مبانى نظرى تزكيه

محمد شجاعى

- ۴ -


3. چه مى‏توانيم باشيم يا با كنار زدن پرده‏ها چه مى‏شويم

خروج از حجب ظلمانى

از مجموع مطالب گذشته به اين نتيجه مى‏رسيم كه اولين مسئله لازم در سلوك الى الله و در سفر به سوى حق، كنار زدن حجابهاى ظلمانى و خروج از اين حجابهاست. سالك الى الله در مرحله اول با حجب ظلمانى مواجه بوده و آنها را مانع و حاجب بين خود و بين وجه حق مى‏بيند و متوجه اين امر مى‏گردد كه بايد حركت و سير خود را با كنار زدن اين حجابها، و با خروج از قيد و بند آنها شروع كند .

به طورى كه قبلاً اشاره كرديم، مشكل اساسى و حاجب اصلى از شهود وجه الله و از وصول به مقام قرب و جوار حق، همان حجب ظلمانى است. اين حجابهاى ظلمانى است كه انسان را در اسفل السافلين قرار داده و او را از شهود وجه الله و از نظر به وجه او محروم مى‏گرداند و نه تنها از شهود وجه الله، بلكه از نيل به حقايق توحيد و حقايق اسماء و تجليات آنها، و نيز، از نيل به اسرار معاد و حشر، و در يك جمله، از نيل به اسرار وجود و هستى، محروم نموده و از همه آنها باز مى‏دارند و موجب خسران و هلاكت مى‏گردد. بنابراين، اولين مسئله لازم در سلوك الى الله، خروج از حجب ظلمانى است .

حجب ظلمانى

حجب ظلمانى عبارت است از حجاب تعلق به بدن مادى، حجاب كفر و شرك و عناد با حق و آيات حق، حجاب عقايد و افكار باطل و ناصحيح، حجاب اخلاق و اوصاف رذيله، حجاب عادات، حجاب اوهام و تخيلات، حجاب تعلق و اسارت به مظاهر مادى وآنچه غير حضرت حق است، و حجاب... و در يك عبارت كوتاه، هر خصوصيت و هر رنگى كه عارض روح انسان گشته و روح را به سوى غير خداى متعال سوق داده و در جهت غير او، و در جهت دورى از او و فرار از او قرار مى‏دهد، حجابى است از حجب ظلمانى، و حجابهايى كه ذكر كرديم و آنها كه ذكر نكرديم، همه و همه به همين نحو است. يعنى هر كدام از آنها خصوصيت و رنگ به خصوصى است كه عينيت دارد و عارض روح انسان مى‏گردد و روح را به سوى غير خداى متعال سوق داده و در جهت غير او، و در جهت دور شدن و فرار از او قرار مى‏دهد. البته هر كدام به نحوى حاجب است، مثلا، تعلق روح به بدن مادى، حجاب به خصوصى است كه با حجابهاى ظلمانى ديگر، فرق مى‏كند و به نحو خاصى روح را در جهت دور شدن از خداى متعال قرار داده و حاجب بين روح و خداى متعال مى‏گردد. كفر و شرك و عناد با حق، هر يك از آنها حجاب مخصوص بوده و هر يك به نحوى روح انسان را در جهت دور شدن از خداى متعال قرار مى‏دهد و حاجب بين روح و بين خداى متعال مى‏گردد. عقايد و افكار باطل و ناصحيح هم هر كدام به جاى خود، حجابى است به شكل خاص و هر يك به صورت مخصوصى روح انسان را در جهت غير حق قرار داده و حاجب از حق مى‏باشد. ماهيت و واقعيت عينى هر يك از اين حجابهاى ظلمانى، ماهيت و واقعيت عينى به خصوصى بوده و حجاب بودن و حاجب بودن هر كدام نيز شكل خاصى دارد. به طورى كه ماهيت اين حجابها با يكديگر فرق داشته و حجاب بودن و حاجب بودن هر كدام هم شكل به خصوصى دارد، همان طور كنار زدن هر حجابى از حجب ظلمانى و نجات يافتن و خارج شدن از هر كدام نيز نحوه خاصى داشته و از طريق مخصوصى بايد انجام بگيرد. اين چنين نيست كه همه حجابهاى ظلمانى ماهيت واحد و واقعيت عينى واحد داشته باشند و حاجب بودن همه آنها هم شكل واحدى داشته و كنار زدن همه آنها نيز از طريق واحدى انجام بگيرد. با توجه بر واقعيتهاى عينى بودن حجب ظلمانى، هر يك از آنها واقعيت عينى به خصوصى بوده و هر يك از آنها رنگ خاصى است در روح انسان كه حاجب بين روح و بين حضرت حق است و هر يك از آنها را بايد از طريق مخصوصى كنار زد. لذا به يك توضيح اجمالى در اين باب پرداخته و دقت بيشتر در جزئيات را به عهده اهل دقت مى‏گذاريم.

حجاب بدن و خروج از آن

حجاب تعلق به بدن و يا حجاب بدن كه از حجب ظلمانى است با انصراف روح از بدن و توجه به حضرت حق و ملكوت اعلى، و با انجذاب روح به موطن اصلى و اعراض از عالم ماده و ماديات، و با مجاهدتها و تحصيل انقطاع الى الله، از ميان برداشته مى‏شود و كنار مى‏رود . [7] روح با انصراف از بدن و توجه به ملكوت اعلى از حجاب بدن رها شده و نجات مى‏يابد و ديگر در حجاب بدن، محبوس نيست اگر چه به ظاهر با بدن بوده و به مقتضاى سنن حاكم در خلقت، چاره‏اى جز بودن با بدن و تعلق صورى به آن، نداشته باشد و اگر چه به حكم مشيت حق، همچون اسير به زنجير كشيده، در قيد و بند بدن باشد تا وقتى كه خدا خواهد. حضرت مولى الموحدين على بن ابى طالب صلوات الله و سلامه عليه در خطبه 184 نهج البلاغه كه به خطبه همام، معروف است و در آن به خصوصيات وجودى بندگان خدا اشاره مى‏كند، در اين زمينه چنين مى‏فرمايد: «ولو لا الاجل الذى كتب الله عليهم لم تستقر أرواحهم فى أجسادهم طرفة عين شوقا الى الثواب و خوفا من العقاب»يعنى (و اگر نبود اجل و مدت تعيين شده‏اى كه خداى متعال براى آنها در دنيا كتابت نموده و معين فرموده، از شوق ثواب و لقاء و از ترس عقاب و دورى، جانهاى آنان در بدنهايشان به اندازه چشم برهم زدن، قرار نمى‏گرفت) وقتى روح از حجاب بدن بيرون آمد، بودن آن با بدن، غير بودن با بدن و در بدن است كه براى ارواح محجوب هست. ارواح محجوب به حجاب بدن، محبوس در حجاب بدن هستند و روح نجات يافته از حجاب بدن، آزاد از حبس بدن بوده و بدن در خدمت آن .

مولوى در دفتر اول مثنوى مى‏گويد:

شاه جان مرجسم را ويران كند   بعد ويرانيش آبادان كند
اى خنك جانى كه بهر عشق و حال   بذل كرد او خان و مال و ملك و مال
كرد ويران خانه بهر گنج زر   وز همان گنجش كند معمورتر
آب ببريد و جو را پاك كرد   بعد از آن در جو روان كرد آبخورد
پوست را بشكافت پيكان را كشيد   پوست تازه بعد از آنش بردميد
قلعه ويران كرد و از كافر ستد   بعد از آن بر ساختش صد برج و سدّ

حجاب بدن، يعنى حجابى كه از جهت تعلق روح به بدن و اسارت آن در قيد و بند بدن، عارض مى‏گردد، چهره روح را دگرگون نموده و پر و بال آن را مى‏شكند و كاملا موجب تغيير چهره آن مى‏شود. ظلمتها و تيرگيها و محدوديتهايى كه از جهت اين تعلق و اسارت، عايد روح مى‏گردند و حجاب بدن را تشكيل مى‏دهند، چيزى نيست كه با گفتن و نوشتن و با تعلق و تفكر، آن چنان كه هست، معلوم و مفهوم بشود، كسى كه موفق به كنار زدن حجاب بدن شده و خود را ازآن رها كرده است مى‏داند و مى‏فهمد كه اين حجاب، چه بوده و چه اندازه او را محدود مى‏نموده و حقيقت او را تغيير مى‏داده است؟ كسى كه بر اثر عنايات الهى و بر اثر مجاهدتها از حجاب بدن رها شده و آزاد گرديده، در عين حال كه با همين بدن مادى است و به ظاهر همانند ديگران بوده و روح او تعلق به بدن دارد، با اين همه، در باطن امر به لحاظ رها شدن از حجاب بدن با ديگران فرق داشته و از قيد و بندى كه ارواح ديگران را به زنجير مى‏كشد و محدود مى‏گرداند، آزاد است. ظاهر چنين كسى همانند ظاهر ديگران است، اما باطن و حقيقت او با ديگران فاصله بسيار زياد و فوق تصور دارد.

كار پاكان را قياس از خود مگير   گرچه ماند در نوشتن شير شير
جمله عالم زين سبب گمراه شد   كم كسى ز ابدال حق آگاه شد [8]

بنابراين، حجاب بدن، حجاب خاصى است كه حاجب بودن آن نيز نحوه به خصوصى داشته و كنار زدن آن هم طريق معينى دارد. تذكر اين نكته لازم است كه گرچه حجاب بدن را قبل از حجابهاى ظلمانى ديگر ذكر كرديم ولى خروج از آن بعد از خروج از همه حجابهاى ظلمانى تحقق مى‏يابد و سالك الى الله بعد از نجات يافتن ازآنها از حجاب بدن نجات مى‏يابد .

حجاب كفر و خروج از آن

حجاب كفر به حق و آيات حق، حجاب ديگرى است كه حاجب بين انسان و بين حضرت حق است و حجاب بودن و حاجب بودن آن به شكل ديگرى مى‏باشد، كما اينكه، كنار زدن اين حجاب و نجات يافتن از آن از طريق ديگرى بايد انجام بگيرد كه عبارت است از تفكر وحركت عقلى به سوى حق و آيات حق و رسيدن و ايمان آوردن و قبول كردن و خاضع شدن در برابر حق و آيات او،. به عبارت ديگر، كفر به حق و آيات حق، خصوصيتى است در روح كافر و رنگ به خصوصى است در روح وى كه عينيت دارد، عينيتى به تناسب خود و به تناسب روح .اين خصوصيت و اين رنگ، به جاى خود براى روح يك نوع حجاب است كه حاجب بين آن و بين حق و آيات حق مى‏گردد. با تفكر و حركت عقلى و رسيدن و ايمان آوردن به حق و آيات او، اين خصوصيت و اين رنگ كه كفر مى‏ناميم و يك نوع حجاب است، بر طرف شده و كنار مى‏رود و رهايى از اين حجاب ظلمانى تحقق مى‏يابد.

قرآن كريم باارائه آيات ، بيان امثال، نشان دادن راه و روش تفكر و تعقل، تبيين طرق مختلف حركت فكرى و عقلى، انسانها را دعوت به تفكر و تعقل نموده و روى آن تأكيد مى‏كند تا انسانها با حركت فكرى و عقلى، نايل به حق و آيات حق گشته و ايمان بياورند و از حجاب كفر كه از جمله حجب ظلمانى است خارج شده و نجات يابند.

حجاب شرك و خروج از آن

حجاب شرك نيز حجاب ديگرى است از حجب ظلمانى و خصوصيت و رنگ به خصوصى است براى روح، و براى خود واقعيت عينى متناسب خود و متناسب با روح دارد و داراى مراتب هم هست. واقعيت عينى آن غير از واقعيت عينى حجابهاى ديگر است و حاجب بودن آن از حضرت حق نيز نحوه خاصى دارد و كنار زدن اين حجاب و رها شدن و بيرون آمدن از آن هم بايد از طريق به خصوصى انجام بگيرد. طريق نجات يافتن از حجاب شرك در مراتب مختلف آن، مجاهدات علمى و عملى است. با مجاهدتهاى علمى و عملى، يعنى با تفكر و بررسى نشانه‏هاى توحيد، و با حركت عبودى واخلاص در عبادت، بايد مراتب حجاب شرك جلى و خفى را كنار زد و از آنها نجات يافت. با كنار زدن حجاب شرك در مراتب مختلف، و با نيل به توحيد، حجابى از حجب ظلمانى كنار زده مى‏شود و ظلمتى از ظلمت‏هاى حاجب، برطرف مى‏گردد.

حجاب عناد و خروج از آن

حجاب عناد با حق و آيات حق، حجاب ديگرى از حجب ظلمانى، و خصوصيت و رنگ به خصوصى در روح است و براى خود عينيتى دارد كه متناسب خود و متناسب با روح است. واقعيت عينى آن نيز غير از واقعيت عينى حجابهاى ظلمانى ديگر بوده و حاجب بودن آن از حضرت حق هم به شكل خاصى مى‏باشد و خروج از اين حجاب هم از طريق مخصوص به آن انجام مى‏گيرد كه عبارت است از انقياد و خصوع در برابر حق و آيات حق. قرآن كريم به منظور بيرون آوردن انسانها از اين حجاب ظلمانى، از عناد و لجاجت جاهلانه تحذير نموده و به خضوع در مقابل حق و آيات حق با زبانهاى مختلف و لحنهاى متنوع، دعوت كرده و روى آن تأكيد مى‏فرمايد. قرآن مى‏گويد، حق و آيات حق را بشناسيد و بعد از اينكه شناختيد، خاضع باشيد. از اين نكته هم نبايد غفلت داشته باشيم كه حجاب عناد نيز مراتب دارد.

حجاب عقايد و افكار باطل و خروج از آن

حجاب عقايد و افكار باطل و ناصحيح، حجاب ديگرى از حجب ظلمانى است هر عقيده و هر فكر باطن به جاى خود، حجابى از حجابهاى ظلمانى بوده و رنگ به خصوصى در روح است و عينيتى براى خود دارد كه متناسب خود و متناسب با روح است و به نحو خاصى حاجب از حضرت حق مى‏باشد. خروج از حجاب عقيده باطل و فكر باطل با تعقل و تفكر صحيح و با اجتناب از تعصب جاهلانه و تقليد كور كورانه، تحقق مى‏يابد. قرآن كريم در اينجا هم براى بيرون آوردن انسانها از حجاب عقايد باطله و افكار ناصحيح، از تعصب و تقليد جاهلانه نهى نموده و به تعقل و تفكر آزاد دعوت مى‏فرمايد. قرآن مى‏گويد، تعصب و تقليد را كنار بگذاريد و عقل و فكر خود را صادقانه به راه اندازيد تا از هر عقيده و فكر باطل رها شويد. [9]

حجاب اخلاق و اوصاف رذيله و خروج ازآن

حجاب اخلاق و اوصاف رذيله، حجاب يا حجابهاى ديگرى است از حجب ظلمانى. هر خلق بدو هر صفت بد به جاى خود، حجابى از حجب ظلمانى بوده و رنگ به خصوص و خصوصيتى است در روح كه عينيت دارد، عينيتى به تناسب خود و به تناسب روح. هر يك به نحو خاصى حاجب از حضرت حق است. خروج از حجاب هر خلق بد و هر صفت بد ونجات يافتن از آن، با مجاهدتها و مراقبتهاى پى‏گير انجام مى‏گيرد.

مولوى در دفتر دوم مثنوى مى‏گويد:

طيبات از بهر كه للطيبين   خوب خوبى را كند جذب از يقين
در هر آن چيزى كه تو ناظر شوى‏   مى‏كند با جنس سير اى معنوى
در جهان هر چيز چيزى جذب كرد   گرم را گرمى كشيد و سرد سرد
قسم باطل باطلان را مى‏كشد   باقى آنرا مى‏كشند اهل رشد
ناريان مر ناريان را جاذبند   نوريان مرنوريان را طالبند
صاف را هم صافيان طالب شوند   درد را هم تيرگان جاذب بوند

قرآن كريم با بيان اخلاق و اوصاف بد، و با تحذير از آنها و دعوت به مجاهدت، و با ارائه اخلاق فاضله و اوصاف كريمه، مى‏خواهد انسانها را از حجاب و حجابهاى ظلمانى اخلاق و اوصاف رذيله نجات داده و بيرون بياورد. [10]

حجاب عادات و خروج از آن

حجاب عادات نيز از جمله حجب ظلمانى است. هر عادت و هر اسارتى به جاى خود، حجابى از حجابهاى ظلمانى بوده و رنگ به خصوص و خصوصيتى است در روح كه به تناسب خود، عينيت دارد. هر عادت و هر اسارتى به نحو خاصى حاجب از حضرت حق مى‏باشد. رها شدن و نجات يافتن از حجاب هر كدام از عادات نيز با مجاهدتها و مراقبتهاى مخصوص و پى‏گير تحقق مى‏يابد. قرآن كريم براى نجات دادن انسانها از حجاب عادات به مجاهدتها و مراقبتها دعوت نموده، و با روشهاى به خصوصى فكر و حركت انسانها را در جهتى قرار مى‏دهد كه در نتيجه آن از حجاب هر عادت و اسارتى رها مى‏شوند و حجاب عادات و كنار مى‏زنند و آزاد مى‏گردند. [11]

حجاب اوهام و تخيلات و خروج از آن

حجاب اوهام و تخيلات، حجاب و يا حجابهاى ديگرى از حجب ظلمانى است كه به تناسب خود، داراى عينيتها، خصوصيتها، و رنگهايى هستند كه عارض بر روح گشته و به نحوخاصى حاجب آن از حضرت حق مى‏باشند و فاصله بين انسان وبين حق مى‏گردند. تكاثر و تفاخر و مباهات، كبر و غرور و جاه‏طلبى و شهرت‏طلبى، و نظاير اينها از اوهام و تخيلات، حجابهايى هستند كه هر كدام به شكل خاصى حاجب از حضرت حق بوده و فاصله بين انسان و بين حق گشته و روح را به قيد و بند مخصوص كشيده ومحجوب مى‏كند. هر كدام از اينها و از اشباه اينها، خصوصيتى است در روح، و رنگى است در آن، و حجاب و قيد نامرئى است بر آن .

مولوى در دفتر اول مثنوى مى‏گويد:

كرد حق ناموس را صد من حديد   اى بسا به بند ناپديد
كبر و كفر آنسان ببست آنراه را   كو نيارد كرد ظاهر آه را
گفت اغلالا فهم به مقمحون   نيست آن اغلال ما را از برون
خلفهم سداً فأغشيناهم   مى‏نبيند بند را پيش و پس او
رنگ صحرا دارد آن سدى كه خاست   او نمى‏داند كه آن سد قضاست
شاهد تو سد روى شاهدست   مرشد تو سد گفت مرشد است
اى بسا كفار را سوداى دين   بندشان ناموس و كبر و آن اين
بند پنهان ليك از آهن بتر   بند آهن را كند پاره تبر
بند آهن را توان كردن جدا   بند غيبى را نداند كس دوا

حجاب و يا حجابهاى اوهام و تخيلات، داراى ابعاد و مراتب متعددى است. بعضى از آنها تا حدودى واضح و روشن، مى‏باشد و برخى بسيار دقيق و رقيق است. سراب را حقيقت پنداشتن، و سايه را اصل دانستن، و تابش را واقعيت ديدن، از جمله اوهام دقيق و تخيلات رقيق مى‏باشد كه حجاب روح است يعنى موجودات دنيوى و مظاهر مادى را ديدن، و آنها را حقايق پنداشتن و واقعيت دانستن، و سپس آنها را مطلوب و مقصود خود به حساب آوردن، از جمله اوهام و تخيلات دقيق و رقيقى مى‏باشد كه عارض روح است و حاجب از حق و وجه حق. كسى كه به مظاهر مادى نظر مى‏اندازد و آنها را كه سراب‏ها و سايه‏ها و تابشها هستند، حقيقت‏ها و واقعيت‏هاى مستقل و ثابت و اصيل مى‏بيند و سپس آنها را مطلوب خود مى‏يابد و دل بدانها مى‏دهد، در حجابهايى از اوهام و تخيلات قرار گرفته و طبعاً محجوب خواهد بود؛ و همين اوهام و تخيلات او حاجب از حضرت حق خواهد شد.

مولوى در دفتر اول مثنوى در اين زمينه مى‏گويد:

مرغ بر بالا پران و سايه‏اش   ميدود بر خاك و پران مرغ وش
ابلهى صياد آن سايه شود   ميدود چندانكه بى‏مايه شود
بى خبركآن عكس آنمرغ هواست   بى خبر كه اصل آن سايه كجاست
تير اندازد بسوى سايه او   تركشش خالى شود در جستجو
تركش عمرش تهى شد عمر رفت   از دويدن در شكار سايه تفت

نجات يافتن و بيرون آمدن از حجاب اوهام و تخيلات در ابعاد و مراتب مختلف آن نيز از طريق مخصوصى انجام مى‏پذيرد. با مجاهدات علمى و عملى خاصى مى‏توان از اين حجاب يا حجابها نجات يافت. بايد با مجاهدتهاى علمى و با تفكر و تدبر در اوهام و تخيلات و چگونگى آنها، به ماهيت آنها پى برد و آنها را از حقايق، و حقايق را از آنها تميز داد و سپس با مجاهدتهاى عملى خود را از اوهام و تخيلات رها ساخت و از حجاب آنها بيرون آورد .

قرآن كريم با صراحتها و اشارتهاى مختلف، چگونگى اوهام و تخيلات و ماهيت آنها را در ابعاد و مراتب متنوع، بيان مى‏كند تا انسانها اوهام و تخيلات را بشناسند و آنها را از حقايق، و حقايق را از آنها تميز بدهند و سپس با راه و روشى كه قرآن كريم ارائه مى‏دهد به سوى حقايق متوجه گشته و خود را از اوهام و از تخيلات رها نموده و از حجاب آنها نجات دهند.

حجاب تعلقات و خروج از آن

از جمله حجب ظلمانى، حجاب يا حجابهاى تعلقات است. تعلق به مظاهر دنيوى و وابستگى به آنها، و به يك تعبير جامع، تعلق به اغيار و به آنچه غير حضرت حق است. حجاب تعلقات، حجابى است از حجب ظلمانى ورنگ و خصوصيتى است در روح كه به تناسب خود و به تناسب روح انسان، عينيت دارد و غير از حجابهاى ديگر است و به نحو خاصى حاجب از حق و وجه حق است. خارج شدن از اين حجاب ظلمانى و كنار زدن آن نيز براى خود راه به خصوصى دارد. راه خروج از اين حجاب، جهاد با نفس و جهاد اكبر است. با مجاهدات پى‏گير عملى، و با مخالفت با نفس و هواى آن و مراقبت بر اين مخالفت و صبر و استقامت در اين مخالفت، اين حجاب ظلمانى كنار مى‏رود و انسان ازآن رها مى‏شود. دامنه اين حجاب ظلمانى بسيار وسيع و ابعاد گسترده و مراتب آن بسيار زياد و تعداد آن نامعلوم و بيش از آن است كه شمرده شود. با فكر كردن و تصور كردن، و با گفتن و با نوشتن ونظاير اينها نمى‏شود به ابعاد و مراتب و تعداد حجاب تعلقات پى برد .

در مقام عمل و در مقام سير و حركت جدى و صادقانه معلوم مى‏شود كه حجاب تعلقات چه بوده و چه هست و ابعاد و مراتب آن چيست و چگونه است و تعداد آن چه اندازه و چقدر است؟ كسى كه به مقام عمل نيامده و صادقانه قدم در راه سلوك نگذاشته است، نمى‏تواند بفهمد و تصور بكند كه در وجود او و در دل و قلب او چه تعلقها و اسارتهايى هست، و نمى‏تواند به ابعاد و مراتب و تعداد تعلقهاى موجود در قلب خود و حاكم بر خود، پى ببرد.

آنچه در مقام بيان لفظى مى‏توان گفت اين است كه، تعلق به غير حق، حجاب حاجب از حق است و تعلق به هر غيرى از اغيار، حجابى است به جاى خود. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.

صد هزاران دام ودانه است اى خدا   ما چو مرغان حريص بينوا
دمبدم پابسته دام نويم   هر يكى گر باز و سيمرغى شويم
ميرهانى هر دمى ما را و باز   سوى دامى مى‏رويم اى بى‏نياز
ما در اين انبار گندم مى‏كنيم‏   گندم جع آمده گُم مى‏كنيم
مى‏نينديشيم آخر ما بهوش   كاين خلل در گندمست از مكروموش
موش تا انبار ما حفره زده است   وز فنش انبار ما ويران شدست
اول ايجان دفع شر موش كن   و آنكه اندرجمع گندم جوش كن
بشنو از اخبار آن صدر صدور   لا صلوة تم الا بالحضور
گرنه موشى دزد در انبار ماست   گندم اعمال چلساله كجاست
ريزه ريزه صدق هر روزه چرا   جمع مى‏نايد در اين انبار ما [12]

قرآن كريم در آيات زياد با لحنهاى متنوع و با صراحتها و اشارتهاى گوناگون، موضوع تعلق به اغيار را مطرح نموده و ازآن نهى فرموده و مى‏خواهد انسانها را از اين حجاب بسيار خطرناك و هلاكت آور نجات داده و از ظلمات تعلقات در ابعاد مختلف، رهايى بخشد. قرآن كريم به منظور بيرون آوردن انسانها از حجب ظلمانى تعلقات، جهاد با نفس و مخالفت با هواهاى نفسانى را به آنان توصيه و روى آن تأكيد مى‏كند و براى اينكه در ميدان جهاد با نفس كه جهاد اكبر است موفق باشند، به صبر واستقامت و استعانت از حضرت حق، دعوت مى‏فرمايد.

گرچه حجاب تعلقات آن چنان كه بايد، در اذهان عامه مردم مطرح نيست. ولى قرآن كريم اهميت زيادى براى آن قائل شده است. در بسيارى از آيات ،چه با صراحت و چه با اشارت، به مسئله تعلقات و وابستگيها و اسارتها پرداخته و آنها را حجاب بين انسان و بين خداى متعال مى‏داند. در نظر عامه مردم، تعلق به مباحات و علاقه داشتن به حلال و مباح و به آنچه حرمت ندارد، بى اشكال بوده و ضررى از اين قبيل علقه‏ها متوجه انسان نمى‏گردد، و به دليل اينكه خداى متعال از مباحات و حلالها نهى نفرموده و اجازه استفاده و تمتع ازآنها را داده، هيچ مانعى از پرداختن به مباحات و التذاذ از آنها و دل دادن و علاقه داشتن به آنها وجود ندارد.

در نظر عامه مردم آنچه بايد از آن اجتناب نمود همان محرمات است و بس و از مباح و حلال نه تنها اجتناب و كناره‏گيرى لزومى ندارد بلكه، بايد از حلالها و مباحها بهترين و بيشترين بهره‏ها را برد و با تمام وجود به آنها مشغول بود و فانى در آنها گشت و از هر فرصتى هم در اين راه بايد استفاده كرد و بالاخره بايد خود را اسير آنها قرار داد و قلب را پر از محبت و علقه به آنها، و پر از خواست و طلب آنها، و مملو از اغيار نمود و با اين وضع و با اين حال هم بدون هيچگونه گرفتارى در عوالم بعدى، منتظر لقاى حق در يوم لقاء بود البته دراينكه مجتمع اسلامى بايد مستقل و از زندگى بهتر و از رفاه وآسايش و از امكانات همه جانبه به نحو احسن برخوردار باشد و احتياجى به كفار و معاندين نداشته و از اين راه، سيادت و عظمت خود، را حفظ بكند و اينكه اين امر بايد با تلاش و جهاد خود مسلمين تحقق يابد، هيچگونه ترديدى وجود ندارد، و اين، دستور مسلم قرآن و اسلام است. ولى اين بدان معنى نيست كه مقصد و مقصود مسلمين همان تمتعات دنيوى و مادى باشد، و بدان معنى نيست كه دل به اغيار بدهند و اسير آنها باشند و دل و قلب آنان مملو از تعلقها و اسارتهاو خواستنها و آرزوها واشتياقها و انسها نسبت به مظاهر دنيويو نسبت به ماديات باشد. منظور اين است كه در يك چنين زمينه متناسب و شرايط مساعد، راه حركت عبودى براى مسلمين هموار گردد تا بهتر بتوانند به سير به سوى مقصد اصلى بپردازند.

همين قرآن كه از طرفى به ايجاد يك مجتمع اسلامى همه جانبه و برخوردار از همه امكانات و مستقل از همه اجانب، امر مى‏فرمايد و همه را در تحقق بخشيدن به مجتمع اسلامى موظف ومسئول مى‏داند و شهادت در اين راه را فوز عظيم و نيل به حق مى‏داند، از طرف ديگر، تعلق و اسارت به غير حق را حجاب بين انسان و حضرت حق دانسته و به تظهير قلب از آنچه غير اوست، دعوت مى‏فرمايد. قرآن در آيات متعدد با لحنهاى مختلف و با اشارات متنوع به اين حقيقت اشاره مى‏كند كه انسانها در سفر خود به سوى حضرت حق از هر غيرى بايد پاك باشند و در دل خود، هواى غير را نداشته باشند. مى‏فرمايد: «ما جعل الله لرجل من قلبين فى جوفه » [13] يعنى (يك قلب هست و يك محبوب و يك مطلوب هم بايد داشته باشد).

در اينجا به عنوان مثال به مواردى از آيات قرآنى اشاره نموده و دقت و تأمل بيشتر را به عهده اهل نظر مى‏گذاريم:

1- در آيه 43 و 44 سوره فرقان مى‏فرمايد: «أرايت من اتخذ الهه هواه أفأنت تكون عليه وكيلا - ام

تحسب ان اكثرهم يسمعون او يعقلون ان هم الا كالا نعام بل هم أضل سبيلا» يعنى (اى رسول، آيا مى‏بينى كسى را كه هواى خود را معبود خود ساخته است؟ آيا تو مى‏توانى او را نجات بدهى؟ آيا گمان مى‏كنى كه اكثر آنها مى‏شنوند و تعقل مى‏كنند؟ اينان در بى فكرى و بى عقلى همانند چهار پايانند وبلكه گمراه‏تر نيز هستند). در اين آيه، تعلق به غير داشتن، يا هواى غير را، مسئله ساده‏اى حساب نمى‏كند بلكه، تعلق داشن به غير و هواى غير را يك امر بسيار مهم و خطرناك مى‏داند و مى‏فرمايد كسى كه هواى غير حق را دارد، در حقيقت همان غير را معبود خود و مطلوب خود قرار داده است و دل بدان داده و به سوى آن كشيده شده است و چنين كسى راه به جايى نمى‏برد و در راهى كه به حق مى‏رساند نيست،زيرا كه همين تعلق و هوا، او را به سوى همان چيزى كه مطلوب اوست مى‏برد و پيداست كه مطلوب و معبود خيالى او كه‏تابشى بيش نيست، بر چيده خواهد شد و او مطلوب و معبود خود را گم خواهد كرد و با خسران و هلاكت و حرمان، مواجه خواهد شد، چه اينكه او اصل را نمى‏خواسته و در طلب او نبوده و آنچه فرع و تابش بود نيز بقاء و دوام نداشت .

به تعبير قرآن كريم: «و ضل عنهم ما كانوا يدعون من قبل و ظنوا مالهم من محيص» [14] يعنى (معبودهاى خيالى كه در زندگى دنيوى داشتند از نظرشان محو مى‏گردند و مى‏بينند كه راه فرارى از هلاكت و عذاب ندارند).

آنچه انسان در زندگى دنيوى خود به آن علاقه پيدا مى‏كند و اسير مى‏شود و دل مى‏دهد، تابشى است گذرا و جلوه‏اى است از بالا كه مى‏تابد و مى‏گذرد. دل دادن به آن، جز باز ماندن از مقصود اصلى و بازگشت و محو شدن اين تابش و در نتيجه، سرگردانى و خسران و به دنبال همه اينها عذاب و گرفتارى، عايد ديگرى نخواهد داشت .

مولوى در دفتر اول مثنوى در اين زمينه اشعارى دارد كه با حذف و ايصال در اينجا مى‏آوريم:

چونكه جز وى عاشق جز وى شود   زود معشوقش بكل خود رود
بند سوى بنده شد او ماندزار   بوى گل شد سوى گل او ماند خار
همچو آن ابله كه تاب آفتاب   ديد بر ديوار و حيران شد شتاب
عاشق ديوار شد كاين باضياست   بيخبر كاين عكس خورشيد سماست
چون باصل خويش پيوست آن ضيا   ديد ديوار سيه مانده بجا
او بمانده دور از مطلوب خويش   سعى ضايع رنج باطل پاى ريش

2- در آيه 24 سوره توبه مى‏فرمايد: «قل ان كان آبائكم و أبنائكم و اخوانكم و أزواجكم و عشيرتكم و أموال اقتر فتموها و تجارة تخشون كسادها و مساكن ترضونها أحب اليكم من الله و رسوله و جهاد فى سبيله فتر بصوا حتى يأتى الله بأمره والله لا يهدى القوم الفاسقين» يعنى (اى پيامبر، بگو اى مردم اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خويشاوندان شما و اموالى كه به دست آورده‏ايد و تجارتى كه داريد و از كساد آن مى‏ترسيد و مسكنهايى كه بدانها دلخوش هستيد، نزد شما محبوب‏تر از خدا و رسول خدا و محبوب‏تر از جهاد در راه خدا باشد، پس منتظر باشيد تا امر خداى متعال تحقق يابد و خدا قومى را كه فاسق هستند هدايت نمى‏كند). در اين آيه كه خطاب به مسلمين و مؤمنين است، تعلق و وابستگى به اغيار، از قبيل پدران و پسران و زنان و نظاير اينها، به نحوى كه نزد انسان ،از خدا و رسول و جهاد فى سبيل الله محبوب‏تر باشند، انحراف در مسير عبودى شناخته شده و موجب مورد مؤاخذه قرار گرفتن انسان و نيز، مانع از شمول هدايت خاص الهى و حركت مطلوب در صراط مستقيم، بيان گرديده است. آيه شريفه با صراحت كامل به اين حقيقت دلالت مى‏كند كه تعلقها و وابستگيها هم انسان را مورد مؤاخذه الهى قرار مى‏دهد و در عوالم بعدى براى انسان گرفتاريها پيش مى‏آورد و هم د رحركت انسان در صراط توحيد آن چنان كه بايد،و در سلوك الى الله، به سهم خود حاجب است و نمى‏گذارد انسان به سوى مقصد اصلى كه لقاى حضرت حق است به خوبى به راه افتاده و پيش برود. جمله «والله لا يهدى القوم الفاسقين» حاكى از اين حقيقت است كه تعلقها و اسارتها حاجب از اين است كه انسان مشمول هدايتهاى خاصه الهى گشته و به سوى حضرت حق در حركت باشد. و اين همان حجاب حاجب بودن تعلقها و اسارتهاست در سلوك الى الله و اينكه در طى اين طريق و در سفر الى الحق، كنار زدن اين حجاب و كنار گذاشتن تعلق به اغيار يك مسئله ضرورى است. [15]

3- در آيه 88 و 89 سوره شعرا مى‏فرمايد: «يوم لا ينفع مال و لا بنون - الا من اتى الله بقلب سليم»يعنى (روزى كه نه مال به درد مى‏خورد و نه فرزند، مگر كسى كه با قلب سليم با خداى متعال روبرو شود). در كافى در تفسير آيه «الا من اتى الله بقلب سليم» از امام عليه السلام نقل مى‏كند كه «السليم الذى يلقى ربه و ليس فيه أحد سواه» يعنى (قلب سليم، قلبى است كه خداى متعال را ملاقات كند در حالى كه احدى غير از خدا در آن وجود ندارد) به مقتضاى اين آيه و اين روايت، قلبى به لقاى خداى متعال نايل مى‏گردد كه پاك از هر غيرى بوده و جز حب حق در آن نباشد. به طورى كه در لقاى روز قيامت، پاك بودن قلب از حجاب تعلقات به اغيار لازم است، در لقاى قبل از قيامت نيز طهارت قلب از حجاب تعلقها ضرورت دارد.

اما عامه مؤمنين، يعنى آنانى كه در طريق ايمان و عمل صالح هستند ولى از تعلق مباح به اغيار و از علقه‏هاى حلال و مجاز خود را تجريد نكرده و تحصيل انقطاع ننموده‏اند و با چنين وضعى از دنيا مى‏روند، در عوالم بعدى اين تعلقها براى آنان بى حساب نخواهد بود. مخصوصاً در حشر و مواقف آن، و در عالم حساب، معطليها و سختيها خواهد داشت تا جايى كه مشمول عنايات الهى قرار گرفته و از آنها پاك گشته و به جوار قرب حق نايل گردند. مسلماً سختيها و گرفتاريها در مراتب مختلف خواهد بود. بيان معروف «فى حلالهاحساب» ناظر بر همين حقيقت است. پيداست كه عنايات رهاكننده و پاك كننده انسان از تيرگيهاى اين تعلقات از جانب پروردگار نيز د رخصوص انسانها بر اساس مشيت او و استحقاق انسانها، فرق مى‏كند .

راههاى خروج از حجب ظلمانى، راههاى تعيين شده است

از بيان گذشته، به اين نتيجه مى‏رسيم كه هر يك از حجب ظلمانى داراى واقعيت عينى به خصوصى بوده و هر يك از آنها خصوصيت خاصى است در روح انسان، و واقعيت عينى هيچكدام از حجابها مانند واقعيت عينى حجاب ديگر نيست، و طبعاً براى خروج از هر حجابى، راه به خصوصى لازم بوده و بايد طريق به خصوصى در پيش گرفته شود، و امكان ندارد از همه حجابهاى ظلمانى از طريق واحدى نجات پيدا كرد. و همچنين، اين معنى هم امكان ندارد كه در خروج از هر كدام از حجابها طريقى را در پيش گرفت كه غير از طريق مخصوص و تعيين شده در نظام وجود است. مجاهدتهاى علمى و عملى لازم در خروج از حجب ظلمانى مجاهدتهاى به خصوصى است كه در نظام وجود و نظام خلقت تعيين شده و حساب شده است اين ، مجاهدتها در حقيقت، طرق تكوينى خروج ازحجب ظلمانى است و نمى‏شود تكوين را عوض كرد .

مجاهدت علمى و عملى به خصوصى كه در خروج از حجاب معينى از حجابهاى ظلمانى بايد در پيش گرفته شود، طريق تكوينى خروج از همان حجاب است و طريقى است كه در نظام وجود به همين منظور تعيين گرديده است و نمى‏شود به جاى آن طريق ديگرى را انتخاب نمود و نوع ديگرى از مجاهدت را در پيش گرفت، و نيز، نمى‏شود از همين طريق از حجاب ديگرى از حجب ظلمانى و يا از همه آنها خارج شد. براى خروج از هر حجابى به تناسب همان حجاب، مجاهدت علمى و عملى به خصوصى وجود دارد كه طريق تكوينى خروج از آن است و لازم است در پيش گرفته شود و قابل تغيير و تبديل نيست. در نتيجه، به لحاظ تعداد حجب ظلمانى، طرق نجات يافتن و خروج از آنها نيز متعدد مى‏باشد و براى خروج از هر حجابى طريق تكوينى معينى هست. قرآن كريم طرقق تكوينى خروج از هر كدام از حجابهاى ظلمانى را بيان نموده و راه خروج از هر حجابى از حجب ظلمانى را ارائه مى‏دهد و به اين نكته هم اشاره مى‏كند كه از طرق ارائه شده بايد تبعيت كرد و راههاى ديگرى را به جاى آنها انتخاب نكرد.

قرآن راههاى خروج از حجب ظلمانى را مشخص مى‏كند

قرآن كريم اين حقيقت را بيان مى‏كند كه راههاى ارائه شده براى خروج از ظلمتها و حجابهاى ظلمانى، راههاى تكوينى و فطرى است و تعيين شده در نظام خلقت است و قابل تغيير و تبديل نيست، راههايى كه در مجموع، دين حنيف اسلام است مى‏فرمايد: «فأقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم ولكن اكثر الناس لا يعلمون » [16]

آياتى كه مى‏گويدانسانها با تبعيت از قرآن مى‏توانند از ظلمتها بيرون بيايند نيز به همين نكته اشاره مى‏كند. اين آيات كه به بعضى از آنها قبلا اشاره كرديم، تبعيت از قرآن كريم را تنها وسيله خروج و رهايى انسانها از ظلمتها و حجابهاى ظلمانى مى‏داند. لحن اين آيات، گوياى اين است كه فقط باايمان و عمل به آنچه قرآن مى‏گويد مى‏توان از ظلمتهاى حاجب و از حجابهاى ظلمانى بيرون آمد. در برخى ديگر از آيات قرآنى اين حقيقت را با لحن خاصى بيان فرموده است. در آيه 71 سوره انعام مى‏فرمايد: «قل ان هدى الله هو الهدى و أمر نا لنسلم لرب العالمين» يعنى (بگو حقيقت اين است كه هدايت، همان هدايت الهى است و بس و ما مأموريم در مقابل پروردگار همه عوالم، تسليم بوده و تابع هدايت او باشيم) جمله «قل ان هدى الله هو الهدى» گوياى اين حقيقت است كه هدايت لازم در حركت عبودى انسانها به سوى حضرت حق و در خروج آنها از حجابهاى حاجب، همان هدايت الهى است و بس و جز از اين طريق نمى‏توان از حجابها نجات يافت و به سوى حضرت حق، حركت نمود. جمله «و أمرنا لنسلم لرب العالمين»با اشاره به ربوبيت عامه الهى در همه وجود، لزوم تسليم در برابر ربوبيت او را بيان نموده و دلالت بر اين نكته مى‏كند كه هدايت الهى، مقتضاى ربوبيت بوده و هدايت، به ظاهر تشريعى و در حقيقت، تكوينى است و مانند همه هدايتهاى تكوينى ديگر است كه به مقتضاى ربوبيت در همه نظام وجود، جريان دارد. اين جمله بعد از جمله اول به خوبى حكايت از اين امر مى‏كند كه نه تنها هدايت لازم در خروج از حجابها همان هدايت الهى است بلكه، تسليم محض بودن و چون و چرا نداشتن در برابر هدايت الهى نيز ضرورت دارد و اگر اين تسليم محض بودن نباشد، حركت عبودى آن چنان كه بايد، انجام نگرفته و خروج از حجابهاى حاجب، تحقق نمى‏يابد. اين آيه با صراحت كامل لزوم تبعيت از هدايت الهى و لزوم تسليم بودن در برابر آن را براى سالك الى الله بيان مى‏كند. از اين آيه لزوم تعبد به معنى صحيح كلمه، براى سالك الى الله استفاده مى‏شود. اين آيه مى‏گويد، سالك صادق راهى جز راه تعيين شده از جانب حضرت حق ندارد. اين آيه به سالك صادقى كه طالب است و اهل درد و طلب است اجازه تخطى و تخلف از هدايت الهى را نداده و امر به تسليم بودن و چون و چرا نداشتن در برابر طريق ارائه شده از جانب ربوبيت مى‏كند و اينكه بايد تسليم هدايت الهى شد و از طريق تعيين شده تخطى ننمود و به خود اجازه تخطى و تخلف نداد و اظهار نظر و دخالت دادن رأى خود و ديگران و هرگونه اظهار وجود در برابر هدايت الهى را كنار گذاشت .

هر چه در نكات و تعبيرات و اشارات اين آيه دقت بكنيم به ضرورت تعبد در مقام سلوك الى الله، بيشتر متوجه مى‏شويم. نظير همين بيان را در آيه 120 سوره بقره نيز مى‏بينيم. در اين سوره مى‏فرمايد: «قل ان هدى الله هو الهدى و لئن اتبعت أهوائهم بعد الذى جائك من العلم مالك من الله من ولى و لا نصير»يعنى (اى پيامبر، بگو هدايت لازم در نجات انسانها همان هدايت الهى است، و اگر بعد از علم به هدايت الهى از هواها و خواهشهاى آنان تبعيت كنى از تحت ولايت خداى متعال خارج گشته و از نصرت او محروم بوده و يار و ياورى نخواهى داشت). در اين آيه هم هدايت الهى را تنها وسيله خروج انسانها از حجابهاى حاجب و تنها وسيله حركت به سوى حضرت حق دانسته و انحراف از آن را، انحراف از ولايت حق مى‏داند و با صراحت به اين حقيقت اشاره مى‏فرمايد كه بايد تابع هدايت او بود و از هرگونه تخطى و تخلف و دخالت دادن رأى و نظر و أهواء و أنظار و خواسته‏هاى اين و آن، اجتناب نمود. آيه شريفه علاوه بر لزوم تبعيت از هدايت الهى، به لزوم اجتناب از أهواء و أنظار و خواسته‏هاى اين و آن نيز دلالت مى‏كند. آيه شريفه، سالكين الى الله را در سفر به سوى حق به تبعيت از طريق ارائه شده از جانب او دعوت نموده و ضرورت اين تبعيت را گوشزد فرموده و از دخالت دادن أهواء و أنظار و خواسته‏هاى اين و آن، تحذير مى‏فرمايد و مى‏گويد اگر از أهواء و أنظار و خواسته‏هاى اين و آن تبعيت كرديد و راه سلوك الى الله را آن چنان كه به شما ارائه شده در پيش نگرفتيد در تحت ولايت حق نبوده و ازنصرت او در اين سفر مهم و پر خطر، محروم خواهيد بود. پيداست كه بعد از ولايت حق، ولايت شيطان و جنود اوست. («فماذا بعد الحق الا الضلال»).

در خروج از حجب ظلمانى ،تعبد كامل باز دارنده خطرات است

در بعضى از آيات قرآنى راههاى تكوينى خروج از حجابهاى حاجب را كه از جانب حضرت حق در قرآن كريم ارائه شده، راههاى محكم و داراى اطمينان و راههايى كه در سفر الى الحق به غير آنها نمى‏شود روى آورد و اطمينان پيدا كرد، معرفى نموده ومى فرمايد در اين سفرمهم و پر خطر و در خروج از حجابهاى حاجب متراكم، تا جايى كه لقاء حق و شهود وجه او تحقق يابد، و تا جايى كه انسان از مخاطرات گوناگون نجات يافته و به مقصد نايل آيد، محكم‏ترين رشته‏اى كه بايد به آن چنگ زد، همان تبعيت از هدايتهاى الهى و تسليم بودن در برابر راههاى ارائه شده از جانب حق و تعبد در مقابل قرآن و اسلام است. در آيه 22 سوره لقمان مى‏فرمايد: «و من يسلم وجهه الى الله و هو محسن فقد استسمك بالعروة الوثقى والى الله عاقبة الامور» يعنى (و هر كس روى تسليم به سوى خداى متعال بياورد و تابع هدايت و ارائه او باشد، به رشته محكم الهى چنگ زده است ؛و بدانيد كه همه امور به سوى او بر مى‏گردد و به او منتهى مى‏شود) دقت و تأمل در تعبيرات و نكات و اشارتهاى اين آيه حقايق زيادى را براى سالكين الى الله روشن مى‏گرداند، از جمله اينكه، سالك الى الله هر اندازه از راههاى ارائه شده در قرآن كريم انحراف داشته باشد، به همان اندازه در معرض خطرات بوده، و به همان اندازه در معرض لغزشها و ضلالتها خواهد بود . [17]

مخاطرات طريق سلوك در صورت عدم تعبد كامل

پر مخاطره بودن طريق سلوك، چه در مرحله خروج از حجب ظلمانى و چه در مرحله خرق حجب نورى، از جمله مسائلى است كه براى اهل نظركاملا روشن است. خطرات گوناگون، لغزشهاى متنوع، ضلالتهاى مختلف، پراكندگيهاى به اين سو و آن سو، و بالاخره مسائل زيادى انسان را در اين طريق، تهديد مى‏كند، خطرات و لغزشها و ضلالتها و پراكندگيهايى كه نه تنها موجب عدم موفقيت در اين طريق مى‏گردد بلكه، احياناً موجب گرفتاريها و خسرانها و هلاكتهاى ابدى أخروى نيز مى‏باشد. چه بسا افرادى كه در اين راه قدم گذاشته‏اند و رياضتها كشيده و مجاهدتها نموده‏اند و در معرض اين خطرات و لغزشها و ضلالتها و پراكندگيها قرار گرفته‏اند و نه تنها به مقصد نرسيده‏اند بلكه، در گمراهى افتاده و عده‏اى را هم به دنبال خود به گمراهى كشيده‏اند و خود و آنها را به هلاكت ابدى انداخته‏اند. و چه كسانى كه وارد اين راه شده و زحمتها كشيده و مجاهدات طولانى داشته‏اند و با اين همه بعد از مدتها تحمل زحمات به مرحله‏اى رسيده‏اند كه مدعى بعضى مسائل گشته و مسلكها و مذهبها به راه انداخته‏اند و جمعى را به گمراهى و در اصل به هلاكت انداخته وراهى از راههاى باطل را بعد از خود به يادگار گذاشته و در هر زمانى عده‏اى را به دنبال خود برده و به سوى خسران ابدى سوق داده‏اند .

زياد بوده‏اند كسانى كه از پيروان قرآن و اسلام به شمار مى‏رفته‏اند و قدم در طريق سلوك گذاشته و مجاهدتهاى طولانى هم داشته‏اند ولى به جهت عدم تعبد كامل در برابر قرآن و اسلام، و به جهت دخالت دادن آرا و أنظار خود و ديگران به انحراف كشيده شده و در معرض خطرات اين راه، قرار گرفته و به لغزشها و ضلالتها افتاده‏اند و خود نيز توجه به انحراف خود نداشته و به عكس، خود را در صراط مستقيم دانسته و از هدايت يافته‏ها و فايزين پنداشته، و غير خود را در گمراهى و يا در جهل و حرمان از آنچه آنان نايل گشته‏اند به حساب آورده و با همين پندارها عمر خود را سپرى كرده‏اند و طبعاً موجب به انحراف كشيده شدن كسانى نيز شده‏اند. بعضى از اينها بر اثر رياضتها و مجاهدتهاى طولانى، و با برخوردارى از مشاهدات و مكاشفات آميخته و ناقص، به لحاظ نداشتن تعبد كامل و به لحاظ حرمان از عنايات خاصه الهى، در مشاهدات و مكاشفات خود، در معرض القائات شيطانى قرار گرفته و اين القائات را حقايق پنداشته و به جاى القائات ملكى گذاشته ومشهودات و مكشوفات خود را مسلم گرفته و روى آنها حساب باز كرده و به انحراف كشيده شده‏اند. و حتى در مواردى كه مشهودات و مكشوفات آنان بر خلاف موازين قرآنى و اسلام هم بوده باز به خودنيامده و روى يافته‏هاى خود كه در حقيقت، القائات شيطانى است تكيه نموده و تأكيد داشته‏اند و به مرور به صورت يك سلسله اصول مسلم تلقى نموده و وارد در دين الهى كرده و حق را با باطل آميخته و در نهايت به صورت يك راه و روش به خصوص و به صورت مسلك خاصى درآورده‏اند. البته، علل و عوامل ديگرى از قبيل هواهاى و مسائل ديگر نيز در اين بين ،موثر بوده و دخالت داشته است ولى آنچه بيشتر از هر علت ديگرى در به وجود آمدن بعضى از راه و روشها و مسلكها مؤثر بوده و در بنيان آنها نقش اصلى را داشته، اين قبيل مشهودات و مكشوفات است كه در حقيقت، از القائات شيطانى بوده و به عنوان حقايق، تلقى شده است.

به طورى كه قبلاً اشاره كرديم ،هر حجابى از حجب ظلمانى به جاى خود، عينيت به خصوصى در روح انسان داردو براى خروج از آن نيزراه به خصوصى در نظام تكوين و در فطرت انسانى تعيين گرديده است و قرآن و اسلام همان راههاى تكوينى و فطرى تعيين شده را براى انسانها ارائه مى‏كند، راههايى كه از غير آنها نمى‏شود از قيد و بند حجب ظلمانى خارج شد و نجات پيدا كرد. وقتى كسى در سلوك خود در برابر راههاى ارائه شده آن چنان كه بايد، تعبد نداشته و تبعيت او تبعيت كامل نبود و با دخالت دادن اهواء و أنظار خود و ديگران، راههاى تعيين شده را به صورت ناقص و آميخته در پيش گرفت، به لحاظ اينكه از راههاى تكوينى و فطرى غير قابل تغيير منحرف گرديده، به نتيجه مطلوب كه خروج از حجب ظلمانى و ورود به عوالم نورى است، به نحوى كه بايد برسد، نمى‏رسد چنين كسى از قيد و بند حجابهاى ظلمانى دامنه‏دارى كه داراى ابعاد مختلف ومراتب گوناگون و انواع و صورتهاى متنوع و دقايق وريزه‏كاريهاى بى‏شمار و اشتباه‏آميز است، خارج نگشته و در قيد اين حجب خواهد بود اگر چه خود او توجه نداشته باشد و به نظر خود چنين پندارد كه به لحاظ مجاهدتهايى كه داشته و رياضتهايى كه كشيده، همه حجابهاى ظلمانى را كنار زده است و در قيد و اسارت چيزى نيست. در همين حال كه او هنوز در قيد حجابهاى ظلمانى كلاً يا بعضاً هست، يعنى در حالى كه هنوز در قيد هواها و تعلقها و اخلاق و اوصاف رذيله و نظاير اينهاست، و در حالى كه گرفتار ابعاد مختلف و دقيق و اشتباه آميزحجابهايى از ظلمت است، بر اثر مجاهداتى كه دارد بابى از مشاهدات و مكاشفات صورى و معنوى كه باب ناقصى است به روى او باز مى‏شود. اينجاست كه خطر اغواى شيطان پيش مى‏آيد. از طرفى گرفتار بودن در حجابهاى ظلمانى راه را براى نفوذ شيطان از طريق جنود خود، هموار مى‏كندو از طرف ديگر، ناقص و نارسا بودن مشاهدات ومكاشفات، ميدان عمل شيطان را وسعت مى‏بخشد. در نتيجه، شيطان در فرصت مناسب به منظور اغوا و اضلال، به تدليس و تلبيس و القائات مى‏پردازد و از طريق جنود خود، از جمله از طريق نفس و بعضى از قواى نفسانى و از طريق وهم و خيال، در مقام مشاهده و مكاشفات وارد عمل مى‏شود و باطل را حق، حق را باطل، خيال را واقعيت، تخيل را حقيقت، ارتكازات و تصورات ذهنى را اصول ثابت و حقايق مسلم، نيست راهست، و هست را نيست، نشان مى‏دهد؛ و طبعاً آنچه مشهود افتاده و مكشوف گشته است، به صورت حقايق مشهود و اسرار مكشوف، تلقى مى‏گردد و اگر چيزى از اين مشهودات و مكشوفات هم بر خلاف موازين قرآنى و اسلامى باشد، به لحاظ وجود نداشتن تعبد كامل در برابر قرآن و اسلام، باز به صورت يك حقيقت مشهود و سر مكشوف تلقى مى‏شود و وارد دين خدا مى‏گردد و راه و روش به خصوصى مى‏سازد و مسلكى را به راه مى‏اندازد، به عكس، كسى كه در سلوك الى الله در برابر راههاى ارائه شده در قرآن و اسلام، تعبد كامل داشته و از دخالت دادن أهواء و أنظار خود و ديگران اجتناب نموده و به خود جرأت تخطى و تخلف و توجيه و اجتهاد نابجا را نداده و با بصيرت لازم، راههاى تعيين شده در متون اسلامى را به صورت جامع و كامل در پيش بگيرد، به لحاظ اينكه از راههاى تكوينى و فطرى منحرف نگرديده، با عنايات خاصه پروردگار و با هدايت او به نتيجه مطلوب كه خروج از همه حجب ظلمانى و ورود به عوالم نورى و شهود وجه الله است، به نحوى كه بايد برسد، مى‏رسد («الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور»).

سالك الى الله در اين صورت تحت ولايت حضرت حق بوده و شيطان و جنود شيطانى بر او ولايتى ندارد و طبعاً از خطرات و لغزشها با حفظ حضرت حق، محفوظ مى‏باشد و آنجا كه ابواب مشاهدات و مكاشفات با عنايات الهى به روى او باز مى‏شود، از تدليسات و تلبيسات و القائات شيطانى در أمان بوده و آنچه در مشاهده و مكاشفه به آن نايل مى‏گردد، از هدايتهاى خاصه الهى و از اشارات ربوبى و القائات رحمانى و ملكى خواهد بود، هدايتها و اشارتها و القائاتى كه همه در جهت نيل به مقصود مى‏باشد («و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين») [18]

بنابراين، آنچه براى سالك الى الله ضرورت دارد و مسئله اصلى و اساسى به تمام معنى است، همان تبعيت كامل از قرآن و اسلام و تعبد كامل است. در اينجا چه بهتر كه در آيه 153 سوره انعام دقت كنيم. در اين آيه مى‏فرمايد: «و ان هذا صراطى مستقيماً فاتبعوه ولا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله ذلكم وسيكم به لعلكم تتقون» يعنى (و اينكه، اين است صراط مستقيم من، پس تبعيت از آن بكنيد و از تبعيت كردن از راههاى ديگر بپرهيزيد كه شما را از صراط مستقيم باز داشته و پراكنده مى‏كند، بدانيد اين توصيه خداى متعال است به شما، باشد كه راه تقوا را در پيش گيريد). دقت و تعمق در آيه شريفه را به عهده اهل دقت مى‏گذاريم .

مجاهدتها و رياضتها

هر مجاهدت و هر رياضتى نتيجه مطلوب نمى‏دهد

از مطالب گذشته در مرحله اول نتيجه مى‏گيريم كه: در خروج از حجابهاى ظلمانى، هر مجاهدت و هر رياضتى نتيجه مطلوب نمى‏دهد. يعنى با هر نوع مجاهدت و با هر نوع رياضت، نمى‏شود از حجابهاى ظلمانى آن چنان كه بايد، نجات پيدا كرد. با مجاهدتهاى انتخابى ورياضتهاى سليقه‏اى نمى‏توان از انواع مختلف حجب ظلمانى و از ابعاد و مراتب و ريزه كاريهاى متنوع و بى شمار آنها نجات يافت. اين قبيل مجاهدتها و رياضتها ممكن است به نظر خيلى سخت هم باشند و تحمل آنها و مداومت بر آنها خيلى مشكل هم باشد، ولى مسئله تنها اين نيست كه انسان مجاهدت بكند و رياضت بكشد و به سختى بيفتد. نحوه مجاهدت و رياضت و كيفيت آن و نوع آن داراى اهميت لازم است. مجاهدت به نحو خاص و رياضت با كيفيت خاص است كه مى‏تواند انسان را از رنگ به خصوصى يا از حجاب به خصوصى پاك نموده و نجات بدهد. زيرا به طورى كه اشاره شد هر حجابى از حجب ظلمانى ازواقعيت عينى خاصى برخوردار بوده و رنگ و خصوصيت معينى است در روح انسان كه براى رهايى و پاك شدن از آن، طريقه و راه معنى در نظام خلقت هست كه همان مجاهدت به نحو خاص و رياضت با كيفيت مشخص است. مجاهدتهايى كه در خلقت و تكوين براى خروج از حجب ظلمانى تعيين گرديده و از طريق وحى به انسانها ابلاغ شده، در عين اينكه يك سلسله مجاهدتها و رياضتها هستند، از كيفيتهاى به خصوصى برخوردار بوده و هر كدام از آنها نحوه معينى داردو با انجام هر مجاهدتى با نحوه خاص آن، مى‏توان از حجاب مشخص و معينى نجات پيدا كرد و خارج شد .

در تركيب و ترتيب اين مجاهدتها و رياضتها هم حساب خاصى وجود دارد كه به تركيب و ترتيب حجابهاى ظلمانى مرتبط است. يعنى نه تنها اين مجاهدتها و رياضتها تعيين شده از كيفيتهاى به خصوصى برخوردار بوده و هر كدام نحوه معينى دارد بلكه، از يك تركيب و ترتيب خاصى نيز برخوردار هستند و در مجموع داراى نظم و ترتيب مشخص و معين مى‏باشند. اين تركيب و ترتيب و نظام مشخص كه در مجاهدتهاى تعيين شده وجود دارد، خود يك تركيب و ترتيب تكوينى است و نه اعتبارى، و به لحاظ تركيب و ترتيب تكوينى است كه در حجابهاى ظلمانى وجود دارد به طورى كه حجابهاى ظلمانى يك سلسله واقعيتهاى عينى هستند و در ميان آنها در نظام تكوين يك تركيب و ارتباط معين و ترتيب خاصى وجود دارد، همان طور در راههاى خروج از اين حجابها كه همان مجاهدتها و رياضتهاى تعيين شده در تكوين است نيز يك تركيب و ارتباط معين و ترتيب به خصوصى وجود دارد. در خروج از حجب ظلمانى علاوه بر اصل مجاهدتها و رياضتها با كيفيت‏هاى خاص، تركيب و ترتيب معين در مجاهدتها و رياضتها نيز ضرورت دارد. لذا مى‏بينيم كه راههاى ارائه شده در قرآن كريم كه همان راههاى تكوينى تعيين شده است، از تركيب و ترتيب و نظام خاصى نيز برخوردار هستند كه سالك الى الله بايد در سلوك خود از همان راهها به همان ترتيب و با مراعات همان تركيب و نظام خاص پيش برود تا بتواند از حجب ظلمانى آن چنان كه بايد، خارج شده و به شهود وجه الله نايل آيد.

بنابراين، مسئله تنها اين نيست كه مجاهدتها و رياضتهايى انجام بگيرد اگر چه يك سلسله مجاهدتهاى انتخابى و رياضتهاى سليقه‏اى باشد، يعنى مجاهدتها و رياضتهايى باشد كه غير از مجاهدات و رياضات وارده در شرع مقدس است و هيچگونه رابطه تكوينى بين آنها و حجابها نيست، مانند برخى از مجاهدتها و رياضتهايى كه در ميان بعضى از سالكين طريق سلوك ،وجود دارد.

تذكر اين نكته هم لازم است كه اين قبيل مجاهدتها و رياضتهاى انتخابى متداول در بين بعضى از سالك طريق سلوك، ممكن است آثار خاصى را هم به دنبال خود داشته باشد و صاحبان اين مجاهدتها و رياضتها از آثار وخصوصيات و احوال به خصوصى هم برخوردار باشند و مثلاً از يك اراده قوى و نافذ، از قدرت تصرف در ارواح انسانها، از يك سلسله اعمال خارق عادت، از اطلاع بر ضماير افراد و يا بعضى از امور پشت پرده، از برخى مشاهدات و مكاشفات، از بعضى از اسرار و دقايق وجود، و نيز، از خصوصيات روحى و احوال درونى و از يك نوع انقطاع از ماديات و اغيار و... برخوردار بوده باشند. ولى بايد توجه داشته باشيم كه اينها دليل بر اين نمى‏شود كه راه رو روش در پيش گرفته شده، يك راه و روش صحيح باشد كه به مقصد أعلى منتهى گردد و صاحب همان راه و روش را به مقصود اصلى ،يعنى به لقاء حضرت حق و به شهود وجه الله و فناء در آن برساند. اين قبيل آثار و خصوصيات و احوال به هيچ وجه حاكى از اين نمى‏شود كه سالك در سلوك خود در يك طريق مطمئن و در صراط مستقيم پيش مى‏رود، صراطى كه در نظام وجود، صراط الى الله تعيين شده است و سالك آن از خطرات و لغزشها مصون و محفوظ است، و صراطى كه به «الله» منتهى مى‏گردد.

به طورى كه قبلاً اشاره شد، طريق سلوك به لحاظ اينكه انسان در مقام تنزل، از منزل اصلى خود بسيار دور شده و در اسفل السافلين قرار گرفته و عوالم زيادى را پشت سر گذاشته و محجوب به حجابهاى بى‏شمار گشته و طبعاً در مقام بازگشت به سوى موطن اصلى خود راه دور و سفر طولانى در پيش دارد، يك طريق پر فراز و نشيب و پر لغزش و پر مخاطره‏اى است و در هر قدمى احتمال لغزش به انحاى مختلف و احتمال انحرافها و ضلالتها به صورتهاى گوناگون و احتمال اشتباه به اشكال متنوع، وجود دارد.

با داشتن بعضى از حالات و واجد بودن برخى از خصوصيات و آثار و حتى مشاهدات و مكاشفات ناقص و آميخته، نمى‏توان به اين نتيجه رسيد كه راه و روش در پيش گرفته شده، يك راه و روش صحيح است و به سوى مقصد أعلى پيش مى‏برد. مى‏توان گفت اين آثار و خصوصيات و احوال به خصوصى كه بعضى از سالكين طريق سلوك با انجام يك سلسله مجاهدات انتخابى و رياضتهاى سليقه‏اى و در عين حال سخت، به آنها مى‏رسند و از آنها برخوردار مى‏شوند، از ثمرات و نتايج همان مجاهدات و رياضات مى‏باشد و اصل راه و طريقى كه در پيش گرفته‏اند بدون اينكه خود آنان توجه داشته باشند، راه درستى نبوده و درنهايت به لقاء حق و شهود وجه او منتهى نمى‏گردد و موجب خسران خواهد بود .

هر مجاهدت و رياضتى، اثر يا آثار خاصى را به دنبال خود دارد

مجاهدت و رياضت، مخصوصاً مجاهدت سخت و رياضت سخت، بهر صورت و بهر شكلى كه باشد آثارى را به دنبال خواهد داشت، چه بسا كسانى كه اصولا در طريق سلوك نيستند و در طلب لقاء حق نبوده و مقاصد ديگرى دارند و براى نيل به مقاصد خويش دست به رياضتها مى‏زنند و مدتها به رياضت مى‏پردازند و متحمل رياضات شاقه‏اى مى‏شوند و مجاهدات سختى را انجام مى‏دهند و بعد از رياضات طولانى به يك سلسله آثار و خصوصيات و احوال به خصوصى مى‏رسند و مثلا از يك نوع اراده نافذ، يك نوع قدرت بر تصرف در ديگران، يك نوع اطلاع بر ضماير افراد، يك نوع اطلاع به بعضى از مسائل پشت پرده، و از اشباه و نظاير اينها، برخوردار مى‏گردند. پيداست كه اين قبيل افراد در طريق سلوك الى الله نبوده و اصلا منظور آنان تقرب به حضرت حق نيست و از اول به منظور ديگرى به رياضت مى‏پردازند و خود آنان هم مدعى چنين چيزى نيستند و با اين همه، از احوال و خصوصيات و آثار خاصى از قبيل آنچه ذكر شد برخوردار مى‏باشند. اين خصوصيات و آثار غير عادى كه در اين قبيل افراد هست، به هيچ وجه حاكى از تقرب آنان، وحاكى از اينكه راه در پيش گرفته آنان، طريق الى الحق است و به سوى او پيش مى‏برد، نيست. اين خصوصيات و آثار از ثمرات و نتايج مجاهدات خاص و رياضات به خصوصى است كه انجام مى‏دهند.

بنابراين ،اگر سالكى در طريق سلوك الى الله به يك سلسله مجاهدات و رياضات انتخابى و درعين حال بسيار سخت بپردازد، و به سلوك ومجاهدات و رياضات خود ادامه بدهد، و از خصوصيات وآثارى از قبيل اراده نافذ و قدرت تصرف و اطلاع بر ضماير و علم به بعضى مسائل پشت پرده و نظاير اينها هم برخوردار گردد، نمى‏توان گفتكه اين آثار و خصوصيات از نشانه‏هاى قرب به حق است و او در طريق پيش مى‏رود كه به لقاء الله و به شهود وجه الله منتهى مى‏گردد. نه خود او مى‏تواند چنين اطمينانى داشته باشد و نه غير او از مشاهده اين خصوصيات مى‏تواند به اين نتيجه برسد كه طريقه انتخابى او يك طريق صحيح است و به سوى مقصد پيش مى‏برد. و همچنين اين نتيجه را هم نمى‏تواند گرفت كه دنباله طريق انتخابى او بعد از مرگ و در عوالم ديگر، طريقى باشد كه به حضرت حق و به لقاء اومنتهى گردد. از كجا مى‏توان اطمينان پيدا كرد كه طريق انتخاب شده در سلوك كه به عنوان طريق سلوك الى الله انتخاب گرديده، در عوالم بعد از مرگ و به مقتضاى احكام و سنن آن عوالم، طريق الى الله باشد و صاحب طريق را به سوى «الله»سوق بدهد؟ و از كجا مى‏توان گفت كه اين طريق در آن عوالم هم به عنوان طريق الى الله شناخته خواهد شد و براساس احكام و سنن خاص ومعيارهاى خاص حاكم درآن عوالم نيز طريقى در جهت حق خواهد بود؟

خلاصه مطلب اينكه، خصوصيات وآثار غير عادى مذكور را نمى‏شود دليل وشاهد بر حقانيت طريق انتخابى دانست و نمى‏شود روى آنها حساب باز كرد. به طورى كه اگر علاوه بر آن خصوصيات، مشاهدات و مكاشفاتى هم داشته باشد، باز نمى‏شود گفت كه طريقه انتخاب شده و مجاهدتها و رياضتهاى انتخاب شده، طريقه درستى است و به لقاء حق منتهى مى‏گردد.زيرا به طورى كه قبلاً گفتيم، موضوع مشاهدات و مكاشفات يك موضوع بسيار دقيق و عميق و داراى ابعاد و مراتب مختلف و اقسام متنوع و ريزه‏كاريهاى زياد، و يك موضوع اسرارآميز و دامنه‏دار، و يك موضوع اشتباه‏آميزى است، و اين چنين نيست كه همه مشاهدات و مكاشفات از هر كسى در هر مقامى، حق و حقيقت بوده ومشاهدات صحيح و مكاشفات قابل اعتماد باشد.

تذكر :

ناگفته نماند كه يك فرد سالك با يك مرتاض غير سالك فرق مى‏كند. يعنى كسى كه قصد حق دارد و در طلب حق است و بداعى طلب، قدم در طريق سلوك گذاشته و به مجاهدت و رياضت مى‏پردازد و مجاهدات ورياضات سختى را در اين راه، تحمل مى‏كند ولى راه و طريقه انتخابى او با طريقى كه از جانب حضرت حق و از راه وحى به انسانها ابلاغ شده است متفاوت مى‏باشد، با كسى كه قصد حق ندارد و درد طلب در او نيست و براى مقاصد ديگرى به مجاهدت و رياضت مى‏پردازد و رياضات سختى را متحمل مى‏گردد، يكسان نبوده و طبعاً خصوصيات و آثار و احوال غير عادى كه براى اين دو، پيش مى‏آيد نيز متفاوت خواهد بود. اين چنين نيست كه خصوصيات و آثار و احوالى كه بعد از مجاهدتها و رياضتها براى يك سالك مرتاض پيش مى‏آيد، باخصوصيات و آثار و احوالى كه بعد از رياضات براى يك مرتاض غير سالك پيدا مى‏شود، يكسان بوده و فرقى نداشته باشد. آثار و خصوصيات وجودى و احوال غير عادى كه بر اثر مجاهدتها و رياضتهاى انتخابى در خصوص يك سالك به ظهور مى‏رسد، از نظر ماهيت و كيفيت قابل مقايسه با آثارى كه بر اثر رياضت در وجود يك مرتاض غير سالك و يك مرتاض حرفه‏اى ديده مى‏شود، نمى‏باشد. و منظور ما تشبيه سالك به مرتاض غير سالك نيست. منطور مااين است كه اگر سالك در طريق سلوك الى الله به يك سلسله مجاهدات و رياضاتى بپردازد كه غير از مجاهدات تعيين شده درنظام تكوين و اعلام شده در وحى است و در مجموع، راهى در پيش بگيرد كه غير از راه تكوينى ابلاغ شده از جانب حضرت حق است، به لحاظ اينكه از صراط مستقيم تكوينى كه طريق صحيح سلوك الى الله است منحرف شده،طبعاً در سلوك خود به طريقى قدم گذاشته است كه طريق صحيح در سلوك نيست و چنين سالكى در سفر الى الحق و در خروج از حجب ظلمانى و ورود به عالم نور، موفق نخواهد بود و نه تنها موفق نخواهد بود بلكه، جاى لغزش و هلاكت هم هست، و اگر از خصوصيات و احوال خاص و از مشاهدات و مكاشفاتى هم برخوردار باشد، باز نمى‏توان اين چنين نتيجه‏گيرى كرد كه راه در پيش گرفته او يك راه مطمئن است و به سوى لقاء الله پيش مى‏برد. زيرا كه اين قبيل خصوصيات و احوال، ممكن است از آثار و نتايج مجاهدات و رياضات باشد، كما اينكه يك مرتاض غير سالك هم از يك سلسله خصوصيات و احوال غير عادى بر اثر رياضاتى كه انجام مى‏دهد برخوردار است .

و اما اينكه چنين سالكى ممكن است از خصوصيات و احوال خوب و اصيل و از بعضى مشاهدات و مكاشفات صحيح برخوردار بوده و واجد كمالاتى باشد و احياناً در بعضى موارد، حساب خاصى داشته باشد، خود مسئله يا مسائل ديگرى است .

در خروج از ظلمانى، مجاهدتهاى ناقص به نتيجه مطلوب نمى‏رسد

از جمله مسائلى كه از مطالب گذشته به دست مى‏آيد، اين است كه در خروج از همه حجابهاى ظلمانى، مجاهدتهاى ناقص علمى و عملى نتيجه مطلوب نخواهد داد؛ زيرا در بيانى كه گذشت به اين حقيقت رسيديم كه حجابهاى ظلمانى يك سلسله واقعيتهاى عينى هستند، و براى خروج از هر حجابى راه به خصوصى در خلقت و در نظام تكوين از جانب ربوبيت مقرر گشته و از طريق وحى به انسانها ابلاغ گرديده است. در نتيجه، در خروج از همه حجب ظلمانى هم علم جامع و كامل به آنچه از طريق وحى ابلاغ گرديده لازم است و هم عمل كامل و همه جانبه به آن .

آنچه از طريق وحى به انسانها ابلاغ شده، يعنى آنچه در متون اسلامى آمده، همان است كه در تكوين براى سفر انسانها به سوى حضرت حق و براى خروج آنها از حجب ظلمانى بلكه، از همه حجابها چه حجابهاى ظلمانى و چه حجابهاى نورانى، تعيين گرديده است. و طبعاً در سفر الى الحق علم و اطلاع به همه آنچه از طريق وحى ابلاغ شده، يعنى علم و اطلاع به همه آنچه در متون اسلامى آمده، و عمل به همه آن، ضرورت داشته و خروج كامل از حجب ظلمانى و سپس از حجب نورانى، بستگى به علم كامل و عمل كامل دارد .

ضرورت علم به طريق و لزوم مجاهدت كامل در تحصيل علم به آن

سالك الى الله بايد همه آنچه را كه از جانب خداى متعال ابلاغ گرديده، به همان نحو كه بيان شده است ياد بگيرد و علم و اطلاع كامل داشته باشد و در تحصيل علم و اطلاع كامل هيچگونه مسامحه و سستى نداشته و در اين راه، مجاهدت پى‏گير وكامل نموده و در اين مجاهدت، كه آن را مجاهدت علمى مى‏ناميم هر چه مى‏تواند سعى كند تا طريق الى الله را به خوبى و به نحو صحيح و جامع و به همان صورت كه از جانب خداى متعال ارائه شده است بشناسد.

در روايات وارده از حضرات معصومين صلوات الله عليهم اجمعين روى اين مسئله تأكيد زيادى شده و ضرورت شناخت كامل و صحيح دين كه همان طريق الى الله است، بيان گرديده و از مسامحه و سستى در اين امر نيز تحذير شده و شديداً نهى به عمل آمده است. در اين روايات، اهميت و ضرورت تحصيل علم كامل و معرفت صحيح به صراط مستقيم قرآنى با صراحت و روشنى و با زبانهاى مختلف و تعبيرات و اشارات گوناگون، بيان شده است. در اينجا به بعضى از اين روايات به عنوان نمونه اشاره مى‏كنيم:

1- در اصول كافى، جلد اول، باب صفة العلم و فضله وفضل العلماء، حديث 4، از امام باقر سلام الله عليه نقل مى‏كند كه فرمود: «الكمال كل الكمال التفقه فى الدين و الصبر على النائبة و تقدير المعيشة» يعنى (كمال يك انسان و نهايت كمال او علم و بصيرت و تفقه در دين است و صبر داشتن در بلا و گرفتارى و ميانه روى و اقتصاد در زندگى) تفقه در دين به معنى بصيرت كامل و اطلاع جامع داشتن در دين و در صراط الى الله است. تعبير «الكمال كل الكمال» تعبير خاصى است كه به خوبى بيانگر اهميت و ضرورت مسئله تفقه در دين است. اين تعبير براى سالكين الى الله و براى آنانى كه مى‏خواهند در طريق عبوديت و در صراط الى الله قدم بگذارند و سفر به سوى حضرت حق را شروع كنند، يك راهنمايى اساسى و آموزنده است. اگر كلمه «تفقه» را به معنى مجاهدت در تحصيل علم به طريق عبوديت بدانيم، مقصود و منظور از بيان امام عليه السلام اين معنى خواهد بود كمال و نهايت كمال عبارت است از مجاهدت در فهم دين و مجاهدت در تحصيل علم و معرفت به صراط مستقيم يا طريق الى الله. در هرصورت، اين بيان از امام باقر سلام الله عليه يك ارشاد و راهنمايى اساسى است براى سالكين الى الله و اينكه علم جامع و معرفت كامل نسبت به طريقى كه از جانب حضرت حق به انسانها ابلاغ شده و طريق حركت به سوى اوست، يك امر ضرورى در سلوك بوده و سالك بايد از يك چنين علم و معرفت برخوردار باشد وبراى برخوردارى از آن، مجاهدتهاى پى‏گير و كامل داشته و از اين مسئله اجتناب بكند كه با علم و معرفت ناقص وفهم ناقصى از دين، قدم در طريق عبوديت و سلوك بگذارد.

نداشتن علم و معرفت كامل نسبت به طريق، موجب هلاكت يا خسران است

سالكى كه مجاهدت علمى كامل نداشته و راه خدا را آن چنان كه ابلاغ شده است نداند و با بى خبرى قدم در طريق الى الله بگذارد، طبعاً در يك مسير انحرافى پيش مى‏رود وقدم به قدم مرتكب لغزشها و ضلالتها گشته و على الاتصال داراى اشتباهات خواهد بود. چه بسا در همان حال كه مدعى طلب است و خود را در طلب حق و رضوان حق و لقاء حق مى‏داند، بدون اينكه خود او توجه داشته باشد، حركتهايى بكند كه جز دورى از حق و سخط حق و طرد حق، نتيجه ديگرى به دنبال نداشته و جز خسران و هلاكت، عايدى بر آنها مترتب نگردد. و يا لااقل اعمال صالحه و حركات مطلوب را با اعمال و حركات نامطلوب و ناصحيح به هم آميخته و اخلاق و اوصاف رذيله را با اخلاق و اوصاف فاضله خلط نموده و افكار و عقايد باطله را با افكار و عقايد حقه، و نيات حسنه و با نيات خبيثه مخلوط بكند و در نتيجه، در مقام سلوك الى الله گاهى قدم به سوى حق و گاهى قدم در فرار از حق برداشته و گاهى پيش برود و گاهى به عقب برگردد و در نهايت بعد از مدتهاى طولانى و مجاهدتهاى مفصل، بدون اينكه خود او به سر مسئله توجه داشته باشد، به مقصد نرسد و در خسران بزرگى افتاده و محروم گردد.

علم ناقص مجاهدت عملى را ناقص و خروج از حجب ظلمانى را ناممكن مى‏سازد

سالك بى خبر كه علم جامع و معرفت كامل به صراط مستقيم اسلامى ندارد و از علم ناقصى برخوردار است و گوشه‏هايى از صراط مستقيم قرآنى و اسلامى را ياد گرفته و از بقيه بى خبر مانده و بدون اينكه مجاهدت علمى كامل بكند وراه خدا را به نحوى كه ابلاغ گرديده بشناسد قدم در طريق سلوك مى‏گذارد، خود گمان مى‏كند كه در صراط الى الله حركت مى‏كند دو راهى كه در پيش گرفته به حضرت حق مى‏رسد و در جهت قرب و لقاء حق پيش مى‏برد و با همين گمان، عمر خود را ضايع و رنج خود را باطل و سعى خود را هالك مى‏گرداند. مثلاً از يك سو به ذكر و فكر مى‏پردازد و به او راد و اذكار وبعضى از نمازها و دعاها و احياناً شب زنده داريها و نظاير اينها مشغول مى‏شود و از سوى ديگر به لحاظ اينكه فاقد معرفت كامل به صراط مستقيم است و از ابعاد آن بى‏خبر است، خيلى از وظايف عبودى را ترك مى‏كند و بسيارى از مهلكات را توجه نمى‏كند و انجام مى‏دهد، به بعضى از خصلت و خلقها و صفتهاى خطرناك و هلاكت آور كه سد راه و حجاب قلب است و در وجود او هست، متوجه نگشته و در تطهير خود از آنها نمى‏كوشد، به برخى يا به بسيارى از هواها و علقه‏هاى نفسانى خود كه هر كدام به شكلى مانع حركت و قرب است، توجه نكرده و به تجريد دل از آنها نمى‏پردازد، به خيلى از مكرها و حيله‏هاى شيطان و نفس اماره پى نمى‏برد و در دام آنها مى‏افتد، به پاره‏اى از اوهام و تخيلات كه نبايد اعتنايى بكند، ارزش مى‏دهد، از محبتها و عداوتهايى كه بايد ازآنها اجتناب بكند، اجتناب نمى‏كند و در حجاب آنها قرار مى‏گيرد؛ خلاصه مطلب اينكه، در لغزشها و انحرافها و حجابهاى ظلمانى دست و پا مى‏زند و راه بدان جا كه بايد، نمى‏برد .

البته اين بدان معنى نيست كه يك معتقد به قرآن و اسلام و كسى كه داراى عقايد حقه است ولى علم كافى به همه آنچه در صراط مستقيم هست ندارد و مشغول عبادات است، از عبادات خود نتيجه‏اى نمى‏برد و عبادات وى ضايع مى‏گردد، بلكه منظور اين است كه چنين كسى در طريق سلوك نبوده و راه بدان جا كه سالك الى الله مى‏برد، نخواهد برد. و نيز بدان معنى نيست كه يك فرد معتقد به قرآن و اسلام كه واجبات را به خوبى ياد گرفته و عمل نموده و محرمات را به درستى ياد گرفته و از آنها اجتناب نموده است، ولى مستحبات را ندانسته و عمل نكرده و مكروهات را ياد نگرفته و از آنها كناره‏گيرى ننموده و به جزئيات اخلاق و اوصاف رذيله توجه نداشته و خود را از آنها تطهير نكرده واخلاق و اوصاف حسنه را ندانسته و در كسب آنها نكوشيده و ابعاد مختلف هواهاى نفسانى و علقه‏هاى مباح را متوجه نگشته و قلب خود را از آنها تجريد ننموده و از جزئيات و دقايق صراط مستقيم بى خبر مانده و عمل نكرده است، از عبادات خود نتيجه‏اى نمى‏برد و عبادات وى ضايع مى‏گردد و نجات پيدا نمى‏كند. منطور ما اين است كه راه و روش سلوك الى الله اين چنين نيست و با علم ناقص و عمل ناقص نمى‏شود در طريق سلوك قرار گرفت و در سلك سالكين الى الله آمد. طريق سلوك، طريقى است كه با پيمودن آن، حجابهاى ظلمانى كنار مى‏رود و انسان به شهود وجه الله در مجالى نورى نايل گشته و باز پيش مى‏رود و مجالى نورى را كه همان حجابهاى نورانى است، خرق مى‏كند و به لقاء الله رسيده و فانى در وجه الله مى‏گردد و در عين اينكه به ظاهر در حيات دنياست، در اعلى عليين قرار مى‏گيرد. و اين همان طريقى است كه قرآن و اسلام همه ابعاد آن را بيان نموده و تنها در انجام واجبات و ترك محرمات، خلاصه نمى‏شود. به عبارت ديگر، همان صراط مستقيم است كه از جانب خداى متعال با همه ابعادى كه دارد به انسانها ابلاغ گرديده است و بايد به همه ابعاد آن به نحو صحيح و به همان صورت كه ابلاغ شده است علم پيدا كرد و سپس همان صراط مستقيم را با همه ابعاد آن در پيش گرفت و حركت نمود.

2- در اصول كافى، جلد اول، باب من عمل بغير علم، حديث 1، از امام صادق سلام الله عليه نقل مى‏كند كه فرمود: «العامل على غير بصيرة كالسائر على غير الطريق لا يزيده سرعة السير الابعداً»يعنى (كسى كه بدون بصيرت عمل مى‏كند مانند كسى است كه در غير طريق افتاده و بيراهه مى‏رود و سرعت حركت وى بيشتر نمى‏كند مگر دور شدن از هدف و مقصد را) اين حديث با تعبيرات خاصى كه دارد و مخصوصاً با توجه به تشبيه به خصوصى كه در حديث آمده، براى كسانى كه مى‏خواهند قدم در طريق سلوك بگذارند بسيار آموزنده و هدايت كننده است. نداشتن بصيرت كافى نسبت به طريق ارائه شده از جانب خداى متعال و قدم گذاشتن در طريق با فقدان بصيرت لازم، با توجه بر طولانى بودن سفر، و با توجه بر انواع مختلف حجابها، و نيز، با توجه به خطرات و لغزشها و در كمين بودن شيطان و جنود او و خدعه شيطان و مكر نفس، چه بسا انسان را در جهت دورى از مقصد قرار داده و سير و حركت و سرعت آن، نتيجه‏اى جز زياد شدن دورى از مقصد، نداشته باشد.

بنابراين، آنچه قبل از همه چيز براى سالك الى الله ضرورت دارد، علم كافى به طريق ارائه شده در متون اسلامى و اطلاع كامل از جزئيات آن است. و بايد در تحصيل اين علم و اطلاع، مجاهدت كامل بكند. بايد مجاهدت بكند تا راه را به خوبى بشناسد و با شناخت و بصيرت لازم قدم در راه بگذارد. اين يك مجاهدت علمى لازم است كه قبل از ورود در طريق براى سالك الى الله ضرورت دارد، ولى مجاهدت علمى او تنها در اينجا خاتمه نمى‏يابد و بعد از ورود در طريق و شروع در سير و حركت نيز به موازات مجاهدتهاى عملى، مجاهدتهاى علمى ديگرى خواهد داشت.

با سير و حركت در طريق عبوديت، و با حصول انصراف از ماده و ماديات، و طهارت قلب از شواغل و تيرگيها، و نورانى شدن آن با انوار الهى، و مستعد گشتن آن براى افاضات الهى و تعليم ربانى و هدايتهاى ملكى، باب و يا ابواب جديدى به روى او باز مى‏شود، و حقايق و اسرار به قلب او افاضه مى‏گردد، و على الاتصال از افاضات الهى و تعليم ربانى و اشارتهاى رحمانى برخوردار مى‏گردد،و طبعاً مجاهدتهاى علمى ديگرى را به دنبال خود مى‏آورد و سالك را به تفكر و تدبر و مجاهدت وادار مى‏كند تا از حقايق و اسرار بيش از پيش با خبر گردد و با برخوردارى بيشتر از حقايق و اسرار بتواند به نحو بهتر و سريع‏تر به سوى مقصد بشتابد. در اثناى سلوك وقتى كه با تعليم ربانى و با افاضه رحمانى باب علمى به روى سالك باز شد و حقيقتى از حقايق و سرى از اسرار براى او معلوم شد، او را به مجاهدت وادار مى‏كند تا مجاهدت نموده و از بابى كه به روى او باز گرديده به ابواب ديگرى كه از آن منشعب مى‏گردد نيز پى ببرد و به حقايق و اسرار ديگرى نايل آيد، حقايق و اسرارى كه در جهت نيل به مقصد أعلى به او كمك نموده و سالك مشتاق از آنها بهره‏مند مى‏گردد.

مشاهدات و مكاشفاتى كه باسيرو حركت در طريق عبوديت و با طهارت قلب از ظلمتها و با تابش انوار الهى در باطن سالك براى او پيش مى‏آيد، مجاهدتهاى علمى خاصى را به دنبال خود مى‏آورد. آنچه بر اثر افاضات الهى و اشارات ربوبى براى سالك الى الله مشهود افتاده و مكشوف مى‏گردد، براى او حكايتها دارد. او روى مشهودات و مكشوفات خود كه همه از اشارتهاى ربوبى و در جهت هدايت اوست به دقت مى‏پردازد و مجاهدت مى‏كند تا از هر اشارتى به اشارتهاى ديگرى برسد.

خلاصه مطلب اينكه، با شروع شدن سير و حركت، به موازات مجاهدتهاى عملى، مجاهدتهاى علمى ديگرى نيز شروع مى‏گردد و سالك با اين مجاهدتهاى علمى به حقايق و اسرار جديدى واقف مى‏شود و هر چه پيش مى‏رود اين مجاهدتهاى علمى او را به حقايق بالاتر و اسرار جديدترى مى‏رساند. ناگفته نماند،حقايق و اسرارى كه با اشارات رحمانى و تعليم ربانى به قلب سالك صادق افاضه مى‏گردد، و معارف و اسرارى كه در مشاهدات و مكاشفات بر او مشهود و مكشوف مى‏شود و سالك را به مجاهدتهاى علمى خاصى وادار مى‏كند و از اين راه او را به حقايق و اسرار ديگرى هدايت مى‏نمايد، حركت عبودى و مجاهدتهاى عملى سالك را تكميل نموده و او را به سير و حركت كامل‏تر و مجاهدتهاى عملى بالاتر سوق مى‏دهد. كما اينكه، با ز حركت عبودى كامل‏تر و مجاهدتهاى عملى بالاتر نيز قلب سالك را آماده‏تر مى‏كند و حقايق و اسرار جديد و بالاترى با اشارات رحمانى و تعليم ربانى به آن افاضه مى‏شود و يا مشهود و مكشوف مى‏گردد. و همين طور، علم و معرفت، حركت و عبوديت را، و حركت و عبوديت، علم و معرفت را، تكميل نموده و هر علم و معرفت جديدى، حركت و عبوديت بالاتر، و حركت و عبوديت بالاتر نيز، علم و معرفت بالاتر را ايجاب مى‏كند و بدين ترتيب، سالك الى الله در مدارج علم و عمل و درمنازل عرفان و عبوديت پيش مى‏رود تا به مقصد أعلى نايل گردد.

ولايت ائمه أطهار صلوات الله عليهم أجمعين و لزوم تبعيت از آنان

با توضيح مبسوطى كه داشتيم به اين حقيقت مى‏رسيم كه در خروج از همه حجابهاى ظلمانى، به نحوى كه اين حجابها در همه ابعاد از قلب سالك الى الله بر طرف گردد، راهى جز صراط مستقيم قرآنى وجود ندارد و سالك طريق سلوك بايد در مرحله اول در تحصيل علم كامل به صراط قرآنى بكوشد و طريق ارائه شده در متون اسلامى را آن چنان كه هست، بشناسد و در مرحله دوم به همه آنچه ارائه شده عمل نموده و صراط مستقيم الى الله را در همه ابعاد آن در پيش بگيرد و اگر در مرحله تحصيل علم به طريق و يا در مرحله عمل به طريق و سلوك آن، مجاهدت كامل ننموده و سستى و مسامحه بكند و يا در هر دو مرحله به خود اجازه سستى و قصور بدهد و مجاهدت لازم را نداشته باشد، مسلماً از همه حجب ظلمانى آن چنان كه بايد، خارج نخواهد شد .

پيداست كه سالك صادق در مقام تحصيل علم به صراط قرآنى با قدم حق و صدق پيش آمده و بدون هيچگونه قصورى در فهم حق و حقيقت، و نيز، با بى نظرى كامل و بدون هيچگونه تعصب و تقليد نابجايى، سعى خواهد كرد كه صراط مستقيم را از آيات قرآن بفهمد. طبعاً مشمول عنايات خاصه الهى گشته و از انحراف و لغزش، محفوظ بوده و طريق الى الله را با همه ابعاد آن، از جمله با مسئله ولايت كه به يك نظر، جزئى از طريق الى الله و به يك نظر، ركن اساسى صراط مستقيم قرآنى است، خواهد شناخت. در نتيجه، طريق قرآنى را با ولايت حضرات معصومين صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين و با تبعيت از آنها و هدايت آنها، در پيش خواهد گرفت و در سلوك الى الله از ارشاد و راهنماييهاى آنان و از توجهات باطنى [19] و انوار ولايت آنان بر خوردار خواهد شد و خلاصه كلام اينكه، در مكتب اهل بيت عصمت و طهارت بوده و از آنها جدا نخواهد بود و در طريقى كه آنها قدم برداشتند قرار خواهد گرفت، طريقى كه همان صراط مستقيم است و انحراف از آن، جز خسران نخواهد بود .

بنابراين، در سلوك الى الله و در سفر به سوى حق، تبعيت از قرآن و تبعيت از رسول اكرم و ائمه اطهار صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين يك ضرورت است و در حقيقت، تبعيت از طريق تعيين شده در نظام تكوين است و انحراف از آن، انحراف از تكوين مى‏باشد.