته بودم ، با دو چشم
، ديدم كه لب از لب برنداشته بود مى خواست بگويد كه مرا راهنمايى كن .
هنوز هيچ چيز، نگفته بود كه آقا رويش را كرد به طرف او و فرمود: چه كسى
از حضرت زهرا عليها السلام بهتر؟ فقط متوسل بشو! كى از حضرت زهرا بهتر؟
اى جان ما به قربان اين بزرگوار! حديث كساء را كه مى خوانيد؛ تاءمل و
با حضور قلب بايد بخوانيد. حديث كساء براى ما شيعيان يك اكسير اعظمى
است . قدرش را نمى دانيم . در آنجا چه مى گويد؟ به ملائكه مى گويند:
اينها كى اند؟ مى گويد: (هم فاطمة و ابوها). از حضرت زهرا شروع مى شود.
الله اكبر! ما نمى دانيم اين ها كى اند از عقل ما خارج است . اين فاطمه
است و اين پدرش است ، اين هم حسن و حسينش است اين هم همسرش است عليهم
السلام .
خدايا! شب عيد فطر است ، من نمى خواهم به اين شيعيان يك چيز تندى بگويم
. ولى اين قدر مى گويم كه خانم خيلى عظمت دارد، خيلى مقام دارد. ديگر
اين ها چيزى نيست ؟ بخشنامه كنيم با هم انجام بدهيم ، بعضى چيزها هست
كه شخصى است و قائم به خودت است . تو خودت بايد بدون اين كه كسى بفهمد
با تمام جانت بگويى : (يا مولاتى يا فاطمة ! اغيثينى )
(26) دستت را مى گيرند شكى در اين نيست . حضرت
عليهاالسلام مرده را زنده مى كند.
اين مساءله خيلى مهم است نمى خواهم چيز تندى بگويم دل شيعيان را در اين
شب آزرده كنم ولى اجمالا فقط دو جمله زيارتنامه اش را مى خوانم . من يك
وقت حساب كردم . اين قدر اين بزرگوار، مظلوم است كه زيارتنامه اش هم
روضه است . مى دانيد كه اهل مصيبت تند نيستم . ايام فاطميه در اين
مجالس كه مى روم ماتم مى گيرم كه يك وقت كسى نيايد و مصيبت تند حضرت را
بگويد. مثل اين است كه سيلى به صورتم مى زنند. مى خواهم زمين باز شود
بروم . از بعضى مجالس فرار مى كنم بعضى چيزها را نبايد مكشوف بگويند
آخر امام زمان دلش به درد مى آيد من به جهنم ! اين ها نمى دانند ديگر،
نمى دانند. حالا من مرتب بگويم . چرا نمى دانند؟ چون هيچ كس نگفته مگر
يك نفر، آدم ناقابل مثل من . من هم كه دادم به كجا مى رسد؟ مى گويم نگو
در وسط كوچه فلان اين دم را نگير! اين دم گرفتنى نيست . كى به اين
چيزها متوجه مى شود؟ احتمال هم نمى دهند، شايد يك سرى باشد كه ما اين
قدر گلويم را پاره مى كنيم . خانمى كه زيارتنامه اش روضه است . من
زيارتنامه اش را مى خوانم اگر روضه نبود مرا از منبر پايين بكشيد.
ببينيد چى مى گويد؟
سلام بر تو اى دختر پيغمبر! دختر پيغمبر كه مى گوييم ، فقط دختر و پدرى
نيست . احمد بن حنبل مى گويد: وقتى اسم خانم مى آمد پيغمبر صلى الله
عليه و آله و سلم سه مرتبه مى فرمود: (فداها ابوها)
(27) من فداى فاطمه بشوم (فداها ابوها).
(السلام عليك يا بنت رسول الله ) ببين اين ها كارهاى خداست ماه رمضان
هم با سلام بر حضرت زهرا دارد تمام مى شود. برادرها و خواهرها! خوشحال
برويد. امشب عيدمان با سلام به مادر امام زمان آغاز مى شود. خدايا تو
را شكر مى كنيم كه اين طور براى ما پيش آوردى . (السلام عليك يا بنت
رسول الله ) اين يك فراز.
اين فرازها را دقت كنيد. اين ها به هم ربط دارند. يك انسجامى است ، يك
بافتى است ، اين بافت را در ذهن زائر مى گذارد، بعد نتيجه مى گيرد كه
مى گويم زيارتنامه اش هم روضه است . در فراز دوم (السلام عليك يا زوجة
ولى الله ) سلام بر تو اى همسر على ، اى همسر اميرالمؤ منين . فراز سوم
: (السلام عليك يا ام الحسن و الحسين ) سلام بر تو اى مادر حسن و حسين
: اين انسجام را وقتى بوجود مى آورد، مى گويد: (السلام عيك ايتها
الصديقة الشهيدة )؛ سلام بر خانمى كه تو شهيد بودى . امام زمان (عج )
من را ببخشيد مادرتان را كه اين جور زيارت مى كنند اين جمله آخر چرا
بوجود آمده ؟ آدم آتش مى گيرد. با وجود اين جمله ها باز هم مصيبت مكشوف
لازم است ؟
تمام بركات ، از وجود اين بزرگوار است . نور عالم با حضرت صديقه كبرى
عليها السلام است هر كس در زمين است سر سفره حضرت صديقه طاهره عليها
السلام است مردم خبر ندارند. صلوات الله عليها و
على ابيها و امها و بعلها و بنيها.
خدايا ما چون چيزى نداريم خودمان را به دامن اولياءت انداختيم . تو را
به امام زمان و به مادرش زهرا عليها السلام ما را ببخش . خدايا مهمان
بدى بوديم داريم مى رويم ولى ما را ببخش .
به حق اين دو بزرگوار كه شب عيدمان را به نام دختر پيغمبر به نام كسى
كه پيامبر مى گفت اين پاره تن من است . روح من است . شروع كرديم تو را
سوگند مى دهيم كه خدايا هر شيعه اى در اين ايام ، هر دعايى كرده مستجاب
كن .
حضرت خديجه عليها السلام (1)
امشب شب رحلت حضرت خديجه كبرى عليها السلام است آقايان ! آدم
بايد حق شناس باشد. قدر شناس باشد. روايت ديدم كه روز قيامت ، يك عده
اى را در محشر به عنوان بندگان ناشكر، مشخص مى كنند. در اين حديث دقت
كنيد، شخص مى گويد: خدايا! تو هر نعمتى به من داده اى من پشت سرش مى
گفتم : الحمدالله ! الهى شكر، من كى ناشكر بودم ؟ خدا مى فرمايد: ما
براى اين به تو ناشكر مى گوئيم كه ما، در دنيا بندگانى داشتيم كه بعضى
از نعمت ها بوسيله آن ها به تو مى رسيد ولى تو از آن ها تشكر نمى كردى
. عجب ! من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق
(28) خدا داده است ولى مى گويد: از دست اين بنده ام به
تو رسيده . خدا مى فرمايد: اگر به اين نگوئى دستت درد نكند، از من هم
تشكر نكردى عجيب است ! صد تا شكرا لله هم
بگوئى فايده ندارد. آدم بايد حق شناس باشد. قدر شناس باشد. شما عزيزان
مى دانيد كه ما، در اثر خدمات و قدمهاى راسخ چند نفر در صدر اسلام
مسلمان شديم و اسلام ، پيش رفت . يكى از اين شخصيت ها وجود نازنين
بانوى بزرگ (حضرت خديجه كبرى ) است . چه قدر درود و تحيت بايد برايش
بفرستيم ؟! الان هديه اى نداريم جز اينكه براى روح مطهرش صلواتى
بفرستيم.
چقدر اين خانم بزرگوار بود. لياقت ها بى حساب و بى كتاب نيست . آقا!
اين خانم چقدر لياقت داشت كه توانسته مادر حضرت زهرا عليها السلام
بشود؟ خيلى حرف است . بهشت چهار بانوى بزرگ دارد. يكى از آنها حضرت
خديجه عليها السلام است . اين خانم چقدر لياقت داشت كه خدا او را مادر
يازده امام قرار داده ؟ بعضا در بعضى خانواده ها اتفاق مى افتد كه سن
خانم از آقا يكى دو سال يا چند سال بيشتر است من هم ديده ام . اين هيچ
نقصى نيست هيچ نقصى . اگر يك آدمى پيدا شود سن خانم را مطرح كند يا آن
آقا را سرزنش كند كه چرا رفتى او را گرفتى ، جهل است و اين ها دور
افتادن از فرهنگ اسلام است . حضرت خديجه عليها السلام خانم اشرف خلق
روى زمين بود. يعنى همسر بهترين مرد عالم بود. سن مباركش از پيغمبر
چند سال بيشتر بود اگر اين كار بد بود پيغمبر انجام نمى داد. در نظر
داشته باشيد در بعضى خانواده ها بى خودى بعضى حرفها زده مى شود بى جهت
دل ها شكسته مى شود. اين ها را رها كنيد. آدم اين قدر بايد حريت داشته
باشد .به فرهنگ اسلام نزديك شويد. ممكن است خانم لايقى باشد. از ما
بزرگتر باشد. خب باشد. كوچكتر باشد. نه كوچكترى ملاك است نه بزرگترى .
هيچ اشكالى ندارد. على كل حال ، اين خانم بسيار بزرگوار است . خدا اين
قدر به او لياقت داده است .
امشب شب رحلت اين بزرگوار است . دو نفر از دنيا رفته اند كه راستى دل
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم سوخت . يكى ابوطالب عليه السلام
و يكى حضرت خديجه عليها السلام بود. حضرت صلى الله عليه و آله و سلم آن
سال كه حضرت ابوطالب را خاك كرد؛ اسمش را عالم الحزن
(29) گذاشت .
براى حضرت خديجه عليها السلام هم خيلى پيغمبر صلى الله عليه و آله و
سلم ناراحت بود. اين بانوى بزرگ ، با دل شكسته از دنيا رفت . چه
آزارهايى مى رساندند. عمرش وفا نكرد كه بماند و ببيند كه
و راءيت الناس يدخلون فى دين الله افواجا
(30) آن زمان را نديد. و فاطمه زهرا عليها السلام را به
يادگار گذاشت و از دنيا رفت . (سلام الله عليها و صلوات الله عليها).
حالا بايد برويم در خانه صديقه كبرى عليها السلام تسليت به او بگوييم .
بگوييم خانم ! آمديم تسليت بگوييم . شما مادرتان را اين طور از دست
داديد. پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم را هم كه پدر بزرگوارتان بود،
وقت از دست داديد، خيلى بى قرار شديد. وقتى پيغمبر صلى الله عليه و آله
و سلم در حال احتضار بود، حضرت زهرا عليها السلام اشك مى ريخت . خيلى
برايش سخت بود. خيلى ! حضرت فرمود دخترم ! بيا نزديك . آهسته به او
مطلبى فرمود. وسط گريه ، خنديد! بعدا زنان پيغمبر پرسيدند كه دختر
پيغمبر! پدر بزرگوارت به شما چه فرمود؟ گفت : به من فرمود: تو اول كسى
هستى از اهل من كه پيش من مى آيى . زهرا براى اين خنديد.
دخترها معمولا با مادرانشان ماءنوس مى شوند. حتى بخواهند منزل تهيه
كنند، سعى مى كنند در نزديكى مادر باشد. بروند، بيايند. يك نوع نياز به
مادر هست . حتى بعد از شوهر كرد حتى بعد از اينكه روى پاى خود قرار مى
گيرد. مادر چند تا فرزند مى شود نوعى نياز باقى مى ماند. اما جانم به
قربان صديقه كبرى عليها السلام كه وقتى به خانه همسر رفت داراى بچه هاى
شد. بعد هم پدرش را از دست داد يك وقت من فكر كردم كه روايت نشان مى
دهد خانم بعد از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كنار قبر پدر
بزرگوار مى رفت و آنجا مى نشست . گريه مى كرد. چند تا علت به ذهن قاصرم
رسيد، يكى اين كه قبر اشراف كائنات بود. قبر سيد كائنات ، سيد خلق بود
و يك عطرى در اين قبر بود نه شعار باشد.يك عطرى است كه بر مشام خيلى ها
نامحرم است . الا خيلى نادر. كه قضيه اش مفصل است .
يك مشت از اين خاك را بر مى داشت و به مشامش نزديك مى كرد.
ان لا يشم مدى الزمان غواليا
(31)
|
اى پدر! چه سرى در اين عطر تو هست ؟ اين خاك چه عطرى دارد؟ كه آدم
استشمام مى كند. اصلا دلش نمى خواهد در تمام عمرش ، عطر ديگرى را
استشمام كند. متقابلا خود صديقه طاهره عليها السلام عطرى داشت كه فقط
بر پيغمبر محرم بود. فرمود
يا سلمان ! كنت اذا
اشتقت الى رائحة الجنة شممت رايحة ابنتى فاطمه عليها السلام .
(32) پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم اشرف خلق است
چيزى از او دلبرى نمى كند. ببينيد چيست كه پيغمبر مشتاق آن است ؟ مى
گويد: سلمان ! گاهى مشتاق عطر بهشت مى شدم خودم را چطور دلدارى مى دادم
؟ مى گويد: مى رفتم عطر دخترم فاطمه را استشمام مى كردم . بله متقابل
است .يكى اينكه آنجا مى رفت چون يكى از متبرك ترين مكان ها، كنار قبر
سيد انبياء است . علت ديگرى به ذهنم رسيد .جانم به قربان زهرا عليها
السلام براى اينكه مادر نداشته ، كجا برود؟ دختر در مصيبت مى رود پيش
مادر. مى گفت :
قل للمغيب تحت اءطباق الثرى
|
ان كنت تسمع صرختى و ندائيا
|
اين عرض ادب است . بعد هم درد دلها شروع مى شد. به پدر من ، به اين سيد
انبياء كه زير اين خاك ها خوابيده بگوييد، بشنو ناله زهرا را. چه شده
مگر يا زهرا!
صبت على الايام صرن لياليا
|
اين قدر مصيبت ها پس از تو به من رسيد كه اگر آن مصيبت ها را بين
روزهاى روشن تقسيم مى كردند. مبدل به شبهاى تار مى شدند. چقدر عظمت
بود؟ چقدر جلال بود؟ مانند امشب خانم داغدار است . مادر بزرگوار خود را
از دست داده من مصيبت مكشوف هيچ وقت نمى خوانم . نمى توانم بخوانم اما
از بانوى بزرگ اسلام حضرت خديجه كبرى عليها السلام اجازه مى گيرم يك
چيزى عرض كنم . مى گويم خانم ! شما با رحلتتان پيغمبر اكرم صلى الله
عليه و آله و سلم را داغدار كرديد. غصه دار كرديد مسلمين را غصه دار
كرديد اصلا در وقت غربت پيغمبر هم از دنيا رفتيد اما با اجازه شما،
بانوى بزرگ اسلام ، سربسته يك جمله مى گويم . دلم نمى خواهد واضح بگويم
. اما مى گويم در رحلت شما با همه حزن و اندوه ، دخترت ديگر به در و
ديوار نگاه نكرد. اما در رحلت دخترت ، بچه ها به آن در، نگاه مى كردند،
اشك مى ريختند و داغهايشان تجديد مى شد.
حضرت خديجه عليها السلام (2)
حضرت خديجه كبرى عليها السلام امروز وفاتش بود من يك عرض ادبى
كنم .
از اين بزرگوار مطلبى بگويم . آقايان ما از اسرار خدا واقعا سر در نمى
آوريم . يك خانم اينقدر بايد لايق باشد كه مادر امام زمان عليه السلام
باشد. همسر اشرف انبياء باشد. در روايت داريم مى فرمايد: كه چهار بانوى
بزرگ بهشت دارد. حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام ، حضرت خديجه كبرى
عليهاالسلام ، حضرت مريم عليها السلام و همسر فرعون عليها السلام .
الله اكبر!
اين را بگويم لطيفه اى است . استادى داشتم كه خدمت امام زمان عليه
السلام شرفياب شده بود مرد بزرگى بود، اين يادگارى از اوست . مى گفت
مردم غيبت مى كنند، دروغ مى گويند هزار تا گناه مى كنند. وقتى صحبت از
بى توفيقى مى شود مى گويد: آقا لقمه ها خراب شده . نمى خواهم بگويم
لقمه حرام خوردن عيب ندارد. نه ! مى گفت : ما يك كارهايى مى كنيم كه
پدر بزرگ لقمه حرام است . كاسه ، كوزه سر لقمه حرام خراب مى شود. ايشان
مى گفت كه اگر آدم بخواهد بنده خدا بشود. اين قدر اين بنده خدا شدن
ميدان دارد كه در منزل فرعون تاريك ترين منزل كه ظالمانه ترين بيت در
روى زمين منزل فرعون بود .يكى از چهار بانوى بهشت از آنجا در آمد. من
گاهى به رفقا مى گويم فرعون مى گفت : (انا ربكم الاءعلى ) درست است ما
دور و برمان همه سجده مى كنند مى گويند: (سبحان ربى الاعلى و بحمده )
چرا اصلاح نمى شويم ؟ چرا ترقى نمى كنيم . على كل حال ، حيفم آمد اين
لطيفه را نگويم . از چهار بانوى بهشت ، يكى خديجه كبرى عليهاالسلام است
. اهل (لا اله الا الله ) در روى زمين ، مديون حضرت خديجه كبرى اند
عليها السلام خانم خيلى فداكارى كرد. وقتى از دنيا رفت واقعا پيامبر
صلى الله عليه و آله و سلم دلش سوخت . دو تا يار مهم پيامبر يكى حضرت
خديجه عليها السلام يكى حضرت ابوطالب عليه السلام بود. من تعجب مى كنم
حضرت ، نام سالى كه حضرت ابوطالب را در آن خاك كرده
عام الحزن مى گذارد، يعنى سال غصه . چه
قدر اثر گذاشته ؟ امروز همه معارف ما، كتاب ها نوشته ها، علماء،
مجتهدين ، عرفا، همه ما به حضرت خديجه عليها السلام مديونيم . چون خانم
در پيشرفت اسلام خيلى نقش داشت . بالاخره وفات جانسوز اين بانوى بزرگ
را به امام زمان عليه السلام تسليت عرض مى كنيم . پيغمبر اكرم صلى الله
عليه و آله و سلم خيلى ناراحت شد. گاهى من مى گويم حضرت زهرا عليها
السلام مى آمد سر قبر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم درد دل مى
كرد. چرا؟ به دو تا علت . يكى اينكه كنار قبر اشرف انبياء بوده است .
شايد يكى هم اين باشد كه دختر اگر يك دردى داشته باشد مى رود به مادرش
مى گويد، ولى حضرت فاطمه عليها السلام مادر نداشت . (سلام الله عليها و
صلوات الله عليها)
حضرت امام حسن عليه السلام (1)
حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام بسيار مظلوم بود. در اين
مطالعات ناقابل ، جمع بندى كردم كه يك نحوه مظلوميت ، حضرت مجتبى عليه
السلام داشت كه آن در نوع خودش بى نظير بود. اما يك مصيبت مخصوص هم
هميشه براى حضرت مى خوانم كه خدا شاهد است در حضور خانم ، آن را نمى
توانم بخوانم . آن را نگه مى دارم در تهران ، آن هم شب 28 صفر. خيلى
مظلوم است . در كودكى ، مادرى مثل صديقه كبرى را از دست داده است . در
جوانى آن همه مصيبتى كه به اميرالمؤ منين عليه السلام مى رسد، حضرت
امام حسن عليه السلام هم شريك بوده است . شركت داشت . بعد دوران امامت
، با مظلوميت است . شهادت ، مظلومانه تشييع جنازه ، مظلومانه ، دفن
مظلومانه ، بعد از دفن مظلومانه ، الان شما برويد در قبرستان بقيع قبر
نازنينش با خاك يكسان است .
خدا عذاب آنها كه آن قبر را خراب كردند شديد كند. خدا خوارشان كند! خدا
ذليلشان كند! رسواشان كند!
يك عالم نجفى شعرى گفته كه روضه من همان شعر است . به دعاى آقايان
محتاجم . آن عالم مى آيد شايد اين طور بوده در قبرستان بقيع و دلش مى
سوزد. ان شاء الله بقيع مشرف بشويد. همه اتان آنجا رفتيد يادتان باشد.
من گاهى مى ايستادم به مردم تماشا مى كردم اين شيعيان خيلى لطيفند، مؤ
دبند. مى ديدم هر كه مى رسد دم قبرستان كفشهايش را در مى آورد. اشكش هم
جارى است . اين كفش در آوردن ها، مرا به گريه مى انداخت . مى گفتم :
قربان معرفت اين ها. مى دانند اين جا حرم است ولو گنبد و بارگاه ندارد.
حرم است حرم . آن عالم مى دانيد چه مى گويد؟ مى گويد: نقل به معنا مى
كنم . فقط يك جمله . اى زائر بقيع ! نگاه نكن اينجا فرش ندارد، گنبد
ندارد، چراغ هم ندارد. مى گويد: مى دانيد اين ها كى اند؟
كواكب من آل النبى غوارب
اينها ستارگان پيغمبرند كه در اينجا غروب كردند.
حوت منهم ما ليس تحويه بقعة
حضرت امام حسن عليه السلام (2)
در اينجا و در جاى ديگر بودند آقايون مى دانند.عرض كردم تاءكيد
روايات بر اين است كه ما به
نشاط نگاه
كنيم . نشاط، نشاط. فردا ان شاء الله شب هاى قدر مى آيد حالا هيچ كس به
اين احاديث عمل نمى كند جلسه هاى احياء پنج ، شش ساعت طول مى كشد، مردم
را مى نشانيم . وقتى كاملا رمقشان گرفته شد و هيچ حالى برايشان نماند
تازه قرآن ها توزيع مى شود تا روى سرشان بگيرند و بگويند: بك يا الله !
دعاى كميل مان كه بايد بيست دقيقه طول بكشد، معمولا سه ساعت دو ساعت و
نيم طول مى كشد. اين ها روز قيامت جواب دارد. اگر صاحب شريعت گفت كه
چرا لطائف و ظرائف شريعت ما را در ذهن مردم ثقيل جلوه دادى ؟ چه جواب
خواهيم داد؟ يك جوان مى خواهد برود دعاى كميل مى داند كه رفتنش با خودش
است برگشتنش با كرام الكاتبين ! مى خواهد برود احياء همينطور. بابا!
مگر احياء، شش ساعت هم مى شود! آخر كى گفته ؟ اگر تو خودت حال دارى يك
گوشه برو. برادر من ! عزيز من ! حالت را نمى توانى به كسى منتقل كنى .
احياها خيلى مختصر باشد؛ نشاط خيلى مهم است . غير از اين خطرناك است .
يك عده را ما ديديم در همين قم كه بر خودش بعضى رياضت ها را تحميل كرده
بود كه مثلا حتما بايد نماز شب بخوانى ، روزى سه جزء قرآن بخوانى . چه
بكنى . چون پشتوانه علمى هم ندارد، يك دفعه بريده بود و آمده بود مى
گفت كه بله ! ما يك وقت بيكار بوديم ، نماز شب مى خوانديم . چرا چون
پشتوانه علمى هم نداشت . يك وقت حاج آقا حسين فاطمى است قريب به يك قرن
نماز شب خواند و سير نشد. امام راحل هم همينطور. بزرگان همينطور. يك
وقت ، آدمى كه پشتوانه علمى ندارد و روى فقط احساس آمده ضربه مى خورد.
احساس يك اندازه اى دارد. اگر كسى علوم اولين و آخرين را داشته باشد و
حال نداشته باشد، يك عباسى نمى ارزد. و اگر حال داشته باشد و پشتوانه
علمى نداشته باشد، باز هم فايده ندارد. نمى خواهم بگويم كه همه علامه
بشوند ولى اگر حال هم پيدا مى كند بايد حديثى ، آيه اى ، مبنائى ،
داشته باشد. خدا شاهد است از مجالسى كه روى احساس برگزار مى شود،
ناراحتم . خيلى ببخشيد نوارى را آورده بودند در يك جائى ، در آن نوار
آن بنده خدا كه مى خواند، مى گفت : شب عاشورا امام حسين عليه السلام به
قمر بنى هاشم عليه السلام فرمود كه اگر تو هم مى خواهى بروى برو! خيلى
ببخشيد. حضرت معصومه عليها السلام مرا ببخشد، اينها درد دل من است كه
در پايتخت شيعه چنين مطلبى خوانده مى شود و نوار هم مى شود و پخش مى
شود و مشترى هم دارد. بعد مى گفت : عباس خوشگله آمد، زينب كبرى را پيدا
كرد گفت برو به داداش حسينت بگو... مثل اينكه ميدان مولوى بوده ،
مثلا دروازه غار، نعوذ بالله ، يك مشت لات دور هم جمع شده بودند. آخر
اين شد حرف ؟ همه اش احساس ! اين طور قمر بنى هاشم را آدم ياد مى
كند؟! قمر بنى هاشمى كه وقتى اسمش مى آمد، ائمه تعظيم مى كردند و مى
گفتند: عموى ما
نافذ البصيرة بود. عموى
ما پرده اى در برابر چشمش نبود. اين جورى مى گويند تا چند نفر عوام
گريه كنند. صد سال مى خواهم گريه نكنند. اصلا همه اش احساس ؟! آخر بند
را پاره مى كنند، زمين مى خورند. اگر يك آدم عوامى هم مى خواهى حالى
بهش بدهيد بفهمانيد كه اين را كه به تو مى گويم ، روايت دارد. روى اين
مبنا مى گوئيم . غرض اينكه در دل زياد است زياد طول نمى دهم .
اين را گفتم كه نشاط را حتما مواظبت كنيد. نشاط مهم است . تا آخر شب
خوشبختانه بيدار كه هستيد بالاخره مى خواهيد سحرى بخوريد به بچه ها
سحرى بدهيد، اگر حالت نشاط بود كه نماز شب مى خوانيد، اگر نبود، وضو
بگير بنشين رو به قبله بگو خدايا! من از خودم چيزى ندارم . از سيد
الساجدين ياد گرفتم كه فرمود: (ترحم من تشاء.... كيف تشاء) خدايا! دست
تو خيلى باز است اگر چيزى نصف شب بدهى چيزى از تو كم نمى آيد. اين را
به خدا بگو!
بنا بود كه توسل به حضرت مجتبى عليه السلام كنيم . ولادت حضرت مجتبى
عليه السلام را تبريك عرض مى كنم و بشارت مى دهم به شما آقايان و همه
شيعيان هر چند همه اتان مى دانيد كه دعاى پيغمبر رد نمى شود. هر كس
بگويد دعاى پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم رد مى شود، در مرز فسق يا
كفر يك حرفى زده . اصلا همچنين چيزى نمى شود. پيغمبر اكرم صلى الله
عليه و آله و سلم ما را دعا كرده است .فرموده : خدايا! دوست بدار هر كس
حسن مرا دوست بدارد. همه ماها امام حسن عليه السلام را دوست مى داريم .
اين پاره تن حضرت زهرا عليها السلام را دوست مى داريم . ما ذكر خير
عموى بزرگوارت را داريم . همه امان ارادت داريم . حالا تشيعمان در چه
حدى است ؟ در چه درجه اى شيعه هستيم ؟ بحث ديگرى است . ما شما را دوست
داريم ، محبيم . قائل به امامت هستيم و عقيده امان هم صحيح است . مناقب
و فضائل حضرت ، لا تعد و لا تحصى است . علم و حلم و كرم و بزرگوارى او
عجيب است . آدم از كدام يك بگويد؟ شخصى مى آيد شروع مى كند به ناسزا
گفتن ؛ همين طور ناسزا مى گويد، مردم مى گويند: الان اين ارادتمندان
حضرت مجتبى عليه السلام اين شخص را قطعه قطعه مى كنند. الان آقا يك خمى
به ابرو بياورد، چنين و چنان مى شود. آقا مثل كوهى از وقار ايستاده ،
آرام . خدا از معاويه ملعون نگذرد. جورى اينها مردم را بار آورده بودند
كه راستى دشمن بودند. اينها تخم عدوات در سينه ها كاشته بودند. تا حضرت
مجتبى عليه السلام را مى بيند، ناسزا و بد و بيراه مى گويد. همين طور
آمد جلو، تا رسيد به حضرت . حضرت فرمود: اگر تو قرض دارى ما ادا كنيم .
سر پناه ندارى ، ما به تو بدهيم . ناراحتيت چيست ؟ چه مشكلى دارى ؟ چرا
ناراحت هستى ؟ افتاد به پاى حضرت ؛ گفت : (الله اعلم حيث يجعل رسالته )
(33)؛ خدا بهتر مى داند كه رسالت را به كدام خاندان
بدهد.
من در جوار حضرت فاطمه معصومه نمى توانم چيزهاى مكشوف بخوانم ، فقط
اجمالا سربسته مى گويم وقتى كه شب عيد ميلاد حضرت باشد نمى دانم چه جور
بگويم ، بالاخره بهتر از اين ، ما وقت ديگرى پيدا نمى كنيم كه براى
حضرت توسلى پيدا كنيم . مى گويم آقا! ما همه امان مى دانيم كه حضرت
عليه السلام به زهر جفا شهيد شد. اما مى دانيد، مصيبت هايش در روضه
خلاصه نمى شود. يك چيزهايى جانسوز من از تاريخ پيدا كرده ام كه نمى
توانم بگويم ؛ حياء مى كنم . خيلى آقا مظلوم بود. فقط همين قدر بگويم
كه تمام عمرش با مظلوميت سپرى شد. حتى بعد از شهادتش .
گنبد و بارگاه چيزى بر امام نمى افزايد. نبودش هم از مقام امام نمى
كاهد. اما دشمنى ، دل ما را مى سوزاند. الان نعوذ بالله ، خدايى نكرده
يك خشت از اين گنبد و بارگاه حضرت معصومه عليها السلام كم بشود، هيچ
مقامى از حضرت فاطمه معصومه عليها السلام كاسته نمى شود. اما خدا نكرده
اگر كسى بيايد و روى دشمنى يك خط هم روى يكى از اين ديوارها بكشد، دل
ما را مى سوزاند. دشمنى ما را اذيت مى كند. خدا لعنت كند دشمنان اهل
بيت را كه شب ميلاد حضرت مجتبى عليه السلام يك شمع در بقيع روشن نباشد.
چى مى رساند؟ كمالات باطنيه حضرت مجتبى عليه السلام بحثش جداست و از
عقول ما خارج است . اما اگر كمالات ظاهريه را هم بخواهيد حساب كنيد،
روايت مى گويد: صورت نازنينش اين قدر زيبا بود، گاهى كه مى خواست از
منزل بيرون برود، مردم جمع مى شدند، تماشا كنند. راه بسته مى شد و حضرت
بر مى گشت . حالا اين صورت به اين نازنينى ؟ من اينجا جگرم براى ابى
عبدالله عليه السلام سوخته كه وقتى برادر را در قبر مى گذاشت ، چه حالى
پيدا كرد؟ اين جمله آقا كاشفيت از آن سوز باطن دارد. اين را علماء مى
دانند. مى گويد كه :
برادر! من هيچ وقت عطر نمى
زنم يعنى چه ؟ اين جمله بسيار كاشف است ولى يك كاشفى بزرگتر از
اين در كربلا گفته شد. آنجا كه آمد بالاى سر قمر بنى هاشم عليه السلام
؛ از بس كه زياد شنيديم اين جمله را شايد اهميتش در انظار كم شده باشد.
اما ببينيد امام معصوم عليه السلام دو تا جمله سنگين روز عاشورا گفته
است . يكى آن وقتى كه قمر بنى هاشم عليه السلام آمد تا اجازه بگيرد،
فرمود: (انت صاحب لوائى )؛ تو علمدار منى . كجا مى روى ؟ (فاذا مضيت
تتفرق عسكرى ) تو اگر بروى لشكر من از هم پاشيده مى شود. آقا برگشت و
جمله اى گفت كه آن هم كاشفيتى داشت . قمر بنى هاشم عليه السلام در
مقابل امام زمانش آمد. آدم درد دلش را به كى بگويد كه بهتر از امام
زمانش باشد؟ امام زمان ، بهترين شخص است كه درد دل به او گفته مى
شود. ما هم مى گوييم : آقا! گرفتاريم . العجل ! العجل ! فرق نمى كند
همه زمانها امام زمان مى شنود. ايشان هم برگشت و درد دلش را به امام
زمانش گفت . گفت : آقا! قربانت بروم . شما درست مى فرماييد. اما من
حالم را به شما بگويم كه : (لقد ضاق صدرى )
(34) ديگر دلم گرفته (و سئمت ، من الحياة ) ديگر از
زندگى سيرم ، اجازه اگر بدهيد من بروم و خونخواهى كنم . يك جمله سنگين
ديگرى هم بالاى سرش بود كه فرمود: (الان قد انكسر ظهرى ) كمرم شكست و
حياتم ديگر كم شد.
حضرت امام حسن عليه السلام (3)
آقا شيعيانت عزادارند. اى اول مظلوم عالم ! مصيبت تو هست تا
بيايند و انتقام تو را بگيرند.
السلام عليك يا
اميرالمؤ منين و يا قائد غر المحجلين و يا سيد الوصيين بله !
شيعيان تو خيلى عزادارند، شهادت اميرالمؤ منين ، روى آن ها كه حضرت را
مى شناختند، خيلى اثر گذاشت . نوف بكالى مى گويد: بعد از شهادت آقا،
همانند يك مشت گوسفند پراكنده اى بوديم كه بالاى سرشان كسى نباشد نمى
دانستيم چكار كنيم . حضرت مجتبى عليه السلام آمد و به جاى پدر نشست .
معاويه ، خون به دلش كرد. لعنة الله عليه ، خدا از او نگذرد. حضرت
مجتبى عليه السلام خيلى مظلوم بود، يك وقت من از مظلوميت آقا، يك جمع
بندى كردم . امام حسن مجتبى عليه السلام ، ديدم آقا سنخ مظلوميتش منحصر
به فرد است ، كسى كه در جوانى مظلوم باشد، مادرى همچون صديقه طاهره را
از دست بدهد، پدرى مانند اميرالمؤ منين را از دست بدهد، اين از جوانى .
دوران امامت هم مظلومانه بود، اين قدر خيانت بكنند، حضرت را اين قدر
آزار مى دادند كه اصلا چرا صلح كردى ؟ در گذشته گفتم كه در كار امام
معصوم ،
چرا نداريم . اما اين را بدانيد
كه ، اين قدر دور و برش خيانت است كه چندين امير لشكر امام حسن مجتبى
عليه السلام را خريدند. معامله كردند. رفتند و بر نگشتند. ما چى مى
گوييم ؟ چقدر مظلوميت ؟ خيلى مظلوميت است . اين هم دوران امامت . بعد،
شهادت هم بايد مظلومانه باشد، وقتى از آن آب خورد. آن چنان آن زهر در
بدن نازنينش اثر كرده كه يك وقت ، حال آقا ديگر حاد شد، دور و برش
آمدند، گريه كردند حضرت ابى عبدالله آمد، آقا بعد فرمود: برادر! دستت
را بده به من . دستش را گرفت . گفت حسين جان ! هر وقت يك مختصر فشار به
دستت آوردم بدان كه ديگر من از دنيا رفتم ، همين طور كه ابى عبدالله
اشك مى ريخت يك دفعه ديدند صداى هاهاى ابى عبدالله بلند شد، معلوم شد
حضرت مجتبى عليه السلام دستش را فشار داد. خدايا چقدر براى امام سخت
بود، حجت خدا، برادر، اين صورت نازنين ، اين صورت زيبا، كه وقتى آقا مى
خواست برود جايى اين قدر تماشاچى جمع مى شدند كه گاهى راه بسته مى شد.
آقا بر مى گشت و مى نشست . چطور اين صورت نازنين را در خاك گذاشت ؟ ابى
عبدالله فرمود: برادر! بعد از اين ديگر عطر نمى زنم . براى هميشه
عزادارم ، مصيبت حضرت مجتبى عليه السلام خيلى بزرگ است . مقام امام ،
واقعا از غير امام بالاتر است ولى اسرارى هم است كه آنها بحث ديگرى است
بالاى سر قمر بنى هاشم عليه السلام چيز ديگرى گفت . اينجا مى گويد: عطر
نمى زنم و هميشه عزادارم ؛ خيلى حرف بزرگى است مقام امام مجتبى عليه
السلام از قمر بنى هاشم عليه السلام بالاتر است . آن امام است مشكلى
نيست . ولى چه سرى در اينجا هست كه جمله ، خيلى فرق كرد. گفت برادر!
ديگر كمرم شكست .
اى مظلوم ! اى ابى عبدالله !
صلوات الله عليكم
يا اهل بيت النبوة و موضع الرسالة *
حضرت امام حسن عليه السلام (4)
مى خواهم بگويم : خانم ! مى خواستيم به
شما تبريك عرض كنيم اما مظلوميت آقا زاده هم يادمان نرفته . منتهى ديشب
شب عيد بود نمى شد گفت . اين قدر آقا مظلوم است كه خدا مى داند. يكى از
مظلوم ترين چهره هاى عالم است . مردم ! نيمى از ماه رمضان گذشت . نزديك
شب هاى قدر مى شويم . خدايا! به حق حضرت مجتبى عليه السلام ، مردم هر
چه مى خواهند مرحمت كن . وقتى بدن نازنين آقا را بلند كردند مى دانيد
چه شد؟ شنيديد كه تيراندازى شد. اين تيراندازى يك فلسفه اى دارد. من
متعهدم فقط در بيست و هشت صفر بگويم يا وقتهاى ديگر كه صلاح بدانم .
حالا نمى توانم بگويم . حالا اين طور كه من از تاريخ فهميدم احتمال
دادم اين تيراندازى دو تا فلسفه داشته است . اول يك چيزى مى خواهم
برايتان روشن كنم ما به بدن مرده جنازه
مى گوييم در عربى به تابوت مى گويند.
يادتان باشد. اگر به بدن مرده هم تسامحا اطلاق مى شود من انكار نمى كنم
، ولى نوعا به تابوت گفته مى شود. تابوت آقا را كه مى بردند تيراندازى
شروع شد. دو فلسفه به ذهنم رسيد. احتمال است اين ها به گمان باطل
خودشان خيال مى كردند. آقا را در جوار قبر جدش مى خواهند ببرند دفن
كنند. در صورتى كه آقا به علم امامت مى دانست و وصيت فرموده بود: اين
كار را نكنيد من راضى نيستم كه كمترين خون ريخته شود.
دوم اينكه حضرت خيلى محبوبيت داشت . تشييع جنازه حضرت عليه السلام خيلى
ازدحام بود. تاريخ طبرى يك چند تا ذيلى دارد، چيزهايى كه در تاريخ طبرى
نياورده ، در آن ذيل آورده اند. آن هم سنى است . نويسنده اش در آنجا مى
نويسد كه پاى تابوت حضرت مجتبى عليه السلام آن قدر ازدحام شد كه عبارتش
اين است لو طرحت ابرة لما وضعت الا على راءس
الانسان ابر
(35) با همزه به معناى سوزن است . معادل فارسى هم دارد.
مى گوييم سوزن مى انداختى به زمين نمى رسيد. اين ها مى گويند: سوزن مى
انداختى روى سر مردم مى افتاد، به زمين نمى افتاد. گمان مى كنم يكى از
فلسفه هاى تيراندازى هم اين بود، كه اين ها گفتند ما عمرى زحمت كشيديم
آقا را منزوى كنيم . حالا يك همچنين ازدحامى بشود؟ اين ها همه به ضرر
دشمنان است شما تشييع جنازه امام راحل را يادتان هست . تشييع جنازه
امام به چشم دشمنان خارى بود، به هر حال شروع كردند به تيراندازى
بالاخره بدن نازنين را در بقيع آوردند و بر زمين گذاشتند. ما نمى دانيم
كه قبر صديقه كبرى عليها السلام كجاست . چه كسى مى داند؟ هيچ كس . امام
زمان عليه السلام مى داند. چند وقت پيش ، يك بچه نه ساله پيش من آمد
بچه ها سؤ ال مى كنند. ولى اين سؤ ال اين بچه طورى بود كه انگار من از
خواب بيدار شدم بچه با آن فطرت پاكش بعنوان يك سؤ ال به من گفت آقا!
قبر حضرت زهرا عليها السلام كجاست ؟ گفتم : نمى دانم . صاحب كتاب
مروج الذهب كه مسعودى باشد، مى نويسد در
زمان ما در قبرستان بقيع سنگ مرمرى وجود دارد. مسعودى كهنه است قديمى
است . مى نويسد كه در زمان ما، كه خودش ديده است ، در بقيع سنگ مرمرى
وجود داشته كه بر روى آن نوشته : الحمد لله مبيد
النعم و مبير الامم هذا قبر فاطمة بنت رسول الله و الحسن بن على
و نام سه امام ديگر را هم نوشته است . اين سنگ مرمر، به اين كيفيت تا
زمان مسعودى بوده است . حالا ما ديگر نمى دانيم . بالاخره محتمل بوده
است . بعضى از سنى ها هم اين طور مى نويسند كه حسن بن على عليه السلام
را در كنار قبر مادرش آوردند. آن ها خيال مى كنند كه واقعا آن جاست .
ما شك داريم . نمى دانيم آنجاست يا كنار قبر پيغمبر اكرم صلى الله عليه
و آله و سلم است . ما چه مى دانيم ؟ ان شاء الله خواهيد دانست اين
چشمان گنهكار، وقتى فرزندش را ببيند، كارها مشخص مى شود. خلاصه اين
صورت نازنين را آوردند. آن مقام امام ، به جاى خود محفوظ، اين صورت
نازنين حضرت مجتبى عليه السلام كه اين قدر زيبا بود حضرت زهرا مرا ببخش
كه وقتى مى خواست بيرون برود، مردم تماشا مى كردند. راه ، بسته مى شد.
مى گوييم اباعبدالله ! چطور آن را روى خاك گذاشت ؟ همان جا بود كه
فريادش بلند شد. فرمود: برادرم ! ديگر بعد از اين نه عطر مى زنم ، نه
روغن استعمال مى كنم . مى گويم مقام حضرت مجتبى عليه السلام يقينا
بالاتر از قمر بنى هاشم عليه السلام است . اما ما نمى دانيم چه شد كه
اينجا گفت : هيچ وقت عطر نمى زنم . عطر زدن و نزدن كاشفيت دارد و مى
خواهد بگويد كه هميشه عزادار مى مانم . مى خواهد اين طور بگويد، اما مى
دانيد در كربلا گفت كه : برادر كمرم شكست .( الان قد انكسر ظهرى و قلت
حيلتى .)
حضرت امام حسن عليه السلام (5)
اول انقلاب بود. از بركت انقلاب عده اى مدينه رفته بودند. آنجا
اجازه داده بودند كه يك پارچه اى روى اين قبرهاى نازنين ، بكشند. يك
كسى به من تلفن زد و گفت : آقا! تلويزيون را باز كن زود منظره را ببين
! از خوشحالى به من زنگ زده بود. تلويزيون را باز كردم ديدم يك پارچه
سبز، روى اين چهار قبر، كشيدند. بعد گوشى را گذاشتم ، گريه كردم . به
آن شخص نگفتم . پيش خودم گفتم : مظلوميت به كجا رسيده كه براى پارچه
اى كه روى قبر نازنينشان ، انداختيم ، داريم خوشحالى مى كنيم . خدايا!
كى مى شود كه در اطراف آن قبر نازنين ، اول گريه كنيم و بعد هم يك قدرى
از آن خاك ها را بر فرقمان ، چشممان بماليم .
امام حسين و ياران عليهم السلام (1)
السلام عليك يا ابا عبدالله السلام عليك
يا امام العطشان
همه فيض ها از ابى عبدالله است هر چه داريم از ابى عبدالله است . با
جمعى از دوستان ، يك وقتى مدينه ، مشرف شده بوديم .ان شاء الله خدا
قسمتتان كند. احرام بستيم ، جمع زيادى از رفقا رفتند و يك ماشين كوچكى
ماند كه ما چند نفر را ببرد. يك دوستى داشتيم خيلى با حال بود گفت :
آقا! ذكر مناسب اينجا الان چى است ؟ داشتيم رد مى شديم ، جمعيت زيادى
بود، خدا مى داند من بى اختيار گفتم : به نظر من بايد بگويى (السلام
عليك يا ابا عبدالله ). براى اين كه اگر آن آقا نبود، ما مكه اى
نداشتيم ، مدينه اى نداشتيم ، دين و معارفى نداشتيم . جانم به قربانت
ابا عبدالله ! وقتى كاروان مى رفت ديده ها با تعجب به اين كاروان ،
نگاه مى كرد. اين ها كجا مى روند؟ خدا شهريار را رحمت كند. روح القدس
اين جمله را در زبانش گذاشت كه گفت :
كسى نمى داند عروسى يا عزا دارد حسين
آن وقت آن شاعر سيد جعفر حلى (ره ) آنچنان زيبا گفته مثل اينكه خودش
پا به پاى اين كاروان مى رفته ، مى گويد:
فقد انجلى عن مكة فهو ابنها
|
و به تشرف الحطيم و الزمزم
|
مى گويد: آقا از مكه خارج شد، در صورتى كه خودش فرزند مكه بود. مكه مال
اينهاست . تشرف از اين ها يافته است .
بيت بعدى دو معنا دارد مى گويد:
لم يدر اين يريح ركابه
نقل به معنا مى كنم ، مى گويد: معلوم نيست اين شترها كجا مى خوابند؟
خيمه ها كجا برافراشته مى شود؟
و كان الماءوى عليه محرم
يك معنايش اين است كه بايد محرم بشود تا مشخص شود اى حضرت زهرا! ما را
ببخش . يك معنايش اين است به عقيده بعضى ها اين بچه ها، اين نازدانه ها
حالا حالاها بايد در كجاوه باشند؛ يك عده پناه دادن به اين ها را حرام
مى دانند و كان الماءوى عليه محرم
امام حسين و ياران عليهم السلام (2)
خدايا! آخرين جمعه ماه مبارك رمضان است . در شب هاى جمعه زيارت
آقا امام حسين عليه السلام مستجب است ، انجام بدهيم . ديگر دور و نزديك
هم براى آقا فرقى ندارد. نيت مى كنيم به نيت امام ، شهداء اموات ، ذوى
الحقوق و هر كس به شما التماس دعا گفته ، معلمتان بوده ، چيزى به شما
رسانده ، حقى بر شما دارد و همسرانتان و فرزندانتان ، خواهر و برادرتان
و از جانب همه نيت بفرماييد. السلام عليك يا ابا
عبدالله و ادامه زيارتنامه تا حضرت زهرا . آن عالم سنى چه نقطه
سفيدى در زندگى داشت ؟ عالم سنى منزل عالم شيعه آمد و گفت چه خبر است
كه اين قدر زيارت حسين عليه السلام مى رويد؟ نعوذ بالله گفت : اين
بدعتها چيست ؟ گفت : بدعت نيست ، سنت است ، مستحب است . تمام انبياء
زيارت ابى عبدالله عليه السلام مى روند. بحث شان طولانى شد. خلاصه ،
پاسى از شب گذشت و عالم سنى گفت : من مى روم منزلم مى خوابم تو هم
استراحت كن ، نماز صبح كه خواندى بيا منزل ما بحث را دنبال كنيم ، با
همين قرار خوابيدند و عالم شيعى بعد از نماز، در خانه آن عالم سنى رفت
، در زد، اهل بيتشان آمدند. گفت بگوييد فلانى هستم ، با ايشان قرار
دارم . گفتند: آقا! پدر ما در منزل نيست . گفت : كجاست ؟ ديشب با من
قرار داشت . گفتند ايشان رفته كربلا.
ظاهرا آن شهر در نزديكى كربلا بوده است . چون اين مساءله براى آن عالم
شيعه خيلى عجيب بود، او هم روانه كربلا مى شود. چه شده خدايا؟ ديشب ما
هر چه حرف زديم نتوانستيم قانعش كنيم ، چه شده پس ؟ رفت ، ديد كه نشسته
پاى ضريح ابى عبدالله . حالا تفسيرش و نقل به معنايش اين است كه مى
گويد: آقا! من غلط كردم . نفهميدم . من تا حالا نفهميده بودم حالا
فهميدم . آنچنان گرم زيارت بود كه متوجه اين نبود. او هم رفت و اشاره
اى به او كرد و خودش را متوجه او كرد. گفت : چطور شد تو آمدى زيارت ؟
تو كه قانع نمى شدى ! تو كه زير بار نمى رفتى ! گفت : خدا من را هدايت
كرده . خدايا! به حق ابى عبدالله ما را، تواءم با عافيت ، هدايت كن .
تواءم با عافيت متنبه كن . يك نقطه سفيد، در زندگى است ممكن است بيايد
و به دادت برسد دستت را بگيرد. اين نقطه سفيد در زندگى ات باشد، يك دلى
را شاد كرده باشى ، گره اى را باز كرده باشى ، اين ها از نظر خدا دور
نمى شود. گفت : چطور شد؟ گفت : از شما جدا شدم ، رفتم خوابيدم ديدم كه
كجاوه اى بين زمين و آسمان حركت مى كند. ديدم ، دو بانوى مجلله در داخل
كجاوه نشسته اند و كاغذهاى كوچكى از كجاوه فرو مى ريزد. پرسيدم اين دو
تا خانم كى اند؟ گفتند: يكى خديجه كبرى عليهاالسلام است ، يكى فاطمه
زهراست عليهاالسلام . گفتم كجا مى روند؟ گفت : مگر نمى دانى كه شب جمعه
است . كربلا زيارت ابى عبدالله عليه السلام مى روند؟ مى گويد: ديدم كه
نامه هاى كوچكى فرو مى ريزد، برداشتم يكى از آن ها را خواندم ديدم
نوشته : اين امان نامه اى است كه مادر حسين عليه
السلام به زوارش مى دهد. يا اباعبدالله ! ما كه الان راه
نداريم برويم . اگر راه باز شود ما هجوم مى بريم . انسان ها كه سهل است
، حيوانات هم اين معنا را مى دانند. آن زمانى كه قبر نازنين آقا را،
متوكل ملعون خراب كرده بود. مى دانيد كه چند دفعه قبر آقا را تا حالا
خراب كردند در تاريخ داريم كه دو نفر از شيعيان ، به زحمت و آهسته به
زيارت ابى عبدالله رفتند. چون متوكل ملعون نگهبان مى گذاشت تا كسى نرود
آقا را زيارت كند. قضيه اين جورى است . مظلوميت آقا كه يكى دو تا نيست
. نزديك قبر نورانى بودند كه مشاهده مى كنند يك شيرى در كنار قبر است ؛
يكى از اين ها وحشت كرده بود، گفته بود، كه ما اين همه زحمت كشيديم و
آمديم ، حالا شيرآمده كه حيوان درنده است و ما نزديك نمى توانيم برويم
. خب ! بالاخره آن وقت ها در اطراف كربلا خانه اى نبوده و بيابان بوده
است . يك بقعه اى براى ابى عبدالله عليه السلام ساخته بودند و بقيه باز
بود و بيابان بود. يك مرتبه آن ها ترسيده بودند. يكى از اينها گفته
بوده كه اين قدر بدان كه اين شير هم مثل من و تو زائر است . كارى با ما
ندارد. اين را يكى از اولياء به من گفته است . مى گويد: نزديك رفته
بودند ديده بودند كه شير آمده ، پايش زخم است . اين زخم را به قبر آقا
مى مالد. چند دفعه پايش را به قبر آقا ماليد و راه افتاد رفت .
آقا! آن حيوان بوده ، شيعيان تو كه انسانند، گل سرسبد آفرينش اند. آقا!
يك شفاعتى بكن ! كه حسرت به دل ما نماند. يك قبر شش گوشه شنيديم ؛ با
اين آرزو از دنيا نرويم .