اصول و مبانى مداحى

ابوالفضل هادى منش

- ۲ -


امام كاظم و امام رضاعليهماالسّلام
در دوران امامت حضرت كاظم عليه السّلام به دليل فشارها و مراقبت هاى بسيار و ايجاد محيط خفقان زده براى ائمه اطهارعليهم السّلام تقريباً خالى از فعاليت هاى گسترده دينى بود و حضرت مدت هفت يا چهارده سال در حبس بوده و هيچ نوع مراوده اى با شيعيان خود نداشتند و مجبور بودند، سختى ها را بر خود هموار ساخته و در زندان ، با غم جد بزرگوار خويش بسوزند و بسازند.
امام رضاعليه السّلام در مورد ايشان مى فرمايد:
((با فرا رسيدن ماه محرم ، پدرم را كسى خندان نمى ديد و حزن و اندوه سراسر وجودش ‍ را فرا مى گرفت تا اينكه عاشورا فرا مى رسيد كه آن روز، روز مصيبت ، اندوه و گريه ايشان بود ؛ (( فَاِذَا كَان اليَومُ العَاشِرُ مِنهُ كَانَ ذَلكَ اليَومُ يَومُ مُصيبَتِهِ وَ حُزنِهِ وَ بُكائِة )) (22) .
اما در زمان امام رضاعليه السّلام به دليل دسيسه وليعهدى مامون (ل ) طبعاً حضرت داراى آزادى بيشترى بودند و به همين دليل ايشان در اولين فرصت ، عَلم عزاى جد بزرگوارشان را برداشتند.
((دعبل خزاعى )) از شعراى بزرگ و هم عصر با ثامن الحجج عليه السّلام بود. او خود را به پايتخت رسانيده و به خدمت حضرت در آمد. او مى گويد:
((در شهر مرو به خدمت آقايم على بن موسى رسيدم و اين در حالى بود كه امام در ميان حلقه ياران شان با حالتى غمگين نشسته بودند. با ورود من به مجلس فرمودند: خوشا به حالت اى دعبل ! كه ما را با زبانت يارى مى نمايى . آن گاه مرا احترام كردند و در نزد خود نشاندند سپس فرمودند: دوست دارم كه برايم شعرى بخوانى ، اين روزها، روز حزن و اندوه ما اهل بيت و روز شادى دشمنان ماست . سپس فرمودند تا پرده اى ميان جمعيت و زنان بكشند و به من گفتند: اى دعبل ! مرثيه سرايى كن ! تا تو هستى يار و ياور و ستايشگر اهل بيت پيامبر خواهى بود. آن گاه گريستم به گونه اى كه اشكم جارى شد. شعرم را خواندم ، امام و خانواده شان مى شنيدند و به شدت گريه مى كردند))(23) .
بقيه ائمه معصومين عليهم السّلام در محيط ارعاب و تهديد شديد زندگى مى كردند و تمام رفت و آمدهاى آنها زير نظر بود و خلفاى عباسى آنها را تحت فشار زيادى قرار داده بودند، بالا خص متوكل عباسى (ل ) كه در قساوت و زشتى ، روى تمام خلفاى اموى را نيز سفيد كرده بود. او علويان را به شدت سركوب نمود و تا جايى پيش رفت كه مرقد مطهر امام حسين عليه السّلام را ويران ساخت و پايگاه هايى در بين راه كربلا احداث نموده بود تا هر كه به زيارت حضرت حسين عليه السّلام مى رود او را دستگير و به مجازات سختى برسانند(24) . اين وضعيت نابهنجار تا پايان دوره امامت امام حسن عسگرى عليه السّلام ادامه يافت .
ج ) سيره علما و امام راحل  
روحانيت و علماء نيز در اين عرصه بى تكاپو ننشسته و از اين معنا بى بهره نبوده اند و با تمسك به شيوه رفتارى معصومين ، سعى در احيا و ترويج آن ، با رفتار و گفتار خويش ‍ داشته و دارند و گيرايى كلام و درس خود را با روضه حضرت حسين عليه السّلام عمق بيشترى مى بخشيدند.
در حركت دسته جات عزادارى به سان مردم كوچه و بازار، بدون هيچ تكبرى شركت كرده و مانند آنها بر سر و سينه مى زدند و هميشه ، همه دار و ندار خود را مديون همين عزادارى ها و ذكر مصيبت ها مى دانسته اند. در واقع روحانيت و علما در خطدهى و سامان دهى مجالس حسينى نقش بسيار عمده اى ايفا مى كرده اند و مردم نيز با اقتدا به روحانيت و علما به عنوان پيشوايان مذهبى در زمان غيبت ، دوشادوش آنها به سوگوارى مى پرداخته اند كه اين خط سير همچنان ادامه دارد.
علامه امينى ؛
صاحب كتاب شريف ((الغدير))؛ او از محبين كامل و عاشق آل محمدصلّى اللّه عليه و آله بود. مى توان گفت كتاب او نيز اثرى از آثار اين عشق بيكران است . بسيار اتفاق مى افتاد كه اهل منبر و نوحه خوانان از مشاهده انقلاب حال او به هنگام ذكر مصيبت ، منقلب مى شدند و چونان خود او از سرِ درد مى گريستند. اين حالت هنگامى بيشتر اوج مى گرفت كه گوينده مصيبت ، به نام بانوى كبرى صديقه زهراعليهاالسّلام مى رسيد. اين جا بود كه خون در رگ هاى پيشانى او متراكم مى شد و گونه هايش افروخته مى گشت و چونان كسى كه از ظلمى كه بر ناموس او رفته است ، در برابرش سخن گويند از چشمانش همراه اشك بى امان ، شعله آتش بيرون مى زد(25) .
مرحوم آخوند ملا آقاى دربندى ؛
در حالات اين عالم جليل القدر كه از شاگردان شيخ انصارى 2 است نوشته اند؛
((در اقامه مصيبت حضرت سيدالشهدا اهتمامى فراوان داشت و بر آن مواظبت مى نمود. در اين امر به گونه اى بود كه در بالاى منبر از شدت گريه غش مى كرد و در روز عاشورا لباس هاى خود را از بدن در مى آورد و پارچه اى به خود مى بست و خاك به سر مى ريخت و گِل به بدن مى ماليد و با همان شكل و صورت بر منبر مى رفت و روضه خوانى مى كرد))(26) .
ميرزاى شيرازى ؛
در منزل ايشان واقع در كربلا ايام عاشورا، روضه خوانى بود و روز عاشورا به اتفاق طلاب و علما به حرم حضرت سيدالشهداعليه السّلام و حضرت اباالفضل عليه السّلام ى رفتند و عزادارى مى نمودند. عادت ميرزا اين بود كه هر روز در غرفه خود، زيارت عاشورا مى خواند و سپس پايين مى آمد و در مجلس عزا شركت مى نمود. يكى از بزرگان مى گويد:
((روزى خودم حاضر بودم كه پيش از وقت پايين آمدن ، ناگاه ميرزا با حالت غير عادى و پريشان و نالان از پله هاى غرفه پايين آمد و داخل مجلس شد و فرمود: امروز بايد از مصيبت عطش حضرت سيدالشهدا بگوييد و عزادارى كنيد! تمام اهل مجلس منقلب شدند و بعضى از هوش رفتند سپس با همان حالت به اتفاق ميرزا به صحن و حرم مقدس ‍ مشرف شديم . گويا ميرزا به اين تذكر ماءمور شده بود))(27) .
حاج آقا مصطفى خمينى ؛
شخصى بود به نام ((شيخ جعفر)) كه هميشه پس از نماز امام خمينى (رحمة الله عليه ) در مسجد شيخ (نجف اشرف ) چند جمله اى ذكر مصيبت اباعبدالله عليه السّلام مى كرد و روضه مى خواند. حاضران چندان اعتنايى نداشتند و كم كم متفرق مى شدند و مى رفتند ولى تنها كسى كه مقيد بود تا آخر بنشيند و روضه را گوش دهد، مرحوم حاج آقا مصطفى بود كه گاهى مى شد فقط ايشان در مسجد مانده بود و به روضه شيخ جعفر گوش مى داد و مى گريست . ايشان مقيد بودند كه در مجالس عزادارى كه دوستان در منازل و يا مدارس برقرار مى كردند، شركت كنند. خودشان هم هر صبح جمعه ، مجلس روضه اى داشتند كه گاهى مى شد، روضه خوان تنها يك نفر مستمع داشت كه آن هم خود مرحوم حاج آقا مصطفى بود(28) .
آيت الله بروجردى ؛
مرحوم آيت الله بروجردى فرموده اند:
((دورانى كه در بروجرد بودم يك مدت چشمانم كم نور شده بود و به شدت درد مى كرد. تا اينكه روز عاشورا هنگامى كه دسته هاى عزادارى در شهر به راه افتاده بودند، مقدارى گِل از سر يكى از بچه هاى عزادار دسته كه به علامت عزادارى گل به سر خود ماليده بود برداشتم و به چشم خود كشيدم و در نتيجه چشمانم ديد و نور خود را باز يافت و دردش ‍ تمام شد))(29) .
امام خمينى(ره) (30)
((امام تواضع عجيبى نسبت به طلبه هايى كه درس خوان بودند داشتند. طلبه روضه خوان و مداح اهل بيت را كه مى ديدند جلوى آنان تمام قد، بلند مى شدند و يا موقعى كه آنها مى خواستند از پيش امام بروند، امام آنها را بدرقه مى كردند و با اصرار ميهمانان باز مى گشتند)).
((امام در كربلا در روزهاى تاسوعا و عاشورا براى امام حسين مجلس عزادارى برگزار مى كردند و در اين مجلس روضه خوانده مى شد. امام از ابتدا تا انتها در اين مجلس ‍ حضور داشتند)).
((يك روز كه روز شهادت حضرت فاطمه بود از امام تقاضا شد در جمع برادران دفتر كه به همين مناسبت تشكيل داده بودند، حاضر شوند. امام آمدند و نشستند و به مجرد اين كه يكى از برادران دفتر شروع به خواندن مصيبت كرد، امام با صداى بلند گريه كردند كه او هم براى ملاحظه حال امام ، مصيبت را كوتاه كرد)).
((يك روز به مناسبت يكى از وفيات ائمه چند نفرى به عنوان خواندن دعاى توسل به اتاق امام رفتيم . همه رو به قبله نشستند و شروع به دعا كردند. بعد از شروع ، امام وارد شدند و در صف نشستند و همراه با همه ، دعا خواندند. در ضمن دعاى توسل ، يكى از آقايان ذكر مصيبت مختصرى كرد. با آن كه ذاكر، روضه خوان ماهرى نبود و با حضور امام دست پاچه شده بود و صدايش هم مرتعش و بريده بريده بود، اما همين كه شروع به روضه كرد، با آنكه هنوز مطلب حساسى را بيان نكرده بود، امام چنان به گريه افتادند كه شانه هاى شان به شدت تكان مى خورد. بنده وقتى زير چشمى به سيماى امام نگاه كردم ، دانه هاى متوالى اشك كه از زير محاسن معظمٌله روى زانوان شان فرو مى ريخت مى ديدم . چند لحظه اى طول نكشيد كه يكى از نزديكان از زاويه اى كه امام نبيند به ذاكر اشاره كرد كه روضه را قطع كن . زيرا اين گريه شديد ممكن بود خداى ناكرده برقلب مبارك امام اثر بگذارد)).
((امام در روز عاشورا به احترام عزاى سيدالشهدا كه در حضور ايشان در حسينيه جماران برپا مى شد، به جاى نشستن بر روى صندلى ، بر روى زمين مى نشستند)).
((بعد از ظهر عاشوراى 1342 كه امام براى سخنرانى به مدرسه فيضيه تشريف مى بردند به احترام عزاى سيدالشهدا، تحت الحنك انداخته بودند(31) و قسمت جلوى عمامه شان را قدرى گِل زده بودند)).
((علاقه امام به اهل بيت در حد وصف ناشدنى است . امام عاشق آنها هستند. عاشقى كه تا صداى ((يا حسين )) بلند مى شود بى اختيار اشك مى ريزد. امام با اين كه در برابر مصيبت ها صابر هستند و حتى در برابر مشكلاتى چون شهادت حاج آقا مصطفى اشك نمى ريزند اما به مجرد اين كه يك روضه خوان بگويد ((السلام عليك يا اباعبدالله )) قطرات اشك از ديدگان شان سرازير مى شود)).
((آقاى كوثرى كه سال ها در قم روضه خوان خاص امام بود نقل مى كرد؛ پس از شهادت مرحوم حاج آقا مصطفى وارد نجف شدم . رفقا گفتند خوب به موقع آمدى ، امام را درياب كه هرچه ما كرديم در مصيبت حاج آقا مصطفى گريه كند از عهده بر نيامديم ، مگر تو كارى بكنى . خدمت امام عرض كردم : اجازه مى دهيد ذكر مصيبتى بكنم ؟ اجازه فرمودند. هرچه نام مرحوم آقا مصطفى را بردم تا با آهنگ حزين امام را منقلب كنم كه در عزاى پسر اشك بريزند، امام تغيير حال پيدا نكردند و همچنان ساكت و آرام بودند ولى همين كه نام حضرت على اكبر را بردم هنگامه شد. امام چندان گريستند كه قابل وصف نيست )).
د) تباكى  
گريه يكى از فعل و انفعالات بدن آدمى مى باشد كه به واسطه تحريك هاى عاطفى به وقوع مى پيوندد و خارج از اختيار انسان و امرى تقريبا غير ارادى محسوب مى شود. اشك انسان يك منشاء هورمونى دارد و غددى هستند كه آن را توليد نموده و در اثر گريه و يا سوزش و... فعال مى شوند و طبيعى است كه انسان گاهى از اوقات آمادگى براى اشك ريختن را نداشته باشند. اگر چه غير از عوامل فيزيكى و جسمى ، يك سرى عوامل روحى و عرفانى نيز در اين مسئله نقش دارد. چنانچه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله نيز فرموده اند: (( مِن عَلامَاتِ الشِّقَاءِ جُمُودُ العَينِ؛)) از نشانه هاى بدبختى و سنگدلى ، خشك شدن چشمهاست ))(32) .
اما وظيفه يك عزادار حسينى در چنين حالتى چيست ؟ آيا بايد همين طور بنشيند و گريه سايرين را تماشا كند و خود را از فيض عظيم عزادارى محروم سازد؟
همان طور كه در روايات نيز بدان اشاره شده ، گريه براى اباعبدالله الحسين عليه السّلام و مصائب اهل بيت عليهم السّلام ثواب فراوانى دارد. چنانچه امام صادق عليه السّلام فرمودند: (( مَن ذَكَرنَا اَوْ ذُكِرنَا عِندَه فَخَرَجَ مِن عَينِهِ مِثلَ جَناحِ الذُّبابِ غَفَرَ اللَّهُ ذُنُوبَهُ؛)) هر كس مصائب ما را به ياد بياورد و به اندازه بال مگسى اشك بريزد، خداوند گناهانش را مى بخشد))(33) .
ولى آيا ممكن است كسى كه براى اشك ريختن به مجلس عزا آمده ، اما فعلاً اشك از چشمش خارج نمى شود را بى بهره گذارند و دست خالى برگردانند؟ خير. چرا كه اولاً او با شركت در اين مجلس به اجر عظيمى نائل آمده ، حال اگر مى خواهد به ثواب گريه بر مصائب اهل بيت عليهم السّلام هم برسد راه آن ((تباكى )) است .
شخص بايد با گرفتن حالت عزادار به خود، به ثواب گريه كننده برسد. به اين شكل كه خود را عيناً شبيه شخص گريه كننده قرار دهد، يا اصرار بر گريه كند يا دست جلوى چشمانش بگيرد و ناله كند و فرياد بزند تا اگر خود، اشك ندارد، حالتى در مجلس القا كند كه در سايه آن بقيه بتوانند اشك بريزند. چرا كه مداح نيز در واقع همين كار را مى كند؛ اگر خود گريه نمى نمايد، بقيه را به گريه كردن دعوت مى كند. در روايات ماءثوره از ائمه اطهارعليهم السّلام وارد شده است كه كسى كه گريه مى كند و يا مى گرياند و يا تباكى مى كند بهشت بر او واجب مى گردد.
امام صادق عليه السّلام فرمود: (( اِذَا لَم يَجِئكَ البُكاءُ فَتَبَاكِ، فَإ ن خَرَجَ مِنك مِثلَ رَاءسِ الذُّبَابِ فَبَخٍّ بَخ ‌ٍّ)) اگر گريه ات نمى آيد پس تباكى كن كه اگر به اندازه سر مگسى اشك ريختى پس خوشا به سعادت تو))(34) و يا؛ (( مَن بَكَى اَوْ اَبكَى وَاحِداً فَلَهُ الجَنَّة وَ مَن تَبَاكَى وَجَبَت لَهُ الجَنَّة .)) (35)
پس چقدر زيبا و بجاست كه اگر كسى در مجلسى حضور پيدا كرد كه مصائب اهل بيت عليهم السّلام گفته مى شد و اشك از چشمش خارج نمى گرديد، خود را به حالت عزادار بزند چرا كه در اينجا فرق او با بقيه فقط در اشك مادى است و او نيز محزون و غمزده از مصائب اهل بيت عليهم السّلام مى باشد كه از خداوند توفيق اشك ريختن در اين درگاه را مسئلت داريم .
اولين مداحان 
((ستايشگرى )) و مدح اهل بيت عليهم السّلام از ديرباز در فرهنگ شيعه ريشه داشته و از همان سال هاى آغازين پيدايش اسلام ، كار خود را شروع نموده است كه تاريخ به خوبى نمايان گر اين مسئله مى باشد و به عنوان يك رسالت تاريخى نسل به نسل تكرار گشته و به دست ما رسيده است . به جراءت مى توان گفت كه يكى از شالوده هاى اصلى شعر شيعى ، ستايشگرى اين خاندان بوده و مى باشد كه با مشاهده چند صفحه از تاريخ اسلام ، پى به منزلت و ريشه دار بودن آن در ادبيات دينى ، برده مى شود. پس سزاوار است كه چند كلامى در اين زمينه به صحبت بپردازيم .
ستايشگرى ائمه اطهارعليهم السّلام در گذشته فقط به صورت سرودن اشعار و قصايدى در مدح آن بزرگواران بوده و ربطى به خوانندگى نداشته بلكه اصل و نهاد مدح بر شعر مبتنى بوده است . و اگر كسى شعرى را مى سروده ، خود وظيفه خواندن آن را نيز بر عهده مى گرفته است . به همين دليل شعرا از نعمت صداى نسبتاً خوش نيز بهره مند بوده اند اما به جهت محدوديت تعداد شعراى اهل بيت عليهم السّلام كم كم اشعار آنها به وسيله افراد ديگرى كه از صداى بهترى بهره مند بوده اند، خوانده شد و همين مسئله باعث پويايى و رواج مدح و ستايش اين خاندان در بين شيعيان آنها گرديد. اما اين به هيچ وجه موجب كم رنگ شدن و يا ضعيف شدن شعر مذهبى نگشته بلكه سبب قوام بيشتر آن نيز به واسطه ترويج شعر، از ناحيه مداحان گرديده است . فقط كم كم موجب جدا شدن حيطه كارى شعرا از مادحين گرديده كه آن هم هيچ گونه ضررى به فرهنگ ستايشگرى وارد نساخته است ؛ كه يك دسته فقط شعر بگويند و دسته ديگر با نفس مسيحايى خود، به خواندن آن بپردازند چرا كه اين فرهنگ ، متكى به ولايت بوده و با بهره گيرى از نور وجودى ائمه معصومين عليهم السّلام به دست شعرا داده شده است . يكى از شاعران به نام و ستايشگران خوب اهل بيت عليهم السّلام آقاى ((غلامرضا سازگار))، در زمينه پشتوانه شعر دينى مى گويد:
((پشتوانه شعر متعهد دينى ، عمدتاً جهات معنوى و ابعاد روحانى موجود در سيره اهل بيت و مكارم والاى اخلاقى و معارف ارزشمندى است كه در گفتار و كردار رهبران معصوم دينى سراغ داريم و نيز عنايت خاصى است به حضرات ائمه اطهار نسبت به شعراى متعهد مذهبى ابراز مى كردند و آنان را مورد تفقد كريمانه خود قرار مى دادند و از اينها كه بگذريم بايد از اقبال مستمر مخاطبانى ياد كرد كه هميشه شيفتگى خود را نسبت به آثار منظوم دينى ابراز كرده اند و شعراى متعهد دينى را مورد تكريم و ستايش خود قرار داده اند)).
آرى ، برخورد كريمانه و تشويق ائمه اطهارعليهم السّلام باعث تحريك شعرا براى سرودن مدايح و مراثى اين ذوات مقدسه شده و همواره مورد تاءييد آنها بوده است و با بيان توصيه هائى بجا و نقد و بررسى شعر آنها، سعى در قوت و استحكام اين فرهنگ داشته اند. آنها هم خود شاعران بسيار توانا و زبردستى بوده و هم شاگردان بزرگى را تربيت كرده و از منبع علم لايزال خود بهره مند ساخته اند. شعراى بزرگى چون عبدالله بن عباس ، اروى دختر عبدالمطلب و عمه رسول خداصلّى اللّه عليه و آله حسان بن ثابت ، عامر بن اكوع ، كعب بن مالك ، خزيمة بن ثابت ، عمار ياسر، صعصعة بن صوحان ، حجر بن عدى ، قيس بن سعد بن عباده ، منذر بن جارود عبدى ، سليمان صرد خزاعى ، عدى بن حاتم طايى ، هاشم مرقال ، مالك اشتر و ابوالا سود دوئلى كه از محضر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و اميرالمؤ منين عليه السّلام بهره هاى بسيار برده كه توانايى خود اين دو بزرگوار در سرودن اشعار دينى و نقد و انتقاد شعر شاعران دينى ، سهم بسزايى در اشاعه آن داشته است .
اشعارى كه پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و على عليه السّلام در جنگ ها به عنوان رجز و نيز اشعارى كه در سوگ همسر عزيزشان فاطمه زهراعليهاالسّلام ،فى البداهه مى سروده اند، حاكى از روحى سرشار و ذوقى قوى مى باشد كه نمونه هايى از آن در تاريخ ذكر شده است . همچنين آن سروران شعر بقيه شعرا را نيز نقد مى نموده اند و خصوصاً اشكالات معنوى را به آنان گوشزد مى فرموده اند. به عنوان مثال ؛
((روزى كعب بن مالك قصيده اى در مدح حضرت رسول مى سرايد و تصميم مى گيرد كه آن را در محضر آن بزرگوار بخواند اما به دليل شلوغ بودن مجلس قادر به قرائت آن نبود. رسول مكرم اسلام كه مجلس را آماده شنيدن قصيده كعب نمى بيند، با دست مبارك خود، مردم را به سكوت دعوت كرده و به كعب اجازه خواندن قصيده اش را مى دهند. كعب شروع به خواندن مى كند تا شعر به اين بيت مى رسد؛
ان الرسول لسيف يستضاءُ به و صارم من سيوف الهند مسلول كه حضرت به اين بيت از شعر او انتقاد كرده و به او مى فرمايند كه عبارت ((سيوف الهند)) را به ((سيوف الله )) تغيير دهد(36) و با اين كار اذهان عمومى مردم و شاعران اهل بيت را به اين نكته متوجه مى سازند كه نبايد رابطه مقام منيع رسالت و نبوت ايشان را جداى از مبداء وحى الهى دانست و رسول خدا به او مى فرمايند: مؤ من با شمشير و زبانش جهاد مى كند و سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست شعر شعرا به منزله تيرى است كه به طرف دشمن نشانه رود))(37) .
و با جهت دهى شعر دينى در مسير صحيح آن ، كوشيدند تا آن را به شعرى ارزشمند و هدف گرا تبديل كرده تا اثر مطلوب خود را در خودى و دشمن داشته باشد و به فرموده ايشان به منزله سلاحى در برابر دشمن قرار گيرد تا موجب خوار شدن و رسوايى دشمنان اسلام شود. به شعراى زمان خود مى فرمودند:
((سوگند به خدائى كه جانم در دست اوست شما شاعران با شعرتان به سوى دشمن نشانه مى رويد))(38) .
((دشمنان را هجو كن و تا زمانى كه مشغول هجو هستى روح القدس (جبرئيل ) با توست ))(39) .
حضرت به كار بردن شعر هدفمند ارزشى را به منزله جهاد و مبارزه با دشمنان دين مى دانستند و به تشويق شعرا به سرودن اشعارى ايچنين پرداخته و آنها را در قبال شعرشان مورد تكريم قرار مى دادند و در مورد شعرا، راءفت و مهربانى بيش از پيش از خود نشان داده و آنان را مورد عنايت خاص خود قرار مى دادند. از جمله اين شاعران ((حسّان بن ثابت )) است كه حضرت در مورد او فرمودند: ((خداوند حسان را به وسيله روح القدس مدد مى فرمايد، تا زمانى كه از حريم رسول خدا در برابر دشمنانش دفاع مى كند))(40) .
حضرت در جريان غدير نيز از حربه شعر براى ماندگار شدن اين واقعه عميق تاريخى استفاده كرده و به حسان فرمودند:
((اى حسان ! تو مؤ يد به دم روح القدسى مادامى كه ما را با زبان شعر خود يارى كنى ))(41) .
شاعر ديگرى كه مورد عنايت خاص حضرت واقع شد ((عامر بن اكوع )) بود كه شعر حماسى او در جنگ خيبر به لوحى پايدار در تاريخ اسلام تبديل گرديد كه در همان جنگ هم به شهادت رسيد. پيامبر در مورد او دعا كرده و آمرزش او را به خاطر خدمتش به اسلام از خدا طلبيد(42) .
در تاريخ آمده كه ؛
((روزى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در مجلسى كه على عليه السّلام نيز حضور داشتند، اظهار علاقه به شنيدن شعر حضرت ابيطالب عليه السّلام نمودند كه اميرالمؤ منين عليه السّلام برخاسته و شعر پدر بزرگوار خود را در مجلس قرائت كردند. در اين لحظه مردى كنانى فى البداهه به تضمين شعر ابيطالب عليه السّلام پرداخته و با عوض كردن قالب آن ، شعر جديدى را سرود كه باعث خوشحالى و مسرّت پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و اهل مجلس ‍ گرديد. حضرت به او فرمودند: اى مرد كنانى ! خداوند به ازاى هر بيتى از اين شعرت ، خانه اى در بهشت به تو كرامت فرمايد و وى را مورد تفقد قرار دادند))(43) .
گذشته از معصومينى چون پيامبر اكرم ، على ، فاطمه زهرا، امام حسن مجتبى ، امام حسين ، امام سجاد، و على بن موسى الرضاعليهم السّلام كه وصل به منبع لايزال وحى و علم الهى بوده اند، فرزندان اين خاندان نيز از شاخصه هاى ادبيات عرب به شمار مى روند. كسانى چون عقيله بنى هاشم حضرت زينب ، قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس ، رباب همسر فداكار سيدالشهدا و حضرت سكينه عليهم السّلام كه به تربيت شعراى بزرگى چون ((فرزدق ))، ((جرير))، ((كثيّر عزة بن عبدالرحمن خزاعى )) و... پرداخته اند. اشعارى كه امام حسين ، حضرت عباس ، و حضرت سكينه عليهم السّلام در روز عاشورا خواندند از برترين و معروف ترين اشعار شيعى محسوب مى شود كه كمابيش همگى با آن آشنايى داريد و از جايگاهى عالى در مقام شعر و شاعرى برخوردار است .
در پايان دوره اموى و عباسى نيز ائمه معصومين عليهم السّلام سعى در ترويج بيشتر اين فرهنگ با تشويق و ((صله ))(44) دادن به شعرا نمودند كه به نمونه هايى از آن مى پردازيم .
كميت بن زيد اسدى مداح سه امام  
((كميت )) يكى از شاعران معروف و بنام شيعى است كه در زمينه مدح اهل بيت عليهم السّلام يد طولايى داشت . امام سجادعليه السّلام درباره او فرمودند: ((بارالها! به كميت زندگى سعادتمند و افتخار شهادت عطا فرما و او را در اين دنيا پاداشى پسنديده و در آخرت ثوابى فراوان نصيب گردان )). اين شاعر با امام باقر و امام صادق عليهماالسّلام نيز هم دوره بود. امام باقرعليه السّلام درباره او فرمودند: ((اى كميت ! هميشه مؤ يد به دم روح القدس خواهى بود مادامى كه درباره ما اهل بيت شعر مى گويى ))(45) . و هنگامى كه كميت در سرزمين منى اشعار خود را براى امام صادق عليه السّلام انشاد(46) كرد، ايشان در حق او دعا كردند؛ ((بارالها! كميت را بيامرز و از گناهان گذشته و آينده و لغزش هاى پنهان و آشكار او درگذر و آن قدر از خزانه غيب به او عنايت فرما تا راضى و خشنود گردد))(47) .
روزى كميت خدمت حضرت صادق عليه السّلام مشرف شد و اجازه خواندن شعرش را درخواست نمود. حضرت ظاهراً مشغول انجام كارى بودند و فرمودند: ((حالا وقت آن نيست )) اما وقتى كه كميت عرضه داشت ؛ شعر در مدح خاندان عصمت و طهارت است ، حضرت خوشحال شده و دستور دادند تا همه براى شنيدن آن جمع شوند. كميت شعر را خوانده سپس حضرت بعد از دعاى خير، لباس مخصوصى به همراه هزار دينار را به عنوان صله به او عطا فرمودند و سنت صله دادن به مادحين خود را بنا نهادند.
اسماعيل حميرى 
او يكى ديگر از شعراى نام دار شيعى است كه اشعار و قصايد ماندگارى در فضايل اهل بيت عليهم السّلام سروده كه مورد رضايت حضرت صادق عليه السّلام واقع شده است . او داراى چهار دختر بوده كه هر كدام چهارصد بيت از اشعار پدرشان را حفظ بوده اند.
آورده اند كه ؛
((روزى حضرت صادق عليه السّلام بعد از تمام شدن شعر اسماعيل ، در حضور مستمعين به تفقد و قدردانى از او پرداختند در اين هنگام شخصى از ميان جمعيت به صدا در آمد كه ؛ اسماعيل فلان عمل زشت را مرتكب شده است . امام در جواب فرمودند: بعيد نيست كه خداوند گناهان دوستدار و مداح ما را بيامرزد))(48) .
اين درس بزرگى در درجه اول براى مادحين اهل بيت عليهم السّلام است كه از چه جايگاه بزرگ و رفيعى نزد خدا و ائمه برخوردار هستند و بايد از آن پاسدارى نمايند و در حفظ اين مرتبه بكوشند و ثانياً درس بسيار آموزنده اى براى شيفتگان اين مكتب است كه از لغزش هاى شعرا و مادحين اين خاندان به خاطر محبتى كه به اين نورهاى مقدس دارند چشم پوشى كنند چرا كه اهل بيت به حمايت از آنها بر آمده و شيعيان را به اغماض از اشتباهات آنها فرا خوانده اند. البته اين مطلب نبايد زمينه اى براى طغيان و سركشى مادحين بشود چرا كه بايد با تاءمل در اين احاديث سعى در حفظ تاءييدات آن بزرگواران در حق خود باشند و بر اصلاح خود برآيند.
ابوعلى دعبل خزاعى  
((دعبل )) نيز از شاعران جليل القدر شيعى است كه در پرتو عنايات حضرت ثامن الحجج عليه السّلام بوده و قصيده ((مدارس آيات )) او معروف است كه در محضر رئوفانه حضرت ، صبغه جاودانگى به خود گرفت و مورد الطاف بزرگوارانه حضرت رضاعليه السّلام واقع شد كه با اين بيت آغاز مى گردد:
(( مدارس آيات خلت من تلاوة
و منزل وحى مقفر العرصات ))
كه در تاريخ آمده وقتى كه دعبل اين شعر را نزد حضرت قرائت مى كند هنگامى كه به بيت ؛
(( اذا وتروا مدوا الى واتريهم
اكفا عن الاوتار منقبضات ))
مى رسد، حضرت از شدت گريه از هوش مى روند و وقتى دعبل شعر را براى بار دوم نيز بنا به خواسته حضرت قرائت مى كند، باز حضرت از شدت انقلاب ، از هوش ‍ مى روند. حضرت در پايان سه بار به او مى فرمايند: ((احسنت !)) و نوشته اند كه حضرت فى البداهه دو بيت را در همان وزن و قافيه به شعر دعبل اضافه مى فرمايند كه ؛
(( و قبر به طوس يا لها من مصيبه
الحّت بها الاحشاءبالزفرات ))
(( الى الحشر حتى يبعث الله قائما
يفرّج عنّا الهمّ و الكربات ))
و در پايان ، حضرت ده هزار درهم و اشياء ذى قيمتى به او صله كردند اما او پيراهن خود حضرت را تقاضا مى كند تا آن را در كفن خود بگذارد.
اين تاريخچه كوچكى بود از اولين كسانى كه در جرگه مداحى آل الله در آمدند كه بسيارى از آنان در اين راه به شهادت رسيدند. شاعران شهيدى چون كميت ، ابن سكيّت ، عبدالله بن عمار برقى ، على بن عبدالله معروف به ناشى صغير، احمد بن همدانى ، شهيد اول و بسيارى ديگر از مادحين كه به وسيله شكنجه ، خوراندن سمّ، در آوردن زبان از پشت سر و سوزندان ، به خاطر مدح اهل بيت عليهم السّلام با فجيح ترين وضع در دولت عباسى ، به شهادت رسيده و جان خود را در پاى وصف معشوق خويش فدا ساختند.
آرى ! فرهنگ مداحى از ميان خون گذشته و به دست ما رسيده است . مداح ، زبان گويايى است كه به ستايش بهترين خاندان و رسوايى دشمنان زبون آنها پرداخته و چون پروانه ، گرد اين چهارده نور واحد گشته و با پر و بالى سوخته خود را قربانى راه آن عزيزان ساخته اند.
مرحوم حاج ((آقا بزرگ تهرانى ؛)) در كتاب ((الذريعه ))، تعداد ديوان شعراى اهل بيت عليهم السّلام را حدود هشت هزار و پانصد ديوان معرفى كرده كه در اثر تاخت و تازها، شاعر آن كشته و ديوان آن سوزانيده شده است . به هر حال اين فرهنگ غنى كه پرورش داده مكتب آل البيت عليهم السّلام بوده است امروز، به دست من و شما افتاده كه بايد با سعى در تعالى اين فرهنگ ، ما نيز تاءسى به پيشينيان خود كرده و وظيفه خود را در قبال زنده نگه داشتن مذهب عاشقى و شيفتگى چون شهداى اين راه ، به منصه ظهور رسانيم .
اين زبان گويا بايد امروز نيز دست از فعاليت خود نكشيده و رسالت خود را به انجام رساند و با بهره مندى از فيضان سرچشمه زلال عشق به اين خانواده و استمداد از هنر تواناى فارسى و ذوق سرشار ايرانى به اشاعه و اعتلاى اين فرهنگ پرداخته و چون گذشته اين آئين را رها نسازد. چه بسا پيشينان ما در دوران خفقان زده و محيط تهديد و ارعاب ، وظيفه خود را در آن شرايط نامساعد تقيه ، به انجام رسانيده اند و بر ماست كه در سايه نظام مقدس اسلامى مان ، كمر به اشاعه و تعالى آن بسته و به سهم خود مسئوليت خويش را در اين زمينه به ظهور رسانيم .
خوشبختانه شعراى عصر ما عزم جزمى بر اين معنا نهاده اند. شعرايى چون حبيب الله چايچيان ، محمد على مجاهدى ، على انسانى ، غلامرضا سازگار، على آهى ، مؤ يد خراسانى ، محمد على مردانى ، محمد جواد غفورزاده و بسيارى از عزيزان ديگر كه اين عرصه قصير حتى از بردن نام آنها نيز قاصر است كه موفقيت اين عزيزان و تمامى كسانى كه در وادى خدمت و نوكرى اهل بيت عليهم السّلام رخ مى سايند را از خداوند مسئلت داريم .