سر آغاز
((مسئله مداحى ، مسئله پراكندن مدايح ، فضايل و حقايق ،
در قالبى كه براى همه شنوندگان ، قابل فهم و درك باشد و در دل آنها تاءثير بگذارد))
مقام معظم رهبرى
((آقايان مداح اهل بيت بايد بدانند در چه موقعيتى هستند
مادحين با عمل بايد بفهمانند كه از محبت اهل بيت نبايد دست برداشت
))
آيت الله العظمى بهجت
پيش كش ؛ چشمهاى دوخته
به درب نيم سوخته
و دستان بى قرار
بر قبضه ذوالفقار.
به جاى مقدمه ...
حسين جان ! آمده ايم با تو نجوا كنيم . تو را بستاييم و با خشت كلمات بنايى بسازيم
درخور فيض حضورت . آمده ايم عاشقى را به غايت رسانيم . آمده ايم از عشقت پرده
براندازيم . آمده ايم قله رفيع محبت به تو را فتح نماييم . ما را هم در مردمك نگاه
خود قاب بگير. آقا! آمده ايم كه خريدارمان شوى ، خاكسار درگاهت شويم ؛ ماندگار با
ستايش ، با غلامى ، با خواهش .
خواجه دشوارپسند است و مرا روى سياه
ترسم از نوكرى خويش رهايم سازد
چيزى درخور گفتن نداشتيم ؛ به جاى مقدمه از ما قبول كنيد.
نويسنده
گفتار پيشين
سپاس و ستايش خداوندى را كه محبت محمد و آل محمد: را در دلهاى ما قرار داد و بر ما
منت گذاشت و ولايت شان را به ما عنايت فرمود.
"ستايشگرى " از ديرباز، مورد توجه و عنايت شيفتگان خاندان عصمت قرار داشته و از
نخستين سال هاى ظهور اسلام ، كار خود را آغاز نموده و تا كنون بر قوام آن افزوده
شده است . هر جا صاحب ذوقى ، الطاف رئوفانه اين خانواده را ديده ، مجنون آنان شده و
با زبان ستايش ، محرم رازشان گرديده است و نقد جان را بر سر بازار دوست از كف بداده
. چه "كميت ها" و "دعبل ها" كه عمرى ، دار خويش را بر دوش كشيده و عاقبت جان و سر
بر قدم معشوق نهاده . چه عاشقان و مادحانى كه خون خويش را در پاى محبوب ريخته و
دزدان خلافت ، زبان ستايشگر اين بلبلان عاشق را از كام شان بيرون كشيده اند. آنان
در رقص خونين ، عشق را معنا نموده و سماع سرخ رنگ خويش را بيت آخر غزل عاشقى شان ،
قرار داده اند. شيعه اين فرهنگ را از ميان خون گرفته و سينه به سينه آن را به نسل
هاى بعد سپرده است . آيينى كه مادحين ، با خون خود آن را به ثمر رسانيده و حفظ و
حراست كرده اند تا امروز بدون نقص به دست ما برسد.
"ستايشگرى " درختى است كه ريشه در خون دارد و در معرض بادهاى طغيان ، از جا در
نخواهد آمد. در سايه سار آن ، تمام گلبوته هاى عشق و انديشه به بار نشسته و در چمن
محبت به اين خاندان ، گل خواهد كرد. خواستيم تا در اين مجموعه ، سبدى از گل هاى
عاشقى ، براى شما شيفته ساران ديار معرفت گرد آوريم و به شما تقديم كنيم . در اين
نگار، به يك گل از هر بوستان بسنده كرديم كه ، قطره مانندى از درياى "ستايشگرى "
باشد.
از آن جائى كه در هر فن و حرفه اى ، كتاب مدونى در دسترس وجود دارد، بر آن شديم كه
خلا ناشى از عدم وجود كتابى در اين زمينه را، هر چند اندك پر نماييم ؛ به صرف اينكه
مقدمه اى براى فعاليت شما عزيزان و كارهاى ارزشمندترى از نويسندگان توانا قرار
گيرد.
كتاب حاضر، چكيده اى است از درس ها و راهنمايى هاى اساتيد بزرگوار اين فن و تجربه
بسيار ناچيز بنده ، كه در اين وادى به لطف خداوند متعال و به بركت عنايت اهل بيت :
كسب نموده است . اين حقير به هيچ وجه خود را شايسته قلم فرسودن در چنين عرصه اى نمى
داند؛ كه آن را جسارت و گستاخى ، در برابر اساتيد خود در شمار مى آورد. شايسته است
همين جا از همه قلم زنان و ستايشگران اين خاندان ، دعوت به عمل آوريم كه با نوشتن
مقالات ، كتب و راهنمايى هاى روشنگرانه خود، قدم در تعالى و رشد اين فرهنگ اصيل
زنند و نيز سزاوار است از همه بزرگوانى كه ما هرچه داريم به بركت نفس و موى سپيد
آنهاست و در اين آستان عمرى رخ ساييده اند، پوزش طلبيده و درخواست عفو نمايم كه اين
قلم شكسته ، سزاوار صفحه سياه كردن ، در محضر اين عزيزان نيست . سرخوش از آنيم كه
اشتباهات و سهو اين شاگرد كوچك خود را در اين مجال ، ابتدائاً بخشيده و سپس بر ما
روشن نمايند تا اين عرصه قصير، بهتر و بيشتر مورد استفاده علاقمندان اين فن واقع
شود.
نيكوست كه حق شاگردى را به جا آورده و از همه اساتيد و بزرگانى كه حقير را به
زيبايى ها رهنمون شده اند و در محضر كريمانه خود، "ادب ستايشگرى " را به ما فرا
آموخته اند، سپاسگزارى نمايم كه ما از خود هيچ ، قابل گفتن نداشتيم و هرچه بود از
كرم پيشوايان و دم گيراى شما بود. دست آخر، زانوى ادب و تواضع بر خاك عجز، در
بارگاه قدس هاديان معصوم بشريت زده و مى گوييم :
از رهگذر خاك سر كوى شما بود
|
هر نافه كه در دست نسيم چمن افتاد
|
قدردانى
در خاتمه از تلاش هاو مساعى سركار خانم كرمانى برادر ارجمندم و آقاى عليرضا هادى
منش و برادر متقى زاده به جهت نشر، سپاسگزارى مى نمايم كه فعاليت ايشان اين كتاب
را بدين طريق مطلوب عرضه نمود.
اجركم عند الله
قم ابوالفضل هادى منش
فاطميه 1422 ه ق
فلسفه عزادارى
عزادارى آئينى است كه نشان دهنده حالات درونى و رفتارى است كه فرد در اثر از دست
دادن شى ء گرانمايه اى از خود نشان مى دهد و ريشه در فرهنگ هر قوم دارد و از
ايدئولوژى آنها نسبت به زندگى ، مرگ و... سرچشمه مى گيرد. از روزى كه بشر خلق
گرديده و با پديده مرگ و حوادث ناگوار روبرو شده ، با اين واژه نيز آشنا گرديده است
. چرا كه انسان از هر چيزى كه با هستى خود در تضاد ببيند ناسازگار بوده و از نابودى
گريزان است اما چون در برابر اين پديده ، قدرتى ندارد، با از دست دادن عزيزان خود،
به گريه و عزادارى پناه مى برد تا اين اندوه را بدين وسيله بر خود هموار سازد.
در فرهنگ و بينش ما نيز اين پديده به شهود به چشم مى خورد و قسمتى از آن مورد توصيه
پيشوايان دينى ما نيز بوده است و در سيره آنان نيز آشكار و حتى از ويژگى خاصى نيز
برخوردار است . در قرآن كريم نيز به اين مسئله اشاره شده كه ؛((
لا يُحِبُّ اللّه الجَهرَ بِالسُّوء مِن القَولِ اِلاّ مَن ظُلِمَ ؛))
خداوند فرياد زدن و بدگويى كردن را دوست ندارد مگر از كسى كه بر او ظلم و اجحافى
شده است )(1)
.
پس ديدگاه قرآن در اين مسئله روشن شد كه در صورتى عزادارى و بلند كردن صدا را جايز
مى داند كه ظلمى به كسى شده باشد. اولين نتيجه اى كه از اين آيه در رابطه با
عزادارى گرفته مى شود اين است كه در واقع عزادارى نوعى برائت از ظالمان است كه كسى
به واسطه ظلمى كه به او شده فرياد كرده و بقيه را نيز آگاه سازد و ظالم را در اين
ميان رسوا نمايد .
بى ترديد يكى از اقسام ظلم ، تعدى به حق خداوند و حريم كردگار است چرا كه ظلم هاى
ديگر نيز در ابتدا تعدى به حق خدا و شكستن حريم اوست . پس هر ظلمى در درجه اول ظلم
به خداست . كشتن امام معصوم و جانشين خدا در زمين نيز بزرگترين ظلم و تعدى به حريم
ذات اقدس خداوند متعال مى باشد. پس با تطابق اين سخن بر آيه شريفه ، به اين نتيجه
مى رسيم كه عزادارى براى چنين كسى ، بالاترين محبوبيت را نزد خداوند خواهد داشت .
بايد با عزادارى و تبعات آن ، ظالم را رسوا نمود و پرده از فاجعه اى كه او به بار
آورده برداشت .
در واقع اين فقط به معناى اشك ريختن بر اجحافى كه به مظلوم رانده شده است نمى باشد
بلكه بدون اشك نيز مى توان با عزادارى پرده از چهره كريه ظالم برداشت . اگر چه ظلمى
كه به مظلوم مى شود آن قدر جانسوز است كه ممكن نيست عزادارى از اشك تهى باشد اما
آنچه در فلسفه عزادارى نيز گفته شد، اصل بر برائت ظالم است .
در تاريخ نمونه هاى زيادى از اين گونه عزادارى ها كه از روى اختيار انجام مى شده
وجود دارد كه مى توان از جريان جنگ احد و شهادت حضرت حمزه سيدالشهداعليه السّلام
نام برد. پس از فرو كش كردن آتش جنگ احد، هر يك از زنان انصار براى شهيد خود اقامه
عزادارى نمود اما حضرت حمزه عليه السّلام عزادار و گريه كننده اى نداشت كه
پيامبرصلّى اللّه عليه و آله از اين مسئله بسيار ناراحت شدند و فرمودند:((
وَلَكِن حَمزَةَ لابَوَاكِى لَه ؛)) حمزه
گريه كن ندارد)). اين سخن كه ناشى از ناراحتى حضرت بود
در بين مردم پيچيد. مردم تصميم گرفتند به خانه حمزه عليه السّلام فته و براى او
عزادارى نمايند كه شايد اين بارزترين نمونه از عزادارى اختيارى در صدر اسلام به
شمار رود. البته حضرت صلّى اللّه عليه و آله به زيارت قبر مادرشان نيز مى رفتند و
آنجا اقامه عزا مى نمودند و با اين كار، مقام ايشان را پاس مى داشتند.
اما بى شك شهادت امام حسين عليه السّلام فصل جديدى را در اين باب باز نمود. او شايد
اولين و آخرين كسى بود كه هنگام تولد، همگان بر او گريستند. زمينه هاى عزادارى بر
ايشان از همان روز اول شروع شد و با شهادت حضرت به اوج خود رسيد. آن هم شهادت و جان
فدا كردنى با فجيع ترين وضع ممكن كه در زيارت مقدسه عاشورا مى خوانيم :
((
اَعظَمَ رَزِيَتَهَا فِى اِلاسلامِ وَ فِى جَمِيعِ السَّمَوَاتِ وَ الاَرضِ))
مصيبتى كه همانند آن در اسلام نبوده و در تاريخ آسمان ها و زمين هم مثل و مانند آن
به وقوع نخواهد پيوست .
آتش سوگواريى كه سنگ بناى آن در روز اول زندگى كسى گذاشته شود، تا قيامت خاموش
نخواهد شد و شرار آتش آن ، دل و جان گبر و ترسا را خاكستر مى كند. شهيدى كه روضه
شهادت او در روزى كه همه بايد از تولدش شاد مى بودند، خوانده شد و شادى تولد از
يادها محو گرديده و مجلس يكپارچه عزاخانه مولودى مبارك گرديد. آتش سوگ حسين عليه
السّلام كه در آن مجلس روشن شد، هر از چند گاهى شعله مى كشيد و دل همگان را مى
سوزانيد. به عنوان نمونه ، خوابى كه ((اسماء بنت عميس
)) و يا (( امّ الفضل
)) مى بيند و براى رسول خداصلّى اللّه عليه و آله تعريف مى كند و حضرت
خبر از شهادت حسين عليه السّلام با اسفناك ترين حالت مى دهند.
و اينك هزار و چهارصد سال است كه شيعه و هر روشن ضميرى از هر كيش و مرام ، غمزده
اين هتك حرمت به حرم رسول خداصلّى اللّه عليه و آله و دلخون از فاجعه كربلا است .
سال ها مى گذرد و بر سرخى آتش اين اندوه افزوده مى گردد تا به دست باقيمانده اين
انوار مقدس ، خاموش گردد.
الف ) نتايج مطلوب عزادارى
اقامه عزادارى و گريستن بر امام حسين عليه السّلام همان گونه كه در روايات آمده است
، داراى اثرات سازنده و ثواب فراوانى است . گريه در رثاى كسى كه آسمان و زمين در
سوگ او گريان است و تمام مخلوقات اعم از جن و فرشته و حتى حيوانات نيز متاءثر از
اين فاجعه هستند، داراى اجرى وصف ناشدنى است . چنانچه امام صادق عليه السّلام
فرمود:
(( لَم تَبكَ السَّماءُ اِلاّ عَلَى
الحُسينِ بنِ عَلى وَ يَحيَى بنِ زَكَريَا؛))
آسمان فقط بر دو نفر گريست ، حسين بن على و يحيى بن زكريا(2)
.
((و در جايى ديگر نيز فرمودند:
(( تَطلُعُ الشَّمسُ فِى حُمرَة وَ تَغيبُ فِى حُمرَةِ؛))
خورشيد موقع طلوع و غروب در سرخى بود))(3)
(و اين گريه آسمان بود).
اين حاكى از دردناك بودن حادثه و اوج مصيبت امام حسين عليه السّلام است كه حضرت
يحيى عليه السّلام نيز دقيقاً به چنين سرنوشتى دچار گرديد.
حال ببينيم كه گريه بر اين مصيبت داراى چه اثرات و چه منزلتى آئين ما مى باشد.
اجر معنوى عزادارى
امام سجادعليه السّلام فرمودند:
((هر مؤ منى كه به خاطر شهادت حسين بن على گريه كند كه
اشك بر گونه هايش جارى گردد، خداوند متعال خانه اى در بهشت به او مى دهد كه مدتها
در آن ساكن گردد و هر مؤ منى به خاطر ايذاء و آزارى كه از دشمنان ما در دنيا به ما
رسيده است ، گريه كند به طورى كه اشكش سرازير گردد خداوند متعال در بهشت به او
جايگاه رفيعى مى دهد و هر مؤ منى در راه ما اذيت و آزار به او برسد و بگريد طورى كه
اشك بر گونه هايش جارى شود خداوند ناراحتى را از او مى گرداند و روز قيامت او را
از آتش دوزخ در امان مى دارد))(4)
.
امام صادق عليه السّلام نيز در اين رابطه فرمودند:
(( اِنَّ البُكاءَ وَ الجَزَعَ مَكرُوه
لِلعَبدِ فِى كُلِّ ما جُزِعَ مَا خَلا البُكاء وَ الجَزَع عَلَى الحُسَينِ بنِ
عَلى فَاِنَّهُ فِيهِ مَاءجُور)) براى
بندگان خدا فرياد كشيدن و گريستن در تمام امور مكروه و ناپسند است مگر جزع و گريستن
بر حسين بن على زيرا شخص در اين مورد ثواب نيز مى برد و ماءجور مى گردد))(5)
.
و نيز در جاى ديگر فرمودند:
(( مَن ذُكِرنَا عِندَهُ فَفَاضَت عَينَاه
وَ لَو مِثل جَنَاحِ بَعُوضَةٍ غُفِرَ لَه ذُنُوبَهُ وَ لَو كَانَت مِثلُ زَبَدِ
البَحرِ؛)) كسى كه نام بر او برده شود و از
چشمانش اشك بيايد اگر چه به قدر بال پشه اى باشد، گناهانش آمرزيده مى شود ولو
اينكه گناهانش به اندازه بزرگى درياها باشد))(6)
.
و باز در همين راستا امام صادق عليه السّلام به زراره فرمودند:
((روز قيامت حضرت حسين به درگاه الهى عرضه مى دارد؛((
يَا رَبِّ اَنجِزْ لِى مَا وَعَدتَنِى ؛))
آنچه را كه به من وعده نمودى عطا كن . سپس به زائرين و گريه كنندگان خود نگريسته و
براى آنها طلب آمرزش نموده و از پدر بزرگوارشان نيز درخواست استغفار براى ايشان مى
نمايد و به گريه كنندگان خود مى فرمايد: اى كسى كه گريه مى كنى اگر بدانى خدا چه
برايت آماده نموده مسلماً سرور و شادى ات بيشتر از غم و اندوهت مى شود و اين حتمى
است كه خداوند گناهان تو را به واسطه اشكى كه ريخته اى مى آمرزد))(7)
.
اين احاديث بيانگر ارزش والاى گريه بر مصائب اهل بيت عليهم السّلام و در راءس آنها
وجود نورانى و مقدس حضرت اباعبدالله الحسين عليه السّلام مى باشد.
آثار تربيتى و روحى
عزادارى امام حسين عليه السّلام باعث نتايج مطلوب در روحيه شخص و اخلاقيات او مى
باشد. شركت در مراسم عزادارى و گريه بر ايشان سبب آشنايى بيشتر با اين خاندان و
گرفتن الگوهاى رفتارى در زندگى شخص مى شود و همچنين شركت در اين محافل سبب افزايش
محبت و ارادت به خاندان عصمت و طهارت شده و در كمال طلبى و نيز روحيه شهادت طلبى
شخص نيز مؤ ثر خواهد بود. چه بسا هنوز خاطره رشادت ها و ايثار و جان فشانى هاى هشت
سال دفاع مقدس در اذهان ما باقى است و بر اين باوريم كه همه اين درس ها در مكتب عشق
و وفادارى به اهل بيت عليهم السّلام فرا آموخته شده است و عشق به اباعبدالله الحسين
عليه السّلام بود كه اين روحيه قوى را در آبيارى نمودن درخت انقلاب به وجود آورده و
قدرت سينه سپر كردن در مقابل دشمن متجاوز و تا دندان مسلح را به رزمندگان و
ايثارگران ما بخشيده بود.
حقانيت و ريشه دار بودن فرهنگ عاشورا چنان قوتى در لوح سينه بسيجيان و سلحشوران
دفاع مقدس متجلى كرده بود كه از هر نفر آنها لشگرى ساخته و در احياى ارزش هاى
اسلامى و زنده نگه داشتن اسلام ناب محمدى صلّى اللّه عليه و آله الاترين نقش را
ايفا نمود. چنان كه حضرت روح الله (رحمة الله عليه ) نيز فرمودند:
((همين ها (عزادارى ها)ست كه اين نهضت را پيش برده اگر سيدالشهدا نبود
اين نهضت را كسى پيش نمى برد))(8)
.
بنابراين عزادارى براى امام حسين عليه السّلام موج فزاينده اى از شور و شعور را در
دلهابه پا مى كند و مكتب عاشورا همواره احياگر خط سرخ شهادت بوده و خواهد بود.
آثار سياسى
همان طورى كه در فلسفه گريه و عزادارى نيز گفته شد، اين به عنوان يك حركت افشاگرانه
و شاكيانه مى باشد كه چهره ظالم را به نيكى هويدا ساخته و عمل زشت او را به اين
طريق ، مورد انتقاد شديد و شكايت قرار مى دهد. در تاريخ نيز مى بينيم كه گريه حضرت
زهراعليهاالسّلام به عنوان حربه اى در نماياندن چهره سياه و كريه غاصبان خلافت به
كار افتاده و موجبات وحشت آنها را برانگيخته بود كه ناگزير به حضرت على عليه
السّلام مى گفتند كه ؛ ((به زهرا بگو يا شب گريه كند و
يا روز)). يا در حادثه جانگداز عاشورا مى بينيم كه امام
سجادعليه السّلام يست سال بعد از واقعه ، هنوز از اين حركت افشاگرانه دست نمى كشد و
به نوحه سرايى براى كشتگان كربلا مى پردازد و با بيدارگرى سعى در نقش بر آب ساختن
تبليغات سوء بنى اميه در اين زمينه مى نمايد.
حضرت امام (رحمة الله عليه ) درباره آثار سياسى اين حركت ها مى فرمايد:
((زنده نگه داشتن عاشورا يك مسئله بسيار مهم سياسى
عبادى است . عزادارى كردن براى شهيدى كه همه چيز را در راه اسلام داده است يك مسئله
سياسى است . يك مسئله اى است كه در پيشبرد انقلاب اثر بسزا دارد. ما از اين
اجتماعات استفاده مى كنيم . ما از اين الله اكبرها استفاده كرده ، آن الله اكبرها
را بايد حفظ بكنيم . بايد به اين مظاهر، شعائر و امورى كه در اسلام به آن سفارش شده
فكر كنيد كه اين ها يك مسئله سطحى نبوده است كه مى خواستند جمع بشوند و گريه كنند،
خير. ما ملت گريه سياسى هستيم . ما ملتى هستيم كه با همين اشك ها سيل جريان مى دهيم
و سدهايى كه در مقابل اسلام ايستاده است را خُرد مى كنيم ))(9)
.
علامه شهيد مرتضى مطهرى ؛ نيز در رابطه با فلسفه گريه بر امام حسين عليه السّلام ى
فرمايد:
((شهادت از نظر اسلام از جنبه فردى يعنى براى شخص شهيد
يك موفقيت است بلكه بزرگترين موفقيت و آرزوست . امام حسين فرمود جدم به من فرمود كه
تو درجه اى نزد خدا دارى كه جز با شهادت به آن درجه نايل نخواهى شد. پس شهادت امام
حسين براى خود او يك ارتقاست . عالى ترين حد تكامل است اگر مرگ به صورت شهادت باشد،
واقعاً يك موفقيت است براى شهيد. جشن و شادمانى است ؛ لذا سيد بن طاووس مى گويد
اگر نبود دستور عزادارى كه به ما رسيده است من روز شهادت ائمه را جشن مى گرفتم . از
اين جنبه ما به مسيحيت حق مى دهيم به نام شهادت مسيح كه مى پندارند شهيد شده ، براى
مسيح جشن بگيرند. اسلام هم در كمال صراحت ، شهادت را موفقيت مى داند نه چيز ديگر.
اما از نظر اسلام آن طرف سكه را هم بايد خواند. شهادت از نظر اجتماعى يعنى از آن
نظر كه به جامعه تعلق دارد نيز بايد سنجيد. عكس العملى كه جامعه در مورد شهيد نشان
مى دهد، صرفاً به خود شهيد تعلق ندارد يعنى صرفاً ناظر بر اين جهت نيست كه براى شخص
شهيد موفقيت و يا شكستى رخ داده است . رابطه شهيد با جامعه دو رابطه است ؛ يكى
رابطه اش با مردمى كه اگر زنده بود و باقى بود از وجودش بهره مند مى شدند و فعلاً
از فيض وجودش محروم مانده اند و ديگر رابطه اش با كسانى كه زمينه فساد و تباهى را
فراهم كرده اند. بديهى است كه از نظر پيروان شهيد كه از فيض بهره مندى از حيات او
بى بهره مانده اند، شهادت شهيد تاءثرآور است . آنكه بر شهادت شهيد اظهار تاءثر مى
كند در حقيقت به نوعى بر خود مى گريد و ناله مى كند اما از نظر زمينه اى كه به
شهادت شهيد در اين زمينه صورت مى گيرد، شهادت يك امر مطلوب است به علت وجود يك
جريان نامطلوب . از اين جهت مانند يك عمل جراحى موفقيت آميز است كه مطلوب است .
درسى كه از جنبه اجتماعى ، مردم بايد از شهادت شهيد بگيرند اين است كه اولاً
نگذارند آن چنان زمينه هايى پيدا شود و افراد جامعه از تبديل شدن به امثال آن جنايت
كاران خوددارى كنند. همچنان كه مى بينيم نام يزيد و ابن زياد و امثال آنها به صورتى
در آمده كه هر كس در مكتب عزادارى واقعى امام حسين تربيت شده باشد از كوچك ترين
تشبّه به آنها در عمل اِبا دارد. درس ديگرى كه بايد جامعه بگيرد اين است كه به هر
حال ، باز هم در جامعه زمينه هايى كه شهادت را ايجاب مى كند پيدا مى شود. از اين
نظر بايد عمل قهرمانانه شهيد، از اين جهت كه به او تعلق دارد و يك عمل آگاهانه و
انتخاب شده است و به او تحميل نشده است بازگو شود و احساسات مردم شكل و رنگ احساس
آن شهيد را بگيرد. اين جاست كه مى گوئيم گريه بر شهيد شركت در حماسه او، هماهنگى با
روح او و موافقت با نشاط او و حركت در موج اوست . اين جاست كه بايد ببينيم آيا جشن
و شادمانى و پايكوبى و احياناً هرزگى و شراب خوارى آن چنان كه در جشن هاى مذهبى
مسيحيان ديده مى شود هم شكلى و هم رنگى و هم احساسى مى آورد و يا گريه ؟ معمولاً
درباره گريه اشتباه مى كنند. خيال مى كنند گريه هميشه معلول نوعى درد و ناراحتى است
و خود گريه امرى نامطلوب است . راز بقاى امام حسين اين است كه نهضتش از طرفى منطقى
است و از ناحيه منطق حمايت مى شود و از طرف ديگر در عمق احساسات و عواطف راه يافته
است . ائمه اطهار كه به گريه بر امام حسين سخت توصيه كردند، حكيمانه ترين دستورها
را داده اند. اين گريه هاست كه نهضت امام حسين را در اعماق جان مردم فرو مى كند.
روشن است كه اگر مانند مسيحيان جشن مى گرفتند، نهضت امام حسين به انحراف كشيده مى
شد. شايد بدين جهت بزرگان دين دستور عزادارى و گريه داده اند))(10)
.
ب ) عزادارى در سيره معصومين عليهم
السّلام
تا اين جا به بحث در رابطه با فلسفه و ارزش عزادارى براى سالار شهيدان و مصائب اهل
بيت عليهم السّلام پرداختيم . حال ببينيم كه ائمه معصومين عليهم السّلام خود چگونه
به برگزارى سوگوارى و اشاعه اين فرهنگ به صورت عملى پرداخته اند كه به گوشه هايى از
آن اشاره مى نماييم تا الگوى رفتارى و سرمشقى براى همه شيفتگان خاندان عصمت و طهارت
بوده و درسى آموزنده براى همگى ما باشد.
امام سجادعليه السّلام
همان طور كه مى دانيد ايشان در ماجراى كربلا حضور داشتند اما به دليل بيمارى و
كسالتى كه به اذن خدا بر ايشان عارض شده بود، به جنگ نرفته و وجود نازنين حضرت از
خطرات در امان ماند و به عنوان يادگار و پيام آور عاشورا و اسارت اهل بيت عليهم
السّلام از بند خطرات مصون ماندند. اما حضرت با همان حالت بيمار نيز از پا ننشستند
و صداى استغاثه پدر بزرگوار خود را كه شنيدند، سعى در شتافتن به يارى ايشان داشتند.
در تاريخ آمده كه حال حضرت به قدرى وخيم بود كه حتى توانايى حمايل كردن شمشير را هم
نداشتند و حضرت زينب عليهاالسّلام مانع از رفتن ايشان به ميدان جنگ شدند و به سان
پروانه اى گرد شمع على بن حسين عليه السّلام مى گشتند و از جان ايشان محافظت مى
كردند.
حضرت آن قدر از خوف خدا و تاءثر از شهادت پدر و برادران بزرگوارشان گريه نموده كه
به مقام يكى از ((بكائون ))(11)
عالم رسيده بودند. به قدرى كه سجاده حضرت خيس از اشك دُردانه ايشان مى شد. ايشان با
اين كار سعى در افشاء و اطلاع رسانى حركت فجيع بنى اميه و يزيد ملعون داشتند به
طورى كه هرگاه چشم حضرت به آب مى افتاد، گريه مى كردند. چنانچه امام صادق عليه
السّلام ر مورد ايشان فرمودند:
((على بن حسين بيست سال گريه كرد به طورى كه هرگاه در
جلوى آن حضرت غذايى گذاشته مى شد مى گريست ))(12)
.
روزى يكى از خدمتكاران حضرت ، غذا براى ايشان فراهم كرد. حضرت مثل هميشه با مشاهده
آب و غذا شروع به گريه نمودند. خدمتكار حضرت عرضه داشت :
((يا بن رسول الله ! آيا هنوز وقت پايان اندوه شما نشده
است ؟)) حضرت فرمودند:
((واى بر تو! يعقوب دوازده فرزند داشت و وقتى يكى از
آنها (يوسف ) را مدتى نديد آن قدر در فراق او گريست كه بينايى چشمانش را از دست داد
و اين در حالى بود كه او مى دانست فرزندش زنده است . من چطور گريه نكنم در حالى كه
هفده تن از اهل بيتم را در يك روز جلوى چشمان خودم سر بريدند))(13)
.
و در فرمايشى ديگر گفتند:
(( كَيف لا اَبكِى وَ قَد مُنِعَ اَبِى مِن
المَاءِ كَانَ مُطلَقَاً لِلسَّبَاعِ وَ الوُحُوشِ؛))
چطور گريه نكنم در حالى كه پدرم را از آبى منع كردند كه براى تمام درندگان و
حيوانات وحشى آزاد بود؟))(14)
.
از اين نمونه ها در زندگى يادگار حضرت حسين عليه السّلام بسيار يافت مى شود كه حتى
بعضى اوقات ، موجبات پريشانى و نگرانى اطرافيان را فراهم مى ساخت . روزى خدمتكار
حضرت به ايشان عرض كرد: ((به فدايت اى پسر رسول خدا!
ترس اين را دارم كه عاقبت با استمرار گريه تلف شويد!))
حضرت در جوابش فرمود:
((در پيشگاه خداوند اندوه دارم و چيزى را مى دانم كه تو
نمى دانى . هرگاه جريان شهادت فرزندان فاطمه را به ياد مى آورم ، بغض به قدرى گلويم
را مى فشارد كه نزديك است بگيرد)).
ايشان با فرا رسيدن ماه رمضان و تشنگى و گرسنگى بسيار از واقعه كربلا ياد كرده و
مدام مى فرمودند: ((واكربلا! واكربلا!))
و مى گفتند: ((پسر رسول خدا كشته شد در حالى كه تشنه
بود)). اين را مى گفتند و اشك مى ريختند تا جايى كه
لباس شان خيس مى شد(15)
.
امام باقرعليه السّلام
يكى ديگر از باقى مانده هاى كربلاى عطش ، حضرت باقرعليه السّلام بودند. ايشان به
پايه ريزى و ترويج فرهنگ عزادارى مبادرت ورزيدند و در واقع اولين كسى بودند كه
مجالس عزادارى اهل بيت عليهم السّلام را تاءسيس كردند. اما وجود خفقان و جوّ بسته
سياسى در پايان دوره اموى ، اجازه كار به حضرت نمى داد و ايشان به طور مخفيانه به
برگزارى اين گونه محافل مى پرداختند. ايشان از شعراى معروفى مانند
((كميت بن زيد اسدى )) دعوت به مديحه سرايى
نموده و در مصائب آل الله اشك مى ريختند.
در يكى از اين مجالس وقتى كميت به اين بيت از شعرش رسيد؛
(( و قتيل بالطف غودر منهم بين غوغا امته و
طعام ))
حضرت با شدت و زارى گريه نمودند و در پايان به كميت فرمودند:
((اگر سرمايه اى داشتيم در پاداش اين شعر به تو مى
بخشيديم اما جزاى تو همان دعايى است كه رسول خدا در حق حسان بن ثابت فرمودند كه
همواره به خاطر دفاع از ما اهل بيت مورد تاءييد روح القدس (جبرئيل ) خواهى بود))(16)
.
همچنين حضرت ضمن برپايى اين مجالس به خطدهى و جهت دادن آن نيز مى پرداختند. ايشان
به ((مالك جهنى )) مى
فرمايد:
((در روز عاشورا براى امام حسين مجلس به پا داريد و بر
مصائب آن حضرت ، همراه با خانواده بگرييد و جزع و ناراحتى خويش را ابراز نماييد.
وقتى همديگر را مى بينيد بر آن حضرت گريه كنيد و يكديگر را تعزيت دهيد و بگوييد:((
اَعظَمَ اللّهُ اُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالحُسينِ وَ جَعَلَنَا وَ اِيَّاكُم مِنَ
الطَّالِبِينَ بِثَارِهِ مَعَ وَلِيهِ الاِمَام المَهدِى مِن آلِ مُحمّد صَلَى
اللّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم .))
هركس اين عمل را انجام دهد ثواب دو هزار حج و عمره و جهاد در ركاب رسول خدا و
امامان را ضمانت مى كنم ))(17)
.
و نيز فرمودند:
((كسى كه دور از كربلاست به قصد زيارت ، كافى است به
سوى كربلا اشاره نمايد و سلام فرستد و لعن و نفرين بر قاتلان شهداى كربلا گويد، آن
گاه دو ركعت نماز بخواند. بايد اين اعمال مقدارى مانده به ظهر انجام شود و پس از آن
اهل خانه اش را جمع كند و مجلس عزا برپا نمايد و بر آن حضرت همگى بگريند))(18)
.
امام صادق عليه السّلام
در زمان حضرت صادق عليه السّلام به دليل مسائل سياسى حاكم بر جامعه ، مجالس حالتى
علنى تر به خود مى گيرند. ايشان نيز چون پدر و جد بزرگوارشان حضرت سجادعليه السّلام
هميشه متاءثر جريان كربلا بودند و مى فرمودند: ((حسين
مايه اندوه و گريه هر مؤ منى است )) و هرگز ديده نشد كه
نام اباعبدالله عليه السّلام بر ايشان برده شود و ايشان در تمام طول آن روز خنده بر
لب شان مشاهده گردد.
((معاوية بن وهب )) از
ياران امام صادق عليه السّلام مى گويد:
((روز عاشورايى بود كه خدمت مولايم رسيدم . آن حضرت در
محراب مشغول عبادت بودند. منتظر شدم تا عبادت شان تمام شود. سجده حضرت بسيار طولانى
بود و در حال سجده گريه مى كردند و مشغول راز و نياز بوده و براى خود، برادران و
زائران امام حسين طلب آمرزش مى نمودند. بعد از مدتى كه عبادت شان تمام شد به من
فرمودند: پسر وهب ! حسين را از راه دور و نزديك زيارت كن ، اندوه و حزن خود را
تجديد كرده و زياد گريه بنما. آن گاه خود بسيار گريستند، به گونه اى كه قطرات اشك
محاسن زيباى شان را فرا گرفت و آن روز را تا پايان اندوهگين بودند))(19)
.
((زيد شحام )) مى گويد:
((به همراه تعدادى از اهل كوفه خدمت امام صادق بوديم .
يكى از شعراى عرب به نام
((جعفر بن عفّان )) وارد
مجلس شد. آن حضرت او را مورد احترام قرار داده و در نزديك خود نشاندند. آنگاه به او
فرمودند: اى جعفر! به من گفته اند كه تو اشعار نيكى درباره حسين سروده اى ، اشعار
خود را بخوان . او نيز اطاعت كرده و شروع به خواندن نمود، در حالى كه اشك همه
سرازير بود و محاسن امام خيس شده بود. سپس فرمودند: اى جعفر! فرشتگان الهى حضور
دارند و صداى تو را شنيدند و همچنان كه ما گريه كرديم آنها نيز گريستند بلكه آنها
بيشتر. خداوند در اين ساعت ، براى تو بهشت را واجب كرده و تو را ببخشد))(20)
.
و نقل كرده اند كه ((ابو هارون ))
كه مردى نابينا و شاعر توانايى بود روزى خدمت امام صادق عليه السّلام رسيد. حضرت
فرمود: ((ابو هارون ! از آن اشعارى كه در مرثيه جدم
سروده اى براى ما بخوان )) و فرمود: ((بگوييد
زن ها هم پشت پرده بيايند و فيض ببرند)). ابو هارون مى
گويد:
((من شروع كردم به خواندن . مولايم فرمود: اين طور نه !
همان گونه كه براى مردم مى خوانى بخوان ! همان گونه كه نزد قبر جدم مى خوانى . و من
شعرم را شروع كردم ؛((
اُمرُرْ عَلَى جَدَثِ الحُسَينِ فَقُلِْلاَعْظُمِهِ الزَّكِيَّة
))
اى باد صبا! گذر كن بر قبر حسين و پيغام دوستان و عاشقان او را برسان ،
اى باد صبا! پيام ما را به استخوان هاى شكسته مقدس حسين برسان ،
بگو اى استخوان ها! شما هميشه با اشك دوستان حسين سيراب هستيد،
اين اشك ها مى ريزند و او را سيراب مى كنند. اگر در آن روز، آب را از شما منع و
حسين را با لب تشنه شهيد كردند، اين شيعيان اشك خود را نثار شما مى كنند،
اى باد صبا! اگر از جسد اين عزيزان گذر كردى ، تنها به رساندن پيام قناعت نكن بلكه
آنجا بسيار توقف كن و مصائب حسين را در خاطرت بياور و اشك بريز، مانند مادرى كه بر
تنها فرزند خود مى گريد. گريه كن بر آن انسان پاك ، فرزند پاك ، از مادر پاك .
و همين پنج مصراع را بيشتر نخوانده بودم كه غوغايى از شيون و گريه بلند شد. اشك از
چشمان مبارك حضرت جارى بود و شانه هاى شان به شدت مى لرزيد))(21)
.