مراحل اخلاق در قرآن كريم

آيت الله عبدالله جوادى آملى

- ۲۲ -


دوازدهم: شكر

«شكر نعمت‏» در مقابل «كفران نعمت‏» است. شكر نعمت اين است كه انسان، سراسر جهان، اعم از آفاق و انفس و عالم و آدم، را نعمت‏خدا بداند و آگاه باشد كه در كنار سفره عمت‏خدا نشسته است و بايد اين نعمتها را بجا مصرف كند. كسى كه اهل سير و سلوك و تهذيب روح است‏بايد شاكر باشد.

درجات و مراتب شكر

شكر درجاتى دارد: گاهى انسان نعمتهاى خدا را زاهدانه به رسميت مى‏شناسد و آنها را بجا مصرف مى‏كند تا در قيامت نسوزد و يا به بهشت‏باريابد. خداى سبحان مى‏فرمايد:

«اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم‏» (1)

به ياد نعمت من باشيد; وقتى به ياد نعمت من بوديد شاكر نعمتيد و «شكر نعمت، نعمتت افزون كند»:

«لئن شكرتم لازيدنكم‏» (2) .

ولى گاهى انسان خدا راعارفانه شكر مى‏كند; يعنى مى‏گويد: خدايا! هستى و كمالات من و جهان، نعمت توست و تنها ولى نعمت تويى; «بر سر هر سفره بنشستم خدا رزاق بود» در كنار سفره هر مدرس، گوينده و اندرز دهنده‏اى كه بنشينيم در حقيقت، خدا گوينده، اندرز دهنده و مدرس است و به طور كلى انسان بر سر هر سفره غذاى ظاهر و باطنى بنشيند خدا رزاق است; در اين صورت چنين شكرى عارفانه مى‏شود و در اين گونه موارد، شاكر عارف از توجه به نعمت‏به توجه به ولى نعمت مى‏رسد.

گاهى به كسى ميوه‏اى مى‏رسد و او بر اثر آن خوشحال مى‏شود ولى گاهى از اين مرز بالاتر مى‏رود و مى‏گويد بسيارى از اين ميوه‏ها را حيوانات و حشرات نيزمى‏خورند و همچنين از گوشت‏حيوانات، مقدار كمى نصيب ما مى‏شود. اوگرچه اينها را نعمت‏حق مى‏داند و شاكر است، ليكن نعمت‏باطنى را برتر از نعمت ظاهرى مى‏داند. در زمينه علم و معرفت و اخلاق نيز اگر نعمتى نصيب كسى شود، خدا را شاكر است كه به او علم، معرفت، اخلاق، قسط و عدل،نوع‏دوستى و نوع‏پرورى داده است و البته اينها نعمتهاى برتر است; اما گاهى از اين حد نيز بالاتر مى‏رود و مى‏گويد بسيارى از اين اوصاف را ملائكه نيز دارند و من كه «خليفة‏الله‏» هستم نبايد در حد فرشتگان به سر ببرم; آنگاه از همه اينها مى‏گذرد و مى‏گويد خدايا! اينها نعمت است، ولى بهترين نعمت، خود ولى نعمت است; چنانكه خداى سبحان بهترين معروف و برترين معبود و مشكور و مذكور است:

«يا خير معروف عرف، يا افضل معبود عبد، يا اجل مشكور شكر، يا اعز مذكور ذكر» (3) .

در اين صورت، چيزى آنها را جز علاقه به حق و لقاى او راضى نمى‏كند.

گاهى علاقه‏هاى مجازى در كسى پيدا مى‏شود و او بى تاب و مضطرب است و قدرت تحمل آنها را ندارد. گاهى انسان در بعضى از مراسم، حتى مراسم نشاط آور، مانند جشنها با آن كه زود گذر است مشتاقانه مضطرب است. حال اگر به جمال خدا دل ببندد بايد خيلى بى تاب باشد; چنان كه گفته شد:

«عجبا للمحب كيف ينام‏» (4)

دوست‏حق به خواب نمى‏رود.

در نتيجه چنين كسى نعمت الهى را در خود حق، خلاصه مى‏بيند و آنگاه او را شكر مى‏كند; يعنى، محبت، معرفت و عطش لقاى او را در دل مى‏پروراند.

در اين حالت است كه

«لئن شكرتم لازيدنكم‏» (5)

به بهترين وضع شامل او مى‏شود; يعنى چون شما شكر نعمت را در حد معرفت‏حق مى‏دانيد، خدا هم هستيتان را اضافه مى‏كند، نه اين كه فقط نعمتتان را اضافه كند. اگر كسى شكرگزار نعمت‏حق باشد، خدا «نعمت‏» او را اضافه مى‏كند; ولى اگر كسى شكرگزار خود حق باشد، خدا «خود» او را افزون مى‏كند، يعنى درجات هستى او را برتر و ذات او را كاملتر مى‏كند; به اين معنا كه، اگر قبلا جزو «عملوا الصالحات‏» بود، اكنون جزو «صالحين‏» و اگر جزو صالحين بود، اكنون از «كملين‏» اهل صلاح است.

ممكن است كسى شكر گزار نعمت‏حق باشد، ولى «حق شناس‏» نباشد; يعنى همه تلاش و كوشش او اين باشد كه نعمت‏خدا را شناسايى كند و آن را بجا مصرف كند; واجب و مستحب را انجام دهد و حرام و مكروه را ترك كند; براى اين كه از جهنم برهد و به بهشت‏برسد; در اين صورت او در حقيقت، كفران نعمت مى‏كند; يعنى، منعم و ولى نعمت‏خود را نمى‏بيند، ولى سوداگرانه يا اجيرانه سپاسگزار حق است كه برگشت اين گونه شكر به اين است كه او نعمت را بجا مصرف مى‏كند تا نعمت‏بهترى دريافت كند.

برترين مرحله شكر

برترين مرحله شكر، اعتراف به عجز است; چون اگر كسى با زبان يا قلب شكر كند، خود اين اعضا و همچنين به كارگيرى اين نعم در ثناى حق، نعمت‏حق است. پس اگر نعمتى به انسان برسد و بخواهد شاكر خدا باشد، گذشته از لزوم علم به عناصر محورى شكر، ناچار است از دو نعمت ديگر مدد بگيرد; يعنى دو نعمت ديگر هم نصيب او مى‏شود: يكى اصل قلب، زبان و جوارح كه ابزار شكر است و ديگرى توفيق به كارگيرى آنها در راه صحيح. از اين رو براى هر شكرى كه انسان مى‏كند، كه خود نعمتى است، شكر ديگرى لازم است.

امام سجاد (عليه السلام) به خداى سبحان عرض مى‏كند:

خدايا! ما هر گاه تو را حمد گفتيم بار ديگر بايد تو را حمد كنيم كه تو را حمد كرده‏ايم يا شكر كنيم كه تو را شكر كرده‏ايم:

«فكيف لي بتحصيل الشكر و شكري اياك يفتقر الى شكر فكلما قلت لك الحمد وجب علي لذلك ان اقول لك الحمد» (6) .

شكر از اين كه اعضا و جوارح ادراكى و تحريكى ما بيجا ادراك و حركت نكرد. همه نعم از آن خداست و چيزى از آن ما و ديگران نيست; چون ديگران هم نعم خدا هستند و بنابراين، چاره‏اى جز اعتراف به عجز نيست.

امام سجاد (عليه‏السلام) به خداى سبحان عرض مى‏كند:

«ما عبدناك حق عبادتك‏» (7)

و حضرت اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) نيز مى‏فرمايند:

رسوخ علم در راسخان مايه اعتراف آنان به عجز است:

«و اعلم ان الراسخين في العلم هم الذين اغناهم عن اقتحام السدد المضروبة دون الغيوب، الاقرار بجملة ما جهلوا تفسيره من الغيب المحجوب، فمدح الله تعالى اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم يحيطوا به علما» (8) .

هيچ دست و زبانى قادر بر اداى شكر نيست:

از دست و زبان كه بر آيد

كز عهده شكرش بدر آيد

اما انسان نبايد اين گفته را بهانه قرار دهد و شكر خدا را ترك كند; زيرا سراينده بزرگوار اين شعر (سعدى) دهها جمله ديگر در نثر و نظم در شكر حق نيز از او به يادگار مانده است و خودش هم سالك اين كوى بود.

بنابراين، معناى جمله مذكور اين است كه انسان وقتى نعمتها و منعم را شناسايى و نعمتها را بجا مصرف مى‏كند و

«الحمد لله رب العالمين‏»

مى‏گويد، در كنار همه اين سخنها و عملها مى‏گويد: «از دست و زبان كه بر آيد...» بلكه بايد گفت: از دست و زبان و دل كه بر آيد. از اين رو بهترين و عاليترين راه در مرحله شكر براى سالكان كوى حق، اعتراف به عجز از شكرگزارى است.

خداى سبحان در قرآن كريم، براى فراهم‏سازى زمينه اعتراف به عجز مى‏فرمايد: اگر همه درختان روى زمين قلم شود و آب دريا مركب و هفت دريا نيز به كمك درياى اول بيايد و مركب نوشتارى را فراهم كند و نويسندگان بخواهند نعم الهى را بنويسند، مقدور آنان نيست:

«و لو ان ما فى الارض من شجرة اقلام و البحر يمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت كلمات الله‏» (9)

و در بخش ديگر مى‏فرمايد:

«و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها» (10)

اگر بخواهيد نعم الهى را شمارش كنيد، نمى‏توانيد با اين كه همه آنها مسخر شماست و اين انسان است كه بايد از آنها بهره درست‏بگيرد و گرنه همه جهان هستى سفره الهى است: «اديم جهان (اديم زمين) سفره عام اوست‏» آسمانها براى منجمان و مسافران سپهرى، دريا براى غواصان، طبيعت‏براى گياه شناسان و معادن براى زمين شناسان و معدن شناسان، سفره است.

امام سجاد (عليه السلام) به خداى سبحان عرض مى‏كند:

«خدايا! تو به نوع انسان، آن قدرت و فضيلت را داده‏اى كه بر همه جهان، ملك باشند:

«الحمد لله الذي... جعل لنا الفضيلة بالملكة على جميع الخلق فكل خليقته منقادة لنا بقدرته و صائرة الى طاعتنا بعزته‏» (11)

البته خلفاى راستين كه اولياى الهى هستند با معجزه و به اذن حق، بر همه جهان سلطه دارند، ولى هر كسى جز آنان از راههاى علمى مى‏تواند بر گوشه‏اى سلطه پيدا كند و اين تسخير الهى است كه خداى سبحان جهان را براى انسان مسخر كرده است; نه اين كه انسان چيزى را ذاتا مسخر خود كرده باشد. از اين رو مستحب است كسى كه بر مركبى سوار مى‏شود بگويد:

«سبحان الذى سخر لنا هذا و ما كنا له مقرنين و انا الى ربنا لمنقلبون‏» (12)

چنانكه نقل شده است: امام صادق (عليه السلام) هرگاه بر مركب سوار مى‏شدند ابتدا آيه «سبحان الذي...» را تلاوت و سپس هر يك از تسبيح، تحميد و تهليل را هفت‏بار تكرار مى‏كردند (13) .

گرچه اين آيه در مورد سوار شدن بر چهار پايان است ولى اختصاصى به آنها ندارد و شامل اتومبيل، كشتى، ترن، هواپيما و سفينه نيز مى‏شود.


پى‏نوشت‏ها:

1. سوره بقره، آيه 40.

2. سوره ابراهيم، آيه 7.

3. مفاتيح الجنان، دعاى جوشن كبير، بند 86.

4. بحار، ج 67، ص 160 (بيان).

5. سوره ابراهيم، آيه 7.

6. مفاتيح الجنان، مناجات خمس عشر، مناجاة الشاكرين.

7. صحيفه سجاديه، دعاى 3.

8. نهج‏البلاغه، خطبه 91، بند 10.

9. سوره لقمان، آيه 27.

10. سوره ابراهيم، آيه 34.

11. صحيفه سجاديه، دعاى اول.

12. سوره زخرف، آيات 13 14.

13. محاسن برقى، ج 2، ص 93.