الف ـ از قـرن دوم هـجـرى قـمـرى بـه
بـعد كه در جريان (نهضت ترجمه )، ترجمه كتاب هاى يـونـانـى و غير آن در جهان اسلام
آغاز شد و انديشه و تفكر دانشمندان و فيلسوفان يونانى ، مـسـيـحـى ، يـهـودى و
ديـگـران وارد قـلمرو فرهنگى جهان اسلام شد و سپس در سراسر شهرهاى اسـلامـى
گـسـتـرش يـافـت و چـنـد فـرهـنـگ بـيـگانه با فرهنگ اسلامى برخورد كردند؛ امّا به
دليـل ايـمـان و اعـتـقاد مردم به اسلام ، علاوه بر اينكه مسلمانان تحت تأ ثير اين
فرهنگ ها قرار نگرفتند بلكه فرهنگ هاى بيگانه متأ ثر از فرهنگ اسلامى شدند.
ب ـ زمـانـى كـه مـسـلمانان ، شام ، ايران و مصر را فتح كردند و وارد قلمرو آن ها
شدند، فرهنگ اسـلامـى بـا سـه فرهنگ رومى ، ايرانى و مصرى كه از قدمت زيادى
برخوردار بودند برخورد كرد.
اما در اين برخوردها، فرهنگ اسلامى علاوه بر تأ ثير نپذيرفتن ، به تدريج با دفع
برخى عناصر فرهنگى و جذب برخى عناصر فرهنگى ديگر، فرهنگ هاى بومى را در خود جذب كرد
و به صورت يك فرهنگ قابل قبول در ميان مردم گسترش يافت .
ج ـ در جـنـگ هـاى صـليـبـى كـه حـدود دويـسـت سـال طـول كشيد، فرهنگ مسيحى ،
يونانى و رومى با فرهنگ زنده ، پويا و بالنده اسلامى برخورد كـرد، و در ايـن
بـرخـورد و مـقـابـله ، نـه تـنـهـا فـرهـنـگ اسـلامـى منفعل نشد، بلكه فرهنگ مسيحى
بسيارى از عناصر فرهنگى اسلام را برگزيد و به همراه خود بـه اروپا برد و به قول
جامعه شناس مسلمان ، دكتر على شريعتى اين عناصر فرهنگى اسلام كـه بـرگـزيـده شـده
بـود، مـوجـب دگـرگـونى در بينش روشنفكران مسيحى شد و همين امر موجب پـيـدايـش مذهب
پروتستان گشت كه يك نوع نگرش جديد به هستى ، انسان وجامعه بود كه يكى از علل عمده و
مهم رشد سرمايه دارى و صنعت به شمار مى رود.
د ـ وقتى كه مغولان تهاجم نظامى خود را به جهان اسلام به طور گسترده آغاز كردند و
بيش از يك قرن حضور سياسى و نظامى و فرهنگى داشتند و با خشونت و تندى و گاهى با
رفاقت با مسلمانان برخورد مى كردند، نتوانستند فرهنگ و تمدن اسلامى را نابود و
فرهنگ مغولى را حاكم و گسترش دهند؛ بلكه بتدريج مغولان جذب فرهنگ اسلامى شده و
بسيارى از آنان مسلمان شدند.
بـنـابراين ، با توجه به موارد فوق مى توان پى به اين حقيقت برد، كه هر قوم و ملّتى
كه بـه ارزش هـا و هـنـجـارهاى اجتماعى و فرهنگى خود ايمان داشته باشد هيچ ملّت
مهاجمى ـ گرچه سـلطـه و حـضـور چـندين ساله در ميان آن ها داشته باشد ـ نمى تواند
آن ها را تسخير فرهنگى كـنـد؛ البـتـه مـتـأ سـفانه ما از اواخر دوره صفويه و در
دوره قاجاريه در ايران جريان برخورد فـرهـنگ غربى با فرهنگ اسلامى را به گونه ديگرى
مشاهده مى كنيم زيرا از آن زمان است كه فـرهـنـگ غـربـى در مـيان مسلمانان نفوذ مى
كند و دگرگونى در ارزش ها و هنجارهاى اجتماعى در آغـاز بـه صـورت مـحـدود و سـپـس
گـسـتـرده ايـجـاد مـى نـمـايـد. اكـنـون سـؤ ال ايـنـجا است كه چرا مسلمانان در
گذشته تحت تأ ثير فرهنگ ها واقع نشدند، ولى در اين دوره تـحـت تـأ ثـيـر فـرهـنـگ
غرب واقع شدند؟ علل آن چيست ؟ مسلمانان بعد از خروج مغولان از جهان اسـلام ،
بـتـدريـج دچار انزواطلبى ، اختلافات فرقه اى و سياسى و تفرقه و جنگ شدند و از
اسـلام واقـعـى فـاصله گرفتند. در چنين اوضاع و احوالى بود كه زمينه براى حضور
نظامى ، سـيـاسـى و اقـتصادى استعمارگاران غربى فراهم شد و طبقات ممتاز و اشرافى
جامعه با آنان هـمـكـارى نـمـودنـد و آنـهـااز راه هـاى گـوناگون از جمله قدرت
نظامى ، سرمايه ، تكنولوژى ، فـرآورده هـاى آن ، وارد قـلمـرو جـغـرافـيـايـى
كـشـورهـاى اسـلامـى شـدنـد و بـا هـمـكـارى عـوامـل داخـلى ، فـرهنگ و تمدن خويش
را رواج دادند. تا اينجا مشخص شد كه جريان غرب زدگى يـك پـديـده تـحـمـيـلى و زورى
است و از نهاد حكومت آغاز شد و سپس به ساير گروه ها و طبقات اجتماعى سرايت كرد.
اكنون بايد جريان غرب زدگى را مورد بررسى قرار داد كه چگونه و از چه راه ها و مجارى
آغاز شد و سپس گسترش يافت .
مجارى نفوذ و گسترش فرهنگ غربى در جهان اسلام ، به دو قسم تقسيم مى شود:
الف ـ مجارى انسانى : عمده مجارى انسانى نفوذ و گسترش فرهنگ غربى عبارتند از:
1 - ميسيونرها(مبلغان مذهبى مسيحى )
2 - اقليت هاى دينى
3 - طبقات اعيان و اشراف
4 - روشنفكران وابسته
5 - مستشاران خارجى
6 - هياءت هاى سياسى و جهان گردان
7 - ديوان سالاران ، بوروكرات ها وتكنوكرات ها
ب ـ مجارى مكانيكى : مجارى مكانيكى نفوذ و گسترش فرهنگ غرب به قرار زير است .
1 ـ روزنامه ، مجله ها و كتاب ها
2 ـ راديو و تلويزيون
3 ـ تئاتر و سينما
4 ـ تكنولوژى و فرآورده هاى آن
گفتنى است تأ ثير و پيامدهاى فرهنگ غربى در جهان اسلام از طريق مجارى انسانى
ومكانيكى از راه هاى زير محقق مى شود:
1 ـ تأ ثير بر گروه هاى اجتماعى ، نوجوانان ، جوانان و زنان
2 ـ تأ ثير در افزايش جرم و جنايت و ناامنى
3 ـ تأ ثير بر نهاد خانواده
4 ـ تـأ ثـيـر بـر قـشـرهـا و طبقات اجتماعى و گسترش فاصله هاى طبقاتى و ظهور طبقات
جديد همچون كارگران صنعتى و كارفرمايان و سرمايه داران .
5 ـ تأ ثير بر نهاد حكومت و پديد آمدن ناسيوناليسم و سكولاريزم
6 ـ تأ ثير بر نهاد اقتصاد
7 ـ تأ ثير بر سازمان ارتش
8 ـ تأ ثير بر نهاد آموزش و پرورش
علل خارجى غرب زدگى :
1 ـ تـكـنـولوژى : گـروهـى از جـامـعـه شـنـاسـان تـحـول و دگـرگـونـى فـرهـنـگـى
را مـعـلول نـوآورى هـاى تـكـنـولوژيـكـى و شـكـل گـيـرى روش هـاى جديد توليدى مى
دانند؛ زيرا تـحـول تـكـنـولوژيـكـى مـنـجـر بـه تـحـول نـهـادهـاى جـديـد
اجـتـمـاعـى مـى شـود؛ تحول نهادها نيز سبب تحول فرهنگى مى گردد.
مـورگـان
(35)مـردم شـنـاس آمـريـكـائى ، سـيـر تـكـامـل اجـتـمـاعـى انـسـان
را بـه سـه مـرحـله درنده خويى ، وحشى گرى و تمدن تقسيم كرده و تحول هر مرحله به
مرحله ديگر را به سبب نوآورى خاص تكنولوژيك بيان كرده است .
البته تحول فرهنگى ، تنها معلول تـحـول تـكـنـولوژيكى نيست ، بلكه يكى از علت هاى
مهم آن بشمار مى رود و در اين باره بايد به تحول فكرى و عقيدتى اشاره كرد.
2 ـ اسـطـوره بـرتـرى غـرب : پـديـد آمـدن انـقـلاب صـنـعـتـى در غـرب و بـه دنبال
آن ، پيدايش قدرت اقتصادى و نظامى ، منجر به احساس برترى فرهنگ غرب در افكار و
انـديشه هاى حكومت ها و روشنفكران و سياستمداران كشورهاى جهان سوم ، نسبت به فرهنگ
بومى و خـودى شـد. بـديـن جـهـت ، گـرايـش بـه تـقـليد و پيروى كردن از فرهنگ غرب
ابتدا در طبقه اشـرافـى و سـپـس طـبـقـه مـتـوسـط و بـعـدهـا در طـبـقـه پـايـيـن
جـامـعـه حاصل شد.
3 ـ اسـتـعـمـار: يـكـى ديـگر از عوامل غرب زدگى و گسترش آن در جوامع غير اروپائى ،
پديده اسـتـعـمـار در اشـكـال نـظـامـى ، سـيـاسـى و اقـتـصـادى اسـت .
اسـتـعمارگران وقتى وارد قلمرو جـغـرافـيـايى كشورهاى جهان شدند با به خدمت گرفتن
حكومت ها و يا باپديد آوردن حكومت هاى مـطـلوب خـود، از طـريـق روشـنـفكران و
سياستمداران تلاش كردند كه اعتقادات دينى ، اخلاقى و فرهنگ جامعه را نفى كنند و به
جاى آن فرهنگ غربى را قرار دهند، زيرا اعتقاد به دين و فرهنگ ، هـويت فرهنگى و
استقلال ملى پديد مى آورد، و مردم بر اساس آن در برابر تهاجم بيگانگان مـقـاومـت
مـى كنند و از خود دفاع مى نمايند. ولى وقتى اين دو از ملت ها گرفته شد، آن گاه به
خوبى مى توان بر چنين ملتى سلطه پيدا كرد. بنابراين ، ميان پديده استعمار و غرب
زدگى رابطه و پيوند استوارى برقرار است .
نـتـيـجـه گـيـرى : پـديـده و جـريـان غرب زدگى در كشورهاى جهان از جمله كشورهاى
اسلامى و بويژه در ايران تحقق يافت و بسيارى از گروه ها، طبقات و نهادهاى اجتماعى
تغيير كردند و اين روند شكل يكسان و ثابتى در برنداشت و بستگى به نظام ارزش ها و
اعتقادات هر جامعه داشت . در جـهـان اسـلام و بـه ويـژه در ايـران ، عـالمـان
ديـنـى ، حـركـت هـاى آزادى بـخـش و اسـتـقلال طلبانه را براى رهايى از فرهنگ غرب
پديد آوردند و مسأ له بازگشت به خويشتن و اسـلام را مـطـرح نـمـودنـد. در ايـن
راستا، فرهنگ غرب به استثناى تركيه كه در سايه همكارى كمال آتاترك و انگليس به
پيروزى رسيد و فرهنگ غربى را جايگزين فرهنگ اسلامى كردند، در بـسـيـارى از
كـشـورهـا تـنـهـا بـه مـوفـقـيـت هـاى نـسـبـى نـائل شـدنـد و در ايـران هـم از
تحريم تنباكو تا انقلاب اسلامى ايران ، حركت هاى اصلاحى و انـقـلابـى بـسيارى شكل
گرفت و سرانجام حضرت امام خمينى (رحمة الله عليه ) توانست به وسـيله دين و حمايت
گسترده مردم مسلمان ، انقلاب اسلامى را پيروز كند و فرهنگ غربى را شكست دهـد و مـسأ
له ، بازگشت به خويشتن و اسلام را عملى سازد. ولى از پيروزى انقلاب اسلامى تا
كـنـون عـوامل داخلى غرب و كشورهاى غربى به سركردگى آمريكا براى شكست انقلاب اسلامى
اقدام به توطئه هاى سياسى ، نظامى ، اقتصادى و فرهنگى كردند و همچنان اين روند
استمرار دارد.
5 ـ مرگ فرهنگ ها
از آغـاز تـاريـخ بـشـرى ، فـرهنگ هاى بسيارى پديد آمدند و رشد كردند و به تدريج
منقرض شـدند. در خاورميانه ، هند، چين و سواحل مديترانه و جاهاى ديگر، فرهنگ هاى
گوناگونى ظهور كـردنـد و آثـار مـفـيـد و سـودمـنـدى از خـود بـر جـاى گـذاشـتـنـد
كه بخشى از اين آثار توسط كاوشگران از زير خاك بيرون كشيده شده كه بامطالعه آنها
طرز تفكر، شيوه زندگى ، آداب و رسـوم اجـتـماعى قرون گذشته معلوم مى شود. در واقع
آنچه ما امروزه به عنوان فرهنگ و تمدن كهن و قديمى مى شناسيم چيزى جز تجليات
دستاوردهاى مادى و معنوى بشر نيست .
بـنـابـرايـن ، فـرهـنـگ هـايـى كه از پويايى ، بالندگى و قدرت تطبيق با شرايط و تأ
مين نيازهاى انسان ها برخوردار باشند همچنان به راه خود ادامه مى دهند. ولى بر عكس
، فرهنگ هايى كـه فـاقـد پويايى و قدرت تطبيق با شرايط و قادر به تأ مين نيازهاى
انسان ها نباشند، به تدريج مرگ آن ها فرا مى رسد و از صحنه روزگار حذف مى شوند و
فرهنگ ديگرى اين خلا را پـر مـى كـنـد و يـا فـرهـنـگ نـويـنـى پـديـد مـى آيـد كـه
وظـايـف خـود را در قـبـال فـرد و جـامـعـه انـجـام مـى دهـد. بـنـابـرايـن ، در
گـذشـتـه و حال هم زايش و هم مرگ فرهنگ ها را داشته ايم و اين جريان همچنان استمرار
خواهد داشت .
خلاصه فصل
در ايـن فـصـل اطـلاعـات بـسـيـارى
را بـه دسـت آورديـم . از جـمـله ايـن كـه تـمـام فـرهـنـگ هـا تحول پذيرند، و اين
امر به كندى حاصل مى شود و علت آن درونى و يا بيرونى است . فرهنگ هـا گـرچـه در
بـرخى عناصر فرهنگى با يكديگر تعارض دارند ولى اين امر آن ها را به جنگ سـوق نـمـى
دهـد بـلكـه ايـن تـعـارض هـاى فـرهـنـگـى بـا بـحـث ، مـنـاظـره و گـفـت و گـو
قـابـل حـل هستند؛ امّا اين حكومت هاى استكبارى و سلطه جو هستند كه براى هدف هاى
خاص خود، جنگ فـرهـنـگ هـا را پـديـد مـى آورنـد. فـرهـنـگ هـا از نـسـلى بـه نـسـل
ديـگـر مـنـتـقـل مـى شـونـد و ايـن رونـد از طـريـق عـمـل كـردن بـه آن هـا و از
كـانال عالمان دينى و معلمان به وسيله نوشته ها و كتاب ها انجام مى شود. تمام فرهنگ
ها از يك و يا چند فرهنگ ممكن است آسيب ببينند كه به آن تهاجم فرهنگى و يا شبيخون
فرهنگى گفته مى شود.
فـرهنگ ها به دو دسته تقسيم مى شوند، فرهنگ هايى كه قدرت تطبيق باشرايط جديد و توان
پـاسـخـگـويـى و تـأ مـيـن نيازهاى جامعه را داشته باشند، به راه خود ادامه مى دهند
ولى فرهنگ هـايـى كـه فـاقـد ايـن ويـژگـى هـا بـاشـنـد، بـه تدريج مرگ آن ها فرا
مى رسد و از صحنه روزگار حذف مى شوند.
پرسش
1 ـ چرا فرهنگ ها تحول پذيرند؟
2 ـ آيا فرهنگ ها با يكديگر جنگ دارند؟
3 ـ چـگـونـه فـرهـنـگ يـك جـامـعـه را مـى تـوان بـه نـسـل هـاى بـعـد منتقل كرد؟
4 ـ چگونگى آسيب پذيرى فرهنگ ها را بيان كنيد.
5 ـ چگونگى مرگ فرهنگ ها را توضيح دهيد.
فصل پنجم
هدف هاى رفتارى فصل
پس از مطالعه اين فصل ، خواننده بايد
قادر باشد:
} 1 ـ علت شادى و سرُور انسان در
تولد فرزند را توضيح دهد.
} 2 ـ علّت سوگوارى انسان در مرگ بستگان را بيان كند.
} 3 ـ علت گرامى داشتن ايام و فصول خاصى را توضيح دهد.
} 4 ـ دلايل نياز انسان به تفريح و سرگرمى را بيان كند.
} 5 ـ چرا هر قوم داراى زبان خاصّى است ؟
} 6 ـ علت گوناگونى لباس و پوشش در ميان ملت ها را بيان كند.
} 7 ـ علت استمرار دين در جوامع بشرى را توضيح دهد.
فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعى
1ـ تولد، مرگ و
مراسم سوگوارى
از جـوامع بدوى تا جوامع پيشرفته حاضر هميشه مراسم خاصى درباره وقايع طبيعى ، حوادث
اجـتـمـاعـى و انـسـانـى وجـود داشـتـه و هـمـچـنـان وجـود خـواهـد داشـت ؛ زيـرا
انـسـان در قبال آنچه اتفاق مى افتد نمى تواند بى تفاوت باشد و از خودواكنش نشان
ندهد و اين يك امر طـبـيـعى و عقلانى است . يكى از وقايع و حوادث طبيعى تولد فرزند
در نهاد خانواده است كه در جـوامـع بـدوى و در جـوامـع فـعـلى اعـضـاى نـهـاد
خـانـواده و سـايـر اقـوام و خـويـشـاونـدان در قبال آن ، از خود عكس العمل نشان مى
دهند.
تولد فرزند در نهاد خانواده مانند به دست آوردن گنج نفيسى است كه موجب شادى و
خوشحالى مى گردد و به دنبال آن جشن و يا خوشحالى را پديد مى آورد.
البته در گذشته و حال ، خانواده هايى بوده و هستند كه اقدام به كشتن نوزادان خود مى
كردند. بـه عـنـوان مثال ، در جوامع بدوى برخى از علل كشتن نوزادان عبارت بود از
خلقت ناقص آنان ، نـحـس شـمـردن نـوزادانـى كـه هنگام طوفان و يا در ايام نحس
متولد مى شدند و.... البته تمام مـوارد يـاد شـده ناشى از جهل و نادانى بشر بود، و
پس از اطلاع از تعاليم حياتبخش پيامبران الهـى بـه تـدريـج از اقـدام بـه چـنـيـن
كـارهـايـى خـوددارى كـردنـد. در عصر حاضر هم برخى قـبـايل سرخ پوست استراليا و
آمريكاى جنوبى ، فرزندان خود را به سبب فقر مى كشند و در جـوامـع مـتـمـدن هـم
بـرخـى از زنـان اقدام به سقط جنين مى كنند كه خود نوعى كشتن نوزادان مى باشد.
امّا از نظر اسلام ، دستورات ويژه اى براى تولد فرزندان ـ چه دختر و يا پسرـ وجود
دارد كه به طور اختصار به آن اشاره مى شود:
اسـلام اهـميت خاصى به تشكيل خانواده داده و براى آن قانون و مقرراتى را بيان نموده
است ؛ از جمله بايد زن و شوهر تمايل به باردارى داشته باشند و بچه را خوب تربيت
كنند، هنگام به دنـيـا آمدن كودك ، اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ او بخوانند،
نام نيك براى او انتخاب كنند، خدا را سپاسگزارى نمايند، ارحام و مؤ منان را غذا
دهند و احكام دينى را به او ياد داده و او را تشويق به انجام عبادات كنند.
البـتـه امـروزه عـلم و تـكـنـولوژى نـيـز به كمك مادران آمده و مادران باردار به
كمك پزشكان و داروها، فرزند خود را به دنيا مى آورند و براى حفظ و حراست او از
داروها و واكسن ها استفاده مى كنند. امكانات بهداشتى ، درمانى ، تغذيه و پوشاك و
تعليم و تربيت او، بسيار مطلوب تر از گـذشـتـه شـده و آسيب هاى جسمى مادران و
نوزادان از جمله مرگ و مير و امراض گوناگون آنان كاهش يافته است .
بـه هر حال ، اين يك امر طبيعى است كه هر گاه خانواده اى صاحب فرزند شود، اعضاى آن
شاد و خوشحال مى شوند و هر گاه يكى از اعضاى خود را از دست بدهد، واضح است كه
ناراحت و غمگين مـى شـونـد. در مـيـان تـمـام فرهنگ هاى بشرى براى مرگ افراد نيز
آداب و رسوم خاصى وجود دارد، كـه آن هـا را انـجـام مـى دهـنـد. مـثـلاً در جـوامـع
ابـتـدايـى ، مـرگ هـاى زود هـنـگـام را مـعـلول غـضـب و نـاراحـتـى خـدايـان
تـصـور مـى كـردنـد ولى بـه تـدريـج بـشـر فـهـمـيـد كـه عـوامـل طـبـيعى و اجتماعى
مانند پيرى ، امراض و حوادث موجب مرگ مى شوند. خانواده ها ناراحتى خـود را از
مـرگ بـسـتـگـان بـا اظـهـارتـأ سـف ، گـريـه ، بـه سـرو صـورت زدن ، گـِل مـالى ،
پـوشـيدن لباس مشكى و مرثيه خوانى آشكار مى كنند، سپس متوفى را در پارچه قـرار داده
و دفـن مـى كـنـنـد؛ ولى در بـعـضـى فـرهـنـگ هـا مـثـل آئين هندو، مرده ها را آتش
مى زنند و يا در آئين زرتشت مرده را در محلى به نام دخمه قرار مى دهـنـد تـا
لاشـخـورهـا او را بـخورند. در بعضى فرهنگ ها نيز به همراه دفن مرده بعضى اشياى
گرانبهايش را با او دفن مى كنند. در اكثر فرهنگ ها بعد از فوت شخص براى آمرزش او
خيرات مى دهند، جلسه برگزار مى كنند، به سر قبر او مى روند، اگر دارايى داشته باشد
تقسيم مى شـود. در عـصر فعلى هم در كشورهاى توسعه يافته و توسعه نيافته مراسم ويژه
اى در اين زمينه وجود دارد كه برگزار مى شود.
اما در فرهنگ اسلامى به دليل احترام به انسان وقتى مسلمانى از دنيا مى رود،
دستوراتى در اين بـاره وجود دارد كه مسلمانان بايد آنها را انجام دهند. البته در
ميان اقوام گوناگون مسلمان به خـاطـر تـأ ثير پذيرى از برخى فرهنگ ها، مقدارى بر
آداب و رسوم اسلامى افزوده شده است . از نظر اسلام ، هر گاه مسلمانى از دنيا رفت بر
همه واجب است او را دفن كنند، ولى اگر اين كار را خـانـواده او و يـا چـنـد نـفـر
انجام دهند از عهده ديگران ساقط است . شرايط دفن عبارت است از غـسـل ، تـكـفـيـن ،
خـواندن نماز، دفن كردن رو به قبله ؛ همچنين وظيفه مسلمانان است كه به خانه
مـتـوفـى بروند و تسليت بگويند و مجلس يادبود براى متوفى گرفته شود و در آن از خداى
مـهـربـان طـلب مـغـفـرت و آمـرزش شـود و سـپـس بـه وصـايـاى شـرعـى مـتـوفـى عـمـل
كـنـنـد. بـنـابـرايـن ، از نظر مردم شناسى فرهنگى ، آداب و رسوم اجتماعى ، تولد و
مرگ انـسـان ها در ميان تمام اقوام و ملت ها ريشه در نهاد انسان دارد كه بر اساس
فرهنگ ها و اديان ، اشكال آن گوناگون است .
2 ـ جشن ها و
اعياد
جـشـن يـك پـديـده اجتماعى و فرهنگى است كه در اديان الهى و اسطوره اى و در تمام
فرهنگ هاى بشرى به اشكال گوناگون وجود داشته و دارد. جشن و شادى در علم مردم شناسى
فرهنگى يك عـنصر فرهنگى به شمار مى رود و از اهميت خاصى برخوردار است . جشن و شادى
در ارتباط با حـوادث ، وقـايـع و ايام خاصى شكل مى گيرد و در بحث مردم شناسى و
جامعه شناسى از آن جهت اهـمـيـت دارد كـه نـشانه وحدت ، همبستگى و تجلى روح جمعى در
جوامع است . جشن و شادى هم رنگ ديـنـى و هـم رنـگ اجـتـمـاعـى دارد كـه در ايـام
خـاصـى بـرپـا مـى گـردد. مـثـلاً هـنـگـام نـزول بـاران كـه رحمت خداوندى است و
موجب فراوانى آب و سرسبزى كشتزارها مى شود، شادى آفرين است .
بـه هـنـگـام ازدواج و تـولد فـرزنـد و بـه سـن بـلوغ رسـيـدن ، و يـا تـبـديـل
دشـمـنـى هـا بـه دوسـتـى هـا و جـنـگ بـه صـلح و يـا اتـمـام فـصـل زمستان و سرما
و رسيدن فصل بهار و سرسبزى ، جشن گرفته مى شود. يكى از مراسم قـديمى كه نزد
ايرانيان از اهميت ويژه اى برخوردار است و هم اكنون رواج دارد، جشن نوروز است كه
داراى آداب و مراسم خاصى است و هر سال در آغاز ماه فروردين بر پا مى شود. در اين
ايام ، ايـرانـيان اعم از مسلمان و غير مسلمان به ديد و بازديد يكديگر مى روند و
شيرينى و هديه به يـكـديـگـر مـى دهـنـد، لبـاس نـو مـى پـوشـنـد، و بـه نـظـافـت
خـانـه و وسائل آن مى پردازند، قهرها و كدورت ها كنار گذاشته مى شود و روح جمعى و
همبستگى تقويت و گسترش مى يابد.
دربـاره مـنـشـأ و پـيـدايـش عـيد نوروز سخن هاى بسيارى است ولى آنچه به نظر مى رسد
درست بـاشـد، مـنـشـأ ديـنـى آن اسـت كـه حـضـرت زرتـشـت آن را مـعـمـول و مـتـداول
كـرده اسـت و از ايـن رو، نـوروز مـورد تـاءيـيـد اسـلام اسـت و بـراى آغـاز سـال
نـو دعـاى خـاصـى وارد شـده اسـت كـه آن را قـرائت مى كنند.(36)
محتواى اين دعا بسيار زيبا و متعالى است كه نمايانگر دگرگونى در طبيعت است و انسان
از خدا مى خواهد كه او را بـه بـهـتـريـن حـال دگـرگـون سـازد. در كـتـاب (اوسـتـا)
كـه قـبـل از اسـلام بـه 21 كـتـاب تقسيم مى شد، يك كتاب آن يسناYasna به معناى
نيايش نام دارد. سـرودهـاى گـاتـا ـ كـه قـديـمـى تـريـن قـسـمـت كـتـاب اوسـتـا
اسـت ـ در ايـن جـزء قـرار دارد.(37)
در فـرهـنـگ ايـرانـيـان زردشـتـى ، جـشـن هـاى زيـادى در ارتـبـاط بـا ايام و
رويدادهاى خاص وجود دارد از جمله ؛
1ـ نوروز، كه نخستين روز سال است .
2ـ جشن خرداد، كه روز تولد زردشت است .
3ـ جشن تيرگان ، در ماه تير به يادگار پيروزى ايرانيان بر تورانيان
(38).
در ديـن اسـلام ايـام و فـصـول خـاصـى اسـت كـه مـسـلمـانـان در آن ايـام شـاد و
خوشحال هستند و به ديد و بازديد يكديگر مى روند، يكديگر راميهمان مى كنند، در
برخورد با يـكـديـگـر كـلمـات خـاصـى را ادا مـى نـمـايـنـد. مثلاً در پايان ماه
مبارك رمضان عيد فطر است كه مـسـلمـانـان در آن روز شـاد هـسـتـنـد چـرا كـه بـه
وظـيـفـه ديـنـى خـود عمل كرده اند. همچنين بعد از مناسك حج در روز عيد قربان
مسلمانان آن را گرامى مى دارند، ديگر ايـن كـه روزهـايـى كـه پيامبر اكرم (ص ) و
امامان معصوم متولد شده اند، مسلمانان به شادى مى پـردازنـد، هـمـچـنين روز عيد
غدير، گرامى داشته مى شود، در ازدواج و تولد فرزند و صحت و سلامتى بعد از مرض و
پيروزى مسلمانان بر كفار كه به آن ايام الله گفته مى شود. در ايران بـعـد از پيروزى
انقلاب اسلامى ، ايام خاصى است كه مسلمانان آن ها را گرامى مى دارند، مانند سـالروز
ورود امـام بـه ايـران ، پـيـروزى انقلاب اسلامى و روزهاى موفقيت رزمندگان اسلام در
جبهه هاى نبرد حق عليه باطل .
در حـال حـاضـر، بـه دليـل رشـد جـمـعـيـت و توسعه شهرها و گسترش ارتباطات و روابط
بين المـلل ، جـشـن هـا نـسـبـت بـه گـذشـتـه از نـظـر تـعـداد بـيـشـتـر شـده و
شكل آن هم دستخوش تغييرات گشته است .
3ـ تفريح ها و
سرگرمى ها
تـفـريـح و سـرگـرمـى در زنـدگى بشر يك ضرورت حياتى است كه در طفوليت به صورت بازى
هاى كودكانه انجام مى شود و در بزرگسالى به اعتبار تفاوت تربيت هاى خانوادگى و
شـرايـط مـحـيـط اجـتـمـاعـى بـه شـكـل هـاى گـونـاگـون تـحـقـق مـى پـذيـرد. ميل
به تفريح يكى از خواهش هاى طبيعى است كه با سرشت انسان آميخته شده و از آغاز زندگى
تـا پـايـان عـمـر هـمـواره ثـابـت و پـايـدار اسـت و ارضـاى ايـن تمايل براى تمام
طبقات مردم در سنين مختلف ، لذت بخش و مايه شادى و مسرّت است . به وسيله تفريح ،
نياز جسم وجان برآورده مى شود و لذّتش مايه خشنودى و آرامش خاطر مى گردد. تفريح ،
آدمـى را بـراى كـار و كـوشش مهيا مى كند و در راه فعاليت هاى اقتصادى و اجتماعى
با نيروى بـيـشـتـر آمـاده مـى سـازد. سـرگرمى و تفريح ، آدمى را از ملالت كارهاى
يكنواخت و خسته كننده زنـدگـى آزاد مـى كـنـد و بـراى مـدت كـوتـاهـى بار سنگين
مسئوليت را از دوش وى برمى دارد. تـفـريـح بـراى اسـتـراحـت بـدن و جـبـران خـسـتگى
هاى ناشى از كار يك نياز اساسى و اجتناب نـاپـذيـر اسـت . سـاعـت تـفريح يكى از
بهترين فرصت هاى سود بخش در حيات بشر است . در مـوقع تفريح و سرگرمى ، محيط زندگى
رنگ ذوق و ابتكار به خود مى گيرد و لطف و صفاى مـخـصـوصـى پـيـدا مـى كـنـد، روح
سبك بال و پرنشاط مى شود، عواطف و احساسات شكوفا مى گـردند. عطش تفريح و ميل به
سرگرمى هاى لذت بخش زمانى بروز مى كند كه آدمى از فكر مـعـيـشـت فـارغ گـشته و
ضروريات زندگى خود را تهيه كرده باشد. كسى كه ناچار است همه روزه كـار كـنـد و
بـراى حـفظ حيات و تأ مين معاش خويش تلاش نمايد، تنها در اين فكر است كه درآمـدى
تـحـصـيـل كـنـد تـا قـوت و غـذا و لوازم زنـدگـى خـويـش رامـهـيـا سـازد؛ امـا
وقـتـى شـكـل زنـدگـى را حـل كـرد و بـا تـأ مـيـن مـعـيـشـت ، خـاطـر خـود را
مـطـمـئن و آرام سـاخـت تمايل تفريح در نهادش بيدار مى شود و او را به ارضاى آن
تحريك مى كند، در اين موقع است كـه وى راه تـفـريـح را در پـيـش مـى گـيـرد. نـكته
شايان دقت آن كه بر اثر انقلاب صنعتى و تـوسـعـه كـارهـاى مـاشـيـنـى ، سـاعـات
فـراغـت مـردم بـه مـقـدار قابل ملاحظه اى افزايش يافته و مسأ له تفريح وتفرّج جنبه
عمومى و همگانى به خود گرفته است . در دوره كشاورزى و روزگار پيش از انقلاب صنعتى
كه كار روزانه با دست يا ابزارهاى سـاده ابتدائى انجام مى شد، قسمت اعظم وقت و قواى
مردم در راه تأ مين معاش و تهيه ضروريات زنـدگـى مـصـرف مـى گـشـت و مـوقعى كه از
كار دست مى كشيدند نيروى اضافى در وجودشان بـاقـى نـمانده بود كه آن را به وسيله
تفريح و سرگرمى ها آزاد سازند. تنها افراد متمكّن و مـرّفه كه در امر معاش نيازى به
فعاليت هاى بدنى نداشتند، از تفريحات گوناگون استفاده مـى كـردنـد و نـيـروى زائد
خود را بدان وسيله آزاد مى ساختند. اكنون در دنياى صنعتى ، نيروى مـاشـيـن در
بـيـشـتـر مـوارد جايگزين نيروى انسانى شده و كارهايى كه ديروز به وسيله دست و
قـوّت بـازو و صـرف نـيـروى كـار انـجام مى شد امروزه به وسيله ماشين انجام مى
پذيرد و با صرف وقتى كم و نيروى ناچيز، چندين برابر محصول به دست مى آيد.
خـلاصـه آن كـه تـوسعه اقتصاد و صنعت ، كشورهاى پيشرفته را غنى و ثروتمند كرد و
بنيه مـالى مـردم را تـقويت نمود و در نتيجه ثروت فراوان ، زندگى مرفه ، كاركم ،
فراغت زياد و نـيـروى سـرشـار، شـرايـط مـسـاعدى را براى تاخت و تاز غرايز بوجود
آورد و زمينه تجاوز و طغيان افراد خود سر را مهيا ساخت .
پـيـشـرفـت علوم طبيعى و صنايع ماشينى ، پديده هاى لذت بخشى را به وجود آورد و لذت
هاى تـازه اى را دراخـتـيـار بـشـر گـذاشت . افزايش ساعات فراغت و آزادى هاى بى
حساب ، زمينه را بـراى بـهره بردارى از آن لذت ها آماده كرد. نيروهاى مالى و انسانى
در تأ سيس مراكز عياشى بكار افتاد ومؤ سسات خوشگذرانى به طور روزافزون گسترش يافت .(39)
در ديـن مـقـدس اسـلام ، تـمـايل به تفريح مانند ساير خواهش هاى طبيعى بشر مورد
توجه واقع شـده و بـه شـايـسـتـگـى ارضـا مـى شـود. اسلام دستور داده از كارهايى كه
شادى آفرين هستند اسـتـفـاده كـنـيـد، از امـورى كـه لذت بـخـش و مـشـروع مى باشند،
بهره بردارى نماييد. يكى از تفريحات نشاط آور در اسلام ، مسافرت است كه روى آن تأ
كيد شده است . ديگرى اسب دوانى ، تـيـرانـدازى ، شنا و استفاده كردن از مناظر زيباى
طبيعت است كه هم كارى مفيد و مطلوب است و هم افـراد را از نـظـر فـكـرى و جـسـمـى
پرورش مى دهد و از اتلاف وقت و استفاده نامشروع و زيان بخش جلوگيرى مى كند.
به طور خلاصه مى توان درباره تفريح و سرگرمى مطالب زيرا را بيان كرد:
الف : در جـوامـع ابـتـدايـى و سـاده ، تـفـريـح و سـرگـرمـى وجـود داشـتـه كـه
نـوع و شـكـل آن مـتـنـاسـب بـا فـكـر و انـديـشـه و فـرهـنـگ آن دوره بـوده اسـت ،
از قبيل مسابقه گوشت خوارى ، شكار حيوانات ، كشتى ، چوب بازى ، قصه گوئى و بعدها
كتاب خوانى و داستان سرايى .
ب : در جـوامـع پـيـشـرفـتـه بـه دليـل افـزايـش تـوليـد و رفـاه و اوقـات فـراغـت
، نـوع و شـكـل سـرگـرمـى هـا از قـبـيـل مـراكـز عـيـاشـى ، قمار بازى ، مشروب
خوارى ، مسابقات علمى ، مـسابقات ورزشى مثل فوتبال ، كشتى ، واليبال ، و.... و
سينما، موسيقى ، روزنامه ها، مجلات و كـتـاب هـا و.... كه برخى از آن ها مضر و زيان
بخش و برخى از آن ها مفيد و مطلوب هستند بيشتر شـده است . بنابراين ، نوع تفريح و
سرگرمى هر گونه كه باشد از فرهنگ همان جامعه نشأ ت گرفته و عنصرى از عناصر فرهنگى
محسوب مى شود.
ج : از ديـدگـاه مـردم شـناسى فرهنگى ، تفريح ، بازى و سرگرمى در هر جامعه اى جزيى
از آداب و رسـوم اجـتـمـاعى است كه براى مردم داراى ارزش است و از نظر جامعه شناسى
كاركرد آن گرايشات و تمايلات فردى را كاهش مى دهد، روحيه جمع گرايى را تقويت مى كند
و فرد را از نـظـر فـكـرى ، روحـى و جـسمى پرورش مى دهد و او را آماده مى كند تا در
برخورد با حوادث و وقايع اجتماعى عقب نشينى نكند.
د: تـفـريـح و سـرگـرمـى هـا از طـريـق قـصـه ، داسـتـان ، كـتـابـخـوانـى ، ضـرب
المـثـل ، نـمايش ، موسيقى و رقص و غير آن مى تواند احساسات ، گرايشات ، عواطف ،
اعتقادات و اخـلاق و روحـيـات يـك قـوم و مـلت را نـشـان مـى دهـد و خـود يـك نـوع
انتقال فرهنگ از نسلى به نسل ديگر است .
4 ـ زبان ، لهجه
و لباس
عـلم و تـجـربـه اثـبـات كـرده كـه بـيـشـتـر حـيـوانـات بـراى اظـهـار حـالات
درونـى خـود از قبيل ترس ، درد، خشم و گرسنگى ، صداها يا حركات خاصى را از خود بروز
مى دهند كه وسيله ارتـبـاط و تـفـاهـم بـيـن هم نوعانشان است . ولى اين تنها انسان
است كه مى تواند به كمك قوه نـاطـقـه ، خواسته ها و افكار خود را به همنوعانش
انتقال دهد، علامت هايى كه انسان براى مقاصد خـود بـه كـار مـى گـيرد، علائم لفظى
مى باشند، يعنى انسان باالفاظ سخن مى گويد و در خيلى جاها اين سخن گفتن همراه با
استدلال و برهان است ، ديگر اين كه انسان به وسيله حركات سـر، دسـت ، چـشـم و ابـرو
كـه در جـوامـع مـخـتـلف ديـده مـى شـود، مـقـاصـد خـود را بـه طـرف مـقـابل اظهار
مى كند كه جزء رفتار تكلّمى به شمار مى روند. بنابراين ، از پيدايش انسان تا كنون
در ميان ملت هاى جهان زبان وجود داشته و هر ملّتى با زبان ويژه خود تكلم مى كرده و
بر اسـاس آن بـا ديـگـران ارتـبـاط بـرقـرار نـمـوده اسـت . نـوع زبـان هـا معلول
دين و شرايط محيطى و اجتماعى است كه به تدريج پديد آمدند و سپس در آن دگرگونى
هـايـى رخ داده اسـت . زبـان بـسـيـارى ازمـلت هـا بـه دليل مبادلات اقتصادى و
روابط سياسى و فرهنگى ، از يكديگر متأ ثر شده و كلماتى بين آن ها رواج يـافـتـه كـه
بيگانه با فرهنگ آن ها است ؛ از جمله در زبان و ادبيات فارسى از گذشته تا كنون
كلمات بسيارى از بيگانگان وارد شده كه آن ها را مى توان اين گونه تقسيم كرد:
1 ـ عده اى از لغت هاى زبان پارتى در فارسى ديده مى شود از جمله : افراشتن ،اندام ،
جاويد، خاست ، فرشته ،مرغ و...
2 ـ پارسى ميانه (پهلوى ): غالب لغاتى كه از اين زبان به طور مستقيم وارد فارسى شده
، لغات دينى (زردشتى ) است ، از قبيل : آبان ، امرداد، اوستا، ايزد، خرداد،خورشيد،
شهريور و...
3 ـ هندى : در دوره ساسانيان وعهد اسلامى ، تعدادى از لغات هندى وارد فارسى شده ،
از آن جمله است : انبه ، جنگل ، چاپ ، كافور، نارگيل ، نيلوفر، و...
4 ـ عـربـى : در قـرون اوّل (تـا قـرن پـنـجـم ) تـنـهـا لغـاتـى كـه مـعـادل
فـارسى نداشته و هم چنين لغات ادارى عربى و بعضى مترادف ها و يا لغت هاى كوتاه و
فـصـيـح عـربـى كـه در بـرابـر آن لغـت هـاى دراز و غـيـر فـصـيـح فـارسـى وجـود
داشـتـه ، داخـل ادبـيـات فـارسـى شـد. نـمـونـه لغـاتـى كه در فارسى نبوده (و غالب
آن ها دينى است ) عـبـارتـنـد از: زكات (زكاة )، حج ، مسلم ، مؤ من ، كافر، جهاد،
منافق ، فاسق ، خبيث ، آيت ، قرآن ، اقـامـه ، مـتـعـه ، طـلاق ، قـبله ، محراب ،
مناره ،مأ ذنه ، اذان ، شيطان ، كوثر، حشر، نشر، واجب ، مستحب ، حلال ، حرام ،مبارك
، بركت ، كعبه ، تكبير، عذاب ، شهادت ، ركوع و سجود، مسجد، هديه ، دعا، عرش ، نافله
، آدم ،جمعه ، انفاق و...
لغـات ادارى كـه بـه وسـيـله دولت رواج گـرفـتـه : اول و ثانى و باقى اعداد خاصه در
سال شمارى ها و ماه هاى عربى و برج ها، حرب ، سلطان ، مـحـتـسـب ، امـيـر، مـلك ،
مـملكت ، كتاب ، رسول ،دولت ، ملت ، خادم ، طغيان ، طاغى ، خوارج ، امام ، صـلح ،
خـلافـت ، حـاكـم ، بـيـعـت ، حـسـاب ، حـق ، تـعـصـب ، قـضـا، قـدر، عـظـيـم ،
مـحـل ، قـسـم ، ذليـل ، طـبـع ، قـتـل ، خـاص ، عـام ، عـفـو، مـغـرب ، مـشـرق ،
بـاطـل ، سـلام ،خـرج ، مـال ، نـظـم ، شـعـر، مـدح ، ذم ، نسل و نسب و...