دوازدهم: شكر
«شكر نعمت» در مقابل «كفران نعمت» است. شكر نعمت اين است كه انسان، سراسر
جهان، اعم از آفاق و انفس و عالم و آدم، را نعمتخدا بداند و آگاه باشد كه در كنار
سفره عمتخدا نشسته است و بايد اين نعمتها را بجا مصرف كند. كسى كه اهل سير و سلوك
و تهذيب روح استبايد شاكر باشد.
درجات و مراتب شكر
شكر درجاتى دارد: گاهى انسان نعمتهاى خدا را زاهدانه به رسميت مىشناسد و آنها
را بجا مصرف مىكند تا در قيامت نسوزد و يا به بهشتباريابد. خداى سبحان مىفرمايد:
«اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم» (1)
به ياد نعمت من باشيد; وقتى به ياد نعمت من بوديد شاكر نعمتيد و «شكر نعمت،
نعمتت افزون كند»:
«لئن شكرتم لازيدنكم» (2) .
ولى گاهى انسان خدا راعارفانه شكر مىكند; يعنى مىگويد: خدايا! هستى و كمالات
من و جهان، نعمت توست و تنها ولى نعمت تويى; «بر سر هر سفره بنشستم خدا رزاق بود»
در كنار سفره هر مدرس، گوينده و اندرز دهندهاى كه بنشينيم در حقيقت، خدا گوينده،
اندرز دهنده و مدرس است و به طور كلى انسان بر سر هر سفره غذاى ظاهر و باطنى بنشيند
خدا رزاق است; در اين صورت چنين شكرى عارفانه مىشود و در اين گونه موارد، شاكر
عارف از توجه به نعمتبه توجه به ولى نعمت مىرسد.
گاهى به كسى ميوهاى مىرسد و او بر اثر آن خوشحال مىشود ولى گاهى از اين مرز
بالاتر مىرود و مىگويد بسيارى از اين ميوهها را حيوانات و حشرات نيزمىخورند و
همچنين از گوشتحيوانات، مقدار كمى نصيب ما مىشود. اوگرچه اينها را نعمتحق
مىداند و شاكر است، ليكن نعمتباطنى را برتر از نعمت ظاهرى مىداند. در زمينه علم
و معرفت و اخلاق نيز اگر نعمتى نصيب كسى شود، خدا را شاكر است كه به او علم، معرفت،
اخلاق، قسط و عدل،نوعدوستى و نوعپرورى داده است و البته اينها نعمتهاى برتر است;
اما گاهى از اين حد نيز بالاتر مىرود و مىگويد بسيارى از اين اوصاف را ملائكه نيز
دارند و من كه «خليفةالله» هستم نبايد در حد فرشتگان به سر ببرم; آنگاه از همه
اينها مىگذرد و مىگويد خدايا! اينها نعمت است، ولى بهترين نعمت، خود ولى نعمت
است; چنانكه خداى سبحان بهترين معروف و برترين معبود و مشكور و مذكور است:
«يا خير معروف عرف، يا افضل معبود عبد، يا اجل مشكور شكر، يا اعز مذكور ذكر»
(3) .
در اين صورت، چيزى آنها را جز علاقه به حق و لقاى او راضى نمىكند.
گاهى علاقههاى مجازى در كسى پيدا مىشود و او بى تاب و مضطرب است و قدرت تحمل
آنها را ندارد. گاهى انسان در بعضى از مراسم، حتى مراسم نشاط آور، مانند جشنها با
آن كه زود گذر است مشتاقانه مضطرب است. حال اگر به جمال خدا دل ببندد بايد خيلى بى
تاب باشد; چنان كه گفته شد:
«عجبا للمحب كيف ينام» (4)
دوستحق به خواب نمىرود.
در نتيجه چنين كسى نعمت الهى را در خود حق، خلاصه مىبيند و آنگاه او را شكر
مىكند; يعنى، محبت، معرفت و عطش لقاى او را در دل مىپروراند.
در اين حالت است كه
«لئن شكرتم لازيدنكم» (5)
به بهترين وضع شامل او مىشود; يعنى چون شما شكر نعمت را در حد معرفتحق
مىدانيد، خدا هم هستيتان را اضافه مىكند، نه اين كه فقط نعمتتان را اضافه كند.
اگر كسى شكرگزار نعمتحق باشد، خدا «نعمت» او را اضافه مىكند; ولى اگر كسى
شكرگزار خود حق باشد، خدا «خود» او را افزون مىكند، يعنى درجات هستى او را برتر و
ذات او را كاملتر مىكند; به اين معنا كه، اگر قبلا جزو «عملوا الصالحات» بود،
اكنون جزو «صالحين» و اگر جزو صالحين بود، اكنون از «كملين» اهل صلاح است.
ممكن است كسى شكر گزار نعمتحق باشد، ولى «حق شناس» نباشد; يعنى همه تلاش و
كوشش او اين باشد كه نعمتخدا را شناسايى كند و آن را بجا مصرف كند; واجب و مستحب
را انجام دهد و حرام و مكروه را ترك كند; براى اين كه از جهنم برهد و به بهشتبرسد;
در اين صورت او در حقيقت، كفران نعمت مىكند; يعنى، منعم و ولى نعمتخود را
نمىبيند، ولى سوداگرانه يا اجيرانه سپاسگزار حق است كه برگشت اين گونه شكر به اين
است كه او نعمت را بجا مصرف مىكند تا نعمتبهترى دريافت كند.
برترين مرحله شكر
برترين مرحله شكر، اعتراف به عجز است; چون اگر كسى با زبان يا قلب شكر كند، خود
اين اعضا و همچنين به كارگيرى اين نعم در ثناى حق، نعمتحق است. پس اگر نعمتى به
انسان برسد و بخواهد شاكر خدا باشد، گذشته از لزوم علم به عناصر محورى شكر، ناچار
است از دو نعمت ديگر مدد بگيرد; يعنى دو نعمت ديگر هم نصيب او مىشود: يكى اصل قلب،
زبان و جوارح كه ابزار شكر است و ديگرى توفيق به كارگيرى آنها در راه صحيح. از اين
رو براى هر شكرى كه انسان مىكند، كه خود نعمتى است، شكر ديگرى لازم است.
امام سجاد (عليه السلام) به خداى سبحان عرض مىكند:
خدايا! ما هر گاه تو را حمد گفتيم بار ديگر بايد تو را حمد كنيم كه تو را حمد
كردهايم يا شكر كنيم كه تو را شكر كردهايم:
«فكيف لي بتحصيل الشكر و شكري اياك يفتقر الى شكر فكلما قلت لك الحمد وجب علي
لذلك ان اقول لك الحمد» (6) .
شكر از اين كه اعضا و جوارح ادراكى و تحريكى ما بيجا ادراك و حركت نكرد. همه نعم
از آن خداست و چيزى از آن ما و ديگران نيست; چون ديگران هم نعم خدا هستند و
بنابراين، چارهاى جز اعتراف به عجز نيست.
امام سجاد (عليهالسلام) به خداى سبحان عرض مىكند:
«ما عبدناك حق عبادتك» (7)
و حضرت اميرالمؤمنين (عليهالسلام) نيز مىفرمايند:
رسوخ علم در راسخان مايه اعتراف آنان به عجز است:
«و اعلم ان الراسخين في العلم هم الذين اغناهم عن اقتحام السدد المضروبة دون
الغيوب، الاقرار بجملة ما جهلوا تفسيره من الغيب المحجوب، فمدح الله تعالى اعترافهم
بالعجز عن تناول ما لم يحيطوا به علما» (8) .
هيچ دست و زبانى قادر بر اداى شكر نيست:
از دست و زبان كه بر آيد
كز عهده شكرش بدر آيد
اما انسان نبايد اين گفته را بهانه قرار دهد و شكر خدا را ترك كند; زيرا سراينده
بزرگوار اين شعر (سعدى) دهها جمله ديگر در نثر و نظم در شكر حق نيز از او به يادگار
مانده است و خودش هم سالك اين كوى بود.
بنابراين، معناى جمله مذكور اين است كه انسان وقتى نعمتها و منعم را شناسايى و
نعمتها را بجا مصرف مىكند و
«الحمد لله رب العالمين»
مىگويد، در كنار همه اين سخنها و عملها مىگويد: «از دست و زبان كه بر آيد...»
بلكه بايد گفت: از دست و زبان و دل كه بر آيد. از اين رو بهترين و عاليترين راه در
مرحله شكر براى سالكان كوى حق، اعتراف به عجز از شكرگزارى است.
خداى سبحان در قرآن كريم، براى فراهمسازى زمينه اعتراف به عجز مىفرمايد: اگر
همه درختان روى زمين قلم شود و آب دريا مركب و هفت دريا نيز به كمك درياى اول بيايد
و مركب نوشتارى را فراهم كند و نويسندگان بخواهند نعم الهى را بنويسند، مقدور آنان
نيست:
«و لو ان ما فى الارض من شجرة اقلام و البحر يمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت
كلمات الله» (9)
و در بخش ديگر مىفرمايد:
«و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها» (10)
اگر بخواهيد نعم الهى را شمارش كنيد، نمىتوانيد با اين كه همه آنها مسخر شماست
و اين انسان است كه بايد از آنها بهره درستبگيرد و گرنه همه جهان هستى سفره الهى
است: «اديم جهان (اديم زمين) سفره عام اوست» آسمانها براى منجمان و مسافران سپهرى،
دريا براى غواصان، طبيعتبراى گياه شناسان و معادن براى زمين شناسان و معدن شناسان،
سفره است.
امام سجاد (عليه السلام) به خداى سبحان عرض مىكند:
«خدايا! تو به نوع انسان، آن قدرت و فضيلت را دادهاى كه بر همه جهان، ملك
باشند:
«الحمد لله الذي... جعل لنا الفضيلة بالملكة على جميع الخلق فكل خليقته منقادة
لنا بقدرته و صائرة الى طاعتنا بعزته» (11)
البته خلفاى راستين كه اولياى الهى هستند با معجزه و به اذن حق، بر همه جهان
سلطه دارند، ولى هر كسى جز آنان از راههاى علمى مىتواند بر گوشهاى سلطه پيدا كند
و اين تسخير الهى است كه خداى سبحان جهان را براى انسان مسخر كرده است; نه اين كه
انسان چيزى را ذاتا مسخر خود كرده باشد. از اين رو مستحب است كسى كه بر مركبى سوار
مىشود بگويد:
«سبحان الذى سخر لنا هذا و ما كنا له مقرنين و انا الى ربنا لمنقلبون»
(12)
چنانكه نقل شده است: امام صادق (عليه السلام) هرگاه بر مركب سوار مىشدند ابتدا
آيه «سبحان الذي...» را تلاوت و سپس هر يك از تسبيح، تحميد و تهليل را هفتبار
تكرار مىكردند (13) .
گرچه اين آيه در مورد سوار شدن بر چهار پايان است ولى اختصاصى به آنها ندارد و
شامل اتومبيل، كشتى، ترن، هواپيما و سفينه نيز مىشود.