بخش دوم: مراحل مانعزدايى از سير و سلوك
ساماندهى مباحث اخلاقى
در بخش يكم كتاب، موانع نظرى و عملى سير و سلوك آدمى به سوى خداى سبحان بررسى شد
و به اجمال، راههاى مانعزدايى نيز تبيين شد. در اين بخش نيز بحث در باره
مانعزدايى از سير و سلوك است، ليكن مراحل اين مانعزدايى كه بر اساس ترتيب كتاب
ارزشمند «اوصاف الاشراف» مرحوم خواجه نصير الدين طوسى (قدس سره) تنظيم شده، تبيين
مىشود.
محقق طوسى در كتاب «اوصاف الاشراف» باب اول را به «مقدمات و مبادى سير و سلوك»
اختصاص داده و در باره ايمان، نيت، صدق، انابه و اخلاص بحث مىكند و باب دوم را به
بحث مانعزدايى از سير و سلوك اختصاص داده و نخست از توبه و سپس از زهد، فقر
(1) ، رياضت، مراقبت و تقوا سخن مىگويد. اين روش قابل نقد است; زيرا، چنانكه
گذشت، بخشهاى ابتدايى علم اخلاق آشنايى با رذايل اخلاقى و راههاى زدودن آنهاست.
بنابراين، مباحثباب دوم بايد در آغاز مباحثسير و سلوك مطرح شود.
تنظيم مطالب در باب دوم كتاب اوصافالاشراف نيز قابل نقد است; چنانكه نظم تدوينى
برخى ادعيه نيز قابل تامل است; مثلا، اولين مناجات از «مناجات خمس عشرة» (2)
كه از امام سجاد (صلواتاللهعليه) نقل شده، در ترتيب كنونى آن، «مناجات
تائبان» و آخرين آن، «مناجات زاهدان» است; در حالى كه اگر اين پانزده مناجات
پانزده مرحله، يا منزلتباشد، مناجات زاهدان، در رديف مناجاتهاى اوليه است ، نه
آخرين مناجات; يعنى، انسان، نخست توبه مىكند و زهد مىورزد و از رذايل مىرهد و
سپس به فضايل بار مىيابد كه عاليترين فضيلت، «حب لقاء الله» و بالاتر از آن، «حب
الله» است.
همان طور كه فقيه كارشناس يا اصولى صاحب نظر، مسائل فقهى يا اصولى را سامان
مىبخشد و مرتب مىكند، عالم اخلاق نيز بايد با بررسى هاى كارشناسانه، درجات سير و
سلوك را از ادعيه و مناجاتها كاملا استنباط كند. پس همان طور كه عالمان اخلاق بايد
آيات، روايات و سيره معصومين (عليهم السلام) را سامان ببخشند، ادعيه و اذكار را نيز
بايد سامان بدهند; زيرا تبيين مراحل و مراتب ادعيه نياز به بحثهاى علمى دارد.
اما حكيم سبزوارى در كتاب «منظومه» به تبعيت از صاحبان «حكمت متعاليه» راهى را
پيموده است كه از روش خواجه نصير دقيقتر است. وى در بخش اخلاق كه آخرين بخش منظومه
ايشان است، «توبه» را به عنوان اولين شرط ذكر كرده است; زيرا تا انسان به اين فكر
نباشد كه براى نيل به مقصد راهى هست و او بايد اين راه را طى كند، ديگر سخن از
اخلاص، انابه، صدق و... بى مورد است. اگر كسى در مسير مستقيم نباشد; يعنى بر اساس
«واجب» و «مستحب» حركت نكند و از «حرام» و «مكروه» اجتناب نداشته باشد، اصلا
سالك نيست و قيام و اقدام چنين انسانى از بحثخارج است; چون راه لقاى حق يكى بيش
نيست و آن هم انجام واجبها و مستحبها و ترك حرامها و مكروها و توبه از آنهاست. از
اين رو اگر مشرك، فاسق و نيز انسان خوب بخواهند موحد، عادل و خوبتر بشوند، اولين
وظيفه آنان توبه است كه خواجه طوسى آن را به عنوان اولين مرتبه در باب دوم ذكر
مىكند.
پىنوشتها:
1. محقق طوسى بعد از مرحله زهد، مقام فقر را كه يكى از اوصاف سالكان كوى حق است،
ذكر مىكند.فقر به معناى نخواستن است، نه نداشتن و تهيدستى بر اثر تنبلى و كار
نكردن. بنابراين، روح فقر به زهد برمىگردد. پس كسى كه تنپرور است و كار نمىكند و
يا اين كه براى مال، حرمت قائل نيستسالك نيست. چون قرآن كريم، مال را مايه «قيام»
جامعه مىداند:
«و لا تؤتوا السفهاء اموالكم التى جعل الله لكم قياما و ارزقوهم فيها و اكسوهم و
قولوا لهم قولا معروفا» (سوره نساء، آيه 5)
سالك الى الله مىكوشد مال را از راه حلال فراهم سازد و در راه حق صرف كند و نيز
كمبود ديگران را، براى خدا ترميم كند; كه در اين صورت قهرا از خطر
«و تحبون المال حبا جما» (سوره فجر، آيه 20)
و
«الذى جمع مالا و عدده يحسب ان ماله اخلده» (سوره همزه، آيات 2-3)
نجات مىيابد. پس فقير كسى است كه مالدوست نيست، ولى بر اثر تلاش و كوشش، مال
را تحصيل و با آن، مشكلات خود و جامعه را برطرف مىكند، انفاق و صدقات دارد و روح
اقتصادى جامعه را تقويت مىكند، ولى خود همانند اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) با
بهرهاى اندك زندگى مىكند. فقر و درويشى اهل سير و سلوك به اين معناست و فقر و
درويشى به اين معنا، به تعبير محقق طوسى، رفع و ازاله مانع از سير و سلوك است.
2. مفاتيح الجنان.