حالت چطور است ؟
وى در جواب عرض كرد:
كانى انظر الى عرش ربى وقد وضع للحساب ، كاءنى
انظر الى اهل الجنه يتزاورون فى الجنه ، و كاءنى اسمع عواء اءهل النار
فى النار
(731)
گويى مى بينم كه عرش پروردگارم براى حساب رسى (روز قيامت ) نهاده شده ،
و گويى بهشتيان را مى بينيم كه در بهشت به ديدار يكديگر مى روند و گويى
زوزه ى اهل جهنم را در جهنم مى شنوم .
او گفت : گويا بهشت و بهشتيان ، و جهنم و اهل جهنم را مى بينم و نگفت
آن ها را مى بينم .
سؤال 565: پس معلوم مى شود كه حقيقت آخرت را درك مى كرده است ؟
جواب : از جمله ى (( ان لكل يقين حقيقه
)) ؛ (براى هر يقينى ، واقعيتى است ) و نيز از
جمله اى كه مى فرمايد: (( هذا عبد نورالله قلبه
بالايمان )) ؛ (اين بنده اى است كه خداوند دل او
را با نور ايمان منور ساخته است ) معلوم مى شود كه مشاهده بوده است .
سؤال 566: آيا (( ان ))
از (( كاءن )) برتر نيست
؟
جواب : اگر (( ان )) مى
گفت ، استفاده مى شد كه بهشت و جهنم مادى را مى ديده ، و حال آن كه
مثال بهشت و جهنم را مى ديده است .
سؤال 567: در حديثى از امام صادق - عليه السلام - آمده است :
(( لا زلت اكررها حتى سمعتها من قائلها.))
(732)
پيوسته آيه را تكرار مى كردم تا اين كه آن را از گوينده اش
(( خداوند سبحان )) شنيدم
.
آيا بيان (( سمعتها من قائلها ))
؛ (از گوينده اش (خدا) شنيدم ) از بيان (( كاءنى
)) در حديث گذشته برتر نيست تا در نتيجه مقام
حضرت صادق - عليه السلام - از محسنين بالاتر باشد؟
جواب : مرحوم شيخ بهايى - رحمة الله - در آخر كتاب ((
مفتاح الفلاح )) نقل مى كند كه حضرت صادق - عليه
السلام - آيه ى (اياك نعبد
(733) )؛ (تنها تو را مى پرستيم ) را تكرار كرد تا اين
كه افتاد و از هوش رفت بعد از به هوش آمدن ، فرمود: ((
كررتها حتى سمعتها من قائلها )) .از اين بيان
نمى توان فهميد كه از محسنين بالاتر بوده اند، محسنين كسانى هستند كه
خداوند سبحان را چنان عبادت كنند كه گويى او را مى بينند
(( حتى كاءنهم يرونه )) و
عبارت منقول از حضرت صادق - عليه السلام - نيز ((
كررتها حتى سمعتها من قائلها )) آمده است ،
عبارت دو گونه است .
سؤال 568: آيا (( حارثه بن مالك
)) مى خواست اهل بهشت و جهنم را به پيامبر - صلى الله عليه و
آله و سلم - معرفى كند و از پس پرده خبر دهد؟
جواب : بله ، لذا پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود:
بيشتر پرده بر ندار.(( حسبك
(734) ))
سؤال 569: آيا از اين جا استفاده نمى شود كه وى حقيقت آخرت را درك مى
كرده است ؟
جواب : گويا چنين است .
اميرالمومنين - عليه السلام - سر چشمه ى عرفان
حقيقى
سؤال 570: عرفان حقيقى از حضرت اميرمومنان - عليه السلام - بوده يا
رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - و آيا ((
حارثه بن مالك )) تربيت يافته ى اميرمومنان -
عليه السلام - بوده است ؟
جواب : (( كميل )) ،
(( رشيد )) ،
(( ميثم تمار )) و عده اى
ديگر حقايق عرفان را از حضرت اميرالمومنان - عليه السلام - نقل مى
كنند؛ اما خود حضرت امير - عليه السلام - تربيت شده ى حضرت پيغمبر -
صلى الله عليه و آله و سلم - است ، صحابه نيز تربيت يافته حضرت رسول -
صلى الله عليه و آله و سلم - هستند.
حيات معنوى و حيات طيبه
سؤال 571: مقصود از (( حيات طيبه
)) در آيه ى شريفه ى ذيل چيست ؟ خداوند سبحان مى فرمايد:
من عمل صلحا من ذكر او انثى و هو مومن فلنحيينه
حيوه طيبه ...(735)
هر كس - از مرد يا زن - كار شايسته انجام دهد و مومن باشد، قطعا او را
زندگى خوشگوار، (حيات حقيقى ) مى بخشيم ...
جواب : مراد حيات معنوى ، و حيات قرب و مشاهده است كه شرط آن بندگى و
اخلاص در بندگى است .حيات ظاهرى همين خوردن و خوابيدن و...است ، و حيات
معنوى به انجام اعمالى است كه در آن ها مشاهده حق و تقرب به حق باشد:
يا ايها الذين امنوا استجيبوا لله و للرسول اذا
دعاكم لما يحييكم
(736)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر گاه خدا و رسول ، شما را به آن چه كه
مايه ى زندگانى شما است فرا خواند اجابت كنيد.
جواب : اين آيه ى شريفه خطاب به اهل ايمان است و حرف ((
لام )) در (لما يحييكم ) به معناى
(( الى )) يعنى
(( اذا دعاكم الى ما يحييكم ))
و معناى آيه ى شريفه اين است كه اى اهل ايمان اجابت كنيد دعوت خداوند
متعال و رسول او را آن هنگام كه شما را بخوانند به سوى آن چه كه حيات
شما در آن است .و منظور از حيات ، حيات معنوى است و معلوم است رسول
اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - مردم را به دين حق و ايمان دعوت مى
نمود، چنان كه خداوند در جاى ديگر مى فرمايد:
(و الرسول يدعوكم لتؤ منوا بربكم ...(737)
)
و رسول شما را دعوت مى كند تا به پروردگار ايمان بياوريد.
پس منظور از آيه ى شريفه چون خطاب به اهل ايمان است ، ايمان كامل و
اكبر و تمكن در توحيد است ، نظير آيه ى ديگر كه مى فرمايد:
(يايها الذين ءامنوا ءامنوا بالله ...(738)
)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خدا...ايمان بياوريد.
يعنى ايمان اكبر و توحيد كه عصاره ى دعوت پيامبر اسلام - صلى الله عليه
و آله و سلم - بوده و حيات معنوى دل ها به آن است بلكه فشرده ى دعوت
تمام انبياء الهى است ، چنان كه مى فرمايد:
و ما ارسلنا من قبلك من رسول الا نوحى اليه انه
لا اله الا انا فاعبدون
(739)
و رسولى پيش از تو نفرستاديم جز اين كه به او وحى كرديم كه بگو خدا مى
گويد: معبودى جز من وجود ندارد، پس فقط مرا بپرستيد.هر چند توحيدى كه
اسلام بدان دعوت نموده ، بالاتر از توحيد اديان گذشته است .
بنابراين ، حيات قلوب به تمكن در توحيد است كه آيه ى شريفه بدان دعوت
مى نمايد.
سؤال 573: حيات طيبه چگونه به دست مى آيد و راه رسيدن به آن چگونه است
؟
جواب : اين حيات معنوى از راه علم نافع و عمل صالح حاصل مى شود، چنان
كه مى فرمايد:
من عمل صلحا من ذكر او انثى و هو مومن فلنحيينه
حيوه طيبه
(740)
هر كس از مرد و زن در حالى كه مومن باشد عمل صالح انجام دهد، قطعا او
را به حيات طيبه و زندگى پاكيزه مى گردانيم .
به تعبير ديگر اين حيات معنوى ، همان نعمت ديدار و لقاء الله است كه در
آيه ديگر كه به منزله عكس منطقى اين آيه است ، بيان شده است ، آن جا كه
مى فرمايد:
فمن كان يرجوا لقاء ربه ى فليعمل عملا صلحا و لا
يشرك بعباده ربه ى اءحدا.(741)
پس هر كس اميد به لقاى پروردگارش دارد، بايد عمل صالح انجام دهد و به
عبادت پروردگارش هيچ كس را شريك قرار ندهد.
در نتيجه ، تفسير آيه مورد سؤال اين مى شود كه اى اهل ايمان دعوت
خداوند متعال و رسول او را هنگامى كه شما را به اسلام حقيقى و ايمان
كامل و توحيد خالص كه حيات دل ها به آن است بخوانند و دعوت نمايند،
اجابت كنيد.
معناى انى جاعل فى الارض خليفه
سؤال 574: معناى خليفه در آيه ى شريفه (انى جاعل فى الارض خليفه
(742) )؛ (من در زمين جانشينى گماشتم ) چيست ؟
جواب : يعنى ، گويا خداى روى زمين بودن و سرپرستى عالم را به عهده
داشتن . در روايتى بدين مضمون آمده است : حضرت آدم - عليه السلام - در
بهشت دوست و خليلى از ملائكه داشت ، بعد از هبوط حضرت آدم - عليه
السلام - به خاطر دورى از آن حضرت ، خيلى به آن ملك سخت مى گذشت ، لذا
از خداوند متعال خواست به ديدار حضرت آدم - عليه السلام - برود، خداوند
اجازه داد و وى هبوط كرد. وقتى حضرت آدم او را ديد گريه كرد.آن ملك به
حضرت دلدارى داد و گفت : وقتى كه خداوند مى خواست تو را خلق كند، به ما
ملائكه فرمود: (انى جاعل فى الارض خليفه ) و تو از اول براى عالم
خاكى خلق شده بودى و بايد از اين جا بالا روى .(743)
امكان نيل به مقام محمود
سؤال 575: آيا درخواست مقام محمود از خداوند
(744) فايده اى به حال ما دارد؟ و آيا ممكن است كسى غير
از حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - به آن مقام برسد؟
جواب : بله ، چرا ممكن نيست براى كسى كه تابع و پيرو آن بزرگواران -
عليهم السلام - باشد.
آن ها اولا و بالذات واجد اين مقام هستند، و ديگران هم از آن ها و در
طول آن ها دارند ابتدا پيامبر - صلى الله عليه و آله و سلم - بعد
امبرالمومنين - عليه السلام - سپس ائمه - عليهم السلام - بعد اوليا
اخيار.
تفاوت معناى عقل و لب
سؤال 576: تفاوت عقل و لب چيست ؟
جواب : عقل به خير و شر هدايت مى كند، و لب به توحيد و معرفت .و
الوالالباب كسانى هستند كه به حقيقت راه يافته اند خداوند سبحان مى
فرمايد:
ان فى خلق السموت و الارض و اختلف اليل و النهار لايت لاولى الالباب
الذين يذكرون الله قيما و قعودا و على جنوبهم ...(745)
مسلما در آفرينش آسمان ها و زمين ، و در پى يكديگر آمدن شب و روز براى
خردمندان نشانه اى روشنى وجود دارد.همان كسانى كه خدا را در حال
ايستاده و نشسته ، و وقتى به پهلو آرميده اند، ياد مى كنند...در حديث
قرب نوافل نيز آمده است : كنت سمعه الذى يسمع به
و بصره الذى يبصر به و...(746)
و در حديث معراج نيز آمده است : و لاقو من له
مقام عقله ، و لاستغرقن عقله بمعرفتى
(747) (و قطعا خود به جاى عقل او قرار مى گيرد، و عقل
او را در معرفت خويش غرقه مى كنم ) كه از هم استفاده مى شود:
(( و كنت عقله الذى يعقل به ))
معناى حديث يا موسى انى انا الله فوق العباد...
سؤال 577: معناى اين حديث قدسى چيست كه خداوند متعال مى فرمايد:
يا موسى ، انى انا الله فوق العباد، و العباد
دونى ، و كل لى داخرون ، فاتهم نفسك على نفسك
(748)
اى موسى من خدايم و بالاتر از بندگان و آن ها پايين تر از من و همگى در
برابر من كوچك و خوارند، بنابراين (همواره ) نفس خود را متهم كن .
جواب : يعنى وقتى كه دانستى خداوند متعال قاهر، و مخلوقات ، مادون او،
داخر و خردند، بايد نفس خود را ذليل بشمارى و خيال نكنى كه از تو كارى
ساخته است .
ما هيچيم و در ظلمت و ظلمتكده هستيم و تنها اميد و توجه ما، بايد به
خدا باشد، و خيال نكنيم در امور كار سازيم
(749)
معناى حديث اخلص فى المساءله لربك ...
سؤال 578: معناى اين فرمايش كه در نامه حضرت امير المومنين - عليه
السلام - به امام حسن مجتبى - عليه السلام - آمده چيست ؟
اخلص فى المساءله لربك ، فان بيده العطاء و
الحرمان .(750)
در درخواست و دعا به درگاه پروردگارت اخلاص داشته باش ، زيرا كه بخشش و
محروم ساختن هر دو به دست اوست .
جواب : يعنى در سؤال و خواستن حوايج ، توجه قلبى ات تنها به خداوند
باشد، زيرا همه خيرات از ناحيه ى او مى رسد، و محروميت نيز از اوست ،
هم عطا و هم حرمان به دست اوست ، لذا نبايد به غير او توجه داشت ، بلكه
بايد تنها از او درخواست نمود.چنان كه قرآن مى فرمايد:
و اذا سالك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوه الداع
اذا دعان فليستجيبو الى و ليؤمنوا بى لعلهم يرشدون
(751)
و هر گاه بندگان من از تو درباره ى من بپرسند، (بگو) من نزديكم ، و
دعاى دعا كننده را به هنگامى كه مرا بخواند، اجابت مى كنم ، پس آنان
بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان آورند، باشد كه راه يابند.
معناى صدق فى المواطن
سؤال 579: فرمايش حضرت اميرالمومنين - عليه السلام - در جواب پرسش
صعصعه بن صوحان چيست ؟ آن جا كه صعصعه عرض كرد:
(( اى الناس اكرم ؟ ))
چه كسى از همه مردم گرامى تر است ؟
حضرت - عليه السلام - فرمود: (( من صدق فى
المواطن .(752)
)) كسى كه در تمام جايگاه ها راستگو باشد.
جواب : مقصود از (( مواطن ))
مراتب تقوى است ، يعنى صبر و تسليم و...كه مواطن و منازل تقوى هستند؛
يعنى تقوا را با همه ى مراتب كمالات و مراحلش كه خاشعين ، صابراين ،
مخبتين و مومنين دارند، صادقانه تحصيل نمايد.
معناى راس الحكمه مخافه الله
سؤال 580: مقصود از اين روايت منقول از امام صادق - عليه السلام - چيست
كه مى فرمايد:
(( راس الحكمه مخافه الله
(753) ))
سر آمد (تحصيل ) حكمت ، خوف خداست .
جواب : يعنى حكمت به وسيله ى امورى حاصل مى شود، كه بالاترين آن ها
مخافه الله است ، كه همان خوف و خشيت باطنى منظور است .
سؤال 581: فرق ميان خوف و خشيت چيست ؟
جواب : كلمه (( خوف )) در
خوف و ترس ظاهرى استعمال مى شود، و كلمه ى ((
خشيت )) به امر باطنى مربوط است .در قرآن كريم
خشيت باطنى از خداوند سبحان داشتن را مخصوص علماى بالله و ربانى دانسته
و مى فرمايد:
(انما يخشى الله من عباده العلموا
(754) )
تنها بندگان عالم و دانا از (عظمت ) خداوند مى هراسند خضوع و خشوع
باطنى خضوع ظاهرى را به دنبال دارد، دون العكس .
معناى من تخشع لى تخشع له كل شى
سؤال 582: معناى اين حديث قدسى چيست كه خداوند سبحان مى فرمايد:
(( من تخشع لى ، تخشع له كل شى
(755) ))
هر كس در برابر من فروتنى كند، تمام موجودات براى او فروتنى خواهند
كرد.
جواب : خشوع موجودات عبارت است از خضوع و انكسار و انقياد آن ها نسبت
به كسى كه به كمال رسيده باشد.و علت خضوع آن ها براى صاحب كمال و معرفت
و ولى خدا آن است كه او مقامش بالاتر از بقيه ى موجودات و مجراى فيض
براى پايين ترها باشد، و همه ى اشياء در تحت اختيار و اراده ى او
هستند، و معجزات انبياء و كرامات اولياء - عليهم السلام - از قبيل
نسوزاندن آتش ، سخن گفتن سنگريزه ، غرق نكردن دريا، شكافتن ماه و
جوشيدن چشمه از سنگ ، انواعى از خشوع موجودات در برابر اولياى خدا مى
باشد.
معانى (( و من لم يخف
الله ، اخافه الله من كل شى ))
سؤال 583: معناى اين روايت چيست كه مى فرمايد:
(( و من لم يخف الله ، اخافه الله من كل شى
(756) ))
و هر كس از خدا بيم نداشته باشد، خداوند او را از هر چيز مى ترساند.
جواب : يعنى كسى كه از خدا نترسد، در حقيقت به اسفل سافلين مى رود، لذا
همه چيز از او بالاتر و برترند، و او از همه چيز پست تر است ، خداوند
مى فرمايد:
(ثم رددنه اسفل سفلين
(757) )
سپس انسان را به پست ترين مرحله برگردانديم .
معناى اعمل لكل يوم بما فيه ترشد
سؤال 584: معناى اين روايت چيست كه مى فرمايد:
(( اعمل لكل يوم بما فيه ، ترشد.(758)
))
در هر روز به آن چه كه در آن رهنمون مى گردى عمل كن تا رشد و سعادت
يابى .
جواب : منظور سازگارى با سختى يا گشايش وارده ، و رضا به قضاى الهى است
در هر روز به آن چه پيش مى آيد.
و يا مقصود عمل به دستورات شرعى و تكاليف عبادى است كه در هر روز و شب
وارد است و موجب ارشاد به توحيد مى گردد، زيرا هر عبادت (چه واجب و چه
مستحب ) دريچه اى از قرب خداوند سبحان را به سوى بنده باز مى كند.
معناى علماء امتى افضل من انبياء بنى اسرائيل
سؤال 585: منظور از اين روايت كه از حضرت رسول اكرم - صلى الله عليه و
آله و سلم - نقل شده چيست كه مى فرمايد:
(( علماء امتى افضل من انبياء بنى اسرائيل
(759) ))
جواب : اين حديث در روايات متعدد از طريق شيعه به اين تعبير آمده است :
(( علما امتى كانبيا بنى اسرائيل
(760) ))
علماى امت من ، از پيامبران بنى اسرائيل برترند.
بنابراين ، حضرت رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - مى فرمايد:
علماى امت من نيز مانند هشت هزار پيامبر بنى اسرائيل - عليهم السلام -
كه به ارشاد و هدايت مردم مى پرداختند، مى باشند كه به حسب مقتضيات
زمان ، كار انبياء بنى اسرائيل را كه تبليغ و هدايت بوده ، انجام مى
دهند.
سؤال 586: آيا علماى امت هاى ديگر نيز كار انبياى خودشان را مى كردند؟
جواب : اثبات شى ء نفى ماعدا نمى كند.
معناى من اقام الفرائض ، فهو من اعبد الناس ...
سؤال 578: در روايت آمده است :
من اقام الفرائض ، فهو من اعبد الناس ؛ و من ترك
المحرمات ، فهو من اورع الناس .(761)
هر كس واجبات را بپا دارد، از عابدترين مردم ، و هر كس محرمات را ترك
كند، از پارساترين مردم است .
چگونگى كسى كه واجبات را انجام مى دهد، اعبد از همگان و كسى كه محرمات
را ترك مى كند از همه پارساتر است ؟
جواب : همين طور است ، كسى كه عبادت هاى خود را آن طورى كه خداوند
متعال خواسته به جا آورد و نگذارد فوت شود، از عابدترين مردم است :
(( فهو من اعبد الناس ))
و كلمه ى (( من )) تبعيضه
است يعنى چنين كسى در صف (( عابد
)) قرار گرفته و از جمله ى آن ها محسوب مى شود؛ نه اين كه افضل
و برتر از همه ى عباد باشد.هم چنين هر كس تمام معاصى را ترك كند
(( و من ترك المحرمات ))
البته به جز معاصى اتفاقى كه داءبش نبود به جا بياورد كه خدا آن را عفو
مى كند، چنان كه خداوند متعال صريحا مى فرمايد:
ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سياتكم
و ندخلكم مدخلا كريما
(762)
اگر از گناهان بزرگى كه از آن نهى مى شويد، بپرهيزيد، بدى ها (گناهان
كوچك ) شما را مى پوشانيم و شما را در جايگاه گرامى وارد مى كنيم .
و نيز مى فرمايد:
الذين يجتنبون كبئر الاثم و الفوحش الا اللمم ان
ربك وسع المغفره
(763)
كسانى كه از گناهان بزرگ و زشتى ها - به جز گناهانى كه اتفاقا به جا
آورده مى شود - اجتناب مى كنند.به راستى كه مغفرت خداوند گسترده است .
در اين صورت از پارساترين مردم است و از جمله ى آن ها محسوب مى شود.((
فهو من اورع الناس )) .
آثار بسم الله الرحمن الرحيم
سؤال 588: منظور از اين روايت منقول از امام صادق - عليه السلام - چيست
كه مى فرمايد:
اذا توضا احدكم و لم يسم ، كان للشيطان فى وضوئه
و صلاته شرك .و ان اكل او شرب او لبس و كل شى صنعه يبغنى له ان يسمى
عليه ، فان لم يفعل ، كان للشيطان فيه شرك .(764)
هر گاه يكى از شما وضو گرفت و بسم الله الرحمن الرحيم نگفت ، شيطان در
وضو و نماز او شريك مى گردد.و اگر خوردن و آشاميدن يا لباس پوشيدن و يا
هر كار ديگرى انجام داده شايسته است كه بسم الله الرحمن الرحيم بگويد.و
اگر نگفت شيطان در آن شريك مى گردد.
جواب : وضو نور است ، بسم الله هم نور است ، و اگر بسم الله گفته نشود
اثر مخصوص آن نور را نخواهد داشت هر چند نماز خود بسم الله است ، ولى
مشروط بر اين است كه طهارتش نورى باشد.هم چنين بقيه ى كارها مانند
خوردن ، آشاميدن ، پوشيدن و...و اگر با نام خداى متعال انجام پذيرد،
اثر معنوى در انسان به جا خواهد گذاشت .
عمرى خود سرانه به هوا و هوس گذرانديم ، آرى بايد كارهاى ما منظم و با
روح باشد كه متاءسفانه چنين نيست !
استهزاء به عمل
سؤال 589: اگر كسى عملى مانند زيارت بجا آورد بعد آن را به قصد استهزاء
به ديگرى بفروشد چه صورت دارد؟
جواب : شخصى در گذشته با هزينه كردن مبلغ 108 تومان سابق به مشهد مشرف
شده بود، و با استهزاء به عمل و زيارت خود مى گفت .((
آن را به 2 ريال مى فروشم ! )) در اين صورت عمل
او حبط مى شود، زيرا چنين كسى به اصل عمل و به ثواب آن بى اعتقاد گشته
و كافر مى گردد، و عمل كافر حبط است .خداوند متعال مى فرمايد:
و قدمنا الى ما عملوا من عمل فجعلنه هباء منثورا
(765)
و مى پردازيم به هر گونه عملى كه آنان به جا آورده اند، آن گاه آن را
چون گردى پراكنده (و نابود) مى سازيم .
اعمال نيك ، جبران كننده ى تقصيرها و بدى ها
سؤال 590: آيا طاعات و عبادات - از جمله نمازها - مى توانند تقصيرها و
كفران نعمت هاى انسان را جبران نمايند؟
جواب : آرى مى توانند.خداوند مى فرمايد:
(ان الحسنت يذهبن السيئات
(766) )
خوبى ها، بدى ها را از بين مى برد.
توضيح اين كه اعمالى كه ما انجام مى دهيم - خواه اعمال و فرمان و طاعت
، و يا معصيت و نافرمانى - بر همه چيز، از جمله بر وجود انسان اثر مى
گذارد، خوب يا بد، مثبت و يا نفى .حتى يك نفس كشيدن موج بر مى دارد و
بر همه ى ذرات بالا و پايين از جمله نفس انسان اثر مى گذارد.چه رسد به
حركت دست و پا و ساير اعضاء به هنگام طاعت باشد يا معصيت .
حال اگر ما انسان هاى مسلمان در شكر نعمت هاى الهى كوتاهى و تقصير مى
كنيم و آن ها را ناديده مى گيريم و پيوسته در حال كفران نعم ظاهرى و
باطنى خدادادى به سر مى بريم و اعضا و جوارح و نيز قلب خود را در آن چه
كه رضاى اوست به كار نمى گيريم ، خداوند حكيم و دانا و مهربان ، طاعات
و برنامه هايى از جمله نمازهاى واجب يوميه - را كه يك معجون مركب عبادى
است - واجب نموده است تا راهى براى اداى شكر اعضا و جوارح براى ما
بگشايد و ما با به كار انداختن اعضا و جوارح و نيز قلب در راه بندگى و
طاعت خداوند خود بينى ها و غفلت ها را زدوده و با حضور و خشوع و توجه
باطنى به خدا و ياد او، كفران اين نعمت ها را جبران نموده و شكر آن ها
را ادا كنيم ، تا بدين وسيله آثار منفى جوارح و جوانح بر طرف شود و
آثار مثبت جايگزين آن گردد.خداوند مى فرمايد:
(ان الحسنت يذهبن السيئات
(767) )
خوبى ها بدى ها را از بين مى برند.
و نيز در روايت آمده است : هر نمازى از نمازهاى يوميه تكفير گناهان بين
دو نماز است
(768) ، و اين كه نماز به منزله ى آب حمام و يا نهر آب
جارى صاف و زلالى است كه در كنار خانه ى انسان قرار دارد و انسان شبانه
روزى پنج بار با آن خود را شست شو مى دهد و بدين وسيله درن و چركى و
پليدى را از خود بر طرف مى نمايد.(769)
اهداى عمل
سؤال 591: آيا اهداى عمل به ديگران جايز است ؟
جواب : در بعضى اعمال مستحبى و زيارت جايز است و در اين زمينه روايت
نيز وارد شده است
(770)
از كجا بدانيم بلا براى نعمت است يا نقمت ؟
سؤال 592: از كجا بدانيم بلاهايى كه بر ما وارد مى شود نعمت ، و يا
نقمت و يا عذاب است ؟
جواب : تدبير عالم نه بر يك اصل بلكه بر چندين اصل : نعمت ، نقمت و
عذاب ؛ و ابتلاء و امتحان استوار است ، خداوند متعال مى فرمايد:
(و نبلوكم بالشر و الخير فتنه و الينا ترجعون
(771) )
و شما را جهت آزمايش ، به بد و نيك امتحان مى كنيم .
و بلا نيز به معناى امتحان است ، خداوند مى فرمايد:
(انا بلونهم كما بلونا اءصحب الجنه
(772) )
ما آنان را به همان صورت كه باغداران را آزموديم ، مورد آزمايش قرار
داديم .
سؤال 593: از كجا بدانيم كه بلا مانند بيمارى خير و نعمت است تا از آن
جلوگيرى نكنيم ، يا نقمت و شر و عذاب است تا از آن جلوگيرى نماييم ؟
جواب : با مراجعه كردن به قلب تا حدودى مى شود فهميد.به اين صورت كه
اگر قلب آرام و در حال تقرب و تقوى بود، مى توان فهميد كه نعمت است ، و
اگر دل سخت و ناراحت بود، شر و نقمت است ، در روايتى آمده است :
(( گاهى خداوند بنده را يك ماه به بيمارى مبتلا
مى كند تا در روز سى يكم ، يك ، (( يا الله
)) از روى اخلاص از او صادر شود.))
هم چنين در حديثى (ظاهرا نبوى - صلى الله عليه و آله و سلم -) وارد شده
است كه مى فرمايد: (( اگر بخواهى بدانى كه
خداوند متعال با تو چگونه معامله مى كند، ببين تو با او در چه حالى
هستى .))
مراتب يقين
سؤال 594: مراتب يقين و معانى آن ها را بيان فرماييد.
جواب : مراتب يقين عبارتند از: علم اليقين عين اليقين و حق اليقين .
هر گاه انسان به چيزى يقين پيدا كند، به گونه اى كه هيچ گونه شك و شبهه
در آن راه نداشته باشد، اين يقين (( علم اليقين
)) ناميده مى شود، ولى در هر حال اين گونه آگاهى
، درك شى ء غايب است ، مانند اين كه انسان بداند مريضى درد دارد.
از اين بالاتر (( عين اليقين ))
است يعنى چيزى را كه انسان يقينا درك كرده ولى براى او غا يب بوده
بيابد، مانند درك و مشاهده كردن مريض ، بيمارى درد و خود را
و (( حق اليقين )) آن است
كه كيونت وجودى انسان يقين گردد.
مثلا وقتى پروانه شمع را از دور مى بيند، به آن علم اليقين دارد؛ و
نزديك شدن آن به شمع ، عين اليقين است و حق اليقين آن وقتى است كه يقين
آن ، ثبوت خارجى و واقعى پيدا كند و آن هنگام صورت مى گيرد كه خود را
در شمع بيفكند و بسوزد.
حضرت استاد - رحمة الله - در جايى اين گونه مثال مى زدند: انسان كه سوز
آتش را درك مى كند و به آن يقين دارد، علم اليقين است ؛ و اگر آتش را
لمس كند همچون ذغال در كنار آتش ، و سوز آتش را دريابد اين عين اليقين
است ، و چنان چه تمام اتش شود و بسوزد همچون ذغال گداخته كه اثرى از
تيرگى در او باقى نماند و تمام آتش شود كه اول و آخر او و ظاهر و باطن
او آتش گردد، در اين صورت كه با تمام وجود سوز آتش را دريافته و بدان
رسيده و كينونت وجود او آتش گشته ، اين را حق اليقين گويند.
علامت قبولى عبادت
سؤال 595: علامت قبولى عبادت چيست ؟
جواب : در روايت آمده است : (( عبادتى كه مورد
قبول شده باشد، يك نوع خضوع و خشيت مى آورد.(773)
))
معناى دعا
سؤال 596: مرقوم فرموده ايد: (( دعا عبارت است
از اين كه دعا كننده نخست مدعو را به خود متوجه كند.))
(774) مقصودتان از اين كلام چيست ؟
جواب : دعا، خواندن است ، يعنى متوجه كردن دل شنونده به سوى خواننده .
شرايط استجابت دعا
سؤال 597: خداوند متعال مى فرمايد:
ادعونى استجب لكم
(775)
مرا بخوانيد تا دعاى شما را اجابت كنم .
آيا مى توان گفت : اين كلام مطلق است ، و بيانگر آن است كه هر كس خدا
را بخواند، دعايش مستجاب مى گردد؛ و اختصاص به مضطرى كه دستش از اسباب
مادى و عوامل بيرونى كوتاه شده ، ندارد؟
جواب : مطلق به اين معنى است كه حقيقتا بخواهد و خدا را بخواند و
((ادعونى )) باشد، يعنى :
اولا: دعوت و خواستن و طلب باشد، و راستى بخواهد نه اين كه لقلقه ى
زبان باشد كه لفظ ((ادعو)) آن را مى رساند.
دوم : اين كه از خدا بخواهد كه لفظ (نى ) اين معنى را مى رساند.
بنابراين ، اگر دل دعا كننده به هزار جا توجه داشته باشد، در آن جا
(ادعو) يعنى دعوت و خواستن محقق نيست ، زيرا بى توجه است .
و اگر به يك سبب از هزاران اسباب خارجى اعتماد كند، از خدا نخواسته و
در اين جا (نى ) محقق نيست ، مانند بيمارى كه دلبند طبيب و دواست و
آنها را نيز موثر مى داند.و توجه ندارد كه (( لا
موثر فى الوجود الا الله )) ؛ (هيچ تاءثير گذارى
در پهنه ى هستى به جز خداوند وجود ندارد)
بر اين پايه ، اجابت دعا و قبولى آن ، دو قيد و شرط دارد: يكى دعوت
يعنى خواستن ؛ دوم ، از خدا خواستن و لا غير.و اين دو شرط جهت اجابت
دعا از آيه ى ديگر نيز استفاده مى شود آن جا كه مى فرمايد:
و اذا ساءلك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوه
الداع اذا دعان
(776)
و هر گاه بندگان من ، از تو درباره ى من بپرسند، من نزديكم ، و دعاى
دعا كننده را به هنگامى كه مرا بخواند، اجابت مى كنم .
خداوند متعال در اين آيه ى شريفه مى فرمايد: (اجيب دعوه الداع اذا دعان
) پس شرط اول اجابت ، آن است كه دعا كننده حقيقتا دعا كند (دعوه الداع
) و به راستى بخواهد، و شرط دوم اين كه خدا را بخواند، (اذا دعان ) و
از او بخواهد.
اگر اين دو شرط كه از (دعا) و (نى ) استفاده مى شود تحقق يافت ، به نص
قرآن دعا به هدف اجابت رسيده و رد نخواهد شد.مانند دعاى بيمارى كه دستش
از طبيب و دوا كوتاه شده ، و قلبش از علل مادى و طبيعى ماءيوس گشته و
مضطر شود و توجه به وسايط نداشته باشد، و گرنه مضطر نخواهد بود، و حال
دعا و دعا براى او و از او محقق نخواهد شد.
سؤال 598: براى استجابت دعا چه چيز معتبر است ؟
جواب : خداوند متعال مى فرمايد:
(ادعونى استجب لكم
(777) )
مرا بخوانيد، تا دعايتان را اجابت نمايم .
از اين آيه شريفه بر مى آيد كه در استجابت دعا دو چيز معتبر است :
يكى اين كه : شخص حقيقتا دعا كند و راستى بخواهد، و از قبيل سخريه و
استهزاء يا عدم التفات نباشد؛ زيرا مى فرمايد: (ادعو)؛ (بخوانيد).
دوم اين كه : خدا را بخواند چنان كه مى فرمايد: (نى ) (مرا) و قطع
علايق از غير خدا كند، و خيال نكند كه مستقلا از وسايط كارى ساخته است
.
سؤال 599: خداوند متعال در آيه ى ذيل چه مى خواهد بفرمايد:
و اذا ساءلك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوه
الداع اذا دعان فليستجيبوا الى و ليؤ منوا بى لعلهم يرشدون
(778)
و هرگاه بندگان من ، از تو درباره ى من بپرسند من نزديكم و دعاى دعا
كننده را به هنگامى كه مرا بخواند، اجابت مى كنم ، پس آنان به من پاسخ
مثبت دهند و به من ايمان آورند، باشد كه رشد يابند.
جواب : اين آيه ى شريفه به دعا كردن ترغيب مى كند.گويا خداوند متعال مى
خواهد بفرمايد: من به دعا و دعا كنندگان علاقمند هستم و بندگانم را به
دعا و نياش و عرض حاجت به درگاهم مى خوانم ، پس آنان به نداى من لبيك
گويند: (فليستجيبوا لى ) و شرط استجابت دعا را دو چيز ذكر مى نمايد:
يكى اصل دعا و حقيقتا درخواست نمودن ، كه در (اذا دعا) نهفته است .و
ديگرى از او خواستن ، كه از (نى ) بر مى آيد.
سؤال 600: دعا در چه صورت مستجاب مى شود؟
جواب : خداوند متعال مى فرمايد:
و اذا ساءلك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوه
الداع اذا دعان
(779)
و هر گاه بندگان من از تو درباره ى من بپرسند، (بگو) من نزديكم و دعاى
دعا كننده را به هنگامى كه مرا بخواند، اجابت مى كنم .
و نيز مى فرمايد:
(ادعونى استجب لكم
(780) )
مرا بخوانيد تا دعايتان را اجابت كنم .
از اين دو آيه شريفه استفاده مى شود كه استجابت دعا دو شرط دارد:
يكى اين كه : دعا و درخواست جدى و حقيقى باشد، نه صورت دعا.
دوم اين كه درخواست از خدا باشد، نه از غير او.
تذكر: چنان كه در مقدمه كتاب يادآور شديم ترتيب سؤ ال هاى اين كتاب به
گونه اى كه در مجالس و در محضر استاد بزرگوار - رحمة الله - مطرح شده
نيست و ما آن ها را به مناسبت در يك جا و دنبال هم ذكر نموده ايم .
عدم منافات دعا با مقام تسليم
سؤال 601: آيا دعا با مقام تسليم و خشنودى از قضا و قدر الهى منافات
دارد؟ چنان كه وقتى حضرت ابراهيم - عليه السلام - با منجنيق به آتش
انداخته شد و حضرت جبرئيل - عليه السلام - به ايشان گفت :
(( اءلك حاجه ؟ )) ؛ (آيا
خواسته اى دارى ) و حضرت جواب داد: (( اما اليك
فلا )) ؛ (به تو خير) تا اين كه جبرئيل - عليه
السلام - از آن حضرت خواست كه از خداوند بخواهد تا او را از آتش نجات
دهد و فرمود (به اين مضمون ):
(( حسبى من سؤالى علمه بحالى
(781) )) همين كه خدا حال مرا مى
داند، از درخواست نمودن من كفايت مى كند.
جواب : دعا دو گونه است : يك نوع عرض حال است مانند اين كه جناب ابوذر
- رحمة الله - مريض شد و عثمان به عيادت او رفت و به او گفت :
(( لم لا تداوى عند الطبيب ؟ ))
چرا براى مداوا به نزد طبيب نمى روى ؟
و جناب ابوذر - رحمة الله - فرمود:
(( الطبيب امرضنى
(782) ))
طبيب (خداوند) خود مرا بيمار نموده است .
و نوع ديگر دعا، عرض و درخواست حاجت با زبان است كه آن نيز مطلوب و
پسنديده است . خداوند متعال مى فرمايد:
(و قال ربكم ادعونى استجب لكم
(783) )
و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانيد، تا دعاى شما را اجابت نمايم .
هم همچنين مى فرمايد:
يسئله من فى السموات و الارض كل يوم هو فى شاءن
(784)
تمام موجوداتى كه در آسمان ها و زمين هستند از او درخواست مى كنند، هر
روز (و لحظه ) او در كارى (جديد) است .
همچنين مى فرمايد:
و اذا ساءلك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوه
الداع اذا دعان
(785)
و هر گاه بندگان درباره ى من از تو بپرسند (بگو) به يقين من نزديكم و
دعاى دعا كننده را هر گاه كه مرا بخواند اجابت نمايم .(786)
جريان حضرت ابراهيم - عليه السلام - از قبيل نوع اول است .
تعريف شكر
سؤال 602: در تعريف شكر گفته شده است :
هو عرفان النعمه من المنعم ، والفرح به ، و العمل بموجب الفرح
شكر عبارت است از شتاخت نعمت از منعم ، و شادمانى به آن و عمل بر اساس
موجب شادمانى .
آيا اين معنى با گفتار خداوند سبحان منافات ندارد كه مى فرمايد:
(و لا تفرحوا بما اتئكم
(787) )
و به آن چه خداوند به شما عطا فرموده ، شادمانى به آن و عمل بر اساس
موجب شادمانى .
جواب : آن چه مذوم است اين است كه انسان خود را مالك نعمت بداند و
بگويد: من مالك آن هستم ، اما فرح و شادى از جهت اين كه مورد نظر و لطف
خداوند قرار گرفته ، اشكال ندارد.
حقيقت ايمان
سؤال 603 ايمان چيست ؟
جواب : ايمان عبارت است از اعتقاد قلبى به توحيد و لوازم توحيد، يعنى
نبوت و معاد و امامت .
سؤال 604: آيا با اقرار به شهادتين ، ايمان ثابت مى شود؟
جواب : با اقرار به شهادتين ، اسلام ثابت مى شود و با شهادت به امامت
ايمان ثابت مى گردد.ايمان در قلب است و احتياج به لفظ ندارد، و لفظ
براى تثبيت آن است . خداوند متعال مى فرمايد:
يثبت الله الذين ءامنوا بالقول الثابت
(788)
خداوند، كسانى را كه ايمان آورده اند با سخن استوار، ثابت مى گرداند.
رابطه ى عزلت و معرفت
سؤال 605: آيا عزلت موجب معرفت مى شود؟
جواب : گوشه نشينى ملازم با معرفت و يا موجب آن نيست ، ولى كسى كه مى
خواهد اهل معرفت شود، بايد معاشرتش را مخصوصا با اهل غفلت و اهل دنيا
كم كند، و فرش هر مجلسى نباشد، و كار شبانه روزى او در مجالس بيهوده
صرف نشود، و از معاشرت هاى بى فايده و بى مغز تا مى تواند اجتناب
نمايد، و طورى نشود كه با همه و در هر مجلسى حاضر شود، هم چنين براى
كسى كه مى خواهد اهل معرفت شود لازم است در خوردن حتى حلال ، ميانه رو
باشد، و افراط نكند، و شكمو و پر خور نباشد؛ بلكه تا گرسنه نشده سر
سفره حاظر نشود، و تا اشتها دارد دست از غذا خوردن بردارد؛ و از لحاظ
خواب و سخن گفتن نيز بايد حد اعتدال را مراعات نمايد.(789)
تلازم معرفت نفس با معرفت رب
سؤال 606: در روايت آمده است :
(( من عرف نفسه ، فقد عرف ربه
(790) ))
هر كس نفس خويش را بشناسد، حتما پروردگارش را مى شناسد.
از اين روايت استفاده مى شود كه نخست معرفت نفس حاصل مى شود و بعد
معرفت رب ، و يا ابتدا معرفت رب حاصل مى شود و بعد معرفت نفس ؟
جواب : در روايت كلمه ى (( قد ))
وجود ندارد،
(791) و از اين كلام تلازم معرفت نفس با معرفت رب
استفاده مى شود، و اين كه از معرفت نفس ، معرفت رب حاصل مى گردد.
طاعت و بندگى خدا مايه ى آرامش
سؤال 607: در روايت آمده است :
لولا تكثير فى كلامكم ، و تمريج فى قلوبكم ،
لراءيتم ما اءرى ، و لسمعتم ما اسمع
(792)
اگر گفتارتان بسيار، و دل هايتان آشفته نبود، قطعا آن چه را كه من مى
بينم مى ديديد، و آن چه را كه مى شنوم مى شنيديد.
(( تمريج و مرج )) در اين
روايت به چه معنى است ؟