پيشگفتار:
بحث درباره اى وحدت و كثرت دين و دعاوى متعارض اديان ، از مسائل
مهم در حوزه ى دين پژوهى و فلسفه ى دين است ، كه هماره مورد توجه
متفكران و دين شناسان بوده است . اين مسئله دو شكل كلى درون دينى و
برون دينى دارد: گاهى بحث درباره ى مذاهبى است كه زير پوشش يك دين قرار
دارند، و گاهى مربوط به دو يا چند دين جداگانه است . قبل از آنكه فرق و
مذاهب در قلمرو يك دين پديد آيد، و شكل رسمى و قطعى پيدا كند، بحث وحدت
و كثرت دينى بيشتر جنبه ى بين الاديانى داشته و پس از پيدايش و رسميت
يافتن فرق و مذاهب ، جنبه ى بين المذاهبى به خود گرفته است . ليكن در
مواقعى كه بر اثر جنگ ها يا عوامل ديگرى از قبيل تجارت و غيره ، تلاقى
فرهنگ ها و اديان پديد آمده است ، جنبه ى نخست نيز مورد توجه بوده است
.
اين مسئله در فرهنگ اسلامى جايگاه ويژه اى دارد. زيرا قرآن كريم - كه
كتاب آسمانى اين دين است - خود به بحث تطبيقى ميان اديان و مذاهب
پرداخته است . علاوه بر آيين شرك و بت پرستى كه مورد نقد و تحقيق آيات
قرآنى قرار گرفته ، از اديانى چون : مجوس ، يهود، صابئى و مسيحيت نيز
سخن به ميان آمده و درباره ى عقايد و احكام دينى يهود و مسيحيت بحث
انتقادى صورت گرفته است . اين شيوه قرآنى به علاوه ى گسترش آيين
اسلام در بخش وسيعى از جهان در زمانى كوتاه و تلاقى اسلام با اديان
ديگر، سبب شده است كه متفكران و متكلمان اسلامى از آغاز به بحث تطبيقى
ميان عقايد اسلامى و غير اسلامى بپردازند. آنان - به پيروى از تعاليم
قرآن كريم و روايات اسلامى - دو مطلب را از هم جدا مى كردند: يكى
حقانيت آيين و ديگرى هم زيستى مسالمت آميز با پيروان ساير اديان ؛ يعنى
در عين آن كه بر حقانيت آيين خود سخت پافشارى مى كردند، و اسلام را
يگانه آيين آسمانى حق و تنها راه نجات و رستگارى بشر مى دانستند، ولى
در عمل با پيروان اديان ديگر - در محدوده ى دستورات و مطابق با قوانين
اسلامى - زندگى مشترك و مسالمت آميز داشتند.
از آن جا كه زمينه اى اجتماعى - سياسى مسئله ى وحدت و كثرت اديان ،
تلاقى و ارتباط پيروان اديان و عقايد و مذاهب مختلف است ، و در عصر ما
اين ارتباط شكل عميق تر و گسترده ترى به خود گرفته است ، طبيعى است كه
اين مسئله نيز شدت و حدت بيشترى يافته توجه فلاسفه ى دين ، جامعه
شناسان دين ، و متكلمان دينى را سخت به خود جلب نمايد. اين رويكرد جديد
از غرب مسيحى آغاز شد و به تدريج به سرزمين هاى ديگر نيز راه يافت .
چندى است كه در جامعه ى ما نيز در شمار مسايل حساس فكرى و دينى مطرح
شده است . در جهان مسيحيت در اين باره سه ديدگاه كلى وجود دارد:
1 - pluralism: كثرت گرايى ؛
2 - Exclusivism: انحصار گرايى ؛
3 - Inclusivism: شمول گرايى .
مباحث اين نوشتار از دو بخش كلى تشكيل گرديده است : در بخش نخست بحث
هاى زير بررسى مى شوند:
1 - تبيين كثرت گرايى دينى به تقريرى كه جان هيك ارائه كرده است ، و
نقد آن .
2 - تبيين و نقد نظريه ى انحصارگرى دينى به قرائت عده اى از متكلمان
مسيحى
3 - تبيين و نقد نظريه ى شمول گريى دينى ، به قرائت برخى از متكلمان
مسيحى .
4 - اصول پنجگانه و تبيين ديدگاه اسلام درباره ى تعدداديان .
در بخش دوم به نقد و بررسى مبانى معرفت شناختى ، فلسفى ، كلامى و نقلى
كثرت گرايى دينى كه برخى از نويسندگان و صاحب نظران اسلامى يا مسيحى در
تاءييد و تفسير پلوراليسم دينى ابراز نموده اند، مى پردازيم .
اين مبانى و آرا عبارتند از:
1 - تفكيك ميان گوهر و صدف دين ؛
2 - تفاوت هاى مفهومى و زبانى ؛
3 - تفاوت نظرگاه ها؛
4 - تنگناهاى شهود و شناخت ؛
5 - تكثر تفسيرهاى متون دينى ؛
6 - در هم تنيده بودن حقايق ؛
7 - هدايت و رحمت گسترده الهى ؛
8 - ناخالصى امور عالم ؛
9 - تمثيل حق و باطل در قرآن .
10 - استدلال به سخنى از امام على (عليه السلام )
11 - خويشاوندى حقايق ؛
12 - مقلد بودن اكثريت بشر؛
13 - ايمان گرايى به جاى شريعت گرايى .
بخش اول : بررسى سه ديدگاه كثرت گرايى ،
انحصارگرايى وشمول گرايى پلوراليسم دينى
فصل اول : پلوراليسم دينى
1 - واژه شناسى پلوراليسم و كاربردهاى آن
پلوراليسم (pluralism) به معناى آيين كثرت يا كثرت گرايى است كه
در حوزه هاى مختلف فلسفه ى دين ، فلسفه ى اخلاق ، حقوق و سياست ،
كاربردهاى متفاوتى دارد كه حد مشترك همه ى آنها، به رسميت شناختن كثرت
در برابر وحدت است .
چنان كه در فلسفه عده اى به هيچ گونه جهت وحدتى در موجودات قائل نيستند
و از اين نظريه به كثرت وجود و موجود تعبير مى شود نقطه ى مقابل آن
نظريه ى كسانى است كه وحدت گرا بوده ، يا منكر هر گونه كثرت شده اند
(وحدت وجود افراطى ) و يا با قبول كثرت ، وحدت را نيز پذيرفته اند، كه
تفصيل آن در كتب فلسفه آمده است .
در فلسفه ى اخلاق نيز كسانى مبداء و معيار خوبى و بدى اخلاقى را واحد و
عده اى كثير دانسته اند. قول اخير پلوراليسم اخلاقى است كه گاهى آن را
به نسبى گرايى اخلاقى و اين كه ارزش ها قابل ارجاع به يكديگر نبوده و
قابل استدلال نيستند، تفسير كرده اند.(1)
پلوراليسم سياسى به اين معناست كه اقتدار همگانى در ميان گروه هاى
متعدد و متنوع پخش شود، تا اين گروه ها مكمل يكديگر بوده دولت به حفظ
توازن طبيعى ميان آنها بسنده كند و حاكميت مطلق در دست دولت يا هيچ فرد
يا نهادى نباشد. پلوراليسم سياسى را يكى از اصول بنيادى دموكراسى
ليبرال مى دانند، و اين البته به گفته ى ماكس وبر، جامعه شناس معروف
آلمانى ، نمونه ى آرمانى جامعه ى پلوراليستى است كه گويا تاكنون تحقق
نيافته است .
در عرف جامعه شناسى ، پلوراليسم عبارت است از: جامعه اى كه از گروه هاى
نژادى مختلف يا گروهايى كه داراى زندگى سياسى و دينى مختلف مى باشند،
تشكيل يافته است .(2)
2 - پلوراليسم دينى چيست
؟
موضوع بحث حاضر پلوراليسم دينى(3)
است ؛ بدين معنا كه حقيقت و رستگارى منحصر در دين ويژه اى نبوده ، همه
ى اديان بهره اى از حقيقت مطلق و غايت قصوى دارند؛ در نتيجه پيروى از
برنامه هاى هر يك از آنها مى تواند مايه نجات و رستگارى انسان باشد. بر
اين اساس نزاع حق و باطل از ميان اديان رخت بربسته ، خصومت ها و نزاع
ها و مجادلات دينى نيز جاى خود را به همدلى و همسويى مى دهند.
پلوراليزم دينى در جهان مسيحى ، در دهه هاى اخير، توسط جان هيك (متولد
1922 ميلادى ) طرح و يا ترويج شده است . نامبرده در اين باره چنين گفته
است :
از نظر پديدار شناسى ، اصطلاح تعدد اديان (كثرت دينى ) به طور ساده
عبارت است از اين واقعيت كه تاريخ اديان نمايانگر تعدد سنن و كثرتى از
متفرعات هر يك از آنهاست . از نظر فلسفى ، اين اصطلاح ناظر به يك نظريه
ى خاص از روابط بين سنت هاست ، با دعاوى مختلف و رقيب آنها. اين اصطلاح
به معناى اين نظريه است كه اديان بزرگ جهان تشكيل دهنده ى برداشت هاى
متفاوت از يك حقيقت غايى و مرموز الوهى اند.(4)
در جاى ديگر گفته است :
اديان مختلف ، جريان هاى متفاوت تجربه دينى هستند كه هر يك در مقطع
متفاوتى در تاريخ بشر آغاز گرديده و خودآگاهى عقلى خود را درون يك فضاى
فرهنگى باز يافته است .(5)
در جاى ديگر گفته است :
تجربه ى دينى مسيحى يك فراكنى صرف تخيلى نيست ، بلكه لبيكى به حق
متعادل است . از آن جا كه اديان بزرگ ديگر جهان صورى از تجربه ى حق
متعال را گزارش مى كنند، و نوع يكسانى از ثمرات اخلاقى و معنوى را در
زندگى بشر نشان مى دهند، ناگزيرم باور كنم كه آنها نيز لبيك گوى ذات
متعالند، و لذا من به يك حقيقت الهى غايى كه وراى شبكه ى مفاهيم انسانى
است و به نحوى متفاوت به تجربه در مى آيد و بنابراين ، در زندگى ، در
چارچوب سنت هاى دينى بزرگ نسبت به آن واكنش متفاوتى نشان داده مى شود،
اذعان دارم . اديان كليت هايى هستند كه اشكالى چند بعدى در زمينه ى
تجربه ى دينى ، اعتقادات ، متون مقدس ، مناسك ، شيوه هاى زندگى و غيره
دارند، اما همه ى آنها متناسب با تاءثيرى كه ذات غايى بر حيات انسانى
دارد، شكل مى گيرند.(6)
3 - تفسير ديگرى از
پلوراليسم دينى
اين تفسير رايج و جان هيكى پلوراليسم بود، كه دو مسئله ى حقانيت
و رستگارى دينى نظر دارد، و چنان كه يادآور شديم پلوراليسم بر آن است
كه حق ، مشترك ميان همه ى اديان است ، و همه ى اديان مى توانند مايه ى
رستگارى و كمال و تعالى پيروان خود باشند.
تفسيرى ديگر از پلوراليسم ، ناظر به بعد اجتماعى دين و حيات دينى است ؛
بدين معنا كه پيروان اديان مختلف مى توانند زندگى مسالمت آميزى در يك
جامعه با يكديگر داشته باشند و حدود و حقوق يكديگر را حرمت بگذارند.
اين دومين تفسيرى است كه در فرهنگ آكسفورد از پلوراليسم شده است .(7)
ليكن طرفداران پلوراليسم به معناى جان هيكى آن ، تفسير اخير را خارج از
مدلول پلوراليسم دانسته و آن را به تولرانس (Toleranc) معنا كرده اند.
مسئله ، اين نيست كه چه راه حلى پيدا كنيم تا اديان و پيروان اديان
مختلفى كه وجود دارند، به گونه اى با هم كنار بيايند. اگر بخواهيم در
فكر پيدا كردن يك راه حل عملى براى زندگى مشترك و مسالمت آميز باشيم ،
اصل ديگرى وجود دارد كه مى شود از آن استفاده كرد و آن تسامح
(Toleranc) است كه غير از پلوراليزم مى باشد.
در تسامح ، انسان ، آزادى و حدود ديگران را محترم مى شمارد؛ اگر چه
معتقد باشد كه همه ى حقيقت ، نزد اوست . ولى مساءله ى پلوراليسم دينى
آن است كه يك آدم ديندار، مى خواهد در گرو امر مطلق باشد و هم معتقد
باشد كه آن مقدار از حقيقت كه او فكر مى كند در چنگ دارد، همه ى حقيقت
نهايى نيست ، بلكه پرده و نمادى از آن است و ممكن است ديگران نيز پرده
و نماد ديگرى از حقيقت نهايى را در دسترس داشته باشند(8).
به اعتقاد ما معناى پذيرفتى از دينى همان معنى دوم است ؛ يعنى زندگى
مشترك و مسالمت آميز افرادى كه هر كدام معتقد است همه ى حقيقت متعلق به
اوست . اما اين كه چگونه مى توان با داشتن چنين اعتقادى به چنان زندگى
مشترك و مسالمت آميزى دست يافت ، مشكل پلوراليسم دينى است كه بايد راه
حل آن را جست و جو كرد، كه البته از ديدگاه اسلام راه حل روشنى دارد؛
چنان كه بيان خواهد شد.
4 - كثرت طولى و عرضى
كثرت دينى را به دو گونه ى طولى و عرضى مى توان تقرير كرد.
(مقصود از دين در اين تقسيم ، اديان سماوى است ) كثرت طولى عبارت است
از اديان يا شرايع آسمانى كه در طول تاريخ بشر ظهور نموده و به دين يا
شريعت اسلام ختم گرديده است . چنين كثرتى نه با حقانيت همگانى اديان
منافات دارد و نه از جنبه عملى مشكل آفرين است : زيرا فرض اين است كه
همه ى آنها الهى و توحيدى اند و تغيير و تحريفى هم در آنها راه نيافته
است . بنابراين از جنبه ى نظرى همگى بر حق اند، و پيروان آنها نيز به
نجات و رستگارى نايل آمده اند.
و از طرفى چون در زمان هاى مختلف و متوالى ظهور كرده اند، و پيروان
آنها در يك زمان نمى زيسته اند، از جنبه ى عملى و اجتماعى نيز هيچ گونه
مشكلى پيش رو نيست .
كثرت عرضى اديان و شرايع آسمانى بدين صورت است كه همه يا عده اى از
پيروان دين و شريعت پيشين ، از پذيرش شريعت آسمانى جديد سرباز زده بر
شريعت پيشين باقى بمانند؛ مثال روشن اين گونه كثرت ، اديان ابراهيمى ،
يعنى يهود، مسيحيت و اسلام است . در اين جا در مورد دين و شريعت با دو
پديده مواجه مى شويم كه يكى پديده اى است الهى و ديگرى پديده اى است
بشرى و بل شيطانى . پديده اى نخست همان نسخ است ؛ يعنى با آمدن شريعت
الهى جديد، برخى از احكام شريعت پيشين نسخ شده ، و عمل به آنها پس از
اين ، مايه ى سعادت و رشد و كمال نفسانى نخواهد بود. پديده ى دوم ،
تحريف و تغيير نام دارد.
دو پديده ى پيش گفته در اين كه منشاء كثرت دينى و ناهم خوانى و تقابل
مى گردند، يكسانند، و اين امر بحث حق و باطل و سعادت و شقاوت را در
ميان پيروان اديان در پى داشته زمينه ى بحث پلوراليسم دينى را فراهم مى
سازد، كه همان گونه كه پيش از اين اشاره شد، سه مسئله را پيش رو مى
نهد:
1 - از جنبه ى نظرى و اعتقادى و اين كه كدام دين و شريعت حق ، و كدام
باطل است ؛ در نتيجه ايمان به كدام يك واجب خواهد بود؟
2 - از جنبه ى كمال و رشد معنوى و سعادت و رستگارى اخروى كه در گرو
پيروى از كدام شريعت و آيين است ؟
3 - از جنبه ى اجتماعى و زندگى دنيوى كه پيروان اديان و شرايع مختلف
چگونه مى توانند در يك جامعه زندگى مشترك و مسالمت آميز داشته باشند؟
5 - نقدى كوتاه بر
پلوراليسم دينى
نقد مشروح پلوراليسم دينى در بخش دوم كتاب خواهد آمد، در اين جا
به نقدى كوتاه بسنده مى كنيم . درست است كه حقيقت غايى و مبداء هستى
يكى بيش نيست ، ولى آنچه در بحث تعدد و تنوع اديان مطرح مى شود مربوط
به شناخت و شهودها و تصور و تصديق هايى است كه نسبت به آن حقيقت غايى
تحقق مى پذيرد اين جاست كه تعدد و تكثر رخ نموده پاى صدق و كذب و حق و
باطل به ميان مى آيد. و اين در جايى است كه موضوع و جهت مورد بحث يك
چيز باشد؛ مثلا يكى به يگانگى و بساطت ذات و صفات خداوند معتقد است ، و
ديگرى به تعدد اله يا تركب ذات و صفات خدا عقيده دارد؛ يكى توحيد را مى
پذيرد و ديگرى تثليث را؛ يكى تجسد خداوند را از مبادى و اركان ايمان مى
شمارد، و ديگرى آن را نشانه ى شرك و كفر مى داند؛ يكى به وحدت شخصى ذات
خداوند معتقد است ، و ديگرى خداى متشخص را نپذيرفته ، حقيقت غايى را
نامتشخص و حال در جهان هستى مى انگارد. چگونه مى توان اين معرفت ها و
عقايد متضاد و متناقض را يكسره درست و حق خواند؟
اين كه صاحبان اين عقايد حسن نيت داشته و حقيقتا در پى يك چيزند و آن
همان حقيقت غايى و كمال مطلق است ، مشكل حق و باطل و صدق و كذب را در
مرحله شناخت و اعتقاد حل نمى كند. آرى ؛ ممكن است كسى بر خطا و بطلان
خود در مواردى و به دلايلى معذور باشد، ولى اين عذر بر اندام خطا جامه
ى صواب ، و بر قامت باطل لباس حق نمى پوشاند به همين خاطر است كه
پيامبران الهى و مناديان توحيد، مشركان و بت پرستان را بر خطا و گمراهى
دانسته با آنان به احتجاج و گفت و گو برخاسته و احيانا كارشان به جنگ و
جدال انجاميده است . ابراهيم خليل (عليه السلام ) عموى خود آزر را از
بت پرستى بر حذر داشته و به صورت موكد يادآور مى شود كه او و قومش در
گمراهى آشكارند (انعام /74) و به پرستش گران خورشيد مى گويد: من از
آنچه شما بدان شرك 0مى ورزيد بيزارم . (انعام /78) امام على (عليه
السلام ) مى فرمايد:
حقّ و باطل و لكلّ اهل(9)؛
حقى وجود دارد و باطلى ، و هر يك پيروانى دارد.
قرآن كريم عقيده تجسد و تثليث را باطل و غلو در دين دانسته خطاب به
نصارا مى فرمايد:
ميا
اءهل الكتاب لاتغلوا فى دينكم و لاتقولوا على الله الا الحق انّما
المسيح عيسى بن مريم رسول اللّه و كلمته القيها الى مريم و روح منه ،
فامنوا باللّه و رسله و لا تقولوا ثلاثة انتهوا خيرا لكم انّما اللّه
اله واحد سبحانه ان يكون له ولد؛(10)
اى اهل كتاب (نصارا) در دين خود غلو نكنيد، و درباره ى خدا جز سخن حق
نگوييد مسيح ، عيسى بن مريم فقط فرستاده ى خدا و كلمه ى الهى است كه آن
را به مريم القا نموده و او روحى الهى است . پس به خدا و پيامبران او
[كه شما را به توحيد دعوت كرده اند] ايمان آوريد، و نگوييد خدا سه تاست
، اين كار [ترك تثليث و پذيرش توحيد] مايه خير شماست ، خداوند يكتاست ،
و از داشتن فرزند منزه است .
6 - گفتارى از ايان
باربور در نقد پلوراليسم دينى
با توجه به اين گونه تعارض ها و ناسازگارى هاى عقيدتى در ميان
اديان - و بيشتر از آن تفاوت ها و تعارض هايى كه در زمينه ى آداب و
مناسك و عبادات و سنن مربوط به روش عملى زندگى وجود دارد - چگونه مى
توان همگى را حق دانست ، و ايمان و عمل به آنها را - بدون استثنا -
مايه ى سعادت و رستگارى بشر قلمداد كرد. ايان باربور در اين باره سخنى
دارد كه يادآور مى شويم :
اين نظر (وحدت اديان ) تفاوت هاى معتنابهى را كه پيروان هر دين در مورد
آنها به حق اصرار مى ورزند، ناديده مى گيرد؛ فى المثل مى توان به اين
اعتقاد اديان غربى كه تاريخ را عرصه فعاليت مايشاء خداوند مى دانند، به
عنوان موردى كه نقطه مقابل اديان شرقى است كه خصلت غير تاريخى دارند
اشاره كرد. مورد ديگر اين است كه كه اديان عالم بحران بشر را همه به
يكسان باز نمى شناسند، از نظر آيين بودا و آيين هندو، خود نفس است كه
مايه ى دردسر است و انسان بايد با دست شستن از اميال و عواطف ، يا
وانهادن هويت خويش و غرقه شدن در لاهويت ، از شر نفس بگريزد. از نظر
مسيحيت خويش انديشى و هواى نفس است ، نه خود نفس ، كه مايه ى دردسر است
، و مهر به خداوند و انسان ، پيمان راستينى است كه هر فرد بايد به
انجام رساند.
با توجه به اين تفاوت هاى معتنابه در مفاهيم اصلى و اساسى است كه به
سادگى نمى توان از وحدت مطلقه ى اديان دم زد(11)
7 - توجه جان هيك به
اشكال وارد بر پلوراليسم دينى
جان هيك ، خود، به گونه اى به اشكال مزبور توجه كرده و چنين
گفته است :
شايد جديدترين ايراد بر فرضيه ى صحت تعدد اديان ، اين باشد كه با
ادعاهاى مطلقى كه هر يك از سنت هاى دينى بزرگ در گذشته داشته اند و حال
نيز دارند، معارض است : زيرا قبول اصل تعدد اديان ، با هر گونه ادعا كه
هيچ نجاتى در خارج كليسا، يا دارالاسلام ، يا سنگهه ، يا بيرون از حد و
مرزهاى گروه هاى مختلف انسانى نيست ، در تعارض است و به هر گونه ادعا
در مورد داشتن رابطه كامل ، معلوم و مشخص و هنجارين با حقيقت - حقيقى
كه در حق همگان داورى مى كند، حتى در آن جا كه پرتو خود اين حقيقت به
نحو ناقصى بر آنها تابيده است - روى خوش نشان نمى دهد حاصل آن كه پذيرش
وسيع تر نگرش تعددگرا در باب حيات دينى بشريت ، بايد همراه با تحول و
تكامل در خود شناسى همگانى تر و جهانى تر از حضور هستى راستين در روح
انسانى ، باشد.(12)
اصولا تلقى جان هيك از تعدد اديان اين است كه اديان مختلف به منزله ى
واكنش هاى مختلف انسانى به حضور و تجلى الهى مى باشد، و دست تقدير الهى
در چنين تنوع و تكثرى دخالت نداشته است . در حالى كه اين مطلب - لااقل
- در مورد اديان و شرايع آسمانى كه در طول تاريخ از جانب خداوند نازل
شده اند، سازگار نيست . بر مبناى جان هيك وحى لفظى و شريعت نازل هيچ
اعتبارى ندارد، و همه چيز در تجلى يا حضور الهى و واكنش هاى بشرى و
برداشت هاى افراد بشر در جوامع و شرايط مختلف فرهنگى و اقليمى خلاصه مى
شود. چنين تفسيرى از وحى با آنچه قرآن كريم به صراحت از آن ياد كرده
است ، در تعاريض است .
فصل دوم : انحصار گرايى
دينى(13)
1 - تبيين نظريه ى انحصار گرايى دينى در كلام
مسيحى
انحصار گرايان معتقدند رستگارى ، كمال يا هر چيز ديگرى كه هدف
نهايى دين تلقى مى شود، منحصرا در يك دين خاص وجود دارد، يا از رهگذر
يك دين خاص به دست مى آيد اديان ديگر نيز حامل حقايقى هستند، اما
منحصرا يك دين حق وجود دارد كه راه رستگارى و رهايى را پيش روى ما مى
نهد: بدين ترتيب پيروان ساير اديان ، حتى اگر ديندارانى اصيل و به لحاظ
اخلاقى درستكار باشند، نمى توانند از طريق دين خود رستگار شوند، بلكه
براى نجات اين گونه افراد بايد يگانه راه رستگارى را به ايشان نماياند.
مهم ترين دليل اقامه شده بر اين نظريه ، اين است كه رستگارى صرفا در
گرو لطف و عنايت الهى است ، و تلاش انسان براى رستگارى ، محكوم به شكست
است . لذا لازمه ى رستگارى آن است كه پى ببريم نيروى رستگارى بخش الهى
در كجا جلوه گر است ، هر گاه بدين مطلب واقف شديم حماقت آميز خواهد بود
كه براى رستگارى به جايى ديگر برويم .
2 - كارل بارث و
انحصارگرى دينى
به عنوان مثال ، كارل بارث
(14) (1968 - 1886) متكلم پروتستان ، در تبيين
انحصارگرايى مسيحى ، شريعت و تجلى را در برابر يكديگر قرار مى دهد. به
نظر او شريعت متمردانه و تكبر آميز انسان است كه با تجلى و انكشاف
خداوند در تضاد مى باشد. شريعت ، سعى محال و گناه آلود ماست براى آن كه
خداوند را از منظر خويش شناخته بر جدايى خود از او فايق آييم . محال
بودن اين سعى به دليل آن است كه آشتى فقط از سوى خداوند ممكن است ، و
گناه آلود بودن اين سعى از آن روست كه مصنوع خود را به جاى خداوند مى
نشانيم و اين كارى خود پرستانه است .
بر اين اساس ، رستگارى در گرو انحصار تجلى راستين خداوند است . خداوند
به اين طريق خود را به ما نشان مى دهد و عرضه مى كند:
و تنها يك تجلى وجود دارد: تجلى ميثاقى ؛ تجلى اراده اى اصيل و بنيادين
خداوند... ما بدون عيسى مسيح و مستقل از او مطلقا نمى توانيم درباره ى
خداوند و انسان و رابطه ى آنها با يكديگر چيزى بگوييم . بارث معتقد است
كه مسيحيت نيز فى حد ذاته نقطه ى اوج و كمال همه ى اديان نمى باشد؛
بلكه وجود منحصر به فرد عيسى مسيح موجب آن شده است كه مسيحيت محمل دين
حق باشد. خداوند به نحوى منحصر به فرد حقيقت را در عيسى مسيح متجلى
ساخته و اين امكان را فراهم آورده است تا انسان بتواند با خداوند آشتى
كند.(15)
3 - نقد انحصارگرايى
مسيحى به روايت كارل بارث
انحصارگرايى دينى به تقرير ياد شده قابل نقد است ، زيرا شريعت
به معناى عام آن كه حكمت نظرى و حكمت عملى را شامل مى شود، الزاما
مقابل تجلى خداوند بر بشر نيست . تجلى الهى مى تواند به نيروى عقل ،
تحليل و تفسير شود؛ چنان كه مى تواند از طريق وحى و آموزنده هاى اخلاقى
و دينى راهگشاى رفتار و عمل مؤ منان قرار گيرد به عبارت ديگر تجلى
خداوند و شريعت عقل و وحى در عرض يكديگر نيستند، تا ميان آنها تعارض و
ناسازگارى رخ دهد. بر اين اساس هيچ دليلى بر انحصار تجلى خداوند در
مسيح (عليه السلام ) وجود ندارد، و سخن كارل بارث كه آن را منحصر در
وجود حضرت مسيح دانسته است ، فاقد هر گونه دليل است . همه ى پيامبران
الهى مظاهر تجلى خداوند و حاملان وحى و پيام الهى به بشر بوده و براى
بر انگيختن خرد انسان و تجديد ميثاق فطرى او با خداوند و نشان دادن راه
سعادت و رستگارى به او مبعوث گرديده اند.(16)
نويسندگان كتاب عقل و اعتقاد دينى نيز اين نظريه را مردود دانسته اند،
ولى نقد آنها به گونه اى بر كثرت گرايى دينى به تقرير جان هيك آن صحه
مى گذارد. بدين جهت نقل آن را در اين جا مناسب نمى دانيم .(17)
فصل سوم : شمول گرايى
دينى(18)
1 - تبيين نظريه ى شمول گرايى دينى در الاهيات
مسيحى
نظريه ى شمول گرايى دينى را مى توان حد وسط دو نظريه ى پيشين
(كثرت گرايى و انحصارگرايى ) دانست . شمول گريان همانند انحصارگرايان
بر اين باورند كه تنها يك راه براى رستگارى وجود دارد، و اين راه فقط
در يك دين خاص قابل شناخت است ؛ البته همه مى توانند در اين راه قدم
بگذارند اما تنها به شرطى كه به ضوابط مطرح شده در آن دين حق ، گردن
بنهند.
از سوى ديگر، شمول گريان همانند كثرت گريان معتقدند كه خداوند و لطف و
عنايت او به انحاى گوناگون در اديان مختلف تجلى يافته است ؛ يعنى هر
كسى مى تواند رستگار شود، حتى اگر از اصول اعتقادى آن دين حق چيزى
نشنيده و بى خبر باشد. بدين ترتيب شمول گرايى از انحصار گرايى فراتر مى
رود. زيرا به رغم پذيرفتن اين مدعاى انحصار گريانه - كه يك دين خاص ،
حق مطلق است - مى پذيرد كه پيروان ساير اديان نيز، به دليل آنچه در
همان دين حق ثابت شده است ، مى توانند شاهد سعادت را در آغوش گيرند.
2 - كارل رانر و شمول
گرايى دينى
كارل رانر(19)
(1984 - 1904) متكلم كاتوليك از طرفداران اين نظريه است . وى معتقد بود
كه مسيحيت يك دين مطلق است و از هيچ طريق ديگرى نمى توان رستگار شد.
كلمه ى منحصر به خداوند در عيسى تجسد يافت ، و مسيحيت نه تنها ما را با
اين كلمه منحصر به فرد آشنا ساخت ، بلكه زمينه ى اجتماعى لازم براى
حضور عيسى مسيح در ميان انسانها را نيز فراهم آورد. بدين ترتيب خداوند
اين مكان را فراهم آورد كه همه - حتى آنان كه در متن مسيحيت تاريخى
نزيسته اند - متحول شده با خداوند آشتى نمايند.
رانر، اظهار مى دارد كه مسيحيت گر چه به لحاظ تاريخى ، با عيساى ناصرى
آغاز شد، يك پيش تاريخ(20)
نيز دارد. بنابر عهد جديد در دوران پيش از مسيحيت ، بسيارى از
اسرائيليان و پيروان ساير اديان ظاهرا در نتيجه ى ايمان خويش ، و واقعا
به دليل اطاعت از مسيح موعود، نجات يافتند. اين مطلب را مى توان در
مورد پيروان كنونى ساير اديان نيز صادق دانست . براى بسيارى از كسانى
كه به فرهنگ هاى ديگر تعلق دارند و هرگز تعاليم مسيحيت را نشنيده اند،
اين دين يك نيروى تاريخى محسوب نمى شود؛ پس آنان در همان وضعيتى قرار
دارند كه انسانهاى پيش از مسيحيت قرار داشتند. از آن جا كه خداوند مايل
است همه ى انسان ها را نجات دهد، خردپسندتر آن است كه بگوييم كه خداوند
همان لطف و عنايتى را به ايشان خواهد كرد كه به انسان هاى پيش از
مسيحيت كرده بود.
رانر چنين افرادى را مسيحيان گمنام(21)
يا بى نام و نشان مى خواند. زيرا به رغم آن كه ايمان مسيحى آشكارى
ندارند، آگاهانه يا ناآگاهانه در جست و جوى خداوندند و او را مى
پرستند. در اين جا قانون همه يا هيچ حاكم نيست . لطف و رحمت خداوند به
درجات گوناگون شامل حال پيروان همه ى اديان مى شود؛ هر چند كه صرفا عهد
جديد است كه مرز نهايى ميان حق و باطل را معين نموده است و خداوند نيز
صرفا در عيسى مسيح به نحوى رستگارى بخش تجلى يافته است .(22)
3 - نقد تئورى شمول گرايى
جاى اين پرسش هست كه اگر افراد مى توانند بدون هر گونه اطلاع از
سنت و آيين مسيحيت ، رستگار شوند، چه لزومى دارد كه آنان را مسيحيان
گمنام و ناشناس بخوانيم ؟
چرا بايد بكوشيم دين آنها را تغيير دهيم ؟ چرا نبايد آنها را ترغيب
كنيم كه همچنان بر اساس دانسته ها و باورهاى خويش در زندگى خود تحولى
بيافرينند؟.
پاسخ رانر به اين پرسش اين است كه يكى از مراحل تكامل ايمان مسيحى
گمنام و ناشناس اين است كه آنان را از آنچه ايمانشان واقعا معطوف به آن
است ، آگاه سازيم و پايه و اساس واقعى ايمانشان را به آنان بنمايانيم .
زيرا كسانى كه دركشان از مسيحيت ، روشن تر، خالص تر و مؤ ثرتر است - به
شرط يكسان بودن ساير شرايط - بيش از مسيحيان گمنام ، مجال رستگارى
دارند.
ساير شمول گرايان در پاسخ به سئوالات فوق مى گويند:
مؤ منان از آن رو بايد نسبت به پايه و اساس رستگارى خود معرفت يابند كه
اساس رهايى و رستگارى محصول معرفت است . به همين دليل ما وظيفه داريم
مسيحيان بدون عنوان (ناشناس ) را از پايه و اساس رستگاريشان آگاه
سازيم .(23)
سؤ ال ديگرى كه در اين جا مطرح مى شود اين است كه در جهان اديان متعددى
وجود دارد كه هر يك خود را دين مطلق و بر حق مى داند، و تئورى شمول
گرايى در مورد هر يك از آنها نيز قابل طرح است . در اين صورت چگونه مى
توان فهميد كه ادعاى كدام يك از آنها حق است ، تا همان معيار نجات و
رستگارى به شمار آيد.
عده اى پاسخ اين پرسش را در اين ديده اند كه مشخص كنند خداوند در كجا
به نحوى ويژه جلوه گر شده است ؟ ولى اين پاسخ ، راه حل مشكل نيست ؛
بلكه فقط آن را يك گام به عقب برده است . زيرا اگر امثال رانر و كارل
بارث بر اين باورند كه خداوند در عيسى مسيح (عليه السلام ) تجسد يافته
است ، مسلمانان نيز معتقدند كه حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )
بشر را با كامل ترين تجلى خدا آشنا كرده است ، و قرآن او كامل ترين
تجلى هدايت الهى است و...
عده اى ديگر راه حل اين مشكل را مطالعه زندگى بنيانگذاران اديان دانسته
اند، تا بدين وسيله بتوان برترى هاى اخلاقى و هدايتگرى آنان را شناخت و
آن را معيار برترى دين و آيين آنان دانست .
برخى ديگر مطالعه ى سنن و رخدادهايى را كه در تاريخ اديان و بر اساس
تعاليم و آراى بنيانگذاران اديان پديد آمده است ، ملاك داورى براى
تشخيص برترى اديان دانسته اند.(24)
ولى اين دو راه نيز چندان استوار به نظر نمى آيد. زيرا راه نخست در گرو
داشتن آگاهى هاى كافى از تاريخ زندگى بنيانگذاران اديان مختلف است ، كه
در مورد همه ى آنان چنين منبع موثق و مستندى در دست نيست ، چنان كه نمى
توان همه ى رخدادهايى را كه در تاريخ يك دين و آيين پديد آمده است صرفا
الهام گرفته از تعاليم و آراى بنيانگذاران اديان و مذاهب شمرد؛ آرى در
مواردى كه سرچشمه ى حوادث و رويدادهاى اجتماعى و تاريخى صرفا تعاليم و
برنامه هاى اديان بوده است ، مى توان آن را ملاك داورى دانست ؛ ولى
حصول چنين معرفتى چندان آسان نيست .
بهترين و كارامدترين راه در اين عرصه ، بررسى عقلانى مدعيات و معتقدات
اديان است . بر اين اساس مى توان :
اولا: صدق و كذب آن دعاوى و عقايد را ارزيابى كرد؛ ثانيا: در مقام
مقايسه ميان اديان بر آمد و احسن و اكمل را شناخت . اين معيارى است كه
قرآن كريم بر آن پاى فشرده يادآور مى شود كه اولا: طريق و آيينى كه
پيامبر اكرم و پيروان راستين او مى پيمايند بر منطق و بصيرت استوار است
:
قل
هذه سبيلى ادعو الى اللّه على بصيرة اءنا و من اتّبعنى ؛(25)
بگو اين است راه من كه خود و پيروانم ، ديگران را با بصيرت و آگاهى به
سوى خدا دعوت مى كنيم .