توحيد از منظر وهابيت
اساسي ترين محورهاي اعتقادي وهابيت درباره توحيد و خداشناسي كه
با ما شيعيان و اهل سنت تفاوت فاحش و اساسي دارند ، عبارتند از :
1 . اعتقاد به جسمانيت خداوند و رؤيت حسّي او
ابن تيميه ، با استدلال به ظاهر آيات و روايات رساله « عقيدة
الحمويه » مي گويد :
« خداوند مي شنود . آگاه است . سخن مي گويد . خشنود و غضبناك
مي شود . مي خندد و روز قيامت در حال خنده بر بندگان خود تجلّي مي كند و هر شب هر
طور كه بخواهد ، به آسمان دنيا فرود مي آيد و مي گويد : آيا كسي هست كه مرا بخواند
و من اجابتش كنم ؟ آيا آمرزش خواهي هست كه او را ببخشم ؟ آيا توبه كننده اي هست كه
توبه او را بپذيرم ؟ خداوند اين كار را تا طلوع فجر انجام مي دهد . هر كس فرود آمدن
خدا را بر آسمان دنيا انكار يا تأويل كند ، بدعت گذار و گمراه است . ( 1 )
ابن بطوطه از عالمان هم عصر ابن تيميّه هم مي گويد : « من در
دمشق بودم ، روز جمعه بود . ابن تيميّه در مسجد جامع اين شهر براي مردم موعظه
مي كرد كه من نيز در مسجد حضور يافتم . وي در بين سخنانش گفت : خداوند همچنان كه من
از پله اين منبر فرود مي آيم ، به آسمان دنيا فرود مي آيد . اين بگفت و يك پله از
منبر فرود آمد . چون اين سخن بر زبان جاري كرد ، فقيهي مالكي به نام ابن الزهرا به
او اعتراض و سخنش را انكار كرد .
سخنان ابن تيميّه را در نوشته اي به اطلاع ملك ناصر رساندند .
ملك ناصر فرمان داد ابن تيميّه را به زندان انداختند و او در زندن از دنيا رفت . »
( 2 )
وهابي ها در پيروي از ابن تيميّه و با استدلال به ظاهر بعضي از
آيات و روايات ، براي باري تعالي اعضا و جوارح اثبات مي كنند .
آلوسي از طرفداران سرسخت وهابيت مي گويد :
« وهابي ها مي گويند : روز قيامت ، خدا به صحراي محشر مي آيد
؛ زيرا خود او فرموده است : ( وَ جَآءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا )
( 3 ) و خداوند به هر يك از آفريده هاي خود هر طور كه بخواهد نزديك مي شود .
همچنان كه فرموده است : ( . . . وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ
الْوَرِيدِ ) ( 4 ) آنان به موجب آيه ( بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ ) ( 5
) ، دو دست و از ظاهر آيه ( وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا ) (
6 )
، دو چشم و از آيه ( فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ) ( 7 ) ، صورت و
چهره براي خدا اثبات مي كنند ! ( 8 )
يكي از نكته هايي كه از سخنراني استاد فيّاض برداشت كرده ام ،
اين بود كه ابن عبدالوهاب هم در كتاب التوحيد ، براي اثبات انگشتان براي خدا ، اين
روايت را از ابن مسعود نقل مي كند :
« دانشمندي يهودي به حضور پيامبر عرض كرد : اي محمد ! ( ما
در كتاب هاي خويش ) دريافتيم كه ( روز قيامت ) خداوند تمام آسمان ها را بر يك انگشت
، زمين ها را بر يك انگشت و درخت ها را بر يك انگشت ، آب را بر يك انگشت ، خاك را
بر يك انگشت و ديگر آفريده ها را بر يك انگشت قرار مي دهد و مي فرمايد : تنها من
پادشاهم .
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
با تصديق اين گفته خنديد ، به گونه اي كه دندان مباركشان نمايان گشت .
سپس اين دو آيه مباركه را تلاوت فرمود : ( وَ مَا قَدَرُواْ
اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِي وَالاَْرْضُ جَمِيعًا ) ( 9 ) و خدا را آن چنان
كه بايد ، به بزرگي نشناخته اند و حال آنكه روز قيامت زمين يك سره در قبضه( قدرت ) اوست .
( 10 )
وي پس از نقل روايت هاي متعدد براي اثبات اعضا و جهت براي
خداوند از مجموع آن نتيجه مي گيرد كه رسول خدا ( صلّي
الله عليه وآله ) گفته هاي دانشمند يهودي را با تبسم تأييد كرد و اين حديث
بر اثبات دست براي خداوند صراحت دارد ! » ( 11 )
البته محمد بن عبدالوهاب نظر خود را بر اساس ديدگاه اسلاف خود
به ويژه ابن تيميّه پايه گذاري كرده است . يكي از مسائلي كه « ابن تيميّه » ،
بنيان گذار فكري وهابيت به نشر آن پرداخت ، جسمانيت خداوند متعال و اثبات لوازم
جسمانيت مانند قرار گرفتن بر كرسي و خنديدن و راه رفتن و مانند اينها بود . وي
مي گويد :
« در كتاب خدا و سنّت رسول اكرم (
صلّي الله عليه وآله ) و همچنين در گفتار سلف امّت ( صحابه ) و پيشوايان
ديني نيامده است كه خداوند جسم نيست و صفات او از جسمانيت و عرض بودن منزّه است و
انكار معنايي كه شرع و عقل آن را نفي نكرده ، نوعي ناداني و گمراهي است ! » (
12 )
وي همچنين مي گويد :
« و ليس في كتاب الله و سنّة رسوله و لا قول احدٌ من سلف
الأمة و ائمّتها أنّه ليس بجسم ( 13 ) ؛
در كتاب خدا و سنّت رسول اكرم (
صلّي الله عليه وآله ) و همچنين در گفتار سلف امت ( صحابه ) و پيشوايان ديني
نيامده است كه خداوند جسم نيست . »
خنده خدا
استاد فيّاض فرمود :
« خداي وهابيت به عقيده ابن تيميّه در رساله عقيدة الحمويّة
چنين است : خداوند مي خندد و روز قيامت در حال خنده بر بندگان خود تجلّي مي كند . »
( 14 )
پايين آمدن خدا از عرش
استاد بزرگوار از قول ابن تيميّه مي گويد :
« هر شب هر گونه كه بخواهد ، به آسمان دنيا فرود مي آيد و
مي گويد : آيا كسي هست كه مرا بخواند و من اجابتش كنم و آمرزش خواهي هست كه او را
ببخشم . . . خدا اين كار را تا طلوع فجر انجام مي دهد . وي پس از نقل اين مطلب
مي نويسد : "فمن أنكر النّزول أو تأوّل فهو
مبتدعٌ ضالٌّ" ؛ هر كس فرود آمدن خدا را به آسمان دنيا انكار يا توجيه كند ، بدعت
گذار و گمراه است . » ( 15 )
قابل رؤيت بودن خدا
ابن تيميّه در كتاب « منهاج السنّة » كه در ردّ كتاب « منهاج
الكرامة » علاّمه حلّي نوشته است ، مي نويسد :
« عموم منسوبين به اهل سنت براي اثبات رؤيت خدا اتفاق دارند
و اجماع سلف بر اين است كه ذات احديّت را در آخرت ، با چشم مي تواند ديد ، ولي در
دنيا نمي توان ديد . » ( 16 )
ناله كرسي به دليل سنگيني خدا
نكته ديگر در سخنان استاد اين بود كه از قول سيوطي در اين باره
گفت :
« زني خدمت رسول اكرم ( صلّي الله
عليه وآله ) رسيد و عرض كرد دعا كن خداوند مرا وارد بهشت سازد . رسول گرامي
اسلام خدا را به عظمت ياد كرد و فرمود : كرسي خداوند سراسر آسمان و زمين را
فراگرفته است و هنگامي كه خداوند روي كرسي قرار مي گيرد ، به دليل سنگيني حق ،
ناله اي همانند ناله بچه شتر از كرسي خارج مي شود . » ( 17 )
نشستن پيامبر وهابيت در كنار خدا
« ابن قيّم » شاگرد ابن تيميّه مي نويسد :
« خداوند روي عرش مي نشيند و رسول اكرم
( صلّي الله عليه وآله ) نيز در كنار او مي نشيند و اين همان مقام محمود و شايسته اي
است كه قرآن وعده داده است . » ( 18 )
دويدن خداي وهابيت
لجنه افتاي سعودي درباره صفت هروله گفته اند كه صفت هروله (
دويدن ) خدا در حديث قدسي كه بخاري و مسلم نقل كرده اند ، آمده است . خداوند فرموده
است :
« اگر بنده اي يك وجب به من نزديك شود ، من يك ذراع ( نيم
متر ) به او نزديك خواهم شد و اگر او يك ذراع به طرف من بيايد ، من به قدر فاصله دو
كف دست ( بيش از يك متر ) به او نزديك خواهم شد . اگر او قدم زنان به طرف من بيايد
، من دوان دوان به طرف او خواهم رفت . » ( 19 )
استاد در ادامه گفت : اين نظريه بيشتر در ميان فرقه وهابيت ديده
مي شود و بسياري از علما و فرقه هاي اهل سنت اين عقيده را نمي پذيرند و حتي آن را
رد مي كنند .
همانگونه كه گفته شد ، اين سخنان ابن تيميّه و وهابيت ، مخالف
كتاب و سنت است ، ولي بعضي از اهل سنت با اين عقيده مخالفند . بيهقي از شخصيت هاي
علمي اهل سنت مي گويد :
« احمد بن حنبل نظريه قائلين به جسمانيّت حق تعالي را باطل
دانسته و گفته است : اسم ها از شريعت و لغت گرفته مي شود و اهل لغت كلمه « جسم » را در
برابر چيزي كه قرار داده اند ، كه داراي طول ، عرض ، ارتفاع ، تركيب و صورت باشد .
خداوند متعال از تمامي اين ها منزّه است و شايسته نيست كه او
را جسم بناميم ؛ زيرا او از هر گونه معنا و مفهوم جسم ، خارج است و در شريعت نيز
اين لفظ وارد نگرديده است . بنابراين ، عقيده به جسمانيت باطل است . » ( 20 )
علماي ديگر اهل سنت مانند قرطبي پس از نقل سخنان ديگر عالمان
درباره مجسمه مي گويد :
« و الصحيح القول بتكفيرهم ، إذ لا فرق بينهم و بين عبّاد
الأصنام والصور ( 21 ) ؛ قول صحيح اين است كه قائلين به جسمانيت حقل
تعالي كافر هستند ؛ زيرا ميان آنان و بت پرستان و چهره پرستان تفاوتي نيست . »
نَوَوي از علماي بزرگ اهل سنت مي گويد :
« فَمِمَّنْ يُكَفّر من يجسّم تجسيماً صريحاً و من ينكر
العلم بالجزئيّات ( 22 ) ؛ از جمله كساني كه
كفر آنان ثابت است ، قائلين به جسمانيّت حق تعالي كساني است كه علم به جزئيات او راانكار مي كنند . »
عبدالقاهر بغدادي ( متوفاي 429 ) از متكلمان بلند آوازه اهل سنت
مي گويد :
« اهل سنت اجماع دارند كه خداوند متعال را نه مكاني در
برگرفته است و نه زماني بر وي مي گذرد . ذات اقدسش فراتر از زمان و مكان است ، بر
خلاف قول باطل شهاميّه و كراميّه كه مي گويند : ذات اقدس ربوبي با عرش در تماس است
. امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) مي فرمايد :
خداوند ، عرش را به خاطر قدرت نمايي آفريده ، نه براي جايگاه خويش . » (
23 )
ابن نجيم ( متوفاي 970هـ . ق . ) از فقيهان بزرگ اهل سنت
مي گويد :
« والمشبّهة إن قال : انّ لله يداً أوْ رِجْلاً كما للعباد
فهو كافر و إن قال : انّه جسم لا كالأجسام فهو مبتدع ( 24 ) ؛ مشبهه (
آنان كه خداوند را به بندگان تشبيه مي كنند ) اگر بگويند كه خداوند همانند بندگان
دست و پا دارد ، كافر هستند و اگر بگويند خداوند جسم دارد ، ولي نه مانند اجسام ،
بدعت گذار است . »
نظريه مخالف علماي اهل سنّت در اين باره فراوان است . از آن
ميان ، سخن غزالي ، عالم بلندآوازه اهل سنت و شهرستاني را واپسين كلام قرار مي دهيم . غزالي مي گويد :
« اگر كسي به ذهنش خطور كند كه خداوند تعالي داراي جسمي هست
كه از عضوهاي متعدد تشكيل يافته ، بت پرست است ؛ زيرا هر جسمي ، مخلوق و آفريده شده
است و به اجماع تمام علما و پيشوايان ديني در تمام زمان هاي پيش و نزديك ، پرستش
مخلوق ، كفر و بت پرستي است . » ( 25 )
شهرستاني اين عقايد را برگرفته از اسرائيليات مي داند و در ملل
و نحل مي نويسد :
« بسياري از يهوديان كه به طرف اسلام كشيده شدند ، احاديث
متعددي را در جسمانيّت حق تعالي ساختند و وارد شريعت اسلامي كردند و تمامي احاديث
تجسيم از تورات سرچشمه گرفته است . » ( 26 )
استاد فيّاض ادامه داد :
بايد به وهابيون گفت : چگونه قائل به تجسيم هستيد ، در حالي كه
( لَيْسَ كَمِثْلِهِي شَيْءٌ ) ( 27 ) و ( وَ لَمْ يَكُن
لَّهُو كُفُوًا أَحَدُم ) ( 28 ) ، ( قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
) ( 29 ) ، ( اللَّهُ الصَّمَدُ ) ( 30 ) از آيات الهي اند و شما آن را انكار مي كنيد . بر اساس آراي شما
بايد آن چه علماي اهل سنّت مانند امام حنبل ؛ نووي ، ابن نجيم ، غرابي ، حاكم
نيشابوري و ذهبي و ديگران به آن شهادت داده اند ، خارج از سنت رسول اكرم
( صلّي الله عليه وآله ) باشد .
آيا نظر شما درست است يا اهل سنت ؟
وقتي با اصل اول عقايد اسلامي ، اين قدر بين شما و اهل سنت
فاصله وجود دارد ، چه طور خود را از آنها مي دانيد ، مگر نه اينكه ابن تيميّه ،
بنيانگذار فرقه وهابيت به دليل همين عقايد باطل و تجسيم ، به زندان محكوم شد .
ابوالفداء در تاريخ خود در اين باره مي نويسد :
« استدعي تقي الدين أحمد بن تيميّه من دمشق الي مصر و عقد له
مجلس و أمسك و أودع الاعتقال بسبب عقيدته فانّه كان يقول بالتجسيم ( 31 )
؛ ابن تيميّه از دمشق به مصر احضار شد و پس از محاكمه ، وي را دستگير و به سبب
عقيده اش زنداني كردند ؛ زيرا معتقد بود خداوند متعال جسم دارد . »
همچنين بعضي از علماي شاخص اهل سنت مانند ابن حجر عسقلاني و
قاضي مالكي اعلام كردند : « فقد ثبت كفره ؛ كفر ابن تيميه ثابت است . »
( 32 ) اينك قضاوت با شما ـ خواننده ـ است . چگونه عقيده كسي كه علماي اهل سنت به
تكفير وي فتوا داده اند ، معيار تشخيص توحيد و شرك يا تعيين بدعت است ؟
چگونه پيروانش مي توانند به بهانه هاي پوشالي مانند گرايش
شيعيان به توسل ، برپايي عزاداري ، اعتقاد به تحريف قرآن و مانند آن ، به پيروان
ناب ترين عقيده كه بر گرفته از مكتب اهل بيت ( عليهم
السلام ) است ، تهمت كفر و شرك و بدعت بزنند ؟
آيا سزاوار نيست كه فرقه وهابيت ابتدا كاستي هاي خود را برطرف
كند و عقايد خود را دست كم با آموزه هاي اهل سنت تطبيق دهد . به يقين ، در اين صورت
، به راحتي به ديگر فرقه هاي اسلامي برچسب تكفير نخواهد زد . مطمئنّاً آنچه سبب شده
است فرقه وهابيت چنين تصميمي بگيرد ، همين ديدگاه هاي نادرستي است كه ابن حنبل ،
ابن تيميّه و محمد بن عبدالوهاب به اين فرقه تزريق كرده اند .
چگونه مي توان شيعيان را كه به اصول اساسي اسلام ؛ يعني اصول
دين معتقدند ، مشرك ، بدعت گذار و كافر دانست . بي شك ، استنباط فقهي وهابيان در
ديدگاه اسلامي هيچ ريشه اي ندارد و از نظريه هاي مطرود ابن تيميّه و محمد بن
عبدالوهاب گرفته شده است .
سپس استاد فيّاض ادامه داد : البته مي توان به موارد اختلافي يا
عقايد سخيف وهابيت پرداخت . البته بنده مي خواهم به نكاتي بپردازم كه در ايام سفر
حج بيشتر با آن درگيريد . همه شما خواه ناخواه به زيارت قبر نبيّ مكرم اسلام
( صلّي الله عليه وآله ) و ائمه مظلوم بقيع (
عليهم السلام ) مشرف مي شويد و در اين مورد عوامل تندرو فرقه وهابيت با برخوردهاي تند و زننده با
شما رو به رو مي شوند . از اين رو ، از ميان انبوه مشكلات فقهي و اعتقادي گروه
وهابي به مسأله زيارت قبور خواهيم پرداخت .
يكي از عقايد وهابيان عادي جلوه دادن مقامات پيامبران و اولياي
الهي و كاستن از جايگاه و مقام آنان است . از نظر ابن تيميّه ، پيامبران و اولياي
الهي پس از مرگ ، كوچك ترين تفاوتي با افراد عادي ندارند . به گفته وي : «
لَيْسَ في وجود القبور اَمانٌ ؛ قبرها نمي تواند پناهي براي امت باشد . »
( 33 ) حتي وي مشاهده قبر پيامبر را نيز ممنوع مي دانست . ( 34 ) با
بهره گيري از همين عقيده خاص است كه مأموران ، اطراف قبر مطهّر نبوي حضور دارند و
نمي گذارند كسي آن جا بايستد .
بر اساس ديدگاه ابن تيميه ، هر گونه مسافرت به قصد زيارت قبور
انبيا ، صالحان و نذر كردن ، سوگند خوردن و بوسيدن و مسح كردن مزار آنان حرام و
مايه شرك است . به نظر اين تيميّه ، هر كس به قصد زيارت قبر پيامبر
( صلّي الله عليه وآله ) مسافرت كند و هدف اصلي سفر او ، رفتن به مسجد آن
حضرت نباشد ، از اجماع مسلمانان مخالفت كرده و از شريعت سيدالمرسلين خارج است .
( 35 ) به نظر او ، هر گونه زيارت قبور ، چه قبر پيامبر و غير آن شرك و
حرام است . ( 36 ) وي مي نويسد :
« مسح و بوسيدن هر قبري و لو قبر پيامبران شرك است . (
37 ) دست گذاشتن روي قبر پيامبر و بوسيدن قبر ، جايز نيست و مخالف توحيد است .
» ( 38 )
به دليل همين عقايد بدعت آميز ، اهل سنت بر ( ابن تيميّه )
شوريدند . او بارها دستگير شد و به زندان افتاد و ده ها كتاب بر ردّ انديشه هاي وي
نگاشته شد . با وجود اين همه مخالفت ها ، بعدها محمد بن عبدالوهاب به تأييد نظريه
ابن تيميّه پرداخت و يكي از علماي آنان حتي ادعاي اجماع كرد و گفت :
« به اجماع علما ، استلام ( دست ماليدن ) قبور انبيا و غير
اين ها ( يعني اوليا و ائمه معصومين ( عليهم السلام )
و مسح ( تبرّك ) آن و نماز خواندن و دعا كردن نزد اين قبور جايز نيست ؛ زيرا
اين عمل ، شرك و عبادت بت هاست . » ( 39 )
به نظر او ، عبدالوهاب هم مي گفت كه هر گونه نذر كردن براي غير
خدا و پناه بردن و استغاثه به غير خدا و خواندن غير خدا شرك است . ( 40 )
توسل به ميت و طلب حاجت از او همان چيزي است كه بت پرستان در زمان جاهليت انجام
مي دادند . ( 41 )
محمد بن عبدالوهاب در نظريه ديگري گفت :
« نماز خواندن در مساجدي كه بر قبور انبيا و صالحان بنا شده
است ، جايز نيست و بناي مسجد بر قبور حرام است . » ( 42 )
همين عقيده محمد بن عبدالوهاب پايه اي شد تا وهابيت براي تخريب
بناي قبرهاي ائمه بقيع دست به كار شوند . حتي بعضي از آنها انديشه تخريب گنبد خضرا
را در سر مي پروراندند كه اگر ترس از مسلمانان سراسر جهان اسلامي نبود ، نه تنها از
اين كار خودداري نمي كردند ، بلكه آن را بالاترين ثواب براي خود مي شمردند .
جاي سؤال است كه چرا وهابيون با توجه به خشم و اندوه فراوان
شيعيان ، دست به تخريب بقعه هاي ائمه بقيع و ديگر ابنيه مذهبي زدند ؟ شايد نظريه
بعدي آنان ، پاسخ اين پرسش را در دل خود داشته باشد .
2 . انكار فضايل اهل بيت (
عليهم السلام )
يكي از باورهاي سلفي ها و وهابيان ، انكار فضايل مسلّم اهل بيت
عصمت و طهارت ( عليهم السلام ) است كه در صحاح و
مسانيد اهل سنت بر اين فضايل تأكيد شده است . با اين همه ، ابن تيميّه در كتاب «
منهاج السنّة » ، احاديث مربوط به فضايل و مناقب اميرالمؤمنين علي
( عليه السلام ) و خاندان وي را كه بسياري از محدثان به آنها تصريح كرده اند
، بدون هيچ مدركي انكار مي كند و همه را مجعول مي داند . براي نمونه به
باور وي :
الف : به اتفاق اهل علم نزول آيه ( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ
اللَّهُ وَرَسُولُهُو ) ( 43 ) درباره علي
( عليه السلام ) دروغ است . ( 44 )
اين در حالي است كه بيش از 64 محدث و دانشمند مسلمان به نزول آن
درباره امام علي ( عليه السلام ) تصريح كرده اند .
( 45 )
ب : نزول آيه ( قُل لاَّ أَسْـَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا
إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي ) ( 46 ) درباره خاندان رسالت
دروغ است . ( 47 ) در حالي است كه بيش از 45 محدث و دانشمند مسلمان همين
آيه را نقل كرده اند . ( 48 )
در پايان بخش اول سخنانم بايد بگويم كه بقاي مذهب وهابيت در
مخالفت با اعتقادات تشيع به گونه اي و ديگر مسلمانان به روش هاي ديگر است .
مهم ترين تكيه كلام وهابيان چهار چيز است :
1 ـ كفر
2 ـ شرك
3 ـ كذب
4 ـ بدعت
هر جا كه مسلمانان در پاسخ به آنها با تأكيد بر روايتي ،
استدلالشان را محكوم مي كنند ، بي درنگ از واژه « كذب » مدد مي گيرند .
محمد بن عبد الوهاب در رساله « كشف الشبهات » بارها مسلمانان را
مشرك ، كافر ، بت پرست ، مرتد ، منافق ، منكر توحيد ، دشمن توحيد ، دشمنان خدا ،
اهل باطل ، نادان و شياطين خوانده است و تصريح كرده است كه مشركان زمان ما (
مسلمانان ) غليظ تر از مشركان و بت پرستان گذشته اند ؛ چون مشركان گذشته در حال
رفاه ، شرك ميورزيدند و هنگام گرفتاري اخلاص ميورزيدند ، ولي مشركان زمان ما در هر
دو حالت به خدا شرك ميورزند . ( 49 )
در اينجا استاد فيّاض از حاضران براي حوصله اي كه در شنيدن
عقايد وهابيت و بررسي چند شبهه از آنها به خرج دادند سپاس گزاري كرد .
بخش اول سخنراني استاد فيّاض به پايان رسيد و مجري مراسم براي
استراحتي كوتاه ، حاضران را آزاد گذاشت . با اين حال ، بيشتر افراد غرق در افكارشان
بودند كه در محور سخنان ارزشمند استاد دور مي زد . آنان با يكديگر گفت و گويي آرام
و صميمي داشتند . من هم مثل آنها در فكرهايم غوطهور بودم . سپس محمد كه حال مرا ديد
، گفت : چه شده است هادي ؟ بدجوري توي لاك خودت فرو رفتي .
گفتم : راستش تصميم گرفتم دو تا كار مهم انجام بدهم .
محمد گفت : چه كاري ؟
گفتم : اول اين كه تصميم گرفتم تمام گفت و شنودهايم با شما و
اين جلسه ارزشمند را مكتوب كنم و در اختيار ديگران قرار دهم . بنابراين ، يك زحمت
براي شما دارم و آن اينكه يادداشت هايتان را كه با تكيه به آنها اين مطالب ارزشمند
را بيان كرديد ، در اختيارم قرار دهيد . نوار سخنراني استاد را هم پياده مي كنم .
پيشنهاد ديگري هم به استاد عزيز دارم كه در پايان نشست با ايشان در ميان مي گذارم .
محمد گفت : چه فكر خوبي است . نگارش يك متن مختصر براي حاجيان
بسيار پسنديده است . امام علي ( عليه السلام )
مي فرمايد : « العلم صيدٌ و الكتاب قيدٌ ؛ علم مثل صيد است و نوشتن مانند
بستن آن است . »
پيشنهاد ديگرتان چيست ؟ گفتم : محمد ! اگر اجازه بدهيد ، آخر
جلسه مي گويم . محمد خنديد و گفت : آن وقت با هم براي صرف نوشيدني خنك مكان جلسه را
ترك كرديم . نيم ساعت تنفس خيلي زود گذشت . حتي عده اي زودتر از موعد مقرر به محل
نشست بازگشتند . گويا فكر مي كردند با دير رسيدن ، از دريافتن
نكته اي باز مي مانند . من و محمد هم به حاضران پيوستيم .
استاد فيّاض با متانت و آرامشي خاص پشت تريبون قرار گرفت .
موضوع جلسه ساعت دوم ، نقد و بررسي مهم ترين انديشه هاي وهابيت مانند معيار توحيد و
شرك ، توسل و تبرّك جستن و زيارت قبور و ساختن بنا بر قبور بود .
استاد فيّاض با توجه به محدوديت وقت ، مباحث خود را در چند محور
مطرح كرد . ايشان فرمود : پس از آشنايي بسيار مختصر ، اينك زمان آن رسيده است تا با
بعضي از شبهه هاي وهابيت آشنا شويم . از اين رو ، پيرامون چند موضوع مهم با شما سخن
مي گويم :
1 ـ مفهوم عبادت و معيار شرك در عبادت
همه مي دانيم كه يكي از مراتب توحيد ، توحيد در عبادت است ؛
يعني عبادت و پرستش مخصوص خداست . عبادت در لغت هم به معناي فروتني و خاكساري است .
و در اصطلاح به معناي كرنش در برابر موجودي است كه او را اله ، ربّ و خالق هستي
مي دانيم . خالقي كه امور تكويني ( خلق ) رزق ، زنده كردن و ميراندن و امور تشريعي
( قانون گذاري ، شفاعت و مغفرت ) همه به دست اوست .
بنابراين ، عبادت براي كسي است كه اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت و
قدرت مطلقه او داشته باشيم . اگر كرنش بدون اين قصد و اعتقاد باشد و تنها براي
تعظيم و بزرگداشت باشد ، در اين حالت ، انسان خاضع ، نه مشرك است و نه عملش ،
شرك آميز . و همين نكته ظريف ، اساسي ترين تفاوت ميان وهابيت و شيعيان و ديگر
فرقه هاي اسلامي در مسأله توحيد عبادي است .
مسلمانان در تعريف توحيد عبادي مي گويند : « توحيد عبارت است از منحصر دانستن خداوند سبحان به عبادت . » (
50
) آن گاه در تعريف عبادت مي گويند : « عبادت ، نهايت خضوع و خاكساري است و
اين كلمه تنها در مورد خضوع براي خداوند به كار مي رود . » ( 51 )
بايد بدانيم كه تفاوت ما با وهابيان در اختلاط معناي لغوي و
اصطلاحي عبادت است . آنان عبادت را به معناي لغوي ؛ يعني مطلق خضوع و خاكساري
گرفته اند و با اين تعريف ، دايره شرك از منظر آنان خيلي گسترده شده است . بر اساس
اين تعريف ، آنان هر گونه زيارت قبور ، توسل ، شفاعت از پيامبران و اوليا را شرك
مي شمارند و اصلاً به معناي اصطلاحي عبادت ؛ يعني اعتقاد به اولوهيت و ربوبيت كاري
ندارند .
اين در حالي است كه شيعيان و ديگر فرقه هاي اسلامي ، نيّت عمل
در عبادت را شرط درستي و نادرستي آن مي شمارند . اگر كرنش در دايره اعتقاد به
الوهيت و استقلال نباشد ، شرك نيست ، بلكه نوعي تعظيم و تكريم است ، مانند خضوع در
مقابل اولياي الهي يا فرزند در برابر پدر . در كريمه قرآني هم آمده است :
( وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَـلـِكَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ
فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ ) ( 52 ) ؛ و ( ياد كن ) زماني كه به
فرشتگان گفتيم : « براي آدم سجده و خضوع كنيد . » پس همگي سجده كرده ، جز ابليس .
البته اين آيه ، دليل محكمي است بر اينكه هر تعظيمي در برابر
غير خدا ، عبادت شمرده نمي شود . در آيه ديگري آمده است :
( وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَي الْعَرْشِ وَخَرُّواْ لَهُو
سُجَّدًا وَقَالَ يَـأَبَتِ هَـذَا تَأْوِيلُ رُءْيَـيَ ) ( 53 ) ؛ پدر و
مادر خود را بر تخت نشاند و همگي در مقابل او به سجده افتادند . گفت : پدر ! اين
تعبير خوابي است كه پيش تر ديدم .
در اين آيه هم صرف سجده كردن عبادت شمرده نشده است . همه
مي دانيم كه اين سجده براي عبادت يوسف نبود ؛ زيرا در ميان سجده كنندگان ، حضرت
يعقوب ( عليه السلام ) نيز حضور داشت كه در توحيد
، با اخلاص بود . همچنين اگر به يوسف سجده مي شود ، خود او نيز به اين كار راضي
نبود و آنان را از اين كار باز مي داشت .
از آنچه گذشت ، درمي يابيم كه صرف خضوع ، خاكساري ، تكريم و
احترام به انبيا و اولياي الهي ، عبادت نيست تا انجام دهنده آن را مشرك بدانيم .
اگر ابن تيميّه راه احتياط را در پيش مي گرفت و به كفر و شرك
توسل جوينده حكم نمي كرد ، امروزه وهابيت با پيروي از او ، مسلمانان را تكفير
نمي كردند و خون و مال و آبروي آنان را حلال نمي شمردند . آن هم به بهانه جرمي ( !
) كه خداوند آن را موجب خروج از دين و كافر شدن نمي داند ، بلكه آن را حلال و جايز مي داند . چگونه مي توان
با تحكّم به افرادي نسبت كفر داد و از نيّت آنان پرده بر داشت و با مكابره نيتشان
را از خودشان بهتر دريافت .
استاد فيّاض فرمود : از اين مسئله نقبي مي زنيم به توسل از نگاه
شيعيان . در ادامه ، براي آشنايي بيشتر آن را كالبد شكافي مي كنيم و خواهيم ديد كه
توسل از منظر شيعه و اهل سنت پذيرفته شده است و تنها وهابيت با آن مخالفند .
پىنوشتها:
1 . العقيدة الحموية ، ص 451 .
2 . ابن بطوطه ، رحلة ، ص 113 .
3 . فجر ، 22 .
4 . ق ، 16 .
5 . مائده ، 64 .
6 . هود ، 37 .
7 . بقره ، 115 .
8 . سيد محمود آلوسي ، تاريخ نجد ، صص 91 و 90 .
9 . زمر ، 67 .
10 . كتاب التوحيد ، محمد بن عبدالوهاب ، ص 157 .
11 . همان ، صص 158 ـ 160 .
12 . التأسيس في ردّ أساس التقديس ، ج 1 ، ص 101 .
13 . التأسيس في ردّ أساس التقديس ، ج 1 ، ص 101 .
14 . مجموعه الرسائل الكبري ، رساله يازدهم ، ص 451 .
15 . همان .
16 . مختصر منهاج السنّة ، ج 2 ، ص 420 .
17 . الدرّ المنثور ، ج 1 ، ص 328 .
18 . بدايع الفوائد ، ج 4 ، ص 39 .
19 . فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث و الإفتاء ، ج 3 ، ص 196 .
20 . طبقات الحنابله ، ج 2 ، ص 298 و اعتقاد الامام ابن حنبل للتميمي ، ص 298 .
21 . تفسير القرطبي ، ج 4 ، ص 14 .
22 . المجموع ، ج 4 ، ص 253 .
23 . الفرق بين الفرق ، ص 40 .
24 . البحر الرائق ، ج 1 ، ص 611 .
25 . إلجام العوام عن علم الكلام ، ص 209 .
26 . الملل و النحل ، ج 1 ، ص 117 .
27 . شوري ، 11 .
28 . اخلاص ، 4 .
29 . همان ، 1 .
30 . همان ، 2 .
31 . تاريخ ابي الفداء ، ج 2 ، ص 392 .
32 . الدرر الكامنه ، ج 1 ، ص 145 .
33 . احمد بن تيميّه ، كتاب الردّ علي الاخنايي ، ص 54 .
34 . همان ، ص 99 .
35 . همان ، ص18
36 . همان ، ص 52 .
37 . ابن تيميّه ، الجامع الفريد ، ص 438 .
38 . كتاب الردّ علي الاخنايي ، ص 31 .
39 . محمد بن ابراهيم النعمان ، الجامع الفريد ، ص 383 .
40 . كتاب التوحيد ، ص 157 .
41 . محمد بن ابراهيم بن النعمان ، الجامع الفريد ، ص 501 .
42 . محمد بن ابراهيم بن النعمان ، الجامع الفريد ، كتاب الزياره ، ص 383 .
43 . مائده : 55 .
44 . احمد بن تيميّه ، مختصر منهاج السنّة ، ج 2 ، ص 611 .
45 . الغدير ، اميني ، ج 3 ، ص156 ـ 172 .
46 . شوري ، 23 .
47 . مختصر منهاج السنّة ، ج 1 ، ص 352 .
48 . الغدير ، ج3 ، ص156 ـ 172
49 . كشف الشبهات في التوحيد ، محمد بن عبدالوهاب ، ص 23 و 24 .
50 . الجامع الفريد ، ص 219 .
51 . همان ، ص 218 .
52 . بقره ، 34 .
53 . يوسف ، 100 .