منابع مالى اهل بيت (ع)

نورالله على دوست خراسانى

- ۱۰ -


تجارت ازمنابع مالى اهل بيت (ع)

يكى ديگر از منابع مالى اهل بيت (ع) تجارت است .

تجارت يكى از امور مهم و حياتى اقوام و ملل بوده و هست و كسانى كه عهده‏دار اين كار مى‏شوند بايد واجد شرايطى باشند كه در اسلام بيان شده است تا بتوانند بخوبى از عهده مسؤوليت خطير اين امر مهم تا حد امكان بربيايند چرا كه در آيين مقدس اسلام روى امر تجارت و بازرگانى و نوع آن و نيز شرايط تاجر و بازرگان دقت زيادى به عمل آمده و دستورهاى فراوانى صادر شده است تا آن جا كه رسول گرامى اسلام (ص) تاجر را در لغزشگاه حساس و دقيقى دانسته كه با كمترين خطا و ناروايى در عمل در پرتگاه دوزخ خواهد افتاد. حضرت فرمود: تاجر و بازرگان تباهكار است و تبهكار در آتش است. مگر اين كه به راستى و درستى بگيرد و به راستى و درستى بپردازد. 294 و اميرمؤمنان (ع) فرمود: تاجر تبهكار است و تبهكار جايش دوزخ، جز آن كه به حق بدهد و به حق بگيرد. 295

لازمه حق دادن و حق گرفتن آشنايى با حق است و تمييز دادن بين حق و باطل، و كسانى كه اين تشخيص را نداشته باشند چگونه مى‏توانند آن را رعايت كنند، چون ملاك تجارت در اسلام نه بهتر پول درآوردن است و نه ثروت اندوزى، بلكه مردمى انديشيدن، و بهتر رعايت كردن حال ملت بينوا و ضعيف است. از اين رو قبل از شروع اين بحث به اهميت تجارت از ديدگاه آيات و روايات مى‏پردازيم، سپس به نكاتى كه بايد مورد توجه قرار گيرد اشاره مى‏كنيم، بدين جهت كه ائمه (ع) اين گونه تجارت مى‏كردند و تمام اين شرايط در نظر گرفته مى‏شد.

تجارت از ديدگاه قرآن‏

در آيه‏اى از قرآن مسافرت براى كسب و كار و تجارت هم رديف جهاد ذكر شده است، آن جا كه مى‏فرمايد:

آن مقدار از قرآن كه براى شما ميسر است تلاوت كنيد. او مى‏داند به زودى گروهى از شما بيمار مى‏شوند و گروهى ديگر براى به دست آوردن فضل الهى (و كسب روزى) به سفر مى‏روند و گروهى ديگر در راه خدا جهاد مى‏كنند. پس آن مقدار كه براى شما ممكن است از آن تلاوت كنيد. 296 اين دليل بر اهميت تجارت و مسافرت براى كسب و كار است، از اين رو بعضى گفته‏اند از اين آيه استفاده مى‏شود؛ تلاش براى معاش هم رديف جهاد در راه خداست و اين نشان مى‏دهد كه اسلام براى اين موضوع اهميت زيادى قائل است كه جهاد اقتصادى بخشى از «جهاد» با دشمن است .

در جاى ديگر مى‏فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد از قسمتهاى پاكيزه اموالى كه (از طريق تجارت) به دست آورده‏ايد... انفاق كنيد. 297

و نيز مى‏فرمايد: هنگامى كه نماز جمعه پايان گرفت در زمين پراكنده شويد و از فضل الهى طلب كنيد...298

تجارت از ديدگاه روايات‏

پيامبر اكرم (ص) فرمود:

نه قسمت از ده بخش روزى در تجارت و بازرگانى و يك قسمت ديگر آن در گوسفند و گله‏دارى است. 299

امام صادق (ع) فرمود:

... از تجارت دست برنداريد تا خوار نشويد، تجارت كنيد خدا به شما بركت مى‏دهد. 300

پيامبر (ص) و تجارت‏

پيامبر اكرم (ص) تجارت مى‏كرد كه در اين باره چند حديث از نظرتان مى‏گذرد:

شخصى به نام اسباط بن سالم مى‏گويد: خدمت امام صادق (ع) رسيديم، حضرت حال عمر بن مسلم را پرسيد و فرمود: چه مى‏كند؟ گفتم او مرد شايسته‏اى است، اما تجارت را ترك كرده است. امام (ع) سه بار فرمود: كار شيطان است، آيا او نمى‏داند كه پيغمبر خدا كالاى كاروانى را كه از شام آمده بود خريد و از آن معامله چندان سودى برد كه قرض خود را پرداخت كرد و آنچه را زياد آمد ميان بستگانش قسمت كرد.

آن گاه حضرت اين آيه را تلاوت كرد كه خداوند مى‏فرمايد:

مردانى كه نه تجارت و نه معامله، آنها را از ياد خدا و برپاداشتن نماز و اداى زكات غافل نمى‏كند. 301

سپس امام صادق (ع) فرمود: قصه سرايان مى‏گويند اين آيه در ستايش كسانى است كه تجارت نمى‏كنند. اينان دروغ گفته‏اند، چرا كه اين آيه در شأن كسانى است كه مشغول بودن به تجارت ايشان را از اداى نماز اول وقت باز نمى‏داشت. پس از آن حضرت فرمود: اينها از كسانى كه به نماز حاضر شوند و تجارت نكنند برترند. 302

در حديث ديگرى آمده است: اسباط بن سالم مى‏گويد: روزى در خدمت امام صادق (ع) بودم. حضرت از حال شخصى به نام معاذ كرباس فروش سؤال كرد، گفته شد تجارت را ترك كرده است. فرمود: اين كار شيطان است، زيرا هر كس داد و ستد را ترك كند دو ثلث عقل (معاش) خود را از دست داده است. آيا نمى‏داند كه رسول خدا (ص) هنگامى كه كاروان شترى از شام رسيد از آنان جنس خريدارى كرد و معامله كرد و سودى برد و قرض خود را ادا كرد. 303

امام صادق (ع) و تجارت‏

محمد بن عذافر از پدرش نقل كرده كه گفت: امام صادق (ع) هفتصد دينار به من سپرد و فرمود: اين را به كار بند و بدان كه من از روى حرص به مال اين كار را نكردم،بلكه دوست دارم كه خداوند متعال مرا ببيند كه مى‏خواهم از فضل او بهره‏مند گردم. عذافر مى‏گويد: آن مال صد دينار سود كرد. در هنگام طواف به آن حضرت عرض كردم كه خداوند مال را صد دينار بهره داد. فرمود: جزء سرمايه‏ام قرار ده.304

مرحوم كلينى اين حديث را همين گونه نقل كرده ولى، در روايت ديگرى به همين مضمون حديث ديگرى را چنين نقل مى‏كند كه محمد بن عذافر گفت: امام صادق (ع) هزار و هفتصد دينار به پدرم داد و فرمود با اين پول تجارت كن، بعد فرمود: من ميلى در سود آن ندارم... من رفتم در آن معامله صد دينار سود بردم. وقتى خدمت حضرت رسيدم و عرض كردم كه اين مقدار استفاده كردم، امام خيلى خوشحال شد و به من فرمود: آن را جزء سرمايه‏ام قرار ده. ابن عذافر مى‏گويد: پدرم مرد و مال امام صادق (ع) نزد او بود. حضرت به من نامه‏اى نوشت و دعا كرد. سپس يادآور شد كه من نزد «ابى محمد» هزار و هشتصد دينار دارم. اين پول را به خاطر تجارت به او دادم بودم، پول را به عمربن يزيد بپرداز. مى‏گويد در دفتر پدرم نگاه كردم ديدم نوشته بود كه هزار و هفتصد دينار از ابى موسى (امام صادق (ع)) پيش من است كه با اين پول تجارت كردم و صد دينار سود آن شد كه عبدالله بن سنان و عمربن يزيد از اين قضيه اطلاع دارند. 305

خوددارى امام صادق (ع) از دريافت سود غير عادلانه‏

عائله امام صادق (ع) و هزينه زندگى آن حضرت زياد شده بود. امام به فكر افتاد كه از طريق كسب و تجارت عايداتى به دست آورد تا جواب مخارج خانه را بدهد. از اين رو هزار دينار فراهم كرد و به غلام خويش كه «مصادف» نام داشت، فرمود: اين هزار دينار را بگير و آماده تجارت و مسافرت به مصر باش. مصادف رفت و با آن پول از نوع متاعى كه به مصر حمل مى‏شد خريد و با كاروانى از تجار به طرف مصر حركت كرد همين كه نزد مصر رسيدند قافله ديگرى از تجار كه از مصر خارج شده بود به آن برخورد كرد. اوضاع و احوال را از يكديگر پرسيدند. پس از گفت و گو بازرگانان مدينه متوجه شدند متاعى كه مصادف و كاروانيان به طرف مصر مى‏برند كالايى است كه مورد نياز همه مردم مصر است و از اين نوع متاع در مصر پيدا نمى‏شود و بازار خوبى براى فروختن پيدا كرده است و مردم چاره‏اى ندارند جز اين كه به هر قيمتى كه هست آن را خريدارى كنند. صاحبان متاع از شنيدن اين موضوع خوشحال شدند و همان لحظه با يكديگر سوگند يادكردند و هم عهد شدند كه به سودى كمتر از صد در صد نفروشند و از هر دينارى يك دينار منفعت ببرند. وارد مصر شدند و وقتى متوجه شدند مردم نياز شديدى به اين كالاى كمياب دارند، طبق عهدى كه با هم بسته بودند (بازار سياه به وجود آوردند) و به كمتر از دو برابر قيمتى كه براى خود آنها تمام شده بود نفروختند. مصادف با هزار دينار سود خالص به مدينه برگشت و (خوشحال) به حضور امام صادق (ع) رسيد و دو كيسه كه هر كدام هزار دينار داشت جلوى امام گذاشت. (و وقتى كه امام از او سؤال كرد اينها چيست) گفت جانم فدايت باد. يكى از اين دو كيسه سرمايه‏اى است كه شما به من داديد و ديگرى (كه مساوى اصل سرمايه است) سود خالصى است كه به دست آمده است. امام صادق (ع) فرمود: سود زيادى برده‏ايد، ولى چطور شد كه توانستيد اين قدر سود ببريد؟ مصادف قضيه مطلع شدن از كميابى مال التجاره را در مصر و هم قسم شدن كاروانيان را بيان كرد.امام (ع) فرمود: سبحان الله شما سوگند ياد كرديد كه در ميان مردمى كه مسلمان‏اند به كمتر از سود خالص مساوى اصل سرمايه نفروشيد؟ من چنين تجارت و سودى را هرگز نمى‏خواهم. سپس امام يكى از دو كيسه را برداشت و فرمود: اين سرمايه من و به آن يكى ديگر دست نزد و فرمود: «من به آن كارى ندارم و نيازى به اين سود نيست.» آن گاه فرمود: «اى مصادف، شمشير زدن از كسب حلال آسان‏تر است». 306

عبيدالله بن على حلبى و محمد حلبى مى‏گويند براى امام صادق (ع) متاعى از مصر آوردند. حضرت غذايى آماده كرد و تجار را دعوت كرد. وقتى آمدند، امام فرمود: اين كالا را مى‏فروشم. گفتند: ما كالاى شما را با سود ده دوازده مى‏خريم. امام صادق (ع) فرمود: سود ده دوازده در مجموع به چه مبلغى مى‏رسد؟ گفتند: در هر ده هزار درهم دو هزار درهم سود مى‏دهيم. فرمود: اين متاع را به دوازده هزار درهم به شما مى‏فروشم. 307

امام جواد (ع) و تجارت

براى امام جواد (ع) كالاى بزازى كه قيمت زيادى هم داشت مى‏آوردند، در بين راه ناپديد شد (راهزنان آن را دزديدند.) كسى كه اين بار را مى‏آورد نامه‏اى به امام نوشت و خبر را به اطلاع حضرت رساند. امام (ع) در پاسخ نامه او به خط خويش نوشت: جانها و اموال ما از مواب گواراى خدا است و عاريه‏هايى است كه به دست ما به امانت سپرده است. پس تا وقتى كه از آنها استفاده شود موجب سرور و شادكامى است و آنچه از آن گرفته شود اجر و پاداش به دنبال دارد پس هر كس بى‏تابى و جزعش بر صبرش غالب شود اجرش تباه مى‏شود و ما از اين امر به خدا پناه مى‏بريم. 308

تحف و هدايا براى اهل بيت (ع)

يكى ديگر از منابع مالى اهل بيت (ع) هديه‏ها و تحفه‏هايى بود كه مردم براى آنها مى‏آوردند و آنان نيز مى‏پذيرفتند، چرا كه هديه بردن و پذيرفتن آن، يكى از طرق نفوذ در دلها و جلب محبت مردم است. از آن جا كه رعايت اين مسائل سبب استحكام پيوند و ارتباط مردم با يكديگر مى‏شود.

اهميت هديه از ديدگاه روايات‏

پيامبر اكرم (ص) فرمود:

هديه بردن براى دوستان كينه‏ها را برطرف مى‏سازد و دوستى ايجاد مى‏كند و برادرى را تجديد مى‏نمايد. به يكديگر هديه بدهيد تا پيوند محبت در ميان شما برقرار گردد. 309

البته گرچه هديه يكى از راههايى است كه دوستى را تقويت مى‏كند، اما توجه به اين نكته هم لازم است كه هنگام هديه بردن نبايد خود را به زحمت انداخت و هر كس هديه‏اى آورد گرچه كم باشد بايد با ديده احترام بدان نگاه كرد.

رسول گرامى اسلام فرمود: اگر يك پاچه گوسفند برايم هديه آورند، آن را مى‏پذيرم. 310

پيامبر (ص) و قبول هديه‏

هدايايى را كه خدمت پيامبر (ص) مى‏آوردند مى‏پذيرفت، گرچه اندك بود. ولى صدقات را نمى‏پذيرفت و از علايم و نشانه‏ايى كه سلمان فارسى براى پذيرفتن اسلام در پيامبر جست و جو مى‏كرد همين بود؛ زيرا شنيده بود آن حضرت هديه را قبول، ولى صدقه را رد مى‏كند.

مؤلف تفسيربرهان قضيه سفر پيامبر (ص) به طائف و داستان عداس را به طور مختصر نقل كرده و افزوده است كه عتبه و شيبه به غلام خود «عداس» دستور دادند كه مقدارى انگور و ظرف آب براى آن مردى كه در زير سايه شاخه‏هاى انگور نشسته، ببر و او از تو سؤال خواهد كرد هديه است يا صدقه؟ اگر بگويى صدقه است نخواهد پذيرفت بلكه بگو هديه است. عداس آمد و ظرف انگور را جلوى پيامبر گذاشت. حضرت سؤال كرد هديه است يا صدقه. گفت: هديه است. سپس پيغمبر بسم الله گفت و ميل فرمود...311

ابن ابى الحديد هم مى‏نويسد پيامبر هديه را مى‏پذيرفت. 312

بنابراين پيامبر (ص) هدايا را مى‏پذيرفت و اين يكى از منابع مالى آن حضرت بود.

در اين باره كه پيامبر هديه را قبول، ولى صدقه را رد مى‏كرد، روايات فراوان ديگرى نيز رسيده است كه به چند مورد اكتفا مى‏شود. امام باقر (ع) فرمود: رسول خدا (ص) هديه را قبول مى‏كرد ولى صدقه را نمى‏پذيرفت. 313

در حديث ديگرى آمده است: رسول خدا (ص) هديه را مى‏پذيرفت، گرچه جرعه شير بود، اما صدقه را نمى‏خورد. 314

همچنين نقل شده است گروهى از قبيله بكر بن وائل به حضور پيامبر رسيدند. در بين آنان كسى بود به نام عبدالله بن اسود... كه در يمامه سكونت داشت. او اموال خود را در يمامه فروخت و با اين گروه به مدينه مهاجرت كرد. عبدالله با انبانى خرما خدمت رسول خدا رسيد آن حضرت براى او از خدا بركت خواست. 315

در حديثى از ابى هريره نقل شده است كه همواره وقتى غذايى براى پيامبر مى‏آوردند، سؤال مى‏كرد هديه است يا صدقه؟ و اگر گفته مى‏شد صدقه است، خودش نمى‏خورد و به اصحابش مى‏فرمود بخوريد. و اگر مى‏گفتند هديه است، با آنها شروع به خوردن مى‏كرد. سلمان فارسى مى‏گويد كاسه بزرگى از نان و گوشت نزد پيامبر آوردم. فرمود: سلمان اين چيست؟ گفتم: صدقه است نخورد و به اصحابش فرمود بخوريد. آن گاه ظرف ديگرى از نان و گوشت خدمتش آوردم، فرمود: سلمان اين چيست؟ گفتم: هديه است. پس از آن خورد و فرمود ما هديه مى‏خوريم ولى صدقه نمى‏خوريم. 316 عسقلانى نيز به همين مضمون حديثى را از ابوعمير نقل مى‏كند كه مى‏گفت: يك روز خدمت پيغمبر اكرم (ص) نشسته بودم، مردى طبق خرمايى آورد. حضرت سؤال كرد صدقه است يا هديه؟ گفت: صدقه. حضرت ظرف خرما را پيش مرد گذاشت. حسن بن على كه در برابر حضرت بود خرمايى را برداشت و در دهان گذاشت. وقتى رسول خدا (ص) متوجه شد، انگشت در دهان حسن كرد و خرما را بيرون آورد و دور انداخت و فرمود ما آل محمد صدقه نمى‏خوريم. 317

هرقل (پادشاه روم) مردى از غسان را به حضور پيامبر (ص) فرستاده بود كه صفات و علامات آن حضرت را ببيند، به سرخى مخصوص ميان دو چشم آن حضرت و به مهر نبوت كه ميان دو كتف اوست نگاه كند و بررسى كند كه آن حضرت صدقه نمى‏پذيرد... 318

عبدالرحمان بن حارث از قول پدر بزرگ خود و او هم از ابورهم غفارى نقل مى‏كرد كه گفته است وقتى پيامبر اكرم (ص) به ابواء آمد، ايماءبن رحضه چند گوساله پروار و صد گوسفند و دو شتر كه شير حمل مى‏كردند به ايشان اهدا كرد و آنها را به وسيله پسر خود خفاف بن ايماء فرستاده بود. خفاف چون به حضور رسول خدا (ص) رسيد، به آن حضرت گفت: پدرم اين پرواريها و شير را به حضورتان تقديم داشته است. پيامبر (ص) از او پرسيد شما از چه وقتى به اين جا آمديد؟ گفت: به تازگى، زيرا آب منطقه خودمان خشك شد و ما دام‏ها را براى چرا به اين منطقه آورديم. حضرت سؤال كرد اين سرزمين چگونه است؟ گفت: شترها سير مى‏شوند، بزها و گوسفندها كه معلوم است. پيامبر (ص) هديه او را پذيرفت و دستور داد تا گوسفندها را ميان اصحاب تقسيم كنند و شير را هم در ظرف بزرگى ريختند كه همگى آشاميدند تا تمام شد و پيامبر (ص) براى آنها دعا و تقاضاى بركت فرمود.

ابوجعفر غفارى از قول اسيد بن اسيد نقل كرد كه روزى از طرف قبيله ودّان سه چيز به رسول خدا (ص) اهدإ؛ شد: مقدارى خوراكى و چند گياه معطر و مقدارى خيار نوبر.

پيامبر (ص) شروع به خوردن خيار و گياه‏هاى معطر كرد و بسيار خوشش آمد. دستور فرمود: براى ام سلمه هم مقدارى ببرند. پيامبر (ص) اين هديه را پسنديد و ام سلمه آن را به همراهان خود نشان مى‏داد كه نوبرانه بود. 319 معاويه مى‏گفته است: در ابواء ديدم رسول خدا (ص) نخود پوست كنده مى‏خورد كه از ودان به آن حضرت هديه كرده بودند. 320

واقدى مى‏نويسد: وقتى پيامبر (ص) وارد حديبيه شد عمرو بن سالم و بسر بن سفيان كه هر دو از قبيله خزاعه بودند، تعدادى گوسفند و چند پروارى به آن حضرت هديه كردند. عمرو بن سالم به سعد بن عباده هم كه دوست او بود چند پروارى اهدا كرد. سعد گوسفندها را به حضور پيامبر (ص) آورد و گفت كه آنها را عمرو به او هديه كرده است. حضرت فرمود اينهايى هم كه مى‏بينى عمرو به ما هديه كرده است. خداوند به او بركت بدهد. آن‏گاه پيامبر اكرم (ص) دستور داد تا پروارها را كشتند و در ميان اصحاب تقسيم كردند. ام سلمه همسر رسول خدا (ص) كه در اين سفر همراه حضرت بود، مى‏گويد از گوشت پرواريها به ما هم همان قدر رسيد كه به هر يك از مردم. همچنين در قسمتى از يك ميش هم ما شريك بوديم و كسى هم كه هدايا را آورد غلامى از بنى خزاعه بود... 321

شخصى به نام عبيد بن ياسر، اسبى گرانقيمت و اصيل را كه نامش مراوح بود به رسول خدا هديه كرد و گفت اى رسول خدا با اين اسب مسابقه بده. آن حضرت در تبوك مسابقه‏اى ترتيب داد كه همان اسب برنده شد و رسول خدا (ص) اسب را از او پذيرفتند...322

نمونه‏اى ديگر از قبول هديه توسط پيامبر (ص)

دميرى مى‏نويسد: رسول اكرم (ص) مرد عربى را ديد كه در نماز خود دعاى مى‏خواند و مضامين بسيار عالى و پر معنايى را به پيشگاه الهى عرضه مى‏كند... سخنان عميق و پر مغز آن مرد كه حاكى از مراتب معرفت و كمال ايمانش بود در پيغمبر تأثير كرد. پيغمبر شخصى بر او گمارد و دستور داد وقتى عرب از نماز فارغ شد او را نزد من بياور. آن گاه كه نمازش تمام شد او را به خدمت پيامبر (ص) آورد رسول خدا (ص) قطعه طلايى را كه به آن حضرت هديه داده بودند به او بخشيد و فرمود: از كدام قبيله‏اى؟ عرض كرد از بنى عامر بن صعصعه. فرمود: آيا مى‏دانى چرا اين طلا را به تو بخشيدم؟ گفت: بخاطر خويشاوندى كه بين من و توست، حضرت فرمود: بى‏ترديد براى خويشاوندى حقى است ولى اين طلا را از آن جهت به تو بخشيدم كه در پيشگاه الهى خداى را به نيكى و شايستگى ثنا گفتى. 323

هداياى زمامداران به پيامبر (ص)

با قرار داد صلح ده ساله «حديبيه»، پيامبر اسلام و مسلمانان از تجاوز نظامى و لشكركشى قريش آسوده خاطر شدند و رسول خدا را فرصتى به دست آمد كه پادشاهان و زمامداران عربستان و كشورهاى مجاور عربسستان را به سوى اسلام دعوت كند و از اصحاب خود كسانى را به سفارت نزد آنان فرستاد. نامه‏هاى پادشاهان بزرگ در ذى حجه سال ششم يا محرم سال هفتم فرستاد شد و به تصريح صاحب طبقات در يك روز از محرم سال هفتم، شش سفير با شش نامه از مدينه رهسپار شدند. يكى از نامه‏ها را پيامبر اكرم (ص) توسط حاطب بن ابى بلتعه براى مقوقس پاداشاه اسكندريه كه به منظور دعوت او (مقوقس) به قبول اسلام نگارش يافته بود به وى رسانيد. او وقتى نامه را خواند از در احترام و ادب سخن گفت و آن را در حقه‏اى از عاج نهاد و مهر كرد و به يكى از زنان خود سپرد و سپس به رسول خدا نامه‏اى بدين مضمون نوشت: «دانسته بودم كه پيامبرى باقى مانده است، اما گمان مى‏كردم كه در شام ظاهر مى‏شود. اكنون فرستاده‏ات را گرامى داشتم و دو كنيز پر ارزش و جامه‏اى و استرى براى سوارى خودت فرستادم.» 324 رسول خدا پيشكشى او را پذيرفت و دو كنيز را هم كه يكى «ماريه قبطيه» 325 و ديگرى «شيرين» و نيز استر سفيدى را كه نامش «دلدل» بود قبول كرد و فرمود: ناپاك، در گذشتن از پادشاهى اش بخل ورزيد با اين كه پادشاهى او را دوامى نيست. 326

هداياى جبله بن أيهم‏

رسول خدا (ص) نامه‏اى هم به جبلة بن أيهم پادشاه «غسان» نوشت و او را به قبول اسلام دعوت كرد. «جبله» اسلام آورد. نامه‏اى مشتمل بر اظهار اسلام و انقياد نسبت به رسول خدا نوشت. هديه‏اى را هم تقديم داشت. 327

هداياى نجاشى 328

رسول خدا (ص) نامه‏هايى را هم به نجاشى نوشت كه دو نامه را توسط عمروبن أمية ضمرى، نخستين سفيرى كه از مدينه بيرون رفت، فرستاد.

در يكى از آن دو نامه رسول خدا (ص) او را به اسلام دعوت كرده و آياتى از قرآن مجيد را براى او نوشته بود. «نجاشى» نامه رسول خدا را گرفت، و روى چشم گذاشت. از تخت خود فرود آمد و از روى فروتنى نشست و اسلام آورد و گفت: اگر مى‏توانستم نزد وى مى‏رفتم. آن گاه پاسخ نامه را مبنى بر اجابت دعوت و تصديق به رسالت و اسلام آوردن بر دست «جعفر بن ابيطالب» به رسول خدا نوشت 329.نجاشى با جواب نامه پيامبر هداياى زيادى براى آن حضرت فرستاد. 330

هداياى نمايندگان دارى‏ها 331به پيامبر (ص)

همان گونه كه در بخش اول يادآور شديم، هيأتهاى نمايندگانى قبايل مختلف عرب براى اظهار اسلام و اعلام انقياد قبايل خويش به حضور رسول اكرم (ص) شرفياب مى‏شدند و مورد لطف و محبت او قرار مى‏گرفتند و آن حضرت هدايا و جوايز به آنان عنايت مى‏كرد كه نمونه‏هايى از آن گذشت .

بعضى از نمايندگان قبايل نيز بودند كه وقتى خدمت آن حضرت مى‏رسيدند، هدايايى براى او مى‏آوردند كه يك مورد از نظرتان مى‏گذرد.

... هنگام بازگشت پيامبر (ص) از تبوك، نمايندگان دارى‏ها كه ده نفر بودند به حضور پيامبر (ص) آمدند... و همگى اسلام آوردند. يكى از آنان (هانى بن حبيب) چند اسب و لباسى زربفت هديه داد كه پيامبر (ص) اسبها و لباس را پذيرفت، و لباس را به عباس بن عبدالمطلب بخشيد. عباس گفت: اين را چه كنم؟ فرمود: طلاهاى آن را جدا كن و براى مصرف زيور زنانت بده يا خرج كن و پارچه ديباى آن را بفروش و قيمتش را بگير. عباس آن را به مردى يهودى به هشت هزار درهم فروخت. 332

اميرمؤمنان (ع) و قبول هديه

ابن ابى الحديد پس از اين كه علت رد كردن (به اصطلاح) هديه اشعث بن قيس را (در همين قسمت بحث تفصيل آن از نظرتان مى‏گذرد) يادآور مى‏شود، مى‏نويسد: اميرالمؤمنين (ع) هداياى جماعتى از ياران خود را پذيرفته است. 333

امام هفتم (ع) و قبول هديه

براى امام هفتم (ع) نيز هدايايى مى‏آوردند و مى‏پذيرفت كه يك مورد از نظرتان مى‏گذرد:

يك سال هارون تعداد لباس به عنوان خلعت به على بن يقطين بخشيد كه در ميان آنها يك لباس خز مشكى رنگ زربفت از نوع لباس ويژه خلفا به چشم مى‏خورد. على اكثر آن لباسها را كه لباس گرانقيمت زربفت نيز جزو آنها بود به امام كاظم (ع) اهدا كرد و همراه لباسها اموالى را نيز كه قبلاً طبق معمول به عنوان خمس آماده كرده بود به محضر امام فرستاد. حضرت هم اموال و لباسها را پذيرفت، ولى آن يك لباس مخصوص را پس فرستاد وطى نامه‏اى نوشت:

اين لباس را نگه دار و از دست مده؛ زيرا در حادثه‏اى كه برايت پيش مى‏آيد به دردت مى‏خورد. على بن يقطين از راز رد آن لباس آگاه نشد ولى آن را حفظ كرد. اتفاقاً روزى وى يكى از خدمتگزاران خاص خود را به علت كوتاهى در انجام وظيفه تنبيه و از كاربركنار كرد. آن شخص كه از ارتباط على با امام كاظم (ع) و اموال و هدايايى كه او براى حضرت مى‏فرستاد آگاهى داشت، از على نزد هارون سعايت كرد و گفت: او معتقد به امامت موسى بن جعفر است و هر ساله خمس اموال خود را براى او مى‏فرستد. آن گاه داستان لباسها را گواه آورد و گفت: لباس مخصوصى را كه خليفه در فلان تاريخ به او هديه كرده بود، به موسى بن جعفر داده است. هارون از شنيدن اين خبر سخت خشمگين شد و گفت: حقيقت جريان را بايد به دست بياورم و اگرادعاى تو راست باشد خون او را خواهم ريخت. آن گاه بلافاصله على را احضار كرد و از آن لباس پرسش نمود. وى گفت: آن را در يك بقچه گذاشته‏ام و اكنون محفوظ است. هارون گفت: فوراً آن را بياور! پسر يقطين يكى از خدمتگزاران خود را فرستاد و گفت به فلان اطاق خانه ما برو و در فلان صندوق را باز كن و بقچه‏اى را كه در داخل آن است با همان مهرى كه دارد به اين جا بياور. طولى نكشيد كه غلام، لباس را به همان شكل كه قبلاً مهر شده بود آورد و در برابر هارون نهاد. هارون دستور داد مهر آن را بشكنند و سر آن را باز كنند. وقتى كه بقچه را باز كردند، ديدند همان لباس است كه هارون داده بود. خشم هارون فرو نشست و به على گفت: بعد از اين هرگز سخن هيچ سعايت كننده‏اى را درباره تو باور نخواهم كرد و آن گاه دستور داد جايزه ارزنده‏اى به او دادند و دستور داد شخص سعايت كننده را صد ضربه شلاق بزنند، پنجاه ضربه را كه زدند، زير ضربات شلاق از دنيا رفت. 334

تذكر سه نكته‏

از آنچه گذشت روشن شد كه پيامبر (ص) و خاندان آن حضرت هديه را مى‏پذيرفتند و اين يكى از راه‏هايى است كه دوستى را تقويت مى‏كند و در دين مقدس اسلام درباره آن تأكيد زيادى شده است و گفتار و كردار خاندان وحى مؤيد اين مسأله است، ولى در اين جا تذكر سه نكته ضرورى است:

1- عظمت انسان به پذيرفتن هديه است، هر قدر هم كه باشد. سليمان بن داوود با آن عظمت هديه مور را كه يك پاى ملخ بيشتر نبود پذيرفت ؛ 335

2- چون قبول هديه زمينه افزايش دوستى را فراهم مى‏كند و اركان رفاقت را تقويت مى‏نمايد، در روايات مى‏خوانيم از كفار، بيگانگان، آتش پرستان و كسانى كه براى مسلمين شايسته رفاقت نيستند هديه نپذيريد. 336 چرا كه اينها دشمنان خدا هستند و قرآن مى‏فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد دشمن من و دشمن خويش را دوست خود قرار ندهيد. شما نسبت به آنها اظهار محبت مى‏كنيد، در حالى كه به آنچه از حق براى شما آمده كافر شده‏اند..337

هديه گرفتن و هديه دادن به اينها يك نوع اظهار محبت و علاقه است كه در اسلام از آن نهى شده است و سيره پيامبر اسلام نشان مى‏دهد كه آن حضرت از اين كار خوددارى مى‏كرده است .

اين جا به چند مورد از مواردى كه پيامبر اكرم (ص) هداياى كفار و مشركين را نپذيرفت، اشاره مى‏كنيم:

خوددارى پيامبر از قبول هديه كفار

1- ابوبراء عامر بن مالك بن جعفر ... نزد پيامبر (ص) آمد و براى آن حضرت دو اسب و دو ناقه هديه آورد. پيامبر (ص) فرمود: من هديه مشرك را نمى‏پذيرم! و اسلام را بر او عرضه داشت. او نه اسلام آورد و نه آن را رد كرد...338

2-... گويند ابوبراء كه پيرى فرتوت شده بود باز هم به قصد ديدار رسول خدا (ص) آمد و از محل عيص برادرزاده خود لبيد بن ربيعه را با هديه‏اى كه اسبى بود به حضور آن بزرگوار فرستاد. حضرت هديه‏اش را نپذيرفت و فرمود: من هديه مشركان را نمى‏پذيرم. لبيد گفت: گمان نمى‏كردم كسى از قبيله مضر هديه ابوبراء را رد كند. پيامبر (ص) فرمود: اگر هديه مشركان را مى‏پذيرفتم حتماً هديه ابوبراء را هم قبول مى‏كردم...339

3- در غزوه حديبيه پيامبر اكرم (ص) با همراهان خود در ناحيه ملل بودند. نزديك غروب از آن جا حركت كرده و در ناحيه سياله نماز شام گزاردند و صبح در منطقه روحاء بودند. در آن جا با گروه‏هايى از مردم بنى نهد برخورد كردند كه تعدادى شتر و گوسفند همراهشان بود.

حضرت آنها را دعوت به اسلام كرد، نپذيرفتند ولى مقدارى شير همراه مردى براى رسول خدا فرستادند، حضرت آن را نپذيرفت و فرمود: من هديه مشركان را نمى‏پذيرم و دستور داد تا آن شير را از آنها خريدند...340

4-... مردى از قبيله أسلم كه تعدادى گوسفند همراه داشت به پيامبر (ص) برخورد، حضرت سوار بر ناقه خود بود، گفت: اى رسول خدا اين گوسفندان هديه‏اى است كه به شما تقديم مى‏كنم. فرمود: تو از كدام قبيله‏اى؟ گفت: مردى از اسلم هستم. فرمود: من هديه مشركان را قبول نمى‏كنم. گفت: اى رسول خدا من به خدا و رسول او مؤمن هستم و زكات خود را هم به بريدة بن حصيب پرداخته‏ام. در اين هنگام بريده آمد و به پيامبر (ص) پيوست و گفت: اين مرد راست مى‏گويد، او از افراد شريف قوم من است كه در صفاح زندگى مى‏كند. حضرت فرمود: براى چه به نخله آمده‏اى؟ گفت: امروز نوبت چراى دامهاى صفاح در مراتع اين جا است. فرمود: مى‏بينى كه ما بين راه و سواره هستيم، در جعرانه پيش ما بيا. او كنار مركب پيامبر (ص) شروع به حركت كرد و پرسيد اى رسول خدا آيا گوسفندها را هم با خود به جعرانه بياورم؟ فرمود: خير، ولى خودت بيا تا ان شاء الله گوسفندان ديگرى هم به تو بدهم. سپس سؤالاتى از وى كرد... او در جعرانه خدمت حضرت رسيد، رسول خدا صد گوسفند به او داد. 341

خوددارى اميرمؤمنان (ع) از قبول هديه كفار

نصر بن مزاحم مى‏نويسد... وقتى حضرت على (ع)... به انبار رسيد و دهقانان آن سرزمين به استقبال آمدند از مركبها پياده شدند و در ركابش شروع به دويدن كردند. به آنها فرمود: پس اين چهار پايان را كه آورديد براى چيست؟ و از اين كار كه مى‏كنيد (پياده شده‏ايد و مى‏دويد) چه قصدى داريد؟ گفتند: رسم و عادت ما اين است كه بدين وسيله فرمانروايان خود را بزرگ مى‏داريم و آنها را احترام مى‏كنيم، اما اين چار پايان پيشكش و هديه براى تو است و براى تو و مسلمانان غذا آماده كرده، براى چارپايانتان هم علوفه بسيار فراهم آورده‏ايم. اميرمؤمنان (ع) فرمود: اين كه مى‏گوييد رسم شماست كه فرمانروايان را اين گونه احترام كنيد، به خدا سوگند دويدن شما براى فرمانروايان سودى ندارد، فقط شما خود را به زحمت مى‏اندازيد. ديگراين گونه برخورد نكنيد، اما اگر دوست داريد چارپايان را از شما بگيريم ما آنها را به حساب خراجتان از شما مى‏پذيريم. خوراكى هم كه براى ما تهيه كرده‏ايد، خوش نداريم كه چيزى از مال شما را جز با پرداخت بهاى آن بخوريم. گفتند: اى اميرمؤمنان ما آن رإ؛ذذّّ ارزيابى مى‏كنيم و سپس بهايش را خواهيم گرفت. فرمود: اگر بهايش را معلوم نكنيد ما به همان آذوقه‏اى كه خود داريم اكتفا مى‏كنيم .

گفتند: اى اميرمؤمنان، ما موليان و صاحب اختياران و خواجگانى نامدار از اعراب داريم، آيا تو ما را از اين كه به ايشان پيشكش دهيم و آنان را از اين كه چيزى از ما بپذيرند نيز منع مى‏كنى؟ فرمود: همه اعراب دوستداران شما هستند، اما بر هيچ يك از مسلمانان روانيست كه پيشكش شما را بپذيرد و اگر كسى چيزى از شما به زور غصب كند به ما خبر دهيد، گفتند: اى اميرمؤمنان ما دوست داريم كه پيشكش ما را بپذيرى. فرمود: ما را بدان نيازى نيست. سپس به راه خود ادامه داد.! 342

رشوه هديه نما

نكته سومى كه قابل دقت مى‏باشد اين است كه آنچه براى انسان مى‏آورند هديه باشد نه رشوه هديه نما، كه در اين صورت نبايد پذيرفت. همان‏گونه كه در نهج‏البلاغه آمده است؛ اميرمؤمنان (ع) اين گونه هدايا را نمى‏پذيرفت، كه يك نمونه از نظرتان مى‏گذرد:

امام پس از اين كه داستان آهن تفتيده با برادرش عقيل را بيان مى‏كند، مى‏فرمايد:

از اين سرگذشت شگفت‏آورتر داستان شخصى است كه نيمه شب ظرفى سرپوشيده پر از حلواى خوش طعم و لذيذ، به درب خانه ما آورد. 343 ولى اين حلوا معجونى بود كه من از آن متنفر شدم، گويا آن را با آب دهان مار يا استفراغش خمير كرده بودند. به او گفتم: هديه است يا زكات يا صدقه؟ كه اين دو بر ما اهل بيت حرام است. گفت:

نه اين است و نه آن، بلكه «هديه» است. به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو گريه كنند. آيا از طريق آيين خدا وارد شده‏اى كه مرا بفريبى؟ دستگاه ادراكت به هم ريخته يا ديوانه شده‏اى؟ و يا هذيان مى‏گويى؟ به خدا سوگند اگر اقليمهاى هفتگانه را با آنچه در زير آسمانهاست به من بدهند كه خداوند را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه‏اى نافرمانى كنم، هرگز نخواهم كرد و اين دنياى شما ازبرگ جويده‏اى كه در هان ملخى باشد، نزد من خوارتر و بى ارزش‏تر است. على را با نعمتهاى فناپذير و لذتهاى نابود شدنى دنيا چه كار!! از به خواب رفتن عقل و لغزشهاى قبيح به خدا پناه مى‏بريم و از او يارى مى‏جوييم .344 اين كه آن حضرت هديه را نپذيرفت، به خاطر شناختى بود كه از او داشت و مى‏دانست هدف وى غرض دنيوى است وگرنه اخلاق كريمانه و صفات نيك امام اجازه آن را نمى‏داد كه اگر كسى هديه‏اى آورد، دست رد بر سينه‏اش بزند. چون قبول هديه (همان گونه كه گذشت) از نظر اسلام ايرادى ندارد.