تجارت ازمنابع مالى اهل بيت (ع)
يكى ديگر از منابع مالى اهل بيت (ع) تجارت است .
تجارت يكى از امور مهم و حياتى اقوام و ملل بوده و هست و كسانى كه عهدهدار اين
كار مىشوند بايد واجد شرايطى باشند كه در اسلام بيان شده است تا بتوانند بخوبى از
عهده مسؤوليت خطير اين امر مهم تا حد امكان بربيايند چرا كه در آيين مقدس اسلام روى
امر تجارت و بازرگانى و نوع آن و نيز شرايط تاجر و بازرگان دقت زيادى به عمل آمده و
دستورهاى فراوانى صادر شده است تا آن جا كه رسول گرامى اسلام (ص) تاجر را در
لغزشگاه حساس و دقيقى دانسته كه با كمترين خطا و ناروايى در عمل در پرتگاه دوزخ
خواهد افتاد. حضرت فرمود: تاجر و بازرگان تباهكار است و تبهكار در آتش است. مگر اين
كه به راستى و درستى بگيرد و به راستى و درستى بپردازد. 294 و اميرمؤمنان (ع)
فرمود: تاجر تبهكار است و تبهكار جايش دوزخ، جز آن كه به حق بدهد و به حق بگيرد.
295
لازمه حق دادن و حق گرفتن آشنايى با حق است و تمييز دادن بين حق و باطل، و كسانى
كه اين تشخيص را نداشته باشند چگونه مىتوانند آن را رعايت كنند، چون ملاك تجارت در
اسلام نه بهتر پول درآوردن است و نه ثروت اندوزى، بلكه مردمى انديشيدن، و بهتر
رعايت كردن حال ملت بينوا و ضعيف است. از اين رو قبل از شروع اين بحث به اهميت
تجارت از ديدگاه آيات و روايات مىپردازيم، سپس به نكاتى كه بايد مورد توجه قرار
گيرد اشاره مىكنيم، بدين جهت كه ائمه (ع) اين گونه تجارت مىكردند و تمام اين
شرايط در نظر گرفته مىشد.
تجارت از ديدگاه قرآن
در آيهاى از قرآن مسافرت براى كسب و كار و تجارت هم رديف جهاد ذكر شده است، آن
جا كه مىفرمايد:
آن مقدار از قرآن كه براى شما ميسر است تلاوت كنيد. او مىداند به زودى گروهى از
شما بيمار مىشوند و گروهى ديگر براى به دست آوردن فضل الهى (و كسب روزى) به سفر
مىروند و گروهى ديگر در راه خدا جهاد مىكنند. پس آن مقدار كه براى شما ممكن است
از آن تلاوت كنيد. 296 اين دليل بر اهميت تجارت و مسافرت براى كسب و كار است، از
اين رو بعضى گفتهاند از اين آيه استفاده مىشود؛ تلاش براى معاش هم رديف جهاد در
راه خداست و اين نشان مىدهد كه اسلام براى اين موضوع اهميت زيادى قائل است كه جهاد
اقتصادى بخشى از «جهاد» با دشمن است .
در جاى ديگر مىفرمايد: اى كسانى كه ايمان آوردهايد از قسمتهاى پاكيزه اموالى
كه (از طريق تجارت) به دست آوردهايد... انفاق كنيد. 297
و نيز مىفرمايد: هنگامى كه نماز جمعه پايان گرفت در زمين پراكنده شويد و از فضل
الهى طلب كنيد...298
تجارت از ديدگاه روايات
پيامبر اكرم (ص) فرمود:
نه قسمت از ده بخش روزى در تجارت و بازرگانى و يك قسمت ديگر آن در گوسفند و
گلهدارى است. 299
امام صادق (ع) فرمود:
... از تجارت دست برنداريد تا خوار نشويد، تجارت كنيد خدا به شما بركت مىدهد.
300
پيامبر (ص) و تجارت
پيامبر اكرم (ص) تجارت مىكرد كه در اين باره چند حديث از نظرتان مىگذرد:
شخصى به نام اسباط بن سالم مىگويد: خدمت امام صادق (ع) رسيديم، حضرت حال عمر بن
مسلم را پرسيد و فرمود: چه مىكند؟ گفتم او مرد شايستهاى است، اما تجارت را ترك
كرده است. امام (ع) سه بار فرمود: كار شيطان است، آيا او نمىداند كه پيغمبر خدا
كالاى كاروانى را كه از شام آمده بود خريد و از آن معامله چندان سودى برد كه قرض
خود را پرداخت كرد و آنچه را زياد آمد ميان بستگانش قسمت كرد.
آن گاه حضرت اين آيه را تلاوت كرد كه خداوند مىفرمايد:
مردانى كه نه تجارت و نه معامله، آنها را از ياد خدا و برپاداشتن نماز و اداى
زكات غافل نمىكند. 301
سپس امام صادق (ع) فرمود: قصه سرايان مىگويند اين آيه در ستايش كسانى است كه
تجارت نمىكنند. اينان دروغ گفتهاند، چرا كه اين آيه در شأن كسانى است كه مشغول
بودن به تجارت ايشان را از اداى نماز اول وقت باز نمىداشت. پس از آن حضرت فرمود:
اينها از كسانى كه به نماز حاضر شوند و تجارت نكنند برترند. 302
در حديث ديگرى آمده است: اسباط بن سالم مىگويد: روزى در خدمت امام صادق (ع)
بودم. حضرت از حال شخصى به نام معاذ كرباس فروش سؤال كرد، گفته شد تجارت را ترك
كرده است. فرمود: اين كار شيطان است، زيرا هر كس داد و ستد را ترك كند دو ثلث عقل
(معاش) خود را از دست داده است. آيا نمىداند كه رسول خدا (ص) هنگامى كه كاروان
شترى از شام رسيد از آنان جنس خريدارى كرد و معامله كرد و سودى برد و قرض خود را
ادا كرد. 303
امام صادق (ع) و تجارت
محمد بن عذافر از پدرش نقل كرده كه گفت: امام صادق (ع) هفتصد دينار به من سپرد و
فرمود: اين را به كار بند و بدان كه من از روى حرص به مال اين كار را نكردم،بلكه
دوست دارم كه خداوند متعال مرا ببيند كه مىخواهم از فضل او بهرهمند گردم. عذافر
مىگويد: آن مال صد دينار سود كرد. در هنگام طواف به آن حضرت عرض كردم كه خداوند
مال را صد دينار بهره داد. فرمود: جزء سرمايهام قرار ده.304
مرحوم كلينى اين حديث را همين گونه نقل كرده ولى، در روايت ديگرى به همين مضمون
حديث ديگرى را چنين نقل مىكند كه محمد بن عذافر گفت: امام صادق (ع) هزار و هفتصد
دينار به پدرم داد و فرمود با اين پول تجارت كن، بعد فرمود: من ميلى در سود آن
ندارم... من رفتم در آن معامله صد دينار سود بردم. وقتى خدمت حضرت رسيدم و عرض كردم
كه اين مقدار استفاده كردم، امام خيلى خوشحال شد و به من فرمود: آن را جزء
سرمايهام قرار ده. ابن عذافر مىگويد: پدرم مرد و مال امام صادق (ع) نزد او بود.
حضرت به من نامهاى نوشت و دعا كرد. سپس يادآور شد كه من نزد «ابى محمد» هزار و
هشتصد دينار دارم. اين پول را به خاطر تجارت به او دادم بودم، پول را به عمربن يزيد
بپرداز. مىگويد در دفتر پدرم نگاه كردم ديدم نوشته بود كه هزار و هفتصد دينار از
ابى موسى (امام صادق (ع)) پيش من است كه با اين پول تجارت كردم و صد دينار سود آن
شد كه عبدالله بن سنان و عمربن يزيد از اين قضيه اطلاع دارند. 305
خوددارى امام صادق (ع) از دريافت سود غير عادلانه
عائله امام صادق (ع) و هزينه زندگى آن حضرت زياد شده بود. امام به فكر افتاد كه
از طريق كسب و تجارت عايداتى به دست آورد تا جواب مخارج خانه را بدهد. از اين رو
هزار دينار فراهم كرد و به غلام خويش كه «مصادف» نام داشت، فرمود: اين هزار دينار
را بگير و آماده تجارت و مسافرت به مصر باش. مصادف رفت و با آن پول از نوع متاعى كه
به مصر حمل مىشد خريد و با كاروانى از تجار به طرف مصر حركت كرد همين كه نزد مصر
رسيدند قافله ديگرى از تجار كه از مصر خارج شده بود به آن برخورد كرد. اوضاع و
احوال را از يكديگر پرسيدند. پس از گفت و گو بازرگانان مدينه متوجه شدند متاعى كه
مصادف و كاروانيان به طرف مصر مىبرند كالايى است كه مورد نياز همه مردم مصر است و
از اين نوع متاع در مصر پيدا نمىشود و بازار خوبى براى فروختن پيدا كرده است و
مردم چارهاى ندارند جز اين كه به هر قيمتى كه هست آن را خريدارى كنند. صاحبان متاع
از شنيدن اين موضوع خوشحال شدند و همان لحظه با يكديگر سوگند يادكردند و هم عهد
شدند كه به سودى كمتر از صد در صد نفروشند و از هر دينارى يك دينار منفعت ببرند.
وارد مصر شدند و وقتى متوجه شدند مردم نياز شديدى به اين كالاى كمياب دارند، طبق
عهدى كه با هم بسته بودند (بازار سياه به وجود آوردند) و به كمتر از دو برابر قيمتى
كه براى خود آنها تمام شده بود نفروختند. مصادف با هزار دينار سود خالص به مدينه
برگشت و (خوشحال) به حضور امام صادق (ع) رسيد و دو كيسه كه هر كدام هزار دينار داشت
جلوى امام گذاشت. (و وقتى كه امام از او سؤال كرد اينها چيست) گفت جانم فدايت باد.
يكى از اين دو كيسه سرمايهاى است كه شما به من داديد و ديگرى (كه مساوى اصل سرمايه
است) سود خالصى است كه به دست آمده است. امام صادق (ع) فرمود: سود زيادى بردهايد،
ولى چطور شد كه توانستيد اين قدر سود ببريد؟ مصادف قضيه مطلع شدن از كميابى مال
التجاره را در مصر و هم قسم شدن كاروانيان را بيان كرد.امام (ع) فرمود: سبحان الله
شما سوگند ياد كرديد كه در ميان مردمى كه مسلماناند به كمتر از سود خالص مساوى اصل
سرمايه نفروشيد؟ من چنين تجارت و سودى را هرگز نمىخواهم. سپس امام يكى از دو كيسه
را برداشت و فرمود: اين سرمايه من و به آن يكى ديگر دست نزد و فرمود: «من به آن
كارى ندارم و نيازى به اين سود نيست.» آن گاه فرمود: «اى مصادف، شمشير زدن از كسب
حلال آسانتر است». 306
عبيدالله بن على حلبى و محمد حلبى مىگويند براى امام صادق (ع) متاعى از مصر
آوردند. حضرت غذايى آماده كرد و تجار را دعوت كرد. وقتى آمدند، امام فرمود: اين
كالا را مىفروشم. گفتند: ما كالاى شما را با سود ده دوازده مىخريم. امام صادق (ع)
فرمود: سود ده دوازده در مجموع به چه مبلغى مىرسد؟ گفتند: در هر ده هزار درهم دو
هزار درهم سود مىدهيم. فرمود: اين متاع را به دوازده هزار درهم به شما مىفروشم.
307
امام جواد (ع) و تجارت
براى امام جواد (ع) كالاى بزازى كه قيمت زيادى هم داشت مىآوردند، در بين راه
ناپديد شد (راهزنان آن را دزديدند.) كسى كه اين بار را مىآورد نامهاى به امام
نوشت و خبر را به اطلاع حضرت رساند. امام (ع) در پاسخ نامه او به خط خويش نوشت:
جانها و اموال ما از مواب گواراى خدا است و عاريههايى است كه به دست ما به امانت
سپرده است. پس تا وقتى كه از آنها استفاده شود موجب سرور و شادكامى است و آنچه از
آن گرفته شود اجر و پاداش به دنبال دارد پس هر كس بىتابى و جزعش بر صبرش غالب شود
اجرش تباه مىشود و ما از اين امر به خدا پناه مىبريم. 308
تحف و هدايا براى اهل بيت (ع)
يكى ديگر از منابع مالى اهل بيت (ع) هديهها و تحفههايى بود كه مردم براى آنها
مىآوردند و آنان نيز مىپذيرفتند، چرا كه هديه بردن و پذيرفتن آن، يكى از طرق نفوذ
در دلها و جلب محبت مردم است. از آن جا كه رعايت اين مسائل سبب استحكام پيوند و
ارتباط مردم با يكديگر مىشود.
اهميت هديه از ديدگاه روايات
پيامبر اكرم (ص) فرمود:
هديه بردن براى دوستان كينهها را برطرف مىسازد و دوستى ايجاد مىكند و برادرى
را تجديد مىنمايد. به يكديگر هديه بدهيد تا پيوند محبت در ميان شما برقرار گردد.
309
البته گرچه هديه يكى از راههايى است كه دوستى را تقويت مىكند، اما توجه به اين
نكته هم لازم است كه هنگام هديه بردن نبايد خود را به زحمت انداخت و هر كس هديهاى
آورد گرچه كم باشد بايد با ديده احترام بدان نگاه كرد.
رسول گرامى اسلام فرمود: اگر يك پاچه گوسفند برايم هديه آورند، آن را مىپذيرم.
310
پيامبر (ص) و قبول هديه
هدايايى را كه خدمت پيامبر (ص) مىآوردند مىپذيرفت، گرچه اندك بود. ولى صدقات
را نمىپذيرفت و از علايم و نشانهايى كه سلمان فارسى براى پذيرفتن اسلام در پيامبر
جست و جو مىكرد همين بود؛ زيرا شنيده بود آن حضرت هديه را قبول، ولى صدقه را رد
مىكند.
مؤلف تفسيربرهان قضيه سفر پيامبر (ص) به طائف و داستان عداس را به طور مختصر نقل
كرده و افزوده است كه عتبه و شيبه به غلام خود «عداس» دستور دادند كه مقدارى انگور
و ظرف آب براى آن مردى كه در زير سايه شاخههاى انگور نشسته، ببر و او از تو سؤال
خواهد كرد هديه است يا صدقه؟ اگر بگويى صدقه است نخواهد پذيرفت بلكه بگو هديه است.
عداس آمد و ظرف انگور را جلوى پيامبر گذاشت. حضرت سؤال كرد هديه است يا صدقه. گفت:
هديه است. سپس پيغمبر بسم الله گفت و ميل فرمود...311
ابن ابى الحديد هم مىنويسد پيامبر هديه را مىپذيرفت. 312
بنابراين پيامبر (ص) هدايا را مىپذيرفت و اين يكى از منابع مالى آن حضرت بود.
در اين باره كه پيامبر هديه را قبول، ولى صدقه را رد مىكرد، روايات فراوان
ديگرى نيز رسيده است كه به چند مورد اكتفا مىشود. امام باقر (ع) فرمود: رسول خدا
(ص) هديه را قبول مىكرد ولى صدقه را نمىپذيرفت. 313
در حديث ديگرى آمده است: رسول خدا (ص) هديه را مىپذيرفت، گرچه جرعه شير بود،
اما صدقه را نمىخورد. 314
همچنين نقل شده است گروهى از قبيله بكر بن وائل به حضور پيامبر رسيدند. در بين
آنان كسى بود به نام عبدالله بن اسود... كه در يمامه سكونت داشت. او اموال خود را
در يمامه فروخت و با اين گروه به مدينه مهاجرت كرد. عبدالله با انبانى خرما خدمت
رسول خدا رسيد آن حضرت براى او از خدا بركت خواست. 315
در حديثى از ابى هريره نقل شده است كه همواره وقتى غذايى براى پيامبر مىآوردند،
سؤال مىكرد هديه است يا صدقه؟ و اگر گفته مىشد صدقه است، خودش نمىخورد و به
اصحابش مىفرمود بخوريد. و اگر مىگفتند هديه است، با آنها شروع به خوردن مىكرد.
سلمان فارسى مىگويد كاسه بزرگى از نان و گوشت نزد پيامبر آوردم. فرمود: سلمان اين
چيست؟ گفتم: صدقه است نخورد و به اصحابش فرمود بخوريد. آن گاه ظرف ديگرى از نان و
گوشت خدمتش آوردم، فرمود: سلمان اين چيست؟ گفتم: هديه است. پس از آن خورد و فرمود
ما هديه مىخوريم ولى صدقه نمىخوريم. 316 عسقلانى نيز به همين مضمون حديثى را از
ابوعمير نقل مىكند كه مىگفت: يك روز خدمت پيغمبر اكرم (ص) نشسته بودم، مردى طبق
خرمايى آورد. حضرت سؤال كرد صدقه است يا هديه؟ گفت: صدقه. حضرت ظرف خرما را پيش مرد
گذاشت. حسن بن على كه در برابر حضرت بود خرمايى را برداشت و در دهان گذاشت. وقتى
رسول خدا (ص) متوجه شد، انگشت در دهان حسن كرد و خرما را بيرون آورد و دور انداخت و
فرمود ما آل محمد صدقه نمىخوريم. 317
هرقل (پادشاه روم) مردى از غسان را به حضور پيامبر (ص) فرستاده بود كه صفات و
علامات آن حضرت را ببيند، به سرخى مخصوص ميان دو چشم آن حضرت و به مهر نبوت كه ميان
دو كتف اوست نگاه كند و بررسى كند كه آن حضرت صدقه نمىپذيرد... 318
عبدالرحمان بن حارث از قول پدر بزرگ خود و او هم از ابورهم غفارى نقل مىكرد كه
گفته است وقتى پيامبر اكرم (ص) به ابواء آمد، ايماءبن رحضه چند گوساله پروار و صد
گوسفند و دو شتر كه شير حمل مىكردند به ايشان اهدا كرد و آنها را به وسيله پسر خود
خفاف بن ايماء فرستاده بود. خفاف چون به حضور رسول خدا (ص) رسيد، به آن حضرت گفت:
پدرم اين پرواريها و شير را به حضورتان تقديم داشته است. پيامبر (ص) از او پرسيد
شما از چه وقتى به اين جا آمديد؟ گفت: به تازگى، زيرا آب منطقه خودمان خشك شد و ما
دامها را براى چرا به اين منطقه آورديم. حضرت سؤال كرد اين سرزمين چگونه است؟ گفت:
شترها سير مىشوند، بزها و گوسفندها كه معلوم است. پيامبر (ص) هديه او را پذيرفت و
دستور داد تا گوسفندها را ميان اصحاب تقسيم كنند و شير را هم در ظرف بزرگى ريختند
كه همگى آشاميدند تا تمام شد و پيامبر (ص) براى آنها دعا و تقاضاى بركت فرمود.
ابوجعفر غفارى از قول اسيد بن اسيد نقل كرد كه روزى از طرف قبيله ودّان سه چيز
به رسول خدا (ص) اهدإ؛ شد: مقدارى خوراكى و چند گياه معطر و مقدارى خيار نوبر.
پيامبر (ص) شروع به خوردن خيار و گياههاى معطر كرد و بسيار خوشش آمد. دستور
فرمود: براى ام سلمه هم مقدارى ببرند. پيامبر (ص) اين هديه را پسنديد و ام سلمه آن
را به همراهان خود نشان مىداد كه نوبرانه بود. 319 معاويه مىگفته است: در ابواء
ديدم رسول خدا (ص) نخود پوست كنده مىخورد كه از ودان به آن حضرت هديه كرده بودند.
320
واقدى مىنويسد: وقتى پيامبر (ص) وارد حديبيه شد عمرو بن سالم و بسر بن سفيان كه
هر دو از قبيله خزاعه بودند، تعدادى گوسفند و چند پروارى به آن حضرت هديه كردند.
عمرو بن سالم به سعد بن عباده هم كه دوست او بود چند پروارى اهدا كرد. سعد گوسفندها
را به حضور پيامبر (ص) آورد و گفت كه آنها را عمرو به او هديه كرده است. حضرت فرمود
اينهايى هم كه مىبينى عمرو به ما هديه كرده است. خداوند به او بركت بدهد. آنگاه
پيامبر اكرم (ص) دستور داد تا پروارها را كشتند و در ميان اصحاب تقسيم كردند. ام
سلمه همسر رسول خدا (ص) كه در اين سفر همراه حضرت بود، مىگويد از گوشت پرواريها به
ما هم همان قدر رسيد كه به هر يك از مردم. همچنين در قسمتى از يك ميش هم ما شريك
بوديم و كسى هم كه هدايا را آورد غلامى از بنى خزاعه بود... 321
شخصى به نام عبيد بن ياسر، اسبى گرانقيمت و اصيل را كه نامش مراوح بود به رسول
خدا هديه كرد و گفت اى رسول خدا با اين اسب مسابقه بده. آن حضرت در تبوك مسابقهاى
ترتيب داد كه همان اسب برنده شد و رسول خدا (ص) اسب را از او پذيرفتند...322
نمونهاى ديگر از قبول هديه توسط پيامبر (ص)
دميرى مىنويسد: رسول اكرم (ص) مرد عربى را ديد كه در نماز خود دعاى مىخواند و
مضامين بسيار عالى و پر معنايى را به پيشگاه الهى عرضه مىكند... سخنان عميق و پر
مغز آن مرد كه حاكى از مراتب معرفت و كمال ايمانش بود در پيغمبر تأثير كرد. پيغمبر
شخصى بر او گمارد و دستور داد وقتى عرب از نماز فارغ شد او را نزد من بياور. آن گاه
كه نمازش تمام شد او را به خدمت پيامبر (ص) آورد رسول خدا (ص) قطعه طلايى را كه به
آن حضرت هديه داده بودند به او بخشيد و فرمود: از كدام قبيلهاى؟ عرض كرد از بنى
عامر بن صعصعه. فرمود: آيا مىدانى چرا اين طلا را به تو بخشيدم؟ گفت: بخاطر
خويشاوندى كه بين من و توست، حضرت فرمود: بىترديد براى خويشاوندى حقى است ولى اين
طلا را از آن جهت به تو بخشيدم كه در پيشگاه الهى خداى را به نيكى و شايستگى ثنا
گفتى. 323
هداياى زمامداران به پيامبر (ص)
با قرار داد صلح ده ساله «حديبيه»، پيامبر اسلام و مسلمانان از تجاوز نظامى و
لشكركشى قريش آسوده خاطر شدند و رسول خدا را فرصتى به دست آمد كه پادشاهان و
زمامداران عربستان و كشورهاى مجاور عربسستان را به سوى اسلام دعوت كند و از اصحاب
خود كسانى را به سفارت نزد آنان فرستاد. نامههاى پادشاهان بزرگ در ذى حجه سال ششم
يا محرم سال هفتم فرستاد شد و به تصريح صاحب طبقات در يك روز از محرم سال هفتم، شش
سفير با شش نامه از مدينه رهسپار شدند. يكى از نامهها را پيامبر اكرم (ص) توسط
حاطب بن ابى بلتعه براى مقوقس پاداشاه اسكندريه كه به منظور دعوت او (مقوقس) به
قبول اسلام نگارش يافته بود به وى رسانيد. او وقتى نامه را خواند از در احترام و
ادب سخن گفت و آن را در حقهاى از عاج نهاد و مهر كرد و به يكى از زنان خود سپرد و
سپس به رسول خدا نامهاى بدين مضمون نوشت: «دانسته بودم كه پيامبرى باقى مانده است،
اما گمان مىكردم كه در شام ظاهر مىشود. اكنون فرستادهات را گرامى داشتم و دو
كنيز پر ارزش و جامهاى و استرى براى سوارى خودت فرستادم.» 324 رسول خدا پيشكشى او
را پذيرفت و دو كنيز را هم كه يكى «ماريه قبطيه» 325 و ديگرى «شيرين» و نيز استر
سفيدى را كه نامش «دلدل» بود قبول كرد و فرمود: ناپاك، در گذشتن از پادشاهى اش بخل
ورزيد با اين كه پادشاهى او را دوامى نيست. 326
هداياى جبله بن أيهم
رسول خدا (ص) نامهاى هم به جبلة بن أيهم پادشاه «غسان» نوشت و او را به قبول
اسلام دعوت كرد. «جبله» اسلام آورد. نامهاى مشتمل بر اظهار اسلام و انقياد نسبت به
رسول خدا نوشت. هديهاى را هم تقديم داشت. 327
هداياى نجاشى 328
رسول خدا (ص) نامههايى را هم به نجاشى نوشت كه دو نامه را توسط عمروبن أمية
ضمرى، نخستين سفيرى كه از مدينه بيرون رفت، فرستاد.
در يكى از آن دو نامه رسول خدا (ص) او را به اسلام دعوت كرده و آياتى از قرآن
مجيد را براى او نوشته بود. «نجاشى» نامه رسول خدا را گرفت، و روى چشم گذاشت. از
تخت خود فرود آمد و از روى فروتنى نشست و اسلام آورد و گفت: اگر مىتوانستم نزد وى
مىرفتم. آن گاه پاسخ نامه را مبنى بر اجابت دعوت و تصديق به رسالت و اسلام آوردن
بر دست «جعفر بن ابيطالب» به رسول خدا نوشت 329.نجاشى با جواب نامه پيامبر هداياى
زيادى براى آن حضرت فرستاد. 330
هداياى نمايندگان دارىها 331به پيامبر (ص)
همان گونه كه در بخش اول يادآور شديم، هيأتهاى نمايندگانى قبايل مختلف عرب براى
اظهار اسلام و اعلام انقياد قبايل خويش به حضور رسول اكرم (ص) شرفياب مىشدند و
مورد لطف و محبت او قرار مىگرفتند و آن حضرت هدايا و جوايز به آنان عنايت مىكرد
كه نمونههايى از آن گذشت .
بعضى از نمايندگان قبايل نيز بودند كه وقتى خدمت آن حضرت مىرسيدند، هدايايى
براى او مىآوردند كه يك مورد از نظرتان مىگذرد.
... هنگام بازگشت پيامبر (ص) از تبوك، نمايندگان دارىها كه ده نفر بودند به
حضور پيامبر (ص) آمدند... و همگى اسلام آوردند. يكى از آنان (هانى بن حبيب) چند اسب
و لباسى زربفت هديه داد كه پيامبر (ص) اسبها و لباس را پذيرفت، و لباس را به عباس
بن عبدالمطلب بخشيد. عباس گفت: اين را چه كنم؟ فرمود: طلاهاى آن را جدا كن و براى
مصرف زيور زنانت بده يا خرج كن و پارچه ديباى آن را بفروش و قيمتش را بگير. عباس آن
را به مردى يهودى به هشت هزار درهم فروخت. 332
اميرمؤمنان (ع) و قبول هديه
ابن ابى الحديد پس از اين كه علت رد كردن (به اصطلاح) هديه اشعث بن قيس را (در
همين قسمت بحث تفصيل آن از نظرتان مىگذرد) يادآور مىشود، مىنويسد: اميرالمؤمنين
(ع) هداياى جماعتى از ياران خود را پذيرفته است. 333
امام هفتم (ع) و قبول هديه
براى امام هفتم (ع) نيز هدايايى مىآوردند و مىپذيرفت كه يك مورد از نظرتان
مىگذرد:
يك سال هارون تعداد لباس به عنوان خلعت به على بن يقطين بخشيد كه در ميان آنها
يك لباس خز مشكى رنگ زربفت از نوع لباس ويژه خلفا به چشم مىخورد. على اكثر آن
لباسها را كه لباس گرانقيمت زربفت نيز جزو آنها بود به امام كاظم (ع) اهدا كرد و
همراه لباسها اموالى را نيز كه قبلاً طبق معمول به عنوان خمس آماده كرده بود به
محضر امام فرستاد. حضرت هم اموال و لباسها را پذيرفت، ولى آن يك لباس مخصوص را پس
فرستاد وطى نامهاى نوشت:
اين لباس را نگه دار و از دست مده؛ زيرا در حادثهاى كه برايت پيش مىآيد به
دردت مىخورد. على بن يقطين از راز رد آن لباس آگاه نشد ولى آن را حفظ كرد. اتفاقاً
روزى وى يكى از خدمتگزاران خاص خود را به علت كوتاهى در انجام وظيفه تنبيه و از
كاربركنار كرد. آن شخص كه از ارتباط على با امام كاظم (ع) و اموال و هدايايى كه او
براى حضرت مىفرستاد آگاهى داشت، از على نزد هارون سعايت كرد و گفت: او معتقد به
امامت موسى بن جعفر است و هر ساله خمس اموال خود را براى او مىفرستد. آن گاه
داستان لباسها را گواه آورد و گفت: لباس مخصوصى را كه خليفه در فلان تاريخ به او
هديه كرده بود، به موسى بن جعفر داده است. هارون از شنيدن اين خبر سخت خشمگين شد و
گفت: حقيقت جريان را بايد به دست بياورم و اگرادعاى تو راست باشد خون او را خواهم
ريخت. آن گاه بلافاصله على را احضار كرد و از آن لباس پرسش نمود. وى گفت: آن را در
يك بقچه گذاشتهام و اكنون محفوظ است. هارون گفت: فوراً آن را بياور! پسر يقطين يكى
از خدمتگزاران خود را فرستاد و گفت به فلان اطاق خانه ما برو و در فلان صندوق را
باز كن و بقچهاى را كه در داخل آن است با همان مهرى كه دارد به اين جا بياور. طولى
نكشيد كه غلام، لباس را به همان شكل كه قبلاً مهر شده بود آورد و در برابر هارون
نهاد. هارون دستور داد مهر آن را بشكنند و سر آن را باز كنند. وقتى كه بقچه را باز
كردند، ديدند همان لباس است كه هارون داده بود. خشم هارون فرو نشست و به على گفت:
بعد از اين هرگز سخن هيچ سعايت كنندهاى را درباره تو باور نخواهم كرد و آن گاه
دستور داد جايزه ارزندهاى به او دادند و دستور داد شخص سعايت كننده را صد ضربه
شلاق بزنند، پنجاه ضربه را كه زدند، زير ضربات شلاق از دنيا رفت. 334
تذكر سه نكته
از آنچه گذشت روشن شد كه پيامبر (ص) و خاندان آن حضرت هديه را مىپذيرفتند و اين
يكى از راههايى است كه دوستى را تقويت مىكند و در دين مقدس اسلام درباره آن تأكيد
زيادى شده است و گفتار و كردار خاندان وحى مؤيد اين مسأله است، ولى در اين جا تذكر
سه نكته ضرورى است:
1- عظمت انسان به پذيرفتن هديه است، هر قدر هم كه باشد. سليمان بن داوود با آن
عظمت هديه مور را كه يك پاى ملخ بيشتر نبود پذيرفت ؛ 335
2- چون قبول هديه زمينه افزايش دوستى را فراهم مىكند و اركان رفاقت را تقويت
مىنمايد، در روايات مىخوانيم از كفار، بيگانگان، آتش پرستان و كسانى كه براى
مسلمين شايسته رفاقت نيستند هديه نپذيريد. 336 چرا كه اينها دشمنان خدا هستند و
قرآن مىفرمايد: اى كسانى كه ايمان آوردهايد دشمن من و دشمن خويش را دوست خود قرار
ندهيد. شما نسبت به آنها اظهار محبت مىكنيد، در حالى كه به آنچه از حق براى شما
آمده كافر شدهاند..337
هديه گرفتن و هديه دادن به اينها يك نوع اظهار محبت و علاقه است كه در اسلام از
آن نهى شده است و سيره پيامبر اسلام نشان مىدهد كه آن حضرت از اين كار خوددارى
مىكرده است .
اين جا به چند مورد از مواردى كه پيامبر اكرم (ص) هداياى كفار و مشركين را
نپذيرفت، اشاره مىكنيم:
خوددارى پيامبر از قبول هديه كفار
1- ابوبراء عامر بن مالك بن جعفر ... نزد پيامبر (ص) آمد و براى آن حضرت دو اسب
و دو ناقه هديه آورد. پيامبر (ص) فرمود: من هديه مشرك را نمىپذيرم! و اسلام را بر
او عرضه داشت. او نه اسلام آورد و نه آن را رد كرد...338
2-... گويند ابوبراء كه پيرى فرتوت شده بود باز هم به قصد ديدار رسول خدا (ص)
آمد و از محل عيص برادرزاده خود لبيد بن ربيعه را با هديهاى كه اسبى بود به حضور
آن بزرگوار فرستاد. حضرت هديهاش را نپذيرفت و فرمود: من هديه مشركان را نمىپذيرم.
لبيد گفت: گمان نمىكردم كسى از قبيله مضر هديه ابوبراء را رد كند. پيامبر (ص)
فرمود: اگر هديه مشركان را مىپذيرفتم حتماً هديه ابوبراء را هم قبول مىكردم...339
3- در غزوه حديبيه پيامبر اكرم (ص) با همراهان خود در ناحيه ملل بودند. نزديك
غروب از آن جا حركت كرده و در ناحيه سياله نماز شام گزاردند و صبح در منطقه روحاء
بودند. در آن جا با گروههايى از مردم بنى نهد برخورد كردند كه تعدادى شتر و گوسفند
همراهشان بود.
حضرت آنها را دعوت به اسلام كرد، نپذيرفتند ولى مقدارى شير همراه مردى براى رسول
خدا فرستادند، حضرت آن را نپذيرفت و فرمود: من هديه مشركان را نمىپذيرم و دستور
داد تا آن شير را از آنها خريدند...340
4-... مردى از قبيله أسلم كه تعدادى گوسفند همراه داشت به پيامبر (ص) برخورد،
حضرت سوار بر ناقه خود بود، گفت: اى رسول خدا اين گوسفندان هديهاى است كه به شما
تقديم مىكنم. فرمود: تو از كدام قبيلهاى؟ گفت: مردى از اسلم هستم. فرمود: من هديه
مشركان را قبول نمىكنم. گفت: اى رسول خدا من به خدا و رسول او مؤمن هستم و زكات
خود را هم به بريدة بن حصيب پرداختهام. در اين هنگام بريده آمد و به پيامبر (ص)
پيوست و گفت: اين مرد راست مىگويد، او از افراد شريف قوم من است كه در صفاح زندگى
مىكند. حضرت فرمود: براى چه به نخله آمدهاى؟ گفت: امروز نوبت چراى دامهاى صفاح در
مراتع اين جا است. فرمود: مىبينى كه ما بين راه و سواره هستيم، در جعرانه پيش ما
بيا. او كنار مركب پيامبر (ص) شروع به حركت كرد و پرسيد اى رسول خدا آيا گوسفندها
را هم با خود به جعرانه بياورم؟ فرمود: خير، ولى خودت بيا تا ان شاء الله گوسفندان
ديگرى هم به تو بدهم. سپس سؤالاتى از وى كرد... او در جعرانه خدمت حضرت رسيد، رسول
خدا صد گوسفند به او داد. 341
خوددارى اميرمؤمنان (ع) از قبول هديه كفار
نصر بن مزاحم مىنويسد... وقتى حضرت على (ع)... به انبار رسيد و دهقانان آن
سرزمين به استقبال آمدند از مركبها پياده شدند و در ركابش شروع به دويدن كردند. به
آنها فرمود: پس اين چهار پايان را كه آورديد براى چيست؟ و از اين كار كه مىكنيد
(پياده شدهايد و مىدويد) چه قصدى داريد؟ گفتند: رسم و عادت ما اين است كه بدين
وسيله فرمانروايان خود را بزرگ مىداريم و آنها را احترام مىكنيم، اما اين چار
پايان پيشكش و هديه براى تو است و براى تو و مسلمانان غذا آماده كرده، براى
چارپايانتان هم علوفه بسيار فراهم آوردهايم. اميرمؤمنان (ع) فرمود: اين كه
مىگوييد رسم شماست كه فرمانروايان را اين گونه احترام كنيد، به خدا سوگند دويدن
شما براى فرمانروايان سودى ندارد، فقط شما خود را به زحمت مىاندازيد. ديگراين گونه
برخورد نكنيد، اما اگر دوست داريد چارپايان را از شما بگيريم ما آنها را به حساب
خراجتان از شما مىپذيريم. خوراكى هم كه براى ما تهيه كردهايد، خوش نداريم كه چيزى
از مال شما را جز با پرداخت بهاى آن بخوريم. گفتند: اى اميرمؤمنان ما آن رإ؛ذذّّ
ارزيابى مىكنيم و سپس بهايش را خواهيم گرفت. فرمود: اگر بهايش را معلوم نكنيد ما
به همان آذوقهاى كه خود داريم اكتفا مىكنيم .
گفتند: اى اميرمؤمنان، ما موليان و صاحب اختياران و خواجگانى نامدار از اعراب
داريم، آيا تو ما را از اين كه به ايشان پيشكش دهيم و آنان را از اين كه چيزى از ما
بپذيرند نيز منع مىكنى؟ فرمود: همه اعراب دوستداران شما هستند، اما بر هيچ يك از
مسلمانان روانيست كه پيشكش شما را بپذيرد و اگر كسى چيزى از شما به زور غصب كند به
ما خبر دهيد، گفتند: اى اميرمؤمنان ما دوست داريم كه پيشكش ما را بپذيرى. فرمود: ما
را بدان نيازى نيست. سپس به راه خود ادامه داد.! 342
رشوه هديه نما
نكته سومى كه قابل دقت مىباشد اين است كه آنچه براى انسان مىآورند هديه باشد
نه رشوه هديه نما، كه در اين صورت نبايد پذيرفت. همانگونه كه در نهجالبلاغه آمده
است؛ اميرمؤمنان (ع) اين گونه هدايا را نمىپذيرفت، كه يك نمونه از نظرتان مىگذرد:
امام پس از اين كه داستان آهن تفتيده با برادرش عقيل را بيان مىكند، مىفرمايد:
از اين سرگذشت شگفتآورتر داستان شخصى است كه نيمه شب ظرفى سرپوشيده پر از حلواى
خوش طعم و لذيذ، به درب خانه ما آورد. 343 ولى اين حلوا معجونى بود كه من از آن
متنفر شدم، گويا آن را با آب دهان مار يا استفراغش خمير كرده بودند. به او گفتم:
هديه است يا زكات يا صدقه؟ كه اين دو بر ما اهل بيت حرام است. گفت:
نه اين است و نه آن، بلكه «هديه» است. به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو گريه
كنند. آيا از طريق آيين خدا وارد شدهاى كه مرا بفريبى؟ دستگاه ادراكت به هم ريخته
يا ديوانه شدهاى؟ و يا هذيان مىگويى؟ به خدا سوگند اگر اقليمهاى هفتگانه را با
آنچه در زير آسمانهاست به من بدهند كه خداوند را با گرفتن پوست جوى از دهان
مورچهاى نافرمانى كنم، هرگز نخواهم كرد و اين دنياى شما ازبرگ جويدهاى كه در هان
ملخى باشد، نزد من خوارتر و بى ارزشتر است. على را با نعمتهاى فناپذير و لذتهاى
نابود شدنى دنيا چه كار!! از به خواب رفتن عقل و لغزشهاى قبيح به خدا پناه مىبريم
و از او يارى مىجوييم .344 اين كه آن حضرت هديه را نپذيرفت، به خاطر شناختى بود كه
از او داشت و مىدانست هدف وى غرض دنيوى است وگرنه اخلاق كريمانه و صفات نيك امام
اجازه آن را نمىداد كه اگر كسى هديهاى آورد، دست رد بر سينهاش بزند. چون قبول
هديه (همان گونه كه گذشت) از نظر اسلام ايرادى ندارد.