بارى ؛ اين نفس زدن و كيفيت تقسيم هوا به اعضا، يك كارخانه
است كه تاءمل در او بكنى ، خدا را بشناسى .
از اينها كه گذشته ، در كيفيت موى مژگان تاءمل كن خدا را بشناس كه چطور محل روييدنش
درشت و سفت است كه مو بايستد، و الا داخل چشم مى شود. نه استخوان است و نه گوشت .
فكر كن كه چطور همه موى بدنت بلند مى شود و اين موهاى چشمت بلند نمى شود! در همين
يك موى چشم خالق را بشناس و بگو: لا اله الا الله حقا حقا.
البته بگو اين كلمه طيبه را در اين حين كه صنع عجيب رب العالمين را شنيدى و فهميدى
. و وديعه بگذار نزد حضرت پروردگار كه در وقت احتضار به تو رد كند.
و همين طور تاءمل كن در خلقت آسمانها و زمينها كه اقسام متعدده اند و حركات مخصوصه
دارند. اين زمين كه هر تكه او را پادشاهى دارد، از آسمانها و ساير مخلوقات آن كه از
قبيل ستاره ها و ماه و آفتاب است ، به مراتب كوچكتر است . حتى آن ستاره سها كه
كوچكتر از همه ستاره ها است ، تحديد شده چهارده مقابل زمين است . تاءمل كردى ؟ خالق
را بشناس !
و همچنين تاءمل در حيوانات بكن . از پشه كوچكتر نيست . و يك قسم از پشه است كه به
چشم نمى آيد، به قسمى كه اگر در يك ربع نان مثلا بنشيند و پر شود، دوباره بكشى
سنگين تر نمى شود. مع ذلك خلاق عالم آنچه كه به فيل داده است از اعضا و جوارح ، به
اين پشه هم داده است يا چيزى زياده كه آن پر او است كه فيل ندارد.
و چشم اين پشه به اين كوچكى ، چنان بينائى دارد كه تمام مسامات و سوراخهاى بدن را
مى بيند. و خرطومش به نظر نمى آيد، و مع ذلك مجوف است .
بارى ، ديروز تتمه حديث حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) و مساءله حضرت اميرالمؤ
منين (عليه السلام ) كه سؤ ال از افضل الاءعمال كرد و حضرت رسول (صلى الله عليه و
آله ) فرمود: الورع .
بلى ، ان العرب يقولون : ليس شيخ ما يوعظنا بالعربى الحق
لاءن النبى عربى و الاءئمه عربى و القرآن عربى و الدين عربى و كلش عربى ولكن اءشوف
اءن العجم اءحسن منهم لاءنه لاعند العرب من المساءله و لا التقليد.
اءنت تخاطب الحسين (عليه السلام ): اءشهد اءنك اءقمت الصلاه و آتيت الزكاه ، ولكن
اءنت تترك الصلاه و الزكاه و لاتتعلم المسائل و لاتعرف التقليد. اءشلون يصير هذا. و
الحاصل اءنتم اءهل البيت و اءهل البيت اءدرى بما فى البيت . فليش تضيع اءعمالك و
عبادتك و لاتسمع المواعظ؟ اءشوف بلاد العجم كلش فيه مساجد مواعظ و صلاه الجماعه و
مسائل ، و فى بلادكم ما اءشوف من ذلك شى ء. بلى اءكو تعزيه الحسين (عليه السلام )
تحضرونه لشرف القهوه و القرشه و تجعلون مجلس العزاء مجلس الكيف موشها زين و لايرضى
به الحسين (عليه السلام ).
الحاصل ، حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) به حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و آله )
عرض كرد: افضل از همه چه چيز است ؟ رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
اءفضل الاءعمال الورع عن محارم الله .
حالا بيا از گناهانى كه دارى و مشغول به آن هستى ، آن را ترك كن كه افضل الاعمال
شود.
پاره اى گناهان ، گناهان دائميه است كه انسان دائم به آنها مشغول است ؛ چه در خواب
باشد چه در بيدارى ، چه نماز بخواند، چه زيارت كند، چه غير اينها. پاره ديگر همان
حين انسان مشغول به آنها است گناه مى كند.
غرض ؛ از گناهان دائميه يا غير، يكى را حالا ترك كن كه دستت به آن مى رسد كه اين
افضل اعمال است .
در اين وقت حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) بعد از آنكه جواب مساءله حضرت
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) را داد، گريه كرد و خبر كرد حضرت امير را به قتل و
شهادت او و خضاب شدن ريش مباركش به خون سرش - صلوات الله عليه - يعنى در مسجد كوفه
در محراب . و گفتيم خود حضرت هم به اين مطلب به سيدالشهدا (عليه السلام ) اخبار كرد
فرمود:
كاءنى بنفسى و اءعقابها |
|
و بالكربلاء و محرابها |
فتخضب منا اللحى بالدماء |
|
[خضاب العروس باثوابها] |
مى بينم كه خضاب شده ريش من و ريش تو. از من در محراب ، و از تو در كربلا.
حال مطبى كه هست آن است كه محاسن اميرالمؤ منين (عليه السلام ) به يك خون خضاب شد،
اما محاسن سيدالشهداء (عليه السلام ) به سه خون خضاب شد:
يكى خضاب شد به خون پيشانى حضرت ؛
يكى خضاب شد به خون آن شمشيرى كه به فرق مبارك زدند؛
ديگر خضاب شد محاسنش به خون سيمى ، و آن خون دل مقدسش بود!
فوقف ليستريح ساعه و قد ضعف عن القتال فبينما هو واقف اذ
اءتاه حجر فوقع على جبهته الشريفه . فاءخذ الثوب ليمسح الدم عن جبهته . فاءتاه سهم
مسموم له ثلاث شعب ، فوقع على قلبه . فقال (عليه السلام ):
بسم الله و بالله و على مله رسول الله .
ثم رفع راءسه اءلى السماء و قال :
الهى ! اءنت تعلم اءنهم يقتلون رجلا ليس على وجه الاءرض ابن نبى غيره .
ثم اءخذ السهم و اءخرجه من وراء ظهره . فانبعث الدم كاءنه ميزاب . فضعف عن القتال و
وقف . فكلما اءتاه رجل انصرف عنه كراهه اءن يلقى الله بدمه . حتى جاءه رجل من كنده
يقال له مالك بن النضر، فشتم الحسين (عليه السلام ) و ضربه على راءسه الشريف بالسيف
فقطع البرنس و وصل السيف الى راءسه فاءمتلاءدما.
لا حول و لاقوه الا بالله العلى العظيم . انا لله و انا اليه راجعون .
مجلس ششم
بسم الله الرحمن الرحيم
سبحانك يا الهى و بحمدك . لااءحصى ثناء عليك . اءنت كما
اءثنيت على نفسك . يا عليا عن شبه المخلوقين ، و يا عاليا عن مقاله الواصفين ، و يا
ظاهرا بعجائب تدبيره للناظرين ، و يا باطنا بعز جلاله عن غايه عقول العاقلين .
نحمدك حمد الشاكرين . و نؤ من بك ايمان المخلصين . و نصلى و نسلم على نبيك محمد نبى
الرحمه و امام الاءئمه ، المنتخب من طينه الكرم و سلاله المجد الاءقدم ، و مغرس
الفخار المعرق ، و فرع العلاء المثمر المورق ؛ و على اءهل بيته اءئمه الاءنام و
ينابيع الاءحكام و مصابيح الظلام و قماقمه الكرام و الهداه الى دارالسلام ، عليهم
اءفضل التحيه و السلام ، ما تتابعت الليالى و الاءيام .
كلام در مساءله اى بود كه بهترين سائلين ، از بهترين مسئولين ، بهترين مسائل را
پرسيده بود. وقتى كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) موعظه ماه مبارك رمضان را
بيان مى فرمود، قام على (عليه السلام ) فقال : يا رسول الله
، ما اءفضل الاءعمال فى هذا الشهر؟ قال رسول الله (صلى الله عليه و آله ):
اءفضل الاءعمال فى هذا الشهر الورع عن محارم الله .
بهترين اعمال در اين ماه مبارك اين است كه انسان اگر معصيتى در دست دارد، يعنى
ممكنش هست و مى كند، ترك كند. اين افضل الاعمال است .
اصل ترك معصيت خودش يك عبادت است . مثل آنكه صوم و صلاه عبادت است ، ترك آن هم
عبادت است . اگر موفق و متمكن شدى به ترك يك گناهى ، بگو: ترك مى كنم اين گناه را
قربه الى الله تعالى ؛ كه عبادت كرده اى ، بلكه خيلى عبادت بزرگى است كه افضل اعمال
است . از قرآن خواندن و دعا خواندن و نحو اينها، اين افضل است .
حالا ببينيم ترك معصيت كسانى كه داعى ندارند و گناه نمى كنند هم اين مقام را دارد،
يعنى افضل الاعمال هست ، يا نه . حالا مى گويم : يك دفعه اين است كه داعى بر معصيت
هم دارى و خوف خارجى ندارى و ترك گناه مى كنى ؛ بلى ، اين افضل الاعمال است . يك
دفعه داعى ندارى و متمكن هم نيستى و ترك مى كنى ؛ اين معلوم نيست كه افضل الاعمال
باشد. بلى ، اگر از حالا تو طين
(228) مى كنى كه اگر متمكن هم بشوم نمى كنم ، باز هم پروردگار اجر
مى دهد.
حالا ببينم عكس اين چطور است ؛ يعنى حالا متمكن نيستى حكومت ديوانى بكنى ، اگر
بدهند، حكومت مى كنى . يا اگر متمكن باشى ، شراب مى خورى ، ولى دستت نمى رسد. حالا
اين معصيت است يا معصيت نيست ؟ يك مرتبه اين است كه متمكن شدى و لله تعالى با قصد
فعل ، تركش كردى ؛ اين داخل در عبادت است . يك دفعه قصد فعل را دارى ، ولكن متمكن
نشدى از به جا آوردنش ؛ پروردگار عالم اين نيت را بر بندگان خود نمى نويسد. لطفا و
مرحمتا فرمود اين را بر شما گناه نمى نويسم .
و اما در اطاعت چطور، كه نيت دارى ، ثواب خلاق عالم لطف مى فرمايد؟ مثلا نيت دارى
بروى حج مستحبى كنى ، يا زيارت حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ) كنى ، يا ساير اطاعت
، به همان نيت ثواب مى نويسند. اما در معصيت ، نيت را گناه نمى نويسند.
بارى ؛ در ثواب به محض نيت ، از برايش ثواب مى نويسند. حتى اگر عادتى دارى به
عبارتى مثل نماز شب . و ناخوش شدى ، باز آن ثواب را بى آنكه تو عمل را به جا بياورى
، برايت مى نويسند.
حالا مطلبى كه هست ، مى خواهم آن را بگويم كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله )
فرمود: اءفضل الاءعمال فى هذا الشهر الورع عن محارم الله
تعالى . معاصى دو قسمند: آنيه و زمانيه آنيه مثل زنا و لواط و امثال اينها؛
و اينها به محض آنكه به جا آمدند، تمام مى شوند.
ولى پاره اى گناهان داريم كه دائميه هستند، چه خواب باشى ، چه بيدار باشى ، چه قائم
باشى ، چه راكع ، چه ساجد، متصل برايت گناه مى نويسند. مشغول نمازى برايت مى
نويسند. مشغول زيارت سيدالشهدا (عليه السلام ) هستى برايت ثواب عبادت را سوا مى
نويسند، آن گناه را سوا.
در بعضى از اين نوشته ها، تا حال احتضار هم مى نويسند. از براى بعضى ديگر تا برزخ
هم مى نويسند: و نكتب ماقدموا و آثارهم
(229)
حالا فكرى براى اينها كنيد كه اينها ريشه تان را در مى آورند. غرض ؛ اينها را بيان
كنم ، شايد ترك كنى و از هلاكت گناهان دائميه نجات بيابى . آنها طورى اند به هر نفس
زدن برايت مى نويسند؛ تازه به تازه مى نويسند، نه اينكه يك دفعه مى نويسند. ملتفت
باش كه هر نفس زدن برايت نوشته مى شود.
و آنها سه جوره است : يك جوره فعليه است و يك جوره تركيه ، و يك جوره قلبيه .
ايستاده در كمال خضوع و خشوع مشغول عبادت ، ثواب عبادت را برايت سوا مى نويسند و
اين گناهان را در هر نفس زدن سوا مى نويسند.
اما فعليه ؛ مثل نگاه داشتن عين غصبيه است از مسلمانى ؛ مثل خانه غصبى ، يا باغ
غصبى ، يا پول غصبى ، يا لباس غصبى ، يا مال غصبى . متصل شارع مى فرمايد: رده ، رده
رده !(230)
گاه است تا دنيا هست برايش مى نويسند.
وارث مفت مى خورد. بر آنها حرجى نيست .
يكى ديگر خوردن ميرات است كه اءكلا لما است .
و تاءكلون الترات اءكلا لما # و تحبون المال حبا جما(231).
اين در وقتى است كه مال را مى خورى و طلب مردم را نمى دهى ؛ هى متصل برايت گناه مى
نويسند؛ بلكه فخر المحققين مى فرمايد: اگر ميت دو فلوس مديون كسى باشد، تا ندهد همه
مال محجور است بر وارث ، به نص آيات قرآنى اءو دين اءو وصيه
(232). حتى آنكه در قرض اگر مديون كسى باشد، آن كفنش كه از
مالش برمى دارند، اگر تمام اعيانش حرام باشد، حرام است ، كفن به ايشان نمى رسد. اگر
كسى كفن غريبش كرد، فبها، و الا به حكم خدا لخت بايد دفنش كرد، مگر اينكه بگوييم از
مال حلالى كفنش بكنند. و اگر نباشد. در صورتى كه قرض دارد، كفنش بكنند، در آن
مستحبى ها هم اشكال است كه غصبى مى شود.
يكى ديگر براى ورثه است و آنها چند جوره است . سگ وارث است . خداوند عالم مى
فرمايد: ان من اءزواجكم و اءولادكم عدوا لكم
(233).
اين حكايت را پاره اى از حكما در زمان قديم درست كرده اند. گفته اند اولاغى مشغول
جان دادن بود. چون رسم سگها است كه تا الاغ نميرد كارش ندارند. چون طول كشيد، خره
به سگه گفت : چرا معطلى ؟ گفت : آمدم عيادت تو. گفت : حقيقتا؟! من تا جمعه نمى
ميريم . سگه گفت من كه تا شنبه هستم .
خيال نكن پسر بعد از تو گناهى بردارد، برنمى دارد. براى تو حج نمى كند، مكه نمى
رود، كارى نمى كند. خمس و زكاه نمى دهند اين ورثه . حالا فكر كار خود را بكن كه آن
به آن براى تو گناه مى نويسند.
يكى ديگر از معاصى دائميه كه هميشه نوشته مى شود، ترك توبه است . و آن - يعنى توبه
- فورى است . يعنى واجب است كه اگر كسى گناه كرد - نعوذ بالله - فورا توبه كند. اگر
تاءخير توبه كند، دائما براى او معصيت مى نويسند.
يكى ديگر، ترك نهى از منكر است اگر كسى از اقربا و همسايگان خود و كذا غير ايشان
معصيتى ببيند كه به آن مشغولند و نهيشان نكند، دائما از براى اين شخص هم گناه مى
نويسند. كانوا لايتناهون عن منكر فعلوه
(234).
ملتف باش ! عصبيت خالق را داشته باش ، ارحام و برادران و خويشان خود را ارشاد كن !
ملاحظه حالات سادات دين (عليهم السلام ) بكن كه چه قسم عصبيت خالق داشته اند.
حضرت اميرالمؤ منين - عليه افضل صلوات المصلين - عبدالله بن عباس را تعريف كرد
فرمود: ملى ء علما. يك دفعه ، يك پولى بود پيش او كه
بايد برساند به اهلش ، تعويق انداخت . محض اينكه طول داد، حضرت فرمود: اى پسر عباس
و اردد الى الناس اءموالهم . فانك ان لم تفعل ، ثم مكننى
الله منك ، لاءعذرن الى الله فيك و لاءضربنك بسيفى الذى ما ضربت به اءحدا الا دخل
النار. بعد بالاتر فرمود - محض آنكه دل ابن عباس نشكند -:
و الله لو اءن الحسن و الحسين فعلا مثل الذى فعلت ، ما كانت
لهما هواده و لا ظفرا [منى باراده ، حتى اخذ الحق منهما.](235)
شنيدى ؟ غرور مكن از علم و غير آن از حسب و نسب ، بترس از غضب رب !
بارى ؛ حق مطب اين است كه امروز ششم ماه مبارك است . مى ترسم ماه مبارك نباشد براى
ما، بلكه ماه صفر باشد. نمى دانم شهر الله براى ما شده يا نه ؟ حضرت اميرالمؤ منين
(عليه السلام ) فرمود آنچه كه دارى در شهرالله به خدا ببخشى ، نه آنكه همه را مفت
ببخشى !
مى ترسم شهرالله براى ما نشود! مى ترسم هو شهر دعيتم فيه الى
ضيافه الله براى ما نباشد و ما را وعده مهمانى نگرفته باشند حضرت پيغمبر!
مى ترسم كه از آن اشخاص باشيم كه خداوند عالم در حقشان فرموده :
فذرهم حتى يلاقوا يومهم الذى فيه يصعقون
(236) اى پيغمبر، واگذار آنها را تا ملاقات كنند آن روزى را
كه در آن مى ميرند.
يعنى من قابليت دارم كه در اين ماه مبارك يك نماز هفتاد نماز بشود؛ مى ترسم كه يكى
اش هم قبول نشود!
مى ترسم كه يك آيه از قرآن بخوانم يا نخوانم تمام قرآن لعنتم كند؛ چه جاى آنكه به
عوض هر آيه يك ختم قرآن ثوابم بدهند! من والله واهمه دارم !
من كجا با اينكه در اين ماه عزيز، تمام نفسهاى من همه اش تسبيح شود، ثواب تسبيح من
لطف فرمايد!
خداوند عالم به ملائكه و غير هم مى فرمايد: براى بندگان من در اين ماه استغفار
كنيد. مى ترسم نزديك من نيايند! از مستغفرين گذشتم ، مى ترسم از آمرزيدگان بى سبب
در اين ماه نباشم !
بسيارى بى سبب آمرزيده مى شوند و بعضى با سبب . آنهايى كه بى سبب آمرزيده مى شوند،
مثل آن كسانند كه برگ درختان ، و در درياها ماهيان ، براى آنها استغفار مى كنند. پس
اينها بى سبب آمرزيده مى شوند. و آنهايى هم كه مثل اينها بى سبب آمرزيده مى شوند،
يعنى خداوند عالم در ساعت آخر روز جمعه هزار نفر مى آمرزد و در روز آخر ماه هزار
هزار نفر را مى آمرزد. و اين را شنيدى ، مغرور نشو، آثار، آثار خوبى نيست !
((سالى كه نكوست از بهارش پيدا است )).
براى خودم ، به عزت خدا، چيزى نمى بينم ! در هر يك از اينها يك چيزى هست كه قريب به
نااميدى مى باشد. نمى گويم نااميدى كلى . بلى ، يك چيزى هست كه اميد كلى به آن هست
. و آن يك افطار دادن است از مال حلال خودت ، به يك روزه دارى با قصد خالص و مال
حلال ؛ و يك افطار دادن ديگر است به يك روزه دارى كه در عالم كسى مثل او روزه
نگرفته است و نخواهد گرفت . و آن روزه دار حضرت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام )
است ؛ با آنكه گفتم او شريك ماه رمضان است ؛ يعنى در روزه بوده است و روزه گرفته
است كه كسى همچو روزه نگرفته است ؛ حجى دارد و احرامى دارد و افطارى كرده است كه
كسى مثل آن حضرت افطار نكرده است و مختص به خودش است .
گفتيم كه اگر شخص فقير است ، مى تواند به يك خرما يا نصف خرما افطار صائم بدهد:
اتقوا النار و لو بشق تمره اءو شربه ماء.
اما افطار دادن اين غريب ، نه آن است كه آب به او بدهى ، بلكه آن است كه بعد از
خوردن آب سرد او را به يادآورى و بر قاتل او لعنت كنى . در حديث است كه فرمود:
من شرب الماء فذكر الحسين و لعن قاتله ، كتب الله له مائه
اءلف حسنه ، و حط عنه مائه اءلف سيئه ، و رفع له مائه اءلف درجه ، و كاءنما اءعتق
مائه اءلف نسمه . و در حديث ديگر: و يحشر يوم القيامه
ثلج الفؤ اد؛
يعنى كسى كه آشامد آب را و ياد كند حسين (عليه السلام ) را و لعنت كند كشنده او را،
خداوند عالم مى نويسد براى او در نامه عمل او صد هزار حسنه ، و محو مى كند از او صد
هزار سيئه ، و بلند مى كند براى او در بهشت صد هزار درجه ، و مثل آن اين است كه صد
هزار بنده در راه خدا آزاد كرده باشد، و محشور مى شود در روز قيامت با دل خنك .
و اين همه ثواب به مجرد ياد كردن از سيدالشهداء (عليه السلام ) مى دهند، براى نكاتى
است و امورى كه به آن حضرت وارد شده است ؛ شايد در محل ديگر بيان شود.
يكى از آنها، براى آن است كه آن حضرت در آن تشنگى ، چنان در مقام بندگى صبرى براى
خداوند يعنى براى رضاى خداوند، عالم نمود كه احدى چنان صبر ننمود و نخواهد نمود.
اءلا لعنه الله على القوم الظالمين . و سيعلم الذين ظلموا
اءى منقلب ينقلبون .
مجلس هفتم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله الذى لايحصى مدحته القائلون ، و لايحيط بآلائه
الذاكرون ، و لا يؤ دى حقه المجتهدون ؛ الذى ليس لصفته حد محدود و لانعت موجود و لا
اءجل محدود. فطر الخلائق بقدرته . و نشر الرياح برحمته . و تواضعت الجبابره لهيبته
و انقادت لعظيم سلطنته .
نحمده على تواتر نعمائه . و نشكره على تظافر آلائه . و نصلى و نسلم على نبيه محمد
سيد الاءولين و الآخرين ، و المبعوث رحمه للعالمين ؛ و على اءهل بيته الاءطائب
المطهرين الخلفاء الراشدين الهداه المهديين ؛ اءئمه الهدى و مصابيح الدجى و كهف
الورى و ورثه الاءنبياء، عليهم من الله آلاف التحيه و الثناء، مادامت الاءرض و
السماء.
اءعوذ بالله من الشيطان اللعين الرجيم .
ثم كان عاقبه الذين اءساؤ وا السواءى اءن كذبوا بآيات الله و
كانوا بها يستهزئون .(237)
و قال تعالى : (فمن اءظلم ممن كذب بآيات الله ) - الآيه .(238)
و قال تعالى : (ذلك باءنهم كانوا يكفرون بآيات الله و يقتلون
الاءنبياء بغير حق .)(239)
عمده خطر در ماها، معاصى دائميه است كه اشاره به آنها كرديم و گفتيم كه دائما مشغول
به آنها هستى . اين قدر بدان ، كه عاقبت آنها خوب عاقبتى نيست ؛ چنانچه در آيه
شريفه اشاره به آن شده : ثم كان عاقبه الذين اءساؤ وا
السواءى اءن كذبوا بآيات الله ؛ يعنى ينجر كثره
المعاصى الى الكفر - نعوذ بالله منه -؛ زيادتى معاصى منجر مى كند آخر كار تو
را به كفر. سعى كن تا آنكه تو و امثال تو اين معاصى دائميه را ترك كنيد.
معاصى فعليه يك وقتى دارد كه آن را نمى نويسند. اما معاصى دائميه يك وقتى ندارد كه
آن را ننويسند، دائم الاوقات مى نويسند. هر گناهى كه كردى . يك نقطه سياهى در قلب
حاصل مى كند. اگر توبه كردى مى رود، و الا تمام را مى گيرد.
غرض ؛ ترك كنيد گناهان را كه ظلمت هلاكت فروتان نگيرد. كار دين خودتان را درست
كنيد. در اصول الدين و فروع دين مسامحه نكنيد كه مسائل دين زياده از حد احصاست .
يك وقتى زراره به حضرت صادق (عليه السلام ) عرض كرد: جعلت
فداك اءسالك فى الحج منذ اءربعين عاما فتفتينى ؛ چهل سال است مسائل حج مى
پرسم ، هنوز فتوى مى فرمايى ، بعضى هنوز باقى دارد. فرمود:
بيت يحج قبل آدم باءلفى عام ، تريد اءن تفنى مسائله فى اءربعين عاما؛ يعنى
خانه اى كه بنا نهاده شده به دو هزار سال پيش از آفرينش آدم ، مى خواهى كه مسائل آن
را ياد بگيرى در چهل سال ؟!
شنيدى كه مسائل دين زياده از حد احصاست ، سعى كن تا ياد بگيرى . حالا مى خواهم قدرى
از اصول دين و قدرى از تخويف بگويم ، قدرى از عبادت و طاعات بگويم در اين شهر رمضان
؛ ولى چه كنم از ضيق مجال همه ناقص مى ماند.
اءف لكل مسلم لم يجعل له فى كل اءسبوع يوما يتفقه لدينه .
اقلا در هر هفته يك روز براى ياد گرفتن مسائل دينت قرار بده در آن روز سعى كن در
تعليم مسائل دينيه خودت .
ترك واجب فوريه يكى از معاصى دائميه است ، متصل براى شخص مى نويسند؛ يعنى معصيت
ترك آن واجب فورى را دائما مى نويسند تا آنكه آن را به جاى بياورد يا بميرد. آن آخر
كار هم كه مى ميرند، به او مى گويند: فلتمت يهوديا اءو
نصرانيا.
هر معصيت را خداوند برايش اسمى گذاشت ولكن فرمود تارك حج ، كافر است
و من كفر فان الله غنى عن العالمين
(240).
نمى خواهد كه در خانه اش جمعيت شود، بلكه مقصودش تزكيه بندگان و امتحان ايشان است
به چيزى از خوف و نقص اموال و انفس .
يكى ديگر از معاصى دائميه ، قصه اموات است كه اكل تراث است .
و تاءكلون التراث اءكلا لما(241).
مال را ورثه بى مروت مى خورند، ميت در عذاب است ! شهيدى از بنى نجار مرحوم شده بود،
در زمان حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) فرمود به آنها: شهيد شما محبوس يهودى است
براى سه درهم . دينش را بدهيد.
ملتفت باشيد! اداى ديون خودتان بكنيد كه دين مقدم است بر همه چيزها.
حتى در كفن ، گفتم كه ميت به قدر واجب مى برد. برد يمانى مستحب است . سه وصله واجب
است . اينها هم مستحب دارد. پيراهن تا كمر خوب است ، ولى تا زانو مستحب است . همين
طور لنگ ؛ ولكن براى مديون نمى شود زياده از قدر واجب برايش صرف كرد. همچنين آن
پاره هاى مستحبى ، كسى كه قرض دارد، نبايد از مالش كم كنند.
منظورم از اين گفته ها اين است كه اهتمام در اداى دين خودتان بكنيد. و اگر ميت صغير
هم دارد، وصيت هم نكرده است ، مستحب را نمى شود برايش بجا آورد. شنيدى ؟! اينها
را مى گويم براى اينكه بفهمى ، پدر بيچاره است كه مديون است ، مال او را نخورى .
در خصوص كفن ، سعى بكن كه از طهور مال باشد. علاوه بر آن ، چيزى باشد كه در آن
طاعتى كرده باشى در احرام حج ، يا در وقت صلاه ، يا ساير عبادتها را در آن به جا
آورده باشى . و اگر قدرى هم مستعمل شده باشد، عيبى ندارد.
و اما نقل نوشتن كفن ، حق مطلب اين است كه درست معلوم نيست از ادله استحبابش الا
آنكه حضرت صادق (عليه السلام ) نوشت در گوشه كفن پسرش :
اسماعيل يشهد اءن لا اله الا الله . ولى از اين ، استحباب معلوم نمى شود.
شايد طورى كه حضرت نوشت ، محفوظ بود از خون و چرك .
بلى ؛ در فقره اين مظلوم حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) دارد: بعد از آنكه ده
سال يا هفت سال در زندان مانده بود، آن بزرگوار شهيد شد در زندان . چند روز در جسر
گذاشته بودند بدن مقدسش را. سليمان در قصر خود نشسته بود، ديد چند نفرى جنازه اى مى
برند. پرسيد: جنازه كيست ؟ گفتند: موسى بن جعفر. به محض شنيدن اين سخن . امر كرد
غلامانش جنازه طاهره را گرفتند. واداشت منادى ندا كرد: من
اءراد الطيب بن الطيب ، فليخرج . به عكس نداى آن كافرها. بعد پا را برهنه
كرد. تمام اهل بغداد متابعت او كردند به احترام تمام در خدمات جنازه مقدسه آن حضرت
كوشش نمودند؛ حاصل مطلب و مجمل مقصد نقل كفن بود. كفنى به آن حضرت پوشانيد. به آن
كفن تمام قرآن نوشته بودند و هزار و پانصد تومان قيمت آن بود.
حالا اين مطلب دليل بر جواز نمى شود؛ اما اولا بدن شريف امام (عليه السلام ) غير از
ابدان ساير انام مى باشد؛ زيرا كه به آن بدن بلى و پوسيده شدن و نحو آنها راه
ندارد، به خلاف اكثر بدنها.