مديريت در اسلام

على آقاپيروز، ابوطالب خدمتى ، عباس شفيعى و سيد محمود بهشتى نژاد

- ۲۸ -


من ، شما و تمام فرزندان و خاندانم و كسانى را كه اين وصيت نامه ام به آنها مى رسد، به تقوا و نظم در كارهاى خود و... سفارش ‍ مى كنم .
انجام به موقع كارها، پرهيز از شتاب زدگى ، سر وقت در محل كار حاضر شدن ، كارى را در ظرف زمانى خود انجام دادن و به آينده موكول نكردن ، و هر چيزى را سر جاى خود قرار دادن ، همه از مصاديق نظم و انظباط در كار است .
رعايت نظم و انظباط، از مواردى است كه معمولا تحت نظارت قرار مى گيرد و مديران مى كوشند تا با مكانيزمهاى خاصى ، افراد را ملزم به آن كنند. حال اگر شخصى ، با اعتقاد به نظم ، آن را به عنوان يك ارزش اسلامى پذيرفت و خود را ملتزم به آن يافت ، در اين صورت خود، تلاش مى كند تا كارها را بى آنكه نظارتى در بين باشد، به طور منظم انجام دهد و منضبط شود؛ و اين چيزى جز خود كنترلى در رعايت نظم و انظباط نيست .
فرد خود كنترل در محيط كارى ، اهتمام جدى به انجام كارهاى روزانه دارد و كارها را به آينده حواله نمى كند و به توصيه امير مؤ منان (عليه السلام ) عمل مى كند كه فرمود:
وامض لكل يوم عمله ؛ فان لكل يوم ما فيه ؛ (536)
در هر روز، كار همان روز را انجام بده ؛ زيرا هر روز، كار مخصوص خود را دارد.
فضع كل اءمر موضعه ، و اءوقع كل عمل موقعه ؛ (537)
و هر امرى را در جاى خويش و هر كارى را به موقع خود انجام ده .
د) انجام كامل كارها
يكى از ارزشها در زمينه كار، انجام كامل آن و پرهيز از نيمه كاره رها كردن آن است . كار را به انجام نرساندن و سراغ كارى ديگر رفتن ، علاوه بر مشوش كردن ذهن شخص ، در مواردى ، موجب هدر رفتن منابع نيز مى گردد.
انجام كامل كار و پرهيز از ناتمام گذاشتن آن ، مستلزم داشتن پشتكار است ؛ بدون مداومت و پايدارى در كارها، به نتيجه نمى توان رسيدم روايات متعددى از معصومين (عليه السلام ) وارد شده كه بيانگر اهميت ، جايگاه و اعتبار پشت كار است ؛ براى نمونه ، از رسول خدا (صلى الله عليه و اله و سلم ) روايت شده است كه فرمود:
ان اءحب الاعمال الى الله اءدومها، و ان قل ؛ (538)
بى گمان محبوب ترين كارها نزد خدا پايدارترين آنها است ، هر چند اندك باشد.
آرى ، تنها با پشتكار و پايدارى ، كارها به انجام مى رسد و نتيجه بر آن مترتب مى شود؛ ارزش كارها نيز به خاتمه آنها است ؛ خوب آغاز كردن و بد تمام نمودن ، ارزشى ندارد. رسول خدا (صلى الله عليه و اله و سلم ) اين حقيقت را بارها به امت خويش گوشزد كرد؛ از جمله آن هنگام كه عازم غزوه تبوك بود در "ثنية الوداع " (539) خطبه اى خواهد و فرمود:
و الامر الى آخره ، و ملاك العمل خواتيمه ؛ (540)
(ارزش ) كار به پايان آن و ملاك عمل ، خاتمه آن است .
اگر شخصى - اعم از مدير يا كاركنان ، - چنين ارزشى را باور داشت ، از انجام ناقص كار و نيمه كاره رها كردن آن پرهيز مى كند؛ به ويژه اگر كار، در قالب پروژه زمان بندى شده ، مطرح باشد كه بايد در تاريخى مقرر پايان يابد؛ در اين صورت ، كوتاهى در اتمام كار و به تاخير انداختن آن چه بسا موجب تحمل خساراتى بر سازمان شود و فرد خود كنترلى هرگز به آن راضى نمى شود.
ح ) صرفه جويى در مصرف منابع و امكانات
در نظام ارزشى اسلام ، توصيه هاى زيادى نسبت به صرفه جويى و پرهيز از اسراف و تبذير شده است و آيات و روايات فراوانى در اين زمينه وجود دارد؛ كه براى نمونه برخى از آنها را ذكر مى كنيم ؛ از جمله اينكه خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:
و لا تسرفوا انه و لايحب المسرفين ؛ (541)
و اسراف نكنيد؛ همانا خداوند اسراف كنندگان را دوست ندارد.
همچنين امام صادق (عليه السلام ) در مذمت اسراف مى فرمايد:
ان القصد اءمر يحبه الله عزوجل ؛ و ان السرف اءمر يبغضه الله عزوجل ...؛ (542)
بى ترديد ميانه روى ، كارى است محبوب نزد خداى بزرگ و اسرافكارى مبغوض الهى است .
اسراف و تبذير در همه جا امر ناپسند و مذموم است ، ولى در محيط كار، مذمت آن تشديد مى گردد؛ زيرا معمولا حيف و ميل اموال عمومى تلقى مى شود و ظلم به همه مردم به حساب مى آيد.
مقوله اسراف در سازمان - كار اشكال گوناگونى مى تواند داشته باشد - با تعبير (( اتلاف منابع )) مورد توجه صاحب نظران مديريت بوده است ؛ زيرا اسراف و تبذير موجب هدر دادن منابع ، اعم از طبيعى ، مالى ، انسانى و... مى شود؛ در حالى كه منابع موجود در هر سازمانى محدود است و محدوديت منابع ، ضرورت استفاده مناسب از منابع را آشكار مى سازد؛ زيرا در غير اين صورت ، زياده روى در مصرف ، نتيجه اى جز فقر منابع به بار نخواهد آورد و به فرموده امير مؤ منان على (عليه السلام ) فقر و نابودى حاصل آن خواهد بود:
سبب الفقر الاسراف ؛ (543)
تنها سبب ، فقر زياده روى و اسراف است .
گرچه وظيفه صرفه جويى در مصرف منابع و امكانات در درجه اول ، متوجه مديران است ؛ زيرا آنان با در اختيار داشتن منابع و امكانات ، قدرت تصرف در آن را دارند؛ ولى در هر صورت ، مديران و كاركنانى كه صرفه جويى را به عنوان يك ارزش اسلامى پذيرفته اند و اسراف و تبذير را ضد ارزش مى دانند، در محيط كار، از ريخت و پاشهاى ادارى و زياده روى در مصرف اموال ادارى پرهيز مى كنند و بى آنكه نظارت و يا منعى از سوى كسى متوجه آنان باشد، خود به كنترل خويش اهتمام مى ورزند؛ زيرا مى دانند كه اسراف ، امرى حرام و مبغوض پروردگار است و انجام حرام ، عقاب اخروى را به دنبال دارد.
و) عدالت و دورى از ظلم و تبعيض
در انديشه دينى ، مقصد حكومت و تصدى امور، در پايى حق و عدل در ميان مردمان است ؛ مديريت رسول خدا (صلى الله عليه و اله و سلم ) نيز به همين اصل استوار بود. دستورالعملها و فرمانهاى حكومتى آن حضرت گوياى آن است كه بر پايى حق و عدل و لوازم آن ، بايد به عنوان بنيادى ترين اصل ، پيوسته مراعات شود. همين امر در سخنان امير مؤ منان (عليه السلام ) نيز به روشنى آمده است ؛ ابن عباس مى گويد:
در "ذى قار" بر امير مؤ منان (عليه السلام ) وارد شدم . آن حضرت در حال پينه زدن كفش خود بود؛ چون مرا ديد فرمود: قيمت اين كفش چند است ؟ گفتم : بهايى ندارد. فرمود:
و الله لهى اءحب الى من امرتكم ؛ الا اءن اقيم حقا اءو اءدفع باطلا؛ (544)
به خدا سوگند! اين كفش در نزد من محبوب تر است از حكومت بر شما؛ مگر آنكه حقى را بر پا دارم يا باطلى را دفع كنم .
نقطه مقابل عدل ، ظلم و تبعيض است و اين هر دو، ضد ارزش بوده و در آيات و روايات بسيارى از آنها نهى شده است .
نگاهى به سيره معصومان (عليه السلام ) نشان مى دهد كه آنها اهتمام زيادى به اجراى عدالت داشتند، و از هر گونه تبعيض و نابرابرى در اجراى حق ، خوددارى مى ورزيدند. رسول خدا (صلى الله عليه و اله و سلم ) در اجراى حق ، همگان را يكسان مى ديد و به مساوات عمل مى كرد. ايشان در اجراى قانون ، هيچ چيز را جز حق ، ملاحظه نمى كرد و اجازه نمى داد هيچ كس خود را فراتر از قانون الهى بداند. چنين نقل شده كه پس از فتح مكه ، زنى از قبيله بنى مخزوم دزدى كرد. قريش در صدد بر آمدند كه نزد پيامبر شفاعت كنند. گفتند: چه كسى در اين باره با رسول خدا (صلى الله عليه و اله و سلم ) سخن مى گويد؟ چون پيامبر را مى شناختند، گفتند: چه كسى جز اسامه كه مورد علاقه رسول خدا (صلى الله عليه و اله و سلم ) است جراءت اين كار را دارد؟ پس اسامه را شفيع قرار دادند و او درباره آن زن ، با پيامبر صحبت كرد. پيامبر سخت خشمناك شد؛ تا جايى كه رنگ چهره اش بر افروخته گرديد. به اسامه فرمود:
آيا در باره حدى از حدود الهى شفاعت مى كنى ؟!
اسامه پشيمان شد و تقاضاى بخشش كرد. چون شب شد. پيامبر برخواست و سخنرانى كرد و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
فانما اهلك الذين من قبلكم انهم كانوا اذا سرق فيهم الشريف ، تركوه و اذا سرق فيهم الضعيف ، اقاموا عليه الحد؛ و انى و الذى نفسى بيده ؛ لو ان فاطمة بنت محمد سرقت ، لقطعت يدها؛ (545)
همانا پيشينيان شما هلاك شدند، زيرا اگر فردى بزرگ از ايشان دزدى مى كرد، رهايش مى كرديد و اگر فردى ضعيف دزدى مى كرد، بر وى حد جارى مى ساختيد؛ سوگند به آنكه جانم به دست اوست ! اگر فاطمه ، دختر محمد، نيز دزدى كرده بود، دست او را مى بريدم .
آن گاه قانون را درباره آن زن بنى مخزوم اجرا كرد.
رسول خدا (صلى الله عليه و اله و سلم ) به هيچ يك از نزديكان خود اجازه نمى داد كه رعايت مساوات در اجراى حق و قانون را بر هم زنند. پيشواى حق طلبان و عدالت خواهان ، على (عليه السلام ) نيز پس از رسول خدا (صلى الله عليه و اله و سلم ) برترين نمونه اجراى حق و قانون به مساوات بود و ملاحظه هيچ كس ، حتى برادرش عقيل را نيز نكرد. (546)
همان گونه كه پيش از اين نيز اشاره شد، ظلم ، نقطه مقابل عدل است ؛ اين مفهوم داراى معانى وسيعى است كه گسترده آن ، گناهانى همچون تبعيض ، رشوه خوارى ، حرام خوارى ، سرقت از كار، ضرر رساندن به ديگران و اتلاف اموال و منابع را در بر مى گيرد. در مذمت ظلم و تقبيح ظالمان ، آيات و روايات فراوانى وجود دارد؛ براى نمونه خداوند، ظالمان را اين گونه تهديد مى فرمايد:
و اءعتدنا للظلمين عذابا اءليما؛ (547)
براى ستمكاران عذاب دردناك مهيا گردانديم .
اكنون كه جايگاه عدالت ، همچنين مذمت ظلم و تبعيض آشكار شد، و به بيان ديگر، ارزش بودن عدالت و ضد ارزش بودن ظلم و تبعيض معلوم گشت ، چنين نتيجه گيرى مى شود كه اگر فردى ، اين نظام ارزشى را باور داشت و از درون ، خود را مكلف و متعهد به رعايت عدالت ديد، هرگز به خود اجازه نمى دهد كه در عمل ، از مسير عدالت خارج شود و ظلم و تبعيض نسبت به بندگان خدا روا دارد؛ زيرا ترس از عذاب دردناك الهى ، مانع از انجام هر گونه ظلمى مى شود.
البته گناه تبعيض ، بيشتر متوجه مديران است تا كاركنان ؛ مديران شايسته و خود كنترل در اعطاى حقوق و امتيازات ، عدالت را پيشه خود مى سازند و مساوات را رعايت مى كنند و هيچ گاه با ظلم و ستم بر بندگان ، خود را در معرض دشمنى با خداوند قرار نمى دهند و عذاب دردناك الهى را براى خود نمى خواهند.
ظلم و ستم به طور كلى مذموم و قبيح است ؛ اما آنجا كه ظلم و ستم بر بندگان مى شود، قبح آن بيشتر و مذمت آن شديدتر مى گردد. ظلم به ديگران ، گناهى نابخشودنى است ، مگر آن كه مظلوم ، از گناه ظالم در گذرد. در اين باره امير مؤ منان (عليه السلام ) پس از بيان انواع ستم ، مى فرمايد:
و اءما الظلم الذى لا يترك فظلم العباد بعضهم بعضا؛ (548)
و اما آن ستمى كه بدون مجازات نمى ماند، ستمگرى بعضى از بندگان بر برخى ديگر است .
آرى ، ظلم به ديگران در ميان انواع ظلمها (ظلم به خويش ...) بى مجازات نيست و عقوبت دردناكى به دنبال دارد. با اين حساب چنانچه مستخدم در زمان استخدام ، كار خويش را درست انجام ندهد و از اين ناحيه به صاحب كار، ضرر و خسارتى وارد آيد، اين ضرر رساندن به كارفرما، ظلم به او است ؛ و ظلم و ستم ، مبغوض خداوند است و فرد معتقد به ارزشها، هرگز تن به آن نمى دهد؛ از اين رو بى آنكه نظارت و كنترلى از خارج اعمال شود، خود به مراقبت از خويش مى پردازد و از هر گونه ظلم و ستمى خوددارى مى كند.
در همين باره امام رضا (عليه السلام ) فرمود:
عن النبى (صلى الله عليه و اله و سلم ): ليس منا من غش مسلما اءو ضره اءو ماكره ؛ (549)
از ما نيست هر كس كه در كار مسلمانى خيانت به كار برد يا به او زيان رساند و يا با او به نيرنگ رفتار كند.
مسلمان واقعى و كسى كه خود را تسليم فرمانهاى الهى قرار داده ، به ديگران خيانت نمى كند، به آنها زيان نمى رساند و نيرنگ به كار نمى برد؛ چنين مسلمانى ، خود از درون ، مراقب خويش است تا مبادا خلافى از او سر زند.
ز) كسب حلال
انسانها براى ادامه زندگى خود نيازمند روزى پروردگار هستند؛ اگر اين روزى از طريق حلال و مشروع به دست آيد، اصطلاحا (( روزى حلال )) ناميده مى شود؛ ولى اگر از راه حرام تحصيل شود (( روزى حرام )) محسوب مى شود. در اسلام ، كسب روزى حلال ، مورد تاكيد و سفارش زيادى قرار گرفته ، تا آنجا كه طلب حلال ، برترين و بافضيلت ترين عبادت شمرده شده و رسول گرامى اسلام درباره آن فرموده است :
العبادة سبعون جزءا؛ اءفضلها طلب الحلال ؛ (550)
عبادت هفتاد جزء دارد كه برترين آن ، طلب (روزى ) حلال است .
و در حديثى ديگر، ورود به بهشت را بر آن مترتب كرده و چنين فرموده است :
من اءكل من كد يده حلالا، فتح له اءبواب الجنة ، يدخل من اءيها شاء؛ (551)
كسى كه از دسترنج حلال خود استفاده كند، درهاى بهشت براى او گشوده مى شود و از هر درى كه بخواهد داخل مى گردد.
رواياتى از اين قبيل فراوان است و همه بيانگر اهميت بسيار زياد كسب حلال در ميان واجبات الهى مى باشند. البته به همين ميزان كه روى كسب حلال تاكيد شده ، ارتزاق از راه حرام نيز مورد سرزنش قرار گرفته و احاديث بسيارى ، در مذمت آن وارد شده است .
حقوق و دستمزدى كه افراد دريافت مى كنند از دو حال خارج نيست : يا حلال است ، يا حرام . اگر حقوق ، در مقابل كار انجام نشده ، كم كارى ، سهل انگارى ، خيانت در كار، گرفته شود، اخذ آن ، مجوز شرعى ندارد و در حقيقت ، مال حرام ، يا آميخته به حرام محسوب مى شود و از اين جهت كه مصداق مال حرام است ، مصرف آن اصطلاحا، (( حرام خوارى )) بوده و در دين اسلام به شدت از آن نهى شده است . در اين باره خداوند مى فرمايد:
و لا تاءكلوا اءمولكم بينكم بالبطل (552)
اموال يكديگر را به باطل (و ناحق ) نخوريد.
در اين آيه ، مصرف اموال ديگران به ناحق و از روى عدم استحقاق ، مورد نهى قرار گرفته است ؛ اين گونه استفاده از مال ديگران ، كه (( حرام خوارى )) نام دارد، از گناهان بزرگ و سنگينى است كه با گوشت و خون انسانها عجين مى گردد. در اين باره امام باقر (عليه السلام ) فرمود:
الذنوب كلها شديدة ، و اءشدها ما نبت عليه اللحم و الدم ؛ (553)
همه گناهان ، سنگين و بزرگ هستند و سنگين ترين آنها، گناهى است كه گوشت و خون بر اثر آن برويد و ايجاد شود.
پر واضح است كه كارمند، كارگر و مدير دين دار، دستمزد خود را با كم كارى ، سهل انگارى و انجام كار نادرست و ناتمام ، آميخته به حرام نمى كند و از آثار زيانبار حرام خوارى ، خود را حفظ مى كند.
بنابراين اگر فردى ايمان به ارزش كسب حلال داشت و خود را تسليم فرمان خداوند دانست ، به خود اجازه مى دهد تا با تخلف در كار، دستمزدى شبهه ناك يا حرام ، دريافت كند.
اكنون با جمع بندى مختصرى از مطالب گذشته ، بحث را دنبال مى كنيم .
باورها و ارزشهاى اسلامى عاملى قوى براى خود كنترلى افراد در محيط كار است .
براى اثبات اين مدعا، پس از تبيين باورها، رابطه آنها با خود كنترلى در سيره امير مؤ منان (عليه السلام ) ترسيم شد؛ آن گاه با بيان ارزشها، چنين ادعا گرديد كه فرد معتقد و پايبند به ارزشها، خود را در عمل ، ملتزم به آنها مى داند و در نتيجه ، غالب انتظاراتى كه از فرد خود كنترل مى رود را بر آورده مى سازد؛ مگر نه آن است كه از فرد خود كنترل ، توقع است كه كار را به صورتى متقن و بى عيب و نقص انجام دهد، كم كارى و سهل انگارى ننمايد، داراى انظباط كارى باشد، در مصرف منابع و امكانات صرفه جويى كند، به ديگران ستم روا ندارد، ضرر نرساند، دستمزد خود را با خيانت در كار و كم كارى به حرام نياميزد، همه اين انتظارات از فردى كه معتقد به ارزشهاى اسلامى است ، عملى مى باشد و بدون توجه به نظارت خارجى ، قابل تحقق است .
البته همان گونه كه قبلا نيز اشاره شد، ميزان خود كنترلى و يا برآورده شدن اين انتظارات ، بستگى به درجه ايمان به خدا و معاد و همچنين پايبندى به ارزش ها دارد؛ به هر مقدار كه ايمان به ارزشها و پشتوانه آن ، يعنى ايمان به خدا و معاد بيشتر باشد، ميزان عملى شدن انتظارات مزبور نيز افزايش خواهد يافت . از اين رو مى توان گفت ، باورها و ارزشهاى اسلامى ، در تحقق خود كنترلى ، عامل قوى شمرده مى شوند.
فصل سوم : مكانيزمهاى خود كنترلى
پيش از اين ، عوامل خود كنترلى تا حد امكان مطرح شد و باورها و ارزشهاى اسلامى به عنوان قوى ترين عامل مورد بررسى و تحليل قرار گرفتند. اكنون ببينيم در منابع اسلامى ، با استفاده از چه شيوه ها و ابزارهايى مى توان به خود كنترلى دست يافت .
1. تقويت ايمان و ترويج ارزشهاى اسلامى
با روشن شدن نقش باورها و ارزشهاى اسلامى به عنوان عاملى قوى در خود كنترلى سازمانى ، ساز و كار ايجاد خود كنترلى نيز خود به خود آشكار مى گردد؛ و آن عبارت است از تقويت ايمان و ترويج ارزشهاى اسلامى .
ارزشهاى اسلامى - كه خود كنترلى يا تقواى كار يكى از آنها است - در واقع حكم شاخ و برگهاى درخت تنومند اسلام را دارند كه ريشه آنها، اصول دين يا همان باورهاى اساسى است كه پشتوانه عملى نظام ارزشى اسلام (بايدها و نبايدها) نيز مى باشد. به هر ميزان كه باورها (ايمان به خدا، قيامت ، حساب رسى ، بهشت و دوزخ ) در افراد قوى تر باشند، ارزشها نيز از قوت و ضمانت بالاترى براى اعمال برخوردار خواهند بود. بر اين اساس ، اصلى ترين گام ، تقويت ايمان و يا باورها است و مى بايست در درجه اول ، آن را در افراد پرورش داد.
اما اينكه شيوه هاى تقويت و پرورش ايمان چيست ، خود نياز به تحقيق جداگانه اى دارد؛ ولى به طور اجمال مى توان به دو روش عمده اشاره كرد:
1. بالا بردن سطح معرفت دينى ؛
2. افزايش عبادت معنويت .
قبلا در تعريف ايمان ، دو عنصر معرفت و خضوع را ذكر كرديم و گفتيم كه شدت و ضعف ايمان ، بستگى به همين دو عنصر دارد.
بالا بودن سطح معارف دينى و ميزان عبادت - كه نوعى خضوع و كرنش در مقابل پروردگار است - علاوه بر افزايش درجه ايمان ، رابطه مستقيمى نيز با خود كنترلى و تقوا دارد. اين ارتباط در منابع اسلامى ذكر شده است ؛ قرآن كريم پس از آنكه مردم را به عبادت فرا مى خواند، نتيجه آن را خود كنترلى و تقوا معرفى مى كند و چنين مى فرمايد:
ياءيها الناس اعبدوا ربكم الذى خلقكم و الذين من قبلكم لعلكم تتقون ؛ (554)
اى مردم ، پروردگارتان را كه شما و كسانى كه پيش از شما بوده اند آفريده است ، پرستش كنيد؛ باشد كه به تقوا گراييد.
همچنين امير مؤ منان (عليه السلام ) فرمود:
(( من عرف كف ؛ (555) ))
هر كه معرفت يافت ، خود نگه دار (خودكنترل ) شد.
بنابراين با افزايش سطح معرفت دينى و ميزان عبادت و بندگى ، علاوه بر تقويت ايمان ، خود كنترلى نيز حاصل مى شود. اما ايمان نيز همان گونه كه گفته شد، ريشه و پشتوانه ارزشها است . زمانى پايبندى افراد به ارزشها و نظام ارزشى اسلام - كه شامل يك سرى بايدها و نبايدها است - ثابت مى شود و ارزشهاى عملى مى شوند كه معلوم و مشخص باشند؛ يعنى افراد مى بايست نسبت به نظام ارزشى اسلام آگاهى داشته ، بايدها و نبايدها، يا ارزشها و ضد ارزشها را بشناسند؛ و اين مستلزم تعليم و ترويج نظام ارزشى اسلام است ؛ به ويژه بخشهايى كه به كار مربوط مى شوند. البته ترويج اين ارزشها در محيط كار، محتاج راهكارهايى است كه مى بايست با تحقيق بيشترى در اين زمينه ، آنها را شناسايى كرد.
نتيجه آنكه براى تقويت ايمان و ترويج ارزشهاى اسلامى در زمينه كار، بايستى تدابيرى انديشيد و با درونى كردن ارزشها در كاركنان و مديران ، به هدف خود كنترلى دست يافت .
از اين رو نيل به هدف خود كنترلى ، نيازمند كار عظيم فرهنگى است و يكى از ويژگيهاى مديريت اسلامى ، آن است كه بخش ‍ عظيمى از هزينه ها و نيروهايى كه در نظامهاى ديگر، صرف كنترلهاى شديد خارجى ، بازرسى ، اطلاعات و ضد اطلاعات مى شود، در راه ارتقاى فرهنگى و رشد معنوى كاركنان به كار گرفته مى شود، تا با تقويت روحيه دينى ، تقوا و خدا ترسى ، عامل كنترل كننده درونى در افراد به وجود آيد و ضمن تامين اهداف سازمان ، رشد و ترقى و تعالى معنوى انسانها نيز حاصل گردد. بر اين اساس ، در سايه مديريت اسلامى ، از يك سو هزينه هاى نظامهاى اطلاعاتى كاهش مى يابد، و از سوى ديگر سطح فرهنگ و معنويت كاركنان بالا مى رود.
2. اصلاح گزينش
امروزه نگرش سيستمى به سازمان ، نگاهى نو و منطقى است . آنچه در سازمان يا كارخانه رخ مى دهد، بى ارتباط با محيط خارج از سازمان نيست ، بلكه مى توان گفت كه سازمانها همواره از محيط پيرامونى خود تاثير مى پذيرند؛ هر چند خود نيز بر محيط خارجى تاثير گذارند؛ زيرا معمولا سازمانها به صورت سيستمهاى باز اجتماعى مى باشند و بيشتر آنها با صدها عامل خارجى سر و كار دارند. (556)
يكى از عوامل محيطى ، منابع انسانى است كه يكى از وروديهاى سيستم سازمانى را تشكيل مى دهد. افراد معمولا با يك سرى باورها و نگرشهاى قبلى ، وارد سازمان مى شوند؛ زيرا شخصيت آنها در خارج از سازمان شكل گرفته است . اين افراد، رفتار خود را كه بر اساس باورها و نگرشهاى آنها است عينا به سازمان منتقل مى كنند.
براى گزينش و جذب داوطلبان ورود به سيستم سازمانى ، عوامل و پارامترهاى متعددى را مى بايست مد نظر قرار داد؛ يكى از اين عوامل ، سيستم ارزشى فرد داوطلب است ؛ بايد ديد كه تا چه ميزان ، باورها و ارزشهاى فرد داوطلب ، با باورها و ارزشهاى اسلامى ، همخوانى و سنخيت دارد؛ هر قدر كه اين همخوانى بيشتر باشد، اميد بيشترى به خود كنترلى مى توان داشت . بر اين اساس ، مى توان يكى از سياستهاى كلى در گزينش داوطلبان را باورها و ارزشهاى اسلامى آنان دانست .
از اين رو پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و اله و سلم ) خطاب به امير مؤ منان على (عليه السلام ) دين دارى و پرهيزكارى را از شرايط لازم براى گزينش متصديان امور بر مى شمرد و مى فرمايد:
و الصق بذوى التجربة و العقول و الحياء؛ و من اءهل البيوتات الصالحة و اءهل الدين و الورع ، فانهم اكرم اخلاقا و اشد لانفسهم صونا و اصلاحا و اقل فى المطامع اشرافا و اءحسن فى عواقب الامور نظرا من غيرهم ، فليكونوا عمالك و اعوانك ...؛ (557)
از ميان صاحبان تجربه و عقل و حيا و از خانواده هاى صالح و متدين و پرهيزكار، آنان (كارمندان ) را برگزين ؛ زيرا آنها داراى اخلاقى كريم مى باشند و به لحاظ خويش تندارى (خودكنترلى ) و اصلاح خويش ، شديدترند و (همچنين ) كم طمع تر و در سنجش عواقب كارها، بيناترند؛ پس اينها بايد كارگزاران و ياورانت باشند.
از همين جا مى توان اين نكته را نيز استفاده كرد هرگز نبايد افراد بى ايمان را در مديريتها به كار گرفت . اما در بين مسلمانها هم بايد افرادى را انتخاب نمود كه سابقه دين دارى آنان زياد و پرهيزكارتر باشند؛ زيرا اينان به خود كنترلى در سازمان نزديك تر هستند و در انجام كارها خيانت نمى كنند.
3. تامين و توسعه رفاه كاركنان
يكى از عوامل مهمى كه موجب انگيزش و ترغيب كاركنان به انجام صحيح كارها مى شود، توجه به نيازهاى زيستى و تامين احتياجات مادى آنها از سوى مديريت است .
اگر از كاركنان ، انتظار انجام وظايف ، آن هم به شكل مطلوب و دور از هر گونه كم كارى و خيانت وجود دارد، مى بايست آنها را به لحاظ زندگى مادى تامين كرد، تا با فراغت و دلگرمى بيشترى كار كنند؛ زيرا كاركنان هنگامى با علاقه و پشتكار خواهند بود كه حقوق مكفى و متناسب با شرايط زندگى دريافت كنند؛ حقوقى كه با آن بتوانند زندگى معقول و نسبتا مرفهى را اداره نمايند.
اگر ميزان دريافتى كاركنان با مخارج زندگى متوسط آنان ، برابرى نداشته و پايين تر از آن باشد، اين زنگ خطرى براى مديران خواهد بود كه كاركنان ، با دلسردى كار را انجام دهند، و آن را با اتقان و استحكام به انجام نرسانند، يا آنكه كم كارى كنند و چنين استدلال كنند كه ما به اندازه حقوقى كه دريافت مى كنيم ، كار مى كنيم و بيش از آن ، حاضر به انجام آن نيستيم .