كنده تن را ز پاى جان بكن |
|
تا كند جولان بگرد آن چمن |
غل بخل از دست و گردن دور كن |
|
بخت نو درياب از چرخ كهن |
ور نمىتانى به كعبه لطف پر |
|
عرضه كن بيچارگى بر چارهگر |
زارى و گريه قوى سرمايهاى است |
|
رحمت كلى قوىتر دايهاى است |
دايه و مادر بهانه جو بود |
|
تا كه كى آن طفل گريان مىشود |
طفل حاجات شما را آفريد |
|
تا بناليد و شود شيرش مزيد |
گفت ادعوا الله بيزارى مباش |
|
تا بجوشد شيرهاى مهرهاش |
هاى وهوى باد و شير افشان ابر |
|
در غم مايند يكساعت تو صبر |
فى السماء رزقكم نشنيدهاى |
|
اندرين پستى چه برچفسيدهاى |
ترس و نوميديت دان آواز غول |
|
مىكشد گوش تو تا قعر سفول |
هر ندائى كه ترا بالا كشيد |
|
آن ندائى دان كه از بالا رسيد |
هر ندائى كه ترا حرص آورد |
|
بانگ گرگى دان كه او مردم درد |
اين بلندى نيست از روى مكان |
|
اين بلنديهاست سوى عقل و جان
|