پايه هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى

آیت الله حاج شیخ ابو طالب تجلیل تبریزى

- ۲ -


هر انسانى در هر رتبه از علم و فهم و ادراك از كمترين تا عاليترين رتبه، آنچه به آن از كتابهاى توحيد و خداشناسى نياز دارد در اين كتابخانه بزرگ موجود است، و جاى هيچگونه عذر براى فردى از افراد انسان در ترك مطالعه خداشناسى و فروگذارى در مسير و راه معرفة الله و خداشناسى از راه خودشناسى وجود ندارد. در بدن و روح انسان اسرار بيشمارى گرد آمده است، از اميرالمؤمنين عليه السلام در اين مورد نقل شده است كه فرمود:
و تحسب انك جرم صغير ***** و فيك انطوى العالم الاكبر
و انت الكتاب المبين الذى ***** با حرفه يظهر المضمر(1)
«تو اى انسان گمان مى كنى كه جرم صغير و كوچكى هستى، ولى عالم بزرگ اكبر در تو جمع بندى شده، تو كتابى هستى كه با حروف آن خداى تعالى آشكار مى شود».
بدن انسان خود عالمى است كه پنجاه هزار ميليارد سلول يعنى تقريباً ده هزار برابر جمعيت كره زمين كه هركدام يك فرد زنده مستقل است در آن زندگى مى كنند و در فعاليت دستگاههاى حيرت آور بدن انسان شركت دارند.(2)
سازمانهاى بدن خيلى پيچيده تر از سازمانهاى كشورهاى جهان است، و برنامه هاى بسيار منظم و حيرت انگيزى در آن جريان دارد، و هر واحد سلول بدون كوچكترين سرپيچى از آنها پيروى و وظيفه محوله به او را انجام مى دهد.

از آيات الهيه در انسان روحيات گوناگون و حيرت آور اوست

پاره اى از كشفيات علوم طبيعى را در ساختمان و سازمان بدن انسان در طى برهان نظم و حكمت يادآورى خواهيم كرد.
اما روح انسان مخزن اسرار است، دانشمندان در رشته هاى مختلف تخصص هاى علمى از درك كنه روح و حالات مختلفه او، از علم و خيال و حافظه و فكر و اراده و حب و بغض و شادى و غم و خواب و بيدارى و توجه و غفلت و غير آنها، به عجز خود اعتراف كرده اند.
زيرا روح و هيچكدام از حالات آن نه با حواس ظاهرى و نه با وسائل فنى قابل درك نيست همانگونه كه قرآن مى گويد:
«يسئلونك عن الروح قل الروح من امر ربى»
سوره اسراء/آيه 85

در «اصول كافى» كتاب توحيد باب اول، حديث دوم ـ بسند خود از يكى از اصحاب ابى منصور متطبب چنين روايت مى كند «قال: كنت انا و ابن ابى العوجاء و عبدالله بن المقفع فى المسجدالحرام، فقال ابن المقفع ترون هذا الخلق؟ و او مأييده الى موضع الطواف: ما منهم احد اوجب عليه اسم الانسانية الا هذا الشيخ الجالس يعنى اباعبدالله جعفر بن محمد (ع) الخ»
راوى مى گويد: ابن ابى العوجاء (كه زنديق بود) با ابن مقفع (كه از اشخاص معروف آن عصر بوده) با هم در مسجدالحرام بوديم، ابن مقفع اشاره به كسانى كه طواف مى كردند نموده، گفت: مى بينيد؟ هيچكدام از آنها را من شايسته نام انسانيت نمى دانم جز آنكس كه نشسته (يعنى امام صادق (ع)) كه تنها او شايسته نام انسانيت است. ابن ابى العوجاء گفت: بايد گفته تو را درباره او مورد آزمايش قرار داد. ابن مقفع گفت اين كار را نكن مى ترسم آنچه را كه دارى بر تو باطل سازد. ابن ابى العوجاء گفت: تو مى ترسى كه من او را بيازمايم و كذب گفته ات آشكار گردد. ابن مقفع گفت برو ولى خود را بپا.
راوى مى گويد: ابن ابى العوجاء بسوى آنحضرت رفت، چون برگشت گفت: «و يلك يا ابن المقفع ما هذا بشر و ان كان فى الدنيا روحانى يتجسد اذ اشاء ظاهراً و يروح اذا شاء باطناً فهو هذا»
و اى برتو ابن مقفع، اين بشر نيست، اگر در دنيا يك روح بود كه هرگاه خواست بصورت جسم و تن ظاهر شود، و هر گاه خواست همان روح باطنى باشد همين است. ابن المقفع از جهت آن پرسيد.
ابن ابى العوجاء گفت: پيش او نشستم، چون كسى ديگر غير از من باقى نماند ابتداء به سخن كرده به من چنين گفت: اگر آنچه اينها (خداپرستان) مى گويند صحيح باشد ـ چنانچه هست - اينها سالم ماندند از عذاب اخروى ولى شما منكرين هلاك شديد، و اگر آنطور باشد كه منكرين مى گويند ـ كه آنطور نيست ـ شما و آنها مساوى هستيد، زيرا در اين جهان هردو گروه از بهره هاى دنيا استفاده كرده ايد.
گفتم: ما و آنها همه يك سخن مى گوئيم.
فرمود: آنها مى گويند اعمال انسان بيهوده و بى نتيجه نيست و به همه آنها رسيدگى خواهد شد، آنها مى گويند آسمان آباد است (و نظم تدبير بر آن حاكم است) و خداوند مدبر وجود دارد ولى شما مى گوئيد آسمان بهم ريخته، و خداوند مدبر وجود ندارد آيا سخن شما و آنها يكى است؟!
ابن ابى العوجاء گفت سخنان او را غنيمت دانسته گفتم پس اگر آنچه خداپرستان مى گويند حق است چه مانع شده كه خدا بر آفريده هاى خود ظاهر شده آنها را به بندگى خود فراخواند، تا دو تن از آنها باهم اختلاف نكنند، چرا از آنها پوشيده است و پيامبران بسوى آنها فرستاده؟
فرمود: واى بر تو چگونه از تو پوشيده است كسى كه قدرتش را به تو در نفس خودت نشان داده، پيدايش ترا بعد از آنكه نبودى، بزرگى ترا بعد از خردى تو، نيرومندى ترا بعد از ناتوانى تو، و ناخوشى تو را بعد از سلامت تو، و سلامت تو را بعد از ناخوشى تو، و خشنودى تو را بعد از خشم تو، و خشم تو را بعد از ناخوشى تو، و غمناكى تو را بعد از شادى تو، و شادى تو را بعد از غمناكى تو، محبت تو را بعد از بغض تو، بغض تو را بعد از محبت تو، و تصميم گيرى تو را بعد از بى تصميمى تو، و بى تصميمى تو را بعد از تصميم تو، و اشتياق تو را بعد از كراهت تو، و كراهت تو را بعد از اشتياق تو، و ميل تو را بعد از بى ميلى تو، و بى ميلى تورا بعد از ميل تو، و اميد تو را بعد از نااميدى تو، و نااميدى ترا بعد از اميدوارى تو، و يادآورى تو را بعد از فراموشى تو، و فراموشى تو را بعد از آنكه در ذهنت حاضر بود.
بهمين ترتيب آنحضرت قدرت نمائى هاى خدا را در نفس من همى شمرد، تا آنجا كه گمان كردم خدا ميان من و او ظاهر مى شود.

شرح حديث

ملاصدرا در شرحش بر اصول كافى (كه از اول كتاب فقط 600 حديث را شرح كرده) در شرح اين حديث چنين مى گويد:
«الحالات النفسانيه و الانفعالات القلبيّة التى عددها (ع) مماليست بقدرة العبد و اختياره و لا يملك لنفسه شيئاً من ذالك فيشتهى و ينظر كرهاً يرهب جبراً و يرجو وييأس اضطراراً و يصح و يمرض سخطاً للمرض و يعيش و يموت شاء ام ابى لا يملك لنفسه نفعاً و لاضراً و لاموتاً و لاحياتاً و لانشوراً بل قديريدان يعلم فيجهله و يريدان يذكر فينسى و يريد ان ينسى الشيئى فيغفل عنه، فيذكر، و لايملك شيئا من ذالك.
(حالات نفسانى و انفعالات قلبى را كه آنحضرت بر شمرده است، بقدرت و اختيار انسان نيست، چيزى را بى اختيار دوست مى دارد و بى اختيار از چيزى بدش مى آيد، و بى اختيار اميدوار و نااميد مى شود، با اينكه مرض را دوست ندارد مريض مى شود، زندگى مى كند و مى ميرد چه بخواهد و چه نخواهد، نفع و ضرر و مرگ و زندگى بدست خود او نيست)
همه اينها بقدرت پروردگار متعال و نشانه هاى اوست كه پياپى در نفس انسان تحقق مى يابد.

برهان ششم خداشناسى: برهان نظم

قال الله تعالى:
ان فى اختلاف الليل و النهار و ما خلق الله فى السماوات و الارض لآيات لقوم يتقون
سوره يونس / آيه 6

همه ساختار حهان از نظم و قانون است و قوانين آفرينش تاروپود آنرا بهم يافته است.
سرتاسر موجودات جهان، از هستى و ذات و ذرات آنها گرفته تا همه تركيبات و تشكيلات و كيفيات و خصوصيات و حركات و سكنات آنها تابع قوانين بيشمارى است كه از ناحيه آفريدگار جهان در آنها جريان دارد.
با يك مطالعه اجمالى در ظاهر موجودات جهان، بدون نياز به كنكاشهاى علمى در درون آنها اين نظم عجيب و پيروى از قوانين خلقت را در مى يابيم.
شبها و روزها كه پى در پى مى گذرد تابع نظم و قوانين ثابت و لايتغير است. در هر سالى تعداد ساعات و دقايق، در هر كدام از شبهاو روزهاى سال، و هنگام طلوع و غروب آفتاب آن، با سالهاى گذشته و آينده يكسان و برابر است.
حيوانات از زمينى و هوايى و دريايى، هر كدام داراى نوعى است كه شكل و حجم و خصوصيات معينى دارد. خصوصيات انواع هر كدام از چرندگان و پرندگان و حشرات و حيوانات آبى، تحت ضابطه و قوانين معينى است كه هرگز از آنها تخلف ندارند.
ما به آسانى قوانين و ضوابطى را كه شكل و قد و ساير خصوصيات حتى غرايز هر كدام از انواع حيوانات را تعيين مى كند درك مى كنيم.
اين قوانين نسلا بعد نسل در آنها جارى است و نوع هر كدام از ديگران همچنان متمايز است، و از هر نوعى همان نوع خود به وجود مى آيد، و در نژاد هر كدام قوانين و ضوابط آن نوع ثابت است و در طول زمانها در آن ها همان قوانين جريان دارد.
جامدات از انواع سنگ و خاك گرفته تا انواع فلزات و شبه فلزات، هر كدام از قوانين معينى بدون كوچكترين تخلف پيروى مى كنند، هر كدام خواص و آثار و كيفيات معينى دارند كه هر انسانى كم و بيش به آنها آشناست اگر چه مشروح خواص فيزيكى و شيميايى آنها در علوم فيزيك و شيمى تبيين شده است.
نباتات و گياهان، از درختان بزرگ تنومند گرفته تا علفهاى ريزه همه تابع قوانين حاكم بر جميع نباتات، و همچنين هر نوع گياهى در خصوصيات ساق و برگ و ميوه از قوانين حاكم بر آن نوع متابعت مى كنند.
برگ هر كدام از انواع گياهان و درختان شكل خاصى دارد كه هرگز از آن شكل تخلف ندارد. ميوه درختان، هر نوعى از آن ها در شكل و طعم و هسته و تخم و غيره. از قوانين خاصى متابعت مى كند و هرگز از آن تخلف ندارد.

جهان كتاب الله تكوينى است

قرآن كريم سراسر جهان را آيات الهى مى داند و در حقيقت عالم تكوين، كتاب معظمى است كه مضمونش معرفة الله است، و هر قانون در موجودات آيه اى است از آيات اين كتاب، قرآن در 40 آيه موجودات جهان را آيه ناميده است.
اين آيات دلالت دارند بر اينكه موجودات عالم آيات خدا است و مطالعه كتاب تكوينى موجب افزايش معرفت خدا است.
علوم طبيعى ابزارهاى ارزنده اى براى خداشناسى هستند.
هر واحدى از واحدهاى علمى در علوم طبيعى كشف از قانونى مى كند كه حكايت از قانونگزار آن دارد، و اكتشاف هر قانونى در طبيعت راه ديگرى براى خداشناسى در پيش پاى عقل قرار مى دهد.
هر قدر علوم طبيعى پيشرفت كند دريچه هاى خداشناسى بيشتر به روى بشر باز مى شود كه بايد از اين دريچه ها بسوى آفريدگار جهان نگريست.
نه اينكه بهره هاى مادى آنها انسان را فريفته و به خود مشغول سازد، و از توجه به خداى بزرگ باز دارد، و كوركورانه از كنار آيات الهى گذشته و در ظلمات ماديت فرو رود و اصالت انسانى خود را ببازد.
علوم پديده بشر نيست بلكه بشر مانند مرغى است كه دانه هائى از علوم را مى چيند. حتى اختراع ها جز آشنا شدن با موجودات و خواص آنها نيست.

نظم در درون ذرات جهان

نظم كه در منظومه شمسى هست و كره زمين و سائر سيارات بطور منظم بر دور خورشيد مى گردند، در درون ذرات جهان نيز كه آتم ناميده مى شود وجود دارد.
هر آتم منظومه اى است مانند منظومه شمسى كه الكترونها در آن برگرد محور اتم بطور منظم دور مى زنند.
همچنين سلولها كه كوچكترين مواد ساختمانى بدن هستند و در بدن هر انسان بمقدار ده هزار برابر مردم كره زمين سلول وجود دارد، هر كدام يك فرد حيوان است كه قوانين تغذيه و حركت و احساس و توالد، در آن جريان دارد. مدتهاست كه مطالعات دانشمندان درباره شناخت شگفتى هاى سلول ادامه دارد.

نظم دليل قاطع، بربوجود آورنده آنست

اگر تعدادى دانه هاى تسبيح را پس از پاره شدن آن روى هم بريزند آيا ممكن است خود بخود همانند وضعيت اولى كنار هم چيده شوند؟!
اگر يك ماشين آجر را روى هم بريزند، آيا امكان دارد اطاقى يا ساختمانى منظم و مجهز و طبق نقشه مهندسى بطور تصادف از آنها بوجود آيد؟!
اگر تعدادى رنگها كنار يكديگر قرار گرفته باشند، آيا ممكن است بطور تصادف منظره زيبايى تنظيم شود؟!
اگر از مقدارى پشم هاى رنگارنگ رويهم بريزند آيا ممكن است بطور تصادف قالى زيبا با نقشه منظم باقته شود؟!
باين ترتيب روشن است كه مطالعه نظم موجود در سرتاسر جهان هستى چگونه ما را به شناخت خالق و صانع و آفريدگار جهان رهنمون مى سازد.

برهان نظم، از ديد رياضى

از ديدگاه رياضى اثبات وجود پروردگار جهان آفرين، از راه مطالعه نظم بكار رفته در موجودات جهان، با محاسبه احتمالات در ساختار يك ساختمان بتصادف روشن مى گردد.

محاسبه احتمالات در ساختار يك ساختمان به تصادف

اگر آجرى بر زمين گذاشته شود و آجر ديگرى بطور تصادف روى آن قرار گيرد، احتمال اينكه در ميان، شش سطح، كه هر آجر دارد يكى از دو سطح بزرگ آن روى آجر اولى قرار گيرد، 31 است و احتمال اينكه آجر دوم بطور طولى روى طول آجر اول قرار گيرد نه بطور عرضى 21 است، و احتمال اينكه طول و عرض آجر دوم موازى طول و عرض آجر اول بوده و به راست و چپ منحرف نباشد، اگر مجموع درجات انحراف به راست و چپ را 45 درجه فرض كنيم، 451 است.
آن وقت چون عرض آجر، مثلا 10 سانتى متر است، احتمال اينكه درست عرض آجر دوم روى آجر اول قرار گيرد و كنار آنها مطابق هم، يك سانتى متر و يا بيشتر از آن پس و پيش نباشد، 101 است.
و چون درازاى هر آجر، مثلا 20 سانتيمتر است، احتمال اينكه درست طول آجر دوم روى طول آجر اول قرار گيرد، 201 است.
در نتيجه، احتمال قرار گرفتن آجر دوم درست روى آجر اول براى ساختن يك پايه مساوى است با: 540001 = 201 × 101 × 451 × 21 × 31
و احتمال قرار گرفتن سه آجر بر روى هم، به همان كيفيت، مساوى است با:
29160000001 = 540001 × 540001

و احتمال قرار گرفتن چهار آجر بر روى هم، به همان كيفيت، مساوى است با:
1574640000000001 = 540001 × 540001 × 540001

يعنى، يك احتمال از بيشتر از صد و پنجاه ميليارد احتمال.
به اين ترتيب عدد احتمالات در قرار گرفتن بيست دانه آجر روى هم مساوى با عددى است داراى (سى و دو) رقم، كه (پنجاه و هفت) صفر در كنار آن باشد، كه احتمال قرار گرفتن بيست دانه آجر بطور مرتب بر روى همديگر يكى از آنهاست.
براى اينكه بزرگى محيرالعقول اين عدد را بفهميم كافى است كه بدانيم: اگر خاك همه كره زمين(3) (حتى زير اقيانوسها) را تا عمق سى هزار متر، به ذرات كوچكى كه يك ميليون واحد آن در يك ميليمتر مربع مى گنجد تقسيم كنيم.
سپس هر يك از آن ذرات را ببزرگى كره زمين فرض نموده، آنگاه با يك تقسيم محيرالعقول ديگر هر يك از آنها را بتعداد ذرات كره زمين تقسيم و تجزيه نمائيم، تعداد همه آن ها نسبت به عدد مذكور بقدرى كوچك است كه اگر (ده ميليارد × ده ميليارد) بار معادل آنرا بر آن اضافه نمائيم تقريباً مساوى با عدد مذكور خواهد بود.
حال تصور كنيد ساختمانى كه (20 هزار) آجر در ساختار آن بكار رفته حساب احتمالات به وجود آمدن آن بتصادف به كجا مى كشد؟!
اكنون نوبت آنست بينديشم ساختمان جهان با عظمت، كه يك فرد انسان از آن از (50 هزار ميليارد) سلول بطور منظم ساخته شده چگونه ممكن است بتصادف به وجود آيد؟!!!

برهان هفتم خداشناسى: برهان حكمت

قال الله تعالى:
سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق سوره فصلت / آيه 52
فرق برهان نظم و برهان حكمت آن است كه در برهان نظم سخن از قانون آفرينش است كه همچون تار و پود در سراسر عالم جريان دارد.
نظم يعنى قانون، برهان حكمت جدا از برهان نظم است.
حكمت يعنى اين كه هر كارى را براى هدف معين به موقع انجام دهد و هر چيزى را در موردى كه شايسته آنست و براى تحقق هدف لزوم دارد بكار ببرد. حكيم به كسى مى گويند كه كارهاى او بجا و بموقع است و كار بيهوده نمى كند. برهان حكمت تنها اثبات وجود صانع نمى كند، بلكه علاوه بر اثبات وجود صانع، علم و تدبير او را هم اثبات مى كند.
مثلا اگر ساختمانى را ببينيم كه داراى ويژگيهاى يك ساختمان كاملا مهندسى است مى فهميم كه ساختمان را مدبرى ساخته است براى تامين زندگى انسانها.
در اثبات برهان حكمت كافى است كه انسان ساختار بدن خود را مورد مطالعه قرار دهد، چنانچه در اثبات برهان نظم هم كافى است.
در «عوالى اللئالى» روايت كرده است: مجاشع ا ز پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه واله وسلم ـ پرسيد، كيف الطريق الى معرفة الحق قال صلى اله عليه واله : «معرفة النفس».
آرى، معرفة النفس و خودشناسى بهترين راه خداشناسى است كه در اختيار همگان است، و هر كس با اندكى تامل در ساختار بدن خود خدا را مى شناسد، از وقتى كه طفل از مادر متولد مى شود طبق نيازهاى او وسائل زندگى او را فراهم كرده، پستان مادر را پر از شير كرده و در آغوش او كه كانون مهر و محبت است براى طفل آماده كرده، تا سر پستان در ميان لبهاى لطيف طفل قرار گرفت با اندك فشار شير به آرامى در دهن او مى ريزد، مى دانيم كه اگر انسان چند روزى نخورد و نياشامد مى ميرد، آفريدگار مهربان از آن هنگام كه طفل متولد مى شود، و توان تهيه غذا و حتى تغذى از غذاهاى مختلف را ندارد، در آغوش مادر با آفريدن پستان در سينه وى، و ايجاد شير در آن همان وقت كه مادر بچه دار مى شود، براى طفل، غذا تهيه فرموده است.
شير به شهادت غذاشناسان بهترين غذا براى رشد طفل است كه مى تواند آن را با همه لطافت و ظرافت اعضاى گوارشى خود هضم كند.
حكمت الهى را ببينيد براى پستان نوكى لطيف آفريده كه در دهن طفل جاى گيرد، سوراخ هاى بسيار ريز در آن قرار داده، كه با كمترين فشارى كه لبهاى لطيف طفل بر آن وارد آورد، شير در دهن او جارى شود، اگر سر پستان سوراخ نداشت شير از آن بيرون نمى آمد، و اگر سوراخهاى آن، چنان ريز نبود در حال عادى شير از پستان فرو مى ريخت.
چه كسى به طفل نوزاد كه هنوز هيچ چيز را تشخيص نمى دهد آموخت آنگاه كه سرپستان در دهانش قرار مى گيرد لبهاى خود را حركت دهد و آنرا بمكد؟
اميرالمومنين على ـ عليه السلام ـ در نهج البلاغه(4) به اين حكمت خداوند جهان آفرين اشاره كرده و مى گويد: «فمن هداك لاجتراء الغذاء من ثدى امك»: چه كسى تو را آموخت كه غذا را از پستان مادر جذب كنى.
تا مدتى كه طفل جز با شير نمى تواند تغذيه كند، در دهان او دندان نيست، آنگاه كه توان تغذيه از غذاهاى مختلف يافت در دهان او دندان مى رويد. دندانها در دو رديف بالا و پايين در برابر هم قرار دارد تا غذا در ميان آنها با فشار فك پايين بريده و جويده شود.
فك بالا به محكم ترين استخوانهاى بدن، يعنى استخوان جمجمه كوبيده شده وثابت است. غذا با حركت فك پايين و فشار آن به فك بالا در ميان دندانها خرد شده و جويده مى شود.
دندانهاى جلوى كه در مدخل دهان قرار گرفته تيز آفريده شده، تا لقمه را ببرد، ولى دندانهاى عقبى، پهن و ناصاف است تامانند آسياب، غذا در ميان آنها خرد شده و قابل هضم شود. زبان، مامور گرداندن غذا در دهان و قرار دادن آن در ميان دندانهاست، آنگاه كه خرد شده و آماده هضم گرديد، آن را از گوشه و كنار دهان جمع و گلوله نموده و از گلو پايين مى فرستد.
اگر انسان 24 ساعت گرسنه بماند همه اعضاء بدنش احساس ضعف مى كند، و پس از خوردن غذا بسرعت تمام اعضاء احساس قوت مى كند، چه ريزه كارى ها بكار رفته كه اثر يك لقمه غذا در سرتاسر بدن بسرعت ظاهر مى شود.
آيا جز دست حكمت حكيم مى تواند اين چنين ظرافتها را تنظيم كند؟! غذا جوهرش مصرف بدن مى شود و موادّ زائدش از بدن دفع مى گردد، اگر انسان گرسنگى را متوجّه نمى شد چه خطر بزرگى پيش مى آمد، به همين سادگى هر انسان مى تواند در ساختار بدن خود بينديشد و از اين راه خداى خود را بشناسد.

مطالعات خداشناسى در ساختار بدن انسان با اكتشافات علمى

مطالعه اكتشافات علمى در ساختار بدن انسان، هر چه بيشتر ما را با حكمت آفرينش ريزكارى هاى حيرت آور بدن انسان، آشنا مى سازد.
اينك ما نمونه اى از آنها را بطور فشرده اينجا ذكر مى كنيم.

برخى از آيات الهى در دستگاه گوارش

الذى خلقنى فهو يهدين، والذى هو يطعمنى و يسقين»(5)
از آيات بينات الهيه ونشانه هاى روشن پروردگار در انسان، همانند همه حيوانات، دستگاه دريافت رزق و بدل ما يتحلل است، كه از راه دهن وارد بدن انسان و حيوان شده و پس از طى يك سلسله مراحل اعجاب انگيز، در نهايت، رزق الهى به كليه سلولهاى بدن مى رسد.
يكى از دانشمندان مى گويد:(6) تا به حال هزاران كتاب درباره هاضمه و طرز كار دستگاه گوارش نوشته شده ولى هر سال كشفيات جديدى در اين زمينه مى شود و آنقدر مطالب تازه در اين باره نوشته مى شود كه موضوع هميشه تازگى دارد، اگر ما جهاز هاضمه را به يك آزمايشگاه شيميائى تشبيه كنيم، و مواد غذايى را كه به درون آن مى رود، مواد خام
اين آزمايشگاه بدانيم، آن وقت حيرت مى كنيم كه عمل هضم تا چه اندازه كامل است، كه هر چيز خوردنى را هضم مى كند و تحليل مى برد.
معده غذاهاى گوناگونى كه در آن مى ريزد، موادى را كه مفيد تشخيص بدهد انتخاب نموده با مواد شيميائى كه خود توليد كرده است مخلوط، و مواد زايد آن را دفع، و بقيه را به انواع گوناگون تقسيم و به مصرف ترميم گوشت، پوست، استخوان، مو، خون و رگ و غيره مى رساند، و ميلياردها سلول كه در بدن انسان زندگى مى كنند از آن تغذيه مى شوند.

بخش هاى مختلف دستگاه گوارش

ما در اين جا چند مرحله از دستگاه گوارش را مورد بررسى قرار مى دهيم:
گوارش در دهان: دندانهاى جلو براى پاره كرده، و دندانهاى عقبى براى آسيا كردن طرح شده اند، نيروى عضلانى كه براى اين منظور به كار مى رود بسيار زياد است، مثلا دندانهاى پيشين ممكن است نيرويى برابر با 34 كيلوگرم ايجاد كنند و دندانهاى آسيا مى توانند يك نيروى خرد كننده به ميزان 42 تا 100 كيلوگرم توليد كنند.
بزاق (آب دهان): پيدايش تغيير در ساختمان شيميايى غذا از دهان شروع مى شود، «بزاق» اولين شيره گوارش است كه تركيب غذا را تغيير مى دهد، زيرا در آن ماده اى وجود دارد «پيتالين» نشاسته را تجزيه كرده و به قند تبديل مى كند.
بزاق از منبع 3 جفت غده هاى بزاقى ترشح مى شود:
1ـ غده هاى زيرزبانى
2ـ غده هاى بناگوش
3ـ غده هاى زير فكى
ترشح بزاق دائمى است، و در حال عادى هم كمى بزاق ترشح مى شود، فايده ترشح دائمى بزاق، مرطوب و پاك و لغزنده نگهداشتن زبان وگونه هاست، بطورى كه تماس آنها با دندانها موقع سخن گفتن موجب زخم شدن آنها نمى شود. مقدار ترشح در حال جويدن و بلعيدن افزايش مى يابد.
بلع: عمل بلع به سه مرحله تقسيم مى شود:
مرحله اول جمع كردن گلوله غذايى بر روى زبان، سپس با يك بالا رفتن ناگهانى زبان، لقمه غذايى را به داخل حلق پرتاب مى كند.
مرحله دوم عبور لقمه غذائى از حلق، همين كه غذا به حلق رسيد مجراى بينى توسط بالا رفتن زبان كوچك كه به انتهاى سقف دهان چسبيده بسته مى شود، انقباض ماهيچه هائى كه در اطراف حنجره قرار دارند ناحيه طنابهاى صوتى را تنگ كرده، و مانع ورود غذا به ششها مى شود، لقمه غذائى توسط عضلات تنگ كننده حلق، گرفته شده و به طرف مرى رانده مى شود.
مرحله سوم عبور ماده غذايى از مرى است، عضلات قسمت فوقانى مرى انسان حلقوى شكل است، ولى عضلات قسمت تحتانى آن صاف است، مرى با يك سرى حركت دودى توليد امواج مى كند، هر موج حركت دودى 5 تا 6 ثانيه طول مى كشد، نيروى جاذبه نيز يك عامل مهم است كه به حركت غذا در مرى به طرف معده كمك مى كند.
مرى هم مانند دهان و قسمت هاى ديگر لوله گوارش از غشاى مخاطى پوشيده است. مخاط لغزنده مرى اين عضو را از خراشى كه ممكن است ذرات سفت موجود در لقمه روى ديواره مرى وارد مى سازد، نگه مى دارد(7).
معده: معده عضو اسرارآميز و عجيبى است. معده توقفگاهى است در سر راه عبور مواد غذايى از دستگاه گوارش، به منظور تجزيه و تركيب و قابل جذب شدن مواد غذايى، در مدتى كه غذا در معده مى باشد ديواره معده انقباضات دودى مى كند، قسمت عمده ديواره كلفت معده از طبقات ماهيچه اى درست شده كه انقباضات نيرومند آنها به شكل حركات دودى آشكار مى شود، به علت انقباض عضلات دو انتهاى معده بسته مى شود، غذا از يك تا دو ساعت در اين كيسه باقى مى ماند(8).
سطح داخلى معده را غشايى «مخاطى» مى پوشاند كه در آن تعداد بسيارى بالغ بر «35000000» غده كوچك، مخصوص ترشح شيره معده است، شيره معده بسيار اسيدى است(9). در معده اسيدى آنقدر سوزان وجود دارد كه اگر روى دست شما ريخته شود ايجاد تاول مى كند. همچنين ماده محافظى در معده وجود دارد كه هيچ ماده اى نمى تواند از آن گذشته و به جدار معده آسيب برساند. در ديواره معده غده هاى گوناگون وجود دارد كه از هر كدام ماده مخصوصى ترشح مى شود كه در تجزيه و تحليل نوعى از مواد غذايى موثر است، مثلا برخى از غده ها ماده اى ترشح مى كنند كه عامل تجزيه «پروتئين» است.
برخى از غده ها ماده اى ترشح مى كنند كه شير را تبديل به ماست مى كند برخى از غده ها ماده اى ترشح مى كنند كه براى تجزيه چربى ها به كار مى رود، برخى از غده ها ماده اى ترشح مى كنند كه روى انواع ويتامينها اثر كرده و سبب مى شود كه آن ويتامين جذب و در جگر ذخيره شود.(10)
هنگامى كه غذا در معده هست «اسفنگرپيلور» بسته است، تا وقتى كه قسمت عمده محتويات معده به صورت آبگون درآيد تدريجاً اثر هضم معدى كم مى شود و ترشح شيره معده كاهش مى يابد و غذا كاملا آبگون مى شود; آين آبگون به «كيموس معدى» موسوم است،كيموس پس از معده وارد روده ها مى شود(11).
هر سه يا چهار ساعت يكبار معده بى اختيار شروع به انقباض مى كند: و همين انقباضهاى بى اراده است كه به عنوان درد گرسنگى شناخته مى شود.
جگر (كبد): جگر مهمترين كارخانه شيميايى بدن است، هر ماده اى كه وارد بدن شود، ولى نتواند تجزيه شده و انرژى آزاد كند يا جزء بدن گردد، براى «دفع سميت» به جگر مى رود، كارى كه جگر مى كند اين است كه مواد شيميايى به آنها مى افزايد و آنها را محلول مى سازد تا بتواند به سرعت از ادرار دفع شود(12).
امروزه بيش از پانصد عمل و وظيفه عجيب براى جگر شناخته اند، و هنوز بايد گفت صورت ريز اين وظايف به درستى تشريح نگرديده، و پرونده آنها بسته نشده است(13).
جگر هزاران فعاليت استحفاظى دارد، مواد مضر را با مواد ديگر مى آميزد و تركيبات غيرمضره درست مى كند; بعضى عناصر را كه براى بدن زيانبخش مى باشد فوراً معدوم مى سازد، عده اى ديگر از عناصر مضر را در خود نگاه داشته به مرور و بمقدارى كه قابل تحمل است پس مى دهد.

پى‏نوشتها:‌


1 . ديوان منسوب به اميرالمومنين(ع)
2 . كتاب فيزيولوژى تن آدمى تاليف ايزاگ آسيمون ترجمه دكتر بهزاد
3 . كل مساحت كره زمين را (510) ميليون كيلومتر مربع تعيين كرده اند
4 . نهج البلاغه خطبه 162
5 . سوره شعراء/ 9 7
6 . راز آفرينش، كورسى موريس، ترجمه محمد سعيدى
7 . فيزيولوژى انسان: ترجمه گروه فيزيولوژى دانشگاه تهران، صفحه 339-341.
8 . بدن انسان، ترجمه دكتر ا. شكى، صفحه 73.
9 . تن آدمى، ترجمه دكتر بهزاد، صفحه 265-271
10 . اقتباس از كتاب بدن انسان ترجمه دكتر ا. شكى صفحه 74-76.
11 . تن آدمى ترجمه دكتر بهزاد، صفحه 265-271
12 . تن آدمى ترجمه دكتر بهزاد، صفحه 265-271
13 . مقاله مجله دانشمند، سال 4، شماره 12 و مقاله دكتر شكاور، مجله دانشمند سال1، شماره 7.