اگر تاءمل كنى در نفس زدن كه از اين حنجره به پايين مى رود،
در آنجا يك مخلوقى خدا قرار داده است زير حلقوم ، هوا را جذب مى كند، به دل مى دهد
- از راه سوراخهايى كه به چشم نمى آيد - كه به آن حرارت غريزيه ته دل برسد. و دل آن
را چند هزار تقسيم مى كند و دفعتا او را جذب كند؛ مثل هميان آهنگرى . يعنى وقتى كه
جوهر هوا گرفته شد، آن وقت جذب مى شود. وقتى كه چند هزار جوهر جذب شد، به اختلاف در
بعضى جاها حار و بارد و تر و خشك .
در مثل نفس زدن چند هزار جوهر از اين هوا كه هيچ به نظرت مى آيد، مى گيرد. مى گويى
هيچ است ! اين هوا كشيده مى شود از قواى حيوانيه و طبيعيه و غيرها. مى بينى كه به
چه قسم جوهرگيرى مى كند از هوا؟
و يك چيزى هست كه متصرف در اينها همه است كه خدا در حقش فرموده :
و نفخت فيه من روحى
(281) و در جاى ديگر: فاءلهمها فجورها
و تقواها(282)
فرموده . و آن چيز نفس انسانى است ، روح انسانى است ؛ آن روحى كه خداى تعالى در حقش
فرموده : قد اءفلح من زكاها(283
) آنكه در حقش فرموده : يساءلونك عن الروح
قل الروح من اءمر ربى
(284). مخلوقات خدا طول و عرض و عمق دارند، غير از روح كه
هى من اءمر ربى در شاءنش هست .
اين كه گفتم زنده بودن بود، وقتى كه مى خوابى اين روح انسانى از انسان جدا مى شود و
مى رود تبريز، همدان ، مكه و مدينه و ساير مكانها. الله
يتوفى الاءنفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها فيمسك التى قضى عليها الموت و
يرسل الاءخرى
(285). با آن روح است كه خواب مى بيند، چيزهاى خوب مى بينيد،
چيزهاى بد مى بيند، چنانچه در بيدارى مى بيند؛ اما معنى مردن آن است كه روح را از
اينها جدا مى كنند؛ يعنى از اين تعلق به اوضاع اين بدن و تدبير در آن . يعنى روح يا
در جسد مثالى سير مى كند، يا در اطراف عالم تا روز قيامت و آن وقت به بدن اصلى
دنيايى بر مى گردد.
و هو الذى خلق كل شى ء، ثم يفنيها، ثم يعيدها كما كان (و هو
بكل خلق عليم ).(286)
كما بداءكم تعودون
(287). خدا آن كس است كه هر چيز را آفريده است و فنا مى كند
و بعد برمى گرداند چنانچه بود. و او تعالى عالم به هر خلقى هست . چنانچه ابتدا شما
را خلق فرمود، باز خواهد خلق فرمود. نه اينكه تغيير و تبديلى در خلقت شماها بشود،
بلكه شما را عود مى دهد به همين جسم و جسد دنيايى به نص قرآن :
من يحيى العظام و هى رميم قل يحييها الذى اءنشاءها اءول مره
(288).
آن منكر معاد جسمانى ابى بن خلف ، از ديوارى استخوان پوسيده را به دست خود گرفت ،
ففته : و ريزه ريزه كرد. به حضرت رسول عرض كرد: اء اذا كنا
عظاما؟! فرمود: بگو اى رسول كه زنده مى كند آنها را كسى كه اول مرتبه آنها
را انشا و ايجاد فرموده است .
در جاى ديگر مى فرمايد كه زنده مى كند الذى جعل لكم من الشجر
الاءخضر نارا(289)؛
آن كس كه از درخت تر آتش مى كند، چنانچه مرق و عفا دو درختى هستند كه برگهاشان را
به هم مى زنند، آتش مى گيرد. انما اءمره اذا اءراد شيئا اءن
يقول له كن فيكون
(290). لفظ ((كن ))
هم نمى خواهد، به محض اراده خدا درست مى شود. سبحان الذى
بيده ملكوت كل شى ء و اليه ترجعون
(291). امر و اختيار تمام عالم ، تمام موجودات ، به دست حضرت
يگانه اوست . آنچه را بخواهد مى شود.
بارى ؛ قصه مردان را دانستى ، حالا مثالى هم برايت بياورم . اگر در خواب به جايى
رفتى ، خودت را در همين قالب و بدنت مى بينى . اين از بابت علاقه اى است كه با اين
بدن دارى ؛ يعنى روحت با اين بدن دارد. بعد از مردن هم اين علاقه باقى است بين روح
و بدن . اگر چه متلاشى شده باشد، همين طور علاقه هست تا روز قيامت كه روح بر مى
گردد به بدن .
حالا كه اين را دانستى ، بدان كه همه زحمتها براى روح انسانى بيچاره است كه همه چيز
برقرار است . ارواح ديگر رفته اند؛ يعنى روح نباتى و روح طبيعى و روح حيوانى تماما
رفته اند. اين روح باقى است كه همه چيزش برقرار است و تاءذى و تاءلم براى اوست .
يعنى اين روح انسانى متاءذى و متاءلم مى شود، آن وقت كه ديد چيزى ندارد. آن وقت
اءين المفر مى گويد، كلا لاوزر(292)
مى شنود.
حالا اين روز يا روز راحت است ، يا روز زحمت . براى بعضى روز اول نور است . براى
ديگر ظلمات است ، روز وداع است ، روز گذاشتن است ، روز وداع آشيان است و روز وداع
اموال و ياران است . اينها سهل است ؛ بايد ببينى چه حالت مى ميرى .
بدان كه مردن چند قسم است ؛ اول با ايمان كامل و اطمينان مرگ مى رسد كه بهترين
چيزها برايش مرگ مى شود؛ كما فى اءبى ذر؛ چنانچه در
ابى ذر (عليه السلام ) بود كه چون عزرائيل (عليه السلام ) وقتى كه آمد، ابى ذر گرفت
: خوش آمدى دوستى كه مدتى در انتظارش بودم . تتنزل عليهم
الملائكه اءلاتخافوا و لاتحزنوا و اءبشروا بالجنه التى كنتم توعدون # و لكم ما
تدعون # نزلا من غفور رحيم
(293).
هر چه بخواهى موجود است در بهشت . مثلا راءيت قرار گرفته كه مى خواهم مجموع اين
بهشت براى من باشد، فورا مثل او موجود مى شود. تصور كردى كه فلان چيز خوب است ،
فورا خلق مى شود. پست ترين اهل بهشت كسى است كه اگر اولين و آخرين ميهمان او شوند،
همه چيز از خودش دارد محتاج به غير نيست . سبكترين اهل جهنم در عذاب ، كسى است كه
در آتش جهنم به آتش مى فرمايند: زبان و دست و پيشانى او را بسوزان . بعضى هستند كه
سبكترند و آن كسى است كه نعلين از آتش به پايش مى كنند؛ همان كه آن نعلين را به
پايش كردند، مغز سرش جوش مى آيد.
ملتفت باشيد! واهمه كردى يا نه ؟
بارى ؛ يك جورى مردن است كه بر كفر مى ميرد. تا وقتى كه زنده بود ايمان داشت ، حالا
كه وقت رفتن است كفرش ظاهر شد. يك جوره هست بر كفر ارتدادى ؛ مثل آنكه نسبت به دين
شوخى مى كنند ولاالضالين به ملاها مى گويند.
كرمك نجاست ! با خدا شوخى !؟ با خدا بازى ؟! كسى از اين قبيل شوخى ها بكند نسبت به
دين ، كارش مشكل است و اقوى در نظر، ارتداد شوخى كننده است . ديگر هر چه بماند نجس
است ، همه را با زنش زنا مى كند. نه غسل دارد، نه كفن دارد، اگر شوخى نسبت به دين
كند. و اگر توبه كرد، محل اشكال است كه بايد گفتگو شود.
فرض كن اگر دانستى كه شياطين عديله ايمان كسى را بردند، آيا كافر است يا مسلم ؟ مى
گوييم : باز مسلم است و در حكم مسلم .
و اما كفر حكمى ، يكى استخفاف است و صلاه ؛ مثل كسانى كه چهل پنجاه سال دارند دو
ركعت نماز درست نكرده اند؛ چنانچه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) به آن كسى كه
طماءنينه درست در نمازش نمى كرد، فرمود:
و الذى نفس اءبى القاسم بيده ، لو مات على هذا، لم يمت على
دينى .
پس بنابراين ، كار بر عوام بسيار مشكل است ؛ اما خواص هم بايد ملتفت شوند در خصوص
طماءنينه ؛ على الخصوص در تكبيره الاحرام كه بايد پيش از الف ((الله
)) آرام باشند و در آخر هم آرام باشند. همين طور در قيام و
ركوع و سجود، به آرام تن و دل بگو. و سين ((سبحان
)) اگر بى طماءنينه باشد، نماز باطل است . مى شود كه به يك
جزئى نماز باطل شود. ((بسم الله الرحمن الرحيم
)) را كه گفتى ، بايد الف الحمد لله
را ببينى كه بى وصل نينداختى . يا وصل كن ، يا وقف . اگر نكردى ، باطل است . غرض ؛
در جميع مقامات كه همزه وصل دارد، يا وصل بايد كنى ، يا وقف . اگر نكردى ، نماز
باطل است . در جميع جاها ملاحظه وصل به سكون ، وقف به حركت ، بايد بشود. اينها
دقايق نماز است . طورى بكن مستخف به صلاه نشوى .
صاحب اين قبر مطهر، امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) فرمود كه پدرم در حين احتضار
فرمود: يا ولدى ، لاتبلغ شفاعتنا مستخف الصلاه .؛ اى
فرزند، نمى رسد شفاعت ما به مستخف نماز. يعنى كسى كه نماز را درست نكند و اهتمام در
او ننمايد و سهل انگارى در آن كند.
بى مروت ! اين همه زحمت براى اولاد مى كشى ، و اين همه تعب بر خودت براى زن بى
وفايت راه مى دهى ، يك قدرى هم براى خودت زحمت و تعب بكش كه اقلا دو ركعت نماز
سوغات ببرى !
دويم : كسى كه واجب الحج است و نمى رود به مكه معظمه - زادها الله عزا و كرامه -.
خداوند عالم مى فرمايد:
و لله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا و من كفر فان
الله غنى عن العالمين
(294)؛ يعنى براى خداى تعالى است حج بيت بر سر مردمان ، هر
كسى كه استطاعت رفتن به سوى او دارد. و هر كس كافر شد - يعنى به ترك حج - پس به
درستى كه خداوند بى نياز است از همه عالم . يعنى خداوند عالم از او بريده است .
اى بيچاره تارك حج ! خداوند عالم به تو مال را مرحمت فرموده و خواسته تو به آن درك
سعادت ابديه آخرت هم بنمايى و تو مضايقه از آن مى كنى والا خداى تعالى چه حاجت دارد
كه تو بروى و دور خانه كعبه بگردى . همه اش براى احسان است به تو؛ تو در غفلتى !
سوم : ترك زكات است كه اين سه چيز باعث كفر حكمى است .
يكى ديگر از اقسام كفر است كه خدايى چيزى نداشته باشى . يعنى وقتى كه مرد، ملاحظه
كرد ديد همه اش ، يعنى همه كارهايش ، براى دنيا بوده است .
ليس من الله فى شى ء(295).
كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون
(296). چيزى از كار خدايى براى او نيست ؛ تمام براى دنيا.
از پروردگار خود محجوبند، يعنى از رحمت او تعالى ؛ به جهت آنكه در دنيا خود را از
احكام خدا محجوب داشتند؛ يعنى نبذ وراء ظهور خود نمودند.
يك موت ديگر - اءعوذ بالله منه - مردن با بغض و عداوت خداست . و آن كسى است كه مى
ميرد و همه خيال او در جهان براى دنيا بوده است . او همه را در دنيا در فكر تعمير
دنيا بوده است ، از مال و جاه و اهل و عيال . وقت رفتن او كه شد، يعنى يقين كرد حال
مى رود، همه اوضاع خود را مى بيند كه در دنيا مى ماند و همه دوستانش مى مانند -
يعنى ديد تماما ماندند در دنيا و او الحال مى رود - و مى داند كه كار كار خداست ،
يعنى اين كارها را خدا به او مى كند، فيصير مغضبا لله تعالى
؛ آخر كار مى ميرد با بغض الهى .
بيدار باشيد كه آخر كار با خداى تعالى دشمنى و عداوت پيدا نكنيد! علاقه مال و عيال
را از خود دور كنيد؛ كه عمده در اين باب محبت اهل و عيال و جاه و مال است . اين روح
انسانى خيلى نقل دارد كه از ملك بالاتر مى شود، بلكه ملائكه خدام او مى شوند، بعضى
از اوقات منقلب مى شود به اوصاف كلبيت ، خنزيريت و ساير اوصاف رذيله .
چنانكه راوى در مكه معظمه از زيادتى جمعيت حاج وقتى كه ديد تعجب كرد گفت :
ما اءكثر الحجيج ؟! حضرت در جواب او فرمود:
لا، بل اءقل الحجيج و اءكثر الضجيج ؛ يعنى حاجى بسيار
كم است ؛ ضجه بسيار است !
در ماه مبارك شيطان مغلول است ، پس مردم چطور معصيت مى كنند؟ علانيه است كه معصيت
مى كنند و شيطان هم كه مغلول است ، چگونه مى شود؟ جواب آن است كه بگوييم اينها
خودشان حقيقت شيطان شده اند. يعنى در شقاوت به حدى رسيده اند كه مثل شيطانند در
ارتكاب مناهى و معاصى .
از دركهاى وقت مردن ، يكى آن است كه منقلب شود انسانيت تو به شيطانيت ؛ يعنى تمام
اوصاف تو اوصاف شيطان شود. اما علاج اينها الآن به سهولت مى شود والا كسانى كه قابل
شفاعت هم باشند، به عذاب برزخ گرفتار خواهند شد؛ زيرا كه فرموده اند كه اگر برزخ
بگذرد در قيامت به كار شما مى رسيم ؛ يعنى شفاعت براى گناهكاران در قيامت مى كنيم .
چنين فرموده اند. پس علاج آن گناهان و آن خرابيها، حالا بايد كرد. و از علاجهاى
عظيمه است خصوص گريه بر سيدالشهدا (عليه السلام ). ديده ام كه گريه بر آن مظلوم در
حال احتضار هم به فرياد مى رسد؛ يعنى پيش از قيامت هم تاءثير مى كند؛ چنانچه حضرت
در خصوص حديث مسمع كه گفت : ((معذورم از رفتن به كربلا، ولى
وقتى كه حسين (عليه السلام ) به خاطرم مى آيد، نمى توانم آب و غذا بخورم
)) فرمود: حالا كه چنين است ، حضرت ملك الموت را، آباء
طاهرين من سفارش مى كنند در وقت مرگ تو كه قبض روح تو را به سهولت كند.
حالا اينكه شفاعت آن بزرگواران بايد در قيامت دستگير شخص شود و در برزخ نشود، و
خصوص گريه بر سيدالشهدا (عليه السلام ) در برزخ ، بلكه در احتضار، نفع ببخشد، سببش
آن است كه در احتضار سيدالشهدا (عليه السلام ) طورى شده است كه براى احدى نشده است
.
در حديث است كه محتضر را نگذاريد دست كسى بگذارد بر بدنش ؛ زيرا كه هر دست گذاشتن ،
مثل شمشيرى مى باشد كه بر او وارد شود. حالا سيدالشهدا (عليه السلام ) كه محتضر است
، چه حالتى دارد كه يك هزار و صد و ده شمشير بر بدن اقدسش رسيده باشد! ملاحظه كن
ببين چه حالت آن حضرت در احتضارش داشت ، با آن همه زخم تير و شمشير و سنگ و نحو آن
! بلكه ملاحظه كن چه حال داشت آن محتضر، در آن نفس آخر، از دست آن زنازاده كافر!
اءلا لعنه الله على القوم الظالمين . و سيعلم الذين ظلموا
اءى منقلب ينقلبون .
مجلس سيزدهم
بسم الله الرحمن الرحيم
سبحانك اللهم يا من دانت له السموات و الاءرض بالعبوديه ، و
اءقرت له بالوحدانيه ، و كلت الاءلسن عن بيان صفته ، وانحسرت العقول عن ادراك كنه
معرفته ، و تواضعت الجبابره لعظمته ، و تصاغرت الفراعنه لهيبته .
نحمده على نعمائه العظام . و نشكره على آلائه الجسام . و نصلى و نسلم على نبيه محمد
صحيفه الربانيه و منبع اءسرار السبحانيه ، الذى اءرسله بالهدى بشيرا و نذيرا و جعله
نبيا قبل اءن تخمر طينه آدم تخميرا؛ اوج الشرف الاءقدس و مخاطب الرب فى محل الاءنفس
؛ و على آله اءئمه الكرام و مصابيح الظلام و ينابيع الاءحكام و مبينى الحلال من
الحرام ، عليهم آلاف التحيه و السلام ما تتابعت الليالى و الاءيام .
اءعيذكم بالله اءن تكونوا من اءهل هذه الآيه : لقد ذراءنا لجهنم كثيرا من الجن و
الانس لهم قلوب لايفقهون بها و لهم اءعين لايبصرون بها و لهم آذان لايسمعون بها(297).
اءعيذكم بالله اءن تكونوا من اءهل هذه الآيه .
پناه مى برم به خداى تعالى اينكه از اهل اين آيه باشيد. اين حرف را چرا مى گويم ؟
به جهت اينكه در مردم علاماتى مى بينم كه دلالت دارد بر آنكه اهل اين آيه باشند.
امروز مى خواهم مجلس را مجلس استعاذه قرار دهم . پس حالا در اينجا بايد استعاذات را
بيان كنم .
ماه مبارك شهرالله ، نصف شده و كار ما هنوز نصف نشده . بياييد حالا كارى كنيم كه در
اين بقيه شهرالله ، بلكه از نفرين حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) خلاص شويم .
يعنى طورى كنيم كه نفرين آن حضرت ما را شامل نگردد؛ زيرا كه حضرت پيغمبر (صلى الله
عليه و آله ) فرموده است - يعنى دعايى كرده است - و حضرت جبرئيل (عليه السلام )
آمين گفته است .
مثل مشهور است مى گويند فلان كس دعا كرد، ((مرغ آمين
)) در راه بود آمين گفت ، مستجاب شد. حالا مثل پيغمبرى دعا
كرده است و مثل جبرئيلى آمين گفته است . پيغمبر نفرين كرد فرمود:
من اءدركه شهر رمضان فلم يغفر له فاءبعده الله من رحمته .
فقال جبرئيل (عليه السلام ): آمين ؛ يعنى هر كس ادراك كند او را شهر رمضان
المبارك و كارى نكند كه آمرزيده شود، خدا او را نيامرزد. جبرئيل (عليه السلام )
آمين گفت .
از هر چيزى يك نوبرى خورده ايد، مگر از موعظه كه از او نوبر نكرده ايد، كه در شما
هيچ تاءثير ندارد. گويا گوش و قلب و چشم اصلا نداريد. العياذ بالله ! پناه به خدا
كه اگر از اهل اين آيه مباركه باشيد كه مى فرمايد: ((قلبها
براى ايشان هست ، ولى به آن نمى فهمند. و گوشها هست ، ولى به آن نمى شنوند. و چشمها
هست ، ولى به آن نمى بينند.)) كه اين جوره آدمها بدتر و پست
تر از حيواناتند. اءولئك كالاءنعام بل هم اءضل
(298).
پناه بر خدا كه اگر از حيوانات پست تر شده باشيد!
پناه بر خدا كه اگر از كثرت غفلت ، از رحمت واسعه الهى محروم شده باشيد!
در دعا خوانده ايد كه غفلت ، ياءس و نااميدى از رحمت مى آورد:
اءو لعلك راءيتنى فى الغافلين فمن رحمتك آيستنى !(299)
از اين كلام شريف همچو ظاهر مى شود كه غفلت از عبوديت ، باعث ياءس مى شود. پناه
بر خدا از ماءيوسى از رحمت خداوند عالم .
اين ندا، نداى الهى بود كه در كتاب الهى مى باشد. و پيغمبر (صلى الله عليه و آله )
هم شما را ندا مى كند. اى امت پيغمبر! پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) شما را ندا مى
كند! تا حال گويا نداى خداى تعالى و نداى پيغمبر را نشنيده ايد؟
اى مردم ! امام شما، شما را ندا مى كند. آن حضرت در مسجد خودش ندا مى كرد و مى
فرمود:
احذروا نارا حرها شديد و قعرها بعيد و شرابها صديد(300)
تا حال هيچ يك از نداها در شماها تاءثير نكرده است ! نه نداى حضرت پروردگار در شما
تاءثير كرده است و نه نداى حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) و نه نداى امام شما و
نه نداى اموات !
مرده ها شما را صدا مى كنند، ندا مى كنند شما را و در ندايشان مى گويند:
اءيها الغافل ! لو كنت تعلم مانعلم لكان يذاب لحمك .
مرده ها مى گويند: اى غافل ! اگر بدانى تو آنچه را كه ما مى دانيم ، هر آينه گوشت
بدنت گداخته مى شد!!
و زمين تو را ندا مى كند، صدايت مى زند مى گويد: اءنا بيت
الغربه ! اءنا بيت الوحشه ! اءنا بيت الدود!؛ من خانه غربت و تنهاييم ! و من
خانه وحشت و هراسم ! من خانه كرمم !
هيچ از اين نداها و صداها به گوشت رسيده يا نرسيده ؟! اصلا نرسيده ؟!
فلكم قلوب لاتفقهون بها. و لكم آذان لاتسمعون بها. و لكم اءعين لاتبصرون بها.
مى ترسم كه از اهل اين آيه باشيد كه مى فرمايد: و لو اءننا
نزلنا اليهم الملائكه و كلمهم الموتى و حشرنا عليهم كل شى ء قبلا ماكانوا ليؤ منوا(301).
يعنى : اگر ملائكه را نازل كنيم بر ايشان ظاهرا، يا مرده ها را بر ايشان زنده كنيم
بفرستيم و محشور كنيم هر چيزى را معاينتا، نخواهند ايمان آورد. يعنى تصديق رسول
نخواهند كرد در آنچه بايد تصديق كنند.
پناه مى برم به خدا كه اگر از اهل اين آيه باشيد:
سواء عليهم ءاءنذرتهم اءم لم تنذرهم
(302).
بعد از آنكه انذار مثل حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) مؤ ثر نباشد، در بسيارى
، كه خدا بفرمايد: ((اى پيغمبر اينها را چه بترسانى ، چه
نترسانى ، مساوى است )) - يعنى ديگر تاءثير در اينها نمى كند
- انذار من چه تاءثير در شماها خواهد كرد؟!
پناه مى برم به خدا اگر از اهل اين آيه باشيد:
سواء عليهم اءستغفرت لهم اءم لم تستغفر لهم
(303) ان تستغفر لهم سبعين مره فلن
يغفرالله لهم
(304).
ببين اى غافل كار به كجا مى كشد! بدبختى و شقاوت تا به چه حد مى رسد كه اگر مثل
حضرت پيغمبر هم استغفار كند، خداوند عالم نيامرزد! ببين اى غافل كه كار به كجا مى
رسد و به چه قسم مى شود كه خداوند عالم مى فرمايد: سواء
عليهم اءستغفرت لهم اءم لم تستغفر. چون اگر حضرت رسول (صلى الله عليه و آله
) احتمال بدهد كه آمرزش آنها ممكن است به استغفار، اگر چه زياده از هفتاد مرتبه
باشد، استغفار خواهد كرد، لهذا خداى تعالى فرمود كه در حق اينها چه استغفار بكنى چه
نكنى مساوى است و آمرزيده نخواهند شد.
اين جوره آيات كه اشاره شد، در حق همين اشخاصى است كه به ظاهر دعوى اسلام دارند و
در زمره مسلمانان هستند. اما كفار كه براى آنها استغفار اصلا جايز نيست . بيدار باش
اى كسى كه مى گويى اسلام دارم ، كارت به اينجاها نرسد كه استغفار پيغمبر هم در حقت
ثمر نكند. بترسيد از گناهانى كه باعث شود كه تو را جبار عنيد كند.
پناه مى برم به خدا كه اگر بشويد از كسانى كه امتحان شدند به نظر بزرگان دين ائمه
طاهرين - سلام الله عليهم اجمعين -.
آن بزرگواران و كسانى كه تالى مرتبه ايشان هستند، حقايق اشيا و اشخاص را مى شناسند؛
پس بترسيد كه مبادا باطنهاى شماها قبول طريق حق ننموده باشد.
امام جعفر صادق (عليه السلام ) وقتى كه ابوبصير در مكه معظمه ازدحام خلق را ديد، به
طور تعجب به امام (عليه السلام ) عرض كرد: ما اءكثر الحجيج !:
چه بسيارند حاجيان ! فرمود: لا! بل ما اءقل الحجيج و اءكثر
الضجيج !؛ نه ! چه بسيار كمند حاجيان ، ولى بسيارند ضجه كنندگان ! بعد فرمود
امام به ابى بصير كه نظر كن ؛ ابوبصير با آنكه در ظاهر نابينا بود، نظر كرد ديد
مردم به صورت غريبه و هيئات عجيبه اند؛ بعضى خوك مثلا، بعضى سگ ، بعضى اقسام ديگر!
غرض ؛ ملاحظه كنيد كه به ظاهر آدم و به باطن شيطان و نحو آن نباشيد!
اين بزرگواران و كسانى كه تالى مرتبه ايشان هستند، وقتى كه نظر كنند به بعض اشخاص ،
مى بينند كه آتش در بدنهاى مشتعل است . الآن آتش به آنها احاطه نموده . و مى بينند
كه بسيارى از اشخاص الآن با شيطان قرينند.
حالا ملاحظه كن با اوصافى كه در تو هست ، خودت را بشناس كه چه قسم آدمى و از كدام
طايفه اى ، و علاج كارت را، الآن كه چاره دارى بكن ، تا گرفتار روز بيچارگى نشوى !
پناه مى برم به خدا كه اگر باشيد مثل قوم عاد و هود و نوح و لوط (عليهم السلام )!
پناه مى برم به خدا كه اگر بوده باشيد مثل ابى جهل و ابى لهب و دو كافران - عليهم
اللعنه - و ساير اعداى دين ، و نباشيد مثل صديقين و شهدا و صالحين - سلام الله
عليهم اءجمعين ! مختصر؛ پناه مى برم به خدا اگر متصف به صفات اشرار باشيد و داراى
صفات اخيار نباشيد. بسيارى از مردم ايراد به ما مى كنند و مى گويند: شيخ بسيار مردم
را از خوف خدا مى ترساند! بلى ؛ ديگر بعد از اين رجوع مى كنم از اين طريقه و تو هم
هر چه دلت مى خواهد معصيت بكن ؛ ولى به چند شرط:
اول : معصيت او را بكن ، ولى در جايى كه خارج از مملكت او باشد!
دويم آنكه : روزى خداوند عالم را نخور و هر چه مى خواهى معصيت بكن !
سيم آنكه : تبعه دولتى بشو كه تاب مقاومت با خداوند عالم داشته باشد تا آنكه هر گاه
بخواهد قبض روحت نمايد، بگويى : من تبعه فلان دولت از دول هستم و اطاعت تو نمى كنم
.
شما اگر چه تبعه دولت اقدم هستيد، يعنى متابعت آن دولت قديم كرده ايد كه آن دولت
شيطان باشد. دولت او را اقدم اول گفتم به جهت آن است كه دولت شيطان پيش از دولت ابى
البشر آدم (عليه السلام ) بوده است .
و اگر تبعه دولتى نمى شوى ، وقتى كه حضرت ملك الموت (عليه السلام ) تشريف مى آورد،
اطاعت او نكن و عرض كن در جوابش وقتى مى فرمايد بمير، بگو كه : من نمى آيم به جهت
اينكه اين خانه خودم است كه بنا نهاده ام و از آن بيرون نمى روم ؛ اطاعت او نكن .
تمام شماها محشور خواهيد شد به يك صيحه :
و انما هى زجره واحده
(305).
نمى گويم بترسيد در وقتى كه ديديد وجوه العاصين مسوده ؛ روهاى گناهكاران را كه سياه
است و چشمهاى ايشان كنده شده !
نمى گويم بترسيد در وقتى كه صداهاى مردم هم بلند است به گفتن وانفساه ! حتى از
پيغمبران (عليهم السلام ) و نداى حضرت پيغمبر محمد بن عبدالله (صلى الله عليه و آله
) بلند است : وا اءمتاه !
خوب است اين قسم موعظه كه به شماها مى گويم نترسيد؟ اگر بگوييد چرا اين قسم موعظه
مى كنى ، پس بياييد واقعا بترسيم از مرگ و حالاتى كه در آن وقت روى مى دهد. اگر
واقعا ترسيدى ، بگو مى ترسم . و علامت خوف و ترس آن است كه از چشمت اشك جارى شود و
بر صورتت جريان پيدا كند. چنانچه حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) به مرد پيرى آن
را براى علامت خوف و ترس بيان فرمود.
مى ترسم اگر چيزهايى كه براى عبادالله نيكوست و حسن ، براى ماها بدل شود به بدى ؛
مى ترسم شهرالله در حق ما بدل شود؛ مى ترسم كلام الله در حق ما بدل شود؛ مجاورت مى
ترسم براى ما منافرت شود؛ اينها همه چيزهايى است كه بر آنها خوف دارم ؛ ولى خوف
بزرگ من از تبديل و تغيير روز آخر است ؛
بگو مى ترسم از مشيعتى
(306) به سوى قبرم ؛ بگو مى ترسم از هول قبرم ؛ بگو مى ترسم در وقتى
كه نازل بشوم در قبرم ؛ مى ترسم از عمق قبرم ؛ مى ترسم از ظلمت و تاركى قبرم ؛ مى
ترسم از وحشت قبرم ؛
مى ترسم از آن دو ملك كه مى آيند به قبرم ؛ مى ترسم از صداى ايشان ؛ مى ترسم از
چشمهاى ايشان ؛ مى ترسم از سؤ ال ايشان ؛ مى ترسم از تازيانه ايشان !