باز هم نصوص اسلامى
مستحبّ است مردان در شب و روز عرفه با آزاد نمودن برده و صدقه دادن، به خداوند
تقّرب بجويند.(93)
صورت
قرار داد امام صادق(ع) را در مورد آزادى يك برده خواندم اين طور بود: اين صورت
«عتق» جعفر بن محمّد است كه فلان پسرش! (غلامه)(94) را در راه خداوند آزاد نمود نه
انتظار پاداش از او دارد و نه مىخواهد كه تشكّر كند، آزاد نمود به اين قرار كه
نماز به پا دارد و زكات مال خود را بپردازد و حجّ خانه خدا را انجام دهد و ماه
رمضان را روزه بگيرد و دوستان خدا را دوست بدارد و از دشمنان خداوند بيزارى
جويد.(95)
عبد
اللّه بن سنان گفت: عتق امام صادق پسرش! كه نامش سندى بود اينطور بود: اين صورت عتق
جعفر بن محمّد پسرش! سندى است با اين قرار كه گواهى دهد كه پرستش تنها براى خداى
بىشريك است و محمّد(ص) بنده و پيامبر خداست و اينكه قيامت و بهشت و دوزخ واقعيّت
است و اينكه دوستان خدا را دوست و دشمنان خدا را دشمن بدارد و قانون حلال و يا حرام
خداوند را همانطور بداند و پيامبران خدا را قبول داشته و آنچه از طرف خداوند آمده
است قبول كند، براى خداوند آزاد نمود نه انتظار پاداش دارد و نه توقّع تشكّرى!(96)
چه بردهاى را آزاد كنيم؟
از
امام صادق(ع) از عتق پرسيدم فرمود: كسى را آزاد كن كه بتواند خود را اداره كند.(97)
على
بن جعفر از برادرش امام كاظم(ع) پرسيد: عتق پيرمرد بهتر است يا جوان كارى؟ فرمود:
كسى را آزاد كن كه بتواند خود را بى نياز سازد...(98)
ابن
محبوب به امام هشتم(ع) درباره عتق پسر بچّه يا پير بزرگ و يا بردهاى كه زمينگير
بوده و راهى ندارد نامهاى نوشت:
امام(ع) در پاسخ نوشت: كسى كه بردهاى را آزاد كند كه خودش را نتواند اداره كند
واجب است كه مخارج او را بپردازد تا بىنياز شود.(99)
از
اين روايات به خوبى استفاده مىشود كه هدف از بردگى در اسلام، استثمار نيست وگرنه
نبايد فرد كارى قوى را آزاد كنند و فرد بى دست و پا را نگهدارند! و راستى اينها
گواه روشنى بر مدّعاى ماهستند.
«جبرئيل هميشه سفارش بردگان را مىكرد فكر كردم به زودى از طرف خداوند مدّتى معيّن
مىشود كه در آن سر رسيد همه آزاد مىشوند».(100)
ابوذر دو لباس زيباى يمنى خريد يكى را خود پوشيد.. و ديگرى را به غلامش داد و گفت:
پيامبر(ص) فرمود: از غذاى خود به آنها بدهيد و از لباس خود به آنها بپوشانيد.(101)
تنها
بردهاى را كه روشن شده و حقيقت را يافته است آزاد كنيد.(102)
مسلمان نبايد برده كافرى را آزاد كند.(103)
كسى
كه كنيز خود را آزاد نموده و شرط كرده است كه تا 5 سال پس از آزادى برايش خدمت كند
ولى كنيز فرار كرده و آنگاه آن شخص مرده است ورثه، آن كنيز را پيدا كردهاند آيا
مىتوانند از او كار بكشند؟ فرمود: نه نمىتوانند.(104)
اين
روايات نظريه ما را در قسمتهاى مختلفى روشن مىسازد، هدف از بردگى مخالفين مكتب،
روشن كردن و پرورش آنهاست، تا پرورش نيابند نبايد آزاد بشوند، و نيز بايد بتوانند
خود را هم اداره كنند وگرنه آزادى برايشان مصيبتى است، رفتار با برده بايد كاملا
انسانى باشد...
نصوص آزادى پس از 7 سال
بردهاى كه مومن شده و حقيقت را يافته است پس از 7 سال خود به خود آزاد مىشود
صاحبش بخواهد يا نخواهد، و جائز نيست كه پس از آن خدمت صاحبش را انجام دهد.(105)
اگر
برده پس از 7 سال خدمت، قيمت خود را نزد مولاى خود حاضر كرد صاحبش بايد بپذيرد و او
را آزاد كند.(106)
بردهاى كه دقائق آخر زندگانى را طىّ مىكند و در حالى احتضار است نبايد آزاد
ساخت...(107) كه اين آزادى براى آن برده جز حسرت و بى سر و سامانى تجهيزات مرگش،
نتيجهاى ندارد.
بردهاى مسلمان كه مال كافرى بود نزد اميرالمؤمنين على(ع) آوردند فرمود: اين برده
را به مسلمانان بفروشيد و پولش را به صاحبش بدهيد، نگذاريد نزد اين كافر
بماند.(108)
اين
اخبار نيز درستى نظرّيهام رادر اين جهت تصديق مىكند كه يكى از ملاكهاى قانون
بردگى پرورش تفكّر اوست تا حقيقت را دريابد، البته سائر جهات و اصولى كه پيش از اين
گفتم نيز مورد توجّه است كه از جمله اينكه خود به خود نبايد آزاد شود كه علت آن را
توضيح دادم.
و
شايد به همين جهت منظور از دو روايت بالا كه پس از 7 سال آزاد مىشود يك قانون حتمى
نيست، بلكه منظور تأكيد استحباب آزادى پس از 7 سال است، يعنى بردهاى كه اربابش
رعايت دستورات الزامى و اخلاقى اسلام را بكند حتماً پس از 7 سال عملاً آزاد خواهد
شد يعنى ارباب متدين اين كار را خواهد كرد، نه اينكه حتما بايد چنين كند، زيرا قبلا
توضيح داديم كه آزادى بدون رضايت صاحبش به طور عام، بر خلاف مصالح مربوط به جنگ
مىباشد.
و
فقهاء هم از اين دو روايت حكم الزامى نفهميده، با جمع ادلّه ديگر و نظريّه قاطع
پيشينيان و سيره عملى مسلمانان همان استحباب را فرمودهاند.
به
خصوص كه در اين دو روايت يكى از آزادى مطلق، صحبت مىكند و در ديگرى از آزادى با
قرار داد و پرداخت پول بحث نموده است.
روايات ديگر...
كسى
نمىتواند پدر و مادر يا خواهر يا خاله يا عمه خو را مالك شود، در اين صورت فوراً
آزاد مىشوند.(109)
اگر
زنى بچه كنيز خود را شير بدهد بايد آزادش كند، زيرا كه فرزند خود را مالك
نمىشود.(110)
به
امام صادق(ع) گفتم: ممكن است بردهاى كه مستضعف است آزاد ساخت؟ فرمود: آرى.(111)
منظور از «مستضعف» كسى است كه اساساً كودن(112) ضعيف العقل است كه انتظار درك حقيقت
درباره او نمىرود ولى به هرحال بايد هنگام آزادىاش دشمن هدف و مكتب نباشد تا با
امكانات آزادى كامل، عليه مكتب، فعاّليت گروهى انجام ندهد.
بردهاى را بخرند و آزاد كنند كه «ناصبى» و دشمن اهل البيت نباشد.(113)
در
حالى كه آزاد ساختن ولدا الّزنا مانعى ندارد، چون هدف روح است و حقيقت يابى.
مانعى ندارد كه ولد الزّنا را آزاد كنند.(114)
آزاد
كردن بردهاى كه مؤمن شده و حقيقت را يافته است مستحب است و آزاد كردن آنكه مخالف
حقيقت اسلام ـ شيعه است (و هنوز درك نكرده) كراهت دارد ولى آزاد كردن مستضعف مانعى
ندارد.(115)
در
كفاّرات به هيچ وجه آزاد كردن برده كافر (كه هنور مكتب را نشناخته و ايمان نياورده
است) صحيح نيست و حتماً بايد مسلمان باشد ولى فرق نمىكند كه مرد باشد يا زن، بزرگ
يا كوچك و يا طفلى كه در حكم اسلام باشد كه يكى از والدينش مسلمان باشند...
و
بايد از عيبهائى كه همچون كورى وجذام و زمينگيرى و قطع اعضاء باعث آزادى قهرى
مىشود سالم باشد ولى كر بودن و با لال بودن و غيره مانعى ندارد.(116) آزاد كردن
بردهاى كه از آقاى خود فرار كرده است در كفاّرات صحيح است گر چه مكانش را
ندانيم.(117)
خلاصه بحث
با
دقّت در آنچه گفتم معلوم مىشود كه:
1 ـ
بردگى حاصل از جنگ را نبايد با بردگى استعمارى كه به هدف تجارت و غيره انجام مىشده
است مقايسه نمود، اوّلى يك امر كاملاً طبيعى و حقوقى است و دوّمى ستم و استثمارى كه
خود موجب جنگ است.
2 ـ
عقل آزاد بهترين روش را در اسراء جنگى يك نوع سپردن او به يك خانواده مىداند. و
بردگى مطرح در فقه اسلام همين است.
3 ـ
نظر اسلام را درباره بردگى به تنهائى و جدا از قانون جنگ و جهاد نمىتوان بررسى
نمود.
4 ـ
هدف بزرگ از بردگى، پرورش افكار پيروان مكتب دشمن است و همين كه پرورش يافتند يا
حتماً آزاد مىشوند و يا سفارش مىشود كه آزادش شوند.
5 ـ
اگر ستمهاى بى جهتى چون قطع اعضاء بر برده وارد شود هنوز پرورش نيافته هم آزاد
مىشوند.
6 ـ
نام برده هم حذف شده و به عنوان پرورش كامل و براى نمود پيوند عميق، نام فرزند و
پسر و دختر در خطابها، و فرد و تحت اختيار و... در غير مورد خطاب جاى آن را
مىگيرد.
7 ـ
به رعايت قوانين جنگى حكم به آزادى قهرى تمام اسرا نمىشود.
8 ـ
اسراء جنگى دشمن داخلى اسلام روى مصالح سياسى به عنوان برده ميان مردم تقسيم
نمىشوند.
اين
است آنچه را كه من در اين مسئله به طور آزاد، مىفهمم و نيز آنچه كه از اسلام درك
مىكنم.
اسلام نظر خود را به طور صريح مىگويد و در نظر ناقدين مغرض همين است جرم اسلام!
بر
عكس آنها كه عربده انساندوستىشان گوش فلك را كر كرده است و از پشت تربيونهاى
كنگرهها فرشته آزادى را در مقام سخن به بشريّت عرضه مىدارند و همچون عيسى مسيح دم
از اخلاق مىزنند در مقام عمل روى درندگان را سفيد كردهاند كه از پيش گفتهاند: «ز
گفته تا به عمل صد هزار فرسنگ است».
و بى
جهت نيست كه طرح موافقت نامه درباره برلن مهمترين پيروزى ربع قرن اخير شمرده شده
است!
موافقت نامه درباره ملّتى كه به خاطر جنگ در امتداد نيم قرن پيش هنوز بايد از آزادى
محروم باشند و اينك فاتحين آن بر سر منافع خود به توافق مىرسند. يعنى بردگى يك
ملّت!(118)
اسلام و عقل (كه هر دو رسالتى الهى دارند) دشمن را پرورش مىدهند و آزاد مىكنند.
همان روشى كه دانشمندان درباره بسيارى مجرمين اظهار مىدارند:
مجرمين و جنايتكاران بيمارانى بيش نيستند و بايدآنها را درمان نمود و زندان هم بايد
به اسلوب پرورشگاه و در مانگاه روانى در آيد...
چنانكه مجازاتهاى دنيوى و اخروى ـ كه اسلام هم به تفصيل بيان فرموده است براى
معالجه است و پاكى! حدود شرعى در حكومت اسلام براى اصلاح افراد اجتماع و تأمين
امنيّت عمومى است ودوزخ هم در قيامت روى قهاّريت الهى از جهتى و لطف او از جهتى
براى اصلاح و پاكى افراد است مگر آنها كه امكان پاكى در آنها نيست و وجودشان آتش
وآتشگيره است كه اين هم سخنى ديگر و بحثى جداگانه است و اساساً نام بردگى را بايد
از اين پرورش و مجازاتى كه اسلام در قوانين جنگى خود آورده است برداشت.
ولى
آنها كه خوب فرياد مىكنند و تنها فرياد!... جلو پرورش ملّتى را مىگيرند كه چرا در
سالهاى پيش حاضر به تسليم نشده و يا مردمى خونخوار داشته است. (آلمان و ژاپن)
از
بردگى فردى نگويم كه چگونه افراد را از تنفّس آزاد محروم مىكنند و از كشتيهائى كه
به سواحل آفريقا رفته و بوميان سياه پوست را گروه گروه گرفته و در كشتى مىريختند و
براى فروش به اطراف دنيا مىبردند و گه گاه مىشنويم كه هنوز هم كم و بيش به طور
خصوصى انجام مىشود.
از
بردگى يك ملّت مىگويم كه چگونه اجتماعى را از هستى ساقط مىكنند و براى انحراف
افكار فريادهاى اعتراض را بر سر و روى مسلكهاى ديگر نثار مىكنند.
معمولاً وقتى از رفتار پيروان مكتبهاى غير اسلامى انتقاد مىكنيم و روش استعمارگرى
پيروان مسيح(ع) را ذكر مىكنيم، در پاسخ مىگويند: از خود مكتب سخن بگوئيد نه از
پيروان...
و
البته در جاى خود سخنى درست است ولى خود در صدد انتقاد از پيروان ظاهرى اسلام، در
مىآيند در حالى كه در طول تاريخ اسلام هيچگاه مسلمانان در هيچ موقعيّت جنگى و غيره
همچون ديگران جناياتى نداشتهاند.
از
جنگهاى صليبى نمىگويم كه مكرراً شنيده و خواندهايد كه در تبادل فلسطين، مسيحيان
چه مىكردند، و مسلمانان چطور؟، از روش حيله گران استعمارگران مسحيى در اندلس
نمىگويم كه چگونه از طريق تعارف شراب و فحشاء جوانان را سست كردند و بر گرده
اجتماع سوار شدند و مملكت را هم صاحب!
در
همين اواخر خودتان اوضاع مسلمانان كشمير و جمهورى چاد و الجزائر و ممالك عربى مجاور
اسرائيل غاصب را مشاهده كنيد.
در
نهم آوريل 1948 تروريستهاى يهودى ايرگون و اشتبرن 254 عرب ديرياسين را كه دهكدهاى
در كنار غربى اورشليم است قتل عام كردند.
ديرياسين كارى كه چنين عملى را تحريك كند انجام نداده بود. گاهى گفتهاند كه اين ده
آشيانه اعراب مسلّح يا محلّ اجتماع اعراب براى حمله كردن بوده است در حالى كه چنين
امرى عملاً غير ممكن بوده است زيرا اين محلّ يكسر در محاصره بخشهاى يهودى نشين قرار
داشت. و يا نوعى موافقت با آنها در صلح زندگى مىكرد(119) و حتّى مردم چند جنگجوى
عرب را بيرون كرده بودند، كه بهانه به دست دشمن ندهند.
«ژاك
روئيه» نماينده صليب سرخ در فلسطين در يك آب انبار 150 جسد در كنار آن 40 يا 50 جسد
ديگر يافت، او روى هم رفته 254 جسد شمرد از جمله جسد 45 زن كه 35 نفرشان آبستن
بودند جسد دخترى 6 ساله را در زير تودهاى از اجساد هنوز زنده يافت...ممكن نبود به
دهكده نزديك شد و دچار تهوّع نشد.. دهكده غارت شد و يكسره ويران گشت.
اين
دهكده اكنون در روى نقشه اسرائيلى وجود ندارد و به جايش «كفرشاؤل» را ساختهاند كه
قسمتى از بخش اورشليم اسرائيل است!
1500
زن و كودكى را كه جان به در برده بودند برهنه كردند و آنها را سوار بر كاميونهاى رو
باز در يك محلّه يهودى نشين گرداندند. در اين محل آنهارا سنگسار مىكردند و به
رويشان آب دهان مىانداختند!
يك
زن آمريكائى 40 كودك يتيم اين گروه را به پرورشگاه «آنااستافورد» در اورشليم برد
ولى هنگامى كه اين زن به يك پسر بچّه نزديك شد پسرك فرياد زد: اين زن يكى از
آنهاست! و سكته قلبى نموده به زمين افتاده و سپس جان سپرد!
اتومبيلهاى بلندگودار در بخش عرب نشين اورشليم راه افتادندو از پشت بلندگوهايشان به
زبان عربى مىگفتند: اگر خانههايتان را ترك نكنيد سرنوشت شما همچون ديرياسين خواهد
بود.
ديرياسين را با درنده خوئيهاى نازيهاى در دو دهكده «اورادورسور» و «ليدسيه»
چكوسلواكى (كه در سالهاى 1944 و 1942 به دست قواى نازى قتل عام شدند) مقايسه
كردهاند و گفتهاند كه از اين دو وحشتناكتر بوده است زيرا در آنها تنها مردان و
پسر بچّهها را كشتند و اينجا زنان و حتّى زنهاى آبستن را نيز!
به
حدّى زشت بود كه دولت اسرائيل نتوانست روپوشى، كند، در جزوهاى كه در 1958 انتشار
داد اين جريان را تنها عمل خودسرانه يهود در اين جنگ خوانده است؟
چهار
ماه پيش از جريان ديرياسين به «غضامه» حمله شد و در همان ماه جريان ديرياسين به
نقاط ديگرى چون قسطل و لجون و ساريس و طبريه و حيفا و يا فاو عكا و كتمون حمله شد!
در
كتمون كه يك بخش عرب نشين اورشليم جديد بود روش انداختن اجساد مردان و زنان به چاه
تكرار شد!
يكى
از بهرههاى اسرائيل از جريان ديرياسين و مشابه آن، مهاجرت بى درد سر اعراب بود كه
آن مردم بى دفاع براى حفظ جان خود دست از زمين و مال خود شسته و فرار نمودند!
يك
روز پس از تصرّف ديرياسين دهكده ديگرى به نام «قولوينه» را تصرف كردند! «قولونيه»
به علّت اينكه در كنار جادّه اصلى اورشليم بود اهميّت سوق الجيشى داشت، آنان تعدادى
از خانهها را منفجر كردند و تمامى ده را به آتش كشيدند! و 21 روز پس از ديرياسين
«حيفا» را تصرّف كردند و از 62 هزار عرب ساكن حيفا 57 هزار نفرشان فرار كردند!
بقول
«ارتور كوئستلر»: اين حماّم خون كه در ديرياسين راه افتاد از نظر روانى عامل مهمّى
در مهاجرت چشمگير آوارگان عرب بود.
«مناحيم بگين» ـ از رؤساء گروه ايرگون داستان اين حمله مأمورانش را اينطور وصف
مىكند: هراسى اعراب فلسطين را گرفت... اعراب وحشتزده فرار مىكردند و فرياد
مىزدند: ديرياسين!! در اهميّت سياسى و اقتصادى اين ماجرا هر چه گفته شود كم است.
در
اكتبر 1953 پنجاه و سه نفر روستائى در قريه «قيبيه» را به زور آتش تفنگ در
خانههايشان محبوس نموده خانه هايشان را منفجر نموده بر سرشان خراب كردند.
در
نوامبر 1967 به سوى كودكانى كه در اردوگاه آوارگان «كرامه» از مدرسه خارج مىشدند
نارنجك و بمب پرتاب نموده آنها را كشتند!
اين
اعمال تحت عنوان بازگشت به وطن! نسبت به اعرابى كه 13 قرن ساكن فلسطين بودهاند
صورت مىگيرد وطنى كه اهداف استعمار آن را نام وطن داده است؟ وطنى كه تنها اجداد
معنوى ـ نه نژادى ـ در يهوديان در 18 قرن پيش در آنجا مىزيستهاند البته ديگران هم
بودهاند.
و با
همين اعمال چنين كردند كه تعداد 42 هزار يهودى ساكن فلسطين در 1917 در اثر مهاجرت
از نقاط ديگر دنيا به آنجا به دو ميليون و چهار صد هزار نفر رسيد! و طبق سرشمارى
اردن در ژوئيه 1968 آوارگان عرب فلسطينى به 666/ 983/ 1 نفر رسيدهاند:(120)
ميچل
آدامز نويسنده انگليسى مىگويد: دهكده «سيطه» بر روى خط ترك مخاصمه قديمى اردن و
اسرائيل در 30 ميلى شمال غربى اورشليم قرار دارد موافقتنامه ترك مخاصمه 1949 كه يك
مرز «دو فاكتو» به وجود آورد، روستائيان عرب «سيطه» را از زمينهاى كشت خود جدا كرد،
دهكده در اردن ماند و زمينهاى كشت بخشى از كشور جديد اسرائيل شد! بيچارگان از نو
شروع به زندگى كردند؟ زمين شرق دهكده را از سنگ پاك كرده آغاز به زراعت نمود پس از
سالها موفّق شدند به وضع خود سر و صورتى بدهند كه ژوئن 1967 جلو آمد!
در 9
ژوئن 67 يعنى روز پنجم جنگ 6 روزه اعراب و اسرائيل سربازان اسرائيلى وارد اين دهكده
شدند و با اينكه اساساً زد و خوردى در كار نبود چند خمپاره به داخل دهكده انداختند
و اعراب هم بى قيد و شرط تسليم شدند. با اين وصف در دهكده حكومت نظامى برقرار بود
دو روز گذشت غروب روز سوّم فرمانده محلّى اسرائيل به منزل كدخدا رفته پرسيد شكايتى
ندارى؟ گفت: نه، ولى اگر ممكن است دستور فرمائيد ساعات ممنوعه تقليل يابد تا
روستائيان بتوانند براى كارهاى زراعتى به زمنيهاى خود بروند فرمانده هم موافقت كرده
پس از صرف چاى بيرون آمد روز، بعد روستائيان به سوى كشتزارها به راه افتادند ولى
سربازان اسرائيلى آنهارا به منزلها برگرداندند...
سپس
به كدخدا دستور دادند تمام روستائيان رادر مزرعهاى در سمت شرقى دهكده گرد آورد!
وقتى همه جمع شدند سربازان اسرائيلى به روى نزديكترين پشت بامها رفته تفنگها را به
سوى جمعيّت «قراول» گرفتند.
ساعت
5/6 صبح بود به هيچكس اجازه حركت ندادند نه به بزرگان اجازه استراحت و نه به كودكان
اجازه رفتن به دنبال ظرف آب! تا ساعت 6 بعد ازظهر!
در
اين مدّت سربازان 67 خانه را منفجر كردند و از جمله يك دبستان و يك درمانگاه را از
ميان بردند و سپس فرمانده با بلندگو اعلام كرد: مىتوانيد به خانههايتان برگرديد!
و
هنگامى كه برگشتند... نه خانهاى مانده و نه وسائل زندگى!
اينها پيروان تورات هستند كه در سفر «تثنيه» مىگويد:
«چينههائى را كه همسايگانت در زمين تو و ملك تو كه حقاً از آن توست و خدا به تو
داده است (به ناحقّ) ساختهاند بر ندار و خراب مكن»!!
همانطور كه پيروان انجيل كه مىگويد: اگر كسى به يك طرف تو سيلى زد طرف ديگر را هم
آماده بگير تا بزند! در صحنههاى الجزائر و ويتنام و... از كشته پشته ساخته و
مىسازند!
اين
فشارها است كه در اردوگاههاى آوارگان چريك، مىپرورد و رونق مىگيرد. «ياسر عرفات»
گفت: در روزهاى نخستين بيش از 20 نفر نبوديم و اينك به هزاران نفر رسيدهايم و گفت
در تمام مدّت پيكار با اسرائيل 6 هزار كشته داديم ولى در بهانهگيرى چند روزه اردن
25 هزار از ما كشته شد!
نمىخواهم با ذكر اين داستان اسفناك و اشاره به حوادث مشابه آن در گوشه و كنار جهان
يك نوع مغالطهاى نموده با ايجاد انحراف در مسير تفكّر منطقى و پيش كشيدن سخنهاى
احساسى و عاطفى نظر اسلام را در مسئله به اصطلاح «بردگى» كه در واقع پرورش است ـ به
هم پيچيده و از راه خيال ماسك زيبا بزنم، نه!
.خواستم نمونهاى از رفتار مخالفين اسلام را كه مىكوشند در زواياى قوانين اسلام
دستاويزى پيدا كرده سر و صدا كنند نشان دهم تا نقادى را از غرض ورزى و واقع بينى را
از انحراف تميز دهيم!
و راستى چطور وجدان بشريت مىميرد و صداى ضجّه مردم بىدفاع فلسطين را نمىشنود؟! همه
روزه مسلمانان در فلسطين كشته يا زخمى يا اسير مىشوند و همه روزه آنجا هتك حرمت
مىشود ليكن گوش جهانيان كر شده است.