نشان از بى نشانها
(شرح حال و كرامات و مقالات و طريقه سير و سلوك عرفانى
عارف ربانى مرحوم شيخ حسنعلى اصفهانى )

على مقدادى اصفهانى

- ۲۶ -


مجلس دهم 
بسم الله الرحمن الرحيم
و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما سلام به معنائى كه سابقا عرض شد داراى غرض عامى است كه در تمام موارد مشترك است اما در موارد خاص ‍ اغراض خاصه اى وجود دارد كه بايد از آنها آگاه بود. انبياء و ائمه عليهم السلام كه بر امت سلام مى كنند، سلام ايشان دعا و بركت و سلامت است . سلام آنان امان دادن نيست ، زيرا كه ائمه و انبياء عليهم السلام وجودشان خير محض است و ابدا شائبه بشرى در آن ها متصور نمى شود، تا آنكه لازم باشد، كسى را امان دهند. تمام حركات و سكنات و اقوال و افعال و احوال آنان خير محض ا ست و مفسده شر را در آنها راهى نيست ، بلكه سلام آنان محض دعا و بركت است . و اذا جائك الذين يؤ منون باياتنا فقل سلام عليكم كتب ربكم على نفسه الرحمة انه من عمل منك سوء بجهالة ثم تاب من بعده و اصلح فانه غفور رحيم (517) يعنى : وقتى كسانيكه به آيات و نشانه هاى ما ايمان دارند به نزد تو آمدند، بگو سلام بر شما باد. پروردگارا شما رحمت را بر خود، فريضه نموده است . هر آينه يكى از شما به سبب نادانى مرتكب عمل زشتى گردد و سپس توبه كرده و نفس خود را اصلاح كند، خداوند آمرزنده و مهربان است .
سعادتمند آنانكه خداوند پيغمبرش صلى الله عليه و آله را ماءمور كرده است كه به آنان سلام كند و قابليت اين سلام را داشته اند. در ابتداى اسلام تبرك جستن به سلام پيغمبر صلى الله عليه و آله در اذهان مركوز شده بود. چنانچه وارد شده است كه زمانى لباس پيغمبر صلى الله عليه و آله مندرس ‍ شده بود. شخصى دوازده درهم تقديم حضرت نمود تا با آن پيراهنى بخرند. حضرت رسول صلى الله عليه و آله اميرالمؤ منين على عليه السلام را ماءمور فرمود تا پيراهنى براى آن حضرت تهيه كند. على عليه السلام به بازار رفت و پيراهنى به دوازده درهم خريدارى فرمود ونزد پيامبر آورد. پيغمبر صلى الله عليه و آله به آن پيراهن ابراز رغبت نكردند و فرمودند بهتر است كه پيراهن ارزان ترى ، بخريم ، آيا فروشنده اقاله مى كند؟ حضرت امير عليه السلام پيراهن را نزد فروشنده باز گرداند و ميل پيامبر را به او باز گفت فروشنده پذيرفت و پول را رد كرد. سپس حضرت رسول صلى الله عليه و آله و حضرت على عليه السلام براى خريدن پيراهن به بازار رهسپار گرديدند. در كوچه ، به كنيزكى گريان برخورد كردند. پيغمبر صلى الله عليه و آله از سبب گريه آن كنيزك پرسش كردند. كنيزك گفت : اربابم چهار درهم داده بود كه چيزى بخرم ، اكنون آن پول را گم كرده ام . حضرت چهاردرهم به او مرحمت كردند و با چهار درهم ديگر، پيراهنى خريده و به تن پوشيدند. در بين راه شخصى دعا مى كرد و مى گفت : خداوند رحمت كند كسى را كه مرا بپوشاند حضرت پيراهنى را كه خريده بودند به او پوشاندند و مجددا پيراهن ديگرى به چهار درهم تهيه كردند. در بازگشت ، به همان كنيزك برخوردند كه هنوز ايستاده و مى گريست . پيامبر صلى الله عليه و آله جوياى علت ادامه گريه كنيزك شد عرضه داشت : چون مدت بيرون بودنم از منزل به طول انجاميده است ، مى ترسم كه ارباب ، آزارم دهد. حضرت فرمود: من خود با تو نزد آقايت مى آيم و از تو شفاعت خواهم كرد. پيغمبر صلى الله عليه و آله همراه كنيزك به در خانه او آمدند و سلام كردند، اما كسى جواب نداد. مرتبه دوم نيز سلام كردند و جوابى نيامد. مرتبه سوم كه سلام كردند، صاحبخانه پاسخ سلام آن حضرت را داد پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: چرا بار اول ودوم جواب سلام مرا ندادى ؟ عرض كرد: در انتظار بركت سلام شما بودم . حضرت رسول صلى الله عليه و آله درباره آن كنيز شفاعت فرمود. صاحبخانه عرض كرد: به احترام قدوم شما او را آزاد كردم . پيامبر صلى الله عليه و آله آنگاه فرمود: چه نيكو دوازده درهم با بركتى بود كه دو برهنه را پوشاند و يك كنيز را آزاد ساخت .
اما مراد از سلام زير دست و رعيت به بزرگ و صاحب اختيار آن است كه از سوى وى آزار يا نافرمانى نسبت به آن بزرگ سر نخواهد زد. خداوند در مقام مدح اصحاب يمين به پيغمبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: ممكن است از سوى ديگران نسبت به تو آزارى رسد، اما از طرف اصحاب يمن جز سلام به تو نخواهد رسيد. و اما ان كان من اصحاب اليمن فسلام لك من اصحاب اليمين (518) يعنى : و اگر از اصحاب يمين بود، پس سلام اصحاب يمين بر تو باد پس اگر كسى به پيغمبر صلى الله عليه و آله سلام كند و در اين كار، قصد كند كه از سوى من ، آزارى به تو نخواهد رسيد، از اصحاب يمين است . اما بايد دانست كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام از چه رفتارى آزرده خاطر مى گردند؟ در حديث است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله را آزار ندهيد. عرض كردند: پيامبر را چگونه آزار مى كنند؟ فرمود: نامه اعمال امت هر دوشنبه و جمعه بر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله عرضه مى شود، اگر كسى مرتكب گناه و معصيت شده باشد، پيغمبر محزون مى گردد بنابراين مسلمان بايد آدابى را كه خداوند نسبت به پيغمبر صلى الله عليه و آله قرار داده است ، در حيات و ممات آن حضرت رعايت كند. هر گاه قصد زيارت دارد، بايد چنين فرض كرد كه آن حضرت داراى حيات ظاهرى نيز هست و در ضريح مطهر نشسته ، پس باكمال ادب مشغول سلام شود.
خداوند متعال فرمايد: يا ايهاالذين آمنوا لاترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى و لاتجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض ان تحبط اعمالكم و انتم لاتشعرون
(519) يعنى : اى كسانيكه ايمان آورديد آواى خويش ‍ را در سخن گفتن بلندتر از صداى پيغمبر صلى الله عليه و آله نكنيد و آنچنانكه ميان خودتان معمول است ، در محضر پيامبر، بلند و درشت سخن مگوئيد كه اين امر بدون آنكه درك كنيد، موجب تباهى اعمالتان مى گردد اينكه در اخبار وارد شده است كه هنگام تشرف به زيارت پيغمبر و ائمه طاهرين صد تكبير بگوئيد، مراد آن نيست كه صرفا وردى خوانده شده باشد، بدون آنكه مفهوم آن فهميده شود، بلكه مراد آن است كه زائر در اثر ذكر، عظمت خدا را در ذهن تصور كند و بداند كه كجا مى رود و چه مى كند، زيرا كه اين حضرات مظهر صفات الله اند.
اگر مقام ، نيست ، لااقل انسان صورت را از دست ندهد و ظاهر را درست كند. در زيارت ائمه عليهم السلام ، انسان بايد پشت به قبله و روبه قبر مطهر بنشيند. غرض آن است كه انسان كارى نكند كه مورد غضب واقع شود. گاهى بعضى پشت به قبر مطهر كرده و به امام ديگر سلام مى كنند و اين از ادب دور است .
احتمال ديگر در معنى سلام رعيت به بزرگ خود آن است كه رعيت با سلام خويش مى خواهد بگويد: خداوند نعمتهائى را كه به شما عطا كرده است حفظ كند، كه اين در حقيقت دعائى در حق خودش مى باشد.
و بالاخره هدف ديگر از سلام مردم به پيغمبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليه السلام هدف بسيار بزرگى است كه خودشان آنرا بيان فرموده اند. در اصول كافى آمده است كه داود بن كثير از حضرت صادق عليه السلام پرسيد: سلام بر پيغمبر چه معنى دارد؟ امام عليه السلام فرمود: خداوند متعال نور پيغمبر صلى الله عليه و آله و على و فاطمه و حسن و حسين و ساير ائمه را خلق كرد و سپس شيعيان آنان را بيافريد و از ايشان بر ربوبيت خود و نبوت پيغمبر صلى الله عليه و آله و ولايت على عليه السلام و ساير ائمه عليهم السلام پيمان گرفت و نسبت به كسانيكه از اوامر او پيروى كنند وعده پاداش خير داد. وآنگاه امام عليه السلام به اين آيه كريمه استشهاد فرمود كه : يا ايهاالذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقواالله لعكم تفلحون و ضمن توضيحاتى در اين زمينه ، فرمود اكنون كه به پيغمبر صلى الله عليه و آله عرض سلام مى كنى ، به منزله تجديد آن عهد و تذكر آن پيمان و تقاضاى تعجيل در آن وعده الهى است .
در آيه كريمه يا ايها الذين امنوا اصبروا و رابطوا و اتقواالله لعلكم تفلحون (520) يعنى : اى كسانيكه ايمان آورديد، صبر و شكيبايى پيشه كنيد و يكديگر را به بردبارى توصيه كنيد و مراقب كار باشيد واز خداى بينديشيد، باشد كه رستگار گرديد،. مراد از صبر مراتب چهارگانه آن است : صبر بر طاعات و فرائض ، صبر بر ترك معاصى و آنچه كه مورد نهى است ، صبر بر بلاها و مصائب داخلى وخارجى ، و بالاخره صبر بر ترك لذائذ دنيا كه از ساير صبر مشكل تر است هر قدر كه لذائذ انسان در دنيا زيادتر شود، از لذائذش در آخرت كاسته مى شود.
بر حسب اين روايت مؤ من صبور، بايد بر زحمات مردم بردبار بوده و در ايثار ومواسات نسبت به خلق شكيبا باشد تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر (521) يعنى : درباره حق و پيرامون صبر نسبت به يكديگر سفارش ‍ كنند بلكه بايد گفت كه همه تكاليف داخل در صبر است . مراد آنكه خود صبر كنند و ديگران را امر به صبر نمايند. و اعتصموا بحبل الله جميعا ولاتفرقوا (522) يعنى : همگى به ريسمان الهى چنگ زنيد و پراكنده نشويد مراد آن است كه در صبرى كه همه بدان مكلفيد، معين يكديگر باشيد و همگى در زمره اهل صبر قرار گيرد.
ازكلمه رابطوا در آيه شريفه ، محتمل است كه مفهوم لغوى آن يعنى محافظت بر حدود وثغور مسلمين مورد نظر باشد، و سابقا نذورات بسيار براى مرابطين به عمل آمده است .
و شايد مراد از رابطه مفهوم معنوى آن يعنى حفظ سرحدات ايمان از هجوم كفر باشد، به نحوى كه اگر كفار بخواهند با سخنان آلوده و شبهه انگيز در مدائن قلوب مؤ منين و مسلمين نفوذ كنند، علماء دين دفع شبهه نموده و حدود ثغور قلوب اهل اسلام را مراقبت و محافظت كنند.
نيز محتمل است كه از كلمه مرابطه مقصود ديگرى مورد نظر باشد و آن اينكه از اعضاء وجوارح محافظت و مراقبت به عمل آيد كه از تصرف قواى شهويه و غضبيه و خياليه ، مصون بمانند، و آدمى پيوسته در مقام تهذيب اخلاق خود باشد، و قلب خويش را از اسباب فساد، حفظ كند، تاايمان در آن راسخ و پابت گردد.
در پاره اى از اخبار، انتظار از يك نماز، تا نماز ديگر نيز از معانى مرابطه به شمار آمده است .از جمله وعده هاى خداوند در برابر آن ميثاق آن بود كه بر آنها بيت المعمور را نازل فرمايد و سقف مرفوع را كه مراد از آن حضرت عيسى باشد ظاهر سازد، و اين كنايه از بركاتى است كه در زمان رجعت پيدا خواهد شد. خداوند وعده فرمود كه زمين را از وجود دشمنان اهل بيت پيغمبر و از كافران پاك خواهد كرد و آنچه را كه مؤ منين آرزو كنند، برآورده خواهد فرمود. بنابراين سلام به حضرت امير عليه السلام معنايش آن است كه من آن ميثاق را به ياد آورده و به آن وفا داورم پس تو نيز در انجام وعده خويش تعجيل فرما.آيه شريفه صابران فى السراء و الضراء يعنى : اى كسانى كه در راحتى و سختى در نعمت و تنگدستى شكيبا هستند در شاءن حضرت امير عليه السلام است . وقتى كه حضرت فاطمه عليه السلام را در تاريكى شب غسل داد، جسد مبارك آن حضرت را روى دست گرفته و عرض كرد: السلام عليك يا رسول الله ! من به چشم خود ديدم كه او را تازيانه زدند و صبر كردم ، و نيز ديدم كه چگونه غلام دومى با غلاف شمشير او را زد و چون فرموده بودى صبر كن ، صبر كردم ، و اين صبر اعظم صبرها است . چون پيغمبر تكليف فرموده بود صبر كن ، چنان صبر و تحملى كرد كه كوه طاقت آنرا نداشت سپس آن حضرت از جانب فاطمه عليها السلام به پيغمبر صلى الله عليه و آله سلام كرد و فرمود: اينك امانت تو در زير زمين در كنار تو است . اگر چه فوت تو برمن سنگين بود اما اين مصيبت بر من بزرگتر و سنگين تر بود. انا لله و انا اليه راجعون . يا رسول الله ! وديعه اى را كه شب زفاف دست او را به دست من دادى ، اكنون باز پس بگير اگر پيغمبر صلى الله عليه و آله مى فرمود: يا على عليه السلام وقتى من دست او را به دست تو دادم پهلوى او سالم بود و اكنون پهلوى او شكسته است ! آن حضرت جواب مى فرمود: آنان اختيار را از دست من به در بردند. چون كه زهرا عليه السلام رفت زمين تاريك شد، آنگاه حضرت فرمودند: يا رسول الله ! از او سؤ ال كن كه امت تو با من چه كردند. چقدر آن معصومه بلاها ديد كه ابدا به على عليه السلام اظهار نفرمود، و اكنون نيز از شما پنهان مى كند، ولى يارسول الله از او سوال كن ! سلام عليكما! ديگر نمى توانم بمانم وبايد بروم آه ! كه اين موضوع دل را آتش مى زند كه يك دختر از پيغمبر صلى الله عليه و آله بماند و صد و ده هزار صحابه باشند و آخرالامر جنازه او را تشييع نكنند، و شبانه او را دفن نمايند. بعد از آنكه فاطمه زهرا عليها السلام را دفن كردند، ندائى آمد كمه يا على ! لطف ما نسبت به او بيشتر از لطف تو است . در خبر است كه در دستگاه خداى تعالى هيچ شفيعى بهتر از رضاى شوهر براى زن نيست .
مجلس يازدهم : 
بسم الله الرحمن الرحيم
و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما علماء حاملان دين وشرعند و تكليف آنها همانند تكليف عوام نيست ، عوام بايد از آنها تلقى مطالب كنند. آنان اگر فرصت عمل ندارند، اما بايد بدانند و به مردم بگويند، و الا سنت نبوى از بين مى رود و بدعت به جاى آن مى آيد. اويس قرنى رحمة الله عليه يك شب را تا صبح در ركوع بود و مى فرمود: هذا ليلة الركوع يعنى : امشب ، شب سجود است پياده از كوفه به صفيم رفت و در راه حضرت امير عليه السلام شمشير زد تا شهيد شد. اكنون تمام اعمال او فراموش شده و بدعت جاى آنرا گرفته است . مردم آش ابودرداء مى پزند، و حال آنكه ابودرداء از ابوهريره خبيث تر بوده و از عشر مبشره اى است كه در نار است ، و از جمله آنها عبدالله بن عمر كذاب مى باشد واين همه از واگذاشت احكام به وسيله علماء است غرض آنكه نبايد كارى كرد كه سنن نبوى از دست برود.
بعد از نماز واجب و مستحب دعائى هست كه بايد در ايام غيبت خوانده شود.
زيارت حضرت سيدالشهدا عليه السلام بسيار ماثور است درمدينه كاظمين ، كربلا وسرمن راى غير از زيارت همان امام ،زيارت امام ديگرى ماثور نيست ،جززيارت حضرت سيدالشهداعليه السلام كه بالاى سر مبارك حضرت امير صلوات الله عليه وارد شده است و اين به سبب آن است كه سر مطهر آن حضرت در آنجا مدفون مى باشد. بنابراين بايد به آداب رفتار شود و در زيارت به همان قسمى كه رسيده است عمل گردد و هيچگونه تصرفى در آنها نشود. عبدالرحيم قصير خدمت حضرت صادق عليه السلام عرض ‍ مى كند: من دعائى اختراع كرده ام حضرت مى فرمايند: اختراعت را رها ساز، بلكه هر گاه تو را حاجتى پديد آيد به پيغمبر، صلى الله عليه و آله توسل كن و دو ركعت نماز به جاى آور...
توسل بالنبى فكل خطب يهون اذا توسل بالنبى يعنى : در هر كار بزرگى كه انجام آن براى تو دشوار و مكروه است به پيغمبر صلى الله عليه و آله متوسل شو، كه وقتى توسل جستى آن كار بر تو آسان شود
.
درباره تسهيلات و استعاذه هنگام طلوع و غروب آفتاب تاءكيده بسيار شده ست و در بعضى موارد نيز از آن تعبير به واجب شده است . وقتى حضرت صادق عليه السلام تهليل لااله الاالله وحده لاشريكه له را تعليم فرمودند راوى خواست آنرا دوباره بخواند و در هنگام تكرار، عبادت بيده الخير رابر آن بيفزود. حضرت فرمودند: اعلم ولكن اقراء كما قراءت يعنى : نمى دانم ، اما همانطور كه من خواندم تو نيز بخوان . درباره دعاى غيبت حضرت به عبدالله بن سنان مى فرمايند: وقتى كه شبهات شما زياد شود و دستتان به امامتان نرسد، اين دعاء را بخوانيد: يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القوب ثبت قلبى على دينك راوى در مقام تكرار عرض مى كند: يا مقلب القلوب و الابصار و حضرت مى فرمايند: به همان نحو كه خواندم بخوان . سيد بن طاووس عليه الرحمة در اين زمينه تاءويلى نموده وآن اين ست كه چون شخص داعى بايد به حسب حاجت خود دعا بخواند، مثلا شخص مضطر عبارت ، يادليل المتحيرين ، يا غياث المستغيثين را بخواند و شخص فقير يا غنى يا مغنى بگويد، و نيز چون دنيا محل تقلب قلوب است و آخرت جاى تقلب ابصار، به اين سبب در دنيا به همين عبارت يا مقلب القلوب كفايت مى كند. اما از مجموعه آيات قرآنى معلوم مى شود كه هر دو جنبه روحانى و جسمانى قلب و بصر مورد توجه مى باشد اذا جاؤ وكم من فوقكم و من اسفل منكم و اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر، و تظنون بالله الظنونا (523) و انذرهم يوم آلازفة القلوب لدى الحناجر كاظمين (524) و لاتحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون انما يؤ خرهم ليوم تشخص فيه الابصار (525) روزى كه از شدت فزع چشم آدمى برميگردد. مهطعين مقنعى رؤ وسهم لايرتد اليهم طرفهم و افئدتهم هواء و انذرالناس يوم ياءتيهم العذاب (526) اينكه مى فرمايد: دلهاى ايشان خالى است ، به اين معنى است كه انسان چون مطلب بسيار عظيمى پيدا كرد، دلش از هر فكرى فارغ مى شود، و تمام همش صرف آن مطلب مى شود، و يا اينكه دلش خالى از رجاء و فرح و سرور مى گردد. وترى كل امة جاثية كل امة مدعى الى كتابها اليوم تجزون ما كنتم تعملون (527) و در جاى ديگر از ابصار تعبير به زرقاء فرموده است : و نقلب افئدتهم و ابصارهم كما لم يؤ منوا به اول مرة ونذرهم فى طغيانهم يعمهون (528) به نحوى كه ابدا حق را نمى فهمند صم بكم عمى فهم لايعقلون (529) اولئك الذين طبع الله على قلوبهم و سمعهم و ابصارهم و اولئك هم الغافلون (530) ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوة و لهم عذاب عظيم (531)
سلام دارى چهار صيغه است : سلام عليك ، سلام عليكم ، السلام عليك ، السلام عليكم . اگر سلام كننده عبارت و رحمة الله را بر سلامش افزود، تو نيز متقابلا بيفزاى ، و اگر كلمه ، و بركاته را نيز اضافه كنى ، در زمره كسانى خواهى شد كه تحيت ديگران را بنحو احسن پاسخ مى دهند. خداوند متعال مى فرمايد: و اذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها او ردوها ان الله كان على كل شى ء حسيبا (532) يعنى : چون مورد تحيت و اكرام قرار گرفتيد، شما نيز متقابلا آن تحيت را به وجه نيكوتر و يا دست كم به همان گونه پاسخ گوئيد كه خداوند بدون ترديد همه چيز را به حساب مى آورد ليكن اگر سلام كننده ، عبارت و رحمة الله و بركاته را بر سلام خويش ‍ افزود، بهتر آن است كه به همان نحو پاسخ گفته و چيزى بر آن ياده نكنند، حضرت امير صلوات الله عليه بر جماعتى گذر كرد و بر آنها سلام نمود، آنان در پاسخ خويش عبارت و مغفرته و رضوانه را افزودند. حضرت فرمود: از حد سلام ملائكه به پدر ما ابراهيم عليه السلام تجاوز مكنيد. و نيز فرمود: صيغه سلام را ده حسنه وثواب است و افزودن كلمه و رحمة الله را بيست حسنه و كلمه بركاته را سى حسنه است . بحسب فتوى ، سلام كردن ، مستحب است ولى جواب آن واجب مى باشد.
سلام بر چند قسم است يك قسم سلام زندگان به يكديگر است . قسم ديگر، سلام از مرده به زنده توسط زنده اى ديگر، چنانكه قبل از ظهور پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله اشخاصى مى زيسته اند، كه مشتاق ملاقات آن حضرت بوده اند، اما چون توفيق درك زمان آن حضرت را در حيات خود نيافتند، به وسيله ديگران به آن حضرت سلام تقديم كرده اند. حضرت سلمان كه ابتدا اسم او روزبه بود، راهبان متعددى را خدمت كرد كه هر كدام در هنگام وفات از او مى خواستند كه سلام آنها را به حضرت رسول صلى الله عليه و آله برساند و همگى چنين شهادت مى دادند: اشهد ان الا اله الاالله عيسى روح الله محمد رسول الله صلى الله عليه و آله تا اينكه بالاخره به راهب اسكندريه رسيد و دو سال خدمت او را كرد. وقتى وفاتش فرا رسيد، حضرت سلمان از او پرسيد: مرا به چه كسى مى سپارى ؟ راهب گفت : اكنون ولادت با شرافت حضرت رسول صلى الله عليه و آله نزديك شده است مجموعه الواحى را كه از ساير راهبان گرفته اى همراه با لوحى كه من به تو مى دهم بردار و به خدمت آن حضرت ببر وسلام مرا نيز به آن حضرت ابلاغ نما. سالهاى بعد، وقتى كه سلمان به خدمت آن حضرت شرفياب شد، و سلام راهب اسكندر را ابلاغ كرد، حضرت فرمود: بر تو و بر او سلام باد. و نيز روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله با جمعى از اصحاب در مسجد نشسته بودند كه ديدند پيرمردى با عصا از دور مى آيد. حضرت فرمودند: اين نحوه از راه رفتن ، راه رفتن جن است . پس از آنكه پيرمرد وارد مسجد شد، حضرت از او پرسيدند: تو كيستى ؟ عرض ‍ كردن : هام بن هيم بن ابليسم بيشتر عمر دنيا را خورده ام . حضرت فرمود: در چه حال بوده اى ؟ عرض كرد: سخنان ملائكه را مى شنيدم و مردم را امر به فساد مى كردم . من در خون هابيل شريك بودم ، زيرا كه برادرش را من اغوا كردم . حضرت فرمودند: در چه حال بدى بوده اى . سپس عرض كرد: من همراه نوح و ايمان آوردندگان با او بودم ، و او را به آن سبب كه قوم خود را نفرين كرده بود ملامت كردم . به نوع عرض كردم : من در خون هابيل شريك بوده ام ، آيا اگر توبه كنم توبه من قبول ميشود؟ فرمود: بلى ، هر كسى به هر مقدار كه مرتكب معصيت شده باشد، اگر چه معاصى كبيره باشد، در صورتيكه توبه كند، توبه اش قبول است . آنگاه دستور داد كه غسل كن و دو ركعت نماز بگزار. من نيز چنين كردم و سپس به سجده رفتم . در سجده بودم كه هاتفى آواز داد كه توبه تو قبول است و من به خاطر اين بشارت ، يكسال در حال سجده بودم . با هود بودم و چون قومش را نفرين كرد او را ملامت كردم . با يعقوب بودم و با يوسف نيز در چاه همراهى كردم با موسى بودم كه گفت سلام مرا به عيسى برسان ، و با عيسى بودم كه به من گفت : خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله كه رسيدى سلام مرا به او برسان حضرت فرمودند: سلام الله على عيسى ما دام الدنيا يعنى : تا وقتى كه دنيا ادامه دارد؛ سلام خداوند بر عيسى باد. سپس پيرمرد عرض كرد: تعليم فرما مرا همچنانكه موسى ار تورات مرا تعليم فرمود. آنگاه حضرت سوره هاى توحيد و معوذتين و عم را به او تعليم نموده ، سپس فرمودند: دو نفر از شياطين ايمان آورده اند ، يكى از آنها شيطان خود من بود وديگرى هام بن هيم بن ابليس .
قسم ديگر از سلام ، سلام احياء به اموات است : روايات زيادى درباره زيارت اهل قبور وارد شده است و از آن جمله آنكه فرموده اند، روزهاى شنبه ، دوشنبه ، پنجشنبه ، جمعه در بين الطلوعين ، ارواح هم سلام را مى شنوند، وهم به آن پاسخ مى دهند، و آفتاب كه طلوع كرد، سلام مرا مى شنوند، اما جواب نمى دهند، حضرت سلمان به قبرستان رفت و سلام كرد و فرمود: هل علمتم اليوم يوم الجمعة يعنى : آيا مى دانيد كه امروز جمعه است ؟ گفتند: آرى ! مى دانيم كه امروز، جمعه است و مى دانيم كه مرغان مى گويند: سبوح قدوس ربنا و رب الملائكة و الروح سبقت رحمتك غضبك و ما عرف عظمتك من حلف باسمك كاذبا سلام سلام هذا يوم صالح يعنى : پروردگار ما و ملائكه و روح منزه و مقدس ‍ است . پروردگارا! رحمت تو بر غضب پيشى جسته است ، و آن كس كه قسم دورغ به اسم ، تو ياد كرد، عظمت ، تو را نشناخت . سلام بر تو، سلام بر تو. كه امروز، روزى شايسته است درندگان و سباع نيز وقتى در روز جمعه به يكديگر مى رسند، مى گويند: سلام سلام هذا يوم الصالح احيانا اشخاصى هستند كه اين اسلام را مى شنوند و به آن پاسخ مى دهند.
با وجود آنكه خداوند به همسات (533) به مشاهده مطره عرضه مى داريم : اشهد انك سمع تسمع كلامى وتشهد مقامى و ترد سلامى يعنى : شهادت مى دهم بر اينكه شما سخن مرا مى شنويد و جايگاه مرا مى بينيد و سلام مرا پاسخ مى دهيد علاوه بر اين ملائكه نيز موكلند كه سلام زائرين را خدمت آن حضرت ابلاغ كنند. در خبر است كه چهار موجود از خداوند خواستند كه گوشى به آنهاعطا شود كه كلام تمام اهل عالم را بشنوند. يكى از آنها بهشت است . هر گاه كسى او را از خداوند بخواهد به خداوند عرض ‍ مى كند كه فلان بنده مرا خواسته پس مرا به او ارزانى دار. دوم جهنم است هر كه از شر او به خداوند پناه برد، عرض مى كند: خداوندا فلان بنده از تو امان مى خواهد، او را امان ده . سوم حورالعين است هر گاه كسى او را از خدا بخواهد عرض مى كند فلان بنده مرا خواسته ، مرا به او عطا فرما. چهارم ملكى است كه بالاى سر قبر مطهر هر يك از معصومين عليهم السلام ايستاده است . هر كس سلام كند يا صلواتى فرستد، آنرا خدمت حضرت عرض مى نمايد و آن حضرت در پاسخ صلوات زائر مى فرمايند: صلى الله عليه كما صلى على و در پاسخ سلام او فرمايد: و عليه السلام . پس از ولادت حضرت سيدالشهداء عليه السلام جبرئيل با چندين هزار ملائكه به تهنيت حضرت رسول صلى الله عليه و آله روانه شد. در بين راه به فطرس ‍ ملك برخورد كرد و او نيز تقاضاى شرفيابى داشت وجبرئيل او راهمراه خود آورد. فطرس در حضور حضرت عرض حال كرد و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله به وى تعليم فرمود كه خودش به قنداقه حضرت سيدالشهدا عليه السلام تماس دهد. فطرس چنان كردو بال وپر ملكوتى به او باز گردانده شد. آنگاه عرضه داشت در برابر اين مرحمت ، متعهد مى شوم كه هر كس بر شما سلام كند ياصلوات بفرستد آنرا ابلاغ نمايم .
سلام ائمه طاهرين عليه السلام داراى آثار بزرگى است ، و اگر جواب سلام آن شنيده نمى شود، ناشى از نقص شرائط مادى حيات است و قلوب ما طاقت شنيدن آنرا ندارد. حضرت ابى عبدالله صلى الله عليه و آله هنگامى كه اراده فرمود به سوى كربلا برود، به زيارت مزار مادر بزرگوارش رفت و عرضه داشت : سلام بر تو اى مادر! من به سفرى مى روم كه ديگر بازگشتى از آن سفر نيست . آنگاه حضرت اين ندا را شنيد: سلام بر تو اى غريب مادر! اى مظلوم مادر! اى شهيد مادر! جسارت است كه اين سلام امام را از باب سلام احياء به اموات به شمار آوريم ، اما اين از ضيق و تنگى بيان و عبارت است و غريب تر آنكه خود ما در ابتدا به سلام كند. شب يازدهم محرم كه مادر و پدر و جد و برادر به كربلا آمدند. همگى به حضرت سيدالشهداء عليه السلام سلام كردند، و حضرت در جواب آنان فرمود: السلام عليك ، يا جداه ، السلام عليك يا اباه ، السلام عليك يا اماه ، السلام عليك يا اخاه ، عليكم منى السلام و آنگاه عرض كرد: يا جداه قتلوا والله رجالنا، يا جداه نهبوا والله رحالنا، سبوا والله نسائنا، ذبحوا و الله اطفالنا اى جد بزرگوار، قسم به خدا كه مردان ما را كشتند، و اموال ما را به غارت بردند و زنان ما را اسير كردند و نه بر كبير ما رحم كردند و نه بر صغير ما. اما آن بزرگوار درباره خودش چيزى نفرمود و فقط گله اصحاب و اهل بيت را بيان فرمود. شايد هم در بيان حال خود اين كلمه را فرموده باشد كه به آن قوم گفتم : جگرم از تشنگى كباب است ، و آنان به عوض دادن آب ، يكى شمشير آبدار بر من مى زد و ديگر نيزه به سويم پرتاب مى كرد، وآن يكى مى گفت : اى حسين پدرت ساقى كوثر است اكنون سيراب خواهى شد، ديگرى مى گفت : آب نياشامى مگر از حميم . حضرت فاطمه عليهاالسلام عرض نمود: اى پدر بزگوار آيا اذن مى دهى كه صورت خود را از خون فرزندم رنگين كنم ؟ حضرت فرمودند: آرى ! من نيز ريش خود را از خون او رنگين خواهم كرد.
اما يك سلام ديگر باقى مانده است كه خاتمه تمام سلام ها است ومعلوم نيست كه داخل در كدام يك از اقسام سلام باشد، و آن وقتى بود كه شمشير بر فرق مبارك هجده ساله حسين عليه السلام زدند و او راشهيد كردند و سپس با شمشير ونيزه بدن مبارك او را پاره پاره كردند، و در دم آخر فرمودند: يا اباه عليك منى السلام يعنى : اى پدر! سلام من بر تو باد نمى دانم آيا اين سلام وداع بود كه مى خواست عرض كند: من هم رفتم ، خداحافظ ياآنكه جواب سلام پيغمبر صلى الله عليه و آله كه گفت جدم مى گويد: عليك السلام العجل العجلت وقتى كه آن نصارى در مقابل حضرت سيدالشهداء عليه السلام ايستاده بود و بدان خود را سپر آن حضرت ساخته بود، پس از آن كه به علت تير باران شدن از پاى درآمد، حضرت به بالين او آمدند، و او عرض كرد: آيا از من راضى شديد؟ حضرت فرمود: آرى ! تو زودتر از من بهشت وارد خواهى شد، سلام مرا به جدم برسان ، و من نيز پشت سر توخواهم آمد. پاسخ سلام آن حضرت به پيغمبر صلى الله عليه و آله از زبان حضرت على اكبر عليه السلام اين بود كه : زود باش ، كه ما مشتاق تو مى باشيم .
مجلس دوازدهم 
بسم الله الرحمن الرحيم
و الذين يبيتون لربهم سجدا و قياما (534) يعنى : كسانى كه شب را در سجده وقيام براى پروردگارشان سپرى مى كنند
.
در آيه سابقه خداوند تعالى كيفيت معاشرت و مخالطت عبادالرحمن را با جهال بيان فرمود، كه از آن به طريق اولى كيفيت معاشرتشان با اهل علم و حكمت معلوم مى شود، و در اين آيه طريقه سلوك آنان را با خداوند رحمن بيان مى فرمايد: ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لاتحزنوا و ابشروا بالجنة التى كنتم توعدون (535) يعنى : آنان كه گفتند پروردگار ما خداوند است ، و سپس بر اين عقيده خويش استقامت و پايدارى نمودند، ملائكه بر آنان فرود خواهند آمد و به آنان خواهند گفت : نهراسيد و اندوهگين مباشيد، و بشارت باد شما را به بهشتى كه بدان وعده داده شده ايد. اشخاصى كه به خداوند معتقد شده اند و روبه خدا مى روند بايد اوقات خود را غنيمت شمرند و بدانند كه براى بقيه عمرشان قيمتى نمى توان تعيين كرد، و اجمالا بايد تكاليف خود را تدارك كنند،كه خداوند فرموده است و هوالذى جعل الليل و النهار خلفة لمن اراد ان يذكر او اراد شكورا (536) يعنى : و او كسى است كه روز وشب را براى كسى كه اراده ذكر يا شكرگزارى بسيار دارد، در جانشين يكديگر قرار دارد شخص سالك بايد به اين مطلب آگاه باشد و تا آنجا كه ممكن است ، بلكه تمام اوقات خود را مصروف عبادت خدا كند، اگر چه بشر داراى چنين قدرتى نيست . والله يقدر الليل و النهار علم ان لن تحصوه فتاب عليكم فاقرءوا ماتيسر من القرآن (537) يعنى : و خداوند روز و شب را اندازه مى گيرد و دانست كه شما نمى توانيد تقدير او را احصاء نمائيد، پس توبه شما را پذيرفت ، بنابراين از قران به آن مقدار كه ممكن است و ميسر است بخوانيد در بعضى از موارد از كلمه قرآن به نماز تفسير شده است ، اگر چه احتمال معنى نفس خود قرآن نيز وجود دارد. بعد از فتاب عليكم جعل ثانوى شد كه در پنج وقت نماز واجب اداء شود.
در كلمات بعضى از علماء بزرگ اشاره اى اجمالى به اين موضوع شده است كه خداوند براى هر يك از مخلوقات اعم از انسان و حيوان و نبات و جماد، از ابتداى خلقتشان تا هنگام مرگشان پنج مرحله و حالت قرار داده است اولم ينظروا فى ملكوت السموات و الارض و ما خلق الله من شى ء و ان عسى ان يكون قد اقترب اجلهم فباءى حديث بعده يؤ منون (538) يعنى : آيا در ملكوت آسمانها وزمين در آنچه كه خداوند از اشياء مختلف آفريده است نظاره نمى كنند، و چه بسا كه اجلشان نزديك باشد، پس بعد از آن به كدام سخن ايمان مى آورند؟ بايد از اين پنج مرحله ملتفت پنج وقت نماز شد. هر موجودى از ابتداى خلقت تا آنكه به كمال تربيت خود برسد، مستلزم زمانى است كه در طول آن زمان روى در ترقى دارد. آنگاه در اوج ترقى خويش وقوف نموده و سپس روى به نقصان مى نهد در ابتدا اثر نقصان ظاهر نيست ، سپس اثر مزبور ظاهر شده و آنگاه معدوم مى گردد. اما پس از معدوم شدن ، حالت پنجم آن است كه مدتى آثار وجودى او باقى است تا اينكه به كلى هيچ اثرى از آثار او باقى نمى ماند و تماما برطرف مى شود كان لم تغن بالامس (539) ترجمه : گوئى روز قبل هم از آن چيزى نبوده است در اينجا است كه انسان بايد به عظمت خداوند پى برده و او را از هر نقص و زوالى تنزيه نمايد. ملاحظه شد كه مجموعه حالات مذكور در پنج مرحله مختلف ظاهر مى گردد، كه طلوع و غروب خورشيد به خوبى نمايانگر اين حالات پنجگانه است گفته اند كه بر مبناى همين پنج حالت و به منظور تذكر نسبت به نعمت هاى الهى در طول حيات انسان وتمام موجودات نمازهاى پنجگانه درشرع مقرر شده است . اول فجر كه ابتداى بروز نور آفتاب است ، كه خداوند مى فرمايد: و قرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهودا (540) يعنى : قسم به قرآن فجر، كه بدون شك قرآن فجر مشاهده شده بود نماز صبح بايد گزارده شود، كه گفته اند مقصود از قرآن در آيه فوق نماز مى باشد، هرچه آفتاب بلند مى شود، اثر ظهور آن بيشتر مى گردد تا آنكه به حد نهائى كمال خود برسد، كه مرحله تماميت نعمت است ، و آن وقت نماز ظهر است . آنگاه كه پرتو آن رو به نقصان مى نهد، ولى هنوز اثر آن ظاهر نيست ، وقت نماز عصر است سپس هنگام غروب آن يعنى زمان رحلت و اجل آن فرا مى رسد، كه وقت نماز مغرب است . تا شفق وجود دارد، هنوز اثر وجودى آن باقى است . آنگاه كه شفق زائل شده وظلمت شب همه جا را فرا مى گيرد، يعنى تمام آثار وجودى آفتاب مرتفع مى شود، وقت نماز عشاء است و جعلنا الليل و النهار آيتين فمحونا آية الليل و جعلنا آية النهار مبصرة لتبتغوا فضلا من ربكم و لتعلموا عدد السنين و الحساب و كل شى ء فصلناه تفصيلا (541) و جعلنا الليل لباسا و جعلنا النهار معاشا (542) يعنى : ماشب و روز را دو نشانه براى خود قرار داديم . پس نشانه شب را محو كرده و نشانه روز را كه بينانيى دهنده است به جاى آن نهاديم ، تا جوياى فضلى ازسوى پروردگار خويش باشيد، و تاحساب شمار سالها رابدانيد، و هر چيز را ما بسط وتفصيل فراوانى بخشيديم . و ما شب را پوشش شما و روز را وسيله تاءمين معيشت شما قرار داديم . روز براى معاش و ابتغاء و جويائى فضل خداوند است در قرآن كريم ، هفت بار كلمه ابتغاء تكرار شده است ، وهر بار مربوط به موضوع خاصى مى باشد كه انسان بايد متذكر آن شود و درباره آن تفكر نمايد زيرا، كه پيرامون تفكر و تذكر در آيات قرآنى سفارش بسيار شده است ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف اللليل و النهار لايات لاولى الالباب الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار (543) يعنى : در آفرينش ‍ آسمانها و زمين و اختلاف شب و روز نشانه هايى براى فرزانگان است . كسانى كه ايستاده و نشسته و به پهلو خوابيده خدا را ياد مى كنند و در خلقت آسمانها و زمين تفكر كرده و مى گويند: پروردگارا! تو آسمانها و زمين را بيهوده و باطل خلق نكردى ،، تو منزه از هرگونه محدوديت و نقصى ، پس ‍ ما را از عذاب دوزخ 5J.و قصص و وعد و وعيد، نيست مگر آنكه در ضمن آن نكته اى از معارف و اخلاق و سنن و آداب نهفته است .
بزرگان رفتند و آنها را درك كردند و به حقايق آنها رسيدند.
پس گفته شد كه در قرآن بر حسب موضوع هفت نوع ابتغاء ذكر شده است كه بالاترين مرتبه آن ابتغاء وجه الله يعنى جوياى روى خدا است و الذين بالحسنة السيئة اولئك لهم عقبى الدار (544) يعنى : و كسانيكه در طلب وجه و روى پروردگارشان صبر كردند و نماز به پا داشتند و از آنچه روزيشان كرديم آشكارا و پنهان انفاق كردند و بدى را به وسيله نيكى دفع كردند، آنان كسانى هستند كه خانه آخرت متعلق به آن ها باشد از انواع ديگر ابتغاء طلب فضل و طلب رزق مى باشد فابتغوا عندالله الرزق و اعبدوه و اشكروا له اليه (545) ترجعون يعنى : پس از نزد خداوند روزى طلب نمائيد و او راعبادت كنيد وشكرگزار باشيد، كه به سوى اوبازگردانده مى شويد و شايد مراد از رزق در اين آيه ، رزق روحانى نيز باشدت بلكه به احتمال قوى چنين است ، زيرا كه ابتغاء رزق جسمانى هم مقدمه اى براى رزق روحانى است ، بلكه عبارت عندالله قرينه بزرگى است در تاءييد معناى رزق روحانى .
گفته شدكه خداوند روز رابراى طلب فضل و تاءمين معاش قرار داده است و اما از شب تعبير به لباس و درباره منافع آن به سكون و آرامش اشاره رفته است . گفته شده است كه شب براى راحت بدن و آسودگى است و از كار كردن در شب نهى شده است . مگر در امورى كه انجام آنها، در خفا مطلوب است مثل نكاح و زفاف ، و يا حاجت بزرگى كه بر آوردن آن در روز ميسير نمى باشد، مثل آنكه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام حضرت فاطمة عليهاالسلام را به هنگام شب غسل دادند و دفن كردند چون آن حضرت خليفه خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله بود، به هر نحوى درصدد حفظ دين ازگزند جهال بود. لذا چهل شب متوالى هر شب دختر پيغمبر و حسنين عليهم السلام را برداشته و بر در خانه مهاجر و انصار مى گردانيد و به ويژه درمورد انصار بسيار تاءكيد داشت . زيرا بعد از رحلت حضرت ابيطالب و حضرت خديجه ، كفار بناى جسارت بر حضرت رسول گذاشتند. هفتاد نفر از بزرگان اوس و خزرج از آن حضرت دعوت نمودند كه به مدينه تشريف ببرند. پيغمبر صلى الله عليه و آله سخنانى به آنان فرمود كه مشعر بر بعضى از عهد و مواثيق بود برخى از آنان برخاسته و ديگران را مورد خطاب قرار داده و گفتند: آيا مى دانيد كه چه مى خواهيد بكنيد؟ اين مرد اگر چه اكنون در ميان دشمنان خويش است ، اما هنوز در ميان خانواده و بستگان خود مى باشد. مبادا او را فريب دهيد و ببريد و آنگاه در ديار غربت او را خوار و ذليل نمائيد! شرط كنيد كه مال ونفس و اهل او را همچون مال و اهل و نفس ‍ خود حفظ كنيد، اگر نمى توانيد او را به شهر خود دعوت نكنيد. آنان قبول كردند، وجبرئلى آمد و گفت : با يازده نفر از آنان عهد ببند از آنان بيعت و پيمان بگير و حضرت چنان كردند وسپس به مدينه تشريف بردند. حضرت امير عليه السلام نيز در آن شبها همان عهد و ميثاق را به آنان يادآور شدند و به آنان فرموند: مگر اين دختر پيغمبر نيست ؟ ايا نمى بينيد كه مال او را گرفته اند و او را اذيت مى كنند؟ آياشما همين قسم با پيغمبر بيعت كرديد؟ يك شب كه آن حضرت همراه حضرت فاطمه عليها السلام و حسنين عليهم السلام به در خانه معاذ رفته بودند، معاذ از خانه بيرون آمد و مطلب را به او گفتند، و او عرض كرد: آيا غير از من كسى ديگر نيز هست كه همراهى كند؟ فرمودند: نه ، گفت : پس از من يك نفر چه كار برمى آيد؟ حضرت فاطمه عليها السلام فرمود: ديگر بعد از اين با اين زبان با تو تكلم نخواهم كرد. وقتى معاذ به داخل خانه رفت پسرش از او پرسيد: جواب دختر پيغمبر صلى الله عليه و آله را چه گفتى و او به تو چه فرمود؟ معاذ آنچه گذشته بود بيان كرد و پسرش به او گفت : من هم ديگر با اين زبان با تو تكلم نخواهم كرد. مدت چهل شب ام الائمه دور خانه مهاجر و انصار گشت و ثمرى نبخشيد. آنگاه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به او فرمودند: روزى نزد اولى برو در حاليكه دومى نباشد. حضرت فاطمه عليهاالسلام نيز چنان كردند وبالاخره اولى راضى شد كه فدك را به آن حضرت برگرداند، و به خط خود به وكليش در فدك نوشت كه فدك را به وكيل فاطمه منتقل كن حضرت فاطمه عليها السلام كاغذ را در دست گرفته و بيرون آمد. در راه به فض غليظ القلب رسيد و او پرسيد كجا بوده اى ؟ حضرت بدون توريه ماجرا را بيان فرمودند. او گفت : كاغذ را به من بده ببنيم حضرت امتناع فرمود. حضرت صادق عليه السلام مى فرمايند: او با پايش آنچان لگدى به آن حضرت زد كه به زمين افتاد، و به اين نيز اكتفا ننموده و آنچنان سيلى محكمى به صورت آن حضرت نواخت كه گوشواره او پاره شد و به زمين ريخت ، آنگاه به عنف كاغذ را گرفته و پاره كرد. حضرت صادق عليه السلام بر اين مطلب قسم ياد فرمودند.