مجالس شوشترى

مرحوم آيه الله حاج شيخ جعفر شوشترى (رحمه الله )

- ۲۱ -


شب گذشته حضرت تشريف آورد در خانه عبدالله بن جعفر زوج عليا جنام ام كلثوم - سلام الله عليها -. پس آن مخدره طعام براى افطار آن حضرت حاضر نمود. آن حضرت نظر كرد ديد كه در ميان سفره شير و نمك هر دو را گذاشته . حضرت فرمود: دخترك من ! چرا چنين كرده اى ؟! كى تا حال ديده اى كه پدر تو در يك خوان دو خورش قرار داده باشد؟! اين شير را بردار، نمك را بگذار.
حالا اگر گفتى حضرت اميرالمؤ منين غذايش يا لباسش چنين بود، بايد اقلا كه دعوى تشيع و تدين به او دارى ، فى الجمله شبيه به او باشى . درست كه محال است ، تو آن طاقت را ندارى ، ولى به ضد او نشو، ببين حضرت ام كلثوم مؤ منه اى كه بود و خواهش هم كرده بود، اگر رجحان مى داشت ، يعنى خوردن ارجح بود از نخوردن ، حضرت رد خواهش او نبايد كند. غرض ؛ بيدار باش كه هواى نفس بر تو مشتبه به عبادت نشود.
بارى ؛ فقره ديگر از حالات حضرت كه بسيار جگر گداز است ، آن است كه بعد از آنكه از مناجات ، از اين صحراهاى اين اطراف برگشت ، عليا مخدره حضرت زينب (عليهم السلام ) مى فرمايد: آن حضرت را ديدم در آن شب استراحت نمى فرمايد، گاهى مى نشيند، گاهى برمى خيزد بر زمين و مى گويد: اللهم بارك لى فى لقائك .؛ يعنى پروردگارا، ملاقات خودت را براى من مبارك كن .
ببين چگونه با آن مقام ، حضرت از لقاى پروردگار در خوف است ! تو با اين حالت نحست هيچ دعا مى كنى : اللهم بارك لى فى لقائك ؟ يا خير، مى خواهى لقاى رب ، مباركت نباشد؟
بارى ؛ حضرت زينب (عليهم السلام ) مى گويد: عرض كردم : يا ابتاه ! چرا در اين شب استراحت نمى فرماييد؟ كلامى در جواب من فرمود كه قلب مرا آب مى كند. فرمود:
يا بنيتى ، ان اءباك قد قتل الاءبطال و ارتكب الاءهوال ، لم ير فيه وحشه مثل الليله .؛ اى دخترك من ، پدر تو شجاعان را كشته و هولها را مرتكب شده ؛ ولى مثل اين وحشت در او ديده نشده .
حضرت زينب (عليها السلام ) مى فرمايد: صبح نزديك شد و حضرت اراده تشريف بردن به مسجد نمود، تجديد وضو كرد، روانه شد. چون به ميان حياط خانه آمد، مرغابيها آمدند به اطراف آن حضرت و تا آن وقت صيحه نزده بودند. در آن هنگام صيحه ها بلند كردند. حضرت فرمود: صوائح تتبعها نوائح .؛ بعد از اين صيحه ها نوحه هاست . حضرت فرمود: يابنيتى ، اين مرغابيها را آب و طعام بدهيد و حفظشان كنيد.
هر وقت كه اين حديث را مى بينم ، قول سيدالشهدا (عليه السلام ) به خاطرم مى آيد، آن وقتى كه مى خواست از خيمه ها بيرون رود براى جهاد با آن قوم كفار، در آن حال سفارش اهل و عيال و اطفال صغار را به همين عليا مخدره زينب خاتون (عليها السلام ) مى نمود.
لا حول و لاقوه الا بالله العلى العظيم الاءعظم الاءجل الاءكرم الاءقدس الاءعلى يا الله يا الله يا الله .
مجلس نوزدهم
بسم الله الرحمن الرحيم
سبحانك اللهم يا من بعد عن خواطر الظنون ، و علم بما كان قبل اءن يكون ، و تنزه عن الكون و المكان ، اءبدع العقول و الاءفلاك و الاءكوان ، و علا فى تفرده و دنا فى توحده ، و هو الرب المتعال المجيد، الذى هو اءقرب الينا من حبل الوريد.
نحمدك اللهم على نعمائك ؛ و الحمد من نعمائك . و نشكرك اللهم على آلائك . و الشكر من آلائك . و نصلى و نسلم على سيد اءنبيائك محمد المصطفى ، المبعوث على الورى ، الذى دنى فتدلى و كان قاب قوسين اءو اءدنى ؛ و على اءهل بيته الاءئمه الهدى و مصابيح الدجى و اءعلام التقى و ذوى النهى و اءولى الحجى و كهف الورى و دعاه الخلق الى دار البقاء، عليهم آلاف من التحيه و الثناء، مادامت الاءرض و السماء.

امروز روز آخر عمر شريف اميرالمؤ منين است ؛ امروز روز وداع حضرت اميرالمؤ منين است ؛ امروز روز يتيمى اسلام و مسلمين است .
بايد كارى در اين روز آخر عمر مبارك آن حضرت بكنيم كه در روز آخر عمر ما نفع ببخشد. و آن به چند امر حاصل مى شود:
اول آنكه طورى كنيم كه قلب حضرت ميلى به طرف ما كند و دل شريفش ‍ توجه به ما نمايد كه روز آخر عمر بر ما نفع كند. و استماله قلب حضرت ، گفتيم كه به ذكر كردن موعظه هاى آن حضرت مى شود، به شرط تاءثير كردن آنها و زياد شدن محبت و ميل ما به سوى آن حضرت .
از موعظه هاى شريفه آن حضرت كه در قلب تاءثير دارد، موعظه اى است كه در قلب شخص ارس تاءثير كرد. مجمل بيانش آن است كه ارسها داءبشان اين است كه از همه جوره كمالات تحصيل مى كنند. بعضى مثلا تعليم علم و قرآن و مواعظ و احاديث مى كردند، اگر چه معتقد به آنها هم نباشند، بلكه ترجمه به زبان خودشان مى كنند و چاپ مى زنند.
از شخصى كه از اهل علم نقل شده كه يك نفر از قناصله ارس [كنسول روس ] درس قرآن و احاديث خوانده بود. به او گفته بود كه شما اهل اسلام بر ماها فخريه مى كنيد كه از اهل شرف و اسلاميد، با آنكه حال شما با حال ماها در معصيت كردن خداوند مساوى است . شما هم معصيت مى كنيد، ما هم مى كنيم ، دگر چه فخرى براى شما هست ؟
آن عالم مى گويد: در جوابش گفتم : آنها كه تو ديده اى معصيت كاران از ماها هستند. تو اعاظم و اكابر و بزرگان و رؤ ساى دين ما را نديده اى كه اصلا معصيت نمى كنند. اگر مى خواهى كه براى تو كلامى از مولا و رئيس ما بخوانم . گفت : بخوان . پاره اى كلام حضرت را براى او بخواندم ، تا جايى رسيدم كه آن ارس از كلام حضرت به گريه در آمد. بعد گفت : شما چنين رئيس داريد؟ گفتم : بلى ! آن كلام مبارك در آن شخص تاءثير تام كرد و نور اسلام قلبش را روشن نمود و به شرف اسلام فايز شد.
حالا اين كلام مبارك را كه به اين قسم كه در غير مذهب تاءثير كرد و ايمان آورد، من براى شما مى خوانم ، ببينم تاءثير مى كند يا نه ؟ ببينم ارس نفس شما متاءثر مى شود يا نه ؟ مى ترسم بخوانم و حالت بدتر شود! ولى از بركت آن كلام مبارك مرجو است كه قلبت ميلى بكند و نفست را مؤ من بگرداند.
و آن كلام مبارك اين است : و من كتاب له (عليه السلام ) الى عثمان بن حنيف الاءنصارى . قال (عليه السلام ) بعد كلام طويل له :
اءلا و ان امامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه . اءلا و انكم لاتقدرون على ذلك ولكن اءعينونى بورع و اجتهاد و عفه و سداد. فوالله ماكنزت من دنياكم تبرا و لاادخرت من غنائمها وفرا و لااءعددت لبالى ثوبى طمرا... بلى ، كانت فى اءيدينا فدك من كل ما اءظلته السماء، فشحت عليها نفوس قوم وسخت عنها نفوس قوم آخرين . و نعم الحكم الله . و ما اءصنع بفدك و غير فدك و النفس مظانها فى غد جدث تنقطع فى ظلمته آثارها و تغيب اءخبارها.

كلام مبارك طولانى است . حاصل فرمايش آن حضرت در اين كتاب كه به عثمان بن حنيف نوشته ، در اين فقره اش اين است كه مى فرمايد:
اى مردم ، به درستى كه امام شما اكتفا كرده از دنيايش در لباس به دو جامه كهنه و از غذايش به دو قرص . شماها قدرت به اين نداريد ولكن يارى كنيد مرا به ورع و كوشش در طاعت و عفت و سداد. قسم به خدا كه گنج نكردم از دنياى شما طلايى را، و نه ذخيره كردم مال وافرى را، و براى خودم يك جامه كهنه براى برگردان مهيا نكردم . بلى ؛ در دست ما بود فدك ، از تمام آنچه آسمان بر آن سايه افكنده ؛ پس نفوس قومى بر آن بخل ورزيدند و نفوس قوم ديگر سخا ورزيدند. و خداوند عالم خوب حكم كننده اى است . چه كارم است به فدك و غير فدك و حال اينكه آرامگاه جان در فردا قبر است كه در تاريكى آن اثرهايش منقطع است و خبرهايش پنهان است .
بارى ؛ درست تاءمل در كلمات حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) كردى ؟ فرمود: هرگز جامه عوض براى خودم مهيا نكردم . هميشه حضرت همان يك جامه داشت . بعضى از روات مى گويد: من طفل بودم در پيش پدرم نشسته بودم در مسجد، و حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در منبر نشسته بود موعظه مى كرد. ديدم پيراهن خودش را حركت مى داد. گفت : به پدرم گفتم : چرا حضرت چنين پيراهن را حركت مى دهد؟ پدرم گفت : جامه را شسته و تر است . چون جامه عوضى ندارد، آن را پوشيده است ؛ و حال حركت مى دهد كه خشك شود.
بارى ؛ آن عالم گفت : از كلمات مباركات آن حضرت خواندم تا رسيدم به اينجا كه مى فرمايد:
و لو شئت لاهتديت الطريق الى مصفى هذا العسل و لباب هذا القمح و نسائج هذا القز؛ ولكن هيهات اءن يغلبنى هواى ، و يقودنى جشعى الى تخير الاءطعمه ، و لعل بالحجاز اءو اليمامه من لاطمع له فى القرص و لاعهد له بالشبع . اءو اءبيت مبطانا و حولى بطون غرثى و اءكباد حرى . اءو اءكون كما قال القائل :
وحسبك داءا اءن تبيت ببطنه   و حولك اءكباد تحن الى القد
اء اءقنع من نفسى باءن يقال هذا اءميرالمؤ منين و لا اءشاركهم فى مكاره الدهر؟!(351)
چون آن شخص ارس اين كلام مبارك را شنيد، گريه كرد بى اختيار و ايمان آورد و به شرف سعادت اسلام فايز شد. در او تاءثيرش به زودى ظاهر شد با آنكه كافر بود. در تو كه حضرت را قبول دارى و خود را شيعه او مى دانى نمى دانم تاءثير كرد يا نه !
موعظه ديگر آن حضرت را بخوانم :
اءيها اليفن الكبير الذى قد لهزه القتير كيف اذا التحمت اءطواق النار بعظام الاءعناق ، و نشبت الجوامع حتى اءكلت لحوم السواعد فالله الله - معشر العباد - و اءنتم سالمون فى الصحه قبل السقم و فى الفسحه قبل الضيق . فاسعوا فى فكاك رقابكم من قبل اءن تغلق رهائنها. اءسهروا عيونكم . و اءضمروا بطونكم .(352)
اين موعظه شريفه خطاب است به كسانى كه موى سفيد در ريش و سرشان پيدا شده . حضرت مى فرمايد: اى كسى كه علامت پيرى در تو ظاهر شده ، موى سفيد داخل در موهاى سياه ريش و سرت شده است ، چه خواهد بود حال در وقتى كه طوقهاى آتش به استخوان هاى گردن ملتحم شود و غلها فرو برود تا وقتى كه گوشتهاى بازوها را بخورد؟ پس اهتمام در امر خدا بكنيد - اى گروه بندگان ! - در حالتى كه سالميد و در صحت هستيد، پيش ‍ از بيمارى و در وسعت هستيد، پيش از تنگنايى . سعى كنيد در فكاك رقاب خودتان ، يعنى كوشش در آزادى جانتان از غضب خدا بكنيد پيش از آنكه چاره بر شما مسدود شود. به چشمهاى خودتان بيدارى در شبها بدهيد، يعنى به نماز و ساير عبادات . و به شكمهاتان گرسنگى بدهيد، يعنى به روزه و نحو آن .
اين ذكر اجمالى از موعظه حضرت . گفتيم ذكر كنيم موعظه مباركه اش را، بلكه امروز كه آخر عمر شريفش است ، تاءثيرى موعظه او در ما بكند در اين عالم دنيا، تا اميدى براى ما حاصل شود. ان شاء الله تاءثيرى كرد.
و از جمله چيزها كه باعث پيدا شدن رابطه است . در ميانه آن بزرگوار و ماها، ذكر مدح آن حضرت است - سلام الله عليه . از واجب الوجود و ممكن الوجود مدح آن بزرگوار به غر مدايح نموده اند.
اول ذكر مدح و تعريف آن حضرت را كه ممكن الوجود كرده اند اشاره كنيم .
حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) مدح و تعريفش كرده و فرموده : اءنا مدينه العلم و على بابها.
اين حديث شريف متواتر است ميانه فريقين . شيعه و سنى آن را مسلم دارند كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) فرموده است : من شهر علمم و على باب آن شهر است .
علم حضرت امير (عليه السلام ) اين قدر بود كه هرگز اتفاق نشد براى آن حضرت كه در مساءله اى از مسائل محتاج به غير باشد و از او سؤ ال كند، چنانچه غير آن حضرت محتاج بودند. احمد كه يكى از سرمذهبان است مى گويد در مقام بيان علم حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ): استغناؤ ه عن الكل و احتياج الكل اليه ؛ يعنى چيزى كه دلالت بر اعلميت حضرت امير (عليه السلام ) از تمام صحابه دارد، بى نيازى او هست از تمام آنها، و احتياج تمام آنهاست در اوضاع دين به آن حضرت .
تمام خلفا، از خوبها و بدها، همه آن حضرت را مدحش كردند. معاويه - لعنه الله عليه - مدحش كرد! يزيد ملعون مدحش كرد! اشقى الاءشقيا. ابليس - لعنه الله عليه - مدحش كرده ! براى شخصى يك وقتى ظاهر شد و به آن شخص گفت : شما اولاد آدم مى گوييد: ما خدا را دوست داريم و ابليس را دشمن . با وجود اين معصيت خدا مى كنيد و اطاعت ابليس ! آن شخص با ابليس گفت : مرا موعظه كن كه به آن نفع بيابم . آن ملعون گفت : اقنع من دنياك بالكفاف . واستعن على آخرتك بحب على بن اءبى طالب . يعنى قناعت كن از دنياى خودت به قدر كفايت . و استعانت بجوى بر امر آخرت خودت به دوستى على بن ابى طالب .
مجملا از ممكن الوجود همه مدحش كرده اند. تفصيل ممكن نيست . اما مدح حضرت واجب الوجود بالعموم ، آنچه در قرآن مجيد است از مدايح ، در شاءن حضرت پيغمبر است و حضرت اميرالمؤ منين و آل طاهرين ايشان (عليهم السلام ).
و بالخصوص در شاءن حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) است سوره هل اءتى :
بسم الله الرحمن الرحيم # هل اءتى على الاءنسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا تا اينكه مى فرمايد: ان الاءبرار يشربون من كاءس كان مزاجها كافورا # عينا يشرب بها عباد الله يفجرونها تفجيرا # يوفون بالنذر و يخافون يوما كان شره مستطيرا # و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اءسيرا # انما نطعمكم لوجه الله لانريد منكم جزاءا و لاشكورا # انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا(353).
ببين حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) با ساير اهل بيت طاهرين مى گويند: انا نخاف من ربنا يوما عبوسا تو بگو من از پروردگار خود نمى ترسم !
همين طور در جاى ديگر مى فرمايد:
انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه و يؤ تون الزكاه و هم راكعون (354).
در فضيلت آن حضرت بس است كه آنچه علم اولين و آخرين است در قرآن است . و آنچه در آن است ، در نقطه باء بسم الله الرحمن الرحيم است . و آن حضرت مى فرمايد: منم نقطه باء (بسم الله الرحمن الرحيم ).
مجملا آن حضرت (عليه السلام ) بعد از حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) بالاتر و افضل جميع مردمان است . در حرب و جنگ ، قوت ، شجاعت است . و ثبات و پايدارى در جنگ شجاعت است ، و زدن ، شجاعت است . تمام آنها در آن حضرت (عليه السلام ) موجود بود.
اما ثبات و پايدارى آن حضرت (عليه السلام ) به اين حد بود كه اگر در يك محلى بود و حمله بر او مى كرد تمام انس و جن و غيره ، از محل خود حركت نمى كرد. يك وقتى در جنگ صفين ، حضرت لباس ابن عباس را پوشيد و به جنگ رفت بسيارى را كشت . معاويه گفت : اين ابن عباس نيست . ابن عباس اين قدر شجاعت ندارد. گفتند در جوابش كه همان ابن عباس ‍ است . معاويه گفت : مى خواهيد بدانيد كه ابن عباس اين قدر شجاع نيست ؟ لشكر يك دفعه حركت كند. پس همه لشكر يك دفعه حمله كردند به سوى او و حضرت در همان مكان خود ايستاد، اصلا حركت نكرد. لشكر دانستند كه حضرت اميرالمؤ منين است .
همين طور بود در ساير جنگها كه كرار غير فرار، هرگز از لشكرى ، حركت از جاى خود نمى كرد، حملات آن حضرت و حالات آن حضرت ، تماما عجيب بود، اعجب از اينها همه آن است كه حضرت فرمود: در خيبر را كه كندم ، بر سر دست نگاه داشتم ، سنگين تر از اين سپر من به من نبود. ولكن فرمود: قلعت باب الخيبر بقوه الهيه .؛ يعنى در خيبر را به قوت خداوندى كندم ، نه قوت بشرى .
خلاصه در هيچ صفتى از صفات ، كسى مثل حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نبود. فرصت بيان آنها نيست . بايد مشغول بشويم امروز به چيزى كه اهم از آنهاست ؛ و آن بيان اجمالى از حالات آن حضرت است در اين روز.
مثل امروز آن بزرگوار از خانه مبارك خود بيرون نيامد. از جهت آن ضربت كه بر سر مبارك داشت ، حالت بيرون آمدن نداشت . در زمان سلطنت و خلافت براى خودش حاجب و دربانى قرار نداده بود. با وجود اين گاهى در مسجد بود، و گاهى در بازارها موعظه مى كرد، و گاهى در سايه ديوارى مى نشست ، عرض مى كردند: چرا در اين سايه ديوار مى نشينى ؟ فرمود: در اينجا هستم ، شايد به فرياد يك مظلومى برسم .
مثل اين وقت شيعيان جمع شدند، آمدند در خانه مبارك حضرت ، اذن خواستند براى رسيدن به خدمت حضرت . فرمود: بگذاريد بيايند و مسائل خودشان را سؤ ال كنند، ولكن مختصر بگويند، تخفيف در كلام نمايند؛ به جهت آنكه من ضعف دارم و حرف زدن برايم دشوار است . رفتند شيعيان را داخل خانه كردند.
حالا بياييد ما شيعيان هم برويم به حضور مبارك حضرت اميرالمؤ منين ان شاء الله در عالم تسليم و معنا جمع شديم كه برويم . لابد بايد اذن دخول گرفت . بايد به عيادت حضرت برويم . مستحب است كسى كه پيش مريض ‍ به عيادت برود، يك چيزى ، تحفه اى ، براى مريض ببرد. تحفه شماها براى مريض اين باشد كه اقلا هر يكى از شماها، يكى از معاصى را كه مرتكب هستيد، ترك كنيد.
ان شاء الله تحفه براى اين مريض برداشتيم - ترك معاصى - و بعد از اذن ، داخل خانه مبارك حضرت شديم براى عيادت .
نظر كرديم به هيئت حضرت و نگاه نموديم به حالت او. ديديم چند متكا به اطرافش گذاشته اند و حضرت در ميان آنها نشسته است . ببين چه قسم بى حال است ! با آنكه در مدت عمرش تكيه به متكايى نكرده بود، حالا بى تكيه نمى تواند بنشيند. و نگاهى به سر مباركش كرديم ؛ ديديم كه از فرق سر تا سر دماغ آن حضرت منشق است و جدا شده است .
نگاه كرديم به صورت مباركش ، ديديم صورت مباركش مثل دستمال زردى كه بر سر مباركش بسته بودند زرد بود، به قسمى كه فرق نبود ميانه زردى دستمال و زردى صورت .
نگاه كرديم به ريش مباركش ، ديديم از خون سرش خضاب بود.
نگاه كرديم به چشمهاى مباركش ... ديديم از خوف فرو رفته است ...
نگاه كرديم به اطفال و اولاد آن حضرت ... ديديم در اطرافش جمعند و ديديم كه حضرت رو به ايشان مى كند مى فرمايد: الله خليفتى عليكم ؛ يعنى شما را به خدا سپردم .
نگاه كردم به دستهاى مباركش ، ديدم يكى در دست حضرت امام حسن (عليه السلام ) است و يكى در دست امام حسين (عليه السلام ).
نگاه كردم ... ديدم حضرت امام حسين (عليه السلام ) آن قدر گريه كرده است كه چشمهاى شريفش مجروح شده است . حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) به او فرمود: يا ولدى ! اءنت شهيد هذه الاءمه ؛ يعنى تو شهيد اين امتى ... بيانش اين است كه ماها همه از ظلم اين امت كشته مى شويم ، اما كشته شدن تو از همه ما صعبتر است و شهادت تو از همه سخت تر.
رفتيم عيادت و ملاحظه حالت آن حضرت كرديم . بياييد وداع كنيم . آن حضرت را وداع كرديم . آن حضرت سه فقره فرمود، بعد دعا كرد. فرمود:
اءنا بالاءمس صاحبكم . و اءنا اليوم عبره لكم و غدا مفارقكم . غفرالله لى و لكم ؛
يعنى ديروز در صحت و سلامت مثل شما بودم . و امروز عبرت و موعظه براى شما هستم . و فردا جدا مى شوم . خداوند پرده بر سيئات و خطاياى من و شما بكشد.
بعد از آن ، حضرت وداع فرمود، گفت :
وداعى لكم وداع امرى ء مرصد للتلاقى . غدا ترون اءيامى ويكشف لكم عن سرائرى ، و تعرفوننى بعد خلو مكانى و قيام غيرى مقامى .(355 )
مى گويم : يا على ، تو منتظر ملاقات ما هستى . مى ترسم كه ما به واسطه اين كارهاى زشتمان ، به ملاقات تو فايز نشويم ، ولى يا اميرالمؤ منين ! به چند قسم از كارها امروز توسل جستم ؟ اميد ملاقات تو را دارم .
لاحول و لاقوه الا بالله العلى العظيم . نساءلك اللهم و ندعوك باسمك يا الله يا الله .
مجلس بيستم
بسم الله الرحمن الرحيم
سبحانك اللهم و بحمدك . لا اءحصى ثناء عليك اءنت كما اءثنيت على نفسك . يا من لايبلغ مدحتك القائلون ، و لايحصى نعماءك العادون ، و لايؤ دى حقك المجتهدون ، اءنت الله الذى لايدركه بعد الهمم و لايناله غوص الفطن . ليس لصفتك حد محدود و لانعت موجود و لاوقت معدود و لااءجل ممدود. اجعل شرائف صلواتك و نوامى بركاتك على محمد عبدك و رسولك ، الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق ، و المعلن للحق بالحق ، و الدافع لجيشات الاءباطيل ، و الدامغ صولات الاءضاليل ؛ و على آله الائمه الاءبرابر، الساده الاءخيار، الحجج الاءطهار، الداعين الى دارالقرار، عليهم آلاف من التحيه و الثناء، فى آناء الليل و اءطراف النهار.
بسم الله الرحمن الرحيم # اذاالسماء انفطرت # و اذا الكواكب انتثرت # و اذا البحار فجرت # و اذا القبور بعثرت # علمت نفس ما قدمت و اءخرت # يا اءيها الانسان ما غرك بربك الكريم # الذى خلقك فسواك فعدلك # فى اءى صوره ما شاء ركبك # كلا بل تكذبون بالدين # و ان عليكم لحافظين # كراما كاتبين # يعلمون ما تفعلون # ان الاءبرار لفى نعيم # و ان الفجار لفى جحيم # يصلونها يوم الدين # و ما اءدراك مايوم الدين # ثم ما اءدراك ما يوم الدين # يوم لاتملك نفس لنفس شيئا والاءمر يومئذ لله .(356)

بلى ؛ شهر رمضان كه در آن قرآن نازل شده گذشت ، نزديك است تمام بشود و از قرآن در تو چيزى تاءثير نكرد و به قلبت تو چيزى نازل نشد.
و قرآن براى اهل ايمان هدى و شفاست و براى كفار ضلالت و عمى . و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤ منين و لايزيد الظالمين الا خسارا(357).
مى فرمايد: الر كتاب اءنزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور باذن ربهم الى صراط العزيز الحميد # الله الذى له فى السموات و ما فى الاءرض و ويل للكافرين من عذاب شديد(358).
هر وقت گفتم كافرين و ذكر كفار كردم ، تو مى گويى من كه كافر نيستم و اين آيه مثلا براى كفار است . بلى ؛ تو به حسب ظاهر كافر نيستى ؛ زيرا كه لا اله الا الله . محمد رسول الله مى گويى ولكن علامات كفر و كفره را در تو مى بينم كه موجود است .
از جمله علامات كافر، اين است كه دنيا را بر آخرت اختيار مى كند: و ويل للكافرين الذين يستحبون الحياه الدنيا على الآخره (359). در تو هم اين صفت موجود است كه دنيا را بر آخرت اختيار كرده اى . پس بترس كه كافر مباشى .
اذا السماء انفطرت ؛ در وقتى كه آسمان منفطر و منشق مى شود.
و اذا الكواكب انتثرت معلوم است كه كواكب سياره بر آسمان مركوز است ، وقتى كه آسمان بر هم خورد، ستاره ها هم پراكنده خواهند شد.
و اذا البحار فجرت ؛ يعنى در وقتى كه درياها همه به هم بريزد، پر شود يك دريا بشود، يا آنكه بعد از آنكه ستاره اى از آسمان پراكنده شد، در درياها بريزد و درياها آتش بگيرد، همه آتش بشود براى سوزانيدن فجار. اين درياها مثل آسمان معلق است ميانه زمين و آسمان . ملتفت قدرت حضرت پروردگار باش !
و اذا القبور بعثرت # علمت نفس ما قدمت و اءخرت ؛ در وقتى كه قبرها منقلب و شكافته شود. هر كسى مى داند كه چه پيش فرستاده و چه مؤ خر داشته است .
يا اءيها الانسان ما غرك بربك الكريم # الذى خلقك فسواك ؛ اى آدمى ، چه چيز تو را به پروردگار كريمت مغرور نموده ؟ آن پروردگارى كه تو را مستوى الخلقه آفريد.
خدا كريم است ؛ بلى كريم است . مى خواهم بدانيم همان در خصوص تو كريم است ، يا براى آن مظلومى كه تو خودت را بر او مسلط كردى و ظلم نمودى هم كريم است ؟ گول به اينكه خدا كريم است نخور كه خداى مظلوم هم كريم است ، داد او را از تو خواهد گرفت .
فى اءى صوره ما شاء ركبك . اين قدر كه خداوند آدمى آفريده حد و عد آن به شماره درست نمى آيد، اگر مثلا يك سال تمام بنشينى و بگويى كه خداوند عالم كرور كرور خلق كرده ، باز تمام نمى شود. مختصر؛ اين همه صورت آدمى كه آفريده ، دو نفر از تمام جهات با هم شبيه نيستند. و اين از حكمت خداوند عالم است . اگر بنا بود كه شبيه هم باشند، هر يك به ديگرى مشتبه مى شد و هرج و مرج لازم مى آمد.
منظورم اين است كه خداوند عالم كريم است . شبهه ندارد؛ ولى شماها اشتباه كرده ايد كه با ارتكاب سيئات و ترك طاعات مى گوييد كه خدا كريم است . نه چنين است مطلب .
كلا بل تكذبون بالدين # و ان عليكم لحافظين # كراما كاتبين # ان الاءبرار لفى نعيم # و ان الفجار لفى جحيم # يصلونها يوم الدين # و ما اءدراك مايوم الدين # ثم ما اءدراك ما يوم الدين (360)