راه مـبـارزه ، عـرضـه داشـتـن صحيح اين مكتب در همه زمينه ها با زبان
روز است . حوزه هاى عـلمـيـه مـا كـه امـروز ايـنچنين شور و هيجان
فعاليت اجتماعى يافته اند بايد به مسئوليت عظيم علمى و فكرى خود آگاه
گردند. بايد كارهاى علمى و فكرى خود را ده برابر كنند. بـايـد
بـدانـنـد كـه اشـتـغـال مـنـحـصـر بـه فـقـه و اصـول رسـمـى
جـوابـگـوى مـشكلات نسل معاصر نيست .
2ـ تجددگرائى افراطى
پـرهـيـز از افـراط و تـفـريـط و گـرايش به اعتدال در هر كارى
خالى از دشوارى نيست . گـوئى هـميشه راه اعتدال يك خط باريك است كه
اندك بى توجهى موجب خروج از آن است . ايـنـكـه در آثـار ديـنـى وارد
شده كه ((صراط))
از ((مو))
باريكتر است اشاره به همين نكته است كه رعايت اعتدال در هر كارى سخت و
دشوار است .
بـديـهـى اسـت كـه مـشـكـلات جـامـعـه بـشـرى نـو مـى شـود و مـشـكـلات
نـو راه حـل نـو مـى خـواهـد. ((الحـوادث
الواقـعـه )) چـيـزى جـز پـديـده
هـاى نـوظـهـور نـيـست كه حـل آنـهـا بـر عـهـده حـامـلان مـعـارف
اسلامى است . سرّ ضرورت وجود مجتهد در هر دوره ، و ضـرورت تـقـليـد و
رجـوع بـه مـجـتـهـد زنـده هـمـيـن اسـت . والا در يـك سـلسـله مـسـائل
اسـتـانـدارد شـده ، مـيـان تـقـليـد از زنـده و مـرده فـرقـى نـيـست .
اگر مجتهدى به مـسـائل و مـشـكـلات روز تـوجـه نـكـند او را بايد در صف
مردگان به شمار آورد. افراط و تفريط در همين جا پيدا مى شود.
بـرخـى آنـچنان عوام زده هستند كه تنها معيارشان سليقه عوام است و عوام
هم گذشته گرا اسـت و بـه حـال و آيـنـده كـارى نـدارد. بـرخـى ديـگـر
كـه بـه مسائل روز توجه دارند و درباره آينده مى انديشند متاءسفانه
سخاوتمندانه از اسلام مايه مـى گـذارنـد، سـليـقـه روز را مـعيار قرار
مى دهند و به نام ((اجتهاد آزاد))
به جاى آنكه اسلام را معيار حق و باطل زمان قرار دهند، سليقه و روح
حاكم بر زمان را معيار اسلام قرار مى دهند. مثلا مَهر نبايد باشد چون
زمان نمى پسندد، تعدد زوجات يادگار عهد بردگى زن اسـت ، پـوشـيـدگـى
هـمـيـنطور، اجاره و مضاربه و مزارعه يادگار عهد فئوداليسم است و فـلان
حـكـم ديـگـر يـادگـار عـهـدى ديـگـر. اسـلام ديـن عقل و اجتهاد است .
اجتهاد چنين و چنان حكم مى كند.
بـايـد تـوجـه داشـتـه بـاشـيـم كـه حـتـى مـعـيـارهـائى كـه
دانـشـمندان روشنفكر و مترقى اهـل تـسـنـن نـظـيـر عـبـده و اقـبـال
بـراى حـل مـشـكـلات جـديـد ارائه كـرده از قـبيل تمايز قائل شدن ميان
عبادات و معاملات و تعبيرهاى خاصى كه آنها از اجماع ، اجتهاد، شـورا و
غـيـره كـرده اند و همچنين جهان بينى اسلامى كه آنها عرضه كرده اند به
هيچوجه قـابل قبول نيست و نمى تواند الگو قرار گيرد. فقه شيعه ، حديث
شيعه ، كلام شيعه ، فـلسـفـه شـيـعه ، تفسير شيعه ، فلسفه اجتماعى شيعه
از آنچه در جهان تسنن رشد كرده بسى رشد يافته تر و جوابگوتر است .
هـر چـنـد جـهـان تـسـنن به علل جغرافيائى و غيرجغرافيائى پيش از جهان
تشيع با تمدن جـديـد و مـشـكـلات و مـسـائلى كه اين تمدن به وجود آورده
آشنا شده و در جستجوى كشف راه حـل آن بـرآمـده است و شيعه ديرتر نظريات
خود را عرضه داشته است ، ولى مقايسه ميان آنچه در سنوات اخير از جهان
شيعه عرضه شده و آنچه از جهان تسنن عرضه شده است مى رسـانـد كـه
نـظـريـات شـيـعـى از بـركـت پـيـروى از مـكـتـب اهـل بـيـت عـليـهـم
السـلام بـسـى عـمـيـقـتـر و مـنـطـقـى تـر اسـت . مـا نـيـازى
نـداريـم كـه امـثـال عـبـده و اقـبـال و فـريـد وجـدى و سـيـدقـطـب و
مـحـمـد قـطـب و مـحـمـد غـزالى و امثال اينها را الگو قرار دهيم .
به هر حال تجدد گرائى افراطى ـ كه هم در شيعه وجود داشته و دارد و هم
در سنى ـ و در حقيقت عبارت است از آراستن اسلام به آنچه از اسلام نيست
، و پيراستن آن از آنچه از اسلام هـست ، به منظور رنگ زمان زدن و باب
طبع زمان كردن ، آفت بزرگى براى نهضت است و وظيفه رهبرى نهضت است كه
جلو آنرا بگيرد.
3ـ ناتمام گذاشتن
متاءسفانه تاريخ نهضت هاى اسلامى صدساله اخير، يك نقيصه را در
رهبرى روحانيت نشان مـى دهـد و آن ايـنكه روحانيت نهضت هائى كه رهبرى
كرده تا مرحله پيروزى بر خصم ادامه داده و از آن پـس ادامـه نـداده و
پـى كـار خـود رفـتـه و نتيجه زحمات او را ديگران و احيانا دشـمنان
برده اند. مانند اينكه كسى زمين غصب شده اش را با قدرت و شدت مطالبه
كند و بـا صـرف نـيرو و بذل مال و جان آن را از دست دشمن بگيرد، اما
همينكه گرفت برود به خـانـه خـود بـنـشـيـنـد و يـك دانه بذر هم در آن
نپاشد، ديگران بروند از آن به سود خود استفاده كنند.
انـقـلاب عـراق بـا پـايـمردى روحانيت شيعه به ثمر رسيد، اما روحانيت
از ثمره آن بهره بـردارى نـكـرد و نـتـيـجـه اش را امـروز مـى
بـيـنـيـم . مشروطيت ايران را روحانيت به ثمر رسـانـيـد، امـا آن را
ادامه نداد و بهره بردارى نكرد ولهذا طولى نكشيد كه يك ديكتاتورى خشن
روى كار آمد، و از مشروطيت جز نام باقى نماند، بلكه تدريجا در مردم
سوءظن پديد آمـد كـه اسـاسا رژيم استبداد از رژيم مشروطه بهتر بوده است
و مشروطيت گناه است . حتى در جنبش تنباكو اظهار تاسف مى شود كه روحانيت
با لغو امتياز رژى كار خود را تمام شده تـلقـى كـرد در صـورتى كه مى
توانست پس از آن آمادگى مردم ، يك نظام واقعا اسلامى به وجود آورد.