غرض ؛ همه را موضوع تكليف يعنى مكلف به قرار داد. اختيارش را
به دست روح انسانى داد. مى فرمايد:
الموت و الله الجد لااللعب . فانه اءسرع المنادى . و عليكم
بالتزود و الاستعداد. و التزود فى منزل الزاد:
مرگ والله زود مى آيد و بازيچه نيست ؛ چه آنكه او اسرع منادى است . لازم بدانيد بر
خودتان توشه گرفتن و مهيا شدن را. و توشه برداشتن ، در منزل توشه دارا است .
ربيع بن خيثم از زهاد ثمانيه است . در يك فرسخى مشهد مقدس رضا (عليه السلام ) مدفون
است . در خانه خود قبرى حفر كرده بود شبها ندا مى كرد: رب
ارجعون # لعلى اءعمل صالحا(267).
بعد روزها در فكر عمل صالح مى شد. مردم به اين قسم مى كردند علاج كار را قبل از مرگ
.
بارى ، مرگ كه مى آيد، به همه اعضا داخل مى شود، اما درد وارد بر روح نفسانى مى
شود، اول زبان محتضر گرفته مى شود بعد ساير اعضا، بعد وجع وارد در روح حيوانى ،
تلخى جان كندن در اوست .
ملاحظه كرده ام در احتضار حضرت فاطمه (عليها السلام ) به عزرائيل (عليه السلام )
فرمود در حين قبض روح مقدسه اش كه شتاب كن ! شتاب كن ! آسوده شوم .
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرموده : غير موصوف هذا الذى
نزل على الناس
(268)؛ به وصف نمى آيد كه مرگ چه چيز است كه به آدمى نازل مى
شود.
بعضى گفته اند: مثل آنكه اره بگذارند تمام اعضاى آدمى را اره بكنند.
بعضى گفته اند كه تلخى جان كندن مثل آن است كه آدم را بزرگ كنند به قدر آنكه ميان
زمين و آسمان را پر كند و او را در آنجا بگذارند آسياب كنندش .
بعضى گفته اند: چنان است كه آدمى را نازك كنند به قدر آنكه به ته سوزن برود و او را
از آنجا بگذرانند.
و اين اقسام در تلخى و ناگوارى جان كندن است . الله يتوفى
الاءنفس حين موتها(269)
و آنچه كه شبيه به آن است براى انسانى است .
حالا مى خواهم بيان كنم كه مردم در وقت مردن به دو قسمند:
اول : ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم
الملائكه اءلاتخافوا و لاتحزنوا و اءبشروا بالجنه التى كنتم توعدون # ... و لكم
فيها ما تشتهى اءنفسكم [و لكم فيها ما تدعون ] # نزلا من غفور رحيم
(270)؛ يعنى : تو ميهمان آن غفور رحيمى . پس هر كس كه گفت
اين طور - يعنى : ربنا الله - و مستقيم ماند، به اين نعمت و كرامت سرافراز مى شود
كه آخرش ميهمان خداوند غفور رحيم است .
پس اگر اين را با اهدنا الصراط المستقيم درست گفت ،
اهل اين بشارت است . اما اگر گفت ، ولى چاپى گفت ، اهل آيه ديگر است كه در قسم دويم
حالا بيان مى شود.
اين قسم اولى ، اما قسم دويم : و لو ترى اذ الظالمون فى
غمرات الموت اءخرجوا اءنفسكم اليوم تجزون عذاب الهون بما كنتم عن آياته تستكبرون
(271).
مى گويند: يك محتضرى دورش گرفته بودند گريه مى كردند. آن محتضر گفت : دور شويد،
براى خودتان گريه كنيد كه كارتان چه خواهد شد!
حالا بايد براى خودمان گريه كنيم كه كار ما چه مى شود با اين كارهاى خراب ما. اگر
بگويى كار ما خراب نيست ، دروغ گفته اى ! اگر غرور و خودپسندى داشته باشى ، هلاك
هستى . بگويمت : اگر پيغمبرى به كار خودش مغرور شود، ضايع مى شود. نمى دانم بعضى به
گناهان مغرور مى شوند، بعضى به عبادات . والله فكرى براى خودتان بكنيد! يك دفعه
چشمت باز مى شود مى بينى خانه ندارى . آخر يك كوخى براى آخرت ، يك قراچادرى براى
آخرت درست بكن بى خانمان نباشى .
غرض ؛ كارها خراب ، حالها خراب ، علاجى كه به نظرم مى آيد، غير از آنچه كه گفتم ،
دعا در اين ساعت آخر روزهاى ماه مبارك است كه در هر روزى در دم آخر روزها، هزار
هزار بنده نجات مى يابد. حالا دعا كنيم كه مى توانيم و فرصت داريم . عرض كن :
وارحمنى اذا تقلبنى اءيدى اءحبتى . و تفضل على ممدودا على
المغتسل يغسلنى صالح جيرتى .
اين تفضل براى آن است كه وقتى كه آوردندت سر مغتسل ، آن وقت همه اموال رفت ، چيزى
نداريم .
و تحنن على محمولا قد تناول الاءقرباء اءطراف جنازتى . و جد
على منقولا قد نزلت بك وحيدا فى حفرتى .(272)
مى خواهم مگر كه در ارحمنى اذا تقلبنى اءيدى اءحبتى .
عرض مى كنم : به حق آن كسى كه تقلبه اءسلحه اءعدائه ، گاهى به شمشير، گاهى به تير،
گاهى به نيزه ، گاهى به ساير آلات ...
و تحنن على محمولا قد تناول الاءقرباء اءطراف جنازتى . الهى
، اءقسمك بحق الشهيد الذى كان اءقرباؤ ه فى اءطراف جنازته نائمين ؛ خدايا،
قسم مى دهم تو را به حق آن شهيدى كه اقرباى او تماما در اطراف جنازه اش خوابيده
بودند، اءن تخلصنا من النار الجحيم ؛ اينكه ما را از
آتش جهنم خلاصى ده .
و تفضل على ممدودا على المغتسل يغسلنى صالح جيرتى . الهى ؛
اءقسمك بحقك و بحق ذلك الشهيد الممدود على المغتسل الذى غسل نفسه بالدماء و التراب
اءن ترحمنى ؛ خدايا تو را به عزت تو قسم مى دهم ، و قسم مى دهم تو را به حق
آن كسى كه بر مغتسل خود افتاده بود و شست خود را به خونهاى خود و خاكهاى كربلا،
اءن ترحمنى يا الله يا الله .
لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم . اءلا لعنه الله
على القوم الظالمين .
مجلس يازدهم
بسم الله الرحمن الرحيم
سبحانك و بحمدك . لااءحصى ثناء عليك . اءنت كما اءثنيت على
نفسك . يا ذالقدره القاهره ، و يا ذالقوه الباهره ، ارتفعت درجات جبروتك عن علاقه
اءفهامنا القاصره . و تقدست سبحات جلالك عن درك اءوهامنا الخاسره .
نحمدك على نعمائك المتواتره . و نشكرك على آلائك الزاهره . و نصلى و نسلم على نبيك
محمد الخاتم لما سبق ، و الفاتح لما انغلق ، و المعلن للحق بالحق ، الدامغ صولات
الاءضاليل ، و الدافع جيشات الاءباطيل ؛ و على اءهل بيته الاءئمه الاءتقياء و
الساده النقباء، القائمين على المحجه البيضاء و الموضحين للشريعه الغراء، عليهم
آلاف من التحيه و الثناء، مادامت الاءرض و السماء.
اءعوذ بالله من الشيطان الرجيم .
بسم الله الرحمن الرحيم # الم # اءحسب الناس اءن يتركوا اءن يقولوا آمنا و هم
لايفتنون # و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين
# اءم حسب الذين يعملون السيئات اءن يسبقونا ساء مايحكمون # من كان يرجو لقاء الله
فان اءجل الله لآت و هو السميع العليم# و من جاهد فانما يجاهد لنفسه ان الله لغنى
عن العالمين
(273).
جناب اقدس الهى ، در اين سوره مباركه شريفه مى فرمايد: مردم خيال كرده اند همين كه
بگويند: آمنا كفايت مى كند و
هم لايفتنون ، بلكه در معرض امتحان در مى آورند
فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين . اين است كه تكليف به آنچه
مخالف با نفس است كرده است ربنا الرحمن . اين است كه شما كارى مى خواهيد كه مطابق
هواى دل باشد. اگر كارى مخالف هواى دل كردى ، آن وقت معلوم مى شود كه اطاعت خدا
كرده اى .
پس هر كه مى گويد: ((آمنا)) و آنچه
مخالف هواست ترك نمى كند، او اطاعت نمى كند، ((يا الله
)) نگفته است ، لا اله الا الله
راستى نگفته است ، همه دروغ است ؛ اگر چه خود لا اله الا
الله ، محمد رسول الله راست است ؛ كما قال الله : و
الله يعلم اءنك لرسوله و الله يشهد ان المنافقين لكاذبون
(274).
حاصل اين است كه اين لا اله الا الله و
محمد رسول الله كه در اينجا به دروغ مى گويى ، آنجايى
كه مى خواهى بروى به كارت نمى آيد، اگر اعتقاد دارى به عالمى غير از اين عالم مى
روى . و اگر اعتقاد ندارى ، خوش به حالت !
حالا من اين آيات را براى شما خواندم ، هيچ نترسيديد؛ لكن وقتى كه اين آيات نازل
شد، حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مضطرب شد كه خدا مرا در مقام امتحان در مى
آورد.
گفتم پس از خبر حضرت رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) او را كه در اين ماه شهيد مى
شود بعد از چهل سال ، عرض كرد: اءفى سلامه من دينى ؟
آيه كه نازل شد، مضطرب شد. آمد، يا كه حضور داشت خدمت حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و
آله ) عرض كرد: يا رسول الله ، اءو ليس قلت لى يوم اءحد حيث
استشهد من استشهد من المسلمين ...؛ يعنى هنگامى كه شهيد شدند كسانى كه شهيد
شدند در روز احد، من مضطرب شدم چرا من با شهيدان شهيد نشدم . تو فرمودى : تشويش نكن
تو هم شهيد خواهى شد. فان الشهاده من ورائك . الحال
شهادت دير نشده .
فرمود رسول خدا (صلى الله عليه و آله ): تشويش نكن ؛ فان
الشهاده من ورائك ؛ شهيد خواهى شد. بعد حضرت رسول (صلى الله عليه و آله )
فرمود: وقتى كه شهيد شدى ، صبر مى كنى اذن ؟ قلت : يا رسول
الله ، ليس هذا من مواطن الصبر، ولكن من مواطن البشرى و الشكر: عرض كردم :
يا رسول الله ، اينجا جاى صبر نيست ، بلكه جاى بشرى و شكر است . فرمود: شكر مى كنم
بر اين بشرى و بشارت .
ببين ! مثل حضرت اميرالمؤ منين كه يك دست پايين آوردنش مقابل عبادت جن و انس است -
كه در يك ثانيه بوده است - با اين مطلب ، آن حضرت بايد در شبها برود اين بيابانها
ريش مقدس خود را دست بگيرد و بگويد: آه آه من قله الزاد و
بعد الطريق !(275)
اما تو خاطر جمعى ، با كمال خاطر جمعى ؟
بعد از آن ، حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) بيان مى كند براى حضرت اميرالمؤ منين
(عليه السلام ) كه چه قسم مى شود مفتون مى شوند.
يا على ، ان القوم سيفتنون بعدى باءموالهم ...؛ مردم
خواهند كه امتحان به مالهاى خود شد و نفوس خود شد. اگر در پنهان و آشكارا، امر حضرت
پروردگار را بر خيال دل خود مقدم داشتند، آن وقت ايمانشان درست است ، آن وقت
اميدوار رحمت پروردگار باشند.
يمنون بدينهم على ربهم و يتمنون رحمته و ياءمنون سطوته
؛ اميد رحم خدا دارند و از غضب او و سطوت او ايمن اند.
معنى ((رجا)) آن است كه تو تخم بكارى
، اميد درو داشته باشى . ((تمنى )) آن
است كه نكاشته اميد داشته باشى درو كنى ، يا رعيتها برايت بكارند. فهميدى معنى رجا
و تمنى را؟ حالا بايد انسان رجا پيدا كند، نه تمنى . بعد مى فرمايد:
يستحلون حرامه بالشبهات الكاذبه و الاءهواء الساهيه ،
فيستحلون الخمر بالنبيذ و السحت بالهديه و الربا بالبيع .
قلت : يا رسول الله ؛ فباءى المنازل انزلهم عند ذلك ؟ اء بمنزله رده اءم بمنزله
فتنه ؟ فقال : بمنزله فتنه
(276).
فرمود: خمر را حلال مى كنند به عنوان نبيذ. ربا را حلال مى كنند و رشوه را به عنوان
هديه مى گيرند. اينها را حضرت براى امثال ماها فرمود. يعنى بناى چيزها به همين قسم
است .
عرض كرد: يا رسول الله ، همه مرتدند يا مفتون ؟ فرمود: به منزله فتنه ، به منزله
امتحان نازلشان كن . يعنى آن ارتداد كه باعث كفر است نخواهد بود، بلكه امتحان است .
حالا اين اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بود كه مضطرب شد؛ ماها مضطرب نمى شويم اصلا!
به كمال آسودگى نشسته ايم !
بارى ؛ حالا بناست بعضى از عجايب صنع حضرت پروردگارى را در انسان بگويم ، تا فى
الجمله اعتقادى حاصل شود. اگر چه بگويم مى ميرى ، اوقاتت تلخ مى شود، ولى آن كس كه
((مت )) مى گويد، اوقاتت تلخ نمى شود.
آن ماءمور (عليه السلام ) كه مى گويد: بمير، آن وقت هم اوقاتت تلخ مى شود يا نمى
شود؟!
بارى ، گفتم تو را خلق كرده اند با دو جسم و دو جسد، چهار قسم روح . يكى روح طبيعى
است كه در كبد است . و يكى روح حيوانى است كه وقتى كه چهار ماهه شدى مخلوق شده است
و هميشه جايى است كه متحرك است . و آنجا چند چرخند. هزار سوراخ قرار داده شده كه آن
سوراخها مقابل سوراخهاى قلب است . در آن ، حرارت غريزيه كه در قلب است بر سد تا به
نفسها حركت كند زنده بمانى .
و يك روح ديگر روح انسانى است كه همه تفاضل براى اين روح است . آن ارواح همه زحمتها
را مى كشند مى روند پى كار خودشان ، همه زحمتها براى اين روح انسانى مى ماند.
دلم مى خواهد از خدا به قدر يك آدم مدبرى ، يا كدخداى محله ، يا به قدر يك نوكرت يا
طفل مميزت ، بترسى !
دلم مى خواهد يك ذره از خدا بترسى ! نمى ترسى ؟! همين طور بمان تا يك ساعت ديگر
چشمت كه بسته شد و آنجا باز شد، آن وقت خواهى ترسيد. حالا اعتقاد نمى كنى ، آن وقت
اعتقاد خواهى كرد! حالا نمى ترسى ، آن وقت خواهى ترسيد! اگر بترسى حالا، ثمرى به
حالت دارد؛ اما ترس آن وقت اصلا ثمر ندارد.
بارى ؛ بفهم كه حالا چه مى گويم ؛ پس از آنكه روح نفسانى و طبيعى و حيوانى رفت و
روح انسانى را هم گرفت ، يعنى وقت احتضار كه اين همه خواهد شد، سر محتضر كه بدت مى
آيد بنشينى ، وقت غسل دادن كه بدت مى آيد بنشينى !
غسل دادن كه در اين زمانها مشكل شده است ؛ زيرا كه غسل دادن ميت ، قصد قربت مى
خواهد و بى قصد قربت باطل است . در اين غسلها كه قصد قربت نمى شود، نمى كنند.
مختصر؛ تا غاسل قصد قربت نكند، باطل است . مردم كه از مرده ها دست كشيده اند هم
ضايع مى شود كارها. عن قريب تو هم خواهى رفت . نه كسى بر تو رحم در وقت احتضارت مى
كند و نه در وقت غسلت حاضر مى شود. كما تدين تدان
(277).
بارى ؛ مجملى از تلخى آن چيزى كه اوقاتت از آن تلخ مى شود بگويم ؛ يعنى تلخى مردن .
بدان هر كس كه مى ميرد به خفگى مى ميرد؛ البته همه به خفگى مى ميرند؛ والله !
پادشاهى تمام روى زمين به آن دقيقه جان كندن نمى ارزد؛ اگر باور نمى كنى ببين بر سر
رفيقت چه مى آيد. اين روح انسانى همين كه خدا او را متوفا كرد مرد، بگويم از چشم چه
و از گوش چه و از چشم دنيايى چه و از چشم عقبايى چه مى بيند و مى شنود! به نظر و
چشم دنيايى نمى آيد، آنچه به چشم آخرت ديده مى شود. حالا اين نيست .
همين كه روح انسانى پياده شد، به دو چشم مى بيند؛ يكى به چشم دنيايى ، يكى به چشم
آخرت . اول به چشم آخرت مبارزى مى بيند كه هرگز شكست نخورده است و نخواهد خورد و
بسيار مهيب است ؛ يعنى براى خوبان هم مهيب است .
از حديث اذنش به رسيدن خدمت حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) كه استيذان كرد از
فاطمه زهرا (عليها السلام ) كه استيذان كرد از فاطمه زهرا بار تشرف به خدمت آن جناب
و فاطمه زهرا (عليها السلام ) عرض كرد كه اى پدر، صداى شخص است مثل اعرابى ، مهيب
است . معلوم مى شود كه آن حضرت براى خوبان هم مهيب است .
مى دانى كه به چه قسم احاطه بر عالم دارد؟ مجموع عالم پيشش مثل كاسه اى است كه از
هر جا بخواهى لقمه بردارى مى توانى .
اين بزرگوار، يعنى حضرت عزرائيل (عليه السلام ) دو جور حرف دارد وقتى كه تشريف مى
آورد؛ به بعضى مى گويد: اى بنده ، ربك يقرئك السلام ؛
اى بنده خدا، خداى تو، براى تو سلام رسانده است .
اين يك جور فرمايش اوست براى اين جوره اشخاص ؛ بعضى را مى گويد: بس است اى گناهكار،
بگذار روح را! آن وقت قبض روح مى كند به آن طورى كه سخت تر از آن تصوير نشود. روح
انسانى كه او را مى بيند، لابد اجابت فرمايشش مى كند. اگر با دست قبضش كند خوب است
براى ماها: ولى مى ترسم كه ميلى از آتش جهنم سرخ كرده بياورد قبض روحهاى ما كند!
چون پاره اى اشخاص هستند كه پاره اى عملهاى قبيحه مى كنند، بايد روحشان را با ميل
سرخ كرده از آتش جهنم قبض كند.
چنانچه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) به حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام )
فرمود: چند كس اند كه با ((ميل سرخ كرده ))
از آتش جهنم حضرت عزرائيل قبض روحشان مى كند:
اول : كسى كه مال يتيم خورد؛ اى مال يتيم خورها! بترسيد از آن ميل سرخ كرده !
نگوييد ما كه مال يتيم نمى خوريم ! بدانيد آنهايى را كه ظلم كرده ايد و مالشان
خورديد و مرده اند، الآن مال آنها مال صغار آنهاست ، الآن مال يتيمان را مى خوريد.
آماده باشيد! كه يك ساعت ديگر حضرت عزرائيل با ميل سرخ شده از آتش جهنم تشريف مى
آورد. الآن چاره اى دارى ، نگذار هلاك شوى به آن ميل ! وقتى كه او تشريف آورد، ديگر
بيچاره مى شوى .
دويم : كسى كه شهادت ناحق بدهد. اى شهادت ناحق دهنده ها! بترسيد از ميل سرخ كرده از
آتش جهنم !
سيم : حاكم جور، كسى كه حكم جور كند؛ چه از اصلش جور باشد، چه آنكه مؤ دى به آن
شود.
اين سه طايفه را با اين ميل قبض روح مى كند. يك سلاح ديگر هم براى قبض بعضى روحها
دارد؛ و آن سجيل است كه سنگريزه هاى ته جهنم است . و آن همان سنگريزه هاست كه حضرت
پروردگار ابابيل را به آن سنگريزه ها فرستاد، كه هر يك از آنها سه سنگ كه از آتش
جهنم پخته شده بود و در هر يك از آنها نامهاى آن قوم كه همراه فيل بودند نوشته شده
بود، داشتند؛ يكى در منقار و دو تا در دو پا، بزرگتر از عدس ، كوچكتر از نخود، به
عدد آن لشكر كه آن را ابرهه براى خرابى بيت الله الحرام فرستاد.
با آن فيلها كه آن را به نوع خاصى تعليم داده بودند، براى جنگ آمدند نزديكى مكه
معظمه . اموال مردم را اول غارت كردند. از جمله ، شترهاى حضرت عبدالمطلب (عليه
السلام ) جد حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) را هم بردند. آن حضرت در آن وقت بزرگ
حرم بود. چون واقعه را خبردار شد، تشريف برد پيش بزرگ آنها. همين كه بزرگ لشكر ديد
كه حضرت كه بزرگ حرم است تشريف برد، احترام زياد كرد از او. بعد از آن ، حضرت
فرمود: شترها و ناقه هاى مرا لشكريان تو به غارت آورده اند، خواهش رد آنها را دارم
. بزرگ لشكر گفت : من به خيال آن بودم كه تو به شفاعت آن آمده اى كه من دست از
خرابى كعبه بدارم ! حضرت فرمود در جواب : اءنا رب النياق و
الجمال . و البيت له رب يحفظها ان شاء.؛ من رب ناقه ها و شترها هستم و خانه
براى او ربى و صاحبى است . اگر خواهد، خود حفظ خانه خود خواهد كرد.
بارى ؛ بعد از آنكه گرفت ، برگشت . لشكريان مهيا شدند براى خرابى كعبه . خداوند
عالم ابابيل را فرستاد كه آن يك عدس سنگ را بر سر آنها مى زد. وقتى كه از فرق سرشان
مى زد، از دبرشان بيرون آمد و از فرق سر تا تك پاش مثل هميان مى شد ميان خالى .
حضرت عزرائيل ، وقت مردن كسى كه عمل قوم لوط را دارد - لواط مى كند يا مى دهد - و
بى توبه مى ماند تا وقت مردن ، با سجيل مذكور قبض روح او خواهد كرد و موت او با
سجيل خواهد بود. نتوب الى الله و نستجير به . بيدار
باشيد، تا در توبه باز است ، از اين عمل قبيح و ساير قبايح توبه كنيد!
يكى از اوضاع قبر، دو ملك است ، مى آيند مى گويند: اين نامه هاى اعمال است . اگر
خوب است مى گويند: خدا خيرت بدهد؛ ماها را كارهاى خوب نشان دادى . اگر بد است ،
نفرين در حقش مى كنند.
از جمله چيزها منزلش را به او نشان مى دهند. بعد از پياده شدن ، قبل از دخول قبر،
همه اش براى مؤ من علامات خير است و وعده هاى وصال . از جمله چيزها كه مى بيند،
صورتهاى خوب است كه صلاه است و صوم است و قرآن است و ادخال سرور است در قلب مؤ من ،
و غير از اينها از آن عملهاى صالحه كه مجسم مى شود در آن عالم از براى كسى كه خوب
است . اما كسى كه بد است ، در آنجا مى بيند كه قرينهاى او سگ است و مار است و عقرب
است و گراز است ، تنين
(278) است كه اينها قافله همسفرش هستند؛ يعنى اخلاق رذيله اش كه در
دنيا دارد، در قبر مى روند همراهش هستند.
اينها حالات قبل از رفتن قبر است ؛ ولى داخل شدن در قبر كيفيتى دارد، حالاتى دارد
از كيفيت روح و غير ذلك كه حالا اينها را مى گويم ؛ ولى اگر فى الجمله ترسيدى ،
خاطر جمع مى شوى . اگر خوف كرد، باعث استراحت و خاطر جمعى است و علاجى براى دردهات
خواهد شد. و علاج ديگر هم غير از اين هست و آن توبه است ؛ و برايش تفصيلى هست بلكه
بيايد - ان شاء الله -
علاج ديگرش دعاست . ديروز در فقرات ثلاثه دعا كردم . دعاى چهارم :
وجد على منقولا قد نزلت بك وحيدا فى حفرتى . وارحم فى ذلك
البيت الجديد غربتى ؛
يعنى اى خدا، آمده مهمان تو شده ام ؛ آدمها رفته اند، غير از تو كسى ندارم . رحم كن
در اين خانه تازه تنهايى مرا، حتى لا اءستاءنس بغيرك
(279 ).
حالا خدا را مى خواهم براى تنهايى و غربت قبرم ، قسم بدهم به يك متوفايى كه دعا به
واسطه او مستجاب مى شود. عرض مى كنم :
خدايا! به حق آن متوفايى كه او را بعد از وفات به قبر فرو نبردند، بر غربت ما در
قبر ما رحم كن .
خدايا! به حق آن متوفايى كه او را عوض دفن بر زمين ، از زمين بلند كردند، يعنى سر
مقدسش را و به اين اكتفا نكردند، بلكه در كوفه به درخت آويختند و به اين هم اكتفا
نكردند، در خانه يزيد پليد بردند و به اين هم اكتفا نكردند، در دروازه شام بلند
كردند و به اينها هم اكتفا نكردند، بلكه سخنان نامناسب نسبت به آن سر اقدس گفتند و
انواع اذيتها وارد آورند، بر ما رحم كن ، بر غريبى ما رحم كن ، بر تنهايى ما رحم كن
، انيس ماها در قبر باش ، به حق آن غريب !
اذيت سر مبارك ، نه همين اينهاست كه به نظرها گران است ؛ بلكه اذيتهاى بزرگتر بسيار
دارد. از آن جمله ، آن يزيد كافر مكرر مجلس شرابخوارى فراهم مى كرد و سر مبارك را
در آن مجلس حاضر مى كرد. نه تنها همان حاضر كردن سر مبارك بود، كارى بالاتر از اين
هم داشت .
لا حول و لاقوه الا بالله العلى العظيم .
مجلس دوازدهم
بسم الله الرحمن الرحيم
سبحانك اللهم و بحمدك . لااءحصى ثناء عليك . اءنت كما اءثنيت
على نفسك . يا من ليس لقضائه دافع ، و لا لاعطائه مانع ، يا من فطر اءجناس البدائع
و اءتقن بحكمته الصنائع و يا راحما لعبره كل ضارع و منزل المنافع ، نحمدك على آلائك
العظام . و نشكرك على نعمائك الجسام . و نصلى و نسلم على نبيك محمد اءشرف الاءنام ،
المبعوث الى الخاص و العام ؛ و على اءهل بيته مصابيح الظلام و الدعاه الى دارالسلام
، عليهم من الله اءفضل التحيه و السلام ، ما تتابعت الليالى و الاءيام .
يا قوم لكم الملك اليوم ظاهرين فى الاءرض فمن ينصرنا من باءس الله ان جاءنا... يا
قوم انى اءخاف عليكم مثل يوم الاءحزاب # مثل داءب قوم نوح و عاد و ثمود و الذين من
بعدهم و ما الله يريد ظلما للعباد # و يا قوم انى اءخاف عليكم يوم التناد # يوم
تولون مدبرين مالكم من الله من عاصم و من يضلل الله فماله من هاد(280).
در فضيلت موعظه كردن و شرافت آن ، همين بس كه رجل مؤ من آل فرعون موعظه مى كرد؛ و
او نبى نبود، ولى مؤ من بود واعظ. فقرات موعظه او را خدا براى رسول افضل انبياى خود
نقل مى كند:
يا قوم لكم الملك اليوم ظاهرين فى الاءرض فمن ينصرنا من باءس
الله ان جاءنا؛
يعنى اى مردم براى شماست ملك امروز در حالتى كه ظاهر شويد در زمين براى عبادت حضرت
رب العالمين . يعنى خدا به شما مهلت داده و زمين را وسيع ساخته اگر بخواهيد مؤ خر
بداريد تا وقت نزول عذاب ، پس كه خواهد يارى كند ما را از عذاب خدا، اگر آمد آن .
حالا تو هم اختيار دارى . مى خواهى در اين وقت وسعت ، وسعت ارض ، كارت را درست كن ؛
مى خواهى منتظر باش تا وقتى كه عذاب الهى بيايد كه زمين و زمان را بر تو تنگ كند و
يار و ياورى براى خودت نيابى .
يا قوم انى اءخاف عليكم يوم التناد.
چند يوم التناد دارى ؟ بگويم بلكه مهيا شوى براى
آنها؛ يك يوم التنادت وقت مردن است ؛ يك يوم التنادت در قبر است ؛ در برزخ است ؛ در
مقامات ديگر از عقبات است . مالكم من الله من عاصم .
كسى را نداريد، فكر كار خودتان باشيد، امروز چاره اى داريد چاره كنيد، تا بيچاره
نشده ايد چاره كنيد!
حالا چند روز است كه براى تو كيفيت مردن را بيان مى كنم ، تا اعتقاد ثابت جازم پيدا
كنى به مردن . لازم است بر مردم كه اعتقاد ثابت جازم به مردن پيدا كنند. اما
حيوانات ، حشر ايشان غير از حشر انسان است . حشرى دارند، اما نه آن طريق حشر انسان
. پس بدان كه يك چيزى تو اضافه دارى كه آن نمى ميرد. مثل يك سوارى است كه از اسب
پياده اش مى كنند. علاوه بر آنچه حيوانات دارند، تو روح انسانى را دارى .