2 ـ توسل
توسل را به سه دسته مي توان تقسيم كرد :
الف : توسل به اعمال صالح
جلال الدين سيوطي در ذيل آيه ( يَـأَيُّهَا الَّذِينَ
ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَـهِدُواْ فِي
سَبِيلِهِي لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ) ( 1 ) ؛ اي مؤمنان ،
پرهيزكار باشيد و به سوي خداي بزرگ وسيله فراهم سازيد و در راه او مبارزه كنيد .
باشد كه رستگار شويد ، چنين روايت كرده است :
« عن قَتادة في قوله تعالي « وَابْتَغُواْ إِلَيْهِ
الْوَسِيلَةَ : قال : تقربوا إلي الله بِطاعته و العمل بما يرضيه ( 2 )
؛ قتاده در مورد آيه ( وَابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ ) مي گويد : با اطاعت
خدا و عملي كه مورد خشنودي وي باشد ، به پروردگار نزديك شويد . »
ب : توسل به دعاي بندگان شايسته
خداوند در قرآن كريم از زبان برادران يوسف مي فرمايد :
( قَالُواْ يَـأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا
كُنَّا خَـطِـِينَ * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُو هُوَ
الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ) ( 3 )
( فرزندان يعقوب به پدر خويش ) گفتند : اي پدر ، از خداي
بزرگ بخشايش گناهان ما را بخواه كه ما در اشتباه به سر مي برديم . ( يعقوب ) گفت :
به زودي ، از پروردگار خود براي شما بخشايش مي خواهم كه او بسيار آمرزنده و مهربان
است .
از اين آيه به روشني درمي يابيم كه فرزندان يعقوب به دعا و
استغفار پدر خويش متوسل شدند و آن را وسيله بخشودگي خود دانستند . حضرت يعقوب نيز
نه تنها به توسّل آنان اعتراض نكرد ، بلكه به آن ها وعده دعا و استغفار هم داد .
ج : توسل به شخصيت هاي معنوي آبرومند نزد خدا
احمد بن حنبل در مسند خود از عثمان بن حنيف چنين روايت مي كند :
« اِنَّ رَجُلاً ضريرَ الْبَصَرِ أتي النبي
( صلّي الله عليه وآله ) فقال ادع الله أن يعافيني ، قال إن شئت دعوت لك و ان شئت أخّرت ذاكَ
فهو خير ، فقال أدعه فأمره أن يتوضّأ فيحسن وضوئه فيصلي ركعتين و يدعو بهذا الدّعاء
اللهمّ إنّي أسئلك و أتوجّه إليك بنبيّك محمد نبيّ الرّحمة يا محمّد إنّي توجّهت بك
إلي ربّي في حاجتي هذه ، فتقضي لي اللهمّ شفعه فيّ . ( 4 )
مردي نابينا نزد پيامبر گرامي اسلام
( صلّي الله عليه وآله ) آمد و عرض كرد : از خدا بخواه تا مرا عافيت بخشد .
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
فرمود : اگر مي خواهي دعا كنم و اگر مايل هستي ، به تأخير مي اندازم و اين
بهتر است .
مرد نابينا عرض كرد : دعا بفرما .
پيامبر گرامي او را فرمان داد تا وضو بگيرد و در وضوي خود
دقت كند و دو ركعت نماز بگزارد و اين چنين دعا كند :
پروردگارا ! من از تو درخواست مي كنم و به وسيله محمد ،
پيامبر رحمت به تو روي مي آورم . اي محمّد ، من در مورد نيازم به وسيله تو به
پروردگار خويش متوجّه مي شوم تا حاجتم را برآورده فرمايي . خدايا ! او را شفيع من
گردان .
محدّثان در درستي اين روايت اتفاق نظر دارند .
محمد نسيب الرفاعي در كتاب التوصل الي حقيقة التوسّل
مي نويسد :
« لا شكّ أن هذا الحديث صحيح و مشهور . . . و قد ثبت فيه بلا شكّ و لا ريب ارتداد بصر الأعمي بدعاء رسول
الله ( صلّي الله عليه وآله ) له ( 5 )
؛ ترديدي نيست كه اين حديث ، صحيح و مشهور است . در اين روايت ثابت شده است كه با
دعاي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بينايي آن
مرد نابينا به وي بازگشت . »
از اين روايت برمي آيد كه توسّل به پيامبر گرامي براي برآورده
شدن نياز به وسيله وي ، جايز است . وقتي رسول خدا ( صلّي
الله عليه وآله ) به آن مرد نابينا فرما داد تا آن گونه دعا كند و با وسيله
قرار دادن پيامبر بين خود و خدا از پروردگار جهان درخواست كند . اين معنا همان
توسّل به اولياي الهي و عزيزان درگاه خداوند است .
البته روايت ابوعبدالله بخاري در صحيح خود هم قابل توجه است و
به مسأله توسل مقبوليت بيشتري مي بخشد :
« إنّ عمر بن الخطّاب رضي الله عنه كان إذا تحطوا استسقي
بالعباس بن عبدالمطلب فقال : اللّهم إنّا كنّا نتوسّل إليك بنبيّنا فتسقينا و إنّا
نتوسّل إليك بعمّ نبيّنا فاسقنا قال فيسقون . ( 6 )
هرگاه قحطي رخ مي داد ، عمر بن خطاب به وسيله عباس بن
عبدالمطلب ـ عموي پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله )
طلب باران مي كرد و مي گفت : خدايا ، در زمان حيات پيامبر به او متوسل
مي شديم و باران رحمت خود را بر ما نازل مي فرمود . اكنون به عموي پيامبر به سوي تو متوسّل مي شويم تا ما را سيراب كني و
سيراب مي شدند . »
از منظر رهبر مذهب شافعي نيز اصل توسل پذيرفتني است . شافعي نيز
در اين دو بيتي ، به اين حقيقت اشاره مي كند .
آل النّـبيَّ ذريـعتـي هــم إليــه وسيـلَـتي
أرجو بهم اعطي غداً بيدي اليمين صحيفتي ( 7 )
خاندان پيامبر ، وسيله من به سوي خدا هستند ، اميدوارم كه به
خاطر آنان ، نامه عملم به دست راستم داده شود .
علماي ديگر اهل سنت نيز بر اين امر صحه گذاشته اند . به دليل
اهميت مسأله توسل ، به چند مورد ديگر هم اشاره مي كنيم :
نورالدين سمهودي مي نويسد :
« استغاثه و شفاعت و توسل به پيامبر اكرم
( صلّي الله عليه وآله ) و جاه و بركت او نزد خداوند از كردار انبيا و سيره
سلف صالح بوده و در هر زماني انجام مي گرفته است ؛ چه قبل از خلقت و چه بعد از آن .
حتي در حيات دنيوي و در برزخ . هرگاه توسل به اعمال صحيح است ، همان گونه كه در
حديث غار آمده ، توسل به پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه
وآله ) اولي است . » ( 8 )
قسطلاني مي نويسد : « بر زائر رسول خدا
( صلّي الله عليه وآله ) سزاوار است كه زياد دعا و تضرّع و استغاثه ، طلب
شفاعت و توسل به ذات پاك رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله
) كند . » ( 9 )
الحاج ابوعبيد الله عبدري مالكي نيز مي نويسد : « مرده اي كه به
زيارتش مي رويم ، اگر از كساني باشد كه اميد بركت از او مي رود ، بايد به او توسل
جست و پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در رأس
آنها است . » ( 10 )
زيني دحلان مي نويسد : « هر كس كه ذكرهاي پيشينيان و دعاها و
اوراد آنان را دنبال كند ، در آنها مقدار زيادي از توسل به ذوات مقدسه مي يابد و
كسي بر آنان ايراد نگرفت تا اين كه اين منكران ( وهابيان ) آمدند و اگر قرار باشد
كه نمونه هاي توسل را جمع كنيم ، كتابي عظيم مي شود . » ( 11 )
دكتر عبدالملك سعدي نوشته است : هر گاه كسي بگويد : « اللّهم
انّي توسلت إليك بجاه نبيّ أو صالح » ، كسي نبايد در جواز آن شك كند ؛ زيرا جاه
همان ذات كسي نيست كه به او توسل شده ، بلكه مكانت و مرتبه او نزد خداوند است و اين
حاصل و خلاصه اعمال صالح او است . خداوند متعال در مورد حضرت موسي
( عليه السلام ) مي فرمايد : ( وَ كَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِيهًا ) ؛
( 12 ) و نزد خدا آبرومند بود . ( 13 )
از اين نمونه ها درمي يابيم كه ادّعاي شرك و بدعت شمردن توسل از
ديدگاه وهابيان ، تنها براي خود آنان پذيرفتني است . و اهل سنت و شيعه به دليل
مكابره وهابيت ، اين امر را وانخواهند گذاشت . و اهل سنت و شيعه توسل را در لغت به
معناي تقرب و نزديكي يا وسيله رسيدن به چيزي از روي اشتياق و ميل و رغبت مي دانند .
( 14 )
در اصطلاح نيز مي گويند : « اگر كسي موجود گرانمايه اي را براي
رسيدن به اهداف و رسيدن به مقام قرب الهي ميان خود و خدا ، وسيله قرار بدهد »
( 15 ) ، آنان اين كار را توسل مي نامند و به آن عمل مي كنند . در مقابل ،
فرقه وهابيت به شدت با اين نظر مخالفت مي كنند .
از اساسي ترين اشكال وهابيت به مسلمانان ، متهم ساختن آنان به
شرك به بهانه توسّل به رسول گرامي اسلام ( صلّي الله عليه
وآله ) و صالحان است .
ابن تيميّه ، بنيان گذار مكتب وهابيت مي گويد :
« هر كس كنار قبر پيامبر يا يكي از افراد صالح بيايد و از
آنان بخواهد كه بيماري او را شفا دهد يا قرض او را ادا كند ، مشرك است ؛ زيرا هيچ
كس جز خداوند ، قدرت انجام چنين اعمالي را ندارد . پس واجب است چنين شخصي را به
توبه وادار كند و اگر توبه نكرد ، بايد كشته شود . » ( 16 )
محمد بن عبدالوهاب هم اعلام كرد :
« هركس به پيامبران و صالحان توسل جويد و آنان را شفيع خود
سازد ، خونش حلال و قتل آن جايز است . » ( 17 )
به گفته شيخ عبدالعزيز عبدالله آل شيخ ، يكي از دلايل مخالفت
وهابيان اين است كه ارتباط پيامبر پس از مرگ با اين دنيا قطع مي شود و ديگر بر هيچ
كاري توانايي ندارد و حتي نمي تواند براي كسي دعا كند . بنابراين ، از نظر عقلي
توسل به عاجز باطل و شرك است . ( 18 )
اين در حالي است كه بسياري از علماي اهل سنت ، حيات پيامبران را
پذيرفته اند .
هيثمي از نويسندگان و دانشمندان مشهور اهل سنت در كتاب «
مجمع الزوايد » از عبدالله بن مسعود از رسول خدا (
صلّي الله عليه وآله ) نقل مي كند كه پيامبر اكرم
( صلّي الله عليه وآله )
فرمود :
« زندگي و حيات من براي شما خير و بركت است ؛ زيرا با همديگر
گفت وگو مي كنيم . شما سخن مي گوييد و من هم با شما سخن مي گويم . مرگ من هم براي
شما بركت است ؛ چون كارهاي شما بر من عرضه مي شود و هر كار خوبي را كه ديدم ، خدا
را شكر مي كنم و براي هركار ناپسندي از خدا آمرزش مي خواهم . ( 19 )
عبدالله مي گويد ، اين حديث را بزّاز نقل كرده و راويان اين
حديث همه ثقه هستند .
از اين روايت برمي آيد كه رابطه پيامبر اكرم
( صلّي الله عليه وآله ) حتي پس از مرگ با پيروانش برقرار است .
حتي در روايتي ديگر تصريح شده است كه بدن پيامبر
( صلّي الله عليه وآله ) نيز از بين نمي رود . به دليل اهميت مطلب ، عين
روايت را مي آوريم . رسول الله ( صلّي الله عليه وآله )
مي فرمايد :
« فأكثروا عليّ من الصلاة فيه ( يوم الجمعه ) فإنّ صلاتكم
معروضة عليّ . قالوا : يا رسول ! و كيف تعرض صلاتنا عليك و قد أرمت ؟ قال : انّ
الله حرَّمَ علي الأرض أن تأكل أجساد الأنبياء . ( 20 )
روز جمعه زياد بر من درود بفرستيد ؛ زيرا درودهاي شما بر من
عرضه مي شود .
پرسيدند : اي رسول خدا ! بدن شما پس از مرگ مي پوسد .
درودهاي ما چگونه به محضر شما مي رسد ؟
فرمود : زمين به بدن پيامبران آسيب نمي رساند ؛ زيرا خداوند
، خوردن و نابودي بدن هاي آنان را بر زمين حرام فرموده است . »
حاكم نيشابوري پس از نقل اين حديث مي گويد : « هذا حديث صحيح
. » ( 21 )
ناگفته نماند كه بسياري از علماي اهل سنت اين قضيّه را از
مسلّمات شمرده و برخي از آنان كتاب مستقلّي نيز درباره زندگي پيامبران نگاشته اند .
براي مثال ابن حجر عسقلاني مي گويد :
« بيهقي كتابي بسيار زيبا درباره زندگي پيامبران پس از مرگ
گردآوري كرده و اين حديث را از انس نقل كرده است كه « أنّ الأنبياء أحياء في قبورهم
يصلّون ؛ پيامبران در درون قبر زنده اند و نماز مي خوانند . » ( 22 )
قسطلاني نيز مي گويد :
« شكي نيست كه زنده بودن پيامبران پس از مرگ امري ثابت و
روشن و جاودانه است و پيامبر ما چون برتر از همه پيامبران است ، زندگي او پس از مرگ
كامل تر از ديگر پيامبران خواهد بود . » ( 23 )
آن چه گفته شد ، سخنان علماي اهل سنت در برابر وهابيت است .
بايد بدانيم كه زندگي پس از مرگ صالحان و پاكان ريشه قرآني دارد .
ادّعاي وهابيان در قطع ارتباط افراد پس از مرگ با زندگي دنيا
صحيح نيست . خداوند به صراحت به زندگي شهيدان پس از مرگ اشاره مي كند و مي فرمايد :
( وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ
اللَّهِ أَمْوَ تَام بَلْ أَحْيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ
بِمَآ ءَاتَـلـهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِي وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ
يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ
يَحْزَنُونَ * يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَة مِّنَ اللَّهِ وَفَضْل وَأَنَّ اللَّهَ
لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ ) ( 24 )
هرگز كساني را كه در راه خدا كشته شده اند ، مرده مپنداريد ،
بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند . به آنچه خدا از فضل خود به
آنان داده است ، شادمانند و براي كساني كه از پي ايشانند و هنوز به آنان
نپيوسته اند ، شادي مي كنند كه نه بيمي بر ايشان است و نه اندوهگين مي شوند . بر
نعمت و فضل خدا و اينكه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمي گرداند ، شادي مي كنند .
در اين آيات ، بهره مندي شهيدان از نعمت هاي الهي و خشنودي از
آنچه به دست آورده اند ، دليل بر زندگي دوباره آنان است . به راستي چگونه مي توان
پذيرفت كساني كه در راه دين به شهادت رسيده اند ، پس از شهادت زنده باشند ، ولي
پيامبر كه آورنده دين و پيشواي شهيدان است ، زندگي پس از مرگ نداشته باشد .
همچنين در آيه ديگر بر زندگي سردمداران كفر و نفاق پس از مرگ
تأكيد شده است :
( وَحَاقَ بِـَالِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ * النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ
السَّاعَةُ أَدْخِلُواْ ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ ) ( 25 )
و فرعونيان را عذاب سخت فرو گرفت . هر صبح و شام بر آتش عرضه
مي شوند و روزي كه رستاخيز بر پا شود ، ( فرياد مي رسد كه ) فرعونيان را در
سخت ترين ( انواع ) عذاب درآوريد .
استغاثه به پيامبران در دوران زندگي آنان نيز ريشه قرآني دارد .
خداوند در قرآن كريم مي فرمايد :
( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّـلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ
فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ
تَوَّابًا رَّحِيمًا ) ( 26 )
اگر آنان وقتي بر خود ستم كرده بودند ، پيش تو مي آمدند و از
خدا آمرزش مي خواستند و پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه
وآله ) نيز براي آنان آمرزش مي خواست ، همانا خدا را توبه پذير و مهربان
مي يافتند .
يكي از ادله علماي اهل سنت هم آيه شريفه ( وَابْتَغُواْ
إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ ) ( 27 ) است كه خداوند در آن مي فرمايد : «
وسيله اي براي تقرّب به سوي خداوند بجوييد . »
در مقابل ، وهابيان معتقدند رفتگان از دنيا ناتوانند . پس نبايد
به آنان توسل بجوييم . ما هم مي گوييم ، توسل جستن به ناتوان حتي اگر زنده هم باشد
، خلاف عقل است ، نه معيار شرك . با اين حال ، اگر متوسل ، معتقد باشد كسي
نزد خداوند آبرو دارد و مي تواند براي قضاي حاجاتش ، واسطه شود يا درخواست او را به
اذن خداوند انجام دهد ، شرك نيست .
مسلمانان معتقدند پيامبران و اولياي الهي هم به صورت مستقل و
بدون استفاده از قدرت الهي نمي توانند حاجت هاي مردم را برآورند ؛ چون مؤثر اصلي
تنها ذات احديت است .
مسلمانان اين اعتقاد را از كريمه قرآني دريافته اند آنجا كه
حضرت عيسي ( عليه السلام ) ، زنده كردن مردگان و
شفايابي بيماران را به اجازه پروردگار مي داند و مي فرمايد :
( أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْـَةِ
الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرَما بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ
الاَْكْمَهَ وَالاَْبْرَصَ وَأُحْيِ الْمَوْتَي بِإِذْنِ اللَّهِ ) ( 28 )
« من از گل چيزي به شكل پرنده مي سازم . سپس در آن مي دمم و
به اجازه خدا پرنده مي شود . كور مادرزاد و مبتلايان به بيماري پيسي را به اذن خدا
شفا مي دهم و مردگان را به فرمان خدا زنده مي كنم . »
تمسّك و توسل شيعيان به پيامبر و اولياي الهي ، به دليل استقلال
آنان در برآوردن حاجت نيست . بسياري از اهل سنت هم مانند شيعيان مي انديشند ،
چنانكه سمهودي شافعي هم در بياني كوتاه به همين نكته اشاره كرده است :
« گاهي توسل به پيامبر اكرم ( صلّي
الله عليه وآله ) براي گرفتن حاجت براي اين است كه چون او را وسيله اي براي
درخواست و شفيع نزد پروردگار قرار مي دهيم و او هم چون اين مقام را داراست ، قدرت
انجام دادن آن را دارد كه در حقيقت ، درخواست از او به درخواست از خداوند برمي گردد
، مثل اينكه كسي از پيامبر بخواهد در بهشت همنشين او باشد و قصدش اين باشد كه رسول
خدا ( صلّي الله عليه وآله ) سبب و وسيله هم نشيني
را فراهم كند . » ( 29 )
از آنچه گذشت ، درمي يابيم كه با توجه به ريشه هاي قرآني ،
روايي و جواز توسل نزد علماي اهل سنت ، توسل مجاز است . حتي نظر فقيهان حنابله هم
بر جواز توسل است . براي مثال ، ابن قدامه از فقيهان بزرگ حنبلي مي نويسد :
« مستحب است هنگام ورود به مسجد پيامبر ، با پاي راست داخل
شود . آن گاه نزد قبر حضرت بيايد و بگويد : اينك نزد تو آمده ام و از گناهان خويش
استغفار مي كنم . پس تو را نزد خداوند متعال شفيع خود قرار مي دهم . » (
30 )
با وجود تأييد شيعيان و بعضي از علماي اهل سنت كه نظرياتشان گذشت و برخي ديگر كه در پي مي آيد ، خواهيم ديد كه
وهابيت در مخالفت با توسل تنهاست . شوكاني از فقيهان حنفي مي گويد :
« و يتوسّل إلي الله بأنبيائه والصالحين ( 31 ) ؛
به واسطه پيامبران و صالحان بايد به خداوند توسل جست . »
بنابه نظريه زيني دحلان ، مفتي مكه مكرّمه : « هر كس آثار
گذشتگان را بجويد و دعاها و اوراد آنان را مطالعه كند ، موارد زيادي از توسل آنان
به انبياء و صالحان را خواهد يافت . » ( 32 ) سُبكي از دانشمندان
بلندآوازه اهل سنت ( متوفاي 756 ) هم مي نويسد :
« جواز توسل و درخواست شفاعت از رسول اكرم
( صلّي الله عليه وآله ) براي هر مسلماني ، روشن و واضح است و عمل پيامبران
و سيره صالحان گذشته و علما و دانشمندان حتي عوام بر او گواهي مي دهد . هيچ آدم
دين داري اين كار را انكار نكرده و در هيچ زمان اين سخن باطل به گوش نرسيده است تا
اين كه ابن تيميّه با سخنان باطل خود ، قضيّه را بر افراد ضعيف و نادان مشتبه كرد و
بدعتي را پايه گذاري كرد كه در هيچ عصري سابقه نداشت . » ( 33 )
ابن تيميّه گفته است :
« هر كس سفرش را به قصد زيارت قبر رسول اكرم
( صلّي الله عليه وآله ) انجام دهد ، مثل كساني كه به قصد زيارت قبور
پيشوايانشان در مدينه و مساجدي كه اطراف آن است ، سفر مي كنند ، با اجماع مسلمانان
مخالفت كرده و از شريعت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه
وآله ) خارج شده است . ( 34 ) زيارت قبر پيامبر يا غير او و غير
خدا را خواندن و شريك كردن آنان در كارهاي خدايي ، حرام و شرك است . » ( 35 )
وهابيت پس از برداشت جمودگرايانه خود مبني بر جواز نداشتن توسل
بر قبور انبيا ، در گام ديگر ، به انكار فضايل اهل بيت (
عليهم السلام ) مي پردازند . ابن تيميّه آيه ( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ
اللَّهُ وَرَسُولُهُو ) ( 36 ) را در حق علي
( عليه السلام ) انكار كرده است و مي گويد :
« بعضي از دروغ گويان حديثي را جعل كرده و گفته اند آيه (
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُو ) در شأن علي
( عليه السلام ) نازل شده است . آن هم هنگامي كه در نماز ، انگشترش را به
فقير صدقه داد . به اجماع اهل علم ، اين مطلب دروغ است و دروغ بودن آن آشكار است .
» ( 37 )
او اين نظريه را در حالي مي گويد كه بيش از 66 نفر از محدّثان و دانشمندان اهل سنت بر نزول آيه در حق امام علي
( عليه السلام ) مهر تأييد نهاده اند . ( 38 ) آلوسي از علماي
بزرگ اهل سنت مي گويد :
« غالب الأخبارييّن علي أن هذه الآية نزلت في عليّ كرّم الله
وجهه ؛ غالب اخباري ها معتقدند كه اين آيه درباره علي بن ابي طالب
( عليه السلام ) نازل شده است . » ( 39 )
ابن تيميّه در قدم بعدي ، موقعيت علمي حضرت علي
( عليه السلام ) را انكار كرده و گفته است :
« علي در هفده مورد دچار اشتباه شده است و با نصّ قرآن
مخالفت كرده است كه يكي از آن ها درباره عدّه زن شوهر مرده است كه طولاني ترين زمان
را تعيين كرده است . » ( 40 )
او حتي چنين مي نويسد :
« عثمان قد جمع القرآن كلّه بلا ريب و كان أحياناً يقرؤه في
ركعة واحدة و علي قد اختلف فيه هل حفظ القرآن كلّه ام لا . ( 41 )
عثمان قرآن را جمع كرد و بعضي از اوقات تمام قرآن را در يك
ركعت نماز قرائت مي كرد ، ولي در اين كه علي [ ( عليه
السلام ) ] تمام قرآن را حفظ بود يا نه ، اختلاف است . »
اين گونه نگاه به مقام شامخ علي (
عليه السلام ) ، ابن تيميه را وامي دارد تا به ستايش قاتل امام علي
( عليه السلام ) ؛ يعني ابن ملجم مرادي بپردازد و بگويد :
« آن كسي كه علي را كشت ، اهل نماز و روزه بود و قرآن
مي خواند و معتقد بود كه كشتن علي مورد رضايت خدا و پيامبر است و اين كار را به
خاطر به دست آوردن محبّت خدا و پيامبر انجام داد ، اگر چه در اين عقيده دچار گمراهي
شده بود . »
ابن تيميّه در حالي ابن ملجم را مدح مي كند كه بنا به روايت
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) كه در
كتاب هاي مهم اهل سنت آمده ، او را از شقي ترين انسان ها و در رديف پي كننده ناقه
ثمود شمرده است . ( 42 )
ابن تيميّه براي ردّ فضايل علي ( عليه
السلام ) حتي به تمجيد از معاويه و يزيد هم پرداخته است :
« شيعه نمي تواند ايمان و عدالت علي
( عليه السلام ) را ثابت كند ؛ چون اگر به اسلام و هجرت و جهاد علي كه به
تواتر ثابت شده است ، استدلال كند ، خواهيم گفت كه اسلام معاويه و يزيد و خلفاي بنو
اميّه و بنو عباس و همچنين نماز و روزه و جهاد آنان نيز به تواتر ثابت شده است . »
( 43 )
استاد حسن سقاف از دانشمندان معاصر اردني در كتاب خود مي نويسد
:
« برخي از مردم به ابن تيميّه ، شيخ الاسلام مي گويند وي
ناصبي و دشمن اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام )
است و به ساحت حضرت صديقه طاهره جسارت كرده و مي گويد : "بأنّ فيها شعبةٌ من النفاق
؛ در او ( نستجير بالله ) شعبه اي از نفاق وجود داشت . » ( 44 )
اين مخالفت و دشمني با فضايل و مناقب اهل بيت
( عليهم السلام ) براي سرد كردن شيعيان و دوستداران اين خاندان از هماهنگي
با مذاهب مختلف اهل سنت در عشقورزي نسبت به اهل بيت (
عليهم السلام ) است . آنها نيك مي دانند تا زماني كه عشق به اهل بيت
( عليهم السلام ) و عمل به آموزه هاي نوراني آنها در دستور كار پيروانشان
قرار دارد ، هيچ گاه زير بار پذيرش چنين عقايد سخيفي نخواهند رفت .
پس از بررسي مسأله توسل كه به حق مطالب ارزنده و قابل تأملي
داشت ، استاد فيّاض بحث زيارت قبور را پيش كشيد و گفت : چون فراوان ديده مي شود كه
در ايام سفر حج ، زائران با چشمي گريان به زيارت قبور پيامبر
( صلّي الله عليه وآله ) و ائمه هدي ( عليهم
السلام ) مي روند ، شايسته است اين مسأله را به دقت ارزيابي كنيم و ره توشه
لازم را براي رويارويي با ابهام زايي وهابيت در كنار اين مراقد شريف داشته باشيم .
استاد فرمود : يكي ديگر از اشكال هاي مهم وهابيت به ديگر
مسلمانان ، مسأله زيارت قبور است كه آن را حرام مي دانند . ابن تيميّه بنيان گذار
تفكر وهابيت مي گويد :
« هر كس قبر پيامبر و غير او ( از اوليا و صالحان ) را زيارت
كند ، به غير خدا رو آورده و به خداوند شرك ورزيده است . پس اين عمل ، حرام و شرك
به خداوند است . » ( 45 )
همچنين وي در كتاب الجواب الباهر في زوار المقابر
مي گويد :
« زيارت قبور انبيا و اوليا و صالحين ، بدعت و نامشروع است .
» ( 46 )
مهم ترين دليل وهابيان به حرمت زيارت قبور ، روايت ابي هريره از
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است كه فرمود :
« شدّ رحال و بار سفر بستن جايز نيست مگر به سوي سه مسجد :
مسجدالنبي ، مسجدالحرام و مسجدالاقصي . » ( 47 )
بر اساس قول اهل سنت ، اولين كسي كه از زيارت قبور نهي كرد ،
مروان حكم بود . حاكم نيشابوري ( متوفاي 405هـ . ق . ) از داود بن ابوصالح نقل
مي كند :
« روزي مروان حكم ديد كه شخصي صورت خود را بر قبر پيامبر اكرم ( صلّي
الله عليه وآله ) گذاشته است . با شتاب به سوي او آمد و گردن او را گرفت ،
از جاي بلند كرد و گفت : مي داني چه مي كني ؟ منظور وي اين بود كه چرا به زيارت سنگ
و كلوخ آمده اي ؟
زائر كه ابوايوب انصاري از صحابه پيامبر اكرم
( صلّي الله عليه وآله ) بود ، گفت : آري خوب ميدانم كه چه مي كنم . من هرگز
به زيارت سنگ نيامده ام ، بلكه به زيارت پيامبر آمده ام . آنگاه گفت : از رسول خدا
( صلّي الله عليه وآله ) شنيدم كه فرمود : بر دين خدا گريه نكنيد ، اگر
متوليانش اهل بودند و آن گاه كه نااهلان بر آن حكم راندند ، برايش بگرييد . »
( 48 )
جالب است كه اين حديث را حاكم و ذهبي هر دو صحيح مي دانند .
تقي الدين سبكي مي گويد : علما بر استحباب زيارت قبور اجماع كرده اند . (
49 )
سمهودي مي گويد : بر اساس روايت صحيح زيارت قبور يك امر اجماعي
است . ( 50 )
در مورد روايت ابوهريره دليل وهابيت بر حرمت سفر هم دو احتمال
است .
اوّل اينكه مستثني فيه « مسجدٌ من المساجد » باشد . در
آن صورت ، حرمت شدّ رحال براي زيارت قبر پيامبر نيست ، زيرا قبر پيامبر مسجد نيست .
دوم اينكه اخذ به عموم روايت هم ممكن نيست ؛ زيرا لازمه آن حرمت هر نوع سفر است ، اگرچه به قصد زيارت هم نباشد .
اساساً بايد دانست كه علماي مذاهب چهارگانه درباره تبرّك يا مسّ
منبر و قبر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله )
يا قبور صالحين ، نظر مثبت دارند . احمد بن حنبل ، رييس مذهب حنبلي ، رملي شافعي ،
محب الدين طبري ، ابوالصيف يماني ، زرقاني مالكي ، غرامي شافعي و ديگران بر اين امر
صحّه گذاشته اند . براي مثال ، عبدالله بن احمد بن حنبل مي گويد :
« از پدرم پرسيدم : مسّ منبر رسول الله و تبرّك با مسّ آن و
بوسيدن و يا مسّ و متبرّك شدن به قبر شريف و يا بوسيدن آن به قصد ثواب ، چه حكمي
دارد ؟ پدرم گفت : هيچ اشكالي ندارد . » ( 51 )
رملي شافعي هم مي گويد : تبرّك به قبر پيامبر اكرم
( صلّي الله عليه وآله ) و يا عالم و يا اوليا جايز است و بوسيدن و استلام
آن ايرادي ندارد . ( 52 )
از محبّ الدين طبري شافعي هم رسيده است كه بوسيدن قبر و دست
گذاشتن روي آن جايز است و سيره و عمل علما و صالحان بر آن است . ( 53 )
از نظر تاريخي هم ثابت شده است كه مردم از خاك پاك قبر پيامبر
اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و حضرت حمزه
( عليه السلام ) ، بلكه از كل مدينه به عنوان تبرك برمي داشتند .
رواياتي نيز داريم كه تربت مدينه ، شفاي هر دردي است . از جمله
زركشي مي گويد : تربت قبر حمزه از منع برداشتن خاك حرمين استثنا شده است ؛ زيرا
اتفاق همگان بر جواز نقل آن براي معالجه صداع است . ( 54 )
سمهودي در اين باره مي نويسد : « روش صحابه و ديگران اين بود كه
از خاك قبر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله )
برمي داشتند . » ( 55 )
اكنون مي پرسيم چگونه ممكن است بدون مسافرت و رسيدن به قبر
رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) چنين آثار
مثبتي نصيب انسان شود ؟ چگونه است كه امروز با وجود دلايل روايي و سيره صحابه ،
وهابيت به شدّت از شيعيان انتقاد مي كنند . نظريه فرقه هاي اهل سنت گواه و تاييد
اين سنت ها است .
ابن ادريس شافعي مي گويد : « زيارت قبور اشكالي ندارد ، ولي
هنگام زيارت قبور چيزي نگوييد كه موجب غضب پروردگار مي شود . » ( 56 )
از سخنان علماي اهل سنت ، استحباب قبور هم برمي آيد ، چنانكه
حاكم نيشابوري مي گويد : « زيارت قبور سنت مستحب است . » ( 57 )
شيخ منصور علي ناصف مي گويد : « نزد جمهور اهل سنت مستحب است .
» ( 58 )
شيخ منصور علي ناصف مي گويد : « نزد جمهور اهل سنت زيارت قبور مستحب است . » (
59 )
گذشته از تأييد نظر اهل سنت ، نمونه هاي رفتاري و عملكرد آنها
از اين حكايت مي كند كه اهل سنت به جنازه يا قبر بزرگانشان تبرّك مي جستند . ابن
سعدو ذهبي مي گويند :
« شخصي مقداري از خاك قبر سعد بن معاذ را برداشت . سپس به آن
نگاهي كرد . ناگهان آن را مشك يافت . » ( 60 )
ابونعيم اصفهاني و ابن حجر عسقلاني نيز مي گويند :
« حرّاني در سال 183 هـ . ق . در روز هشتم ذي الحجه ـ يوم
الترويه ـ كشته شد و مردم از خاك قبر او همانند مشك برمي داشتند و در لباس و پيراهن
خود قرار مي دادند . » ( 61 )
محمد بن ادريس شافعي به قبر ابوحنيفه و احمد بن حنبل به قبر
شافعي متوسل مي شدند . ( 62 ) ابن خلكان و ذهبي مي گويند : « مردم براي
طلب باران به قبر ابن فورك اصفهاني ( متوفاي 406هـ ) متوسل مي شدند . » (
63 )
بنابراين ، آنچه مسلّم است ، سنت مسلمانان به زيارت قبور
پيامبران و صالحان و اوليا گواهي مي دهد . دلايل قرآني و روايي نيز براي اثبات
مدّعا وجود دارد .
1 . دلايل قرآني
براي مشروعيت زيارت قبور به ويژه قبر پيامبر
( صلّي الله عليه وآله ) مي توان به آيه زير استشهاد كرد :
( وَلاَ تُصَلِّ عَلَي أَحَد مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا
وَلاَ تَقُمْ عَلَي قَبْرِهِيإِنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِي
وَمَاتُواْ وَهُمْ فَـسِقُونَ ) ( 64 )
« هرگز بر مرده هيچ يك از آنان ( منافقان ) نماز مگزار و بر
قبر آنان ( براي آمرزش خواهي ) نايست . آنان به خدا و پيامبر او كفر ورزيده و در
حالي كه فاسق و بدكارند ، مرده اند . »
در اين آيه ، خداوند براي كوبيدن شخصيت منافق به پيامبر دستور
مي دهد كه هيچ گاه بر جنازه هيچ يك از منافقان نماز نگزارد و بر قبر آنان نايستد .
مفهوم اين سخن آن است كه اين كار درباره غير منافق ( مؤمنان ) خوب و شايسته است .
بايد دانست برخي از مفسران مانند بيضاوي و نويسنده روح البيان
از اطلاق آيه ( وَلاَ تَقُمْ عَلَي قَبْرِهِ ) معناي گسترده آن ؛ يعني توقف
هنگام دفن و پس از آن را برداشت كرده اند .
نكته قابل توجه اينكه سلام كردن ، غير از زيارت كردن است . يكي
از عالمان اهل سنت مي نويسد :
« پس از آنكه برتري و مشروعيت سلام گفتن بر پيامبر در زمان حيات ايشان ثابت شد ، پس از رحلت نيز ثابت
خواهد بود ؛ زيرا با ادله ديگر به اثبات رسيده است كه پيامبر پس از رحلت ، زندگي
برزخي دارد و سلام مردم را مي شنود و جواب مي گويد و اعمال مردم بر او عرضه مي شود
. » ( 65 )
خداوند در آيه 64 سوره نساء مي فرمايد :
( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّـلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ
فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ
تَوَّابًا رَّحِيمًا ) ( 66 )
اگر آنان وقتي بر خود ستم كرده بودند ، پيش تو مي آمدند و از
خدا آمرزش مي خواستند و پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه
وآله ) نيز براي آنان آمرزش مي خواست ، همانا خدا را توبه پذير و مهربان
مي يافتيد .
از اين رو ، دانشمندان اسلامي از اين آيه ، معناي عموم را
فهميده و آن را شامل زندگي و مرگ پيامبر دانسته اند . حتي گفته اند مستحب است اين
آيه كنار قبر آن حضرت تلاوت شود . ( 67 ) سبكي در شفاء السقام مي گويد :
اگرچه آيه مربوط به حال حيات پيامبر است ولي اين رتبه و
مقامي است كه با موت حضرت قطع نمي شود . ( 68 )
محمد بن حرب هلالي مي گويد :
« وارد مدينه شدم و به زيارت قبر پيامبر رفتم . آن را زيارت
كردم و در برابر قبر شريف نشستم . در اين هنگام عربي آمده و گفت :
سلام بر تو اي رسول خدا . شنيده ام خداوند فرموده است : اگر
آنان وقتي بر نفس خويش ستم كردند ، به حضور تو برسند و توبه كنند و رسول خدا درباره
آنان آمرزش بخواهد ، خدا را توّاب و رحيم مي يابند .
اينك با پشيماني و استغفار از گناه خويش آ مدم تا اين بنده
گناهكار را در پيش گاه خداوند شفاعت كني .
سپس گريه كرد و اشعاري را سرود و استغفار كرد . » ( 69 )
2 . روايات
روايات و احاديث بسياري از رسول الله
( صلّي الله عليه وآله ) در تشويق به زيارت قبر شريف خود ، پس از رحلتش ،
نقل شده است . از جمله ايشان فرمود :
« مَنْ زار قَبْري وَجَبَتْ لَهُ شَفاعَتي ( 70 )
؛ هر كس مرا زيارت كند ، مشمول شفاعتم قرار مي گيرد .
رسول الله درباره توصيه به زيارت قبور از لسان ابي ذر غفاري
مي فرمايد :
« زُرِ القُبُورَ تَذْكُرْ بِها الآخرة ( 71 ) ؛
قبرها را زيارت كن و به وسيله آن ، مرگ را به ياد بياور . »
عايشه همسر رسول الله ( صلّي الله
عليه وآله ) نيز از ايشان چنين نقل مي كند :
« اِنَّ رَسُولَ اللهِ رَخَّصَ في زيارة الْقُبورِ ( 72
) ؛ پيامبر خدا ، زيارت قبور را اجازه داد . »
در كتاب هاي ديگر اهل سنت نيز آمده است :
« فزوروُا القُبُورَ فَإنَّها تُذَكِّركُمْ الْمَوتُ (
73 ) ؛ قبور را زيارت كنيد ؛ زيرا زيارت قبرها ، مرگ را به ياد مي آورد . »
در مورد زيارت قبر رسول الله ( صلّي
الله عليه وآله ) احاديث فراواني رسيده است . براي نمونه آمده است :
« مَنْ زارَني بَعْدَ موتي كان كمن زارَني في حياتي ( 74
) ؛ هر كس پس از مرگم ، مرا زيارت كند ، مانند اين است كه مرا در زندگي زيارت
كرده است . »
« من جاءني زائراً ( لاتحْمِلُه ) اِلاّ زِيارتي كانَ حَقّاً عَليَّ أنْ أَكُونَ شَفيعاً يَوْمَ الْقِيامَة (
75 )
؛ هر كس به قصد زيارت به سوي من آيد ، بر من است كه در روز قيامت ، شفيع او
باشم . »
ابن عدي از عبدالله بن عمر نقل كرده است كه رسول خدا
( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :
« هر كس حج خانه خدا را به جاي آورد ، ولي مرا زيارت نكند ،
به من جفا كرده است . » ( 76 )
قسطلاني مي گويد : « شايسته است كه زائر نزد قبر پيامبر اكرم
( صلّي الله عليه وآله ) زياد دعا و استغاثه كند و متوسل شود و شفاعت بخواهد
و بي تابي كند و سزاوار است كه خداوند شفاعت پيامبر را در حق او بپذيرد . » (
77 ) قاضي عياض هم مي گويد :
« زيارت قبر پيامبر سنت است و مسلمانان بر آن اجماع دارند .
( 78 )
سمهودي نيز مي گويد :
« هرگاه عبدالله بن عمر از سفري بازمي گشت ، نزد قبر پيامبر
( صلّي الله عليه وآله ) مي آمد و به آن حضرت سلام مي داد . » (
79 )
پىنوشتها:
1 . مائده ، 34 .
2 . درالمنثور ، ج 2 ، ص 280 .
3 . يوسف ، 97 ـ 98 .
4 . مسند احمد بن حنبل ، ص 138 .
5 . التوصل الي حقيقة التوسل ، ص 158 .
6 . صحيح بخاري ، جزء 2 ، كتاب الجمعه ، باب الاستسقاء ، ص 27 .
7 . الصواعق المحرقه ( ابن حجر عسقلاني ) ، ص 178 .
8 . وفاء الوفاء ، ج 4 ، ص 1372 .
9 . المواهب اللدنية ، ج 4 ، ص 593 .
10 . المدخل ، ج 1 ، ص 254 .
11 . ذيني دحلان ، الدرر السنيّة ، ص 31 .
12 . احزاب : 69 .
13 . البدعة في مفهومها الاسلامي ، ص 45 .
14 . المفردات في غريب القرآن ، ص 523 .
15 . لسان العرب ، ج 15 ، ص 301 .
16 . زيارة القبور و الاستنجاد بالمقبور ، ص 156 .
17 . كشف الشبهات ، ص 58 .
18 . valiasr-aj . com
19 . مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص 24 .
20 . المغني لابن قدامه ، ج 2 ، ص 208 ، مسند احمد ، ج 4 ، ص 8 ؛ سنن ابن ماجه ، ج
1 ، ص 345 ؛ كنز العمال ، ج 1 ، ص 499 و . . . .
21 . المستدرك علي الصحيحين ، ج 1 ، ص 278 .
22 . فتح الباري ، ج 6 ، ص 352 .
23 . المواهب اللدنيّه ، ج 3 ، ص 413 .
24 . آل عمران ، 169 ـ 171 .
25 . غافر ، 45 و 46 .
26 . نساء ، 64 .
27 . مائده ، 35 .
28 . آل عمران ، 49 .
29 . وفاء الوفاء ، ج 2 ، ص 421 .
30 . كشاف القناع ، ج 2 ، ص 68 و المبدع ، ج 2 ، ص 204 .
31 . الذاكرين ، ص 37 .
32 . الدرر السنيه ، ص 31 .
33 . شفاء السقام ، تقي الدين السبكي ، ص 293 .
34 . الردّ علي الأخنائي ، ص 18 .
35 . همان ، ص 25 .
36 . مائده ، 55 .
37 . منهاج السنّة ، ج 2 ، ص 30 .
38 . الغدير ، ج 3 ، ص 154 ـ 162 .
39 . روح المعاني في تفسير القرآن ، ج 3 ، ص 154 ـ 162 .
40 . منهاج السنة ، ج 7 ، ص 536 .
41 . همان ، ج 8 ، ص 229 .
42 . مسند ابي يعلي ، ج 1 ، ص 431 .
43 . منهاج السنّة ، ج 2 ، ص 62 .
44 . التنبيه و الردّ علي معتقد قدم العالم و الحدّ ، ص 7 .
45 . كتاب الردّ علي الأخنايي ، ص 52 .
46 . الجواب الباهر في زوار المقابر ، ص 14 .
47 . صحيح بخاري ، ج 2 ، ص 136 و صحيح مسلم ، 4 ، ص 126 .
48 . مستدرك حاكم ، ج 4 ، ص 560 .
49 . شفاءالسقام ، ص 184 .
50 . وفاء الوفاء ، ج 4 ، ص 1362 .
51 . الجامع في العلل و معرفة الرجال ، ج 2 ، ص 32 .
52 . كنز المطالب ، ص 219 و فاء الوفاء ، ج 4 ، ص 414 .
53 . اسني المطالب ، ج 1 ، ص 331 .
54 . وفاءالوفاء ، ج 1 ، ص 69 .
55 . همان ، ص 544 .
56 . معرفة السنن و الآثار ، شافعي ، ج 3 ، ص 203 .
57 . مستدرك حاكم ، ج 1 ، ص 377 .
58 . مستدرك حاكم ، ج 1 ، ص 377 .
59 . التاج الجامع للاصول ، ج 1 ، ص 381 .
60 . طبقات الكبري ، ج 3 ، ص 10 و سير أعلام النبلاء ، ج 1 ، ص 289 .
61 . تهذيب التهذيب ، ج 5 ، ص 310 .
62 . مناقب ابي حنيفه ، ج 2 ، ص 199 .
63 . وفيات الأعيان ، ج 4 ، ص 272 .
64 . توبه ، 84 .
65 . كشف الارتياب في أتباع محمد بن عبدالوهاب ، ص 3365 .
66 . نساء ، 64 .
67 . كشف الارتياب في اتباع محمد بن عبدالوهاب ، ص3365 .
68 . شفاء السقام ، ص 81 .
69 . وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفي ، ج 4 ، ص 1361 .
70 . السنن الكبري ، ج 5 ، ص 245 .
71 . مستدرك علي الصحيحين ، ج 1 ، ص 377 .
72 . سنن ابن ماجه ، ج 1 ، ص 500 .
73 . صحيح مسلم ، شرح النووي ، ج 4 ، جزء 7 ، ص 46 .
74 . المعجم الكبير ، ج 12 ، ص 309 .
75 . وفاء الوفاء بأخبار المصطفي ، ج 4 ، ص 1340 و شفاء السقام ، ص37 .
76 . وفاء الوفاء ، ج 4 ، ص 1342 .
77 . المواهب اللدنيّه ، ج 3 ، ص 417 .
78 . وفاء الوفاء ، ج 4 ، ص 1362 .
79 . وفاء الوفاء ، ج 4 ، ص 1340 .