حضرت چند لحظه ساكت شد و سپس فرمود:
و ان المومنين ليرونه فى الدنيا قبل يوم القيامه
الست تراه فى وقتك هذا؟!
و قطعا مومنان او را در دنيا و پيش از روز قامت مى بينند.آيا تو در
همين هنگام او را نمى بينى ؟!
و در ادامه روايت از حضرت خواست (( كه اين مطلب
را براى ديگران نيز نقل كند ولى حضرت فرمود: خير، نقل نكن .))
(50) چرا حضرت به وى اجازه نداد كه براى ديگران نقل
كند؟ و معناى ديدن خداوند در دنيا و قيامت چيست ؟
جواب : زيرا اگر نقل مى كرد، جاهلان تصور مى كردند كه خداوند متعال جسم
است ، و با چشم سر و ظاهر بين مى توان خدا را ديد، در حالى كه خداوند
جسم نيست .
اما در رابطه با مشاهده خداوند در دنيا و آخرت بايد توجه داشت كه ما در
ديدمان واقعيات را مشاهده مى كنيم ، چه در دنيا و چه در قيامت اصلا غير
خدا براى ما مشهود نيست ؛ چنان كه مى فرمايد:
سنريهم ءايتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين
لهم انه الحق او لم يكف بربك انه على كل شى شهيد؟! الا انهم فى مريه من
لقا ربهم الا انه بكل شى محيط
(51)
به زودى نشانه هاى خود را در افق هاى (گوناگون ) و در دلهايشان به
ايشان خواهيم نمود، تا بر ايشان روشن گردد كه تنها او حق است .آيا
(براى حق بودن ) پروردگارت همين كافى نيست كه او بر هر چيزى مشهود است
.هان آنان در لقاى پروردگارشان ترديد دارند، آگاه باش كه مسلما او بر
هر چيزى احاطه دارد.
از جمله ى (على كل شى شهيد) استفاده مى شود كه خداوند حتى در دنيا
مشهود همگان است ، در رابطه با قيامت نيز در آيه ديگر مى فرماييد:
(( و يعلمون ان الله هو الحق المبين
))
(52)
و پى مى برند كه تنها خداوند، حق و آشكار است .
از اين آيه شريفه نيز استفاده مى شود در آخرت هم معلوم مى شود كه
خداوند متعال حقيقتا حق و مبين و آشكار است .
سؤال 51: با اين كه ابى بصير نابينا بود، عبارت ((
الست تراه فى وقتك هذا )) ؛ ((
آيا هم اكنون تو خدا را نمى بينى ؟! )) در روايت
گذشته درباره ى او چه معنى دارد؟
جواب : معنى مشهود اوست ، زيرا درك هاى حضورى عيانا مشهود است لذا با
اين كه چشم ندارد، مى گويد: مى بينم ...علم اعم از حصولى و حضورى است ،
و اين نحوه رويت حقيقت ، رويت و علم حضورى است .لذا خداوند متعال در
آيه ى گذشته فرمود: سنريهم ءايتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم
انه الحق با اين كه بعد از آن مى فرمايد: (( الا
انهم فى مريه من لقاء ربهم ))
يعنى خود پروردگار (ربهم ) را مشاهده مى كنند، نه رحمت پروردگار را لذا
نفرمود: (( رحمه ربهم ))
البته مشاهده اى كه سزاوار ساحت حق تعالى باشد نه مشاهده حسيه ، كه شرك
و ثنويت است .
معناى قاب قوسين
سؤال 52: معناى (قاب قوسين ) در آيه شريفه ى ((
فكان قاب قوسين او ادنى )) ؛
(53) (تا اينكه فاصله اش به اندازه دو كمان يا نزديكتر
شد.) چيست ؟
جواب : يعنى اگر على فرض محال هر دو (خداى سبحان و پيغمبر اكرم - صلى
الله عليه و آله و سلم -) جسم بوده اند، در نزديكى و قرب ، مثل زانو به
زانو به هم نزديك بودند.
معناى رب اءرنى اءنظر اليك
سؤال 53: آيا در خواست حضرت موسى - عليه السلام - در ((
رب ارنى انظر اليك )) ؛
(54) (پروردگارا خود را به من بنمايان تا به تو نگاه
كنم )، درخواست رويت ممكن بود؟
جواب : حضرت موسى - عليه السلام - پيغمبر خدا است ، و درخواست از خداى
متعال است .اگر ممكن نبود نمى خواست .البته اين رويت غير از رويت هاى
مادى است ؛ زيرا پيغمبر خداست و مى داند كه رويت بصرى در حق خداى سبحان
محال است .(55)
سؤال 54: در مسند احمد و ترمذى آمده است : كه از امتيازات حمزه ى قارى
اين است كه خدا را در خواب ديد، و به قدمش افتاد و او را در آغوش گرفت
.(56)
جواب : يعنى خدا وجود محدود و محتاج و مركب شد و ديده شد! بازگشت اين
سخن به اين است كه موجود ساخته شده و مصنوع خود را ديده باشد.زيرا خدا
رويت نمى شود و به رويت نمى آيد، نه رويت حسى و نه خيالى و نه عقلى .
معناى ما راءيت شيئا الا و راءيت الله قبله و
معه
سؤال 55: معناى اين روايت منقول از اميرالمومنين - عليه السلام - چيست
كه مى فرمايد:
(( ما راءيت شيئا الا و راءيت الله قبله و معه
))
(57)
هيچ چيز را نديدم ، جز آن كه خدا را پيش از آن و با آن مشاهده نمودم .
جواب : يعنى تمام اشيا مظهر و آيه و نشان دهنده ى حق هستند، و آيه
ماوراى خود را نشان مى دهد، نه خود را.مانند چراغ راهنما در چهار راه
ها كه علامت خطر است و انسان از ديدن آن متوجه خطر مى شود.
محبت و ابتهاج خداوند متعال
سؤال 56: ما المقصود من قول صدرالمتاءلهين - رحمة الله - فى كتاب
(( المبدا و المعاد )) ؛
انه تعالى يحب ذاته بالذات و آثاره بالتبع )) ؟
(58)
جواب : حيث ان الله تعالى كمال محض ، يحب ذاته و يبتهج بذاته ؛ و حيث
انه مبدا الاثار فحبه ذاته يوجب محبته آثاره .قال تعالى :
(( يحبهم و يحبونه
(59) )) و قال :
(( قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله
))
(60)
سؤال 57: كيف يتصور الانفعال و الابتهاج لله سبحانه ؟
(61)
جواب : الانفعال فى حضيص الماده ، دون العالم الربوبى ؛ و الا فالذات
هناك حاضره للذات بلا انفعال .و اللذه و البهجه قائمان بثلاثه اشيا:
بالمدرك (بالكسر) و المدرك (بالفتح ) و الادراك ، و كل ما كان و
الادراك و المدرك و المدرك اقوى ، كانت البهجه و اللذه اقوى .عنهم -
عليه السلام -: من ذاالذى ذاق حلاوه محبتك فرام منك بدلا؟!
( 62)
بنابراين ، اين كه خداوند ادراكات خيالى و وهمى و عقلى را خلق مى كند
دليل بر اين نمى شود كه خودش مدرك (باكسر راء) و مدرك (با فتح راء)
نباشد.
معناى شرك و مراتب آن
سؤال 58: نحوه ى شرك بت پرستان چگونه بود؟
جواب : آنان به شرك و وثنيت در ذات قايل نبودند، بلكه معتقد بودند كه
خدا به تعقل و حس در نمى آيد و ممكن نيست او را عبادت كرد، بلكه بايد
خدايانى را كه به حس و عقل در مى آيند پرستش نمود، لذا به شرك و وثنيت
در ربوبيت حق سبحانه اعتقاد داشتن و عده اى از بندگان شريف خدا را به
عنوان رب و پروردگار خود انتخاب نموده و آنها را پرستش مى كردند تا دل
هاى آنان را به دست آورند و مورد عنايت آن ها قرار گيرند، و در نتيجه
آن ها شفيع آنان نزد خدا گردند، و بدين وسيله در درگاه خدا مقرب
شوند.خداوند متعال به نقل از بت پرستان مى فرمايد:
(( ما نعبدهم الا ليقربونا الى الله زلفى
(63) ))
ما آنها را جز براى اين كه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديك كنند، نمى
پرستيم .
سؤال 59: آيا معصيت نيز شرك به خداست ؟
جواب : معاصى شرك در اطاعت است ، نه در ذات .
آيا توسل به ائمه - عليه السلام - خواندن غير
خدا است ؟
سؤال 60: آيا توسل به ائمه - عليه السلام - خواندن غير خدا است ؟
جواب : ما هنگام توسل به ائمه - عليه السلام - آنها را واسطه قرار مى
دهيم ؛ چنان كه خداوند متعال دستور داده و فرموده است :
(( و ابتغوا اليه الوسيله
(64) ))
وسيله اى به سوى خدا بجوييد.
ولى محمد بن عبد الوهاب
(65) مى گويد: طلب كردن و خواندن ديگران مانند انبيا و
ائمه - عليهم السلام - و ارواح مومنين مشمول آيه ى شريفه ى زير است كه
مى فرماييد:
(( ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم
داخرين
(66) ))
كسانى كه از پرستش من كبر مى ورزند، به زودى به حالت خوارى در دوزخ در
مى آيند.
ولى لازمه ى اين استدلال آن است كه چنان چه كسى از ديگرى چيزى بخواهد،
يا از او چيزى خواهش كند (مانند اين كه انسان از قصاب گوشت بخواهد، يا
ديگرى را براى بلند كردن بار بخواهد و او را به كمك و يارى خود دعوت
نمايد) مستوجب دخول در آتش جهنم خواهد بود؛ زيرا از غير خدا چيزى
خواسته است ؛ و مسلما اين سخن درست نيست .
فصل : 2 - آفرينش جهان و انسان و...
حدوث عالم
سؤال 61: آيا از اين روايت كه مى فرمايد: (( كان
الله و لم يكن معه شى
(67) )) ؛ (خداوند بود و چيزى
همراه او وجود نداشت ) استفاده نمى شود كه عالم مسبوق به عدم ، و حادث
زمانى است ؟
جواب : از روايت استفاده مى شود كه خداوند متعال هميشه خلق مى نموده و
دائما فياض بوده و فيض ارزانى مى داشته است .
معناى كان الله و لم يكن معه شى
سؤال 62: پس معناى (( كان الله و لم يكن معه شى
)) چيست ؟
جواب : اين روايت را مرحوم شيخ صدوق - رحمة الله - در كتاب توحيد از
حضرت موسى بن جعفر - عليه السلام - نقل نموده و در ذيل آن آمده است :
(( و هو الان كما كان
(68) ))
و خداوند اينك نيز به همان صورتى است كه بوده .
و معناى روايت اين است كه جايى كه خدا فرض شود، موجود ديگرى نخواهد بود
مگر قائم به او، و همه چيز به او تكيه دارند.
و نيز در كتاب مزبور در روايت ديگر نقل مى كند كه ذعلب از حضرت امير
المومنين - عليه السلام - پرسيد:
(( هل رايت ربك ؟ ))
آيا پروردگارت را ديده اى ؟
حضرت در جواب فرمود:
(( ما كنت اعبد ربا لم اره ...))
پروردگارى را كه نديده باشم نمى پرستم .
سپس آن حضرت خطبه اى ايراد نمود كه در نهج البلاغه نيز موجود است ، ولى
در توحيد صدوق در آخر خطبه مى فرمايد: (( انشا
يقول )) ؛ (آن حضرت چنين سرود):
ولم يزل سيدى بالحمد معروفا |
|
|
و لم
يزل سيدى بالجود موصوفا
(69) |
پيوسته سرور من به ستايش شناخته ، و هماره آقاى من به بخشش ستوده بوده
است .تا آخر ابيات .
با توجه به اين روايات ، رمان يا حين يا وقتى نبوده كه خداوند متعال
قدرت بر خلق و فيض نداشته و سپس عالم را خلق نموده باشد، بلكه خداوند
دائم الفيض بوده ، و جود و بخشش و عطاى او هميشگى بوده است .
حدوث زمانى جهان
سؤال 63: آيا عالم ، قبل زمانى دارد؟
جواب : خير، عالم قبل زمانى و بعد زمانى ندارد؛ چون قبل ، از شوون زمان
است ، و خود، زمان به قبل و بعد تقسيم مى شود و خود زمان جزو عالم و از
جمله ى ماسوى به شمار مى آيد.و چنان كه در جواب سؤ ال قبل ذكر شده
فاصله زمانى ميان ذات واجب و عالم آفرينش نيست و هيچ زمانى نبوده كه
عالم در آن زمان معدوم بوده باشد و هر زمان و يا وقتى فرض شود او خود
نيز به ضميمه عالم و از عالم محسوب مى شود.
(70)
معناى الفيض قديم والمستفيض حادث
سؤال 64: معناى اين عبارت چيست ؟
الفيض قديم و المستفيض حادث و الابصار ثابت و
المبصر متغير.
(71)
فيض خداوند بى آغاز، و فيض گيرنده ها حادثند، و بينايى او ثابت است و
مبصرات در حال تغيير و دگرگونى اند.
جواب : يعنى فيض از شوون حق و از لوازم ذات است ، پس قديم بايد باشد، و
خداى متعال لازال و پيوسته فيض مى دهد و اول ندارد، ولى مستفيض و
وجودات خاصه ، قائم به حق هستند (از حيث ايجاد نه از لوازم ذات ) پس
حدوث ذاتى (نه حدوث زمانى ) دارند البته دامنه ى مستفيض و موجودات را
وسيع تر بايد گرفت لذا حدوث ، حتى شامل مجردات نيز مى گردد.و مقصود از
(( ابصار
)) ابصار حق است
.بنابراين ، جهان آفرينش و ممكنات ذاتا حادث و وجود آنها هميشه وجود
تعلقى و ربطى و نيارمند و فقير بوده و مى باشد.
سؤال 65: چگونه معقول است كه فيض قديم ، و مستفيض حادث باشد؟
جواب : چون فياض بودن خداوند لازمه ذات است ؛ زيرا عليت او عين ذات است
، و لازمه عليت افاضه است .مثل خورشيد و شعاع آن و مستشع و شعاع گير و
تغييرات مستشع و شعاع ثابت ، البته اين مثال مادى است .
فضاى نامتناهى ماوراى زمين و آسمان
سؤال 66: آيا ماوراى آسمان و زمين فضاى نامتناهى است ؟
جواب : در داءب قرآن كريم منظور از
(( سماوات و
ارض
)) تمام عالم است ، نه تنها سما و عرض .ديگر
فضاى نامتناهى اى ماوراى زمين و آسمان نداريم و اصلا اين سخن اصل
ندارد، و تنها دستگاه آسمان و زمين است .خداوند متعال مى فرمايد:
هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا ثم استوى الى
السما فسوئهن سبع سموت و هو بكل شى عليم
(72)
اوست آن كه همه ى آن چيز را كه در زمين است براى شما آفريد، سپس به
(آفرينش ) آسمان پرداخت ، و هفت آسمان را استوار كرد، و او به هر چيزى
تواناست .
سؤال 67: پس مكانى كه آسمانها و زمين در آن قرار دارند كجاست ؟
جواب : مكان تابع جسم است ، و جا داير مدار خود جسم است ، نه اين كه
بايد جايى باشد كه جسمى در آن حلول كند.
موجودات زنده در افلاك ديگر
سؤال 68: آيا در افلاك ديگر غير از زمين ، بشر و انسان موجود است ؟
جواب : خداوند متعال مى فرمايد:
و من ايته خلق السموت و الارض و ما بث فيهما من
دابه ...
(73)
و از نشانه هاى (قدرت ) اوست ، آفرينش آسمان ها و زمين و آن چه از
(انواع ) جنبنده در آن دو پراكنده است ...
از اين آيه ى كريمه معلوم مى شود كه در افلاك ديگر (دابه ) و جاندار
وجود دارد.
وجود عالم انسانى قبل از عالم كنونى
سؤال 69: آيا در قرآن آيه اى در اين رابطه داريم كه پيش از اين عالم
انسانى ، عالم انسانى ديگر بوده است ؟
جواب : خير، قرآن مجيد متعرض اين معنى نشده كه پيش از اين انسان ، عالم
انسانى ديگرى بوده ، چنان كه راجع به جنيان دارد:
(( والجان خلقنه من قبل من نار السموم
))
(74)
و جن را پيش از (آفرينش انسان ) از آتش سوزان آفريديم .
ولى در روايتى از امام باقر - عليه السلام - آمده است :
(( انسان هاى موجود كنونى نسل هشتم از نسل انسان است كه به وجود
آمده و منقرض شده اند
(75) ))
و نيز در روايات ديگر وارد شده است :
(( پيش از
اين آدم ، آدمى ديگر و قبل از او، آدمى ديگر و هكذا بوده است ، و اگر
تا قيامت بشماريم تمام نخواهد شد
(76) ))
همچنين در ذيل خطبه ذعلب در توحيد صدوق - رحمة الله - منقول از حضرت
امير المومنين - عليه السلام - استفاده مى شود كه خداوند متعال دائم
الجود و الفيض بوده و هميشه فياض و جواد است ؛ آن جا كه مى فرمايد:
ولم يزل سيدى بالحمد معروفا |
|
|
و لم
يزل سيدى بالجود موصوفا
(77) |
و پيوسته سرور من به ستايش شناخته شده ، و همواره آقاى من به بخشش
ستوده بوده است .
هدف مند بودن آفرينش جهان
سؤال 70: آيا تحقق فعل بدون غايت و هدف ممكن است ؟
جواب : تحقق فعل در خارج بدون غايت محال است ، چنان كه محال است فعل
بدون فاعل متحقق شود.و جهت آن است كه در اين صورت ترجيح بلا مرجح پيش
مى آيد كه باطل است ، و بازگشت ترجيح بلا مرجح به ترجح بلا مرجح است كه
محال است .بنابراين ، تحقق فعل بدون غايت - مانند تحقق فعل بدون فاعل -
محال است .
سؤال 71: آيا افعالى كه توسط فاعل ها و عوامل طبيعى صورت مى گيرد نيز
مانند فاعل هاى ارادى و ذى شعور، غايت لازم دارد؟
جواب : افعال اختياريه انسان و حركت هاى جزئيه و تكامليه عالم - نظير
حركت تكاملى جنين يك حيوان و يا يك درخت سيب يا يك بوته گندم - و نيز
افعال خداوند متعال ، همگى احتياج به غايت دارد، چنان كه احتياج به
فاعل و علت فاعى دارد.
غرض خداوند سبحان از آفرينش جهان و انسان
سؤال 72: غرض خداوند از آفرينش جهان و جهانيان - از جمله انسان - چيست
؟ با اين كه مى دانيم غرض از فعل ، كمالى است كه بر فعل مترتب مى شود و
به واسطه آن نقص فاعل برطرف مى گردد، در صورتى كه ذات پاك پروردگار
منزه از هر نقص است .
جواب : هر فعل جزئى طبيعى ، و نيز هر فعل ارادى و علمى ، و نيز فعل
خداوند متعال ، همگى احتياج به غايت دارند، چنان كه احتياج به فاعل
دارند، ولى در افعال خداوند لازم نيست كه غايت خارج از فاعل باشد، بلكه
در آن جا غايت و فاعل يكى است ، نه اين كه بى غايت باشد.
بنابراين ، غرض از آفرينش جهان ناقص ، جهان كامل تر است ، چنان كه مى
فرمايد:
(( يوم تبدل الارض غير الارض و السموت .
))
(78)
آن روز كه اين زمين و نيز آسمانها به زمين (و آسمان هاى ) ديگر تبديل
مى شوند.زيرا غرض از آفرينش موجود ناقص ، همان كمالى است كه از راه
حركت عايد آن مى شود؛ پس فعل خداوند بى غايت نيست ، بلكه غايت از خلقت
اين است كه نعمت دهد و به كمال و سعادت ابدى برساند.لذا غرض از آفرينش
موجود كامل و مجرد دفعى الوجود، خود آن است .
توضيح اين كه خداوند دو گونه موجود آفريده است : يك دسته ، موجودات
بالفعل و كامل و دفعى الوجود و مجرد.دسته ديگر، موجودات بالقوه و مادى
و تدريجى الوجود و ناقص .
دسته اول ، نظير انبيا و ائمه - عليهم السلام - كه خلقتهاى نورى تام و
كامل هستند و با تاءييد روح القدس در عالم نورى و تجرد تام مخصوص به
خود - به حسب مراتبى كه دارند - قرار گرفته و از آن عالم نور و تجرد و
ملكوت و فطرت توحيدى خود مهجور و محجوب نيستند.اين گونه موجودات كه
دفعى الوجود هستند، از ابتداى آفرينش تام و كامل آفريده شده اند و
نيازى به حركت تكاملى ندارد.بنابراين ، كمال و غرض مترتب بر آفرينش
آنان ، ذوات نورى خود آن است .
ولى دسته دوم - مانند ساير موجودات طبيعى اين عالم - كه ناقص آفريده
شده اند و غرض از آفرينش آن ها دست يابى به كمالى است كه در اثر حركت و
سير تكاملى آن ها براى آنان - و نه براى فاعل - حاصل مى گردد.اين دسته
كه گرفتار عالم مادى و حجاب هاى توجهات به جهان طبيعت شده و از مشاهده
حقيقت خود و ملكوت عالم محجوب گرديده اند، مى توانند با تاءييد و هدايت
الهى و توسل به اولياى دين و راهنمايى استاد و مربى كامل - از طريق
عبادات غير عادات و رياضات و مجاهدات شرعى و با ذكر و مناجات و انجام
واجبات و دورى از محرمات - شمع دل و ديده ى باطنى خود را روشنى بخشند و
از حجاب توجه و تعلق بيرون آمده و به سوى عالم بالا و عالم نور و فطرت
و حقيقت اصلى خويش بازگشت نمايند و به حيات طيبه زندگى دوباره دسترسى
يابند، چنان كه خداوند مى فرمايد:
من عمل صلحا من ذكر او انثى و هو مومن فلنحيينه
، حيوه طيبه
(79)
هر كس از مرد و زن در حالى كه مومن باشد، عمل صالح انجام دهد، او را به
زندگانى پاكيزه زنده مى گردانيم
و نيز مى فرمايد:
الله ولى الذين امنوا يخرجهم من الضلمت الى
النور
(80)
خداوند سرپرست مومنان است و آنان را از تاريكى ها به سوى نور بيرون مى
برد.آرى ، انسان مى تواند از راه صفاى باطن و زدودن زنگار از آيينه ى
دل و توجه باطنى به مشاهده ى ملكوت آسمانها و زمين بپردازد و به مقام
خلافت و ولايت مطلقه الهى و تعليم اسما راه يابد و تمام عوالم علوى و
سفلى از راه حقيقت براى او مكشوف و دل او، پاك و منور به انوار الهى
گردد.
چنان كه خداوند متعال مى فرمايد:
او من كان ميتا فاحيينه و جعلنا له نورا يمشى به
فى الناس كمن مثله فى الظلمت ليس بخارج منها
(81)
آيا كسى كه مرده بود و ما او را زنده گردانيديم و براى او نور قرار
داديم ، مانند كسى است كه در تاريكى ها است و راه بيرون آمدن از آن
ندارد.
و نيز مى فرمايد:
(( يهدى الله لنوره من يشا
(82) ))
خداوند هر كس را بخواهد، به نور خويش رهنمون مى گرداند.
و اگر به واسطه تعلق به دنيا و دلبستگى و پاى بندى به اين جهان و لذات
زود گذر آن از عالم بالا بريده شد و انس و رابطه با خداوند پاك و پاكان
درگاهش نداشت ، گرفتار عذاب مهجورى و دورى از جوار رحمت خداوند مى
شود.چنان كه مى فرمايد:
فاما من طغى و اثر الحيوه الدنيا فان الجحيم هى الماءوى
(83)
و اما هر كس كه طغيان نمود و زندگانى دنيا را برگزيد، قطعا جهنم جايگاه
او خواهد بود.
بنابراين ، اهل علم ؛ بايد سعى كنند در معرف به خصوص امور معنوى خود را
تقويت كنند و در طهارت باطن و تهذيب نفس كوشا باشند - كه با اصلاح آن
ها جامعه اصلاح مى شود، و با فساد آن ها اجتماع به فساد كشيده خواهد شد
و از قبول مناصب و اشتغال به كارهايى كه مزاحم و مانع راه سلوك و هدايت
خود و ديگران است ، اجتناب نمايند.
عالم ذر از ديدگاه قرآن كريم
سؤال 73: خداوند متعال مى فرمايد:
و اذ اخذ ربك من بنى ادم من ظهورهم ذريتهم و
اشهدهم على انفسهم الست بربكم قالوا بلى شهدنا ان تقولو يوم القيامه
انا كنا عن هذا غفلين
(84)
و (ياد كن ) هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ، ذريه ى آنان
را بر گرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم
؟ گفتند چرا، گواهى مى دهيم .تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين امر
غافل بوديم .
اين عالم چه ارتباطى با عالم
(( ذر
)) دارد و نيز چگونه اشخاص مى فهمند كه در عالم
ذر
(( بلى
)) گفته اند با
وجود اين كه در اين عالم غافلند؟
جواب : عالم
(( ذر
)) روح
اين عالم است كه آن را
(( عالم غيب
)) نيز مى گويند.توضيح اين كه : هر موجودى دو
وجه دارد: وجه الى الله كه زمان و تدريج در آن راه ندارد؛ و وجه بغيره
كه در آن تدريج و زمان (با مقايسه موجودات با يكديگر) راه دارد.خداوند
متعال مى فرمايد:
(( انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون
(85) ))
تنها كار خداوند وقتى بخواهد چيزى را ايجاد كند، اين است تا به آن مى
گويد موجود شو، بى درنگ به وجود مى آيد.
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه كلمه ى (كن ) همان كلمه و گفتار
خداوند متعال است ، و معلوم است كه كلام خداوند متعال مانند سخن گفتن
انسان نيست كه با باز كردن دهان و اعتماد بر مقاطع حروف ، صورت بگيرد،
بلكه مصداق گفتار خداوند متعال (كن ) همان موجود خارجى است ؛ بر اين
پايه ، گفتار خداوند متعال (كن )، هم امر است ، و هم مخاطب درست كن است
، يعنى هم به آن (كن ) مى گويد و هم به آن گوش مى دهد كه بشنود، و هم
قلب مى دهد كه بپذيرد، پس كلمه ى (كن ) از طرفى وجود شى و از طرفى
ايجاد آن است ،
(86) و در جاى ديگر مى فرمايد:
(( و ما امرنا الا واحده كلمح بالبصر
(87) ))
فرمان ما يك امر است .آن هم چون چشم به هم زدنى مى باشد.
كنايه از اين كه امر ما تدريج بردار نيست .
پس ، ماسوى الله و همه مخلوقات ، يك امر است و به يك (كن ) ايجاد شده و
يك فعل است ؛ و اين موجود واحد منبسط يك وجه الى الله دارد كه يكى است
و زمان و تدريج و حركت كه از لوازم جسم و ماده است ، در آن راه ندارد؛
زيرا زمان از حركت پديد مى آيد، و حركت لازمه ى جسم است و آن لازمه ى
ماده است و به مقتضاى سنخيت بين علت و معلول از او مسلوب است ، اين وجه
الى الله همان عالم ذر اين عالم است .
و همان موجود يك وجه ديگر دارد كه همين دنياى ظاهر است ، كه در آن زمان
و حركت و تدريج فرض مى شود؛ بنابراين ، عالم ذر از اين عالم مسلوب و
جدا نيست .
هم چنين عالم ذر اين گونه نيست كه مردم ! صورت ذر و مانند مورچه يا
ذرات ريز در اصلاب وجود داشته باشند، و خداوند متعال به مقتضاى (الست
بربكم )
(88) ؛ (آيا من پروردگار شما نيستم ؟!) خود را به آن ها
بنماياند به گونه اى كه با چشم و امثال آن خداوند متعال را ببينند.و آن
گاه (بلى )
(89) ؛ (بله ) بگويند؛ زيرا دو محذورى كه خداوند در ذيل
آيه مى فرمايد، با اين معنا سازگار نيست ، آن جا كه مى فرمايد:
ان تقولوا يوم القيمه انا كنا عن هذا غفلين او تقولوا انما اشرك اباونا
من قبل و كنا ذريه من بعدهم افتهلكنا بما فعل المبطلون
(90)
تا مبادا روز قيامت بگوييد: ما از اين امر غافل بوديم ، يا بگوييد:
پدران ما پيش از اين مشرك بوده اند و ما فرزندانى پس از ايشان بوديم
، آيا ما را به خاطر آن چه باطل انديشان انجام داده اند هلاك مى كنى ؟
هر چند مرحوم سيد مرتضى و طبرسى - رحمهما الله - به همين معناى دوم
قائلند.
(91)
نحوه وجود ملائكه
سؤال 74: آيا مى توان از آيه ى شريفه ى زير استفاده نمود كه ملائكه ،
داراى بال و پر هستند، آن كه خداوند مى فرمايد:
جاعل الملئكه رسلا اولى اجنحه مثنى و ثلث و ربع
(92)
خداوند، فرشتگان را كه داراى بال هاى دوگانه و سه گانه و چهارگانه اند،
پيام آورنده ى (خود) قرار داده است .
جواب : خيلى روشن نيست ، شايد منظور از تعبير به
((
جناح
)) براى آن ها به حسب قوايى كه دارند،
باشد.
آيا انكار ملائكه موجب كفر است ؟
سؤال 75: انكار ملائكه يا بعضى از پيغمبران گذشته - عليهم السلام - چه
صورت دارد؟
جواب : انكار ضرورى است ، و موجب كفر مى شود.خداوند متعال مى فرمايد:
امن الرسول بما انزل اليه من ربه و المومنون كل
امن بالله و ملئكته و كتبه و رسله لا نفرق بين احد من رسله
(93)
پيامبر خدا به آن چه از جانب پروردگارش بر او نازل شده ايمان آورده است
و مومنان همگى به خدا و فرشتگان و كتابهاو فرستاده گانش ايمان آورده
اند (و مى گويند) ميان هيچ يك از فرستگانش فرق نمى گذاريم .
آيا فرشتگان به هر شكلى در مى آيند؟
سؤال 76: آيا ملائكه به هر شكلى در مى آيند؟
جواب : معروف است كه :
الجن جسم نارى يتشكل باشكال مختلفه حتى الكلب و
الخنزير، و الملك جسم نورى يتشكل باشكال مختلفه سوى الكلب و الخنزير
جن ، جسم آتشين است كه به شكل هاى گوناگون حتى به شكل سگ و خوك در مى
آيد، و فرشته جسم نورانى است كه به شكل هاى گوناگون به جز سگ و خوك در
مى آيد.
ولى اين سخن مدركى ندارد، و كلام نادرستى است .و اين كه خداوند در قصه
مريم - عليها السلام - مى فرمايد: (
فتمثل لها
بشرا سويا)
(94) ؛ (پس به شكل بشرى خوش اندام ، بر او نمايان شد)
تمثل بود، يعنى حضرت جبرئيل - عليه السلام - در چشم هاى حضرت مريم -
عليها السلام - اين گونه وانمود مى كرد كه او بشر است ، و گرنه او
جبرئيل بود و ملك ، و هرگز تغيير پيدا نكرد و انسان و بشر نشد.
ماموريت چهار فرشته ى بزرگ الهى
سؤال 77: آيا هر يك از چهار ملك بزرگوار: جبرئيل ، ميكائيل ، اسرافيل و
عزرائيل ماموريت ويژه اى دارند؟
جواب : بله ، جبرئيل امور مربوط به وحى و ميكائيل ارزاق ، و اسرافيل
احيا و عزرائيل اماته را به عهده دارد.
عصيان فطرس ملك
سؤال 78: آيا اين روايت معروف كه مى فرمايد:
((
فرشته اى به نام فطرس عصيان و نافرمانى كرد و خداوند بال او را شكست و
در جزيره اى انداخت ، و در شب ولادت امام حسين - عليه السلام - خود را
به گاهواره ى آن حضرت ماليد و شفا يافت
(95) )) درست است ؟
جواب : اين روايت با دو آيه ى شريفه اى كه خداوند درباره ى ملائكه مى
فرمايد، منافات دارد، آن جا كه مى فرمايد:
عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره
يعملون
(96)
بندگان گرامى خداوند هستند، و در سخن بر او پيشى نمى گيرند و به فرمان
عمل مى كنند.
و نيز مى فرمايد:
لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يومرون
(97)
از فرمان خدا سرپيچى نمى كنند و هر چه به ايشان فرمان دهد انجام مى
دهند لذا قابل قبول نيست .
پيامبرى از جنس جنيان ؟
سؤال 79: آيا جنيان پيامبرى از جنس خود نيز داشتند؟
جواب : از يكى كه تسخير جن نموده بود پرسيده شد.به نقل از آنان گفت :
نداريم .
دين و آيين جنيان از ديدگاه قرآن كريم
سؤال 80: آيا از ميان جنيان كسانى هستند كه به اديان ديگر غير از اسلام
اعتقاد داشته باشند؟
جواب : از خود آنان نقل شده
(98) كه گفته اند: تمام اديان و مذاهب انسان ها در ميان
ما وجود دارد، بجز مذاهب اهل تسنن ؛ زيرا اشخاصى كه از طايفه جن در
واقعه غدير خم بودند، هنوز هم زنده هستند و به نصب امير المومنين به
خلافت توسط رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - شهادت مى دهند.از
اين گذشته ، خداوند متعال به نقل از برخى از آنان مى فرمايد:
قالوا يقومنا انا سمعنا كتبا انزل من بعد موسى
مصدقا لما بين يديه يهدى الى الحق و الى طريق مستقيم
(99)
گفتند: اى قوم ، ما شنيده ايم كه كتابى بعد از حضرت موسى - عليه السلام
- نازل شده و تصديق كننده ى كتاب هاى پيش از خود است ، و به سوى حق و
به سوى راهى راست راهبرى مى كند.
از اين آيه ى شريفه بر مى آيد كه در ميان آنان يهودى نيز بوده است .و
نيز در جاى ديگر مى فرمايد:
قل اوحى الى انه استمع نفر من الجن فقالوا انا
سمعنا قرانا عجبا يهدى الى الرشد فامنا به ولن نشرك بربنا احد
(100)
بگو: به من وحى شده است كه تنى چند از جنيان گوش فرا داشتند و گفتند:
راستى ما قرآنى شگفت آور شنيديم ، كه به راه راست هدايت مى كند، پس به
آن ايمان آورديم ، و هرگز كسى را شريك پروردگارمان قرار نخواهيم داد.
از اين آيه شريفه نيز بر مى آيد كه مشرك بوده اند.و پيش از اين در اين
باره از آيات استفاده نمى شود.
جنگ امير المومنين - عليه السلام - با جن و علت
آن
سؤال 81: آيا جنگ امير المومنين - عليه السلام - با جن واقعيت دارد؟
جواب : بله ، در روايات وارد شده است ،
(101) يكى از آن ها جنگ آن حضرت با جن
(( نصيبين
)) بود.
سؤال 82: چرا حضرت - عليه السلام - با آن ها جنگيد؟
جواب : آن ها هم مكلفند و كافر و مومن دارند.در روايت آمده كه در
كربلا، زعفر جن به حضرت سيدالشهدا - عليه السلام - اظهار ارادت و اطاعت
كرد و از او اجازه مقاتله خواست .
(102)
فرجام مهلت شيطان
سؤال 83: خداوند متعال مى فرمايد:
قال رب فانظرنى الى يوم يبعثون قال فانك من المنظرين الى يوم الوقت
المعلوم
(103)
ابليس گفت : پروردگارا، پس مرا تا روزى كه برانگيخته مى شوند، مهلت ده
.خداوند فرمود: تو از مهلت يافتگانى تا روز معين معلوم .
وقت معلومى كه خداوند ابليس را تا آن زمان مهلت داد، چه وقت است ؟
جواب : شيطان از خداوند متعال در خواست نمود و گفت (فانظرنى الى يوم
يبعثون )؛ (پس مرا مهلت ده كه تا روز قيانت زنده بمانم ) ولى خداوند
سبحان فرمود:
(( فانك من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم
)) كه گويا اين وقت نزد خود شيطان نيز معلوم است
.در اخبار رجعت آمده است :
(( لشكر امير
المومنين - عليه السلام - با شيطان و ذريه و ياران او در حوالى بصره مى
جنگند، و نزديك مى شود كه لشكر اميرالمومنين - عليه السلام - شكست
بخورد، ناگاه ، رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - از آسمان نازل
مى شود و شيطان مى فهمد كه وقت معلوم فرا رسيده ، لذا به طرف
(( بيت المقدس
)) مى
گريزد، ولى پيغمبر اكرم - (صلى الله عليه و آله و سلم - وى را تعقيب مى
كند و روى
(( صخره ى بيت المقدس
)) قبله ى نخست مسمانان ، شيطان را سر مى برد و دنيا پر از خير
و صلاح مى گردد
(104) ))
سؤال 84: آيا در آن وقت ديگر خرابكار پيدا نمى شود؟
جواب : چرا، كار شيطان تزيين و بزرگ جلوه دادن دنياست ، چنان كه خداوند
متعال از قول او مى فرمايد:
(
لازينن لهم فى الارض
(105) )
قطعا (گناهان را) در زمين براى آنان مى آرايم .
لذا ممكن است حتى بعد از هلاكت شيطان نيز كسانى كه شيطان بذر اعمال زشت
را در وجودشان كاشته ، هم چنان مرتكب معصيت شوند.
تمثل شيطان به صورت انسان
سؤال 85: خداوند متعال در آيه شريفه اى از زبان شيطان خطاب به مشركين
مى فرمايد:
انى برى ء منكم انى ارى ما لا ترون انى اخاف
الله
(106)
من از شما بيزارم ، من چيزى را مى بينم كه شما نمى بينيد، من از خدا
بيمناكم .آيا كفار، شيطان را مى ديدند؟ و ديگر اين كه شيطان چه مى ديد
كه كافران نمى ديدند؟
جواب : در جنگ بدر شيطان به شكل كافرى به نام
((
سراقه بن مالك
)) در صف كفار در آمده بود و
پرچمى به دست داشت و آن ها را تشويق مى نمود.وقتى كه دو لشكر كفر و
اسلام به هم رسيدند.و شيطان لشكر ملائكه را كه براى نصرت و يارى پيامبر
- صلى الله عليه و آله و سلم - و مسلمانان آمده بودند و نيز عذابى را
كه با آنها كفار را تهديد مى كردند ديد، پرچم را انداخت و فرار كرد و
گفت :
(( انى برى ء منكم انى ارى ما لا ترون
)) يعنى من از شما بى زارم و من مى بينم آن چه
را كه شما نمى بينيد.و هيچ اشكالى ندارد كه شيطان به صورت شخصى متمثل
شود، و از اين گونه تمثلات برزخى فراوان است .
استراق سمع شياطين
سؤال 86: آيا شيطان الان هم مى تواند به آسمان رود و استراق سمع نمايد؟
جواب : استراق سمع براى شياطين ممكن بود
(107) و مى توانستند تا آسمان هفتم بالا روند و در آن
جا اخبار آسمان ها را از ملائكه فرا گرفته و براى اهل زمين بياورند كه
چه وقايع و حوادثى براى آن ها رخ خواهد داد؛ ولى از زمان ولادت حضرت
عيسى - عليه السلام - نتوانستند تا بيشتر از آسمان چهارم بالا روند، و
از سه آسمان محروم گشتند و در زمان ولادت با سعادت پيامبر اكرم - صلى
الله عليه و آله و سلم - از چهار آسمان ديگر نيز محروم شدند
(108) و ملائكه آن ها را با شهاب ثاقب رد مى كنند.
(109)
فصل : 3 - جبر و اختيار و بدا و...
معناى لا جبر و لا تفويض ، بل امر بين
امرين
سؤال 87: در روايت آمده است :
(( لا جبر و لا تفويض ، بل امر بين امرين
(110) ))
(اعمال بندگان ) نه از روى اجبار است و نه از روى واگذارى ، بلكه امرى
ميان اين دو امر است .
جبر يعنى چه ؟ و تفويض به چه معناست ؟ و امر بين امرين چيست ؟
جواب : جبر يعنى بنده در انجام فعل هيچ گونه اختيار نداشته و مجبور است
؛ و تفويض آن است كه فعل به اراده بنده واقع مى شود و اراده خدا هيچ
نقشى در آن ندارد؛ و امر بين امرين ، يعنى هم خدا مى خواهد و هم اراده
بنده دخيل است .
توضيح بيشتر آن كه : جبرى ها مى گويند: افعال بندگان به اراده ى خدا
واقع مى شود و ارده بنده هيچ نقشى در آن ندارد و مانند آلت دست است و
چه بخواهد يا نخواهد فعل واقع خواهد شد.و فخرى رازى صاحب تفسير از
كسانى است كه صريحا جبرى است و مفوضه قائلند كه افعال به اراده بنده
تحقق پيدا مى كند و اراده خداوند متعال هيچ نقشى در آن ندارد، حتى اگر
بنده اراده كند ولى خداوند اراده نكند، واقع خواهد شد.و امر بين امرين
آن است كه خداوند متعال اراده كرده كه بنده فعل را
((
عن اراده
)) و با اراده خود بجا آورد.چنان كه در
آيه ى شريفه مى فرمايد:
(( و ما تشاؤ ن الا ان يشا الله
(111) ))
و جز آن چه خدا بخواهد، نمى خواهيد.
سؤال 88: خيام مى گويد:
مى خوردن من ، حق ز ازل مى دانست |
|
|
گر مى
نخورم ، علم خدا جهل بود
(112) |
آيا كلام او صحيح است و او در خوردن مى مجبور و بدون اختيار بوده است ؟
جواب : مى خوردن او كارى است اختيارى ، علم خداوند به كار بنده به همان
صورتى كه بايد واقع شود، تعلق مى گيرد و در عين حال بنده در انجام آن
مختار است و كارش اختيارى است .اما خيام مى خواهد بگويد: علم خدا به
فعل ، فعل را غير اختيارى مى كند؛ و اين درست نيست ، بلكه فعل اختيارى
است و نحوه تعلق علم خدا به فعل ، به همان نحوه اختيارى بودن فعل است ؛
يعنى خداوند متعال عالم است كه بنده فعل را از روى اختيار انجام خواهد
داد، و علم خداوند متعال علت فعل نخواهد بود تا اختيار از بنده سلب
گردد.
سؤال 89: آيا مى توان گفت : خيام در اين بيت شعر نمى خواهد مساله جبر
را ثابت كند، بلكه در صدد آن است كه بگويد:
((
بعضى از علوم ما مطابق با واقع نيست بلكه جهل مركب است ، ولى علم
خداوند سبحان جهل نيست و همواره مطابق با واقع است ؟
))