در اول بحث يادآور شديم اموالى كه در اختيار پيامبر اكرم (ص) قرار داشت، دو نوع
بود:
2- اموال خالصه كه اينك درباره آن به بحث مىپردازيم. اصولاً اموال و املاكى كه
متعلق به حكومت اسلامى بوده است و پيامبر (ص) به عنوان ولى مسلمانان در آنها تصرف
مىكرد و طبق تشخيص خود در راه مصالح اسلام و مسلمانان به مصرف مىرساند، اصطلاحاً
خالصه ناميده مىشود.
در مباحث فقهى بابى است به نام «فيىء» كه در كتاب «جهاد» و احياناً در باب
(صدقات» از آن بحث مىكنند. «فيىء» در لغت عرب به معنى بازگشت است و مقصود از آن
سرزمينهايى است كه بدون جنگ و خونريزى به تصرف حكومت اسلامى درآيد و ساكنان آنها
تحت شرايطى تابع حكومت اسلامى شوند اين نوع اراضى كه بدون زحمت و هجوم ارتش اسلام
به دست مسلمانان مىافتاد مربوط به حكومت اسلام بود و سربازان مسلمان در آن حقى
نداشتند. پيامبر درآمد آنهار ا در مصالح اسلامى به مصرف مىرساند و گاهى در ميان
افراد مستحق تقسيم مىكرد تا با استفاده از آن و به اتكاى كار و كوشش خود هزينه
زندگى خويش را تأمين كنند. بخششهاى پيامبر غالباً از محل درآمد اين اراضى و احياناً
از خمس غنايم بود. قرآن مجيد اين اصل اسلامى را چنين بيان فرمايد: آنچه را خدا به
رسولش از آنها (يهود) بازگرداند، چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن (زحمتى
نكشيديد). نه اسبى تاختيد و نه شترى، ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد
مسلط مىسازد، و خدا بر هر چيز قادر است. آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به
رسولش بازگرداند از آن خدا و رسول، و خويشاوندان او و يتيمان و مستمندان و در راه
ماندگان است تا (اين اموال عظيم) دست به دست ميان ثروتمندان شما نگردد، آنچه را
رسول خدا براى شما آورده بگيريد و اجرا كنيد و آنچه را از آن نهى كرده خوددارى
نماييد و از مخالفت خدا بپرهيزيد كه خداوند شديدالعقاب است. 347
سرزمين فدك از املاك خالصه
محدثان و سيره نويسان اتفاق نظر دارندكه فدك (348) از جمله املاك خالصه بوده
است.(349) زيرا فدك سرزمينى بود كه هرگز با جنگ و غلبه فتح نشد، بلكه مشهور بين
مورخين اين است كه در سال هفتم هجرت هنگامى كه خيبر فتح شد و خبر شكست خيبريان به
دهكده فدك رسيد، رعب و وحشت در دل آنان ايجاد شد. پيغمبر شخصى را به نام «محيصة بن
مسعود» براى مذاكره با اهل فدك فرستاد و آنها را دعوت به اسلام كرد. رئيس اهالى فدك
(به نام يوشع بن نون يهودى) و چند تن ديگر از رؤساى قبايل همراه فرستاده رسول خدا
خدمت پيامبر رسيدند و قرار داد صلحى بين طرفين امضا و توافق شد كه نيمى از اراضى
فدك را در اختيار آن حضرت بگذارند. 350و در برابر آن در انجام مراسم مذهبى خود
كاملاً آزاد باشند و متقابلاً حكومت اسلامى امنيت آنان را تأمين كند. 351
واقدى در اين باره مىنويسد: وقتى پيامبر (ص) به سوى خيبر حركت كرد و نزديك آن
رسيد، محيصة بن مسعود را به فدك فرستاد تا آنها را به اسلام دعوت كند و آنان را
بترساند كه در غير آن صورت با آنها هم جنگ خواهد بود و ارتش اسلام در ديار و سرزمين
آنها فرود خواهد آمد.
محيصة گويد: پيش آنها رفتم و دو روز پيش آنها ماندم. آنان شروع به حرف بيهوده
زدن كردند و گفتند در حصار نطاة عامر، ياسر، اُسير، حارث و سالار يهوديان مرحب
هستند. خيال نمىكنيم محمد به سرزمين آنها نزديك شود كه در آن، ده هزار جنگجو هست.
گويد: چون خباثت ايشان را ديدم، خواستم برگردم ولى آنان گفتند ما تنى چند همراه
تو مىفرستيم كه براى ما قرار صلح بگذارند. اما در عين حال مىپنداشتند يهوديان
مانع برقرارى صلح خواهند شد و همچنين مردد و دودل بودند تا خبر كشته شدگان بزرگان
حصارهاى ناعم به اطلاع ايشان رسيد. اين موضوع اركان آنها را از هم پاشيد و به محيصه
گفتند آنچه به تو گفتيم از محمد پوشيده بدار و اين همه زرو و زيور كه از زنان خود
جمع كردهايم مال تو باشد. محيصه گفت: هرگز، من آنچه را از شما شنيدم به رسول خدا
(ص) خواهم گفت. و مطالبى را كه گفته بودند به اطلاع رسول خدا رساند.
محيصه گويد: مردى از سران فدك كه به او نون بن يوشع مىگفتند همراه تنىچند از
يهوديان با من آمدند و با رسول خدا (ص) صلح كردند كه خونهايشان محفوظ بماند و آن
حضرت ايشان را از آن سرزمين تبعيد كند، و تمام اموال خود را به پيامبر واگذارند. و
چنين شد.
گويند: يهوديان پيشنهاد كردند كه از ديار خود كوچ كنند و بيرون بروند، ولى از
اموال آنها چيزى به پيامبر (ص) تعلق نگيرد. هنگام محصول بردارى خودشان برگردند و
محصول را جمع كنند. پيامبر (ص) از پذيرش اين تقاضا خوددارى فرمود. محيصه به آنها
گفت: شما نه ياراى مقاومت داريد و نه حصار و نه مردان جنگى، اگر پيامبر (ص) صد نفر
به سراغ شما بفرستد شما را پيش ايشان خواهند برد. صلح چنين قرار گرفت كه نيمى از
خاك فدك از يهوديان و نيمى ديگر از رسول خدا (ص) باشد و پيامبر (ص) اين پيشنهاد را
پذيرفت. اين مطلب از مطلب نخست صحيحتر است...352
مشخصات فدك
ابن منظور مىگويد:
فدك دهكدهاى در خيبر است و نيز گفته شده كه در ناحيه حجاز مىباشد. در آن جا
چشمه و نخلستانى است. خداوند آن را به پيامبر بخشيد. على (ع) مىگويد كه پيامبر آن
را در زمان حيات خود به فاطمه (س) بخشيد. 353
ميزان درآمد فدك
در اين باره اين كه فدك يا اين منطقه حاصلخيز چقدر در آمد داشته است، توجهتان
را به چند مورد جلب مىكنم:
1- مرحوم محدث قمى مىنويسد: در روايتى كه از شيخ عبدالله بن حماد انصارى نقل
شده است، درآمد ساليانه فدك معادل 24 هزار دينار و به نقل ديگرى معادل هفتاد هزار
دينار بوده است. 354
2- حلبى مورخ معروف مىنويسد: «ابوبكر مايل بود كه فدك در دست دختر پيامبر باقى
بماند و حق مالكيت فاطمه را در ورقهاى تصديق كرد، اما عمر از دادن ورقه به فاطمه
مانع شد و به ابوبكرگفت: فردا به درآمد فدك نياز شديدى پيدا خواهى كرد؛ زيرا اگر
مشركان عرب بر ضد مسلمانان قيام كنند از كجا هزينه جنگى را تأمين خواهى كرد؟» 355
از اين جمله استفاده مىشود كه درآمد فدك به مقدارى بوده است كه مىتوانسته بخشى
از هزينه جهاد با دشمن را تأمين كند.
3- ابن ابى الحديد مىگويد: «من به يكى از دانشمندان مذاهب اماميه درباره فدك
گفتم: دهكده فدك آن چنان وسعت نداشت و سرزمين به اين كوچكى، كه جز چند نخل در آن جا
نبوده، اين قدر مهم نبود كه مخالفان فاطمه در آن طمع ورزند. او در پاسخ گفت: تو در
اين عقيده اشتباه مىكنى. شماره نخلهاى آن جا از نخلهاى كنونى كوفه كمتر نبود. به
طور مسلم ممنوع ساختن خاندان پيامبر از اين سرزمين حاصلخيز براى اين بود كه مبادا
اميرمؤمنان از درآمد آن جا براى مبارزه با دستگاه خلافت استفاده كند. از اين رو نه
تنها فاطمه را از فدك محروم ساختند، بلكه كليه بنى هاشم و فرزندان عبدالمطلب را از
حقوق مشروع خود (خمس غنايم) هم بىنصيب نمودند. افرادى كه بايد مدام به دنبال تأمين
زندگى بروند و با نيازمندى بسر ببرند هرگز فكر مبارزه با وضع موجود را در مغز خود
نمىپرورانند. 356
4- هنگامى كه معاويه به خلافت رسيد، فدك را ميان سه نفر تقسيم كرد: يك سوم آن را
به مروان بن حكم و يك سوم ديگر را به عمرو بن عثمان و ثلث آخر را به فرزند خود يزيد
داد و چون مروان به خلافت رسيد همه سهام را جزو تيول خود قرار داد. 357
از اين نحوه تقسيم استفاده مىشود كه فدك سرزمين قابل ملاحظهاى بوده است كه
معاويه آن را ميان سه نفر، كه هر كدام نماينده فاميل بزرگى بود، تقسيم كرد.
5- هنگامى كه حضرت فاطمه (س) با ابوبكر درباره فدك سخن گفت و گواهان خود را براى
اثبات مدعاى خود نزد او برد، وى در پاسخ دختر پيامبر (ص) گفت: فدك ملك شخصى پيامبر
نبوده، بلكه از اموال مسلمانان بود كه از درآمد آن سپاهى را مجهز مىكرد و براى
نبرد با دشمنان مىفرستاد و در راه خدا نيز انفاق مىكرد. 358
6- پيامبر گرامى (ص) از روز نخست با يهوديان ساكن فدك قرار گذاشته بود كه نيم از
آن را در اختيار داشته باشند و نيم ديگر را به رسول خدا واگذار كنند، از اين جهت
خليفه دوم اباالهيثم بن التيهان، فروة بن عمرو، حباب بن صخر و زيد بن ثابت را به
فدك اعزام كرد تا بهاى نصف آن را پس از قيمت گذارى به ساكنان يهودى آن جا بپردازند.
آنان سهم يهوديان را به پنجاه هزار درهم قيمت كردند و عمر اين مبلغ را از مالى كه
از عراق به دست آورده بود، پرداخت .359
خلاصه، اين كه پيامبر با درآمد فدك سپاه بسيج مىكرد، يا آن را ميان بنى هاشم و
بينوايان تقسيم مىنمود، و... بيانگر اين است كه اين بخش از خيبر درآمد سرشارى
داشته است كه براى بسيج سپاه و ديگر مسائل مورد نياز كافى بوده است .
فدك هديه پيامبر (ص) به حضرت فاطمه (س)
فدك با اين خصوصيات را پيامبر اكرم (ص) پس از نزول اين آيه، و آت ذالقربى حقه و
المنكين و ابن السيل «و حق نزديكان را بپرداز و (همچنين حق) مستمند و وامانده در
راه را...» 360به دخترش فاطمه (س) بخشيد. با توجه به اين آيه و آيه فيىء 361
سرزمين فدك مخصوص پيغمبر گرامى اسلام بود و مىتوانست در مورد خودش يا مصارف ديگرى
كه در آيه 7 سوره حشر اشاره شده است مصرف كند. به همين جهت پيامبر، آن را به دخترش
بخشيد و اين سخنى است كه بسيارى از مورخان و مفسران شيعه و اهل سنت به آن تصريح
كردهاند؛ از جمله در تفسير درالمنثور از ابن عباس نقل شده هنگامى كه آيه «و آت ذى
القربى حقه» نازل شد، پيامبر (ص) فدك را به فاطمه بخشيد. 362و نيز نوشتهاند: پس از
اين كه سران و بزرگان فدك صلح و تسليم را بر نبرد ترجيح دادند و فدك به تصرف رسول
خدا (ص) درآمد، جبرئيل بر پيغمبر اكرم نازل شد و گفت: خداوند به تو امر مىكند حق
ذى القربى را به آنها بدهى. پيغمبر از جبرئيل سؤال كرد: مقصود از خويشاوندان چه
كسانى هستند و حقشان چيست؟ جبرئيل گفت: مقصود از ذى القربى فاطمه است و فدك را به
او عطا كن. پيامبر حضرت زهرا (س) را طلبيد و فدك را به نام او ثبت كرد. 363
اموال عمومى (بيت المال )
منابع درآمد بيت المال
در اول بحث يادآور شديم اموالى كه در اختيار پيامبر اكرم (ص) قرار داشت، دو نوع
بود:
1- اموال خصوصى كه درباره آن بحث شده؛
2- اموال عمومى( خالصه) كه اينك درباره آن به بحث مىپردازيم. اصولاً اموال و
املاكى كه متعلق به حكومت اسلامى بوده است و پيامبر (ص) به عنوان ولى مسلمانان در
آنها تصرف مىكرد و طبق تشخيص خود در راه مصالح اسلام و مسلمانان به مصرف مىرساند،
اصطلاحاً خالصه ناميده مىشود.
در مباحث فقهى بابى است به نام «فيىء» كه در كتاب «جهاد» و احياناً در باب
(صدقات» از آن بحث مىكنند. «فيىء» در لغت عرب به معنى بازگشت است و مقصود ز آن
زمينهايى ست كه دون جنگ و خونريزى به تصرف حكومت اسلامى درآيد و ساكنان آنها تحت
شرايطى تابع حكومت اسلامى شوند اين نوع اراضى كه بدون زحمت و هجوم ارتش اسلام به
دست مسلمانان مىافتاد مربوط به حكومت اسلام بود و سربازان مسلمان در آن حقى
نداشتند. پيامبر درآمد آنهار ا در مصالح اسلامى به مصرف مىرساند و گاهى در ميان
افراد مستحق تقسيم مىكرد تا با استفاده از آن و به اتكاى كار و كوشش خود هزينه
زندگى خويش را تأمين كنند. بخششهاى پيامبر غالباً از محل درآمد اين اراضى و احياناً
از خمس غنايم بود.
قرآن مجيد اين اصل اسلامى را چنين بيان فرمايد: آنچه را خدا به رسولش از آنها
(يهود) بازگرداند، چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن (زحمتى نكشيديد). نه اسبى
تاختيد و نه شترى، ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلط مىسازد، و خدا
بر هر چيز قادر است. آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش بازگرداند از آن
خدا و رسول، و خويشاوندان او و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است تا (اين
اموال عظيم) دست به دست ميان ثروتمندان شما نگردد، آنچه را رسول خدا براى شما آورده
بگيريد و اجرا كنيد و آنچه را از آن نهى كرده خوددارى نماييد و از مخالفت خدا
بپرهيزيد كه خداوند شديدالعقاب است.(347) بنا بر اين بيت المال يكى ديگر از منابع
مالى اهل بيت عليهم السلام است .
مواردى از منابع بيت المال
پيش از بررسى اين موضوع، به مناسبت بحث، در اين جا سؤالى بدين مضمون مطرح
مىشود:
منابع درآمد بيت المال در اسلام چيست؟
آيا تنها منابع مالى حكومت اسلامى خمس و زكات است ؟ يا علاوه بر اينها، منابع مالى
ديگرى هم وجود دارد كه حكومت اسلامى بخشى از هزينه خود را از آن راه تأمين مىكند؟
پاسخ اين است كه بيت المال در زكات و خمس خلاصه نمىشود، بلكه از منابع متعددى
گردآورى مىشود كه از آن جمله موارد ذيل را مىتوان نام برد.
1- انفال؛
2- زكات؛
3- خمس؛
4- خراج و مقاسمه؛
5- جزيه؛
6- مالياتهاى ضرورى؛
7- درآمدهاى استثنايى.
انفال
قرآن در اين باره مىفرمايد:
از تو درباره انفال (غنايم و هرگونه مال بدون مالك مشخص) سؤال مىكنند بگو انفال
مخصوص خدا و پيامبر است، پس از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و ميان برادرانى كه با
هم ستيزه دارند، آشتى دهيد و خدا و رسولش را اطاعت كنيد، اگر ايمان داريد. 364
انفال از نظر لغت
«انفال» در اصل از ماده «نفل» به معنى زيادى است و اين كه به نمازهاى مستحب
نافله گفته مىشود، چون اضافه بر واجبات است و همچنين اگر نوه را نافله مىگويند به
خاطر اين است كه بر فرزندان انسان افزوده مىشود. چنان كه قرآن مىفرمايد:«و وهبنا
له اسحق و يعقوب نافلة...» ما به ابراهيم اسحاق را بخشيديم و يعقوب (فرزند اسحاق)
را به او افزوديم. 365
نوفل به كسى گفته مىشود كه بخشش زياد داشته باشد و اگر به غنايم جنگى نيز انفال
گفته شده است، يا به جهت اين است كه يك سلسله اموال اضافى است كه بدون صاحب مىماند
و به دست جنگجويان مىافتد، در حالى كه مالك خارجى براى آن وجود ندارد و يا به اين
جهت است كه جنگجويان براى پيروزى بر دشمن مىجنگند، نه براى غنيمت. بنابراين غنيمت
يك موضوع اضافى است كه به دست آنها مىافتد. 366
مفهوم انفال در فقه اسلامى
گرچه آيه شريفه انفال در زمينه غنايم وارد شده، ولى مفهوم آن يك حكم كلى و عمومى
است و تمام اموال اضافى؛ يعنى آنچه را مالك خصوصى ندارد شامل مىشود، چنان كه در
روايتى از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) آمده است:
«انفال» اموالى است كه از دارالحرب بدون جنگ گرفته مىشود و همچنين، سرزمينى كه
اهلش آن را ترك كرده و از آن جا هجرت مىكنند و آن «فيىء» ناميده مىشود و ميراث
كسى كه وارثى نداشته باشد و زمين و اموالى كه پادشاهان به اين و آن مىبخشيدند در
صورتى كه صاحب آن شناخته نشود و بيشهزارها، جنگلها، و درهها و سرزمينهاى موات كه
همه اينها از آن خدا و پيامبر (ص) و بعد از او براى كسى است كه قائم مقام اوست و او
آن را در راهى كه مصلحت خويش و مصلحت مردمى كه تحت تكفل او هستند ببيند، مصرف خواهد
كرد. 367 از آنچه گذشت بخوبى روشن شد كه انفال نيز متعلق به خدا و پيامبر و قائم
مقام اوست و به تعبير ديگر تعلق به حكومت اسلامى دارد و در مسير منافع عموم مسلمين
مصرف مىگردد.
بنابراين پيامبر و ائمه معصومين (ع) يكى از منابع مالى كه در اختيار داشتند،
انفال بود.
زكات
زكات يكى ديگر ازمنابع مالى حكومت اسلامى است كه اسلام آن را بر ثروتمندان واجب
كرده تا بدين وسيله ضعف مالى و اقتصادى تهيدستان جبران گردد تا حدى كه بىنياز
شوند. مصرف زكات در قرآن اينگونه بيان شده است:
زكات مخصوص فقرا و مساكين و كسانى است كه براى (جمع آورى) آن كار مىكنند و
كسانى كه براى جلب محبتشان اقدام مىشود و براى (آزادى) بردگان و بدهكاران و در
راه (تقويت آيين) خدا و واماندگان در راه...368
از اين آيه استفاده مىشود، زكات بايد در هشت مورد مصرف گردد:
1- نيازمندانى كه در تأمين مخارج زندگى خود كمبود دارند؛
2- مستمندانى كه حتى مخارج روزانه خود را ندارند؛
3- مأمورانى كه براى گردآورى و حفظ زكات مىكوشند؛
4- براى متمايل كردن بيگانگان به آيين اسلام؛
5- آزاد كردن بردگان؛
6- دادن قرض بدهكاران ؛
7- هر كارى كه براى خشنودى خدا باشد، مانند ساختن پل، مسجد، كتابخانه و كارهاى
عام المنفعه؛
8- براى درماندگان در راه؛ يعنى كسانى كه از وطن دور مانده و براى رسيدن به وطن
نياز به كمك دارند.