مجالس شوشترى

مرحوم آيه الله حاج شيخ جعفر شوشترى (رحمه الله )

- ۲۲ -


والله بعضى از مردمان مى آيند به اين دنيا و از آن مى روند، و در همه عمرشان در شبهاى ظلمانى ، از خود خداوند عالم ، از چشمشان يك قطره اشك جارى نمى شود! و اگر به ايشان بگويى كه حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) از خداوند عالم مى ترسيد و گريه مى كرد، مى گويند: حضرت هم خوف داشت ؟ چگونه مثل او ترس از حضرت پروردگار داشت ؟ چگونه نترسد و خوف نداشته باشد. و حال آنكه حضرت پروردگار به حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) مى فرمايد: و ما اءدراك ما يوم الدين !
ما را آوردند به اين متجر - يعنى تجارتگاه دنيوى - كه تجارت كنيم و منافعى براى خود حاصل نماييم . چيزى تا حال تحصيل ننموده ايم ، داخل در ظلمات شده ايم ، نورى تحصيل نكرديم كه در اين ظلمات هلاك نشويم . اقلا - اى بدبخت ! - بگو كه نمى دانم كه كار من چه مى شود، به چه چيز مغرورى ؟!
اگر حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در ظاهر الآن تشريف مى داشت و تو را به اين حالت در اطراف خود مى ديد، مى فرمود: اى كاش تو از لشكر معاويه بودى و در زمره آنها بودى و در نزديكى و مجاورت من نبودى و من تو را با حال معصيت نمى ديدم ، چنانچه در زمان خلافت ظاهره اش به اهل كوفه فرمود:
امامكم يطيع الله و اءنتم تعصونه و امام اءهل الشام يعصى الله و هم يطيعونه والله لوددت اءن معاويه صارفنى بكم صرف الدينار بالدرهم ، فاءخذ منى عشره منكم و اءعطانى واحدا منهم ! والله لوددت اءنى لم اءعرفكم و لم تعرفونى ، فانها معرفه جرت ندما. لقد ورثتم صدرى غيظا.
در جاى ديگر حضرت مى فرمايد:
ان ولى محمد من اءطاع الله ، و ان بعدت لحمته . و ان عدو محمد من عص ‍ الله ، و ان قربت قرابته (361).
معلوم است كسى كه مخالف دين حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) است دشمن آن حضرت است ؛ و دشمن آن حضرت را، حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) دشمن دارد.
بارى ؛ دور روز پيش از اين گفتيم : اى گمشده هاى در بيان ضلالت ، اى كسانى كه راه را گم كرده ايد، اى كسانى كه در تجارت ضرر كرده ايد، اى كسانى كه سرمايه را بر باد داده ايد! ملك التجارى بار سفر بسته ، اراده سفر دارد؛ امروز مى گوييم : ملك التجار اخروى ، بار سفر را محكم بست و رفت . و امروز روزى است كه ميهمان خدا به ميهمانخانه خدا مى رسد. امروز روز اول ورودش هست . امروز روز اول استقرارش هست . امروز روزى است كه اين كشتى ، اين سفينه النجاه ، لنگر انداخته .
بايد خانه آخرت را تعمير كرد. آن دار محتاج به تعمير است . و تعمير حاصل نمى شود، مگر به واسطه توسل به اين سفينه النجاه . نجات نيست مگر در اين سفينه من ركبها نجى و من تخله عنها هوى .
و گفتيم كه اين توسل و تمسك با آن حضرت ، حاصل نمى شود مگر به چند امر؛ اول به جذب قلب شريف آن حضرت ؛ يعنى كارى كنيم كه قلب مباركش ميل به ماها كند. و آن حاصل مى شود به ذكر موعظه هاى آن حضرت . فرمود:
الله الله فى الجهاد باءموالكم و لاتتركوا الاءمر بالمعروف (362):
اطاعت كنيد خدا را، اطاعت كنيد خدا را، يا عبادالله ! ترك جهاد نكنيد به جانها و مالها و ترك نكنيد امر به معروف را.
و در جاى ديگر فرمود:
و ما اءعمال البر كلها و الجهاد فى سبيل الله عند الاءمر بالمعروف و النهى عن المنكر الا كنفثه فى بحر لجى . و ان الاءمر بالمعروف و النهى عن المنكر لايقربان من اءجل و لاينقصان من رزق . و اءفضل ذلك كلمه عدل عند امام جائر(363).
عمده مطلب ، ذكر موعظه است كه از همه اعمال خير حتى جهاد بالاتر است . پس جذب قلب شريفش به طرف ماها به ذكر موعظه هاى آن حضرت مى شود و ذكر كلمات مباركات خودش . فرمود:
و لقد رقعت مدرعتى هذه حتى استحييت من راقعها، و قال لى : اقذف بها قذف الاءتن ! لايرتضيها ليرقعها. فقلت له : اعزب عنى :
عند الصباح بحمد القوم السرى   و تنجلى عنا علالات الكرى
و لو شئت لتسر بلت بالعبقرى المنقوش من دنياكم ، و لاءكلت لباب هذا البر بصدور دجاجكم ، و لشربت الماء الزلال برقيق زجاجكم .
تا آخر كلام مباركش كه مى فرمايد: عقيل را ديدم با شدت گرسنگى و اطفالش شعث الالوان - رنگهايشان متغير شده بود - سه روز بود گرسنه بودند. با وجود اين ، آهن سرخ كردم به نزد او انداختم و او فرياد كرد. گفتم :
ثكلتك الثواكل اءتئن من حديد اءحماها انسانها لمدعبه و تجرنى الى نار سجرها ربها من غضبه اءتئن من الاءذى و لااءئن من لظى
كلام مبارك طولانى است . حالا اين موعظه شريفه اش - ان شاء الله تعالى - در تو تاءثير كرد. و اين تاءثير مرهم زخم آن حضرت است . پس فى الجمله از مدح آن حضرت بيان كنيم . گرچه مدح حضرت كماينبغى ممكن نيست ؛ زيرا كه اصل مقام و مرتبه حضرت بيان نشده است . امام شافعى مى گويد:
لو ان المرتضى اءبدى محله   لخر الناس طرا سجدا له
كفى فى فضل مولانا على   وقوع الشك فيه اءنه الله
فضايل آن حضرت را احصا نمى توان كرد. مثلا زهد حضرت فوق زهد همه زهاد است . فرمود: آنقدر جامه و قميص خود را وصله زده ام كه يكى گفت : اين دگر براى جل خر خوب است ؛ حتى قيل : اقذف بها قذف الاءتن . لقد رقعت مدرعتى هذه حتى استحييت من راقعها. و لقد قال لى قائل : اءلا تنبذها عنك ؟! فقلت : اعزب عنى ! فعند الصباح يحمد القوم السرى (364). يعنى كار در روز قيامت ظاهر مى شود كه قناعت به اين مدرعه ، خوب بوده است .
اما تواضع آن حضرت ؛ ببينيد كه با بنده خودش ، غلام خودش قنبر، چه قسم رفتار داشت . تشريف مى برد دو جامه مى خريد، مى فرمود: بيا قنبر هر كدام كه بهتر است ، آن را براى خودت بردار. عرض مى كرد: چرا چنين كنم ؟ فرمود: من از خداوند عالم حيا مى كنم كه خودم را بر تو برترى بدهم و جامه خوب را بپوشم .
اما عبادت حضرت ؛ در شش موضع عبادت حضرت پروردگار نمود كه هر يك از آنها بالاتر و افضل از عبادت تمام انس و جن است ؛ و زمان اين عبادت در بعضى از آن مواضع مقدار يك ثانيه بيشتر نبود؛ زيرا كه شمشير پايين آوردن ، بيشتر از اين نيست كه حضرت زد عمروبن عبدود را كشت . تمام شيعه و سنى نقل كرده اند كه ضربه على يوم الخندق اءفضل من عباده الثقلين ..
افضليت صدق نمى كند، مگر آنكه عمل آن حضرت لااقل دو مقابل عمل انس و جن باشد. پس اين يك عمل حضرت در مقابل عمل انس و جن .
موضع ديگر در جنگ احد بود. تمام مردم از جنگ فرار كردند از خدمت حضرت پيغمبر و آن حضرت را تنها گذاشتند، مگر حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) كه او در خدمت حضرت ماند و دفع لشكر كفار از حضرت مى كرد. حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
لو وضع ايمان العباد و اءعمالهم فى كفه و اءجر وقوف على (عليه السلام ) فى كفه اءخرى ، لكان يزيد على ذلك .
و زائد هم صدق نمى كند، مگر آنكه لااقل مقابل اعمال آنها باشد. پس اين چهار مقابل اعمال جن و انس . و همين طور مواضع ديگر و عبادات ديگر.
حضرت از عبادات چيزى باقى نگذاشت مگر اينكه به جا آورد. آنقدر نماز كرده بود كه پيشانى مباركش مثل زانوى شتر شده بود. يكى از روات مى گويد: حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در كوفه ايستاده بود در بالاى سنگى كه جعده بن هبيره مخزومى براى او نصب كرد، ما را موعظه مى كرد و بر او بود مدرعته صوف ، و حمائل سيفه ليف ، و فى رجليه نعلان من ليف و كاءن جبينه ثفنه بعير.
بارى ؛ هر چيز كه عبادت بود، حضرت آن را به جاى آورد؛ حتى خدمت خانه و آب آوردن براى خانه و هيزم آوردن و كسبهاى ديگر كه عبادت است ، همه را براى خداوند عالم به جا آورد.
اما عبادت بزرگتر از همه كه از آن حضرت صادر شد، عبادتى بود كه در شب نوزدهم شهر رمضان كرد. زيرا كه در آن وقت عبادت خالصه واقعيه براى تسليم امر حضرت پروردگار نمود. فرمود: وجهت وجهى للذى فطر السموات و الاءرض (365). ركوع و سجود را طول مى داد. چون سجده اوليه نماز صبح را نمود، شبيب ملعون با ابن ملجم - لعنه الله عليهما - آمدند. و چون سر مبارك را از سجده بلند نمود، شبيب ملعون با ابن ملجم لعين ، شمشيرها را فرود آوردند بر سر مبارك حضرت . شمشير شبيب ملعون به طاق محراب گرفت ، نه به سر مبارك حضرت ؛ اما شمشير ابن ملجم مرادى ملعون بر سر مبارك حضرت گرفت و سر مبارك را شكافت .
تصوير اين مطلب كنيد كه سر چون از سجده برداشته مى شود، به قوت بلند مى شود، و شمشير هم از بالا به قوت پايين مى آيد؛ ببينيد كه به چه قسم خواهد بود شكافته شدن سر حضرت !
با وجود اين حال ، حضرت نماز را قطع نكرد. خواست سجده ثانى را به عمل آورد، طاقت نياورد، فخر على وجهه الشريف ؛ بر صورت مبارك بر زمين افتاد.
بعد از آن سر را بلند كرد و فرمود: فزت برب الكعبه ؛ يعنى قسم به پروردگار كعبه كه به مقام قرب الهى فايز شدم !
بعد از آن از خاك محراب برداشت كه بر سر مبارك بگذارد و خون را نگاه دارد: جبرئيل امين از آسمان ندا كرد:
تهدمت والله اءركان الهدى قتل على المرتضى .
پس از آن شروع كرد در سجده ثانيه و آن را به طور ايماء به عمل آورد. بعد از آن شروع كرد در ركعت ثانيه نماز. آنها را به طور ايماء به عمل آورد.
نمى دانم حضرت (عليه السلام ) نماز را به سر مبارك ايماء نمود، يا به چشم مبارك . به جهت آنكه ايماء در شريعت به دو قسم است ؛ يا به سر است يا به چشم . اما سر مبارك ، نمى دانم مى شود ايماء بكند به آن يا به جهت آن ضربت ممكن نبود؛ اما چشم مبارك ، نمى دانم خون گرفته بود يا نه ؟
تا حال كه بيان كرده ايم ، بر سر اصل مقصد نيامده ايم . گفتيم بايد عيادت اين مريض كنيم و كارهاى ديگر به جاى بياوريم . امروز مى گويم : بياييد براى تشييع جنازه مباركه . امروز بياييد جمع شويم براى تشييع جنازه اميرالمؤ منين (عليه السلام ).
برايش تشييعاتى بوده است . يكى از تشييعات آن حضرت ، وقت بيرون آمدنش بود از خانه به طرف مسجد. وقتى كه از خانه بيرون آمد، ام كلثوم كبرا (عليها السلام ) به حضرت امام حسن (عليه السلام ) عرض كرد: برادر جان ! امشب همه را پدر بزرگوار ما خبر قتل خود را مى داد، به همراهش برو. حضرت امام حسن (عليه السلام ) رفت .
حضرت ام كلثوم (عليها السلام ) انتظار مى كشيد كه برادر با پدر بيايند، ولى حضرت امام حسن (عليه السلام ) آمد و پدر بزرگوارش نيامد!
دويم تشييع اهل مسجد بود، كه بعد از آن ضربت ، حضرت را از مسجد به خانه آوردند به آن حالت ؛
سيم تشييع شب بيست و يكم شهر رمضان بود. مشيعين در آن شب تنها اهل دنيا نبود، بلكه تمام پيغمبران و اوصياى پيغمبران (عليهم السلام ) و تمام شهدا و صديقين ، بلكه حضرت خاتم النبيين هم تشريف آورده بود، بلكه مقدم هم بود. تشييع كردند تا موضع قبر شريف ؛ و حضرت پيغمبر او را در قبر مباركش گذاشت .
و حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) اذن نداد كه احدى تشييع جنازه مباركش كند. لهذا قبر مبارك مخفى ماند تا زمان امام جعفر صادق (عليه السلام ) و آن حضرت تعيين قبر مبارك نمود در اين مكان شريف و قبر را ظاهر كرد در زمان هارون الرشيد.
الآن آخر روز بيست و يكم است . به نظرم مطلبى آمد و آن اين است كه مقدر چه بوده براى جنازه و قبرهاى حضرت اميرالمؤ منين و حضرت فاطمه زهرا و حضرت امام حسن و حضرت امام حسين (عليهم السلام ).
اما حضرت امير كه شنيديد به چه طور مخفى دفن شد و تا چه وقت قبر مباركش پنهان بود.
و اما حضرت فاطمه الى الآن قبر مباركش مخفى و پنهان است . در مدينه طيبه سه موضع را مى گويند كه قبر آن حضرت يا آن است ، يا آن است ، يا آن است . و اما حضرت امام حسن كه شنيده ايد با جنازه مقدسش چه كردند.
اما امام حسين (عليه السلام ) مصيبتى در تجهيزش هست . مصيبت اين بزرگواران در اين است كه قبرهايشان مخفى است و اما مصيبت سيدالشهدا در اين است كه گفتند لشكر مخالف ، بايد جسد شريفش اصلا دفن نشود؛ يعنى همين طور در روى اين زمين بماند!
اين هم مصيبت آن حضرت نيست ؛ بلكه بالاتر از اين است ؛ آمدند سر مباركش را از بدن جدا كردند و لباسهاى بدنش را به غارت بردند.
اين هم بلكه مصيبت آن حضرت نيست ؛ بلكه فوق اينها هم هست . مصيبت حضرت در كشتن اوست ؛ مصيبت حضرت در برهنه كردنش است بعد از قتل ، مصيبت حضرت در قطع كردن انگشت او هست ؛ مصيبت آن حضرت در آن است كه مى خواستند اصلا اثرى از جسد مباركش نگذارند! اگر چنين نبود، چرا آن لعين ندا كرد: اءلا من يبتدر على جسد الحسين (عليه السلام ) فقام عشره فوارس .
لاحول و لاقوه الا بالله العلى العظيم . نساءلك اللهم و ندعوك باسمك ياالله .
مجلس بيست و يكم
بسم الله الرحمن الرحيم
انا اءنزلناه فى ليله القدر # و ما اءدراك ماليله القدر # ليله القدر خير من اءلف شهر # تنزل الملائكه و الروح فيها باذن ربهم من كل اءمر # سلام هى حتى مطلع الفجر(366)؛
يعنى قرآن را ما فرو فرستاديم در شب قدر. و معنى ليله القدر يا ليله الشرف است كه شبى بهتر از اين نيست ؛ يا معنى او اين است كه جميع امور عالم ، از سعادت و شقاوت و موت و حيات و رزق و جاه و نحو آنها، در آن شب تقدير مى شود.
و اين مقدر شدن امور به چند قسم است : اول تقدير امورات در اول و ازل كه خداوند عالم به حكمت بالغه خود تقدير فرموده است ؛ دويم تقدير اين است كه در شب قدر بالخصوص مى شود؛
سيم تقديرات امورى است كه به تقدير امور ديگر مى شود. و از اين قسم است بهشتى شدن و جهنمى شدن . مثلا اگر طاعت نمود شخص ، تقدير مى شود كه اهل بهشت باشد. معصيت نمود، تقدير مى شود كه اهل جهنم باشد. و از اين قسم است باقى ماندن و مردن . يعنى مقدر ماندن است در دنيا، ولى كارى مى كند كه بر تقدير آن ، موت مقدر مى شود. يا مقدر مردن است ، كارى مى كند كه زندگى تقدير مى شود.
خلاصه اين هم يك قسم است كه بعضى از اشيا مقدر مى شود به تقدير اشياى ديگر. و اين هم از تقديرات خداوند متعال مى باشد. مثال براى اين قسم از تقديرات ، حكايت حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) است با شخصى يهودى كه آمد خدمت حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) به جاى سلام عرض كرد: السام عليك حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) در جواب آن يهودى فرمود: و عليك السام . عرض كردند به حضرت كه اين يهودى السام عليك گفت . حضرت فرمود: من هم در جواب او گفتم : و عليك السام .
بعد از آنكه يهودى رفت ، حضرت فرمود كه اين شخص را افعى خواهد زد و خواهد مرد. يهودى به جايى كه مى خواست رفت و سالم برگشت . عرض ‍ كردند: يهودى نمرد! حضرت فرمود: از او سؤ ال كنيد كه چه كار كرده است . سؤ ال كردند كه چه كار كرده اى . گفت : يك نان خشك شده به صدقه دادم .
حضرت فرمود: موت او تاءخير شد براى آن صدقه . بارى ؛ تقدير حياتش به تقدير دادن آن صدقه شد.
معنى ديگر براى شب قدر آن است كه نزل فيه كتاب ذوقدر الى رسول ذى قدر لاءجل اءمه ذات قدر على يد ملك ذى قدر.
معنى ديگر براى شب قدر آن است كه زمين ضيق و تنگ مى شود از نزول ملائكه . چون در شب قدر تمام ملائكه آسمان از خداوند عالميان اذن مى گيرند و به خدمت امام زمان (عليه السلام ) نازل مى شوند. بعضى اشكال كرده اند كه : ملائكه زياده از حد است . محال است كه زمين گنجايش آنها بكند. و جواب داده شده به آنكه قبيل قبيل نازل مى شوند؛ يعنى يك طايفه مى آيند و عروج مى كنند و بعد از آن طايفه ديگر مى آيند.
اما ((روح )) (عليه السلام ) او مخلوقى است از مخلوقات خداوند عالم . اگر بخواهد جميع آسمان و زمين را ببلعد، مى تواند؛ از بس كه بزرگ است . اين است كه خداوند عالم مى فرمايد: يوم يقوم الروح و الملائكه صفا؛ يعنى تمام ملائكه در يك صف و روح در يك صف مى ايستند در روز قيامت .
تعجب كن از بزرگى روح ؛ زيرا كه چنانچه در مخلوق خداوند عالم ، ذره هست كه از كوچكى به چشم نمى آيد و از سنگينى اگر روى يك قطعه نان جمع بشوند پر گردد و بكشى ، اصلا تفاوت با آن وقتى كه نبودند در وزن آن نان نمى كند، همين طور در بزرگى هم روح به اين عظمت است .
بارى ؛ بعضى گفته اند كه مراد از روح ، حضرت جبرئيل (عليه السلام ) است . و براى نازل شدن ملائكه و روح در شب قدر، چند وجه دارد:
اول آنكه اين نازل شدن براى خصوصيتى است كه خداوند عالم براى زمين قرار داده است در خصوص اين شب قدر.
دويم آنكه نازل مى شوند براى ملاحظه كردن پاره اى عبادت كه در زمين است و در آسمان نيست ؛ مثل اطعام فقرا و مساكين ؛ زيرا كه اين عبادت بزرگ در آسمانها نيست . لهذا براى بزرگى شاءن اين عبادت به زمين نازل مى شوند كه اطعام بر فقرا و مساكين را ببينند.
اين عبادت ، عبادت بزرگى است ؛ اما در اين ازمنه چون دين خداوند عالم همه تبديل شده و عكس گرديده ، اين عبادت بزرگ هم در ميان عجم و عرب متبدل شده .
اما عجمها، كه مى بينى چه قسم چراغها بر سر قبرها روشن مى كنند؛ با آنكه نه خبرى نه اثرى در اين باب وارد است . بيچاره ! قبر را بايد پيش روشن كرد! چراغ را بايد پيش فرستاد!
اما عربها، يسوون حلاوه السكر و شعر النبات و يهدون الى الاءغنياء؛ حلواى شكرى و پشمك در شب قدر مى دهند، اما به خانه دولتدار و اغنيا مى فرستند، اما فقرا بايد محروم باشند! اين است كه شيطان همه را فريب داده . عربها اين طور مى كنند، عجمها آن طور! اگر يك حقه جو به خانه يك فقيرى بفرستى ، بهتر است به مراتب عديده ، از آن حلوا و پشمك و چراغها.
وجه سيم براى نزول ملائكه در شب قدر به زمين ، آن است كه مى آيند به جهت شنيدن گريه و ناله هاى مذنبين و گناهكارها؛ زيرا كه آنها از فرمايش ‍ خداوند تعالى : اءنين المذنبين اءحب الى من تسبيح المسبحين دانسته اند كه ناله گناهكاران افضل از تسبيح تسبيح كنندگان است . و چون در آسمانها اهل معصيت نيست كه تا ناله او را بشوند، لهذا بر زمين نازل مى شوند تا اين عبادت را ببينند.
و در حديث است كه حضرت جبرئيل (عليه السلام ) با ناله كننده مصافحه مى كند و ملائكه سلام بر او مى كنند. و علامت مصافحه سيد ملائكه حضرت جبرئيل (عليه السلام ) آن است كه در شخص رقتى حاصل مى شود و نورانيتى پيدا مى گردد.
اين اجماع كلام در ليله القدر. فاغتنموا - عباد الله - من ليله القدر لليله القبر و بعده يوم الحشر: غنيمت بشماريد - عباد الله ! - ليله القدر را براى ليله القبر خودتان و براى روز حشر!
مى ترسم ليله القدر بگذرد و حالت عبادت حضرت پروردگار در ماها پيدا نشود!
الآن خداوند مهربان شما را ندا مى كند به زبان رسول رؤ وف رحيم كه ايمان به خداوند عالميان بياوريد و عمل صالح كنيد.
الآن ايمان بياوريد و عمل صالح كنيد، پيش از آنكه آن واعظ فظ غليظ بيايد.
الآن به اين بيان آسان ايمان بياوريد، پيش از آمدن آن ماءمور كه از بيانش تمام جوارح و اعضايت در هم بلرزد! تاءخير نيندازيد كار را كه نيست ميانه شما و ملاقات آن ماءمور مگر يك ساعت ! هر چه بمانى مثل يك ساعت است . موت بعد از يك ساعت ؛ ضغظه و فشار قبر بعد از يك ساعت است .
حالا راه چاره باز است ، بياييد ايمان حقيقى و تصديق واقعى در اين شب قدر تحصيل كنيم و عرض كنيم : ربنا اننا سمعنا مناديا ينادى للايمان اءن آمنوا بربكم فآمنا ربنا فاغفرلنا ذنوبنا(367).
بيايد در اين شب قدر، يك عذر حقيقى به درگاه حضرت پروردگار از گناهان بجوييم .
الآن مهلت عذر خواهى كردن داده ، مى ترسم عذر جويى نكنى تا كارت به جايى بكشد كه لايؤ ذن لهم فيعتذرون (368) اگر بخواهى عذر بياورى اذنت ندهند.
بياييد الآن پناهمان مى دهند، پناه ببريم ، پيش از آنكه پناهمان ندهند و نداى لاتجاءروا اليوم انا لانسمع دعاء كم بشنويم .
بياييد در اين شب قدر متوسل به خداوند عالم مالك ممالك شويم .
مى ترسم الآن متوسل به خداوند مهربان نشوى و در روز قيامت متوسل به مالك جهنم شوى و مرگت را از او بخواهى و ثمر نكند! يا مالك ليقض ‍ علينا ربك (369). از شدت عذاب بگويى به مالك جهنم كه از خداوند عالم بخواه كه ما را بميراند تا از شدت عذاب نجات بيابيم . و از برايت مردن و خلاص شدن نباشد.
بياييد الآن دعا كنيم و بخوانيم كسى را كه در دست او هست خزائى سموات و ارض ، تا عذاب را از ما بردارد يا تخفيف بدهد؛ مى ترسم نخوانى و نخواهى تا اينكه مبتلا شوى به خزنه جهنم ، آن وقت از ايشان تخفيف يك روز از عذاب بخواهى و ندهند! ادعوا ربكم يخفف عنا يوما من العذاب (370 ) اى بدبخت ! الآن مهلت داده اند! بخوان خداوند عالم را، دعا كن براى تخفيف و برداشتن كل العذاب .
الآن توجه كنيد به سوى حضرت پروردگار براى آنكه شما را مالك بهشت بگرداند. تاءخير نكنيد مطلب را تا آن روزى كه از اهل بهشت سؤ ال كنيد: اءن اءفيضوا علينا من الماء اءو مما رزقكم الله . براى يك قطره از آب سؤ ال مى كنند؛ جواب مى شنوند كه اين بر شما حرام است .
اى بى عار! الآن در طلب جنت تعلل و تسامح مى كنى تا آنكه در روز قيامت گدايى كنى از اهل بهشت به يك قطره آب و ساير نعمتها، در جوابت بگويند: ان الله حرمهما على الكافرين # الذين اتخذوا دينهم لهوا و لعبا(371).
الآن زبانهاتان ناطقه است ، و اوقات ، اوقات فرصت است و مهلت است ، كارهاتان را درست نمى كند، مى ترسم كار به جايى بكشد كه ديگر مهلت ندهندت و بگويند:
خذوه فغلوه # ثم الجحيم صلوه # ثم فى سلسله ذرعها سبعون ذراعا فاسلكوه # انه كان لايؤ من بالله العظيم # و لايحض على طعام المسكين (372)
ببينيد كه اطعام مسكين چقدر محل و مقام در نزد خداوند غنى علام دارد كه آن را مقترن به ايمان فرموده است . بيدار باشيد امر را سهل نشماريد!
الآن پروردگار شما لطف را به سرحدى رسانده است كه اگر تو يك ((ياالله )) بگويى ، او تعالى به نص حديث پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) در جواب تو لبيك مى فرمايد! مى ترسم - العياذ بالله ، العياذ بالله ! - كه با اين حال تو، آخر كارت به كجايى برسد كه دگر اذنت ندهند كه ((ياالله )) بگويى !
الآن يك قطره اشك كه از چشمت بيايد از خوف خداوند عالم ، دريا دريا آتش را خاموش مى كند! مى ترسم از آن يك قطره حالا مضايقه كنى و به گريه دار آخرت مبتلا شوى كه با اين شدت نفعى هم نبخشد، وقتى كه گناهكاران به شدايد قيامت مبتلا مى شوند، آن قدر گريه مى كنند تا اشك چشمشان تمام مى شود، پس خون گريه مى كنند.
الآن حضرت پروردگار شما را ندا مى كند مى فرمايد: فاذكرونى اءذكركم (373) پس حالا كه ذكرت مى فرمايد، ذكر خدا بكن ، متذكر خدا بشو در وقت معصيت كردن و ترك گناه كن ! مى ترسم الآن ياد خدا نكنى ، تا خداوند عالم تو را در زمره فراموش شده ها بگذارد و خطاب : انا نسيناكم و ذوقوا عذاب الخلد(374) در حقت جارى سازد.
معنى انا نسيناكم اين است كه قطع علاقه بالمره نموديم از تو اى ياغى ، اى بى باك !
از متعلقات كيفيات حضرت اميرالمؤ منين - عليه اءفضل صلوات المصلين - سه چيز ماند:
يكى از آنها موعظه اى بود كه حضرت در آن حالت فرمود كه ضربت بر سر مباركش خورده بود در ميان متكاها نشسته بود و سر مبارك را بر روى زانوها گذاشته بودند. تا اين وقت حالت داشته كه سر مبارك را نگاه دارد. حالا دگر وقتى بود كه نمى توانست سر را نگاهدارى كند كه بر سر زانو گذاشته ؛ نمى دانم بعد از آن هيچ بلند كرد يا نه !
و من وصيته (عليه السلام ) للحسن و الحسين (عليهما السلام ):
اءوصيكما بتقوى الله ، و اءن لاتبغيا الدنيا و ان بغتكما و لاتاءسفا على شى ء منها زوى عنكما. و قولا بالحق واعملا للاءجر. و كونا للظالم خصما و للمضلوم عونا.
اءوصيكما و جميع ولدى و اءهلى و من بلغه كتابى بتقوى الله و نظم اءمركم و اءصلاح ذات بينكم . فانى قد سمعت جد كما (صلى الله عليه و آله ) يقول : صلاح ذات البين اءفضل من عامه الصلاه و الصيام .
الله الله فى الاءيتام فلاتغبوا اءفواههم و لايضيعوا بحضرتكم .
الله الله فى جيرانكم فانهم وصيه نبيكم ، مازال يوصى بهم حتى ظننا اءنه سيورثهم .