نگاهي به بردگی

آيت اللّه محمدعلى گرامى

- ۵ -


باز هم نصوص اسلامى

مستحبّ است مردان در شب و روز عرفه با آزاد نمودن برده و صدقه دادن، به خداوند تقّرب بجويند.(93)

صورت قرار داد امام صادق(ع) را در مورد آزادى يك برده خواندم اين طور بود: اين صورت «عتق» جعفر بن محمّد است كه فلان پسرش! (غلامه)(94) را در راه خداوند آزاد نمود نه انتظار پاداش از او دارد و نه مى‏خواهد كه تشكّر كند، آزاد نمود به اين قرار كه نماز به پا دارد و زكات مال خود را بپردازد و حجّ خانه خدا را انجام دهد و ماه رمضان را روزه بگيرد و دوستان خدا را دوست بدارد و از دشمنان خداوند بيزارى جويد.(95

عبد اللّه بن سنان گفت: عتق امام صادق پسرش! كه نامش سندى بود اينطور بود: اين صورت عتق جعفر بن محمّد پسرش! سندى است با اين قرار كه گواهى دهد كه پرستش تنها براى خداى بى‏شريك است و محمّد(ص) بنده و پيامبر خداست و اينكه قيامت و بهشت و دوزخ واقعيّت است و اينكه دوستان خدا را دوست و دشمنان خدا را دشمن بدارد و قانون حلال و يا حرام خداوند را همانطور بداند و پيامبران خدا را قبول داشته و آنچه از طرف خداوند آمده است قبول كند، براى خداوند آزاد نمود نه انتظار پاداش دارد و نه توقّع تشكّرى!(96

چه برده‏اى را آزاد كنيم؟

از امام صادق(ع) از عتق پرسيدم فرمود: كسى را آزاد كن كه بتواند خود را اداره كند.(97)

على بن جعفر از برادرش امام كاظم(ع) پرسيد: عتق پيرمرد بهتر است يا جوان كارى؟ فرمود: كسى را آزاد كن كه بتواند خود را بى نياز سازد...(98

ابن محبوب به امام هشتم(ع) درباره عتق پسر بچّه يا پير بزرگ و يا برده‏اى كه زمينگير بوده و راهى ندارد نامه‏اى نوشت: 

امام(ع) در پاسخ نوشت: كسى كه برده‏اى را آزاد كند كه خودش را نتواند اداره كند واجب است كه مخارج او را بپردازد تا بى‏نياز شود.(99)

از اين روايات به خوبى استفاده مى‏شود كه هدف از بردگى در اسلام، استثمار نيست وگرنه نبايد فرد كارى قوى را آزاد كنند و فرد بى دست و پا را نگهدارند! و راستى اينها گواه روشنى بر مدّعاى ماهستند. 

«جبرئيل هميشه سفارش بردگان را مى‏كرد فكر كردم به زودى از طرف خداوند مدّتى معيّن مى‏شود كه در آن سر رسيد همه آزاد مى‏شوند».(100)

ابوذر دو لباس زيباى يمنى خريد يكى را خود پوشيد.. و ديگرى را به غلامش داد و گفت: پيامبر(ص) فرمود: از غذاى خود به آنها بدهيد و از لباس خود به آنها بپوشانيد.(101

تنها برده‏اى را كه روشن شده و حقيقت را يافته است آزاد كنيد.(102

مسلمان نبايد برده كافرى را آزاد كند.(103

كسى كه كنيز خود را آزاد نموده و شرط كرده است كه تا 5 سال پس از آزادى برايش خدمت كند ولى كنيز فرار كرده و آنگاه آن شخص مرده است ورثه، آن كنيز را پيدا كرده‏اند آيا مى‏توانند از او كار بكشند؟ فرمود: نه نمى‏توانند.(104

اين روايات نظريه ما را در قسمتهاى مختلفى روشن مى‏سازد، هدف از بردگى مخالفين مكتب، روشن كردن و پرورش آنهاست، تا پرورش نيابند نبايد آزاد بشوند، و نيز بايد بتوانند خود را هم اداره كنند وگرنه آزادى برايشان مصيبتى است، رفتار با برده بايد كاملا انسانى باشد... 

نصوص آزادى پس از 7 سال

برده‏اى كه مومن شده و حقيقت را يافته است پس از 7 سال خود به خود آزاد مى‏شود صاحبش بخواهد يا نخواهد، و جائز نيست كه پس از آن خدمت صاحبش را انجام دهد.(105)

اگر برده پس از 7 سال خدمت، قيمت خود را نزد مولاى خود حاضر كرد صاحبش بايد بپذيرد و او را آزاد كند.(106

برده‏اى كه دقائق آخر زندگانى را طىّ مى‏كند و در حالى احتضار است نبايد آزاد ساخت...(107) كه اين آزادى براى آن برده جز حسرت و بى سر و سامانى تجهيزات مرگش، نتيجه‏اى ندارد. 

برده‏اى مسلمان كه مال كافرى بود نزد اميرالمؤمنين على(ع) آوردند فرمود: اين برده را به مسلمانان بفروشيد و پولش را به صاحبش بدهيد، نگذاريد نزد اين كافر بماند.(108)

اين اخبار نيز درستى نظرّيه‏ام رادر اين جهت تصديق مى‏كند كه يكى از ملاكهاى قانون بردگى پرورش تفكّر اوست تا حقيقت را دريابد، البته سائر جهات و اصولى كه پيش از اين گفتم نيز مورد توجّه است كه از جمله اينكه خود به خود نبايد آزاد شود كه علت آن را توضيح دادم. 

و شايد به همين جهت منظور از دو روايت بالا كه پس از 7 سال آزاد مى‏شود يك قانون حتمى نيست، بلكه منظور تأكيد استحباب آزادى پس از 7 سال است، يعنى برده‏اى كه اربابش رعايت دستورات الزامى و اخلاقى اسلام را بكند حتماً پس از 7 سال عملاً آزاد خواهد شد يعنى ارباب متدين اين كار را خواهد كرد، نه اينكه حتما بايد چنين كند، زيرا قبلا توضيح داديم كه آزادى بدون رضايت صاحبش به طور عام، بر خلاف مصالح مربوط به جنگ مى‏باشد.

و فقهاء هم از اين دو روايت حكم الزامى نفهميده، با جمع ادلّه ديگر و نظريّه قاطع پيشينيان و سيره عملى مسلمانان همان استحباب را فرموده‏اند.

به خصوص كه در اين دو روايت يكى از آزادى مطلق، صحبت مى‏كند و در ديگرى از آزادى با قرار داد و پرداخت پول بحث نموده است.

روايات ديگر...

كسى نمى‏تواند پدر و مادر يا خواهر يا خاله يا عمه خو را مالك شود، در اين صورت فوراً آزاد مى‏شوند.(109)

اگر زنى بچه كنيز خود را شير بدهد بايد آزادش كند، زيرا كه فرزند خود را مالك نمى‏شود.(110

به امام صادق(ع) گفتم: ممكن است برده‏اى كه مستضعف است آزاد ساخت؟ فرمود: آرى.(111

منظور از «مستضعف» كسى است كه اساساً كودن(112) ضعيف العقل است كه انتظار درك حقيقت درباره او نمى‏رود ولى به هرحال بايد هنگام آزادى‏اش دشمن هدف و مكتب نباشد تا با امكانات آزادى كامل، عليه مكتب، فعاّليت گروهى انجام ندهد. 

برده‏اى را بخرند و آزاد كنند كه «ناصبى» و دشمن اهل البيت نباشد.(113)

در حالى كه آزاد ساختن ولدا الّزنا مانعى ندارد، چون هدف روح است و حقيقت يابى. 

مانعى ندارد كه ولد الزّنا را آزاد كنند.(114)

آزاد كردن برده‏اى كه مؤمن شده و حقيقت را يافته است مستحب است و آزاد كردن آنكه مخالف حقيقت اسلام ـ شيعه است (و هنوز درك نكرده) كراهت دارد ولى آزاد كردن مستضعف مانعى ندارد.(115

در كفاّرات به هيچ وجه آزاد كردن برده كافر (كه هنور مكتب را نشناخته و ايمان نياورده است) صحيح نيست و حتماً بايد مسلمان باشد ولى فرق نمى‏كند كه مرد باشد يا زن، بزرگ يا كوچك و يا طفلى كه در حكم اسلام باشد كه يكى از والدينش مسلمان باشند... 

و بايد از عيبهائى كه همچون كورى وجذام و زمين‏گيرى و قطع اعضاء باعث آزادى قهرى مى‏شود سالم باشد ولى كر بودن و با لال بودن و غيره مانعى ندارد.(116) آزاد كردن برده‏اى كه از آقاى خود فرار كرده است در كفاّرات صحيح است گر چه مكانش را ندانيم.(117)

خلاصه بحث

با دقّت در آنچه گفتم معلوم مى‏شود كه:

1 ـ بردگى حاصل از جنگ را نبايد با بردگى استعمارى كه به هدف تجارت و غيره انجام مى‏شده است مقايسه نمود، اوّلى يك امر كاملاً طبيعى و حقوقى است و دوّمى ستم و استثمارى كه خود موجب جنگ است.

2 ـ عقل آزاد بهترين روش را در اسراء جنگى يك نوع سپردن او به يك خانواده مى‏داند. و بردگى مطرح در فقه اسلام همين است.

3 ـ نظر اسلام را درباره بردگى به تنهائى و جدا از قانون جنگ و جهاد نمى‏توان بررسى نمود.

4 ـ هدف بزرگ از بردگى، پرورش افكار پيروان مكتب دشمن است و همين كه پرورش يافتند يا حتماً آزاد مى‏شوند و يا سفارش مى‏شود كه آزادش شوند.

5 ـ اگر ستمهاى بى جهتى چون قطع اعضاء بر برده وارد شود هنوز پرورش نيافته هم آزاد مى‏شوند.

6 ـ نام برده هم حذف شده و به عنوان پرورش كامل و براى نمود پيوند عميق، نام فرزند و پسر و دختر در خطاب‏ها، و فرد و تحت اختيار و... در غير مورد خطاب جاى آن را مى‏گيرد.

7 ـ به رعايت قوانين جنگى حكم به آزادى قهرى تمام اسرا نمى‏شود.

8 ـ اسراء جنگى دشمن داخلى اسلام روى مصالح سياسى به عنوان برده ميان مردم تقسيم نمى‏شوند.

اين است آنچه را كه من در اين مسئله به طور آزاد، مى‏فهمم و نيز آنچه كه از اسلام درك مى‏كنم.

اسلام نظر خود را به طور صريح مى‏گويد و در نظر ناقدين مغرض همين است جرم اسلام!

بر عكس آنها كه عربده انسان‏دوستى‏شان گوش فلك را كر كرده است و از پشت تربيونهاى كنگره‏ها فرشته آزادى را در مقام سخن به بشريّت عرضه مى‏دارند و همچون عيسى مسيح دم از اخلاق مى‏زنند در مقام عمل روى درندگان را سفيد كرده‏اند كه از پيش گفته‏اند: «ز گفته تا به عمل صد هزار فرسنگ است».

و بى جهت نيست كه طرح موافقت نامه درباره برلن مهمترين پيروزى ربع قرن اخير شمرده شده است!

موافقت نامه درباره ملّتى كه به خاطر جنگ در امتداد نيم قرن پيش هنوز بايد از آزادى محروم باشند و اينك فاتحين آن بر سر منافع خود به توافق مى‏رسند. يعنى بردگى يك ملّت!(118)

اسلام و عقل (كه هر دو رسالتى الهى دارند) دشمن را پرورش مى‏دهند و آزاد مى‏كنند. همان روشى كه دانشمندان درباره بسيارى مجرمين اظهار مى‏دارند: 

مجرمين و جنايتكاران بيمارانى بيش نيستند و بايدآنها را درمان نمود و زندان هم بايد به اسلوب پرورشگاه و در مانگاه روانى در آيد...

چنانكه مجازاتهاى دنيوى و اخروى ـ كه اسلام هم به تفصيل بيان فرموده است براى معالجه است و پاكى! حدود شرعى در حكومت اسلام براى اصلاح افراد اجتماع و تأمين امنيّت عمومى است ودوزخ هم در قيامت روى قهاّريت الهى از جهتى و لطف او از جهتى براى اصلاح و پاكى افراد است مگر آنها كه امكان پاكى در آنها نيست و وجودشان آتش وآتشگيره است كه اين هم سخنى ديگر و بحثى جداگانه است و اساساً نام بردگى را بايد از اين پرورش و مجازاتى كه اسلام در قوانين جنگى خود آورده است برداشت.

ولى آنها كه خوب فرياد مى‏كنند و تنها فرياد!... جلو پرورش ملّتى را مى‏گيرند كه چرا در سالهاى پيش حاضر به تسليم نشده و يا مردمى خونخوار داشته است. (آلمان و ژاپن)

از بردگى فردى نگويم كه چگونه افراد را از تنفّس آزاد محروم مى‏كنند و از كشتيهائى كه به سواحل آفريقا رفته و بوميان سياه پوست را گروه گروه گرفته و در كشتى مى‏ريختند و براى فروش به اطراف دنيا مى‏بردند و گه گاه مى‏شنويم كه هنوز هم كم و بيش به طور خصوصى انجام مى‏شود.

از بردگى يك ملّت مى‏گويم كه چگونه اجتماعى را از هستى ساقط مى‏كنند و براى انحراف افكار فريادهاى اعتراض را بر سر و روى مسلكهاى ديگر نثار مى‏كنند.

معمولاً وقتى از رفتار پيروان مكتبهاى غير اسلامى انتقاد مى‏كنيم و روش استعمارگرى پيروان مسيح(ع) را ذكر مى‏كنيم، در پاسخ مى‏گويند: از خود مكتب سخن بگوئيد نه از پيروان...

و البته در جاى خود سخنى درست است ولى خود در صدد انتقاد از پيروان ظاهرى اسلام، در مى‏آيند در حالى كه در طول تاريخ اسلام هيچگاه مسلمانان در هيچ موقعيّت جنگى و غيره همچون ديگران جناياتى نداشته‏اند.

از جنگهاى صليبى نمى‏گويم كه مكرراً شنيده و خوانده‏ايد كه در تبادل فلسطين، مسيحيان چه مى‏كردند، و مسلمانان چطور؟، از روش حيله گران استعمارگران مسحيى در اندلس نمى‏گويم كه چگونه از طريق تعارف شراب و فحشاء جوانان را سست كردند و بر گرده اجتماع سوار شدند و مملكت را هم صاحب!

در همين اواخر خودتان اوضاع مسلمانان كشمير و جمهورى چاد و الجزائر و ممالك عربى مجاور اسرائيل غاصب را مشاهده كنيد.

در نهم آوريل 1948 تروريستهاى يهودى ايرگون و اشتبرن 254 عرب ديرياسين را كه دهكده‏اى در كنار غربى اورشليم است قتل عام كردند.

ديرياسين كارى كه چنين عملى را تحريك كند انجام نداده بود. گاهى گفته‏اند كه اين ده آشيانه اعراب مسلّح يا محلّ اجتماع اعراب براى حمله كردن بوده است در حالى كه چنين امرى عملاً غير ممكن بوده است زيرا اين محلّ يكسر در محاصره بخشهاى يهودى نشين قرار داشت. و يا نوعى موافقت با آنها در صلح زندگى مى‏كرد(119) و حتّى مردم چند جنگجوى عرب را بيرون كرده بودند، كه بهانه به دست دشمن ندهند.

«ژاك روئيه» نماينده صليب سرخ در فلسطين در يك آب انبار 150 جسد در كنار آن 40 يا 50 جسد ديگر يافت، او روى هم رفته 254 جسد شمرد از جمله جسد 45 زن كه 35 نفرشان آبستن بودند جسد دخترى 6 ساله را در زير توده‏اى از اجساد هنوز زنده يافت...ممكن نبود به دهكده نزديك شد و دچار تهوّع نشد.. دهكده غارت شد و يكسره ويران گشت.

اين دهكده اكنون در روى نقشه اسرائيلى وجود ندارد و به جايش «كفرشاؤل» را ساخته‏اند كه قسمتى از بخش اورشليم اسرائيل است!

1500 زن و كودكى را كه جان به در برده بودند برهنه كردند و آنها را سوار بر كاميونهاى رو باز در يك محلّه يهودى نشين گرداندند. در اين محل آنهارا سنگسار مى‏كردند و به رويشان آب دهان مى‏انداختند!

يك زن آمريكائى 40 كودك يتيم اين گروه را به پرورشگاه «آنااستافورد» در اورشليم برد ولى هنگامى كه اين زن به يك پسر بچّه نزديك شد پسرك فرياد زد: اين زن يكى از آنهاست! و سكته قلبى نموده به زمين افتاده و سپس جان سپرد!

اتومبيلهاى بلندگودار در بخش عرب نشين اورشليم راه افتادندو از پشت بلندگوهايشان به زبان عربى مى‏گفتند: اگر خانه‏هايتان را ترك نكنيد سرنوشت شما همچون ديرياسين خواهد بود.

ديرياسين را با درنده خوئيهاى نازيهاى در دو دهكده «اورادورسور» و «ليدسيه» چكوسلواكى (كه در سالهاى 1944 و 1942 به دست قواى نازى قتل عام شدند) مقايسه كرده‏اند و گفته‏اند كه از اين دو وحشتناكتر بوده است زيرا در آنها تنها مردان و پسر بچّه‏ها را كشتند و اينجا زنان و حتّى زنهاى آبستن را نيز!

به حدّى زشت بود كه دولت اسرائيل نتوانست روپوشى، كند، در جزوه‏اى كه در 1958 انتشار داد اين جريان را تنها عمل خودسرانه يهود در اين جنگ خوانده است؟

چهار ماه پيش از جريان ديرياسين به «غضامه» حمله شد و در همان ماه جريان ديرياسين به نقاط ديگرى چون قسطل و لجون و ساريس و طبريه و حيفا و يا فاو عكا و كتمون حمله شد!

در كتمون كه يك بخش عرب نشين اورشليم جديد بود روش انداختن اجساد مردان و زنان به چاه تكرار شد!

يكى از بهره‏هاى اسرائيل از جريان ديرياسين و مشابه آن، مهاجرت بى درد سر اعراب بود كه آن مردم بى دفاع براى حفظ جان خود دست از زمين و مال خود شسته و فرار نمودند!

يك روز پس از تصرّف ديرياسين دهكده ديگرى به نام «قولوينه» را تصرف كردند! «قولونيه» به علّت اينكه در كنار جادّه اصلى اورشليم بود اهميّت سوق الجيشى داشت، آنان تعدادى از خانه‏ها را منفجر كردند و تمامى ده را به آتش كشيدند! و 21 روز پس از ديرياسين «حيفا» را تصرّف كردند و از 62 هزار عرب ساكن حيفا 57 هزار نفرشان فرار كردند!

بقول «ارتور كوئستلر»: اين حماّم خون كه در ديرياسين راه افتاد از نظر روانى عامل مهمّى در مهاجرت چشمگير آوارگان عرب بود.

«مناحيم بگين» ـ از رؤساء گروه ايرگون داستان اين حمله مأمورانش را اينطور وصف مى‏كند: هراسى اعراب فلسطين را گرفت... اعراب وحشتزده فرار مى‏كردند و فرياد مى‏زدند: ديرياسين!! در اهميّت سياسى و اقتصادى اين ماجرا هر چه گفته شود كم است.

در اكتبر 1953 پنجاه و سه نفر روستائى در قريه «قيبيه» را به زور آتش تفنگ در خانه‏هايشان محبوس نموده خانه هايشان را منفجر نموده بر سرشان خراب كردند.

در نوامبر 1967 به سوى كودكانى كه در اردوگاه آوارگان «كرامه» از مدرسه خارج مى‏شدند نارنجك و بمب پرتاب نموده آنها را كشتند!

اين اعمال تحت عنوان بازگشت به وطن! نسبت به اعرابى كه 13 قرن ساكن فلسطين بوده‏اند صورت مى‏گيرد وطنى كه اهداف استعمار آن را نام وطن داده است؟ وطنى كه تنها اجداد معنوى ـ نه نژادى ـ در يهوديان در 18 قرن پيش در آنجا مى‏زيسته‏اند البته ديگران هم بوده‏اند.

و با همين اعمال چنين كردند كه تعداد 42 هزار يهودى ساكن فلسطين در 1917 در اثر مهاجرت از نقاط ديگر دنيا به آنجا به دو ميليون و چهار صد هزار نفر رسيد! و طبق سرشمارى اردن در ژوئيه 1968 آوارگان عرب فلسطينى به 666/ 983/ 1 نفر رسيده‏اند:(120)

ميچل آدامز نويسنده انگليسى مى‏گويد: دهكده «سيطه» بر روى خط ترك مخاصمه قديمى اردن و اسرائيل در 30 ميلى شمال غربى اورشليم قرار دارد موافقتنامه ترك مخاصمه 1949 كه يك مرز «دو فاكتو» به وجود آورد، روستائيان عرب «سيطه» را از زمينهاى كشت خود جدا كرد، دهكده در اردن ماند و زمينهاى كشت بخشى از كشور جديد اسرائيل شد! بيچارگان از نو شروع به زندگى كردند؟ زمين شرق دهكده را از سنگ پاك كرده آغاز به زراعت نمود پس از سالها موفّق شدند به وضع خود سر و صورتى بدهند كه ژوئن 1967 جلو آمد! 

در 9 ژوئن 67 يعنى روز پنجم جنگ 6 روزه اعراب و اسرائيل سربازان اسرائيلى وارد اين دهكده شدند و با اينكه اساساً زد و خوردى در كار نبود چند خمپاره به داخل دهكده انداختند و اعراب هم بى قيد و شرط تسليم شدند. با اين وصف در دهكده حكومت نظامى برقرار بود دو روز گذشت غروب روز سوّم فرمانده محلّى اسرائيل به منزل كدخدا رفته پرسيد شكايتى ندارى؟ گفت: نه، ولى اگر ممكن است دستور فرمائيد ساعات ممنوعه تقليل يابد تا روستائيان بتوانند براى كارهاى زراعتى به زمنيهاى خود بروند فرمانده هم موافقت كرده پس از صرف چاى بيرون آمد روز، بعد روستائيان به سوى كشتزارها به راه افتادند ولى سربازان اسرائيلى آنهارا به منزلها برگرداندند...

سپس به كدخدا دستور دادند تمام روستائيان رادر مزرعه‏اى در سمت شرقى دهكده گرد آورد! وقتى همه جمع شدند سربازان اسرائيلى به روى نزديكترين پشت بامها رفته تفنگها را به سوى جمعيّت «قراول» گرفتند.

ساعت 5/6 صبح بود به هيچكس اجازه حركت ندادند نه به بزرگان اجازه استراحت و نه به كودكان اجازه رفتن به دنبال ظرف آب! تا ساعت 6 بعد ازظهر!

در اين مدّت سربازان 67 خانه را منفجر كردند و از جمله يك دبستان و يك درمانگاه را از ميان بردند و سپس فرمانده با بلندگو اعلام كرد: مى‏توانيد به خانه‏هايتان برگرديد!

و هنگامى كه برگشتند... نه خانه‏اى مانده و نه وسائل زندگى!

اينها پيروان تورات هستند كه در سفر «تثنيه» مى‏گويد:

«چينه‏هائى را كه همسايگانت در زمين تو و ملك تو كه حقاً از آن توست و خدا به تو داده است (به ناحقّ) ساخته‏اند بر ندار و خراب مكن»!!

همانطور كه پيروان انجيل كه مى‏گويد: اگر كسى به يك طرف تو سيلى زد طرف ديگر را هم آماده بگير تا بزند! در صحنه‏هاى الجزائر و ويتنام و... از كشته پشته ساخته و مى‏سازند!

اين فشارها است كه در اردوگاههاى آوارگان چريك، مى‏پرورد و رونق مى‏گيرد. «ياسر عرفات» گفت: در روزهاى نخستين بيش از 20 نفر نبوديم و اينك به هزاران نفر رسيده‏ايم و گفت در تمام مدّت پيكار با اسرائيل 6 هزار كشته داديم ولى در بهانه‏گيرى چند روزه اردن 25 هزار از ما كشته شد!

نمى‏خواهم با ذكر اين داستان اسفناك و اشاره به حوادث مشابه آن در گوشه و كنار جهان يك نوع مغالطه‏اى نموده با ايجاد انحراف در مسير تفكّر منطقى و پيش كشيدن سخنهاى احساسى و عاطفى نظر اسلام را در مسئله به اصطلاح «بردگى» كه در واقع پرورش است ـ به هم پيچيده و از راه خيال ماسك زيبا بزنم، نه!

.خواستم نمونه‏اى از رفتار مخالفين اسلام را كه مى‏كوشند در زواياى قوانين اسلام دستاويزى پيدا كرده سر و صدا كنند نشان دهم تا نقادى را از غرض ورزى و واقع بينى را از انحراف تميز دهيم!

و راستى چطور وجدان بشريت مى‏ميرد و صداى ضجّه مردم بى‏دفاع فلسطين را نمى‏شنود؟! همه روزه مسلمانان در فلسطين كشته يا زخمى يا اسير مى‏شوند و همه روزه آنجا هتك حرمت مى‏شود ليكن گوش جهانيان كر شده است.