حديث هفتم: در غيبت نعمانى ص 87 به سند متصل از داوودبن كثير رقى روايت مى كند
كه گويد: در مدينه خدمت امام صادق(ع) رسيدم، فرمود: چه چيز باعث تاخير تو در آمدن
به نزد ما شده است؟ عرض كردم: كارى برايم در كوفه پيش آمده بود، فرمود: وقتى از
كوفه بيرون شدى چه كسى آنجا بود؟ عرض كردم فدايت شوم عمويتان زيد آنجا بود، در حالى
از او جدا شدم كه بر اسبى سوار و شمشيرى به گردن خود آويخته و با صداى هر چه بلندتر
فرياد مى زد پيش از آنكه مرا نيابيد مسائل خود را از من بپرسيد كه نزد من دانش
فراوانى است من ناسخ و منسوخ و مثانى و قرآن عظيم را دريافته و مى دانم و من خود
همان شاخص و نشانه بين شما و خداوند هستم، پس آنحضرت به من فرمود: اى داود اين مسلك
گراييها ترا از واقع پرت ساخته است، بعد صدا زد اى سماعة بن مهران، سبدى خرما نزد
من بياور، او سبدى كه حاوى خرما بود آورد، حضرت دانه اى خرما از آن برداشته و خورد
و هسته آنرا در زمين كاشت، پس آن هسته شكافته شده و روييد و جوانه زد و شاخ و برگ و
ميوه داد، پس حضرت دست خود به خرماى نارسى زده آنرا از خوشه چيده و شكافت و از
ميانش ورقه اى نازك به رنگ سفيد بيرون آورده آن را باز نمود و به دست من داد و
فرمود: آنرا بخوان، من خواندم و در آن دو سطر مرقوم بود سطر اول: جمله
«لااله الاالله محمد رسول الله» بود و سطر دوم اينگونه بود: همانا شمار ماه ها نزد
خداوند دوازده ماه است در كتاب خدا روزى كه آسمانها و زمين را آفريد كه چهارماه از
آنها حرام است، دين مستقيم همين است، اميرالمومنين على بن ابى طالب حسن بن على،
حسين بن على، على بن الحسين، محمدبن على، جعفربن محمد، موسى بن جعفر، على بن موسى،
محمدبن على، على بن محمد، حسن بن على، خلف حجة، (آن بازمانده كه حجت خداوند بر روى
زمين است.)
سپس فرمود: آيا مى دانى كه اين (دو سطر) چه زمانى در اين (ورقه) نوشته شده عرض
كردم خدا و رسولش بهتر مى دانند، فرمود: دو هزار سال پيش از آنكه خداوند آدم را
بيافريند.
حديث هشتم: در كفاية الاثر ص 254 به سند متصل از «يونس بن ظبيان» روايت كند كرده
كه گويد: خدمت امام صادق(ع) رسيدم... فرمود: اى يونس:! هر گاه علم صحيح خواستى، در
نزد ما اهل بيت است، همانا ما علم رابه ارث برده و به ما شريعت حكمت و فصل خطاب
عطاء شده عرض كردم: اى پسر رسول خدا، آيا همه كسانى كه از اهل بيت محسوب مى شوند،
علم (رسولخدا) را به ارث برده اند چنانچه شما اولاد على و فاطمه وارثان علم هستيد؟
فرمود: علم (رسولخدا) را جز امامان دوازدهگانه كسى ارث نبرده است. عرض كردم: نام
آنان را به من بيان كن، فرمود: اول آنان على بن ابى طالب و بعد از او حسن و حسين
است و بعد از حسين، على بن الحسين و محمدبن على و من و بعد از من فرزندم موسى و بعد
از او فرزندش على و بعد از على، محمد و بعد از محمد، على و بعد از على، حسن، و بعد
از حسن حجت، مى باشد، خدا ما را برگزيده و ما را مطهّر ساخته است و به ما عطاء شده
آنچه به هيچكس از اهل جهان عطاء نشده است. گفتم: اى فرزند رسولخدا، ديروز عبدالله
بن سعد در حضور شما سؤالاتى مطرح نمود و شما خلاف اينرا، بيان نموديد. حضرت فرمود:
اى يونس! براى هر شخص به مقدار گنجايش او بايد سخن گفت و براى هر وقتى كلامى هست،
همانا تو به آنچه سوال كردى صلاحيت و اهليت دارى، آنرا مخفى دار و جز به افرادى كه
اهليت و صلاحيت آنرا دارند بازگو مكن.
حديث نهم: صدوق در كمال الدين ص 336 به سند متصل از «عبدالله بن ابى الهذيل»
روايت مى كند: از امام صادق(ع) درباره امامت سؤال نمودم... تا اينكه حضرت فرمود: او
«على بن ابى طالب اميرالمومنين و پيشواى پرهيزگاران و رهبر روسفيدان و او برترين
اوصياء و بهترين مردم بعد از رسول پروردگار عالميان است، و بعد از او حسن، سپس حسين
دو سبط رسول خدا و دو پسر بهترين زنان، مى باشند، بعد، على بن حسين، پس از او
محمدبن على، بعد، جعفربن محمد، سپس موسى بن جعفر، پس از او على بن موسى، بعد محمدبن
على، سپس على بن محمد، بعد: حسن بن على، سپس فرزند حسن بن على، كه صلوات خدا بر
آنان باد، يكى پس از ديگرى خواهند بود. آنان عترت رسول (خدا) هستند و به وصايت و
امامت در هر عصر و زمانى و در تمام اوقات شناخته شده اند، آنها دستاويز محكم و
امامان هدايت و حجت بر اهل دنيا مى باشند تا آنگاه كه خداوند زمين و آنچه را كه در
آنست وارث شود. هر كس با آنان مخالفت كند گمراه است و ديگران را هم گمراه كرده و
راه حق هدايت را ترك نموده است. آنها مفسران قرآن، و با بيان خود (كلام) رسولخدا را
بازگو مى كنند.، هركس بميرد و آنان را نشناسد همانا مرده زمان جاهليت است، ورع و
عفت و صدق و راستگويى، و صلاح و كوشش (در راه تحصيل رضاى حق)، و اداء امانت به
نيكوكاران و فاسقان، و سجده هاى طولانى و شب زنده دارى و پرهيز از گناهان و محارم
الهى، و انتظار فرج با صبر و حسن معاشرت و حسن جوار، در آنهاست.
تميم بن بهلول (كه در سند اين روايت آمده گويد: مثل همين حديث را ابومعاويه از
اعمش از جعفربن محمد(ع) بمن روايت كرد.
حديث دهم: در كفاية الاثر ص 262 به سند متصل از «علقمة بن محمد حضرمى» از «امام
صادق(ع)» روايت مى كند كه فرمود: امامان دوازده نفرند عرض كردم: اى فرزند رسول خدا،
نام آنان را به من بيان كن.
فرمود: از گذشتگان على و حسن و حسين و على بن الحسين و محمدبن على، سپس من هستم.
عرض كردم: بعد از شما كيست؟ فرمود: من به فرزندم موسى وصيت كرده ام و او بعد از
من امام است. عرض كردم: بعد از موسى چه كسى خواهد بود؟ فرمود: فرزندش على كه رضا
خوانده ميشود و در زمين غربت از خراسان دفن مى شود، سپس فرزندش محمد و بعد از او
فرزندش على و بعد از على فرزندش حسن و مهدى از فرزندان حسن، مى باشد. سپس فرمود:
پدرم از پدرانش از على(ع) از رسول خدا(ص) روايت كرد كه فرمود: اى على! همانا قائم
ما وقتى خروج مى كند، پيش او سيصد و سيزده نفر به عدد مردان بدر، جمع مى شوند و با
او شمشيرى است كه در غلاف، هنگام خروجش او را صدا مى زند: اى ولى خدا قيام كن و
دشمنان خدا را به قتل برسان.
حديث يازدهم: مرحوم ابن بابويه در كمال الدين ص 334 به سند متصل از «ابى الهيثم
تميمى» از امام صادق(ع) روايت مى كند كه فرمود: زمانيكه سه نفر از ائمه بدنبال هم
بنامهاى محمد و على و حسن آمدند پس چهارمين آنان قائم آل محمد است.
حديث دوازدهم: در كمال الدين ص 334 به سند متصل از «مفضل بن عمر» روايت مى كند:
بحضور امام صادق(ع) رسيده عرض كردم: اى آقاى من، كاش خلف وجانشين پس از خودت را به
من معرفى مى نمودى، حضرت فرمود: اى مفضل، امام بعد از من پسرم موسى، خلف مامول و
منتظر محم د فرزند حسن بن على بن محمدبن على بن موسى، مى باشد.
حديث سيزدهم: در كفاية الاثر ص 260 به سند متصل از «مسعد» روايت مى كند كه گويد:
نزد امام صادق(ع) بودم ناگهان پيرمرد قد خميده اى كه بر عصايش تكيه كرده بود وارد
شد و سلام گفت، حضرت جواب سلامش را داد سپس فرمود: اى شيخ همانا قائم ما از صلب حسن
بوجود مى آيد و حسن از صلب على و على از صلب محمد و محمد از صلب على و على از صلب
اين پسرم ـ اشاره كرد به موسى(ع) به وجود مى آيد، و اين هم از صلب من به وجود آمده،
(بعد فرمود:) ما دوازده نفر همگى معصوم و پاك و پاكيزه ايم.
حديث چهاردهم: در «تاويل الايات الباهرة به سند متصل از «ابى بصير يحيى بن ابى
القاسم» روايت مى كند: جابربن يزيد جعفى از امام جعفربن محمدصادق(ع) از تفسير آيه
شريفه «و ان من شيعته لابراهيم» سؤال كرد، حضرت فرمود: خداى سبحان چون ابراهيم(ع)
را آفريد پرده از برابر ديدگانش برداشت، پس در كنار عرش نورى ديد، عرض كرد:
پروردگارا اين چه نورى است؟ به وى گفته شد: اين نور محمد، برگزيده من از ميان
مخلوقاتم مى باشد، و بعد در كنار آن نورى ديد، عرض كرد پروردگارا اين نور چيست؟
خطاب رسيد: اين نور على بن ابى طالب، ناصر دين من است.و در كنار آن دو نور، سه نور
ديگر ديد، گفت پروردگارا اين سه نور از آن كيست؟ خطاب رسيد، اين نور فاطمه است كه
محبان و دوستداران او را از آتش (دوزخ) دور نموده ام و نور دو فرزند او حسن و حسين
مى باشد، ابراهيم عرض كرد: خدايا نه نور ديگر مى بينم كه اين (پنج نور) آنها را
احاطه كرده است. خطاب رسيد: اى ابراهيم، آنان امامان از اولاد على و فاطمه
مى باشند.
ابراهيم(ع) عرض كرد: پروردگارا به حق اين پنج نور ترا قسم مى دهم كه آن نه نفر
را به من معرفى كنى. خطاب رسيد: اى ابراهيم، اول آنان على بن الحسين است، بعد،
فرزندش محمد و بعد از او فرزندش جعفر و بعد از او فرزند او موسى و بعد از او فرزندش
على و بعد از او فرزندش محمد و بعد از او فرزندش على و بعد از او فرزندش حسن و بعد
از او فرزندش حجت قائم، مى باشد.(1)
حديث پانزدهم: شيخ طوسى در مصباح المتهجد ص 324-328 از عاصم بن حميد روايت
مى كند: امام صادق(ع) فرمود: هر گاه به يكى از شما حاجتى پيش آمد روز چهارشنبه و
پنج شنبه و جمعه را روزه بگيرد و چون روز جمعه شد غسل كند و جامه پاكيزه اى بپوشد و
بر بلندترين مكان كه در خانه اش بالا رفته دو ركعت نماز بخواند بعد دستش را به سوى
آسمان بلند كرده بگويد: آنگاه دعاى مفصلى ذكر فرمود كه بخشى از آن اينست: بارالها
من بتو تقرب مى جويم با پيامبر، و رسول و حبيب تو، خاتم پيامبران و سيد رسولان و
پيشواى پرهيزگاران، و تقرب مى جويم بتو با ولى و برگزيده مخلوقاتت، وصى پيامبرت،
مولايم و مولاى همه مومنين و مؤمنات، و وارث انبياء و سرور اوصياء و تقرب مى جويم
بتو با ولى نيكوكار، پرهيزگار، امام، فرزند امام، حسن بن على، و تقرب مى جويم به تو
با شهيدى كه جامه هايش كنده شد و در كربلا به شهادت رسيد، حسين بن على، و تقرب
مى جويم به تو با سيدالعابدين على بن الحسين و با باقرالعلوم، وارث همه كسانى كه
قبل از او بوده اند (يعنى) محمدبن على، و تقرب مى جويم بتو به با صادق نيكوكار
جعفربن محمد، و تقرب مى جويم بسوى تو با كريم، شهيد، مولى موسى بن جعفربن محمد و
تقرب مى جويم به تو با شهيد غريب، حبيب مدفون در طوس على بن موسى، و تقرب مى جويم
بتو با زكى تقى محمدبن على، و تقرب مى جويم به تو با طاهر نقى على بن محمد و تقرب
مى جويم بتو به با ولى تو حسن بن على، و تقرب مى جويم به تو با بقية الله مقيم
در ميان اولياء خود و كسى كه براى خود پسنديده اى، طيب، طاهر، نيكوكار، با فضيلت،
نور زمين و تكيه گاه آن، و اميد اين امت و پشتوانه آن، كسى كه امر به معروف نموده و
نهى از منكر مى كند، ناصح و امين، و رساننده پيام انبياء، خاتم اوصياء طاهرين،
صلوات خدا بر همه آنان باد.
حديث شانزدهم: شيخ(قده) در مصابح المتهجد ص 332 بطور مرسل از امام صادق(ع) نمازى
نقل كرده كه بعد از آن دعايى طولانى خوانده مى شود، و در آن آمده است، از تو
درخواست مى كنم به آن حقى كه در نزد محمد و آل محمد ودر نزد ائمه على و حسن و حسين
و على و محمد و جعفر و موسى و على و محمد و على و حسن و حجت (عليهم السلام)
نهاده اى، كه درود فرستى برمحمد و اهل بيتش و حاجت مرا روا كنى.
حديث هفدهم: صدوق در من لايحضره الفقيه بسند خود از «عبدالله بن جندب» از
موسى بن جعفر(ع) روايت مى كند كه فرمود: در سجده شكر مى گويى: بارالها من تو و
فرشتگانت و پيامبران و همه مخلوقاتت را گواه مى گيرم كه تو پروردگار من هستى و
اسلام دين من و محمد پيامبر من و على و حسن و حسين و على بن الحسين و محمدبن على و
جعفربن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمدبن على و على بن محمد و حسن بن على
و حجت بن الحسن بن على، امامان و پيشوايان من اند، آنان را دوست دارم و از
دشمنانشان تبرى مى جويم(2) اين حديث را شيخ نيز در تهذيب به سند خود از «احمدبن ابى
عبدالله» از عبدالله بن جندب روايت نموده است.
حديث هجدهم: در اصول كافى به سند متصل از على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر
روايت مى كند كه فرمود: هرگاه پنجمين فرزند هفتمين (امام) ناپديد شود، در دين خود
خدا را بپائيد خدا را، مبادا كسى شما را از دينتان جدا كند، بناچار براى صاحب اين
امر غيبتى است(3)
حديث نوزدهم: در كفاية الاثر به سند متصل از يونس بن عبدالرحمان روايت مى كند كه
گويد: به محضر امام موسى بن جعفر(ع) وارد شده عرض كردم: آيا قائم بر حق شما هستيد؟ فرمود: من قائم بر حق هستم ولى قائمى كه روى زمين را از دشمنان خدا پاك
ساخته و با عدل پر مى كند چنانچه از ظلم پر شده است. فرزند پنجم من است، او را براى
حفظ جان خود غيبتى طولانى است تا اينكه عده اى مرتد شوند و عده اى ديگر ثابت
بمانند. سپس فرمود: خوشا به حال شيعيان ما كه به (ريسمان) ولايت و محبت ما در زمان
غيبت قائم، تمسك جويند، آنها در محبت به ما و برائت از دشمنان ما ثابت قدم هستند،
آنها از ما و ما از آنهائيم، آنها به امامت ما راضى و ما به شيعه بودن آنها
خشنوديم، خوشا به حال آنان كه در روز قيامت با ما در درجات بهشت خواهند بود.
و در كمال الدين ص 361 نيز اين حديث آمده است.
حديث بيستم: مرحوم صدوق در عيون اخبار الرضا(ع) بسند متصل از فضل بن شاذان روايت
مى كند: مامون از امام على بن موسى الرضا(ع) خواست تا براى او اسلام خالص را بطور
اختصار بنويسد.
حضرت نوشت: همانا اسلام خالص، گواهى دادن به اينست كه جز خدايى كه يگانه و بى
شريك است خدايى نيست،...: محمد بنده و رسول و امين و مختار و برگزيده خداست و او
سيدپيامبران و خاتم انبياء و بهترين مردم عالميان است.... و دليل و راهنما پس از وى
و حجت بر مؤمنان و عهده دار امور مسلمين و ناطق و گوينده بر طبق قرآن و عالم به
احكام آن، و برادر و جانشين و وصى و ولى اش كه نسبت او به پيامبر نسبت هارون به
موسى است، على بن ابى طالب اميرالمومنين و پيشواى پرهيزگاران و رهبر روسفيدان و
بهترين مؤمنان و وارث علم انبياء و رسولان، است، و بعد از او حسن و حسين دو سيد
جوانان اهل بهشت، سپس على بن الحسين زين العابدين و بعد محمدبن على باقر و شكافنده
علم پيامبران، و پس از او جعفربن محمد صادق وارث علم اوصياء و بعد موسى بن جعفر
كاظم سپس على بن موسى الرضا و پس از او محمدبن على و بعد از او على بن محمد سپس
حسن بن على و پس از او حجت قائم منتظر فرزند حسن بن على، (صلوات الله عليهم). شهادت
بده به جانشينى و امامت اينان و به اينكه زمين از امامى كه حجت خدا بر خلق است،
خالى نمى ماند، آنها دستاويز محكم و پيشوايان هدايت و حجت بر اهل دنيا هستند تا
خداوند زمين را و آنچه را كه در آن است وارث شود، و به اينكه هر كس با آنان مخالفت
كند گمراه و گمراه كننده و باطل بوده و حق و هدايت را ترك نموده است...(4)
حديث بيست و يكم: صدوق در كمال الدين به سند متصل از عبدالسلام بن صالح هروى نقل
مى كند: از دعبل بن على خزاعى شنيدم كه مى گفت: هنگامى كه خدمت رضا(ع) رسيدم، و
قصيده خود را خواندم كه اول آن اينست:
مدارس آيات خلت من تلاوة ***** و منزل وحى مقفر العرصات
(مدارس آيات از تلاوت خالى شده) ***** (و محل نزول وحى چون بيابان خالى گشته
است.)
براى امام خواندم چون به اينجا رسيدم:
خروج امام لامحالة خازج ***** يقوم على اسم الله و البركات
(ظهور امامى كه ناگريز ظاهر خواهد شد) ***** (بنام خدا و بركات قيام مى كند)
يميز فينا كل حق و باطل ***** و يجزى على النعماء و النقمات
(هر حق و باطلى را ميان ما جدا خواهد كرد) ***** (و بر نيكى ها و بدى ها پاداش و
جزا خواهد داد.)
در اين هنگام امام رضا(ع) سخت بگريه افتاد سپس سر مبارك را بلند كرد و فرمود: اى
خزاعى روح القدس اين دوبيت را بر زبانت جارى كرد. آيا مى دانى اين امام كيست و چه
وقت قيام مى كند؟ عرض كردم نمى دانم جز اينكه شنيده ام امامى از شما قيام و ظهور
مى كند و زمين را پر از عدل و داد مى كند چنانچه از ظلم پر شده است.
فرمود: اى دعبل بعد از من امام، فرزندم «محمد» است و بعد از او فرزندش على است،
و بعد از على فرزندش حسن است، و بعد از حسن فرزندش «حجت قائم و منتظر غائب، كه هنگام ظهورش مورد اطاعت مردم قرار خواهد گرفت. اگر چنانچه از عمر دنيا
باقى نماند مگر يك روز، خداوند آن روز را طولانى مى كند تا او ظهور كند و جهان را
پر از عدل و داد نمايد چنانچه از ظلم و ستم پر شده است.
اما وقت ظهور و قيام او كى خواهد بود، معلوم نيست، پدرم از پدرانش از حضرت
رسول(ص) روايت كرد كه از او سوال شد از وقت قيام قائم(ع) فرمود: وقت قيام او مثل
وقت روز قيامت است كه در قرآن آمده «علم آن نزد پروردگار من است و هيچكس جز او
(نمى تواند) وقت آن را آشكار كند، در آسمانها و زمين، سنگينى كرده، جز بطور ناگهانى
بسوى شما نمى آيد.(5)
حديث بيست و دوم: در كتاب مواليد الائمه به سند متصل از امام رضا(ع) روايت
مى كند كه فرمود: خلف صالح از اولاد ابى محمدحسن بن على است و او صاحب زمان و مهدى
است.
در فصول مهمه ص 276 كه از كتب اهل سنت است، از ابن خشاب (نويسنده) كتاب مواليد
الائمه، همين روايت را نقل مى كند لكن اسم كتاب را مواليد اهل بيت ذكر نموده است.
حديث بيست و سوم: در كمال الدين صدوق به سند متصل از صقربن ابى دلف روايت شده كه
گويد از حضرت ابى جعفرجواد(ع) شنيدم فرمود: امام پس از من پسرم على مى باشد كه امر
او امر من و سخن او سخن من، و اطاعت از او اطاعت من است، و امام بعد از او پسرش حسن
مى باشد كه امر او امر پدرش و سخن او سخن پدرش و اطاعت از او اطاعت از پدرش
مى باشد، سپس سكوت نمود، عرض كردم ياابن رسول الله امام بعد از حسن كيست؟ حضرت
بشدّت گريه كرد و سپس گفت: بعد از حسن قائم بحق منتظر است. عرض كردم:
يابن رسول الله چرا او را قائم گويند؟ فرمود: (به او قائم مى گويند) زيرااو قيام
مى كند وقتى كه اسمش نابود شده و اكثر معتقدين به امامت او از اعتقاد به او برگشته
باشند.
عرض كردم: چرا منتظر مى گويند؟ فرمود: براى او غيبتى طولانى است كه تنها مخلصين منتظر خروج او مى شوند، و شك كنندگان او را انكار و منكرين او را استهزاء
مى كنند و پيشگويان درباره ظهورش دروغ مى گويند و عجله كنندگان هلاك مى گردند و
تنها آنهايى كه تسليم اند نجات مى يابند.(6)
حديث بيست و چهارم: در كمال الدين به سند متصل از عبدالعظيم حسنى روايت مى كند
كه گويد: به محضر امام جواد(ع) رسيدم تا از قائم(ع) بپرسم كه آيا اوست يا نه؟ پيش
از سوال من فرمود: قائم ما مهدى(ع) است كه انتظار او در غيبت و اطاعتش در هنگام
ظهور واجب است و او سومين از فرزندان من است، قسم به آن خدايى كه محمد(ص) را به
نبوت مبعوث، و ما را به امامت برگزيده است اگر از عمر دنيا نماند مگر يك روز خداوند
آن روز را آنقدر طولانى گرداند تا مهدى خروج نموده و زمين را از عدالت پر كند
چنانچه از ظلم پر شده است. خداوند امر او را در يك شب اصلاح مى كند سپس حضرت فرمود:
برترين اعمال شيعيان ما انتظار فرج است(7)
و در كفاية الاثر ص276 همين روايت را با همين متن و سند عيناً (از صدوق عليه
الرحمة) روايت كرده است.
حديث بيست و پنجم: در «كمال الدين» به سند متصل باز از عبدالعظيم بن عبدالله
حسنى روايت مى كند كه گفت: بر آقا و مولاى خود على بن محمد وارد شدم، چون نظر آن
حضرت برمن افتاد فرمود: مرحبا اى ابوالقاسم تو حقاً از دوستان ما هستى، عبدالعظيم
گفت: عرض كردم يابن رسول الله ميل دارم عقايد دينى خود را بر شما عرضه كنم، اگر
مورد پسند باشد بر آن ثابت بمانم. تا به لقاى خداوند برسم. امام(ع) فرمود: عقائد
خود را اظهار نما، عرض كردم: من معتقدم خدا يكى است و مانند او چيزى نيست، و از دو
حد ابطال و تشبيه بيرون است، خداوند جسم و صورت و عرض و جوهر نيست، بلكه پروردگار
اجسام را جسميت داده و صورتها را ايجاد نموده، و اعراض و جواهر را آفريده است، او
خداوند همه چيز و مالك و محدث اشياء است. عقيده دارم محمد(ص) بنده و فرستاده او،
خاتم پيامبران است، و پس از وى تا روز قيامت پيامبرى نخواهد بود، شريعت وى آخرين
شرايع بوده و پس از آن دينى و مذهبى نخواهد آمد. عقيده من درباره امامت اين است كه
امام و خليفه و ولى امر(مسلمين) بعد از پيامبر خدا اميرالمومنين
على بن ابى طالب است، بعد از او حسن، پس از وى حسين و على بن الحسين و محمدبن على و
جعفربن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمدبن على، بعد از اينها امام (مفترض
الطاعه) تو هستى در اين هنگام حضرت فرمود: پس از من فرزندم حسن امام است، ليكن مردم
درباره امام بعد از او چه خواهند كرد، عرض كردم: اى مولاى من مگر جريان زندگى امام
بعد از او از چه قرار است؟
فرمود: امام بعد از فرزندم حسن ديده نمى شود و اسمش بر زبانها جارى نمى شود تا
آنگاه كه از پس پرده غيبت بيرون شود و زمين را از عدل و داد پر نمايد همانطور كه از
ظلم و ستم پر شده است.
عبدالعظيم گفت: پس به اين امام غائب هم معتقد شدم و اكنون مى گويم: دوست آنان
دوست خدا و دشمنان آنان دشمنان خدا هستند، طاعت آنان طاعت پروردگار و معصيت و
نافرمانى از آنها موجب معصيت اوست.
من عقيده دارم كه معراج و سوال قبر و همچنين بهشت و دوزخ و صراطو ميزان حق است و
روز قيامت خواهد آمد و در آن شكى نيست، و خداوند همه مردگان را زنده خواهد كرد.
عقيده دارم كه واجبات بعد از اعتقادات به ولايت و امامت عبارتند از: نماز، زكات،
روزه، حج، جهاد، امر بمعروف و نهى از منكر در اين هنگام حضرت على بن محمد(ع) فرمود:
اى ابوالقاسم به خدا سوگند اين اعتقادات، دين خداست كه براى بندگانش برگزيده، بر
اين عقيده ثابت باش، خداوند تو را به همين طريق در زندگى دنيا و آخرت پايدار
بدارد.(8)
حديث بيست و ششم: در كمال الدين به سند متصل از «صقربن ابى دلف» روايت مى كند:
چون متوكل حضرت امام ابى الحسن(هادى)(ع) را به سامراء طلبيد، روزى بخدمت آن حضرت
رفتم تا خبرى از احوال آنجناب دريافت كنم، پس جاجب و دربان متوكل مرا ديد، دستور
داد تا وارد شوم،... به خدمت امام(ع) رسيدم عرض كردم: اى سرور من، حديثى از رسول
خدا(ص) روايت شده كه معنى آنرا نمى فهمم، فرمود كدام حديث است؟ عرض كردم: گفتار رسولخدا(ص) كه فرمود: لاتعاد وا الايام فتعاديكم: يعنى با
روزها دشمنى نكنيد كه آنها با شما دشمنى خواهند كرد.
حضرت فرمود: مراد از آن ايام و روزها ما هستيم بجهت ما زمين و آسمانها پا
برجاست، شنبه رسول خدا(ص) است، يكشنبه اميرالمومنين(ع) دوشنبه حسن و حسين(ع) و
سه شنبه على بن الحسين و محمدبن على باقر و جعفربن محمد صادق است چهارشنبه
موسى بن جعفر و على بن موسى و محمدبن على و منم، پنجشنبه فرزندم حسن جمعه فرزند
فرزندم مى باشد، بسوى او جمع مى شوند اهل حق، و اوست كه زمين را با عدل و داد پر
مى كند چنانكه از ظلم و ستم پر شده است، پس فرمود: معنى حديث اين است كه با آنها در
دنيا دشمنى نكنيد تا با شما در آخرت دشمنى نكنند، سپس فرمود: وداع كن و بيرون رو كه
بر جان تو ايمن نيستم و ميترسم آزارى بتو برسد.(9)
اين روايت در كفاية الاثر ص 285 نيز آمده است.
حديث بيست و هفتم: در دلائل الامامة به سند متصل از «بشربن سليمان نخاس(برده
فروش) كه از فرزندان ابى ايوب انصارى است روايت كرده: امام على النقى(ع) به نرجس
(مادر حضرت مهدى) فرمود: بشارت باد ترا به فرزندى كه پادشاه و مالك مشرق و مغرب
عالم شود و زمين را پر از عدل و داد كند چنانكه از ظلم و ستم پر شده است، نرجس گفت:
اين فرزند از كى به وجود خواهد آمد فرمود از آن كسى كه رسول خدا در فلان شب از فلان
ماه سال رومى ترا براى او خواستگارى كرد. نرجس گفت فرزندت ابى محمد...(10)
حديث بيست و هشتم: در اصول كافى بسند متصل از داودبن قاسم جعفرى روايت مى كند:
از ابوالحسن عسكرى حضرت هادى(ع) شنيدم فرمود: جانشين پس از من حسن است. حال شما
چگونه خواهد بود نسبت به جانشين او عرض كردم براى چه فدايت شوم؟ فرمود: زيرا شما
خود او را نمى بينيد و ذكر نام او بر شما جائز نيست. عرض كردم: پس چگونه او را ياد
كنيم كنيم؟ فرمود: بگوييد حجت از آل محمد(صلوات الله و سلامه عليه).(11)
اين حديث را در كفاية الاثر ص284، از محمدبن على السندى از محمدبن الحسن از
سعدبن عبدالله از محمدبن احمد علوى، بهمين متن و سند روايت نموده و همچينن صدوق در
كمال الدين ج2ص381 از محمدبن الحسن از سعدبن عبدالله از محمدبن احمدالعلوى، عيناً
بهمين سند و متن روايت كرده.(و علامه مجلسى هم) در بحارالانوار ج50 ص240 و ج51 ص158
نقل نموده است.
حديث بيست و نهم: در كفاية الاثر به سند متصل از صقربن ابى دلف روايت مى كند: از
حضرت على بن محمدبن على الرضا(ع) شنيدم كه فرمود: امام بعد از من فرزندم حسن است و
بعد از حسن فرزندش قائم است كه زمين را پر از عدل و داد مى كند چنانچه از ظلم و ستم
پر شده است.
احاديث ديگر به نقل از (جامع الاثر)
حديث اول: كمال الدين، ج 1، ص 313 با سند از امام باقر (ع) از خضر پيامبر.
حديث
دوم: مقتضب الاثر، ص 31 ـ النجم الثاقب، ص 188 ـ بحار، ج 51، ص 110 ـ غاية المرام،
ص 317 با سند از اميرالمؤمنين على (ع) كه ائمه دوازده گانه را با اسم آنها ذكر كرده
است.
حديث سوم: غاية المرام، ص 317 ـ البرهان، ج 3، ص 136 ـ الزام الناصب، ج 1، ص 78
از اميرالمؤمنين على (ع) كه بخشى از آيه نور را به ائمه دوازده گانه تفسير و اسامى
آنها را ذكر كرده است.
حديث چهارم: مقتصب الأثر، ص 111 با سند نقل كرده كه در زمان ابن زبير سنگى پيدا
شد كه در آن از بعثت پيامبر اسلام و امامان بعد از او خبر داده شده بود و اسامى
ائمه هم در آن مندرج بود.
حديث پنجم: مهج الدعوات، ص 165 از ابو حمزه ثمالى از امام زين العابدين (ع)
دعايى روايت كرده كه در آن اسامى ائمه دوازده گانه ذكر شد.
حديث ششم: الغدير، ج 2، ص 293 از امام صادق (ع) روايت كرده كه شعر عبرى را به
فرزندان خود تعليم كنيد و در آن اسامى ائمه دوازده گانه ذكر شده است.
حديث هفتم: مصباح المتهجد، ص 243 دعايى از امام صادق (ع) روايت كرده كه در آن
اسامى ائمه دوازده گانه در آن مذكور است.
حديث هشتم: مصباح المتهجد، ص 287 دعايى ديگر از امام صادق (ع) روايت كرده كه
اسامى ائمه دوازده گانه در آن آمده است.
حديث نهم: مصباح المتهجد، ص 380 دعاى ديگرى از امام صادق (ع) روايت كرده كه
اسامى امامان دوازده گانه در آن آمده است.
حديث دهم: مصباح المتهجد، ص 266 دعاى ديگرى به واسطه ابراهيم بن عمر از امام
صادق (ع) روايت كرده كه در آن اسامى ائمه دوازده گانه ذكر شده است.
حديث يازدهم: مهج الدعوات، ص 145 ـ 147 دعايى با سند از امام صادق (ع) روايت
كرده كه در آن اسامى ائمه دوازده گانه مذكور است.
حديث دوازدهم: الهداية الكبرى، ص 392 ـ 434 با سند حديثى از امام صادق (ع) روايت
كرده كه مشتمل بر اسامى امامان دوازده گانه مىباشد.
حديث سيزدهم: مصباح المتهجد، ص 179 دعايى از سجده از امام صادق (ع) روايت كرده
كه مشتمل بر اسامى امامان دوازده گانه است.
حديث چهاردهم: البلد الامين، ص 323 دعاى فرج را روايت كرده كه مشتمل بر اسامى
ائمه دوازده گانه است.
حديث پانزدهم: من لا يحضر، ج 1، ص 329 با سند دعاى سجده شكر را از موسى بن جعفر
(ع) روايت كرده كه مشتمل بر اسامى امامان دوازده گانه است.
حديث شانزدهم: بحارالانوار، ج 102، ص 265 زيارت نامه حضرت معصومه (س) را با سند
از امام رضا (ع) روايت كرده كه مشتمل بر اسامى ائمه دوازده گانه است.
حديث هفدهم: الهداية الكبرى، ص 363 با سند از امام هادى (ع) حديثى روايت كرده كه
مشتمل بر اسامى امامان دوازده گانه است.
حديث هجدهم: امالى شيخ، ص 183 با سند از امام صادق (ع) دعايى روايت كرده كه
مشتمل بر اسامى ائمه دوازده گانه است.
حديث نوزدهم: مصباح المتهجد، ص 385 با سند از امام حسن عسكرى (ع) كيفيت صلوات را
روايت كرده كه مشتمل بر اسامى امامان دوازده گانه است.
حديث بيستم: مختار الخرائج، ص 311 با سند از ابو الحسن (ع) حديثى روايت كرده كه
مشتمل بر اسامى امامان دوازده گانه مىباشد.
حديث بيست و يكم: كامل الزيارات، ص 46 با سند از ابو الحسن (ع) زيارتى نقل كرده
كه مشتمل بر اسامى امامان دوازده گانه مىباشد.
حديث بيست و دوم: غيبت طوسى، ص 164 تولد امام زمان (ع) و اسامى يازده امام پدران
او را با سند روايت كرده.
حديث بيست و سوم: كمال الدين، ج 2، ص 435 با سند روايت كرده امام حسن عسكرى (ع)
حضرت مهدى (عج) را در كودكى به ما نشان داد و فرمود: اين امام شما بعد از من
مىباشد.
حديث بيست و چهارم: اصول كافى، ج 1، ص 514 با سند از رجل فارس نقل كرده امام حسن
عسكرى (ع) فرزند خود را به من نشان داد و فرمود: اين صاحب شماست.
حديث بيست و پنجم: صفوة الاخبار، ص 237 با سند از ابراهيم بن محمد روايت كرده
امام حسن عسكرى (ع) را كه فرزندش حضرت مهدى (عج) را كه كنارش نشسته بود، معرفى
نموده كه او امام غايب است.
حديث بيست و ششم: كمال الدين، ج 2، ص 409 با سند از امام عسكرى (ع) روايت كرده
كه منكر فرزند من ماننى كسى است كه به همه انبياء اقرار نموده و منكر خاتم الانبياء
باشد.
حديث بيست و هفتم: الانصاف، ص 449 با سند از على بن ماهم روايت كرده كه امام حسن
عسكرى (ع) جاى پاى فرزندش حضرت مهدى (عج) را به من نشان داد.
حديث بيست و هشتم: كمال الدين ج 2 ص 475 از ابو الاديان روايت كرده كه امام حسن
عسكرى (ع) قائم بعد از خود را به من معرفى فرمود.
حديث بيست و نهم: اصول كافى، ج 1، ص 328 با سند از عمرو اهوازى روايت كرده كه
امام حسن عسكرى (ع) فرزند خود را به من نشان داد و فرمود اين صاحب شما بعد از من
است.
حديث سىام: كمال الدين، ج 2، ص 424 با سند از حكيمه عمه امام حسن عسكرى (ع)
تفصيل ولادت حضرت مهدى (عج) را روايت كرده.
حديث سى و يكم: كمال الدين، ج 2، ص 426 با سند از محمد بن عبدالله طهوى روايت
كرده بعد از رحلت امام حسن عسكرى (ع) پيش حكيمه خاتون رفتم و مرا از فرزند او حضرت
مهدى (عج) خبر داد.
حديث سى و دوم: غيبة طوسى، ص 140 با سندهاى مختلف از حكيمه (عمه حضرت عسكرى) شرح
ولادت حضرت مهدى (عج) و امامت او را روايت كرده است.
حديث سى و سوم: كمال الدين، ج 2، ص 386 با سند از احمد بن اسحاق روايت كرده از
امام حسن عسكرى (ع) از امام بعد از سؤال كردم به داخل خانه رفت فرزندى را كه گويا
صورت او ماه تابان بود، آورده نشان داد.
حديث سى و چهارم: كمال الدين، ج 2، ص 524 ـ الخرائج، ص 267 با سند از امام حسن
عسكرى (ع) روايت كرده كه فرمود: فرزندم قائم بعد از من است كه دل ها به جهت طول مدت
او قساوت پيدا مىكند.
حديث سى و پنجم: كمال الدين، ج 2، ص 560 توقيعى را كه حضرت قائم (ع) به دو نايب
خاص خود فرستاده، ذكر كرده است و در آن ثبت است كه روى زمين هرگز از حجت خدا خالى
نمىماند.
حديث سى و ششم: كمال الدين، ج 2، ص 407 با سند نوشته است كه يعقوب بن منقوش خدمت
امام حسن عسكرى (ع) رسيد و از صاحب الامر سؤال كرد، فرمود: پرده را كنار كن و به
ديدار آن حضرت نائل شد.
حديث سى و هفتم: كمال الدين ج 2، ص 444 ـ غيبت طوسى، ص 152 با سند از ازدى نقل
كرده اند كه در حال طواف خدمت امام زمان (ع) رسيدم قدرى سنگريزه به من داد كه طلا
شد و فرمود: من قائم زمان هستم كه زيمن را پر از عدل مىكنم همانگونه كه از ستم پر
شده است.
تذكر: اين احاديث نمونه اى از احاديث مربوط به امام زمان حضرت مهدى (عج) مىباشد
براى احاطه به آنها به كتب حديث مربوط به آن حضرت مراجعه شود.
شناخت امام بواسطه تعيين امام سابق بر او، و معجزات.
رواياتى كه بالخصوص در مورد امامت هر امامى بواسطه امام سابق وارد شده متواتر
است، براى اثبات آن تنها مراجعه به كتاب «إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات» (تاليف
محمدبن الحسن حرعاملى) كافى است، اين كتاب را براى اثبات نبوّت پيامبر اكرم (ص) و
امامان دوازده گانه با نصوص و معجزات متواتر تأليف كرده، و براى هر امام دو باب
منعقد نموده كه هر بابى مشتمل بر فصول متعدد است، يك باب در نصوصى كه از امام سابق
بر او در معرّفى امامت او وارد شده است، و يك باب ديگر در معجزاتى كه از او صادر
شده است. فهرست ابواب را در مقدمه كتاب ذكر نموده و گفته است: همه احاديث اين ابواب
متواتر است، و در صفحه 11 از مقدمه كتاب گفته است: معجزات ائمه (عليهم السلام) و
نصوص درباره امامت و ولايت اينها كمتر از معجزات و نصوص بر نبوت پيامبر اكرم(ص)
نيست، بلكه معجزات و نصوص بر امامت آنها بر معجزات و نصوص بر نبوت پيامبر اسلام از
حيث عدد و زيادى اخبار و قوت سند و روشنى دلالت و نزديكى زمان ما نسبت به زمان صدور
روايات، و وارد شدن بسيارى از آنها از طرق عامه و غير اينها، مزيت دارد.و در صفحه
17 و 18 (از مقدمه كتاب) گفته است خبر متواتر خبرى است كه خبر دهندگان آن بقدرى
زياد باشد كه بدون در نظر گرفتن قرائن، علم و يقين به صدق مضمون خبر حاصل شود، زيرا
محال است عادتاً آن همه خبردهنده كه هر كدام جداگانه به دور از ديگرى خبر داده است
با هم بر ساختن آن خبر تبانى كرده باشند و اينكه خبر متواتر موجب علم و يقين است،
امرى است معلوم و وجدانى كه هيچ عاقلى در آن شك نمى كند... تا اينكه گويد: چون بر
معناى تواتر آگاه شدى، تواتر نصوص و معجزاتى كه ذكر خواهيم كرد بر تو آشكار مى شود،
بلكه ميدانى كه از حد تواتر هم به مراتب زيادتر است، زيرا عدد آنها خيلى زيادتر از
همه چيزيهايى است كه بر تواتر لفظى يا معنوى آنها اتفاق نظر شده است،... بعد
مى افزايد: بديهى است كه عدد ناقلين شيعه و غير آنها باندازه اى است كه از حد و حصر
بيرون است و تحقّق شرايطى كه براى تواتر ذكر شد بطورى واضح است كه هيچ شكى در آنها
نيست.
بعد اضافه مى كند: اگر اهل سنت انصاف را رعايت كنند مى فهمند كه تواتر نصوص ائمه
ما و معجزاتشان، از تواتر نصوص پسغمبر و معجزاتش واضح تر است.
نگارنده گويد: از جمله علماء اهل سنت كه اعتراف نموده است به اينكه امامت هر
امامى بواسطه امام سابق منصوص است، محمدبن طلحه شافعى است كه در كتاب «مطالب
السؤول» ص 5 ـ گويد: امامت براى هر يك از آنها، از امام پيش از وى حاصل شده، پس
امامت براى حسن از جانب پدرش على بن ابى طالب(ع) ثابت شده بعد از او براى برادرش
«حسين» از جانب او حاصل شده، و بعد از «حسين» براى فرزندش «زين العابدين» از جانب
او، بعد از «زين العابدين» براى فرزندش محمدباقر از جانب وى، و بعد از حضرت باقر
براى فرزندش «جعفرصادق» از جانب او، و بعد از حضرت صادق براى فرزندش «موسى كاظم» از
جانب وى، و بعد از حضرت كاظم، براى فرزندش «على بن موسى الرضا(ع)» از ناحيه او و
بعد از«حضرت رضا» براى فرزندش «محمد قانع» از جانب وى، و بعد از قانع «امام جواد»
به فرزندش «على متوكل» از ناحيه او بعد از «على متوكل» براى فرزندش «حسن خالص» از
طرف وى و بعد از حضرت «خالص» (عسكرى)براى فرزندش «محمد حجت مهدى» از جانب پدرش،
ثابت شده است. و اما امامت اميرالمومنين به كاملترين وجه در كتب اصول عقايد، اثبات
شده و مارا در اين كتاب نيازى به تفصيل به سخن در آن نيست.(12)
پىنوشتها:
1 . به نقل از غاية المرام ص11 و اثبات الهداة ج1ص646 و در دومى اين حديث را از
كنزالمناقب نيز نقل كرده است.
2 . من لايحضره الفقيه ج 1 ص 217
3 . اصول كافى ج 2 ص 132
4 . عيون الاخبار ج2ص121-122
5 . كمال الدين ص 372
6 . مواليد الائمه بنقل از كشف الاستار ص36
7 . كمال الدين ج2 ص337
8 . كمال الدين ص 379
9 . كمال الدين ج2 ص382
10 . دلائل الامامة ص 262
11 . اصول كافى ج1 ص268
12 . مطالب السؤوال، تأليف كمال الدين محمدبن طلحة شامى شافعى مذهب كه متوفاى سال
654 هـ ثبت شده است.