پرسشها
س:
لازم است توضيحى هم در اين باره داده شود كه چرا فرزند برده، برده باشد، خود اسير
برده شد ولى چرا نسل او هم برده باشند؟!
ج:
رها كردن اطفال كه به سوى رشد جسمى و روحى در حركتند، به طور آزاد و پيش از پرورش
افكارشان به هيچ وجه صلاح حكومت مركزى نيست بخصوص كه قطعاً از عنوان برده بودن
والدين خود هم ناراحتند. اگر پرورش نيابند به زودى تشكيل تودهاى عليه حكومت مركزى
خواهند داد و جنگى تازه به راه خواهد افتاد و اين خلاف اصل نخستين است كه تذكّر
دادم. و از طرفى بهترين روش پرورش آنها، اسكان دادن در همان محيط گرم خانواده(121)
است كه همچون فرزندان تحت تربيت باشند، به ويژه با رعايت اصول اسلامى كه احساس
امتياز فوق العاده نشود. رهبران اسلامى غلامان را هرگز از فرزندان خود جدا
نمىكردند بلكه از لباس و غذاى خود به آنها مىدادند، بلكه سفره مشترك غذا ترتيب
مىدادند.
شنيدهايد كه امام هشتم (ع) در آخرين غذاى خود نيز هنگامى كه از شدّت ناراحتى
مسموميّت به خود مىپيچيد دستور داد غلامان حاضر شده همه با هم دور يك سفره
نشستند...
س:
اگر اسلام آزادى پس از 7 سال را الزامى مىنمود بهتر نبود؟! زيرا پس از 7 سال بردگى
امكان برگشت به قدرت پيشين ضعيف است، خصوصاً در اطفال اسراء كه جنگ نداشتهاند، اين
مادّه لازمتر مىنمايد.
ج:
همانطور كه تذكّر دادم يكى از هدفهاى بزرگ در مسئله به اصطلاح بردگى، پرورش افكار و
درك حقيقت است و بنابراين آزادى پيش از پرورش همچون اعطاء كارنامه پايان تحصيلى
دانشآموز پيش از اتمام تحصيل است، و گر چه يك پايگاه مركزى نداشته باشند تا گرد هم
آمده باز هم تشكيل سازمانى بدهند ولى وجود افراد ناراضى زياد در حكومت و مكتبى كه
پايهاش بر اساس محبّت و رضايت و عدم اعمال زور و تظاهر به قدرت است خود مشكلى بزرگ
است، پيامبر اكرم به حدّى مراعات محبّت اجتماعى را مىنمودكه سعى مىكرد ميان او و
پيروانش حريمى نبوده و تفاوتى مشهود نباشد، كه اگر ناشناسى وارد مىشد او را از
سائر مردم تميز نمىداد و احياناً مىپرسيد: كداميك شما محمّد(ص) هستيد؟ بر مركبى
برهنه و بدون زين و جل سوار مىشد، عمر به منزل آن حضرت آمده بود پيامبر(ص) كه روى
حصيرى بدون روكش استراحت كرده بود برخاست، عمر مشاهده كرد از رگههاى حصير خطوطى
درشت بر چهره پيامبر اكرم مانده است، اعتراض كرد حضرت فرمود: مثل من در دنيا همچون
مسافرى است كه در ميان راه از حرارت خورشيد به پناه درختى برود تا ساعتى بياسايد و
سپس حركت كند!...
و
بنا به روايات معتبر اساساً نان گندم نمىخورد و از نان جو هم سه روز پياپى به حدّى
كه سير شود نمىخورد! اين است رهبر!(122) از طرفى خارج شدن قهرى برده كه همواره حكم
مال و ثروت داشته است از تحت اختيار افراد مكتب كه زحمت پيكار با دشمن را به خود
تحمّل كردهاند موجب سستى و ضعف سازمان جنگ خواهد شد.
س:
گفتهاند خود ائمّه(ع) بردههاى زيادى داشتهاند و اين بر خلاف تفكّر اصيل عقلى
است، چرا آنها بردگان خود را آزاد نمىكردهاند!؟
ج:
پاسخ اين سؤال در ضمن كلمات گذشت، گفتم: كه بردگان ائمّه كه حتّى نام برده هم در
محيط ائمّه عليهم السّلام نداشتند سه نوع بودهاند: يا خودشان حاضر به ترك ائمّه
عليهم السلام نبودند و حاضر بودند حتّى با همان عنوان بردگى افتخارى زير فرمان آنها
باشند و شواهدى در تاريخ در اين مورد هست و يا هنوز پرورش اعتقادى و كردارى نيافته
بودند و يا در صورت آزاد ساختن هنوز امكانات اداره زندگى نداشتند و در غير اين صورت
آزاد مىكرده و حتّى وسائلى هم برايشان آماده مىساختند.
اين
انتقاد در مورد كثرت ازدواجهاى امام دوّم حسن بن على عليه السّلام نيز شده است و
پاسخ هم به همين طور است توضيح اينكه اجتماع اسلامى آن روز ـ كه اخلاق عرب آن روز
به وسيله معاويه در ميانشان رخنه كرده بود البته نه به اندازهاى كه اينك رخنه كرده
است مىكوشيد تا در موارد ازدواج حتماً از طبقات بالا همسرى انتخاب كنند و طبقات
پائين محروم مىماندند امام مجتبى عليه السلام دختران خاندانهاى عقب افتاده اجتماع
را به عنوان همسرى كه بزرگترين افتخار آنان بود مىپذيرفت و به طورى كه گفتهاند
نوعاً حتى پيش از نزديك شدن آنها را طلاق مىداد و طبق قانون اسلامى نصف مهر، و يا
بيشتر مىپرداخت، آن دختر هم عنوان پيدا مىكرد كه عروس پيامبر(ص) شده است و هم
ثروت، و بدين وسيله خاندانهائى از بدبختى نجات مىيافتند. و راستى يكى از
مظلوميتهاى امام حسن عليه السلام همين زياد زن گرفتن است كه بدون تحقيق هر كس با
ظن و گمان خويش به آن حضرت نسبتها دادند.
س:
آيا برده بيچارهاى كه مشمول آزاديهاى الزامى و يا اخلاقى نشود بايد بيچاره براى
هميشه برده بماند؟!
ج:
به نظر مىرسد كه در حلّ مشكلات اجتماعى نبايد قوانين مكتبها را جداگانه مورد توجّه
قرار داد، چه بسا يك قانون بتنهائى مشكلهاى ايجاد كند ولى با برنامه ديگرى حلّ
مىشود.
وقتى
حكومت اسلامى و مكتب اسلامى برقرار باشد عملاً يك چنين مواردى پيش نمىآيد كه با
وجود نارضائى برده همچنان نزد ارباب خود بماند ـ البته همانطور كه اشاره كردم لغت
كوتاه است وگرنه نه او برده است و نه اين ارباب ـ و از طرفى بايد گفت: به فرض چنين
موردى پيش آيد ولى چه بايد كرد، بالأخره يا بايد الزام باشد و يااخلاق و گفتيم كه
بيرون رفتن برده از تحت قدرت فرد وآزادى قهرى او يكنوع كراهت در ميان پيروان مكتب
بوجود مىآورد، و اساساً الزام در محدود نمودن مالكّيت مشروع(123) حتّى در مورد غير
برده نيز يك نوع كراهت باطنى و ناراحتى روحى به وجود مىآورد. مردم احساس فشار بيجا
مىكنند و همين احساسها موجب جدايى مردم از حكومت مىشود.
چنانكه از نظر ديد حقوقى بايد گفت: وجهى ندارد كه جلو نيروى فعاّله شخص گرفته شود و
كنترل گردد. اگر شخص كند و ثمرهاش را ديگرى بگيرد موجب سستى در كار خواهد بود، ولى
اگر يك نوع وجدان اخلاقى در اجتماع پيدا شود كه خود و ديگرى نشناسد، يا چندان فاصله
نداشته باشد نيروى فعّالهاش سستى نمىگيرد آن وقت كار مىكند و با رضايت خاطر به
اجتماع مىدهد. و در اين بحث، شخص مجاهد زحمت كشيده و جهاد كرده معنى ندارد كه بهره
جهادش بدون خواست او از دستش بيرون رود.
س:
اين طفل وقتى بزرگ شود آيا به فكر انتقام از اسلام نمىافتد؟!
ج:
اگر پرورش نيابد و به همان عناد باقى بماند كه هم خود و هم والدين او و هم ديگران
به فكر انتقام خواهند بود ولى اگر پرورش يابد خود، حقّانيّت مكتب را درك مىكند، و
مىداند كه پدرش به فكر از ميان بردن مكتب بوده و جنگ پيش آمده است و بردگى هم از
فروعات جنگ است، اگر آنها هم فاتح مىشدند چنين مىكردند و يا خيلى سختتر كه
گفتيم.
س:
اگر اسراى جنگى در اختيار دولت بوده در كارگاهها كار كنند بهتر نيست؟! كه از نيروى
كار آنهاهم استفاده شود.
ج:
در صورتى هم كه ميان مردم پخش مىشوند كار مىكنند و از نيروى آنها استفاده مىشود
و ضمناً چنانكه توضيح دادم پرورش بهترى هم مىيابند و در ضمن اين پرورش، با خلوص و
محبّت بهترى هم كار مىكنند، در صورتى كه در كارگاههاى دولتى كه امكان پرورش صحيح
نيست در نتيجه كار هم با محبّت و خلوص انجام نمىشود چه بسا خرج نگهبانان و مخارج
شخصى اسرا و غيره بيشتر از در آمد حاصل از كار آنها خواهد بود.
س:
اينكه اسلام به كفّار مىگويد يا اسلام آوريد و يا جنگ، اين يك تحميل عقيده و اسلام
زورى نيست؟ در صورت اسلام آورد نشان اين اسلام چه ارزش دارد؟
ج:
اوّلاً به اين صورت گفته نمىشود كه حتماً يا اسلام فورى و يا جنگ، بلكه اگر ايراد
و اشكال يا سؤالات و پرسشهائى داشته باشند با آغوش باز پذيرفته مىشوند «اگر يكى از
مشركين از تو پناه خواست (تاتحقيق كند) پناهش ده تا كلام خدا را بشنود و او را به
محلّ امن خودش برسانيد».(124) و در اين صورت به حدّى براى تحقيق آزاد هستند كه
پيشوايان دينى ماروى جملات غير مؤدّبانه آنها هم حساّسيتى نشان نمىدادند.
ابن
ابى العوجاء كافر به امام صادق(ع) مىگفت: تا كى چون شتر به دور اين خانه
مىگرديد؟! و آن حضرت با كمال ملاطفت برايش توضيح مىداد.
و
ثانياً: اسلام را از ايمان جدا كنيد آنچه به دل مربوط است ايمان است كه هيچگونه
تحميل و اكراه در آن تصوّر نمىشود، قلب را نمىتوان با زور تسخير كرد، ولى اسلام
همان تسليم ظاهرى است و از فروع رژيم و حكومت اسلام است كه حكومت مركزى براى
پايدارى در برابر مشكلات اجتماعى بايد حساب خود را با مخالفين روشن كند، در حكومتى
كه بر پايه محبّت و استفاده از نيروى عمومى استوار شده است نمىتوان آزارها و رفتار
ايذائى گروههاى مخالف را تحمّل نمود.
از
نظر فقهى هم نظريّه آن دسته از فقها كه احكام اسلام را بر مسلمان ظاهرى هر چند
بدانيم كه منافق است، بار مىدانند به نظر صحيحتر مىرسد.
س:
به طور كلّى بايد اسلام را طرفدار بردگى دانست يا مخالف؟
ج:
كدام بردگى؟ بردگى مربوط به رنگ سياه و سفيد؟ كم استعداد و با استعداد؟ عرب و عجم؟
و...
اسلام با اينها مخالف است و شديداً مبارزه كرده و موفّق هم شده است.
ولى
بردگى حاصل از جنگ، از مخالفت دشمن با مكتب انقلابى اسلام، با اين موافق است چنانكه
عقل هم موافق است، دشمنى را كه مىكشيم و او هم اگر مىتوانست ما را مىكشت، چرا
زندانى كردنش صحيح نباشد؟ چرا نگهدارى در بيرون زندان تا پرورش يافته با مكتب موافق
شود صحيح نباشد؟ و ميان اين دو مسلماً دومى بهتر است.
و
اينكه آزادى برده را به طور كلّى در مدّت معيّنى الزامى نمىكند همانطور كه گفتم
براى اين است كه آنها پرورش يابند و نيز فكر اينكه موقّت است، چيزى نيست، به وطن
خود بر مىگرديم...اين افكار دشمن را تقويت نكند و و او را بر سر رژيم خود ثابت
ندارد، براى اين منظور چارهاى جز اين نيست كه محدود نسازيم، و نيز تا بر خلاف
تمايل قلبى جنگجويان (كه به حسب رژيم آن زمان همه مسلمانان بودند) اسراى جنگى كه
بازياب جهادشان بود از تحت اختيارشان خارج نشود.
س:
اسلام مىتوانست در دوران حكومت ممتد و طولانى خود بردگان را آزاد كند خصوصاً در
حكومتهاى حقّى مانند على عليه السّلام و در اين صورت بردگى نمىماند!
ج:
پس از على عليه السّلام جنگها با دشمنان اسلام شده و اسيرها گرفته شده است گر چه
حكومتهاى صالح نبودند ولى جنگ با دشمن زياد پيش آمده و اسيران زيادى در اسلام پيدا
شدند.
و
اگر منظورتان بردگان پيش از زمان اميرالمؤمنين(ع) است بايد گفت: نمىتوان چنين
قانون كلّى را الزامى دانست؟ زيرا هنوز بردگانى بودهاند كه پرورش نيافته بودند و
هرگز عقل نمىگويد كه دشمن را آزاد كن تا دوباره تشكيلات و پايگاهى براى خود پيدا
نموده جنگى تازه به راه اندازد.
س:
پس از گذشت ساليان دراز و باقى ماندن بردگان در ميان مسلمانان حتماً پرورش يافته
بودند؟!
ج:
معلوم نيست، زيرا امكانات اساسى كه مورد نظر اسلام است براى تكميل اجتماع و پرورش
افكار حتّى در زمان على عليه السّلام به طور كامل نبود، زيرا آن سرور گرفتار اختلاف
داخلى و اصلاح ورشكستگيهاى اخلاقى و اعتقادى حاصل از روش حكومتهاى پيش از او بود.
در
زمان خود پيامبر اكرم(ص) هم آن امكانات به طور كامل نبود و به همين جهت مسئله امامت
را با آن همه اهميّت ناديده گرفتند و روى اغراض شخصى عدّهاى، و ترس و يا سستى
اكثريت، تعيين پيامبر اكرم(ص) على (ع) را پس از تنها 70 روز! آرى فقط 70 روز ناديده
گرفتند! و هنوز محققين در اين عجبند كه ان حالت فوق العادهاى كه پيامبر اكرم(ص)
براى اين امر اعلام داشت و در آن صحراى سوزان «غدير خم» مردمرا با صدور فرمان فوق
العادهاى جمع نمود چگونه در اين مدّت كوتاه از نظر رفت!(125).
فرمان آتش زدن در خانه على عليه السلام داده شد كه به نقل «ابن قتيبه» مورّخ سنّى
مذهب(126) زهرا(ع) گفت: در اين خانه حسن و حسين و فرزندان پيامبرند، خليفه دوّم!
گفت: «و ان....» هر چند آنها باشند.
به
قصد محاصره اقتصادى فدك را از فاطمه زهرا(ع) گرفتند و غير اينها كه مىتوانيد براى
آگاهى اجمالى به كتابهاى مربوطه خصوصاً النّص و الأجتهاد تأليف سيد شرف الدّين
عاملى قده كه در همين موضوع يعنى اجتهاد آنها در برابر فرمان صريح پيامبر(ص) نوشته
شده است مراجعه كنيد.
در
زمان حكومت على(ع) هم كسانى كه اهل تسنّن آنها را از «عشره مبشرّه» ده نفرى كه
پيامبر بشارت بهشت به آنها داده است مىدانند جنگ جمل را به راه انداختند، معاويه
جنگ صفّين تشكيل داد و مقدّسين بىسواد زمان آن حضرت هم جنگ نهروان را عليه آن حضرت
ترتيب دادند.
اينها و مانند اينها شواهد روشنى است كه هنوز اجتماع روشن نشده و پرورش نيافته
بود.(127)
با
كمال تأسف بايد بگويم. هنوز در طول تاريخ حتّى براى يك روز هم حكومت اسلامى كامل در
دنيا به وجود نيامده است، و حكومت زمان پيامبر(ص) و على عليه السّلام فقط نمونهاى
از حكومت اسلامى بودند آن هم نه نمونه كامل و صد در صد! به آنها مشكلات اجتماعى
اجازه تشكل آن حكومت را نداد و به ديگران هوى و هوس اين اجازه را نداد!
حكومت امام مجتبى(ع) هم كه زودگذر بود و در آن زمان هم كه بود مشكلات زمان پدر را
چند برابر داشت.
روايات مذهبى مىگويد: حكومت صد در صد اسلامى تنها در زمان امام زمان(ع) انجام
خواهد شد، عوامل به وجود آوردن آن حكومت هر چه كه باشد در آن موقع پيدا مىشود و
احكام واقعى اسلام از جمله برخى خصوصيّات بردگى مخالفين داخلى اسلام، اجرا خواهد
شد.
و به
همين مناسبت در دعاء «ندبه» كه سفارش شده است شيعيان مداومت كنند آمده است كه «اين
المدّخر لتجديد الفرائض و الّسنن».
س:
منظور از «پرورش» كه در سخنان شما مكرّر شد چيست؟ اسلام چگونه پرورش مىدهد،
مسلمانان كه نوعاً در اجتماع عقب افتاده هستند، شما هم مىگوئيد: اسلام تاكنون
موفّق به پرورش كامل نشده است.
ج:
پرورش اسلام در جات مختلف و به اصطلاح كلاسهاى گوناگون و در عين حال مرتّبى دارد،
يك درجه پرورش اسلامى را هر مسلمانى دارد هر چند در كمترين حد ايمان و اعتقاد باشد،
او پرستش بت نمىكند و مختصر اعتقاد به خداوند و روز قيامت او را از برخى كارهاى
زشت كه در نظرش خيلى مهم باشد باز مىدارد. يك درجه پرورش اسلامى را هم كمترين كسى
دارد و تنها ائمّه اهل البيت و نادرى از وابستگان را مىتوان شمرد و به قول يكى از
بزرگان: در آن حدّ كامل تنها على را پرورش داد! اسلام يك شاگرد تربيت كرد آن هم
على(ع) بود.
ولى
اينكه بگوئيم پرورش اسلام ناچيز است سخنى گزاف و نسنجيده است، در همين زمان ما اگر
اعتقاد ايمانى مردم نبود معلوم مىشد كه حفظ امنيّت اجتماعى و رسيدگى به فقراء و
بينوايان و انجام كارهاى خيريّه چقدر دشوار است! اين همه خيرات و رسيدگى به فقراء و
دورى از كارهاى زشت در سختترين شرائط همه روى اعتقاد اسلامى در اجتماع ما انجام
مىشود. هم اكنون افرادى هستند كه روى اعتقاد اسلامى خود نيمههاى شب به در خانه
فقرا به طور ناشناس رفته و رسيدگى مىكنند پرورش صدر اسلام را كه اساساً تصورش براى
ما مشكل است.
يكى
از اصحاب به حضور آن سرور عرضه مىدارد: چقدر بىسعادتم، چندين مرتبه جنگ رفتهام و
هنوز به شهادت نرسيده و فيض لقاء خدا را نبردهام دعا كنيد در جنگ شهيد شوم!
يك
زن به ميدان احد رفته جنازه پدر و شوهر و برادر خود را بر شترى بسته و به شهر بر
مىگردد مردم كه از جنگ اخبار وحشتناكى شنيدهاند از او مىپرسند: چه خبر بود؟ او
مىگويد: خبرى خوش و آن سلامتى پيامبر(ص)!!(128)
س:
سيزده سال اوّل اسلام جهاد نبود و هنوز قانون جنگ نيامده بود ولى بردگى بود، اسلام
در آن موقع چه روشى داشت؟
ج:
بردگان آن زمان قاعدتاً از جنگهاى قبيلگى و يا روشهاى استعمارى بردهگيرى از سياهان
پيدا مىشدند و مسلّماً اسلام با آن روشها مخالف بوده و آن جنگها و خونريزيها را
هم باطل مىدانسته است ولى چه كند؟ امكانات براى مبارزه نداشت و خود پيامبر اكرم(ص)
و اصحابش در فشار بودند.
ممكن
است خود افرادى كه مسلمان شدند از پيش بردگانى داشتهاند ولى قانون به عقب نگاه
نمىكند. آيه تحريم ربا هم كه نازل شد گذشته را عفو نمود گر چه ظلم بوده و به ناحق
گرفته مىشده است، ولى قانون اگر بخواهد به عقب برگردد هرج و مرج در اجتماع مىشود،
و شايد بتوانيم از آيه قرآن: «عفى اللّه عما سلف» خداوند از گذشته عفو نمود ـ كه در
مورد ربا نازل شده است يك معناى عمومى بفهميم.
و
نيز الزام به رفع يد از اموال گذشته حكومت اسلام را در نطفه متزلزل مىكرد و
مخالفتها تشديد مىشد. ولى اسلام با دستورات اخلاقى خود بردگان پيش را نيز به مقدار
زيادى آزاد نموده است، و ميزان هم واقع عمل است و نتيجه دستور نه طرز بيان!
س:
بعضى معقتدند اسلام با هر نوع بردگى مخالف است، و اگر آزادى را جبرى و الزامى
ندانسته روى عدم قدرت بوده است. اسلام نمىتوانسته با بردگى كه يكى از تجارتهاى
عمده عربستان بوده مخالفت ورزد و آن را از ريشه بر افكند، و به اين جهت تنها به
دستورهاى خاصّى قناعت نموده كه عملا بردگان را به طور قابل ملاحظه آزاد مىسازد.
ج:
اين عقيده ـ گر چه به وسيله برخى بزرگان از شيعه و سنى گفته شده است ـ به نظر درست
نمىرسد، اسلام اهل مجامله نبود و عقيده خود را در قانون بيان مىكرده است، ممكن
است اجراء قانون، روى عواملى خاص تأخير افتد ولى اصل وضع مادّه قانون به خواست مردم
نبوده و در اظهار عقيده صراحت كامل داشته است.
اسلام با تجارت شراب و شرابخوارى مخالفت ورزيد با اينكه تجارت شراب از تجارت برده
رائجتر بود، شراب از لوازم زندگى بزرگ و كوچك بود و همچون ضروريّات زندگى مورد
توجّه بود، و گر چه قرآن نتوانست از همان اوّل به طور صريح تحريم كند ولى تدريجاً
حكم اساسى را بيان داشت و مردم را نهى فرمود!
اسلام با اصل شرك و بتپرستى آنچنان مخالفت ورزيد كه حتّى مجسّمه سازى كه نمونه آن
بود تحريم فرمود! آن وقت چگونه از تحريم بردگى عاجز بود؟!
به
علاوه از ديد حقوقى و اجتماعى و روانى ملاحظه كرديم كه بردگى به صورت صحيح بهترين
برنامه درباره اسراى جنگى است.
البته بايد صريحاً بگويم: آنچه كه گفتم روى درك خودم از اين مسئله است، و نمىتوانم
بگويم قطعا نظر اسلام تنها روى همين جهات و خصوصيّات بوده است.
اسلام به حدّى در وضع قانون سطح عالى دارد كه ادعّاء درك كامل آن از كوتاهى درك
است.
ولى
مىتوانم بگويم كه به احتمال قوى نظر اسلام روى همين جهات بوده است.
س:
اينجا كه سخن به پايان مىرسد مايليم درباره دو مطلب توضيح داده شود.
1 ـ
بردگى را به هر صورت حلّ كنيم يك مشكل مىماند و آن خريد و فروش آن است. فروش انسان
از ديد عقل كار زشت است.
2 ـ
در ضمن بحثهاى گذشته، مكرّراً از شرائط ذمّه و جزيه سخن به ميان آمد خصوصياّت آن
چيست؟
ج:
از بيانات گذشته استفاده شد كه حقّ استفاده از نيروى انسانى اسير، جنگ به طرز
منصفانه و در برابر پرداخت مخارج خوراك و پوشاك و مسكن اسير، براى فرد جنگجوى مكتب،
يك حق مسلم و ثابت است.
همين
معنى ارزش معاملاتى ايجاد مىكند، به اين صورت كه ديگرى كه چنين نيروى انسانى در
اختيار ندارد حاضر است: رضايت خاطر آن فرد مجاهد مكتب را به هر وسيله ممكن تحصيل
نموده به جاى او اختيارات اسير را در دست بگيرد و ضمناً از نيروى انسانى او استفاده
كند.
و در
حقيقت از نظر ريشه جريان، پول در برابر رفع يد از اسير داده مىشود. همانطور كه پول
در برابر صرف نظر نمودن از حقّ خود و تفويض به ديگرى، در سائر امور مثل حق اختصاص
در تحجير و غيره پرداخت مىشود، و به اين صورت چيزى شبيه سر قفلى مىشود.
منتها در امتداد تاريخ و تكرار معاملات عنوان سر قفلى و رفع يد از حقّ، جاى خود را
به عنوان خريد و فروش مىدهد، چنانكه هم اكنون در اثر شيوع سر قفلى تدريجاً همين
مسئله در آن هم اتّفاق افتاده است. برده بودن فرزند بردگان نيز از فروع اصل مسئله
بردگى است، فرزند برده عضوى از خانواده برده است و همان حكم را دارد، البته اگر پدر
و مادرش هردو برده باشند، به هر حال كسى كه جنگ با اسلام مىكند و مىخواسته اساس
اسلام را از ميان بردارد بايد پس از اسارت تربيت شود و تربيت به وسيله هضم در يك
خانواده مسلمان انجام مىشود. و اين بهتر از زندان و يا آزاد كردن و يا كشتن است كه
ديگران چنان مىكنند.
و اماّ خصوصياّت جزيه و ذمّه...
از
يهوديان و مسيحيان كه اهل كتابند و زردشتيان كه احتمالاً كتاب داشتهاند جزيه گرفته
مىشود و فرقى هم ميان گروههاى آنان چون كاتوليكها و پروتستانها و غيره نيست هر
چند در برخى اصول و فروع دين خود با هم اختلاف داشته باشند.
و
منظور از اهل كتاب آنهائى هستند كه اصالة چنين باشند نه اينكه از فرقههاى كفر و
شرك ديگر چون ستارهپرستى و بتپرستى و لا دينى محض به يهوديّت و مسيحيّت و
زردشتيّت ـ پس از نسخ اينها به وسيله اسلام، مثل زمان ما ـ رو آورده باشند.
سه
گروه گذشته اگر به شرائط ذمّه كه خواهيم گفت ملتزم شوند مانعى نيست كه به دين خود
بمانند.
از
زنان و اطفال و ديوانگان جزيه گرفته نمىشود، و از ادله شرعيّه چنين به نظر مىرسد
كه از پيرمردان و افراد زمينگير و كم خردان نيز گرفته مىشود، از رهبانان و فقراى
آنها هم گرفته مىشود، منتها هر وقت كه فقير قدرت پيدا كرد بدهى خود را بپردازد.
اگر
در قرارداد جزيه قيد شود كه مقدارى جزيه را از زنان بگيرند اين قيد بى اثر است.
اطفال همينكه بالغ شدند (و به حدّ درك رسيدند) اسلام يا جزيه را به دو عرضه
مىداريم اگر قبول نكرد كافر حربى مىشود كه جنگ با او جائز است.
اگر
جنگ را پذيرفت و اسلام و يا جزيه را ردّ كرد نبايد غفلة به او تاخته اسير نمود بلكه
بايد به محلّ امن و پايگاه خود برسانند و آنگاه با آن گروه بجنگند، زيرا او در حكم
امان پدرش بوده است.
جزيه
حدّ معيّنى ندارد و بسته به نظر پيشواست كه به حسب مصالح زمان و مكان و غيره مراعات
و معيّن مىكند.
مىتواند جزيه را روى تعداد افراد قرارداد كند و يا بر زمينها ببندد و يا بر چهار
پايان و درختان و درآمدها مالياّت ببندد.
جزيه
چون زكات ساليانه گرفته مىشود ولى مىتواند اوّل يا آخر يا وسط سال قرار دهند.
ظاهراً جزيه بايد به صرف مصالح اسلام و مسلمين به هر صورت و هر جا، برسد و مورد
خاصى ندارد.
شرائط ذمّه كه در برابر آن دولت اسلامى متعهّد حفاظت از جان و مال و عرض اقلّيتها
است اين است كه:
1 ـ
به طورى كه گفته شد جزيه بپذيرند.
2 ـ
كارى كه برخلاف امان و پناهندگى باشد چون تصميم بر جنگ و يا همكارى با كفّار انجام
ندهند.
3 ـ
به كارهائى كه در شرع ما حرام است چون شرابخوارى و زنا و خوردن گوشت خوك و ازدواج
با زنهائى كه در شرع ما باطل است، تظاهر نكنند.
4 ـ
بپذيرند كه همچون مسلمانان حدود و ديات و غيره بر آنها جارى شود.
5 ـ
مسلمانان را هيچگونه آزارى فى المثل چون زنا با زنان و لواط با فرزندانشان و دزدى
اموالشان و ـ جا دادن جاسوس كفاّر و يا جاسوسى براى كفاّر... ـ نرسانند.
6 ـ
كليسا و كنيسه تازهاى نسازند و ناقوسى نزنند و بناهاى مرتفع نسازند.
مخالفت بند اوّل و دوّم به هر صورت مخالف ذمّه حساب مىشود ولى مخالفت شرط سوّم و
چهارم در صورتى كه در قرار داد ذكر شود نقص عهد و خلاف ذمّه حساب مىشود...
شرط
پنجم و ششم نيز همينطور به نظر مىرسد و احتمال دارد نقض پيمان شود هر چند شرط نشده
باشد ولى اگر به اين طور شرط شد كه در صورد تخلّف اساس امان نباشد قطعاً مخالفتش
نقض حساب مىشود. اگر جنايتى كه موجب حدّ يا تعزيز (حدّ مجازاتى است كه در اصل شرع
تعيين شده است و تعزير مجازاتى است كه موكول به نظر پيشوا و حاكم شرع شده است)
مرتكب شوند حكم جارى مىشود، و اگر پيامبر(ص) يا ائمّه يا فاطمه زهرا عليها السلام
را دشنام دادند كشته مىشوند چنانكه مسلمانى هم چنين كند همين حكم را دارد.(129)
اگر
شرائط ذمّه را نقض نمايند پيشوا مىتواند آنها را به محل امن پايگاهى خودشان برساند
و آنگاه ظاهراً مخيّر است كه بكشد يا برده كند و يا فديه گرفته معامله نمايد.
اموالشان هم به نظر مىرسد كه بايد به همان محلّ امن نزد خودشان فرستاده شود.
اگر
كافر ذمّى كه شرائط را نقض كرده است و به اين جهت برده شده و يا فديه داده است
مسلمان شود حكم بردگى و يا فديه به هم نمىخورد، ولى اگر پيش از اجراء حكم بردگى و
فديه مسلمان شد آن احكام و جزيه و غيره همه برداشته مىشود. ولى اگر كارهائى كرده
كه موجب حدّ شرعى بوده است اكنون كه مسلمان شد چه مىشود؟
مرحوم شيخ طوسى در كتاب مبسوط نقل كرده است كه: فقهاء شيعه روايت كردهاند كه حدود
ساقط نمىشود.
ابتدا به كافر ذمّى نبايد سلام كرد كه مكروه است بلكه احتياط موافق تحريم است، و
اگر او سلام كرد در جوابش تنها به كلمه «عليك» اكتفا مىشود، ولى اگر مسلمان
ناچارشد مانعى ندارد كه سلام يا جواب كامل بگويد.(130)
نبايد كافران ذمّى در بلاد مسلمين معابد تازهاى از كليسا و كنيسه و صومعه و آتشكده
و غيره بسازند و اگر ساختند بر پيشوا، هر كه باشد لازم است كه از ميان بردارد.
و در
اين حكم ميان شهرهائى كه مسلمانان ساختند همچون بصره و كوفه و بغداد و طهران و برخى
از شهرهاى ايران، و شهرهائى كه از كفاّر گرفتهاند چون بسيارى از شهرهاى ايران و
تركّيه و عراق و غيره هيچ فرقى نيست.
كفاّر نبايد در حجاز به عنوان وطن بمانند و مرحوم شيخ طوسى فرموده: اين مسئله مورد
اتّفاق همه فقهاء است، و شيعه و سنّى هم در اين زمينه روايت نقل كردهاند و منظور
از حجاز همه عربستان كنونى است نه خصوص مكّه و مدينه ولى عبور مانعى ندارد.
كفاّر نبايد در بلاد مسلمانان تبليغ مذاهب خود را بكنند و كتابهاى خود را منتشر
سازند و يا مسلمانها و فرزندان را به مذهب خود دعوت كنند. و بر پيشوا است ـ هر كه
باشد ـ كه از اين كار جلوگيرى كنند.
احكام ديگرى نيز در اين زمينه مىتوان از كتابهاى فقهى استفاده نمود كه به رعايت
فرصت به همين قدر اكتفاء مىكنم.(131)