پايه هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى

آیت الله حاج شیخ ابو طالب تجلیل تبریزى

- ۲۷ -


حديث نهم: در كتاب سليم بن قيس روايت كرده است:.... رسول خدا(ص) تشريف آورده و برروى منبر نشست تا مردم جمع شدند، در اين هنگام حضرت برخاست و حمد و ثناى خدا را بجا آورد سپس (در ضمن كلام طويلى) فرمود: خداى (تعالى) بار ديگر نگاهى به زمين افكند و دوازده وصى و اهلبيت مرا برگزيد و آنان را بهترين امتم ساخت، كه يكى پس از ديگرى مثل ستارگان آسمان هستند، چون يكى غروب كرد ديگرى طلوع مى كند.
آنان امامان هادى و مهتدى هستند، مكر مكاران، و ترك يارى آنان، به آنها ضررى نمى رساند. آنها حجت هاى خدا در زمين، و شاهدان او بر مردم و خزانه دار علم او و مفسران و مترجمان وحى، و معادن حكمت او هستند.
هر كس از آنان اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و هر كس به آنها نافرمانى كند خدا را نافرمانى كرده است، آنها با قرآن بوده و قرآن با آنها است و از قران جدا نمى شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. سپس فرمود. (اين مطلب را) حاضران به غائبان برسانند، بعد سه بار فرمود: پروردگارا گواه باش (كه من حق را رساندم)(1)
حديث دهم: در كتاب سليم بن قيس آمده است: از على بن ابى طالب(ع) شنيدم در پاسخ كسى كه درباره ايمان سؤال مى كرد، چنين گفت:... كمترين درجه گمراهى اين است حجت الله را در روى زمين و شاهد او را بر خلقش نشناسد، حجتى كه خدا به اطاعت او امر نموده و ولايتش را واجب كرده است.
عرض كردم: يا اميرالمومنين(ع) آنها را معرّفى نما، حضرت فرمود: آنها كسانى هستند كه خداوند (اطاعت) آنها را با (اطاعت) خود و پيامبرش قرين ساخته و فرمود: اطاعت كنيد خدا و پيامبر را و اطاعت كنيد اولى الامر را.
عرض كردم: تبيين كنيد، حضرت فرمود: آنان كسانى هستند كه رسول خدا(ص) درباره آنها در آخرين خطبه اى كه بعد از آن از دنيا رفت، چنين گفت:
همانا من در ميان شما دو چيز سنگين بجاى گذاشتم، مادامى كه به آن دو تمسك نمائيد گمراه نخواهيد شد، (يكى) كتاب خدا و (ديگرى) اهل بيت من مى باشد، همانا خداوند لطيف و خبير به من عهد نموده آندو از همديگر جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند.
(بعد حضرت) به دو انگشت سبابه خود اشاره نموده و فرمود: (قرآن و عترت) مثل اين دو خواهند بود و بعد به انگشت سبابه و ميانه خود اشاره نموده و فرمود آن دو مثل اين

ــــــــــــــــــــــــــــ
1- كتاب سليم بن قيس ص522

دو انگشت نخواهند بود زيرا يكى از اينها بر ديگرى تقدم دارد، پس به (قرآن و عترت) تمسك كنيد تا گمراه نشويد و بر آنها سبقت نگيريد تا هلاك نشويد و از آنها تخلّف نكنيد تا به اختلاف نيفتيد و به آنان چيزى نياموزيد زيرا آنان از شما داناترند، عرض كردم: يا اميرالمومنين، نامش را بيان كنيد، فرمود: آنكس كه رسول خدا(ص) او را در غدير خم به امامت منصوب نمود و فرمود: او بر مسلمانان از جان آنان اولى تر است، و فرمود: حاضران به غائبان برسانند.
گفتم: يا اميرالمومنين، آن امام شما هستيد؟
فرمود: من اول و افضل امامان هستم و بعد از من فرزندم حسن بر مؤمنان از جان آنها اولى است و بعد از او فرزندم حسين بر آنان از جان آنها اولى است، سپس اوصياء رسول خدا(ص) يكى پس از ديگرى بر مؤمنان از جان آنها اولى هستند تا اينكه در كنار حوض بر آن حضرت وارد شوند.(1)
حديث يازدهم: در غيبت نعمانى به سه سند متصل از سليم بن قيس روايت مى كند: هنگامى كه معاويه ابودرداء و ابوهريره را نزد خود فرا خواند، و ما آن زمان در صفين همراه اميرالمومنين(ع) بوديم، (معاويه) آن دو را مامور رساندن پيامى به اميرالمومنين(ع) نمود آنان پيام را به آن حضرت رساندند، حضرت فرمود: آنچه را كه معاويه همراه با شما فرستاده بود، به من رسانديد، اكنون از من بشنويد و همانگونه كه به من ابلاغ كرديد از طرف من نيز به او ابلاغ كنيد، آن دو گفتند: بسيار خوب، پس على(ع) پاسخى طولانى در جواب معاويه گفت تا اينكه سخن به يادآورى نصب او بامر خداى تعالى بوسيله رسول خدا در غديرخم رسيد، فرمود: هنگامى كه آيه شريفه «انما وليكم الله و رسوله والّذين آمنوا الّذين يقيمون الصّلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون»(2) بر پيامبر نازل شد مردم گفتند: اى رسول خدا آيا اين ولايت مخصوص بعضى از مؤمنان است يا همه مؤمنين را فرامى گيرد؟
پس خداى تعالى به پيامبرش امر نمود تا از ولايت آن كس كه خداوند آنان را به ولايت او امر نموده آگاهشان سازد، همانطور كه نماز، روزه، حج را تفسير كرده، ولايت را نيز تفسير كند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- كتاب سليم بن قيس ص 195-202

2- سوره المائده/54)
على(ع) فرمود: پس رسول خدا در غديرخم فرمود: خداى عزوجل مرا براى رساندن پيامى مامور ساخته كه سينه ام را مى فشرد گمان مى كردم كه مردم مرا تكذيب خواهند كرد، پس خداوند مرا تهديد فرمود كه حتماً آن پيام را برسانم وگرنه مرا عذاب خواهد كرد، سپس دستور داد تا مردم را به نماز جماعت دعوت كنند، نماز ظهر را با آنان خواند، آنگاه صدا زد اى على بپاخيز، سپس با صداى بلند فرمود: اى مردم همانا خداى مولاى من است و من هم مولاى مؤمنانم و من نسبت به مومنان از جان آنها اولى ترم، هر كس كه من مولاى اويم، على نيز مولاى اوست، خدايا هر كس كه با على دوستى كند با او دوستى كن و هر كس كه با او دشمنى كند با او دشمنى كن.
پس سلمان فارسى برخاست و عرض كرد يا رسول الله اولى در چه؟ فرمود: هر كس كه من به او اولى تر از جان او هستم، على نيز به او از جان او اولى تر است، پس خداى عزوجل اين آيه را فرستاد: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً»
يعنى: (امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و راضى شدم كه دين شما اسلام باشد)
سلمان عرض كرد يا رسول الله آيا اين آيه ها فقط درباره على(ع) نازل شده است؟ فرمود: بلكه درباره او و جانشينان من تا روز قيامت، عرض كرد: يا رسول الله آنان را به من معرفى نما.
حضرت فرمود: على برادر و وصى و وارث و جانشين من است در ميان امتم، و پس از من ولى هر مؤمنى است، و پس از او يازده امام از فرزندان او كه نخستين آنان فرزندم حسن و بعد حسين است، سپس نه تن از فرزندان حسين(ع) هر يك پس از ديگرى، آنها با قرآن هستند و قرآن هم با آنها است، نه آنان از قرآن جدا مى شوند و نه قرآن از آنان، تا اينكه در كنار حوض به من ملحق شوند.
پس دوازده نفر از مردانى كه در بدر شركت كرده بودند بپاخاستند و گفتند يا اميرالمومنين، ما گواهى مى دهيم كه اين سخن را همانگونه كه تو فرمودى بدون كم و زياد از رسول خدا شنيده ايم.
و بقيه اصحاب بدر، كه همراه على(ع) در صفين حضور يافته بودند گفتند: ما بخش زيادى از آنچه را كه فرمودى: بياد داريم ولى همه آنرا به خاطر نداريم و اين دوازده نفر افراد برگزيده و با فضيلت ما هستند.
حضرت فرمود: راست مى گوييد همه كس به يك درجه حافظه ندارد بلكه بعضى از بعضى ديگر برتر است. و از آن دوازده نفر چهار نفر برخاستند، يعنى: ابوالهيثم بن التيهان، و ابوايوب و عمار و خزيمة بن ثابت ذوالشهادتين، گفتند ما گواهى مى دهيم سخنان آن روز رسول خدا را به خاطر سپرده ايم، قسم به خدا او سر پا ايستاده بود و على(ع) نيز در كنار او ايستاده بود و در اينحال رسول خدا(ص) فرمود: اى مردم به راستى كه خداوند مرا امر فرموده تا امامى بر شما بگمارم كه وصى من در ميان شما و پس از من جانشين من در ميان اهل بيت من و امت من باشد، كسى كه خداوند فرمانبرى او را در قرآن بر همه مومنين واجب كرده و به شما در قرآن به ولايت او امر كرده است.
عرض كردم: پرودگارا از زخم زبان منافقان و تكذيب آنان بيمناكم، پس مرا تهديد فرمود كه حتماً آنرا ابلاغ كنم و گرنه مرا كيفر خواهد داد. اى مردم همانا خداى عزوجل در كتاب خويش شما را به نماز امر فرموده و من آنرا به شما بيان كرده ام و روش آنرا به شما آموخته ام و همچنين زكات و روزه را كه آن دو را نيز براى شما بيان كرده و توضيح داده ام و خداوند در كتاب خود شما را به ولايت امر فرموده، من شما را گواه مى گيرم كه آن ولايت مخصوص اين شخص و اوصياء من از فرزندان من و اوست، نخستين آنها فرزندم حسن و بعد حسين سپس نه تن از فرزندان حسين است، آنان از كتاب (قرآن) جدا نمى شوند تا آنكه در كنار حوض به من ملحق شوند.(1)
اى مردم من آنكس را كه پس از من پناهگاه شما و امام و ولى و راهنماى شماست، اعلام كردم او على بن ابى طالب برادر من است او در ميان شما بمنزله خود من است.
پس كار دين خود به او واگذار كنيد و در همه امورتان از او پيروى كنيد، همانا تمامى آنچه خداى عزوجل به من آموخته نزد اوست، خداى عزوجل مرا امر فرموده كه آنرا باو
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- غيبت نعمانى ص68- 73

بياموزم و بشما گوشزد كنم كه آن علم نزد اوست، پس شما از او بپرسيد و از وى و اوصياء وى فراگيريد، شما به آنان چيزى نياموزيد و به آنها پيشى نگيريد و از آنان بازپس نمانيد كه آنان قرين و همراه حق بوده و حق قرين آنان است نه حق از آنان دور مى شود و نه آنان از حق كناره مى گيرند. سپس على(ع) به ابودرداء و ابوهريره و اطرافيانش فرمود: اى مردم آيا مى دانيد كه خداى تبارك و تعالى در قرآن اين آيه را فرستاد، «خداوند چنين اراده فرموده كه از شما اهل بيت پليدى را بزدايد و شما را پاك گرداند(1)» پس رسول خدا (ص) من و فاطمه و حسن و حسين را در زيرعبايى گرد آورد و فرمود: «پروردگارا اينان حبيبان من و عترت من و خواص من و اهل بيت من اند، پس رجس و پليدى را از ايشان بزداى و آنانرا طيّب و طاهر ساز»،
ام سلمه گفت: من نيز؟ حضرت باو فرمود: تو به سوى خير هستى (عاقبت بخير هستى) اما اين آيه فقط در مورد من و برادرم على و دخترم فاطمه و دو فرزندم حسن و حسين و نه نفر از فرزندان حسين نازل شده است و در آن غير از ما كسى شريك نيست.
در اين هنگام بسيارى از حاضران برخاستند و گفتند: ما گواهى مى دهيم كه ام سلمه اين جريان را براى ما نقل كرد و ما هم بعداً آنرا از رسول خدا پرسيديم، آن حضرت نيز براى ما به همان صورت كه ام سلمه گفته بود بيان كرد.
سپس اميرالمومنين(ع) به سخن ادامه داده گفت: مگر نمى دانيد كه خداى عزوجل در سوره حج فرموده: «يا ايّها الّذين آمنوا اركعوا ليكون الرسول شهيداً عليكم و تكونوا شهداء على الناس» (يعنى: ... پيامبر شاهد بر شما و شما شاهدان بر مردم باشيد)
سلمان بپاخاسته گفت: اى رسول خدا اينان كه تو شاهد بر آنان و آنان نيز شاهدان بر مردم اند و خدا آنانرا برگزيده چه كسانى هستند؟ رسول خدا(ص) فرمود: مراد خداى تعالى از آنان سيزده نفر است كه بترتيب عبارتند از: من و برادرم على و يازده نفر از فرزندانش، پس حاضران گفتند آرى خدايا ما اين را از رسول خدا شنيديم.
سپس على(ع) فرمود: شما را به خدا قسم مى دهم آيا مى دانيد كه در آخر عمر رسول خدا كه براى آخرين بار خطبه خواند فرمود: اى مردم من در ميان شما دو چيز سنگين از
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً

خود به جاى گذاشته ام مادامى كه به آن دو تمسك جوئيد گمراه نمى شويد، آندو كتاب خدا و عترت من است، خداى لطيف و خبير به من خبر داده و تاكيد فرموده آن دو از همديگر جدا نمى شوند تا اينكه در كنار حوض بر من وارد شوند، همه گفتند آرى بخدا شهادت مى دهيم همه اين گفتار از رسول خداست پس از آن، دوازده نفر از حاضران برخاستند و گفتند: ما گواهى مى دهيم: آنگاه كه رسول خدا در آخرين روز خود اين خطبه را خواند، عمر همانند كسى كه خشمناك باشد از جاى برخاسته گفت: يا رسول الله (ص) اين سخن مربوط به همه افراد خانواده توست؟
حضرت فرمود: نه بلكه تنها ناظر به جانشينان من در ميان آنان است، يعنى على كه برادر و وزير وارث من است، و جانشين من در ميان امتم كه پس از من ولى هر مؤمنى است، او نخستين و بهترين آنان است، بعد از او وصى او همين فرزندم و به حسن اشاره فرمود، سپس وصى او اين فرزندم و به حسين اشاره نمود، بعد از او آن فرزندم كه با برادرم همنام است، سپس وصى او همنام خودم، و بعد از او هفت نفر از فرزندانش يكى پس از ديگرى، تا اينكه در كنار حوض به من ملحق شوند، آنان شاهدان خدا در روى زمين و حجت هاى او بر بندگانش مى باشند، هر كس از آنان اطاعت كند خدا را فرمانبردارى كرده و هر كه با آنان مخالفت كند خدا را نافرمانى كرده است.
هفتاد نفر از اصحاب بدر و نزديك بهمان تعداد از مهاجرين برخاسته و گفتند چيزى را بياد ما آورديد كه فراموشش كرده بوديم، ما نيز شهادت مى دهيم كه آنرا از رسول خدا شنيده ايم.
پس ابودرداء و ابوهريره از آنان جدا شده (و بسوى معاويه برگشتند) و تمامى آنچه را كه على(ع) فرموده بود و حاضران را بر آن گواه گرفته بود، و آنچه را كه آنها در پاسخ آن حضرت گفته بودند و گواهى داده بودند همه را به معاويه گزارش دادند.
اين حديث در كتاب سليم بن قيس نسخه صاحب وسائل ص390 - 397 آمده است. و صاحب وسائل هم در اثبات الهداة ج1ص662 از كتاب سليم بن قيس نقل نموده با اين تفاوت كه در نسخه چاپى به جاى «هفت نفر از اولاد (امام محمدباقر) چنين آمده است:
سپس جعفربن محمد و بعداً موسى بن جعفر و پس از او على بن موسى و پس از او محمدبن على و پس از او على بن محمد و پس از او حسن بن على و پس از او محمدبن الحسن مهدى امت مى باشد، اسم او اسم من بوده و خوى او خوى منست، بامر من امر مى كند و به نهى من نهى مى كند، زمين را پر از عدل و داد نمايد چنانچه از ظلم و ستم پر شده است، آنان يكى پس از ديگرى خواهند بود.
حديث دوازدهم: در كفاية الاثر به سند متصل از «زيدبن على» روايت مى كند كه گويد: پيش پدرم على بن الحسين(ع) بودم، در اين هنگام جابربن عبدالله انصارى وارد شد و با او به گفتگو پرداخت درين اثنا برادرم محمد از اطاقى بيرون آمد، جابر مدتى به او نگريست سپس برخاست و بسوى او رفت و گفت: اى فرزند پيش بيا، او پيش آمد، سپس گفت برگرد، او برگشت.
(جابر) گفت: شمائل اين همانند شمائل رسول الله (ص) است، فرزند اسمت چيست؟
گفت: محمد، جابر گفت: فرزند چه كسى هستى؟ گفت: فرزند على بن الحسين بن على بن ابى طالب(ع) جابرگفت: پس تو باقر هستى؟ آنگاه جابر خم شد سر و دو دست او را بوسيد و گفت: اى محمد، همانا رسول خدا بتو سلام فرستاده است، گفت: بهترين سلامها بر رسول خدا باد و سلام بر تو باد اى جابر كه سلام او را ابلاغ كردى. سپس جابر به مصلاى خود برگشت و رو به پدرم كرد و گفت: رسولخدا(ص) بمن فرمود اى جابر! زمانيكه فرزندم باقر را درك نمودى، سلام مرا باو برسان، او همنام من و شبيه ترين مردم به من است، علم او علم من، و حكم او حكم من است، هفت تن از اولادش، امين و معصوم و امامان ابرارند و هفتمين آنها مهدى آنانست كه دنيا را پر از عدل و داد مى كند چنانچه از ظلم و ستم پر شده است.
سپس رسول خدا (اين آيه را) تلاوت فرمود: و جعلنا هم ائمة يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلاة و ايتاء الزكوة و كانوا لنا عابدين.(1) (يعنى: آنانرا امامان قرارداديم كه به امر ما هدايت مى كنند و وحى نموديم به آنها انجام افعال نيكو و برپاداشتن نماز و پرداخت زكاة را و عبادتگزار ما هستند)(2)
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- سوره انبياء آيه 73
2- كفاية الاثر: ص297

حديث سيزدهم: ابوسعيد عباد عصفرى(1) در كتاب خود از عمروبن ثابت از «ابى جعفر(ع)»، از پدرش، از پدران بزرگوارش از رسول خدا(ص) روايت مى كند كه فرمود: ستارگانى در آسمان هست كه براى اهل آسمان مايه امان هستند و چون آن ستارگان از بين بروند به آنها آنچه كه نمى پسندند خواهد رسيد.
و ستارگانى از اهل بيت و اولاد من است آنان يازده ستاره اند كه براى اهل زمين امان هستند، و چون ستارگان اهل بيت من از زمين بروند به اهل زمين هر آنچه نمى پسندند خواهد رسيد.(2)
حديث چهاردهم: باز در كتاب مزبور به از عمرو از ابى حمزه از «على بن الحسين» روايت كرده كه فرمود: خداوند، محمد و على و يازده نفر از فرزندانش را از نور عظمتش آفريد و آنان را بصورت اشباح در پرتو نورش قرارداد، پيش از آفرينش مخلوقات او را عبادت مى كردند و تسبيح و تقديس مى نمودند، آنها امامان از اولاد رسولخدا(ص) مى باشند.(3)
حديث پانزدهم: باز در كتاب ابوسعيد عباد عصفرى از «ابى جعفر(ع)» روايت شده كه رسول خدا(ص) فرمود از اولاد من يازده نفر نقيب و نجيب مى باشد آنان محّدث و مفهّمند، آخرين آنها كسى است كه بحق قيام كرده زمين را از عدل و داد پر مى كند چنانچه از ظلم پر شده است.(4)
حديث شانزدهم: باز در كتاب مزبور از حضرت ابى جعفر(ع) روايت شده كه پيامبر فرمود: من و يازده نفر از ولاد من، و تو يا على پايه هاى زمين مى باشيم (كه زمين به وجود ما پابرجا و استوار است).
و فرمود: خداوند زمين را با آنها پا بر جا داشته كه اهل خود را فرونبرد و چون آن يازده نفر از اولاد من از ميان رفتند زمين اهل خود را فرو مى برد(5)
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- ابوسعيد عباد عصفرى معاصر با ائمه عليهم السلام و قريب به عصر امام كاظم و امام رضا عليهاالسلام مى زيسته است.
2- اصل ابى سعيد عصفرى ص 16
3- اصل ابى سعيد عصفرى ص 15
4- اصل ابى سعيد عصفرى ص 15
5- اصل ابى سعيد عصفرى ص 16

تصريح باسماء ائمه دوازده گانه و تعيين آنها در احاديث وارده از آنان

در احاديث وارده از ائمه اطهار (ع) به نام امامان دوازدهگانه تصريح شده، گذشته از اينكه هر امامى توسط امام قبل از او تعيين شده است، برخى از احاديثى كه متضمن نام امامان دوازده گانه است بدينقرار است:
حديث اول: در كفاية الاثر به سند متصل از «يحيى بن يعمر» روايت مى كند كه گويد: پيش حسين بن على(ع) بودم ناگهان مرد اعرابى سبزه روى كه رويش را پوشانده بود وارد شد و سلام كرد... تا اينكه گفت:
اى پسر رسولخدا(ص)، تعداد امامان را بعد از رسولخدا به من بيان كن.
حضرت فرمود: (آنان) دوازده نفرند به عدد نقباء بين اسرائيل،
عرض كرد: نام آنها را بيان نما.
آنحضرت سرش را پايين انداخت، سپس سر را بلند كرده فرمود: بلى اى اعرابى، بتو خبر مى دهم، همانا امام و خليفه بعد از رسولخدا(ص) اميرالمومنين(ع) و حسن و من و نه نفر از اولاد من است كه از آنان است فرزندم على و بعد از او فرزندش محمد و پس از او فرزندش جعفر و بعد از او فرزندش موسى و پس از او فرزندش على سپس فرزندش محمد و بعد از او فرزندش على و پس از او فرزندش حسن سپس خلف مهدى او نهمين فرزند من است كه در آخرالزمان دين را بپاخواهد داشت.(1)
حديث دوم: در كفاية الاثر بسند متصل از «عبيدالله بن عتبه» روايت مى كند كه گفت:پيش حسين بن على(ع) بودم فرزند كوچكترش على بن الحسين اصغر وارد شد حضرت او را پيش خود خوانده و بر سينه اش چسبانيد ميان دو چشم او را بوسيد، بعد فرمود: بابى انت، چه بوى خوشى دارى و چه خلقت زيبايى. در اين هنگام چيزى از دلم خطور كرد، عرض كردم: پدر و مادرم فدايت باد اى پسر رسولخدا، اگر آن امرى كه از آن به خدا پناه مى برم براى شما اتفاق افتاد، به چه كسى رجوع كنم؟ حضرت فرمود: (رجوع كن) به اين پسرم على. او امام و پدر امامان است. عرض كردم: اى آقاى من او هنوز خردسال است. فرمود: بلى همانا فرزند او محمد، امام مى شود در حاليكه بچه نه ساله است، سپس

ــــــــــــــــــــــــــــ
1- كفاية الاثر: ص 234

سرش را پايين افكنده و گفت او شكافنده علوم خواهد بود.(1)
حديث سوم: در كفاية الاثر به سند متصل از «وردبن كميت» از پدرش كميت بن ابى مستهل» روايت مى كند كه گفت: خدمت سرورم ابوجعفر محمدبن على باقر(ع) رسيدم و عرض كردم: اى فرزند رسول خدا، من درباره شما (اهل بيت) اشعارى سروده ام، آيا اجازه مى دهى آنها را بخوانم.
پس از آنكه اشعار را خواندم فرمود: اى اباالمستهل قائم ما نهمين اولاد حسين است، زيرا امامان بعد از رسولخدا(ص) دوازده نفرند كه دوازدهمين آنان قائم است. عرض كردم: اى آقاى من، آن دوازده نفر چه كسانى هستند؟ فرمود: اول آنان على بن ابى طالب و بعد از او حسن و حسين و بعد از حسين،على بن الحسين است، و بعد از او، منم، و بعد از من اين و دستش را بر كتف جعفر نهاد، عرض كردم، بعد از جعفر كيست؟ فرمود: فرزندش موسى، و بعد از موسى فرزندش على و پس از او فرزندش محمد و بعد از او فرزندش على و بعد از او فرزندش حسن، و او پدر قائم است كه زمين را پر از عدل و داد مى كند و قلب شيعيان ما را شفا مى بخشد. عرض كردم: او كى ظهور خواهد كرد اى فرزند رسولخدا(ص). فرمود: از رسول خدا(ص) سؤال شد، حضرت فرمود: وقت ظهور قائم مثل وقت قيامت است، فرا نمى رسد مگر بصورت ناگهانى.(2)
حديث چهارم: در غيبت نعمانى ص 86 به سند متصل از «ابى حمزه ثمالى» روايت مى كند كه گفت: روزى در خدمت امام باقر بودم، چون كسانى كه نزد او بودند متفرق شدند به من فرمود: ابا حمزه يكى از امور حتمى كه نزد خداوند تغييرناپذير است، قيام قائم ما اهل بيت است، و اگر كسى در آنچه من مى گويم ترديد كند، خدا را در حالى ملاقات مى كند كه به او كافر شده و انكار كننده اوست. سپس فرمود: پدر و مادرم فداى آنكه او همنام من است. او هفتمين بعد از من است، پدرم فداى آنكس كه زمين را همچنانكه پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد خواهد كرد، سپس فرمود: اى ابا حمزه هر كس كه او را درك كند و در برابرش تسليم نباشد، به محمد و على(ع) گردن نه نهاده است و خداوند بهشت را بر او حرام فرموده و جايگاهش آتش دوزخ است چه ناپسند است جايگاه
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- كفاية الاثر: ص248
2- كفاية الاثر ص248

ستمگران. واضح تر و روش تر و تابنده تر براى كسى كه خدا او را هدايت كرده و بوى احسان نموده سخن خداست كه مى گويد (ان عدة الشهور عندالله اثناعشر شهراً فى كاب الله يوم خلق السماوات و الارض منها اربعة حرم ذلك الدين القيم فلاتظلموا فيهن انفسكم»
(يعنى: همانا عدد ماهها نزد خداوند دوازده ماه است در كتاب خدا، روزى كه آسمانها و زمين را آفريد كه چهارماه از آنها حرام است و آن دينى كه محكم و استوار است همين است در آنها بر خودتان ستم نكنيد)
تنها شناختن ماههاى محرم و صفر و ربيع و ماههاى ديگر و همچنين ماههاى حرام كه رجب و ذى القعده و ذى الحجه و محرم است، نمى تواند دين پابرجاى و استوار باشد زيرا يهود و نصارى و مجوس و ساير كيشها و همه مردم از موافقان و مخالفان اين ماهها را مى شناسند و آنها را با نام مى شمارند، بلكه مراد از ماهها ائمه(ع) است كه بپا دارندگان دين خدا هستند و مراد از ماههاى حرام يكى اميرالمؤمنين على (ع) است كه خدا نام او را از نام خود مشتق نموده است همچنانكه براى پيامبر خود نامى از اسم خويش «محمود» مشتق ساخته است، و سه نفر ديگر از فرزندانش كه نام آنها على است يعنى على بن الحسين و على بن موسى و على بن محمد، به اين جهت كه اين نام، مشتق از نام خداست داراى احترام است، درودهاى خداوند بر محمد و آل او كه بواسطه او مورد تكريم و درخور احترام هستند.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- در تعليقه بحار الانوار ج 36 ص 395 گويد:

آنچه حق و صحيح است، اين است كه كلمه «شهر» در لغت بطور حقيقت، نه مجاز به معنى «عالم» هم آمده است، و آيه صريح است در اينكه تعداد علماء پيش خداوند متعال روزى كه آسمانها و زمين را آفريد دوازده نفر بوده كه شاهد آفرينش آسمانها و زمين بودند توضيح اينكه: كلمه، وقتى مشترك در دو معنى باشد و شاهدى در كلام نباشد كه يكى از دو معنى را تعيين كند، كلام از حد بلاغت ساقط مى شود، آنچه گفته شد در كلام بشر است كه از آن جز يك معنى مراد نيست، امّا در كلام خداوند حكيم كه «لايشغله شأن عن شأن»، لازم است كه بهر دو معنى باشد و حكم به اطلاق شود وگرنه لغو در كلام بارى تعالى لازم مى آيد، پس بايد مراد از كلمه «شهر» در آيه شريفه به مقتضاى اطلاق هر دو معنى باشد، معنى اول يعنى «ماه» به مردم عرب كه روساء آنان از قريش يك ماه بر دوازده ماه و سال، اضافه مى كردند، روشن شد، ولى معنى دوم بر عامه مردم پوشيده مانده آن را خواص به بركت هدايت و ارشاد اهل بيت (عليهم السلام) فهميدند، كه اگر در تفسير و تاويل آن بزرگواران دقت شود، معلوم مى گردد كه برخى از تفسير و تأويل آنان از باب علومى است كه از هر باب آن هزار باب علم گشوده مى شود.
در قاموس اللغه، چنين آمده است «الشهر: العالم، و مثل قلامة الظفر، و الهلال، القمر او هو اذا ظهر و قارب الكمال، و العدد المعروف من الايام لانه يشتهر بالقمر» در اين كتاب، كه از بهترين و معروفترين كتب لغت مى باشد، اولين معنايى كه براى شهر آمده، همان «عالم» است.
حديث پنجم: جابربن يزيد جعفى گويد از ابى جعفر(امام باقر(ع) سؤال كردم از تاويل و تفسير آيه «أن عدة الشهور عندالله اثنا عشر شهراً فى كتاب الله يوم خلق السموات و الارض منها اربعة حرم» (يعنى: تعداد ماهها نزد خداوند در كتاب الهى، روزى كه آسمانها و زمين را آفريده، دوازده ماه است كه چهار ماه از آنها ماه حرام است)، مولايم آه سردى از دل كشيده و فرمود: اما سال جدم رسول خدا(ص) است و ماههاى آن دوازده عدد است از اميرالمومنين تا من و تا فرزندم جعفر و فرزندش موسى و فرزندش على و فرزندش محمد و فرزندش على، و فرزندش حسن و فرزندش محمد، هادى مهدى، دوازده امام حجت هاى خدا بر خلق و امين هاى وى بر وحى و علم او مى باشند، و چهارماه حرام چهارتن از از آنهاست كه به يك نام ناميده مى شوند، على اميرالمومنين و پدرم على بن الحسين و على بن موسى و على بن محمد، پس اقرار به اينها همانا دين قيم است، درباره آنها به خود ستم نكنيد بهمه آنان معتقد شويد تا هدايت يابيد.(1)
حديث ششم: در كفاية الاثرص 256-259 به سند متصل از «هشام» روايت مى كند كه
ــــــــــــــــــــــــــــ
1-اعتراف زيدبن على، امام زيديه به امامت امامان دوازدهگانه (عليهم السلام)

در كفاية الاثر ص 305 به سند متصل از «محمدبن مسلم، روايت مى كند كه گفت: به خدمت زيدبن على رسيدم به او گفتم گروهى بر اين گمانند كه صاحب اين امر (امامت) تويى؟ گفت (من صاجب اين امر نيستم) بلكه من از عترت (رسول خدا) هستم. گفتم: پس بعد از اين چه كسى امر (امامت) را عهده دار خواهد شد؟ گفت: هفت نفر از جانشينان پيامبر كه مهدى از آنان است. محمدبن مسلم گويد: سپس خدمت امام باقر(ع) شرفياب شدم و كلام زيد را به آنحضرت عرضه داشتم، حضرت فرمود: برادرم راست مى گويد، بزودى بعد از من، امر امامت را هفت نفر از اوصياء عهده دار مى شوند كه از جمله آنان مهدى است، سپس حضرت گريست و فرمود: گويا او را مى بينم كه در كناسه(كوفه) مصلوب شده است.
اى پسر مسلم، پدرم از پدرش روايت كرد كه رسول خدا(ص) دستش را بر شانه او نهاده و فرمود: فرزندم از صلب تو مردى بنام زيد بوجود مى آيد كه مظلومانه كشته مى شود وقتى كه روز قيامت فرا رسد او بسوى بهشت، (روانه مى شود)
باز به سند متصل در كفاية الاثر ص 294 از «محمدبن بكير» روايت مى كند كه گفت: خدمت زيدبن على رسيدم صالح بن بشر در نزد او بود، مى خواست به سوى عراق حركت كند، عرض كردم: اى فرزند رسولخدا بمن چيزى كه از پدر بزرگوارت شنيده اى بيان كن... سپس گفتم: اى فرزند رسول خدا، آيا پيامبر به شما بازگو كرده كه قائم شما در چه زمانى قيام مى كند؟ حضرت گفت: اى پسر بكير، تو به او نخواهى رسيد امر امامت را شش نفر از اوصياء بعد از اين، عهده دار مى شوند، و بعد از آنها خداوند خروج قائم ما انجام مى گيرد او زمين را پر از عدل و داد مى كند چنانچه از ظلم و ستم پر شده است.
راوى گويد: عرض كردم، اى فرزند رسول خدا آيا تو صاحب اين امر نيستى؟ گفت: من از عترت هستم. دوباره سخنم را تكرار نمودم، او هم، همين جواب را بمن داد، عرض كردم: مطلبى كه فرمودى، از خودت گفتى يا از رسولخدا روايت مى كنى؟ فرمود: اگر از غيب با خبر بودم سود فراوانى براى خود فراهم مى كردم، نه من از خودم چيزى نمى گويم، لكن اين عهدى است كه از جانب رسول خدا به ما سپرده شده است.
اين حديث در كفاية الاثر به سند ديگر هم نقل شده است.
گفت: خدمت امام صادق جعفربن محمد(ع) بودم كه معاويه بن وهب و عبدالملك بن اعين به حضورش شرفياب شدند... تا اينكه حضرت فرمود: كمترين درجه براى شناخت امام اين است كه انسان بداند او در تمام مقامات همپايه وهم درجه پيامبر است مگر در مقام نبوت، و بداند كه او وارث پيامبر است و اطاعت او، اطاعت خدا و رسول الله(ص) است، و بايد در تمام امور تسليم امر او بوده و امور خود را به او ارجاع دهد و گفته او را اخذ نموده و عمل نمايد، و بداند كه امام بعد از رسول الله(ص) على بن ابى طالب است و بعد از او حسن، سپس حسين و بعد على بن الحسين و پس از او محمدبن على، سپس من و بعد از من فرزندم موسى و پس از وى فرزندش على و بعد از او فرزندش محمد، و بعد از او فرزندش على و بعد از على فرزندش حسن، و حجت از فرزندان حسن مى باشد.