در محضر علامه طباطبايى

محمد حسين رخشاد

- ۱۴ -


جواب : (( مرج )) در هم خوردن حواس ، و آشفتگى تشويق خاطر مى باشد كه آرام شدن آن به طاعت و بندگى خداست .براى نمونه از اول كه شروع به نماز خواندن مى كنيم ، دلمان سراغ كارهايمان مى رود و همه آن ها را انجام مى دهيم تا اين كه سلام نماز را مى گوييم مسلم است كه اين گونه نماز خواندن بى حظور قلب ، (( مرج )) را از دل برنمى دارد.
اگر افراد بشر همگى عاقل بودند...
سؤال 608: در روايتى وارد شده است :
(( اذا عقل اهل الدنيا لخربت (793) ))
اگر اهل دنيا (همگى ) عاقل مى شدند، دنيا ويران مى گرديد.
جواب : شايد منظور اين باشد كه اگر افراد بشر همگى عاقل مى بودند، هيچ كس سنگ روى سنگ نمى گذاشت : و اين جاهلان هستند كه بسيارى از كارهاى اجتماعى را به دست گرفته اند.در روايت ديگرى نيز آمده است كه : لا يزال الناس بخير اذا ما تفاوتوا ؛ فاذا استووا، هلكوا.(794)
تا زمانى كه مردم با يكديگر اختلاف و تفاوت دارند، در خير و خوبى هستند، و آن گاه كه يكسان و مساوى شوند، به هلاكت گرفتار مى شوند.
بندگى و عبوديت حضرت حق و استدلال هاى عقلى
سؤال 609: آيا بندگى و عبوديت حضرت حق به استدلال هاى عقلى نياز دارد؟
جواب : بله ، به عنوان مقدمه لازم است كه انسان با استدلال هاى عقلى و از روى حجت به توحيد، نبوت و امامت اعتقاد پيدا كند، آن گاه به بندگى ، عبوديت حضرت حق بپردازد.
سؤال 610: آيابراى اثبات مسائل اعتقادى ، غور كردن در مسائل فلسفى لازم است ؟
جواب : ملاك تحصيل يقين است ، چه از راه استدلال باشد، يا از راه مرموز ديگر.
سؤال 611: آيا براى اثبات مسائل اعتقادى ، ظواهر دينى كافى نيست ؟
جواب : ظواهر دينى از قبيل تكاليفند كه انسان بايد آن ها را بداند.
سؤال 612: با اين كه ظواهر دين در دسترس همگان است ؛ چرا افراد در يقين و معرفت مختلفند، و همه مانند سلمان و ابوذر - رضوان الله تعالى عليهما - نيستند.؟
جواب : خداوند متعال مى فرمايد:
و تلك الامثل نضربها للناس و ما يعقلها الا العلمون (795)
و ما اين مثال ها را براى مردم مى زنيم ، ولى جز دانايان آن ها را درك نمى كنند.
سؤال 613: چرا ما محروميم ؟
جواب : اين يك نحوه سوءحظ از ناحيه ى ماست .
معناى قرب فرائض و قرب نوافل
سؤال 614: در حديث قدسى آمده است :
و ما تقرب الى عبد بشى ء احب الى مما افترضته عليه .و انه ليتقرب الى بالنافله حتى احبه ، فاذا حببته كنت سمعه الذى يسمع به ، و بصره الذى يبصر به ، و لسانه الذى ينطق به ...(796)
هيچ بنده اى به چيزى دوست داشتنى تر از آن چه بر او واجب نمودم ، به سوى من نزديكى نجست .بنده با انجام نافله به سوى من نزديكى مى جويد، تا اين كه من دوستدار او مى گردم ، و هنگامى كه او را دوست داشتم ، گوش او مى شوم كه بدان مى شنود، و چشم او كه بدان مى بيند، و زبان او كه بدان سخن مى گويد...
چه فرقى ميان قرب فرائض و قرب نوافل است ؟
جواب : كلمه ى (( عبد )) كه در اين حديث موجود است خيلى شيرين و دلنشين است . قرب و فرائض نتيجه اش ‍ توحيد ذاتى و شهود ذات است ، و قرب و نوافل هم قرب به اسما و صفات حسناى الهى و رسيدن به توحيد افعالى است .
معناى چند فقره از دعاى عرفه ى سيد الشهداء - عليه السلام -
سؤال 615: معناى اين جمله از دعاى عرفه ى سيد الشهدا - عليه السلام - كه مى فرمايد:
(( الهى ، ترددى فى الاثار يوجب بعد المزار (797) )) (معبودا، توجهم به آثار (و موجودات ) موجب دورى ديدار و لقاى تو مى گردد.)
جواب : همه ى ما در بعد مزار گرفتاريم .و علت آن همان (( لم تجعل له من حبك نصيبا )) ؛ (از محبت خود بهره اى براى او قرار ندادى ) است ، و راه وصول را هم خود بيان فرموده كه : (( فاجمعنى عليك بخدمه توصلنى اليك (798) )) ؛ (پس با بندگى و خدمتى كه مرا به تو برساند، تصميم را بر خود متمركز گردان ) كه همان به جا آوردن واجبات و نوافل و ترك محرمات ، و عبوديت و بندگى خالص است كه مى فرمايد:
(( و اقمنى بصدق العبوديه بين يديك (799) ))
و مرا با بندگى راستين در پيشگاه خود بر پا دار.
معناى من اطاعنى ، اطعته
سؤال 616: مقصود از اين حديث قدسى چيست كه خداوند سبحان مى فرمايد:
(( من اطاعنى ، اطعته ))
هر كس از من اطاعت كند، من از او اطاعت مى كنم .
جواب : جمله ى (( اطعته )) كنايه از (( اطعت له كل شى )) يعنى همه موجودات را منقاد و مطيع او قرار مى دهم .چنان كه در حديث قدسى ديگر مى فرمايد:
يا ابن آدم ، انا غنى لا اءفتقر، اءطعنى فيما اءمرتك ، اءجعلك غنيا لا تفتقر، يا ابن آدم انا حى لا اءموت ، اءطعنى فيما اءمرتك اءجعلك حيا لا تموت ؛ يابن آدم انا اقول للشى كن فيكون اءطعنى فيما اءمرتك ، اءجعلك تقول للشى ء كن فيكون .(800)
اى پسر آدم من بى نيازى هستم كه هرگز نادار نمى گردم ، از دستوراتم اطاعت كن تا تو را نيز چنان بى نياز گردانم كه هرگز نادار نشوى .اى پسر آدم ، من زنده فناناپذير هستم از دستوراتم اطاعت كن تا تو را نيز زنده ى فناناپذير گردانم .اى فرزند آدم من به هر چيز بگويم : موجود شو، بى درنگ به وجود مى آيد، از دستوراتم اطاعت كن تا تو را نيز چنان گردانم كه به هر چيز بگويى موجود شو، بلافاصله ايجاد شود.
يعنى انا حى لا اءموت بالذات و تكون انت حيا لا تموت بالله ؛ (من زنده ى فناناپذير بالذات هستم ، و تو نيز زنده ى فناناپذير بالله خدا مى گردى ) و هم چنين ساير قسمت هاى حديث .
معناى اجعلك حيا لا تموت
سؤال 617: در حديث قدسى آمده است :
يابن آدم ، انا حى لا اموت ، اءطعنى فيما اءمرتك ، اءجعلك حيا لا تموت .(801)
اى فرزند آدم من زنده اى هستم كه مرگ به من راه ندارد، از دستورات اطاعت كن تا تو را نيز زنده اى بگردانم كه مرگ به تو راه نداشته باشد.
مقصود از جمله ى (( اجعلك حيا لا تموت )) چيست ؟
جواب : يعنى تو را از اهل عذاب قرار نمى دهم ، زيرا كسى كه اهل طاعت باشد، در سعادت و حيات است ، و كسى كه در معصيت باشد، در شقاوت و هلاكت ، و مرده است ، خداوند متعال مى فرمايد:
من عمل صلحا من ذكر او انثى و هو مومن فلنحيينه حيوه طيبه (802)
هر كس از مرد و زن به شرط اين كه مومن باشد، عمل صالح انجام دهد، او را به حيات و زندگانى خوشگوار زنده مى گردانيم .
هم چنين مى فرمايد:
يايها الذين امنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم (803)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هر گاه خدا و رسول ، شما را به آن چه مايه ى حيات شماست فرا مى خوانند، اجابت كنيد.
و نيز مى فرمايد:
(كل شى ء هالك الا وجهه (804) )
هر چيز جز وجه او نابود و فانى است .
كسانى كه اهل طاعت و كمالند، مظهر اسماى حسناى حق و باقى هستند.
چرا عمل نمى كنيم ؟
سؤال 618: چرا ما با اين كه حرف زياد شنيده ايم ، عمل نمى كنيم ؟
جواب : بل الانسن على نفسه بصيره و لو القى معاذيره (805)
(بلكه انسان خود بر نفس خويشتن بيناست ، هر چند دست به عذر تراشى بزند) ما خود عملى نداريم ، ولى اميد ما اوست .وقتى كه به نفس خود نظر مى كنيم ، جز ظلمت و ظلمتكده چيزى نيست ، ولى طرف ما خداست كه همه عطوفت و رحمت و خير است .
حل مشكلات علمى با طهارت نفس
سؤال 619: آيا با طهارت نفس ، مشكلات علمى قابل حل است ؟
جواب : با طهارت نفس و صفاى باطن بسيارى از مجهولات و مشكلات علمى حل مى شود.از بوعلى سينا نقل شده است كه راجع به مساءله اى چهل بار دقت كردم و نتوانستم بفهمم ولى وضو ساختم و دو ركعت نماز به جا آورده ام و سپس آن مساءله برايم روشن شد.
معناى ان صلوتى و نسكى ...
سؤال 620: معناى اين آيه شريفه چيست كه خداوند متعال مى فرمايد:
قل ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العلمين لا شريك له و بذلك امرت و انا اول المسلمين (806)
به راستى كه نماز و عبادات و زندگانى و مردنم همگى از آن خداوند، پروردگار عالميان است ، شريكى براى او نيست ، و مرا به اين دستور داده اند، و اول مسلمان (عالم ) هستم .
جواب : يعنى نماز و ساير عبادات و مردن و حياتم را خداوند متعال مالك است .و همه از آن اوست هر چند اعمال را بنده انجام مى دهم ولى مالك همه آن ها خداست ؛ زيرا:
(و الله خلقكم و ما تعملون (807) )
و خدا شما و اعمالتان را آفريده است .
و جمله (لا شريك له ) نيز همان معنى را مى رساند كه مالكى جز او وجود ندارد و جمله (و بذلك امرت ) يعنى به توحيد و اعتقاد به عدم شريك براى او امر شده ام .و معناى (و انا اول المسلمين ) آن است كه يعنى در برابر همين معناى توحيدى تسليم هستم و اول مسلمين عالم يا اين امت مى باشم .
معناى انزلنى من نفسك كهمك ...
سؤال 621: معناى سخن ذيل كه از مواعظ خداوند سبحان به حضرت عيسى - عليه السلام - است چيست كه مى فرمايد:
انزلنى من نفسك كهمك ، و اجعل ذكرى لمعادك (808)
مرا چون هم و غم خود قرين خود قرار ده ، و يادم را (وسيله اى ) براى معادت قرار ده .
جواب : گويا حق تعالى مى فرمايد: مرا همچون هم و غم خود قرين و همراه خود قرار ده ، و با توجه و ياد من ، به سوى من رجوع كلى نما و از خود بيرون شو، و به اصطلاح در من فانى شو، زيرا مراد از معاد همان كشف غطا و رجوع به حق است .(809)
معناى ابك على نفسك ...
سؤال 622: معناى اين حديث قدسى كه باز از مواعظ خداوند سبحان به حضرت عيسى - عليه السلام - است چيست كه مى فرمايد:
(( ابك على نفسك و انقلها الى مواقيت الصلوه (810) ))
بر نفس خود گريه كن ، و آن را به اوقات نماز منتقل ساز.
جواب : يعنى در خلوت ها (در اثر قصور و تقصير در بندگى و يا غفلت و نسيان ) بر خود گريه كن و گريه ات را به حال نماز نيز منتقل گردان (تا به حضور و توجه باطنى و ذكر قلبى از نسيان و غفلت رهايى يابى ).
معناى من قال لا اله الا الله ، فلن يلج ملكوت السماء...
سؤال 623: معناى اين روايت چيست كه مى فرمايد:
من قال لا اله الا الله ، فلن يلج ملكوت السماء حتى يتم بعمل صالح (811)
هر كس لا اله الا الله بگويد، به ملكوت آسمان راه نمى يابد تا اين كه گفتارش را با عمل صالح كامل كند.
جواب : يعنى اقرار به شهادتين و شهادت به وحدانيت تنها بالا نمى رود مگر با عمل صالح ، خداوند مى فرمايد:
(اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصلح يرفه (812) )
فقط كلمه (و اعتقاد) پاكيزه به سوى او بالا مى رود، و عمل صالح آن را بالا مى برد.
يعنى عمل صالح است كه كلمه ى طيب و مراتب و درجات توحيد بنده را بالا مى برد.
معناى احق من اطعته ، من لا يعصيك
سؤال 624: معناى اين كلام كه از اميرالمومنين - عليه السلام - نقل شده است چيست كه مى فرمايد:
(( احق من اطعته ، من لا يعصيك .))
سزوارترين شخص براى اطاعت كسى است كه تو را به نافرمانى وادار نكند.
جواب : يعنى آن كس سزوار راهنمايى است و از مربى و مرشدى بايد پيروى كرد كه برخلاف فرمان حق تعالى دستور ندهد.
معناى الهجران عقوبه العشق
سؤال 625: معناى اين كلام منقول از حضرت على - عليه السلام - كه مى فرمايد:
(( الهجران عقوبه العشق .(813) )) (هجران ، عقوب عشق است ) چيست ؟
جواب : اگر كلامى هم باشد خوب است على - عليه السلام - بفرمايد: ما لفظ (( عشق )) در روايت بسيار كم داريم شايد از پنج شش مورد تجاوز نكند، ولى لفظ (( حب )) زياد است ، و معناى اين فرمايش حضرت آن است كه معشوق و حق تعالى ، سالك عاشق را به هجران و دورى مبتلا مى كند، و اين عقوبتى است از او نسبت به عاشق .
معناى من ملك هواه ملك النهى
سؤال 626: معناى اين كلام منقول از اميرالمومنين - عليه السلام - چيست كه مى فرمايد:
(( من ملك هواه ملك النهى .(814) ))
هر كسى مالك هوا و هوس خويشتن گردد، عاقل و خردمند است .
جواب : كمال ممدوح ، كمالى است كه صاحبش آن را از خدا و مالك آن را خدا بداند و در برابرش شكر نمايد، چنان كه خداوند سبحان درباره ى حضرت داوود و سليمان - عليهما السلام - مى فرمايد:
و لقد اتينا داود و سليمن علما و قالا الحمد لله الذى فضلنا على كثير من عباده المومنين (815)
و قطعا به حضرت داوود و سليمان - عليهما السلام - دانش عنايت كرديم و آن دو گفتند: ستايش خدا را كه ما را بر بسيارى از بندگان مومنش برترى بخشيد.
نه اين كه همه را از خود بداند، و بر ديگران فخر نمايد و انانيت داشته باشد، چنان كه خداوند متعال درباره ى قارون مى فرمايد:
و اتينه من الكنوز ما ان مفاتحه لتنوا بالعصبه اءولى القوه (816)
و از گنجينه ها آن قدر به او داده بوديم كه حمل كليدهاى آن ها بر گروه نيرومندى سنگين مى آمد.
ولى وى گفت :
(انما اوتيته على علم عندى (817) )
من اين ها را در نتيجه ى دانش خود يافته ام .
اذكار و اوراد
سؤال 627: علماى اخلاق و اساتيد معرفت ، جهت تربيت و تهذيب نفوس شاگردان خود در راستاى سير و سلوك آن ها اذكار و اورادى به آنان دستور مى دهند، آيا مى شود ديگران هم بدون استاد آن اذكار را به جا آوردند؟
جواب : خير، نمى شود؛ زيرا آن اذكار را به تناسب شرائط و حال شاگردان خود دستور انجام آن را به آن ها مى دهند؛ ولى همين اذكار و اوراد براى ديگران به مانند نارنجكى است در دست آن ها كه احيانا ممكن است براى آن ها خطر داشته باشد.
سؤال 628: اگر آن اذكار خطرناك است ، پس چگونه اساتيد به شاگردان خود دستور مى دهند و براى آن ها هم خطر ايجاد نمى كند؟
جواب : (( هم (818) )) استاد در كنار ذكر، خطر آن را برطرف مى كند.
معناى چند فقره از دعاهاى صادره از معصومين - عليهم السلام -
سؤال 629: منظور از اين فقره از دعا چيست كه مى فرمايد:
اعوذ بك من دنيا تمنع الاخره ، و من حياه تمنع خير الممات ، و من امل يمنع خير العمل (819)
به تو پناه مى آورم از دنيايى كه مانع آخرت و از زندگى اى كه مانع مرگ خوب ، و از آرزويى كه مانع عمل نيك است .
جواب : معلوم مى شود امور مذكور در اين دعا، يعنى دنيا و حيات و آرزو، مطلقا و در هر حال مذموم نيستند و به طور كلى ضرر ندارد، لذا مى فرمايد: به تو پناه مى برم از دنيايى كه مرا از آخرت باز مى دارد و مانع از آخرت و نعيم آن مى گردد نه مطلق دنيا؛ و از زندگانى و حياتى كه مرا از خير ممات باز مى دارد نه از مطلق حيات ؛ و از آرزويى كه مرا از عمل و كار نيك باز مى دارد نه از مطلق آرزو.
سؤال 630: اين جمله از دعا چه مى خواهد بفرمايد:
(( اللهم ! لا تجعلنى ناسيا لذكرك فيما اوليتنى .(820) ))
خداوندا! در تمام امورى كه به من سپرده اى ، مرا از يادت غافل مگردان .
جواب : كسانى كه در مقام بندگى و معرفت مبتدى هستند بلكه حتى افراد متوسط هر گاه توليت و سرپرستى امرى را به عهده مى گيرند، خدا را فراموش مى كنند، و اين جمله ى دعا در مقام دفع اين معنا است .توضيح اين كه (( ما اوليتنى )) شامل همه ى امورى است كه در اختيار انسان قرار گرفته و توليت و سرپرستى آن به عهده ى انسان است ، اعم از مال و ثروت و اولاد، و نيز مساءوليت ها و مناصب ، و نيز تمام كارهايى كه به وسيله ى اعضا و جوارح شامل دست و پا و گوش و چشم و زبان و غيره ...- انجام مى گيرد، حتى كوچك ترين كارها مانند نفس كشيدن ، و نيز امور قلبى و جوانحى . بنابراين ، انسان در به كارگيرى همه اين موارد بايد به ياد خدا باشد و از ياد او غافل ننشيند و از خدا بخواهد كه او را در هر حال و فعل فراموش ننمايد.خداوند مى فرمايد:
ان السمع و البصر و الفوائد كل اولئك كان عنه مسؤولا (821)
گوش و چشم و قلب ، همه ى اينها مورد بازخواست قرار مى گيرند.
سؤال 631: منظور از اين جمله ى دعا چيست كه مى فرمايد:
(( اللهم ! لا تجعلنى ناسيا...لا حسانك فيما اعطيتنى (822) ))
خداوندا! در تمام چيزهايى كه به من عطا كرده اى ، مرا از نيكى و احسانت غافل مگردان .
جواب : انسان گاهى خدا را فراموش نمى كند ولى نعمت او را ناديده گرفته و فراموش مى كند و در اين صورت به جاى شكرگذارى ، به كفران نعمت مبتلا مى شود.
توضيح اين كه نعمت هاى خداوند متعال بى حد و حصر است ، چنان كه مى فرمايد:
(و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها (823) )
و اگر بخواهيد نعمت هاى خدا را بشماريد، نمى توانيد به شماره در آوريد.
و نعمت ، شامل تمام نعمت هاى ظاهرى معنوى مى شود، و (( شكر النعمته صرفها فيما يرضاه المنعم .)) ؛ (شكر نعمت عبارت است از صرف آن در آن چه مورد پسند نعمت دهنده است .) خواه چشم و گوش و زبان باشد، و يا فوائد و قلب و حتى نفس كشيدن .بنابراين ، ما بايد همه ى اين امور را نعم الهى بدانيم و با به كارگيرى صحيح و درست آن ها در راهى كه ولى نعمت ما بدان راضى است ، (824) اداى شكر آن ها را بنماييم .
سؤال 632: معناى اين فقره از دعا چيست كه مى فرمايد:
اللهم اجعلنى معهم فى كل شده و رخا و فى كل عافيه و بلا (825)
خداوندا! مرا در تمام سختى ها و خوشى ها، و در حال عافيت و گرفتارى ، همراه آنان (= محمد و آل محمد - صلى الله عليه و آله و سلم -) بگردان .
جواب : يعنى اين كه شيعه و پيرو پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - و اهل بيت معصومين - عليهم السلام - بايد در مقام عمل در هر فشار و سختى و يا گشايش و راحتى و در فراز و نشيب و دوران زندگى ، تابع آن عزيزان باشد، چنان كه خداوند متعال مى فرمايد:
(لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه (826) )
قطعا رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - الگوى خوبى براى شما است .و در ناملايمات و سختى ها صبر نمايد و بى جهت دست و پا نزند و اظهار جزع و بى تابى ننمايد، بلكه تسليم محض و راضى باشد، و نيز در رفاه و آسايش و راحتى شكر گذار باشد نه دل بند به آن و منغمر در آن ، و به طور خلاصه در هر حال غافل از ياد خدا نباشد و خدا را فراموش نكند.خداوند متعال مى فرمايد:
قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله (827)
بگو: اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد تا خداوند شما را دوست بدارد.
معناى يك فقره از مناجات شعبانيه
سؤال 633: منظور از اين فقره از مناجات شعبانيه چيست كه مى فرمايد:
الهى ! لم يكن لى حول فنتقل به عن معصيتك الا فى وقت ايقظتنى لمحبتك (828)
معبودا! من نيرويى نداشتم تا از معصيت و نافرمانى تو رو بگردانم ، مگر آن زمان كه تو مرا با محبتت بيدار نمودى .
جواب : واژه ى (( حول )) به معناى حيلولت و حايل شدن است ، و در كارهاى انسان بيشتر در ترك گناه و حايل شدن بين انسان و معصيت به كار مى رود؛ بر خلاف لفظ (( قوه )) كه در مورد طاعات كاربرد دارد.البته هر دو از ناحيه ى خداست :
(( لا حول و لا قوه الا بالله (829) ))
هيچ توان و نيرويى جز به خدا تحقق نمى يابد.
اين فقره از دعا، نقش محبت حضرت حق را در ترك معصيت موثر و كارساز مى داند.خداوند مى فرمايد:
قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله (830)
بگو، اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد.و نيز در روايت آمده است :
(( ...و قوم عبدوا الله - عزوجل - حبا له (831) ))
...و گروهى خداوند - عزوجل - را از روى دوستى مى پرستند.
خيال نكنيم در امور كار ساز هستيم ؛ زيرا ما هيچ هستيم و از خود هيچ نداريم ؛ بلكه تنها توجه و اميد ما بايد به خدا باشد؛ چرا كه همه ى خيرات از ناحيه ى او به ما مى رسد، و دفع شرور و ضررها هم به دست اوست ، لذا نبايد به غير او توجه داشته باشيم ، بلكه براى جلب نفع از جمله فعل طاعات و نيز دفع ضرر از جمله گناه و معصيت ، بايد تنها از او استمداد نماييم .
معناى احفظ الله يحفظك ...
سؤال 634: منظور از اين فرمايش پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - چيست ، آن جا كه بنا بر نقل مى فرمايد:
(( احفظ الله ، يحفظك ؛ احفظ الله تجده امامك ))
خدا را (در نظر و عمل خود) نگاه دار، تا خدا تو را نگاه دارد؛ خدا را نگاه دار، تا او را پيشاپيش خود بيابى .
جواب : اين فقره از حديث ابوذر - رحمة الله - دستور به ذكر و ياد و توجه فلبى به خداوند سبحان در همه ى احوال و امر به مراقبه است ، مراقبه اى كه نتيجه ى آن مشاهده باشد.
بيدارى شب و خواب بين الطلوعين و يا...؟
سؤال 635: بيدارى يكى دو ساعت پيش از طلوع فجر و خوابيدن در بين الطلوعين افضل است ، يا بيدارى نيم ساعت پيش از اذان صبح و بيدارى بين الطلوعين ؟
جواب : اگر چه خواب بين الطلوعين مكروه است ، ولى در اين موارد به طور كلى بهترين راهنما براى سالك همان حال اوست و شايسته است بر طبق آن چه حالش اقتضا مى كند، رفتار كند.
انجام قضاى نمازهاى واجب به جاى نوافل
سؤال 636: انجام قضاى نمازهاى واجب به جاى نوافل چگونه است ؟
جواب : قضاى نمازهاى فائته ى واجبه واجب است ، ولى ما نبايد مستحبات به خصوص نوافل يوميه را كوچك بشماريم ، بلكه شايسته است در انجام آن ها بكوشيم و نگوييم به جاى نماز شب ، نماز قضاى واجب بخوانم ، زيرا نوافل نورى دارد كه انسان را به انجام واجبات ، بلكه به ترك محرمات مى كشاند، لذا از آثار مثبت آن نبايد غافل بود و نبايد خود را از آن محروم ساخت .
ببينيد يك روز كه به نماز شب موفق مى شويد با شبى كه موفق نمى شويد چقدر فرق دارد.ملاحظه نماييد شبى كه به نماز شب موفق مى شويد چه قدر در انجام كارهاى خير موفق هستيد و كارها در آن روز براى شما روبه راه است ، به خلاف شبى كه موفق به نماز شب نشده ايد، كه به هر كارى دست مى زنيد و به هر چيز كه رو مى آوريد، مى بينيد كه به بن بست مى خورد.
منظور از حال چيست ؟
سؤال 637: منظور از (( حال )) كه اهل حال و معرفت مى گويند، چيست ؟
جواب : همان كه شما و امثال شما داريد. حال ، كشش عشق (832) است .در دعاى كميل آمده است :
(( و اجعل ...قلبى بحبك متيما (833) ))
و با محبت خود، دلم را واله و شيداى خود بگردان .
معناى تعظم فى النفس
سؤال 638: معناى اين روايت چيست كه مى فرمايد:
(( من تعظم فى نفسه ، لعنته ملائكه السماء و الارض .)) (834)
هر كس در قلب خود، خود را بزرگ ببيند فرشتگان آسمان و زمين او را لعنت مى كنند.
جواب : (( تعظم فى النفس )) به معناى خود برتر بينى و خود را بزرگ تر ديدن ، همان تكبر است كه سبب كفر ابليس ‍ و موجب طرد و لعن او از درگاه رحمت و جوار نعمت حضرت حق گرديد، چنان كه خداوند مى فرمايد:
(استكبر و كان من الكفرين (835) )
استكبار نمود و از كافران بود.
و نيز مى فرمايد:
(و ان عليك لعنتى الى يوم الدين (836) )
و لعنت من بر تو تا روز جزا.
رحمت حق و آخرت از آن كسى است كه خود را برتر از ديگران نداند و براى خود برترى نخواهد، چنان كه مى فرمايد:
تلك الدار الاخره نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الارض و لا فسادا (837)
آن خانه ى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه در زمين برترى و فساد نخواهند.
سؤال 369: پس آيا همه ى ما به تعظم فى النفس گرفتاريم كه كمالات و فضايل خود را به رخ همديگر مى كشيم ؟
جواب : اگر به اين درد مبتلا باشيم همين گونه است ، مگر اين كه انسان به مقامى از توحيد برسد كه همه ى كمالات خود را از آن خداند شبحان بداند نه از خود، و خداوند متعال را مالك همه ى كمالات وجودى خود و ديگران بداند و ببيند.در اين صورت ، ديگر فخر فروشى و خود برترى و مباهات به اين و آن از ميان خواهد رفت .خداوند مى فرمايد:
(لله ما فى السموت و ما فى الارض (838) )
تمام آن چه در آسمان ها و در زمين است از آن خداست .
انسان گاهى خيال مى كند اگر به بالاى منبر برود، و يا از مسجد كوچك به مسجد بزرگتر برود، و يا جمعيت مومنين او زيادتر شوند، و يا در صدر مجلس بنشيند، حقيقتا بالاتر مى رود و يا بزرگ تر مى شود و يا آرامش خاطر بهترى حاصل مى كند، غافل از اين كه فقط و فقط:
(الا بذكر الله تطمئن القلوب (839) )
هان ! تنها با ياد خدا دل ها آرام مى گيرد.
و نيز:
(( من تواضع الله رفعه الله ، و من تكبر، خفضه (840) )
هر كس براى خدا افتادگى كند، خداوند او را بلند مى كند و هر كس تكبر كند، خداوند او را پايين مى آورد.
بهترين عمل در ماه رمضان
سؤال 640: چه عملى در ماه رمضان انجام دهيم كه به حالمان مفيد باشد و از اين ماه نتيجه بگيريم ؟
جواب : حضرت استاد - رحمة الله - پس از مقدارى تاءمل فرمودند: اين ماه ماشاءالله پر از عمل است .اما آن چه براى سالك لازم است آن است كه مراقبه در اعمال - عبادى يا غير عبادى - هر كدام را به اقتضاى خودش از دست ندهد. يعنى كاملا مراعات كند كه با روزه دارى اش جوع و عطش روز قيامت را به ياد آورد، و مواظبت كند تا تمام اعظا و جوارحش روزه دار باشند - چنان چه روايات در اين زمينه وارد شده است .(841) و با قرآن خواندنش ، كلام الهى را در نظر داشته باشد و اين كه اوست كه با وى سخن مى گويد و سخن را از وى و از مصدر آن بشنود، و از ميان دعاها، دعاهاى توحيدى - نظير دعاى سحر (( اللهم انى اساءلك من بهائك باءبهاه ...(842) )) و هكذا در امور ديگر، به اقتضاى خودش ‍ مراقبه داشته باشد؛ كه مراقبه كليد درهاى خير و رحمت است .اگر مراقبه نباشد، كارها - طاعات و عبادات - هيچ و بى نتيجه و بى فايده است .اين آيه ى شريفه كه خداوند مى فرمايد:
يايها الذين امنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خير بما تعملون (843)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، تقواى خدا پيشه كنيد و هر يك از شما دقت و تاءمل كند كه براى فرداى (قيامت ) خود چه عملى پيش فرستاده است ؛ و تقوى خدا را پيشه كنيد، چرا كه خداوند به آن چه انجام مى دهيد، كاملا آگاه است .
دستور به مراقبه و محاسبه است .
معناى بيتى از خواجه حافظ
سؤال 641: معناى اين بيت خواجه حافظ چيست كه مى گويد:

نوبهار است ، در آن كوش كه خوش دل باشى  
  كه بسى گل بدمد باز و تو در گل باشى (844)
جواب : نوبهار كنايه از ايام جوانى و نشاط زندگى انسانى است .خواجه در اين بيت به سالك خطاب مى كند كه دوران جوانى را پيش از فرا رسيدن فصل كهولت و فرسودگى و پيرى مغتنم شمار كه هميشگى نيست ؛ و روزگار عمر و حيات را پيش از حلول موت ، و نيز خود را درياب كه هميشه نيستى و قدم همتى در راه رسيدن به كمالات و حيات طيبه ى ديدار حضرت حق كه به منظور آن آفريده شده اى ، بردار.چنان كه در روايت مى فرمايد:
اغتنم خمسا قبل خمس : شبابك قبل هرمك ...و حياتك قبل موتك ... (845)
پنج چيز را پيش از پنج چيز غنيمت بشمار: جوانى ات را پيش از پيرى ...و زنده بودنت را پيش از مرگ ...
و كوشش كن تا با ذكر و مراقبه .توجه به حضرت حق سبحانه و انس با او اضطراب و غفلت و نگرانى باطنى را زدوده و به خوش دلى و آرامش و اطمينان فلبى به حيات طيبه ، جوار و ديدار حضرت حق راه يابى ؛ كه :
(الا بذكر الله تطمئن القلوب (846) )
هان ! تنها با ياد خدا دل ها آرام مى گيرد.
فصل : 14 - موضوعات منطقى - فلسفى
نه ساكن و نه متحرك !
سؤال 642: آيا ممكن است چيزى نه ساكن باشد نه متحرك ؟
جواب : اگر عالم را روى هم يك چيز فرض كنيم ، نه متحرك است و نه ساكن .و به عبارت علمى : نسبت حركت و سكون نسبت عدم و ملكه است ، (( سكون )) عدم حركت در موضوع قابل است ، و (( حركت )) احتياج به انتقال از يك صقع به صقعى (847) ديگر دارد.و مفروض اين است كه تمام اصقاع جزو عالم حساب شده و صقعى نيست كه بيرون باشد، پس حركتى نيست و در نتيجه سكونى هم نيست .
فلاسفه ى يونان
سؤال 643: آيا فلاسفه ى يونان (مانند افلاطون وارسطو) پيغمبر بوده اند؟
جواب : از سيد بن طاووس - رحمة الله - نفل كرده اند كه اين ها از انبياء - عليهم السلام - بوده اند، ولى اين كه موحد بوده اند و دعوتى (هر چند محدود) داشته اند، جاى ترديد نيست .
استدلال فلسفى در قرآن
سؤال 644: آيا در قرآن ، استدلال فلسفى وجود دارد؟
جواب : سوره ى انعام كه تقريبا يك جزء قرآن است ، از اول تا آخر آن استدلال و همه اش استدلال فلسفى است .چنان كه در بيانات ائمه - عليهم السلام - نيز استدلال فلسفى وجود دارد.
آيا معلومات انسان قابل تغيير و تكامل و تطور است ؟
سؤال 645: آيا معلومات انسان ها قابل تغيير وتكامل و تطور است ؟
جواب : معلومات همه غير ثابته هستند، و ما معلوم ثابت و پابرجا نداريم .
درباره ى آموزش فلسفه
سؤال 646: از كتاب هاى فلسفه چه كتاب هايى بايد خوانده شود؟
جواب : منظومه ى مرحوم سبزوارى ، اشارات ، اسفار و شفاء.
سؤال 647: آيا تمام نه جلد اسفار بايد خوانده شود؟
جواب : خير، بلكه به اندازه اى كه بتوانيد از خوانده ها، نخوانده ها، را بفهميد.و بهتر است سه جلد اول كه در امور عامه است خوانده شود.
سؤال 648: بحث معاد اسفار چطور، آيا آن را نيز بخوانيم ؟ (848)
جواب : عقيده بنده اين است كه آن را نخوانيد، (( لصعوبته و الشبهات الوارده فيه .)) ؛ (به خاطر دشوارى آن و شبهاتى كه بر آن وارد است .)
سؤال 649: اگر به جاى خواندن منظومه ، (( بدايه الحكمه )) نوشته ى حضرتعالى ، و به جاى اسفار، كتاب (( نهايه الحكمه )) خوانده شود، چطور؟
جواب : خوب است .
گفتار سوفسطاييان و پاسخ ما
سؤال 650: سوفسطايى چه مى گويد و جواب او چيست ؟
جواب : او منكر واقعيت خارج از ظرف ذهن است ، و تمام ادراكات و مفاهيم ذهنى را انديشه ى خالى مى داند.
در جواب مى گوييم : فرض كردن اين كه در عالم هيچ نيست ، خود اثبات واقع است ، يعنى واقع اين است كه هيچ نيست و اين فرض همان اثبات واقع لايتغير، و همان واجب است ؛ پس هر چه اثباتا يا نفيا فرض كنيم ، در حقيقت همان اثبات واقع است .
سؤال 651: سوفسطاييان مى گويند: در خارج از خيال و ذهن چيزى نيست ، و همه چيز معدوم است ، و حقيقت عدم ، عدم است ، و واقيعيت عدم چيزى جز عدم نيست ، چگونه با اين فرض اثبات واقعيت مى شود؟
جواب : فرض كردن اين كه همه موجودات در خارج معدوم است ، و اين كه واقعيت عدم ، هيچ نيست ، خود واقعيتى است كه به آن اقرار و اعتراف مى كنند.
سؤال 652: ما در پاسخ آنان چه مى گوييم ؟
جواب : ما در مقابل آنان مى گوييم غير از خيال و انديشه ، واقعيت هاى مشت پركنى داريم ، نظير زيد، عمرو، دريا و صحرا كه اين واقعيت ها تغيير پيدا مى كنند و معدوم و هيچ مى گردند؛ بنابراين امكان ندارد كه خود اين ها واقعيت داشته باشند، بلكه يك واقعيتى است كه اين ها به او واقعيت دار مى شوند، و آن واجب الوجود است كه امرى است ثابت و لا يتغير؛ زيرا اگر بگوييم او هم تغيير پيدا مى كند، ما نيز سوفسطى مى شويم .
نظريه ى مخصوص هر كدام از سوفسطاييان
سؤال 653: سوفسطائيان چند دسته هستند و نظريه و عقيده ى مخصوص هر كدام چيست ؟
جواب : آن ها به سه گروه تقسيم مى شوند:
دسته اى از آن ها مى گويند: (( ما و انديشه ى ما )) يعنى ما به واقعيت خارج از خودمان و فكرمان علم نداريم با اين كه (( ما و انديشه ى ما )) كثرت را مى رساند.
برخى فراتر از اين گام نهاده و مدعى هستند كه بجز ما و فكر خود در خارج چيزى نيست و همه چيز را منكر شده اند و مى گويند جز (( من و فكرمن )) چيزى نداريم .
دسته سوم سوفسطايى حاد هستند كه در يونان مى زيستند، و از گروه دوم نيز بالاتر گام نهاده و خطرناكترند، اينان منكر مطلق واقعيت حتى منكر خود و انديشه خود شده و در آن شك و ترديد مى كنند، بلكه در شك خود هم شك مى كنند.
در حقيقت ، سوفسطى كسى است كه علم يعنى ادراك مطابق با واقع را منكر است .
اى برادر، تو همان انديشه اى
سؤال 654: آيا بيت زير، مقصود سوفسطايى را بيان مى كند:
اى برادر، تو همان انديشه اى  
  مابقى تو استخوان و ريشه اى (849)
جواب : خير، بلكه معناى اين بيت آن است كه نفس انسانى كه صورت بدن است ، علم و مجرد است ، و مابقى استخوان و پوست و گوشت است كه همگى از بين مى روند و تنها نفس باقى مى ماند.گويا اين شعر از مولوى است .
شدت وحدت ، اقتضاى وحدت مى كند!
سؤال 655: شدت وحدت ، اقتضاى وحدت مى كند يعنى چه ؟
جواب : اين عبارت غلط است .
پاسخ اشكال ابوالخير به شكل اول از اشكال اربعه منطق
سؤال 656: آيا اشكال (( ابوالخير )) به شكل اول از اشكال اربعه ى منطق كه مى گويد: (( در اين شكل نتيجه در خود مقدمات است ، مانند: (( الانسان حيوان و كل حيوان ماش ، فالانسان ماش .)) زيرا با وجود علم به كليت كبرى ، و اندراج صغرى در آن ، و علم به صغرى ، محتاج به نتيجه گيرى نيسيتيم ؛ چرا كه براى ما مجهول نيست و شكى در آن نداريم )) درست است ؟
جواب : خير، زيرا نتيجه نه صغرى است و نه كبرى ، بلكه ، قضيه ثالثى است كه از يقين به صغرى و يقين به كليت كبرى توليد و حاصل مى شود.
فعليت بلاقوه
سؤال 657: فعليت بلاقوه جيست ؟
جواب : يعنى تجرد و كمال اتم .
الوجود بلاعدم
سؤال 658: مقصود از (( الوجود بلا عدم )) چيست ؟
جواب : يعنى بقاى لايتناهى كه از تغير و حركت مى افتد.
حافظ وحدت در حركت
سؤال 659: در هر حركتى حافظ وحدت چيست ؟
جواب : در حركت جوهرى ، متحرك و موضوع ، هيولى است ، اين بود كه آن شد.
درباره ى هيولى
سؤال 660: آيا در حالت تجرد، هيولى موجود است ؟
جواب : خير موجود نيست .و حركت همان تبدل صورت هاست .در موجودى كه قوه هاى متناهى يا غير متناهى وجود دارد، و هر فعليت جانشين فعليت ديگر مى شود تا اين كه به فعليتى برسد كه در او قوه نيست و وجودى بلاعدم و بقايى بلازوال دارا شود.
سؤال 661: چگونه چيزى كه فى حد ذاته قوه است ، فعليت مى شود؟
جواب : فى حد ذاته قوه است ، يعنى مى تواند بپذيرد، و وقتى كه پذيرفت فعليت مى شود.
حركت جوهرى
سؤال 662: آيا بدون قول به تشكيك در وجود، حركت جوهرى امكان پذير
است ؟
جواب : قول به تشكيك ملاك حركت جوهرى نيست ، بلكه براهينى براى اثبات آن اقامه كرده اند كه مرحوم آخوند (850) ذكر فرموده است .مساءله تشكيك مطرح نيست ؛ گرچه بدون حركت ، تشكيكى حاصل نمى شود.
وجود علمى اشياء
سؤال 663: آيا حقيقت همه ى اشياء وجود علمى آن هاست ؟
جواب : چنين مطلبى كجا ذكر شده است ؟!
سؤال 664: در اين شعر مولوى كه مى گويد:
اى برادر، تو همان انديشه اى  
  مابقى تو استخوان و ريشه اى (851)
جواب : اين سخن در علم حضورى تا حدى درست است كه بگوييم : علم به هر شى ء حقيقت آن شى ء است ؛ و اما علم حصولى به اشيا عبارت است از حقيقت صورت هاى ذهنى و ماهيت آن ها كه آثار وجود عينى و خارجى را ندارد.