خمس
يكى ديگر از منابع مالى اهل بيت (ع) خمس است. خمس؛ يعنى پرداختن بيست درصد از
مازاد درآمد سال پس از كسر تمام هزينههاى زندگى سالانه كه طبق دستور اسلام بر برخى
از استفادههاى مالى مردم بسته شده است. خمس از واجبات اكيد اسلامى است و در تشريع
حكم و جوب و جريان عملى آن در صدر اسلام اختلافى بين علماى اسلام نيست. اينك درباره
وجوب خمس و اهميت آن به يك آيه و دو حديث توجه فرماييد:
قرآن مىفرمايد: «بدانيد هرگونه غنيمتى به شما رسد، خمس آن براى خدا و پيامبر و
براى ذىالقربى و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه است. اگر شما به خدا و آنچه
بر بنده خود در روز جدايى حق از باطل، روز درگيريى دو گروه (با ايمان و بى ايمان
يعنى روز جنگ بدر) نازل كرديم، ايمان آوردهايد و خداوند بر هر چيزى قادر است.»369
1- ابى بصير از امام باقر (ع) سؤال كرد: چه عملى است كه انجام آن به آسانى انسان
را اهل آتش مىكند؟ فرمود: خوردن يك درهم از مال يتيم. و يتيم ما هستيم. 370(به
خاطر ستمى كه دستگاههاى طاغوتى روا داشته و از ما قدرت تصرف در مال و دفاع از حق
خويش را همانند يتيم سلب كرده است).
2- امام باقر (ع) فرمود: بر هيچ كس حلال نيست چيزى از اموال مورد تعلق خمس را
خريدارى كند، مگر آن كه حق ما را به ما برساند. 371
خمس به دو بخش تقسيم مىشود: يك قسمت به نام سهم امام (ع) ناميده مىشود كه مركب
است از سهم خدا، سهم رسول خدا و سهم ذى القربى (امامان اهل بيت)؛ قسمت دوم به نام
«سهم سادات» ناميده مىشود كه مركب است از سهم يتيمان، مساكين و راه ماندگانى كه
سيد باشند و چون زكات بر سادات حرام است، 372 از خمس استفاده مىكنند. امام صادق
(ع) فرمود: جمعى از بنى هاشم خدمت پيامبر (ص) رسيدند و تقاضا كردند كه آنها را
مأمور جمع آورى زكات چهارپايان كند و گفتند: اين سهمى را كه خداوند براى جمع آورى
كنندگان زكات تعيين كرده است، ما به آن سزاوارتريم. حضرت فرمود: اى فرزندان
عبدالمطلب زكات نه براى من حلال است نه براى شما ،ولى من به جاى اين محروميت به شما
وعده شفاعت مىدهم... شما به آنچه خداوند و پيامبر برايتان تعيين كرده راضى باشيد
(و كار به امر زكات نداشته باشيد.) آنهاگفتند راضى شديم. 373
يادآورى
تذكر اين نكته لازم است كه: اين كه برخى تصور مىكنند كه پيامبر و خاندانش جز از
راه خمس حقى ندارند، تصورى موهوم و بى اساس است. بلكه خمس نمونهاى است از حق آنها،
وگرنه تمام آنچه روى زمين است از آن رسول الله (ص) و خاندان اوست. از اين رو در
روايتى آمده است كه محمد بن ريان مىگويد به امام عسكرى (ع) نوشتم: جانم قربانت.
براى ما روايت كردهاند كه پيغمبر (ص) از دنيا جز خمس حقى ندارد. جواب آمد كه دنيا
و آنچه بر روى آن است از آن رسول الله (ص) است. 374
در ضمن حديث ديگرى مىخوانيم: امام صادق (ع) به شخصى به نام ابا سيار فرمود:
گمان مىكنى از زمين و آنچه خداوند از آن بيرون آورده بيش از يك پنجم مال ما نيست؟
كليه زمين و آنچه خداوند از آن بيرون آورده همه از آن ماست. 375
خمس پشتوانه مالى شيعيان
بىشك هر جمعيت و گروهى كه هدف مشتركى دارند براى سازماندهى و شكلبندى نيروهاى
خود جهت پيشبرد هدفهاى مشترك نياز به منابع مالى دارند. چه در صورت قطع عوايد مالى
هرگونه فعاليت و جنبشى فلج مىگردد. شيعيان نيز براساس اين اصل كلى براى ادامه حيات
و تعقيب آرمانهاى مقدس خود همواره نيازمند پشتوانه مالى بودند.
از اين رو كسانى كه مىخواستند به گونهاى خود را از دادن خمس معاف دارند، از
برخى از ائمه معصومين (ع) اين تقاضا را مىكردند ولى به آنها اجازه نمىدادند، كه
به دو مورد اشاره مىشود:
1- يكى از تجار فارس كه از پيروان امام رضا (ع) بود به آن حضرت نامه نوشت و
درباره خمس اجازه خواست حضرت در جواب نوشت:
«بسم الله الرحمن الرحيم، همانا خدا وسعت دهنده و كريم است، در مورد عمل و كار
ضامن ثواب است و در تنگى، ضامن غم و اندوه. هيچ مالى حلال نيست جز از راهى كه خدا
آن را حلال كرده و خمس موجب كمك ماست، كمك بر دين ما و عيالات ما و پيروان ما، و
موجب توان ما است بر آنچه مىبخشيم و آبرويى كه مىخريم (مانند پولهايى كه براى حفظ
آبروى خود به غير مستحق مىدهيم) از كسانى كه از قهر و زورشان مىترسيم. پس آن را
از ما دريغ نداريد و تا مىتوانيد خود را از دعاى ما محروم نكنيد. زيرا دادن خمس
كليد روزى شما و مايه پاك شدن گناهان شماست و چيزى است كه براى روز بيچارگى خود
آماده مىكنيد و مسلمان كسى است كه به عهدى كه با خدا بسته، وفا كند، مسلمان آن
نيست كه باز زبان بپذيرد و با دل مخالفت كند. والسلام» 376
2- در حديث ديگرى آمده است: جماعتى از خراسان خدمت حضرت رضا (ع) رسيدند و
درخواست كردند ايشان را از پرداخت خمس معاف دارد. فرمود: اين چه نيرنگى است؟ به
زبان خود با ما اظهار دوستى و اخلاص مىكنيد و حقى را كه خدا براى ما و ما را براى
آن قرار داده و آن خمس است از ما دريغ مىداريد؟ نمىكنيم، نمىكنيم، نمىكنيم. هيچ
يك از شما را معاف نمىداريم. 377
با اين همه در ادوار مختلف تاريخ، شيعيان بويژه نيروهاى مبارز، و به صورت اخص،
سادات و علويان آنان همواره در فشار اقتصادى بسر مىبردند و حكومتهاى وقت به منظور
تضعيف نيروهاى آنان غالباً آنها را از راههاى گوناگون در در فشار اقتصادى قرار
مىدادند.
مرحوم كاشف الغطاءبعد از اين كه حكم سهام ششگانهخمس را ازنظر شيعه بيان مىكند،
مىنويسد: از زمان پيغمبر اكرم (ص) تاكنون اين گونه بوده است، ولى بعد از رحلت رسول
خدا(ص) اهل تسنن حق خمس بنىهاشم را قطع كرده و آن را جزء بيتالمال ساختند. نتيجه
اين شد كه نيازمندان بنىهاشم، هم از زكات محروم ماندند و هم از خمس. به اين جهت
فقهاى اهل تسنن عملاً باب «خمس» را از كتب خود حذف كرده و در تأليفات خود مطلقاً
بحثى تحت اين عنوان ندارند، در حالى كه فقهاى شيعه در هر كتاب كوچك و بزرگ فقهى خود
بحث مستقلى درباره خمس، مانند زكات دارند. 378
در اين زمينه علاوه بر گرفتن فدك، از فاطمه زهرا كه انگيزه سياسى داشت و هدف از
آن تضعيف اقتصادى موضع امير مؤمنان (ع) و بنى هاشم بود، نمونههاى فراوانى در تاريخ
اسلام به چشم مىخورد.
وكلاى مالى ائمه (ع)
به هر حال خمس، يكى از منابع مالى اهل بيت بود كه پيروان آنان خمس اموال خود خود
را در صورت امكان خدمت، خود ائمه معصومين (ع) مىآوردند، همانگونه كه حكم بن علياء
اسدى در زمان امام باقر (ع) خمس اموالش را به آن حضرت مىداد. او والى و حاكم بحرين
بود كه مىگويد: اموال فراوانى به دست آوردم و خدمت امام باقر (ع) رسيدم، براى اين
كه خمس اموالم را به آن حضرت بدهم... 379 و يا خمس اموال خود را به وكلا و
نمايندگان آنان كه مورد اعتماد و وثوقشان بودند مىدادند، چه ائمه (ع) وكلايى در
امور مالى داشتند كه اين وظيفه را انجام مىدادند و اكنون درباره وكلاى برخى از
آنان به بحث مىپردازيم .
وكلاى امام صادق (ع)
امام صادق (ع) وكلايى داشت و آنها كه دسترسى به حضرت نداشتند چه به خاطر دورى
مسافت، و چه به علل ديگر از طريق آنان با حضرت در ارتباط بودند و مشكلات خود را حل
مىكردند و اموال خود را به وسيله آنان به امام مىرساندند كه براى نمونه مىتوان
چند مورد را نام برد كه امام صادق (ع) آنها را به عنوان وكيل خود براى گرفتن خمس
و... در شهرها و اطراف منصوب كرده بود:
1- نصربن قابوس لخمى
او بيست سال وكيل امام صادق (ع) بود. 380
2- عبدالرحمن بن حجاج
وى نيز وكيل مالى امام صادق (ع) بود و در زمان امام هشتم (ع) از دنيا رفت. 381
3- حمران بن اعين
حمران بن اعين برادر زرارة بن أعين يكى ديگر از وكلاى مالى آن حضرت بوده است.
382
4- مفضل بن عمر جعفى
او يكى ديگر از وكلاى مالى امام صادق (ع) و از خواص اصحاب و جزء اصحاب سر 383
حضرت بود.
5- معلى بن خنيس
او نيز ازوكلاى امام صادق (ع) بوده است. از بررسى روايات استفاده مىشود كه او
از اوليا و اهل بهشت است و مورد توجه و علاقه امام صادق (ع) بوده است. هنگامى كه
معلى كشته شد، امام صادق (ع) در مكه بود. وقتى از مكه برگشت و وارد مدينه گرديد و
از كشته شدن او اطلاع يافت، با ناراحتى از منزل بيرون آمد؛ به گونهاى كه عبادى آن
حضرت به زمين كشيده مىشد و اسماعيل فرزند آن حضرت نيز پدر را همراهى مىكرد.
هنگامى كه چشم مبارك امام ششم (ع) به داوود (والى مدينه از طرف منصور) افتاد،
فرمود: چرا دوست و وكيل من را كشتى؟ مال مرا گرفتى؟ و حضرت آرام نگرفت تا قاتل معلى
را قصاص كرد. وقتى خواستند قاتل معلى را قصاص مىكنند، فرياد مىزد: به من دستور
مىدهيد معلى را به قتل برسانم، آن گاه خودم را مىكشيد؟384
داوود بن على از طرفى منصور والى مدينه بود. كسى را نزد معلى فرستاد كه شيعيان و
پيروان امام صادق (ع) و اصحاب ايشان را به داوود معرفى كند،ولى معلى تسليم نشد و از
معرفى آنها خوددارى كرد و گفت آنها را نمىشناسد. او راتهديد به قتل كردند ولى با
اين همه نام آنها را كتمان كرد و گفت مرا از كشته شدن مىترسانيد؟ به خدا قسم اگر
شيعيان امام صادق (ع) در زير پاى من باشند، پاى خود را از روى آنان بر نخواهد داشت.
اگر تو مرا به قتل برسانى سعادتمند مىشوم، ولى تو شقى و بدبخت خواهى شد. آن گاه
داوود دستور داد او را كشتند و اموال وى را كه از آن امام صادق (ع) بود، گرفتند.
385
وقتى داوود، معلى را دستگير و زندانى كرد و تصميم گرفت او را بكشد، معلى گفت:
چون بدهكارى زياد دارم و از طرفى مال و ثروت فراوانى هم در اختيار دارم، مرا از
زندان بيرون بياور تا در ميان مردم صحبت كنم. داوود موافقت كرد و آن گاه كه مردم
اجتماع كردند، گفت: اى مردم، من معلى بن خنيس هستم. هر كس مرا مىشناسد، مىشناسد.
شما شهادت دهيم كه آنچه از خود به جاى مىگذارم از پول ، خانه، غلام، كنيز و...
تمام آنها متعلق به جعفر بن محمد است. سپس داوود دستور داد او را كشتند. پس از اين
كه معلى را كشتند، حضرت امام صادق (ع)تإ؛صصّّ صبح در مسجد بود و در آخر شب داوود را
نفرين كرد. به خدا سوگند هنوز سر از سجده بر نداشته بود كه صداى صيحه و فرياد بلند
شد. مردم گفتند: داوود بن على از دنيا رفته است 386
امام صادق (ع) و محاسبه وكيل خود
شخصى مىگويد: ديدم امام صادق (ع) از وكيل خود حساب مىكشيد. وكيل پيوسته
مىگفت: به خدا سوگند من خيانت نكردم، من خيانت نكردم .
امام (ع) به او فرمود: خيانت كردن و ضايع كردن تو مال مرا براى من مساوى است ؛
چون شر و زيان خيانت به خودت بر مىگردد. (به من زيانى نمىرسد)...387
از آنچه گذشت بخوبى روشن مىشود كه امام صادق (ع) وكلاى مالى داشته است كه مورد
اعتماد آن حضرت بودهاند و اگر هم يكى ازآنان مرتكب خلافى مىشد، او را محاسبه و
محاكمه مىكرد.
فرستادن خمس از خراسان براى امام صادق (ع)
از خراسان نيز براى حضرت خمس اموال فرستاده مىشد كه به عنوان نمونه به يك مورد
اشاره مىشود:
قطب رواندى از داوود بن كثير رقى نقل كرده است كه شخصى خراسانى به نام ابوجعفر
به نمايندگى از طرف امام صادق (ع) وارد خراسان شد و مردم در اطراف او گرد آمدند و
از وى درخواست كردند اموال و اشيايى تحويل او دهند كه به محضر امام برساند...388.
وكلاى امام هفتم (ع)
1- عبدالله بن جندب بجلى
شيخ طوسى مىنويسد: او وكيل امام هفتم و امام هشتم (ع) بود. 389
2- يونس بن يعقوب بن قيس
او وكيل امام هفتم (ع) بود و در زمان امام هشتم از دنيا رفت. 390
3- عثمان بن عيسى
وى وكيل امام هفتم بود .
4- مفضل بن عمر
مفضل بن عمر (در بحث وكلاى امام صادق (ع) به طور مختصر به شخصيت و عظمت وى اشاره
شد) نيز يكى ديگر از وكلاى امام هفتم (ع) بود كه در اين باره به دو حديث بسنده
مىشود:
1- هشام بن احمر گفت: اموالى را براى امام هفتم (ع) به مدينه بردم. حضرت فرمود:
آن را به نزد مفضل بن عمر برگردان. من هم آن اموال را در خانه مفضل بردم و تحويل او
دادم. 391
2- در حديث ديگرى آمده است كه موسى بن بكر گفت: در خدمت امام هفتم (ع) بودم، هر
چه اموال خدمت حضرت مىآوردند از طرف مفضل بود و چه بسا گاهى مىديدم مردى چيزى
مىآورد و امام (ع) قبول نمىكرد و مىفرمود: آن را نزد مفضل ببريد. 392
على بن يقطين و خمس اموال
همان گونه كه در بحث خمس، پشتوانه مالى شيعيان يادآور شديم حكومتهاى وقت براى
تضعيف نيروهاى مبارزه شعيه هميشه آنها در در فشار اقتصادى قرار مىدادند كه دوران
حكومت هارون نيز از اين برنامه كلى مستثنا نبود. زيرا او با قبضه بيتالمال
مسلمانان و صرف آن در راه هوسرانيها و تجمل پرستيهاى خود و اطرافيانش، شيعيان را از
حقوق خود محروم كرده بود و از اين راه نيروهاى آنان را تضعيف مىكرد.
على بن يقطين از چهرههايى است كه با كمكهاى مادى خود شيعيان را تقويت مىكرد و
اين يار وفادار و صميمى پيشواى هفتم به رغم كارشكنيهاى مخالفان شيعه اعتماد هارون
را جلب نموده و وزارت او را در كشور پهناور اسلامى به عهده گرفته بود و بخوبى به
اين مطلب توجه داشت و با استفاده از تمام امكانات از هر كوششى در حمايت و پشتيبانى
از شيعيان دريغ نمىورزيد، مخصوصاً در تقويت بنيه مالى و رساندن خمس اموال خود (كه
در مجموع مبلغ قابل توجهى را تشكيل مىداد) به پيشواى هفتم كوشش مىكرد كه گاهى
بالغ بر صد هزار تا سيصد هزار درهم براى حضرت فرستاد. 393
او كه با موافقت امام كاظم (ع) وزارت هارون را پذيرفت، بعدها نيز چندين بار
خواست استعفا نمايد، 394 ولى امام او را از اين تصميم منصرف كرد. 395
چرا كه وزارت على بن يقطين چتر حمايتى براى شيعيان بود و هدف امام از تشويق او
به تصدى اين منصب حفظ جان و مال و حقوق شيعيان و كمك به نهضتهاى سرى آنان بود.
على بن يقطين به طور سرى خمس اموال خود را به حضور پيشواى هفتم مىفرستاد و گاهى
در شرايط خطرناك اموالى براى آن حضرت مىفرستاد. دو نفر از ياران او نقل مىكنند كه
روزى على بن يقطين ما را احضار كرد و اموال و نامههايى به ما داد و گفت دو مركب
سوارى بخريد و از بيراهه برويد و اين اموال و نامهها را به امام ابى الحسن (ع)
(حضرت كاظم) برسانيد. به طورى كه كسى از وضع شما آگاه نشود.
اين دو نفر مىگويند به كوفه آمديم و مركب سوارى خريديم و توشه راه تهيه نموديم
و از بيراهه حركت كرديم تا آن كه به سرزمين «بطن الرمه» رسيديم. چار پايان را بستيم
و براى آنها علوفه گذاشتيم و براى صرف غذا نشستيم. در اين هنگام سوارهاى همراه
شخصى ديگر، نمايان گرديد. وقتى نزديك شد، ديديم امام كاظم (ع) است، از جا برخاسته
سلام كرديم و اموال و نامهها را تحويل داديم. در اين هنگام امام نامههايى را
بيرون آورد و به ما داد و فرمود: اينها جواب نامههاى شماست...396
خمس اموال شطيطه و شيعيان نيشابور براى امام هفتم (ع)
از نيشابور نيز گروهى از شيعيان خمس اموال خود را خدمت امام هفتم موسى بن جعفر
(ع) فرستادند كه يك نمونه از نظر خوانندگان گرامى مىگذرد.
على بن راشد گويد: گروهى از شيعيان نيشابور گردهم آمدند و محمد بن على نيشابورى
را به عنوان نماينده خود برگزيدند و سى هزار دينار و پنجاه هزار درهم و مقدارى لباس
به او دادند كه خدمت امام هفتم (ع) ببرد.
شطيطه نيز كه زنى با ايمان بود، يك درهم سالم و پارچهاى از پنبه كه به دست خود
آن را رشته بود و به اندازه چهار درهم ارزش داشت، آورد... سپس آنها را با سؤالاتى
كه نوشته بودند، به محمد بن على دادند كه خدمت امام هفتم ببرد...397 از اين مطلب
بخوبى روشن مىشود كه شيعيان در زمان آن حضرت خمس اموال خود را براى آن بزرگوار
مىبردند.
جمع آورى بيتالمال توسط امام هفتم (ع)
گرچه حكومت و قدرت ظاهرى در دست هارون بود اما حكومت او فقط بر تنها بود و در
دلهاى مردم جا نداشت و حكومت بر دلها و قلبها از آن پيشواى هفتم بود و در پرتو
محبوبيت گسترده آن حضرت در افكار عمومى مسلمانان مبارز و روشنبين خمس اموال خود و
ديگر اموال متعلق به بيت المال را به محضر آن حضرت مىفرستادند و اين معنا بر هارون
پوشيده نبود؛ زيرا او از طريق جاسوسان خويش گزارشهايى دريافت مىكرد مبنى بر اين كه
از چهار گوشه كشور پهناور اسلامى، اموال و وجوه اسلامى به سوى امام موسى بن جعفر(ع)
سرازير مىگردد، به طورى كه او صندوق بيتالمال تشكيل داده است. 398
براى اين كه به حجم وجوهى كه از نقاط مختلف به حضور امام ارسال مىشد پى ببريم،
كافى است به ارقام زير توجه كنيم:
هنگام شهادت امام كاظم (ع) مبلغ هفتاد هزار دينار نزد زياد بن مروان قندى و مبلغ
سى هزار دينار تحويل على بن ابى حمزه (دونفر از نمايندگان) آن حضرت بود.
علاوه بر اينها مبلغ سى هزار دينار و شش كنيز در تحويل عثمان بن عيسى رواسى،
نماينده امام در مصر بود، كه نقل شده است پس از شهادت امام هفتم (ع)، على بن موسى
الرضا (ع) كسى نزد زياد قندى و عثمان بن عيسى فرستاد و پيغام داد اموالى كه از پدرم
نزد شما مانده است براى من بفرستيد. 399
خلاصه اين كه اموال فراوانى به سوى امامان معصوم (ع) برده مىشد، به گونهاى كه
آتش كينه خلفا در سينه آنها شعلهور مىشد و اين مطلبى است كه از برخورد آنان با
ائمه معصومين (ع) بخوبى معلوم مىشد كه يك نمونه آن از نظرتان مىگذرد.
مرحوم علامه مجلسى مىنويسد: امام هفتم موسى بن جعفر (ع) فرمود: «هنگامى كه مرا
نزد هارون بردند، به من گفت: اى موسى بن جعفر! آيا به سوى دو خليفه اموال برده
مىشود؟»400
جمع آورى خمس توسط وكلاى امام هشتم (ع)
امام هشتم (ع) نيز مانند پدران خود براى گرفتن خمس وكلايى منصوب كرده بود كه نام
چند نفر از نظرتان مىگذرد:
صفوان بن يحيى
او وكيل امام رضا (ع) و امام جواد (ع) بود. 401
يونس بن عبدالرحمن
وى نيز وكيل و از خواص اصحاب حضرت رضا (ع) بود. 402
محمد بن سنان 403
عبدالله بن جندب
او همان گونه كه گذشت از وكلاى امام هفتم بوده است. 404
نصربن قابوس لخمى
او وكيل امام صادق و موسى بن جعفر و امام هشتم (ع) در زمان آنان بود. 405
جمع آورى خمس در زمان امام جواد (ع)
بى شك حضرت جواد الائمه (ع) مانند ساير ائمه معصومين (ع) در نقاط مختلف جهان
پيروان و ارادتمندانى داشته است. از اين رو، وكالت و نصب نمايندگان د رمناطق
گوناگون در زمان امام نهم (ع) نيز احساس مىشد. بدين جهت امام جواد (ع) با تمام
محدوديتهاى موجود، از طريق نصب وكلا و نمايندگان، ارتباط خود را با شيعيان حفظ
مىكرد. در سراسر قلمرو حكومت خليفه عباسى، امام، كارگزارانى (وكلايى) را اعزام
مىكرد و با فعاليت گسترده آنان از تجزيه نيروهاى شيعه جلوگيرى مىشد. كارگزاران
امام در بسيارى از استانها مانند: اهواز، همدان، سيستان، بست، 406رى، بصره، واسط،
بغداد و مراكز سنتى شيعه؛ يعنى كوفه و قم پخش شده بودند و همان گونه كه از نظرتان
خواهد گذشت تعدادى از اين وكلا مأموريت مالى داشتند و خمس اموال شيعيان را جمع آورى
و به امام مىرساندند.
امام به هواداران خود اجازه مىداد كه به درون دستگاه حكومت نفوذ كرده، مناصب
حساس را در دست بگيرند. از اين رو «محمد بن اسماعيل بن بزيع» و «احمد بن حمزه قمى»
مقامات والايى در دستگاه حكومت داشتند. «نوح بن دراج» نيز چندى «قاضى بغداد» و پس
از آن قاضى «كوفه» بود. بعضى ديگر از شيعيان مانند حسين بن عبدالله نيشابورى حاكم
«بست» و «سيستان» شد و «حكم بن عليا اسدى» به حكومت بحرين رسيد. اما آنان، حكومت
وقت را فاقد مشروعيت مىدانستند و خمس خود را به حضرت جواد مىپرداختند. چنان كه
«حسين بن عبدالله» و «حكم بن عليا» هر دو خمس خود را به امام جواد (ع) مىپرداختند.
407
وكلاى مالى امام جواد (ع)
زكريا بن آدم قمى ؛ 408
على بن مهزيار اهوازى ؛ 409
سعد بن سعد اشعرى قمى ؛ 410
صفوان بن يحيى، 411
يحيى بن ابى عمران همدانى. 412
اسامى افرادى كه از نظرتان گذشت از وكلاى مالى امام جواد (ع) بودند كه خمس
اموالى را كه مردم مىدادند خدمت حضرت مىرساندند، يا طبق دستور آن امام در مواردى
كه اجازه داشتند مصرف مىكردند. برخى از مردم خمس مال خويش را (بنا به دستور آن
حضرت) خدمت خود امام جواد (ع) مىآوردند. همان گونه كه ابن شهر آشوب مىنويسد: شخصى
به نام محمد بن فرج مىگويد: «امام جواد (ع) به من نوشت خمس مالتان را براى من
بفرستيد كه من غير از اين سال از شما چيزى نخواهم گرفت و در همان سال امام از دنيا
رفت.»413
جمع آورى خمس توسط وكلاى امام هادى (ع)
امام هادى (ع) كه در سامراء تحت نظر و كنترل شديدى قرار گرفته بود، برنامه تعيين
كارگزاران و نمايندگان را كه پدرش امام جواد (ع) اجرا كرده بود ادامه داد، و
نمايندگان و وكلايى در مناطق و شهرهاى مختلف منصوب كرد كه تعدادى از آنان مأموريت
مالى داشتند و اكنون اسامى عدهاى از آنان از نظرتان مىگذرد:
ايوب بن نوح بن دراج نخعى ؛ 414
ابو على بن راشد؛ 415
على بن جعفر همانى؛ 416
حسن بن راشد؛ 417
احمد بن محمد كوفى عاصمى ؛418
عثمان بن سعيد عمرى.419
نامههاى امام هادى (ع) به وكلاى و نمايندگان خويش
بعضى ازنامهها و مكاتبات امام هادى (ع) با نمايندگان خويش كه به دست ما رسيده
نشان مىدهد كه آنان مأموريت جمع آورى خمس را داشتند و امام در اين زمينه رهنمود
صادر كرده است .
نامه امام به على بن بلال
آن حضرت طى نامهاى در سال 232 ه'ق به «على بن بلال» وكيل محلى خود (در بغداد)
نوشت:
«من ابوعلى (بن راشد) را به جاى على بن حسين بن عبدربه منصوب كردم. 420 اين
مسؤوليت را بدان جهت به او واگذار كردم كه وى از صلاحيت لازم به حد كافى برخوردار
است، به نحوى كه هيچ كس بر او تقدم ندارد. مىدانم كه تو بزرگ ناحيه خود هستى، به
همين جهت خواستم طى نامه جداگانهاى تو را از اين موضوع آگاه كنم. در عين حال، لازم
است از او پيروى كرده و وجوه جمع آورى شده را به وى بسپارى. پيروان ديگر ما را نيز
به اين كار سفارش كن و به آنان چنان آگاهى ده كه وى را يارى كنند تا بتواند وظايف
خود را انجام بدهد...» 421
نامه امام به ايوب بن نوح
امام هادى (ع) در ميان نمايندگان خود تفكيك وظايف مىكرد و از تداخل وظايف
جلوگيرى مىنمود.
در نامه ديگر به وكلاى خود در بغداد، مدائن و كوفه نوشت: «اى ايوب بن نوح به
موجب اين فرمان از برخورد با «ابوعلى» خوددارى كن. هر دو موظفيد در ناحيه خاص خويش
به وظايفى كه بر عهدهتان واگذار شده عمل كنيد، در اين صورت مىتوانيد وظايف خود را
بدون نياز به مشاوره با من انجام دهيد. اى ايوب! بر اساس اين دستور هيچ چيز از مردم
بغداد و مدائن نپذير، و به هيچ يك از آنان اجازه تمامس با من را نده. اگر كسى وجوهى
را از خارج از حوزه مسؤوليت تو آورد، به او دستور بده به وكيل ناحيه خود بفرستد.»
422
نامه امام به ابو على بن راشد
همچنين امام نامهاى توسط «ابوعلى بن راشد» به پيروان خود در «بغداد»، «مدائن»،
«عراق» و اطراف آن فرستاد و طى آن نوشت: «... من «ابو على بن راشد» را به جاى «حسين
بن عبدربه» و وكلاى قبلى خود برگزيدم. و اينك او نزد من به منزله حسين بن عبدربه
است. اختيارات وكلاى قبلى را نيز به ابوعلى بن راشد دادم تا وجوه مربوط به من را
بگيرد و او را كه فردى شايسته و مناسب است، براى اداره امور شما برگزيدم و بدين
منصب گماشتم. شما - كه رحمت خدا بر شما باد - براى پرداخت وجوه نزد او برويد. مبادا
رابطه خود را با او تيره سازيد، انديشه مخالفت با او را از اذهان خود خارج سازيد،
به اطاعت خدا و پاك كردن اموالتان بشتابيد، از ريختن خون يكديگر خوددارى كنيد. 423
نامه امام به ابراهيم بن محمد همدانى
در شمار نمايندگان امام هادى (ع) كه حضرت به او نامه نوشت، بايد از «ابراهيم بن
محمد همدانى» نام برد. حضرت هادى (ع) طى نامهاى به او نوشت: وجوه ارسالى رسيد. خدا
از تو قبول فرمايد و از شيعيان ما راضى باشد و آنان را در دنيا و آخرت همراه ما
قرار دهد...
اين نامه به روشنى نشان مىدهد كه ابراهيم از طرف امام مسؤوليت مالى داشته و
احتمالاً غير از وظايف ديگر موظف بوده وجوه جمعآورى شده از شيعيان را نزد امام
بفرستد...424
سختگيرى متوكل عباسى
متوكل نسبت به على (ع) و خاندانش كينه و عداوت عجيبى داشت و اگر آگاه مىشد كه
كسى به آن حضرت علاقهمند است، مال او را مصادره مىكرد و خود او را به هلاكت
مىرساند. براساس همين ملاحظات بود كه حضرت هادى (ع) بويژه در زمان متوكل،
فعالتيهاى خود را به صورت سرى انجام مىداد. با اين همه شيعيان و پيروان آن حضرت به
هر طريقى كه بود خمس اموال خود را به آن حضرت يا نمايندگانش مىرساندند.
«محمد بن داود قمى» و «محمد طلحى» نقل مىكنند: اموالى از «قم» و اطراف آن كه
شامل خمس، نذور، هدايا و جواهرات بود براى امام ابوالحسن هادى حمل مىكرديم. در راه
پيك امام رسيد و به ما خبر داد كه بازگرديم؛ زيرا موقعيت براى تحويل اين اموال
مناسب نيست. ما بازگشتيم و آنچه نزدمان بود همچنان نگه داشتيم تا آن كه پس از مدتى
امام دستور داد اموال را بر شترانى كه فرستاده بود بار كنيم و آنها را بدون ساربان
به سوى او روانه كنيم. ما اموال را به همين كيفيت حمل كرديم و فرستاديم. بعد از
مدتى كه به حضور امام رسيديم، فرمود: به اموالى كه فرستاديد بنگريد. ديديم در خانه
امام اموال به همان حال محفوظ است. 425
جمع آورى خمس توسط وكلاى امام حسن عسكرى (ع)
تعيين وكلا و نصب نمايندگان در مناطق گوناگون در زمان امام حسن عسكرى (ع) نيز
تعقيب گرديد:
حضرت نمايندگانى از ميان چهرههاى درخشان و شخصيتهاى برجسته شيعيان برگزيده، در
مناطق متعدد منصوب كرده و با آنان در ارتباط بود و از اين طريق پيروان تشيع را در
همه مناطق زير نظر داشت كه اسامى آنان از نظرتان مىگذرد:
ابراهيم بن عبده نيشابورى
او نماينده امام در نيشابور به عنوان مسؤول جمع آورى خمس در آن منطقه بود.
امام طى نامه مفصلى خطاب به اسحاق بن اسماعيل و شيعيان نيشابور، پس از توضيح نقش
امامت در هدايت امت اسلامى، و تشريح ضرورت و اهميت پيروى از امامان و هشدار از
سرپيچى از فرمان امام نوشت:
«اى اسحاق! تو فرستاده من نزد ابراهيم بن عبده هستى تا وى به آنچه من در نامهاى
كه توسط محمد موسى نيشابورى فرستادهام، عمل كند. تو و همه كسانى كه در شهر تو
هستند موظفيد براساس نامه مزبور عمل كنيد. ابراهيم بن عبده اين نامه مرا براى همه
بخواند تا جاى سؤال و ابهامى باقى نماند... درود و رحمت فراوان خدا بر ابراهيم بن
عبده و بر تو و همه پيروان ما باد! همه كسانى كه از پيروان من و از مردم شهر تواند
و اين نامه را بخوانند و كسانى كه در آن ناحيه از حق منحرف نشدند بايد حقوق مالى ما
را به ابراهيم بن عبده بپردازند و او نيز بايد آن را به رازى 426 يا به كسى كه وى
معرفى مىكند تحويل بدهد و اين دستور من است. 427 از اين نامه علاوه بر موضوع جمع
آورى وجوه مالى شيعيان كه اهميت بسزايى در تقويت و تحكيم وضع اقتصادى جبهه تشيع
داشت، استفاده مىشود كه نمايندگان امام داراى سلسله مراتبى بودند و حوزه فعاليت هر
كدام از آنان مشخص بود و وجوه جمع آورى شده مىبايست در نهايت به دست وكيل اصلى
برسد و او به امام برساند. امام گويا براى تقويت و تثبيت موقعيت ابراهيم بن عبده و
نيز براى روشن ساختن شعاع حوزه فعاليت او، طى نامهاى به «عبدالله بن حمدويه بيهقى»
چنين نوشت:
«من ابراهيم بن عبده را براى دريافت حقوق مالى آن سامان و ناحيه شما منصوب كردم
و او را وكيل امين ومورد اعتماد خويش نزد پيروان خود قرار دادم، تقوا در پيش گيريد
و مراقب باشيد و وجوه مالى واجب را بپردازيد كه هيچ كس در ترك يا تأخير پرداخت آن
معذور نيست.» 428
... گويا برخى از شيعيان در مورد اصالت خط و نامه امام درباره ابراهيم ايجاد
شبهه و ترديد كرده احتمال داده بودند كه مجعول باشد، از اين رو امام طى نامه
جداگانهاى نوشت:
«نامهاى كه درباره وكالت ابراهيم از ناحيه من - جهت دريافت حقوق مالى مربوط به
من از شيعيان آن منطقه - رسيده به خط خود من است...» 429
احمد بن اسحاق اشعرى قمى
يكى ديگر از نمايندگان امام،«احمد بن اسحاق بن عبدالله اشعرى قمى» از ياران خاص
امام و از شخصيتهاى بزرگ شيعى در قم بود.
بعضى از دانشمندان علم رجال، از او به عنوان رابط بين قمىها و امام و از جمله
اصحاب خاص آن حضرت ياد كردهاند. 430 اما دانشمندان ديگر، او را وكيل و نماينده
امام دانستهاند .431 از روايتى در بحارالانوار استفاده مىشود كه او نماينده امام
در موقوفات قم بوده است. 432
«محمد بن جرير طبرى» مىنويسد: احمد بن اسحاق قمى اشعرى استاد شيخ صدوق، نماينده
امام ابو محمد عسكرى بود وقتى كه آن حضرت درگذشت، وكالت حضرت صاحب الزمان را به
عهده گرفت. از طرف حضرت نامههايى خطاب به او صادر مىشد، و او وجوه و حقوق مالى قم
و اطراف آن را گردآورى نموده و به امام مىرساند.433احمد بن اسحاق صد و شصت كيسه
طلا و نقر را كه از شيعيان قم گرفته بود به امام تسليم كرد. 434و اين حجم چشمگير،
وجوه جمعآورى شده رانشان مىدهد.
ابراهيم بن مهزيار اهوازى
وى يكى ديگر از وكلاى امام بود. اموالى از بيت المال نزد او جمع شده بود و موفق
نشده بود به حضرت عسكرى (ع) تحويل دهد. پس از شهادت امام، هنگامى كه ابراهيم بيمار
شد به فرزندش محمد وصيت كرد كه آن اموال را به محضر حضرت صاحبالزمان (عج) برساند.
او نيز اين مأموريت را انجام داد و به جاى پدرش به نمايندگى امام دوازدهم منصوب
گرديد.
توضيح اين كه محمد بن ابراهيم بن مهزيار مىگويد: پس از وفات حضرت ابى محمد (ع)
درباره جانشينش به شك افتادم و نزد پدرم مال بسيارى از سهم امام (ع) گرد آمده بود.
آنها را برداشت، سوار كشتى شد، من هم دنبال او رفتم، او را تب سختى گرفت و گفت:
فرزند عزيزم مرا برگردان كه اين بيمارى مرگ است. آن گاه گفت: درباره اين اموال از
خدا بترس و به من وصيت نمود. سپس وفات كرد. با خود گفتم پدر من كسى نبود كه وصيت
نادرستى كند. من اين اموال را به عراق مىبرم و در آن جا خانهاى بالاى شط اجاره
مىكنم. و به كسى چيزى نمىگويم، اگر موضوع برايم آشكار شد چنان كه در زمان امام
حسن عسكرى (ع) برايم واضح شد به او مىدهم، و گرنه مدتى بإ؛ععّّ آنها خوش
مىگذارنم. وارد عراق شدم و منزلى بالاى شط اجاره كردم و چند روز آن جا بودم. ناگاه
فرستادهاى آمد و نامهاى همراه داشت كهاى محمد! تو چنين و چنان اموالى را در ميان
چنين و چنان ظروفى همراه دارى (تا آن جا كه همه اموالى را كه همراه من بود و خودم
هم به تفصيل نمىدانستم، برايم شرح داد) من آنها را به فرستاده تسليم كردم و چند
روز آن جا ماندم. كسى سر به سوى من بلند نكرد (و نزد من نيامد). من اندوهگين شدم.
سپس نامهاى به من رسيد كه تو را به جاى پدرت منصوب ساختيم، خدا را شكر كن. 435
محمد بن عثمان عَمرى
در رأس سلسله مراتب وكلاى امام حسن عسكرى (ع)، «محمد بن عثمان عمرى» قرار داشت
كه وكلاى ديگر به وسيله او با امام در ارتباط بودند. آنان نوعاً اموال و وجوه
جمعآورى شده را به وى تحويل مىدادند، و او به محضر امام مىرساند. 436
عثمان بن سعيد عمرى
عثمان بن سعد يكى ديگر از وكلاى حضرت بود. (نام او جزء وكلاى امام هادى (ع) نيز
آمده است). عثمان بن سعيد از قبيله بنى اسد بود و به مناسبت سكونت در شهر سامراء
«عسكرى» نيز ناميده مىشود. در محافل شيعه از او به نام «سمان» (روغن فروش) ياد
مىشد؛ زيرا به منظور استتار فعاليتهاى سياسى، روغن فروشى مىكرد و اموال متعلق به
امام را كه شيعيان به وى تحويل مىدادند، در ظرفهاى روغن قرار داده، به محضر امام
عسكرى مىرساند. 437 او مورد اعتماد و احترام عموم شيعيان بود. 438
پس از رحلت امام عسكرى (ع) مراسم تغسيل و تكفين و خاكسپارى آن حضرت را در ظاهر،
عثمان بن سعيد انجام داد. 439 و نيز همو بود كه روزى در حضور جمعى از شيعيان به
فرمان امام عسكرى (ع) و به نمايندگى از طرف آن حضرت اموالى را كه گروهى از شيعيان
يمن آورده بودند از آنان تحويل گرفت و امام در برابر اظهارات حاضران مبنى بر اين كه
با اين اقدام حضرت، اعتماد و احترامشان نسبت به عثمان بن سعيد افزايش يافته است،
فرمود: گواه باشيد كه عثمان بن سعيد، وكيل من است و پسرش محمد نيز وكيل پسرم مهدى
خواهد بود. 440
ابوب بن نوح؛ 441
احمد بن اسحق رازى؛ 442
جعفر بن سهيل؛ 443
اينان نيز از وكلاى امام حسن عسكرى (ع) بودهاند.
تحويل خمس به امام حسن عسكرى (ع)
با اين كه فعاليتهاى اجتماعى و سياسى امام بشدت تحت كنترل حكومت عباسى بود، امام
رقمهاى قابل توجهى از شيعيان مناطق مختلف يا توسط نمايندگان امام به آن حضرت
مىرسيد يا خودشان خدمت حضرت مىرسيدند، كه در اين باره اربلى مىنويسد:
در زمان امام عسكرى (ع) شخصى از علويان به عزم كسب و كار از سامراء بيرون آمده و
به سوى بلاد جبل (قسمتهاى كوهستانى غرب ايران تا همدان و قزوين) رفت. شخصى از
دوستداران امام از مردم «حلوان»، «پل ذهاب» به او برخورد كرد و پرسيد:
- از كجا آمدهاى ؟
- از سامراء.
- آيا فلان محله و فلان كوچه را مىشناسى؟
- آرى .
- از حسن بن على خبر دارى؟
- نه .
- براى چه به جبل آمدهاى؟
- براى كسب و كار
- من پنجاه دينار دارم. آن را بگير و با هم به سامراء برويم و مرا به خانه حسن
بن على (عسكرى) برسان. علوى پذيرفت و با او به سر من راى برگشت. در خانه امام
رسيدند، پس از اجازه وارد منزل شدند، حضرت در صحن خانه نشسته بود. وقتى امام به
جبلى (كسى كه از منطقه جبل آمده بود) نگاه كرد فرمود: تو فلان، پسر فلان هستى؟ عرض
كرد: آرى. فرمود: پدرت به تو درباره ما وصيت كرده است. آمدى وصيتش را انجام دهى؟
چهار هزار دينار همراه تو است، آن را بده. گفت: آرى. سپس آن مال را به امام (ع)
داد. آنگاه امام (ع) نگاهى به علوى كرد، فرمود: به خاطر كار كردن به جبل آمدى و
اين مرد پنجاه دينار به تو داد كه همراه او به اين جا برگردى، ما نيز پنجاه دينا به
تو مىدهيم. 444
در جاى ديگر مىنويسد:
احمد بن محمد از جعفر بن شريف جرجانى نقل كرده است: يك سال به سفر حج رفتم. در
سر من راى خدمت حضرت امام حسن عسكرى (ع) رسيدم و خواستم اموالى را كه شيعيان آن
منطقه توسط من براى حضرت فرستاده بودند، تحويل دهم. قبل از اين كه سؤال كنم اموال
را به چه كسى بدهم، فرمود: آنچه آوردى به «مبارك» ؛ خادم من تسليم كن. تحويل او
دادم و گفتم شيعيان (جرجان) سلام رساندند...445
نام برخى از وكلاى حضرت مهدى عجلالله تعالى فرجه الشريف
1- جابر بن يزيد ملقب به وشاء؛
2- ابراهيم بن مهزيار؛
3- محمد بن ابراهيم بن مهزيار؛
4- احمد بن اسحاق اشعرى قمى ؛
5- محمد بن جعفر اسدى؛
6- قاسم بن علاء؛
7- محمد بن شاذان.446
نواب حضرت مهدى عجلالله تعالى فرجه الشريف
حضرت مهدى دو دوره غيب داشت: يكى كوتاه مدت (غيبت صغرى) و ديگرى دراز مدت (غيبت
كبرى)، اولى؛ از هنگام تولد تا پايان دوران نيابت خاصة ادامه داشته و دومى با پايان
دوره نخست آغاز شد و تا هنگام ظهور و قيام آن حضرت طول خواهد كشيد.
در زمان غيبت صغرى؛ يعنى از سال 260 هجرى (سال شهادت امام يازدهم) تا سال 329
(سال درگذشت آخرين نايب خاص امام) كه حدود 69 سال بود، در اين دوران (غيبت صغرى)
ارتباط شيعيان با امام به كلى قطع نبوده و آنان به گونهاى خاص و محدود با امام
ارتباط داشتند. 447
نواب خاص
نايبان خاص حضرت مهدى (عج) در دوران غيبت صغرى چهار تن از اصحاب با سابقه امامان
و از علماى پارسا و بزرگ شيعه بودند كه «نواب» اربعه ناميده شدهاند. اينان به
ترتيب زمانى عبارت بودند از:
1- ابو عمر و عثمان بن سعيد عمرى؛
2- ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعيد عمرى؛
3- ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى؛
4- ابوالحسن على بن محمد سمرى.
در طول مدت غيبت صغرى اين چهار نفر به عنوان نايب «خاص» با حضرت در تماس بودند و
شيعيان مىتوانستند به وسيله آنان مسائل و مشكلات خويش را به عرض امام برسانند و
توسط آنان پاسخ دريافت دارند و حتى گاه به ديدار امام نايل شوند. ولى در زمان غيبت
كبرى ارتباط شيعيان با امام، حتى در همين حد نيز قطع شد و مسلمانان موظف شدند در
امور خود به نايبان عام آن حضرت؛ يعنى فقهاى واجد شرايط و آشنايان به احكام اسلام،
رجوع كنند...، البته در زمان غيبت صغرى امام زمان (عج) وكلاى ديگرى نيز در مناطق
مختلف مانند بغداد، كوفه، اهواز، همدان، قم، رى، آذربايجان، نيشابور و... داشت كه
بايد به وسيله اين چهار نفر كه در رأس سلسله مراتب وكلاى امام قرار داشتند امور
مردم را به عرض حضرت مىرساندند. 448 و از سوى امام در مورد آنان توقيعهايى 449
صادر مىشده است و يا آن گونه كه بعضى از محققان احتمال دادهاند، سفارت و وكالت
اين چهار نفر وكالتى عام و مطلق بوده، ولى ديگران در موارد خاصى وكالت و نيابت
داشتهاند.
وظايف و فعاليتهاى اساسى نواب خاص
انتخاب نواب خاص از سوى امام دوازدهم، در واقع ادامه توسعه فعاليت وكلا بود كه
گفتيم از زمان امام صادق (ع) بنيانگذارى شده بود.
وظايف و فعاليتهاى اساسى نواب خاص را مىتوان در چند مورد زير خلاصه كرد:
الف: پنهان داشتن نام و مكان امام ؛
ب: سازماندهى وكلا؛
ج: پاسخگويى به سؤالات فقهى و مشكلات عقيدتى شيعيان؛
د: مبارزه با مدعيان دورغين نيابت؛
ه': اخذ و توزيع اموال متعلق به امام.
ما به تناسب موضوع اين كتاب تنها پيرامون مورد اخير توضيح مىدهيم.
اخذ و توزيع اموال متعلق به امام توسط نواب خاص
نواب خاص امام، هر كدام در دوران سفارت خود، وجوه و اموال متعلق به آن حضرت را
كه شيعيان مستقيماً يا توسط وكلاى محلى مىپرداختند، تحويل مىگرفتند و به هر طريقى
كه ممكن بود به امام مىرساندند، يا در مواردى كه امام دستور مىداد مصرف مىكردند.
در روزهاى شهادت امام عسكرى (ع) گروهى از شيعيان قم و بعضى ديگر از مناطق ايران
وارد سامراء شدند و در آن جا از درگذشت امام آگاه گشتند. اين گروه، اموالى را از
طرف شيعيان مناطق خود آورده بودند تا تحويل امام بدهند و وقتى از جانشين امام عسكرى
پرسش كردند، بعضىها جعفر (كذاب)، برادر امام، را نشان دادند. آنان طبق روال معمول،
نشانى و خصوصيات پولها و اموال را از جعفر پرسيدند تا معلوم شود كه وى داراى علم
امامت است يا خير؟ وقتى كه جعفر از پاسخ درماند، از تحويل اموال به وى خوددارى
كردند و ناگزير به عزم بازگشت به وطن، از سامراء خارج شدند. در بيرون سامراء، پيك
سرى حضرت بقية الله (عج) آنان را به محضر امام راهنمايى كرد و پس از تشرف به حضور
امام، بعد از آن كه حضرت خصوصيات تمامى پولها و اموال را بيان فرمود، اموال را
تحويل ايشان دادند. آن گاه امام فرمود: بعد از اين چيزى به سامراء نياوريد. من شخصى
را در بغداد معين مىكنم، اموال را به او مىدهيد و توقيع توسط او صادر مىگردد.
450