بسم الله الرحمن الرحيم
براهين اصول معارف الهيه و عقائد إماميّه
مقدّمه
حجج الله على الخلق اجمعينارزشمندترين دانشها، دانش و علم به معارف الهيه و آشنائى
با دلائل قطعيه عقائد حقه است كه راه گشاى انسان بسوى سعادت ابدى مى باشد.
قرآن كريم تفكر و انديشه در آفريدگار جهان و هدف آفرينش را به انسانها تذكر داده و
راه و روش آنرا چنين بيان مى دارد:
ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولى الالباب الذين
يذكرون الله قياماً و قعوداً و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا
ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار.
ربنا انك من تدخل النار فقد اخزيته و ما لظالمين من انصار ربنا اننا سمعنا مناديا
ينادى للايمان ان آمنوا بربكم فامنا ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و كفر عنا سيئاتنا و
توفنا مع الابرار ربنا و آتنا ما وعدتنا على رسلك و لاتخزنا يوم القيامة انك لا
تخلف الميعاد.
سوره آل عمران آيه 193-190
در اين آيات خداوند تعالى توجه انسانها را به آيات و نشانه هاى الهى جلب مى كند.«ان
فى خلق السموات و الارض... لايات لاولى الالباب» بتحقيق در خلقت آسمانها و زمين و
پشت سرهم آمدن شب و روز آياتى است براى دارندگان عقل و بينش. «الذين يذكرون الله
قياما و قعودا و على جنوبهم» آنانكه در همه حال به ياد خدا هستند، در حالات مختلف
زندگى، در حال ايستاده، نشسته و به پهلو خوابيده - ياد خدا تعطيل ندارد در حال
استراحت و در حال اشتغال به فعاليتها ياد خدا بايد در دل محفوظ باشد.
«و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك» تفكر مى كنند در
آفرينش آسمانها و زمين، پروردگارا تو دستگاه آفرينش را بيهوده نيافريدى تو از
بيهوده كارى مبرا هستى ـ اگر تنها همين است كه ما متولد شويم و بخوريم و بخوابيم و
زندگى مادى را سپرى كنيم و بعد هم بميريم، كه مى شود بازيچه، چگونه مى شود كه
آفرينش بى هدف باشد، اگر فردى را ببينيد كه كار بيهوده مى كند او را سرزنش مى كنيد،
چگونه امكان دارد كه آفريننده عقل، خود، كار غير عاقلانه بكند.
«فقنا عذاب النار» ما را از آتش دوزخ نگهدارى فرما ـ از عذاب آتش كه دست آورد
خداناشناسى و نافرمانى از خداست نگهدار. «ربنا انك من تدخل النار فقد اخزيته و ما
للظالمين من انصار» پروردگارا تو هر كس را در آتش افكندى خوار نمودى، ستمگران ياورى
ندارند.
تنها سوختن تن و جسم نيست كه بالاترين مرحله عذاب جسمانى است، بلكه بالاتر از آن
سوزش دل است. آنانكه ستم ورزيدند به خود ستم كردند، هر كس هر چه كرد به خود كرد.
«ربنا اننا سمعنا مناديا ينادى للايمان ان آمنوا بربكم ربنا فآمنا فاغفرلنا ذنوبنا
و كفر عنا سيئاتنا و توفنا مع الابرار ربنا و آتنا ما وعدتنا على رسلك و لاتخزنا
يوم القيامة انك لاتخلف الميعاد» پروردگارا ما شنيديم كه ندا دهنده اى ندا سر داده
است كه به پروردگار خود ايمان آوريد، ماهم ايمان آورديم، تو نيز ما را بيامرز و
بديها و گناهان ما را بريز و ما را با نيكان از دنيا ببر، و آنچه را كه توسط رسولان
خود به ما وعده داده اى عطا كن و در روز قيامت ما را خوارمساز، بيقين تو برخلاف
وعده خود رفتار نمى كنى.
اين زندگى كوتاه را براى اولين بار و آخرين بار در اختيار ما گذاشته اند، يكبار
انسان به اين جهان مى آيد و مدت كوتاهى نصيب اوست، آيا نبايد انسان عاقل بينديشد كه
اين مدت كوتاه را صرف چه چيز بكنم؟! همينطور خود را تسليم كردن به حوادث روزگار
صحيح است؟! يا آنكه بايد فكر كند از نعمتى كه به من داده شده و دوباره داده نخواهد
شد چگونه بايد بهره بردارى كنم و براى چه آفريده شده ام؟اينجاست كه انسان بايد به
فكر هدف خلقت و آفرينش خود بيفتد كه خدا مرا براى چه خلق كرده، براى اين تفكر بايد
ابتدا در نظر گرفت كه انسان چيست؟
ميدانيم كه ماهيت انسان حيوان ناطق است، نه تنها بگفته فلاسفه، بلكه خودمان نيز
مى بينيم امتياز انسان از ديگر موجودات طبيعت آنست كه جماد نيست و نمو دارد، و در
ميان نباتات نيز ممتاز است به اينكه مانند سائر حيوانات متحرك بالاراده است.
در ميان حيوانات هيچ امتيازى براى انسان از نظر جسمى نيست بلكه انسان نياز به پوشاك
دارد و حيوانات ديگر نياز به پوشاك ندارند. بسيارى از حيوانات از نظر بينائى و
شنوائى از انسان نيرومندترند، و همچنين امتيازات ديگر جسمانى.
امتيازى كه به انسان برترى داده نيروى ادراك است اين نيرو در انسان بسيار قوى است.
پس ويژگى عمده اى كه در آفرينش انسان بكار رفته نيروى ادراك و قدرت فهم است. از
اينجا مى فهميم هدف از آ فرينش انسان كه تنها از انسان ساخته است علم است.
ارزشمندترين علم آنست كه به والاترين و برترين معلوم تعلق گيرد و آن علم خداشناسى
است، قرآن مى گويد «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» اى ليعرفون، هدف از آفرينش
انسان شناخت خداست.
اگر انسان از شناخت پروردگار متعال غفلت كند در واقع از انسانيت خود بهره گيرى
نكرده است، سعادت انسان منوط به ارتباط با پروردگار عالم است، ارتباط آفريده با
آفريدگار، ارتباط ممكن الوجود با واجب الوجود، و مخلوق با خالق، و ظل باذى ظل، سايه
با سايه افكن، موجود ناپايدار با موجود پايدار. حتى در زندگى مادى هم انسان نيازمند
به اين ارتباط است، قرآن مى گويد «و من اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا» هر كس از
ياد پروردگار غافل شود سختى زندگى به او فشار مى آورد.
آسايش زندگى تنها به خور و خواب نيست، انسان ممكن است در ميان رختخواب نرم غنوده
باشد ولى خيالات اضطراب آور چنان وجود او را تحت سلطه قرار دهد كه اگر روى سنگ هاى
سخت مى خوابيد و آن افكار كشنده را نداشت قطعاً آرامش بيشترى داشت.
تنها چيزى كه به انسان آرامش روحى مى بخشد، و انسان را در برابر حوادث پيش بينى شده
و پيش بينى نشده مقاوم و با آرامش نگه مى دارد ياد خداست.
سرتاسر جهان آيات خداست، همانطور كه قرآن همه آيات خداست، تمام آفرينش آيات خداست،
جهان كتاب الله تكوينى است. كتاب الله بر دو گونه است، كتاب الله تشريعى كه آخرين و
كاملترين آنها قرآن كريم است، و ديگر كتاب الله تكوينى.
آنچه در كتابها نوشته شده و در كتابخانه هاى دنيا ثبت است اطلاعات بسيار ناچيزى از
اسرار جهان آفرينش است كه كتاب الله تكوينى است.
و فى كل شيئى له آية ***** تدل على انه واحد
برگ درختان سبز در نظر هوشيار ***** هر ورقش دفتريست معرفت كردگار
تمام رشته هاى علوم طبيعى كه پيشرفت كرده و تمدن بشر را به حد غير قابل مقايسه اى
با زمانهاى گذشته رسانده علم خداپرستى هستند، و هر قانون طبيعى كه كشف شده مرتبط با
بوجودآورنده و قانونگذار آنست.
ما در اين نوشتار برخى از براهين قطعى اصول معارف الهى و عقائد اسلام و اماميّه را
تا حدّ لازم، از قرآن كريم و احاديث و كتب تفسير و كلام و تاريخ ملل و رشته هاى
علوم طبيعى استخراج و گردآورى نموده ايم، تا در عروج به مدارج كمالات الهى يار و
مددكار اهل بينش و انديشه باشد.
ناگفته نماند اصل اين كتاب بعربى نگاشته شده سپس بفارسى هم ترجمه شده است.
بجز آنچه در بخش خداشناسى و توحيد مربوط به علوم طبيعى است و در آنها به منابع
فارسى استناد شده كه آنچه در اين نوشتار آمده اصل است و بعربى ترجمه شده است.
ترجمه بخش امامت اين كتاب از عربى به فارسى توسّط فاضل دانشمند حجّة الاسلام آقاى
شيخ محمد تقى مجتهدى تبريزى دامت تأييداته انجام گرفته كه زحمات ايشان موجب تقدير و
تشكّر است.
حوزه علميه قم
ابوطالب تجليل التبريزى
براهين خداشناسى
بسم اللّه الرحمن الرحيم
معرفة الله (خداشناسى) فطرى است
افى الله شك فاطر السماوات و الارض
سوره ابراهيم / آيه 10
خداشناسى و معرفة الله در فطرت و خلقت انسان نهاده شده، و بفطرت خود بدون نياز به
هر برهانى وجود خدا را ادراك مى كند.
قرآن مى گويد«فاقم وجهك للدين حنيفاً فطرة الله التى فطرالناس عليها لا تبديل
لخلق الله ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لايعلمون سوره روم / آيه 30
در دعاى حضرت سيدالشهدا، عليه الاف التحية و الثناء چنين آمده: «كيف يستدل عليك بما
هو فى وجوده مفتقر اليك ايكون لغيرك من الظهور ما ليس لك متى غبت حتى تحتاج الى
دليل يدل عليك عميت عين لا تراك عليها رقيبا و خسرت صفقة عبدلم تجعل له من حبك
نصيباً». يعنى: بار الها چگونه مى شود استدلال كرد بر تو با موجودى كه در ذاتش به
تو نيازمند است، آيا موجودات ديگر ظهورى دارند كه تو ندارى «متى غبت حتى تحتاج الى
دليل....»، يعنى :
كى غائب شده اى كه نيازمند به دليل باشى؟ كور باد ديده اى كه تو را مراقب خود نبيند
و در خسارت باد سرمايه بنده اى كه برايش از حب خود نصيبى قرار ندادى در كلمات
اميرمؤمنان عليه السلام نيز آمده است :
«ما رايت شيئاً الا و رايت الله قبله و بعده و معه»، چيزى را نديدم جز آنكه خدا را
قبل از آن و بعد از آن و با آن ديدم.
در ادعيه اميرالمؤمنان ـ عليه السلام ـ نيز هست:
«يا من دل على ذاته بذاته»، اى كسيكه دليل او خود اوست.
انسان داراى ادراكات فطرى است، بالفطره آنها را بدون توقف به برهان و دليل ادراك
مى كند، چنانچه در روانشناسى آمده انسان هم داراى ادراكات غريزى است كه در آن با
سائر حيوانات اشتراك دارد، مانند ادراك حب فرزند و ادراك دردهاى جسمانى، و هم داراى
ادراكات فطرى است كه ويژه انسان است، و بالبداهه آنها را بدون نياز به برهان و دليل
ادراك مى كند، مانند محال بودن اجتماع نقيضين. ادراك وجود خدا نيز از جمله ادراكات
فطرى انسان است.
بعضى احتمال داده اند، ادراك فطرى وجود خدا نيز به نوعى برهان برمى گردد، زيرا
برهان پى بردن از معلول به علت، برهانى است ابتدايى و ساده و هر انسانى بعد از آنكه
فهميد من هستم، پيش از آنكه موجودات ديگر را درك كند وقبل از آنكه چشم و زبان و
ذائقه اش چيزى را درك كند مى تواند بفهمد كه من هستم و بدنبالش تشخيص دهد كه من
نبودم و هستم، فوراً ناخودآگاه برهانى در انديشه اش نقش مى بندد و نتيجه مى گيرد كه
بوجود آورنده اى دارد اين برهان ساده و ابتدايى است ولى اينكه بعضى گفته اند فطرة
همين برهان است صحيح نيست زيرا فطرت بالاتر از اينست كه توسط معلول علت را ادراك
كند.
تاريخ بشر از ابتدا نشان مى دهد كه او هميشه خداشناس بوده، هيچ دليلى بر اين نيست
كه بشر در مرحله اى عقيده به خدا نداشته، بلكه آثار بدست آمده از حفاريها نشانه هاى
خداشناسى انسان را نشان مى دهد در همه جامعه ها انسانها خداشناس بوده اند و حتى
بت پرستها نيز در حقيقت خداشناس بوده و در تعيين مصداق اشتباه كرده اند و در جوامع
كمونيستى نيز مردم وقتى آزاد شدند اظهار خداشناسى كردند و اين گواهست كه آنها در
طول 70 سال مانند آتش زيرخاكستر در نهان خود خداشناس بوده اند.
براهين اثبات واجب الوجود
برهان در اصطلاح منطق، قياسى است كه افاده يقين كند، بطور فشرده، منطق 9 فصل دارد
كه 4 فصلش كليات است و اشكال اربعه و كيفيات قياسات است و 5 فصل ديگر انواع قياسها
است كه عبارتند از: برهان، خطابه، جدل، مغالطه، شعر.
برهان يعنى دليل قاطع كه افاده يقين مى كند. بر دو قسم است: برهان لمى و انى.
حكيم حاجى سبزوارى گويد:
برهاننا باللمّ و الانّ قسم ***** علم من العلة بالمعلول لم
و عكسه انّ و لم اسبق ***** و هو باعطاء اليقين اوثق
برهان ما به لمّ و انّ تقسيم مى شود، علم از علت به معلول (مانند پى بردن از آتش به
سوخته شده) لمّ نام دارد و عكس اين يعنى از معلول پى به علت بردن را انّ گويند كه
برهان لمّ بر آن تقدم رتبى دارد.
براى اثبات واجب الوجود جلت عظمته براهين زيادى وجود دارد كه از جمله براهين زير
است:
1ـ برهان صديقين
2ـ برهان امكان و وجوب.
3ـ برهان حدوث
4ـ برهان حركت
5ـ برهان نفس
6ـ برهان نظم
7ـ برهان حكمت
8ـ برهان جمال.
براهين هشتگانه اى كه ذكر شد 6 برهان از آنها بعد از معرفت موجودات است كه به توسط
شناخت چيزى پى به خدا مى بريم و اين نوع برهان انّ است كه عبارتند از برهانهاى
حدوث، نفس، حركت، نظم، حكمت و جمال كه انّى هستند و اما برهان لمّى برهان صديقين و
برهان امكان و وجوب است كه بدون نياز به شناخت سائر موجودات وجود خدا را اثبات
مى كند.
برهان اول خداشناسى: برهان صديقين
او لم يكف بربك انه على كل شيئى شهيد
سوره فصلت /آيه 54
برهان صديقين تقريرهاى مختلف داريد كه از جمله دو تقرير ذيل است:
تقرير اول
بالبداهه در خارج موجود هست، سوفسطائى نيز كه بود و وجود موجودات را انكار كرده است
قهراً به بود و وجود موجودى اقرار دارد، زيرا بناچار انكار كردن خود را تصديق
مى كند، و به بود و وجود خود و انكار خود اقرار دارد، پس انكار وجود مستلزم اقرار
به وجود است.
موجودات در خارج مشتمل بر يك موجود واجب الوجود هست.
زيرا اگر مشتمل بر واجب الوجود نباشد موجود در بود و وجود خود نيازمند به غير موجود
خواهد بود، غير موجود معدوم است، معدوم بالبداهه محالست منشأ وجود بوده و هستى بخش
باشد.
آرى درك بود و وجود موجودى در خارج كه براى همه بديهى است درك وجود واجب الوجود را
بدنبال دارد.
با تامل در آنچه گفته شد آشكار مى شود كه اصل وجود واجب الوجود براى انسان بديهى
است و براهين اثبات آن در حقيقت تنبيه و يادآورى بداهت آنست. در «اسفار» گويد
«برهان صديقين محكم ترين و شريف ترين برهان هاست، و آن برهانى است كه حد وسط آن عين
نتيجه، و راه بسوى مقصود عين مقصود است، و آن همانا راه صديقين به واجب الوجود است»
توضيح اين كلام آنست: حد وسط كه «در اصطلاح منطق منشأ حصول علم به نتيجه است در اين
برهان عين نتيجه است» و منظور از اينكه راه بسوى مقصود در آن عين مقصود است: اينست
كه اين برهان از ادراكات فطرى بديهى تشكيل يافته و نتيجه آن عين همين اداركات فطرى
بديهى است، نه اينكه بواسطه علم به چيز ديگرى براى انسان علم به نتيجه حاصل مى شود.
در «اسفار» گويد: آيه فوق الذكر گوياى همين طريقه صديقين است كه با خود خداى تعالى
بر او استشهاد مى كنند، سپس با او بر صفاتش، و با صفاتش بر افعالش استشهاد
مى نمايند.
تقرير دوم
ما در خارج بالبداهه وجود را ادراك مى كنيم، بالبداهه وجود يا واجب است يا ممكن،
اگر ممكن باشد نياز به علت دارد كه آنرا ايجاد كند. غير وجود، عدم و ماهيت است، عدم
كه هيچ است و منشأ اثر نمى شود، ماهيت نيز اصالت ندارد، اعتبارى است و شاغل خارج
نيست و نسبت به وجود و عدم على السويه است.
پس وجود نياز به غير وجود ندارد و واجب است، و وجودات ممكنه و ممكن الوجودها معلول
وجود واجب الوجود مى باشند كه صرفاً وجود است.
برهان دوم خداشناسى: برهان امكان و وجوب
بالبداهه مى دانيم كه موجودى در خارج وجود دارد، آن موجود يا واجب الوجود است كه
بحسب ذات عدم او محال و ممتنع است، و يا ممكن الوجود است كه بحسب ذات ممكن است
موجود شود و ممكن است معدوم باشد كه اگر به وجود آيد نياز به علت و بوجود آورنده
دارد.
حال اگر آن موجود كه بالبداهه وجود آنرا درك كرده ايم واجب الوجود باشد مطلب ثابت
است، و اگر ممكن الوجود باشد باز نياز به موجود ديگرى دارد كه آنرا به وجود آورده
است، بهمين ترتيب ادامه پيدا مى كند تا به موجودى برسد كه واجب الوجود است و نياز
به موجود ديگرى كه آنرا به وجود آورد ندارد.
و اگر موجودى كه واجب الوجود است نباشد و سلسله موجودات به موجودى كه واجب الوجود
است نرسد، مجموع سلسله موجودات كه همه افراد آن ممكن الوجود است فاقد علت و بوجود
آورنده خواهد بود و وجود معلول بدون وجود علت محال است، پس وجود سلسله علل و
معلولات كه منتهى به علتى كه معلول نباشد نرسد محال است.
مثال: اگر وجود را تشبيه به نور بكنيم، بعضى از نورها استقلالى هستند و بعضى تبعى و
شعاعى.
از نور آفتاب ما مى توانيم نور تبعى بگيريم، اگر آئينه اى را در برابر آفتاب قرار
دهيم. نور آفتاب در آن منعكس مى شود، و اگر در مقابل آن آئينه، آئينه ديگرى قرار
دهيم، آن آئينه هم از آئينه نخستين نور خواهد گرفت، همچنين اگر آئينه هاى متعددى به
اين ترتيب مقابل همديگر قرار داده شود، نور به ترتيب از هر يك به ديگرى سرايت
مى كند و هر كدام از ديگرى كسب نور مى نمايد.
نور همه آئينه ها تبعى است و نور استقلالى نور خود آفتاب است، و محال است. نور تبعى
بدون نور استقلالى وجود داشته باشد، به مجرد اينكه آفتاب غروب كرد همه آن نورها از
بين مى رود
همچينن وجودات تبعى كه وجود آنها از ناحيه ديگر است و از خود استقلالى ندارند، اگر
يك وجود استقلالى نباشد همه آنها نابود خواهند بود.
برهان سوم خداشناسى: برهان حدوث
برهان حدوث برهان متكلمين است و تقرير آن چنين است:
عالم حادث است، پس در وجود خود نياز به محدث و بوجودآورنده دارد كه آن واجب الوجود
است زيرا اگر آن هم حادث باشد مستلزم دور يا تسلسل است كه هر دو باطل و محالست.
حادث بودن عالم با دو مقدمه روشن مى شود.
«مقدمه نخستين» اجسام هرگز از حركت و سكون خالى نيستند و آن هر دو حادث هستند، زيرا
حركت، بودن جسم است در مكان دوم، بعد از بودن او در مكان اول، و سكون بودن جسم است
در آن دوم در مكان اول، بعد از بودن او در همان مكان در آن اول، و اين دو بودن عين
هم نيستند زيرا اگر عين هم بودند ممكن نبود در آن اول كه در مكانى بود در آن دوم در
آن مكان نباشد.
«مقدمه دوم» هر موجودى كه بحسب ذاتش محالست از حوادث منفك شود محالست كه خود او
حادث نباشد. توضيح اين مطلب را در تقرير برهان حركت ذكر خواهيم كرد.
برهان حدوث
به شيوه علوم طبيعى
اين برهان سهل و ممتنع است يعنى برهان حدوث را مى توان با زبان ساده مطرح كرد و
مى توان با زبان علمى.
به زبان ساده: اينكه مى يبنيم در عالم ما نبوديم و بوجود آمديم و شب و روز پشت سر
هم مى آيند و همچنين فصلهاى سال در حال تبدل است، و همچنين نباتات و جمادات، زيرا
كوهها هم متغير است، بطورى كه زمين شناسان از رگه هاى كوهها ارتباط آنها را با
زمانهاى گوناگون بدست مى آورند. همه چيز در حال تغير است، انسان سير مى شود، گرسنه
مى شود، پير مى شود و....
و اما آنچه در علم فيزيك ثابت شده قانون ترموديناميك است كه اثبات مى كند جهان
مسبوق به عدم بوده و بيش از مدتى بكلى معدوم بوده است.
قانون ترموديناميك
همه علوم در حقيقت علم خداشناسى است و علم خداشناسى منحصر به علوم حوزوى نيست «و فى
كل شيئى آية» در همه چيز نشانه پروردگار موجود است.
لاوّازيه يكى از دانشمندان قرون وسطى مدعى بود كه ماده نه كم مى شود و نه زياد و
اين را تا مدت مديدى دانشمندان پذيرفته بودند.
علم در قرن بيستم ثابت كرد كه اين مدعا باطل است زيرا ماده كم مى شود و همين مسئله
بنام ترموديناميك ناميده شد و مورد پذيرش همه دانشمندان بوده و هست.
اين قانون مى گويد ماده بتدريج به انرژى تبديل، و مصرف مى شود تا آنكه ماده بكلى
نابود شود.
قانون ترموديناميك يعنى قانون تبديل ماده به انرژى، در فيزيك ثابت شده كه ماده قابل
تبدل به انرژى است و طبق معادله معروف انشتين:
انرژى رها شده = جرم ماده × مربع سرعت نور (000/300 كيلومتر در ثانيه)
و جرم ماده = انرژى رها شده تقسيم بر مربع سرعت نورقانون ترموديناميك همان سيستم
انتروپى است
اصل انتروپى مى گويد عناصر از حال تشكل آلى به طرف فرو ريختن و تمام شدن پيش مى رود
و به اين ترتيب ثابت شده موجودات مادى انتها دارند و بايد ابتدا نيز داشته باشند،
طبق قانون ترموديناميك نه تنها ثابت شده كه جهان ابتدايى داشته و از عدم بوجود آمده
است بلكه دانشمندان فيزيك توانسته آند عمر جهان را نيز از بدو پيدايش تاكنون تعيين
كنند پس از اين راه نيز حادث بودن جهان ماده ثابت شد.
برهان چهارم خداشناسى:
برهان حركت
در «اسفار» گويد: برهان حركت برهان خليل الرحمان است.
آيات ذيل اشاره به همين است.
فلما جن عليه الليل راى كوكبا قال هذا ربى فلما افل قال لا احب الافلين فلما رأى
القمر بازغاً قال هذا ربى فلما افل قال لئن لم يهدنى ربى لاكونن من القوم الضالين
فلما رأى الشمس بازغة قال هذا ربى هذا اكبر فلما افلت قال يا قوم انى برىٌ مما
تشركون انى وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنيفاً و ما انا من المشركين.
سوره انعام / آيه 75-79
برهان حركت از سه مقدمه تشكيل مى يابد:
1ـ عالم در حركت است 2ـ حركت مشتمل بر انوجاد و انعدام است 3ـ وجود بعد از عدم بدون
علت محال است. مقدمه دوم مربوط به هويت حركت است، حركت هر آن در حال تغيير است مثلا
جسمى را از فاصله يك مترى از بالا رها مى كنيد در هر آن، آن جسم در نقطه اى است كه
در آن بعدى در آن نبوده، اگر دو آن در يك نقطه باشد حركت تبديل به سكون شده، حركت
همواره چنين است هر چيزى هميشه در حال حركت از وضعيتى به وضعيت ديگردر انتقال است،
مثال ديگر چرخ ماشين است كه وقتى از مبداء تا منتهى سير مى كند در هر آنى در
نقطه اى از جاده قرار مى گيرد كه در آن نقطه نبوده است.
حركت عالم طبيعت بحسب علم هيئت
زمين را ساكن احساس مى كنيم و در علم هيئت قديم آنرا ساكن مى دانستند، ولى امروز
حركت آن از ابتدائى ترين علوم شده كه در هر يكسال يكبار به دور خورشيد مى چرخد،
مدتى خيال مى شد خورشيد ثابت است بعد كشف شد كه خورشيد هم در حال حركت است،
مى گفتند عده اى از ستارگان ساكنند، ولى بعد اثبات شد كه همه ستارگان در حركتند و
خورشيد نيز با همه سياراتش در حال حركت است، و با سرعت 250 كيلومتر در ثانيه بر دور
نقطه مركزى كهكشان مى گردد، ميدان حركت خورشيد بر دور كهكشان چنان وسيع است كه با
سرعت 250 كيلومتر در ثانيه هر 200 ميليون سال يكبار آنرا طى مى كند.(1)
همچنين گفته اند خورشيد علاوه بر حركت مذكور با سرعت 20 كيلومتر در ثانيه به سمت
ستارگان نوجائى مى رود(2) قرآن مى گويد: «والشمس تجرى لمستقر لها ذالك تقدير العزيز
العليم» خيال مى شد قرآن با هيئت قديم هم عقيده است و الشمس تجرى يعنى همان حركت
خورشيد كه مى بينيم، بعد ثابت شد حركتى كه در رابطه با خورشيد احساس مى كنيم ناشى
از حركت زمين است نه حركت خورشيد، باز بعد از مدتى ثابت شد كه خود خورشيد هم در
حركت است.
كهكشانى كه منظومه شمسى در آنست و مى گويند بزرگترين كهكشانهاست با سرعت معينى در
فضا در حركت است(3) دانشمندان طبيعى اعتراف كرده اند آنچه مى دانند نسبت به آنچه
نمى دانند بسيار ناچيز است.
حركت ذرات عالم طبيعت بحسب علم فيزيك
اجسام از عناصر ساده تشكيل يافته كه در حدود صد واحد شناسائى شده است.
تمام عناصر از مولكول تشكيل يافته، كه در جسم معمولى در طول يك ميليمتر سه ميليون
عدد از آن رديف شده است. مولكول نيز از آتم ها تشكيل يافته است. كلمه (آتم) بمعنى
جزء لايتجزى است، ولى علم آنرا نيز شكافته، هر آتم از اجزائى تشكيل يافته.
يكى از اجزاء آن الكترون است كه نسبت به آتم خيلى كوچك است و يك آتم ئيدروژن
برابر 2000 واحد الكترون وزن دارد، الكترون ها با سرعت تمام به طور دائم در مدار
خود دور هسته اتم مى چرخند، بنابر اين كوچكترين اجزاء عالم نيز در حركتند. تا اينجا
مقدمه اول كه در حركت بودن همه اشياء جهان است اثبات شد، هم از نظر فلسفه و هم از
نظر فيزيك.
چون انوجاد بعد از انعدام بدون آفريننده و محرك ممكن نيست پس وجود خداى جهان كه
محرك آنها است ثابت مى شود كه اشياء را تحت نظم دقيق بوجود آورده است.
حركت ذات اجسام بحسب علم فلسفه
در فلسفه ثابت است كه جوهر و ذات اجسام همواره در حركت و در حال تغير است.
در مبحث اثبات تجرد واجب الوجود جلت عظمته و امتناع جسم بودن واجب الوجود، برهان
حركت جوهريه را بطور روشن ذكر خواهيم كرد.
برهان پنجم خداشناسى: برهان نفس
قال الله تعالى:
«سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبيّن لهم انه الحق»
فصلت / آيه 53
و در حديث آمده است «من عرف نفسه فقد عرف ربه(4)
انسان خود بتنهائى كتابخانه بزرگى است كه در آن كتابهاى خداشناسى و توحيد از
آسانترين تا مشكلترين آنها گرد آمده است.
در ميان آنها كتابهاى خداشناسى بسيار در خور فهم كم فهم ترين انسانها تا كتاب هائى
بالاتر از فهم و ادراك دقيق ترين و ريزبين ترين دانشمندان بشرى وجود دارد.
پىنوشتها:
1 . كتاب شگفتيهاى آسمان ـ ترجمه به فارسى ص 33
2 . كتاب شگفتى هاى آسمان ـ ترجمه به فارسى ص 33
3 . اين نظريه جهان شناسان پالومار است.
4 . بحار الانوار ج 58 ص 99