احياى روح خودباورى و استقلال در مردم
اول ، احياى روح خود باورى و استقلال در مردم در طول ساليان
دراز به مردم تفهيم شده بود كه شما نمى توانيد. هرچه افراد از همه ى
طبقات - روحانى ، غير روحانى ، دانشگاهى ، عالم ، جاهل - مى گفتند،
پاسخ مى دادند كه نمى شود و فايده يى ندارد. اين روحيه بايد عوض مى شد.
اين گونه خلقيات اجتماعى ، مثل خلقيات فردى نيست . خلقيات فردى هم به
آسانى عوض نمى شود اما خلقيات اجتماعى خيلى دشوارتراست . امام بايد اين
را به روح خودباورى و اتكا به نفس و مشى مستقل تبديل مى كرد. براى خاطر
اين خصوصيات امام بايد هيچ گونه دخالت و نفوذى را غير از ملت بر اين
ملت تحمل نكند، و نكرد. اين كه مى بينيد امام اينگونه در مقابل امريكا
و در مقابل شوروى آن روز مى ايستاد؛ به خاطر اين بود. امريكاييها بيست
و پنج سال تمام ، سرشان را پايين انداخته بودند و به اين جا آمده بودند
سفره ى گسترده يى بود كه اينها و يك مشت مزدور هر كار خواسته بودند،
كرده بودند؛ تا ماههاى اول انقلاب هم هنوز قطع اميد نكرده بودند! من
قضايايى را در ذهن دارم كه حالا وقت نيست آنها را بگويم . امام ، بكل
نوك همه ى اين پرمدعاها را چيد. اگر اندك غفلتى از امام سر مى زد از
طريق مختلف و از پنجره هاى متعدد، همان كسانى كه از در بيرون شده
بودند، دوباره وارد مى شدند. امام قرص و محكم جلوى نفوذ و تسلط بيگانه
را به هر كيفيتى بست و ايستاد؛ اين اولين نقطه بود.
احياى روح دينى و تقويت
ايمان در مردم
دومين چيزى كه امام بر روى آن نهايت اهتمام را داشت ، احياى روح
دينى و تقويت ايمان در مردم بود؛ همان ايمانى كه در خودش وجود داشت ؛
لذا روى مسائل دين - تعبد و هر آنچه كه به دين مربوط مى شود - نهايت
كوشش و دقت را داشت و هيچ حاضر نبود در اين زمينه كوتاه بيايد؛ چون دين
علاج كننده است . وقتى روح دينى در ملتى بود اثر آن فقط اين نيست كه از
لحاظ شخصى ، مردم خوب و پاكيزه و پارسايى خواهند شد؛ اثر روح دينى ، در
زندگى اجتماعى منعكس مى شود؛ اگر دين درست باشد. براى همين بود كه با
دينى كه امام ترويج مى كرد، اسلامى كه امام آن را
اسلام ناب مى ناميد، همه دشمنان بزرگ دنيا و دنباله هايشان در داخل
كشور، شروع به مخالفت كردند؛ به عنوان اين كه اين دين ، سياسى و حكومتى
است گاهى هم دايه اى دلسوزتر از مادر مى شدند - كه حالا هم گاهى مى
شوند - كه آقا شما دين حكومتى و دين سياسى را كه مطرح مى كنيد، دين از
نظر مردم ضعيف مى شود؛ ايمان دينى مردم سست مى شود اين درست عكس واقعيت
است . وقتى دين در يك جامعه بود، روح فداكارى در آن جامعه هست ، وقتى
دين در يك جامعه بود، آگاهى و هوشيارى و احساس مسئوليت در يك جامعه هست
. اين كه شما مى بينيد در جامعه و كشور ما نسبت به مسائل دينى تا
آنجايى كه به اطلاع مردم برسد در مردم احساس مسئوليت و احساس غيرت مى
كند اين به خاطر روح دينى است ؛ دشمن مى خواهد اين روح دينى را تضعيف
كند امام اين روح را در همه اركان جامعه چه اركان حكومتى و چه آحاد
مردم بشدت تقويت كرد؛ يعنى در دولت ، در مجلس ، در قوه قضاييه ، در
قوانين ، در شوراى نگهبان ، در انتخابات و در همه چيز، امام بر روى
ايمان دينى و تعبد دينى تكيه مى كرد. امام اين دو خصوصيت را در اولويت
اول قرار داد. غالب آنچه را كه امام به عنوان دستور العمل در مقابل پاى
اين ملت گذاشته است ؛ مربوط به اين دو چيز است .
امام جمهورى اسلامى را مطرح كرد. جمهورى اسلامى ، يعنى يك نظام حكومتى
نو بنياد و نو آورده شده كه با هيچيك از نظامهاى متعارف دنيايى شباهت
ندارد اما همه خصوصيات مثبتى را كه مى شد پيشبينى كرد؛ در جمهورى
اسلامى هست ، اسلام هست ، آراء مردم هست ، ايمان مردم هست ، احساس عزت
هست تعبد هست ، احكام و مقررات اسلامى - كه احيا كننده ى زندگى انسان
است - هست ، بله اگر ما اسلام را به معناى شناخته شده ى به وسيله امام
- يعنى به همان معناى صحيح و حقيقى و متكى به مبانى و اصول - به مرحله
عمل بياوريم ، همه جا جواب خواهد داد؛ همچنان كه هرجا به ميدان آمديم و
دفاع كرديم و اصرار ورزيديم ، جواب داد. اين اسلام در نظام حكومتى جواب
داد؛ كه حالا مجال نيست من بگويم اين قواره حكومتى كه امروز در ايران
وجود دارد، از همه قواره هايى كه امروز در بخشهاى مختلف جهان است ،
براى آزادى و پيشرفت يك ملت متناسب تر است ؛ هم از دمكراسى غربى ، هم
از انواع نظامهاى حكومتى ديگر؛ چه برسد به آن نظامهاى بسته ى استبدادى
كه راجع به آنها اصلا بحثى نداريم . آن جايى كه پيشنهاد نظام اسلامى هر
چه بود، عمل شد، جواب داد؛ در زمينه ى پايبندى به مسائل فرهنگى و
مقابله اى با دشمن ؛ جواب داد. تا آنروز هميشه كشور و ملت ما گيرنده
فرهنگ غرب بود؛ اما به بركت اقدام امام جريان فرهنگى دوسويه شد؛ يك
جريان فرهنگى هم از سوى مركز ما يعنى از سوى جامعه اسلامى به سمت بيرون
اين جامعه به حركت در آمده ؛ آن چنان شد كه سران استكبار را بارها و
بارها به وحشت انداخت و تا امروز هم آنرا تكرار مى كنند؛ البته حالا
كمتر. فرياد مى كردند كه شما مى خواهيد انقلابتان را صادر كنيد؛ در
حالى كه ما انقلابمان را بسته بندى نكرده بوديم كه به جايى صادر كنيم !
معنايش همين جريان اين سويه فرهنگى بود كه كشورهاى اسلامى و حتى به غير
از كشورهاى اسلامى مى رفت و انسانها را بيدار و متوجه مى كرد.(13)
طلبه جوان و غريب ، در اين شهر مورد حمايت مردم
قرار گرفت
براى من ديدار با شما برادران و خواهران مومن و خونگرم بيرجندى
و زيارت شهر بيرجند، بسيار خاطره انگيز است . سالها قبل از اين ، آن
وقتى كه هنوز پرچم اسلام در اين كشور سايه نيفكنده بود و قدرتهاى دست
نشانده و ظلم بر سر تا سر اين كشور سايه افكنده بودند و سلطه گرى و
حكمرانى مى كردند من به اين شهر آمدم و يك بار ديگر از محبت و ايمان و
خونگرمى و علاقه مندى شما مردم عزيز به دين و قرآن بهره مند شدم . در
سال 1342 - يعنى سى و شش سال قبل از اين - در آغاز مبارزات اسلامى ،
مردم بيرجند با ايمان و قدرت معنوى و پايبندى خود به دين توانستند سهم
قابل توجهى را در مبارزات عظيم ملت ايران به عهده بگيرند.
البته آن روز از اين شهر بزرگ و پرجمعيت و آباد، مثل امروز خبرى نبود؛
از هزار دانشجو در اين شهر خبرى نبود؛ از مراكز آموزشى متعدد،
دستگاههاى فرهنگى ، امكانات براى زندگى مردم ، مثل امروز خبرى نبود،
بيرجند يك شهر كوچك و قديمى بود و به خاطر ستم اربابان آن روز اين
منطقه در حال ويرانى بود؛ اما مردم اين شهر - همين مردم مومن و خونگرم
و با محبت - همين خصلتهاى نيك و همين پايبندى و ايمان را دارا بودند،
من اين را در اين شهر با همه وجود حس كرده ام .
در اين شهر دو عالم برجسته وجود داشت كه هركدام از آنها در حوزه هاى
علميه مى بودند، در حد مرجع تقليد بودند؛ يكى مرحوم آيت الله سيد حسن
تهامى ، ديگرى مرحوم آيت الله شيخ محمد حسين ضياء آيتى بود؛ دو ملاى
بزرگ و دو شخصيت برجسته علمى . نه فقط حوزه علميه و اهل علم و اهل
فرهنگ ، بلكه حتى اين دو روحانى بزرگ هم در اين شهر به وسيله دست
نشانده هاى استعمارى كهن اين منطقه - يعنى خاندان علم ؛ ميراث خوران
جهنمى اجداد خودشان ؛ بيگانگانى كه صاحب اين منطقه شده بودند - تحقير
مى شدند. به وسيله آنها، اين دو عالم ، آن روحانيت ، آن حوزه علميه ،
آن مدرسه ى معصوميه ، آن مردم مومن و خونگرم و با معرفت ، همه و همه
تحقير مى شدند؛ اما مردم به دين پايبند بودند. من در روز هفتم محرم
همان سال در مسجدى در اين شهر - شهرى كه سعى مى شد از همه حوادث دور
نگه داشته شود، تا خواب اربابان وابسته به انگليس آشفته نگردد - حقايقى
را از قضاياى قم و مبارزات روحانيت و مبارزات مردم بر زبان آوردم ، كه
غوغايى برپا شد.
امروز بحمدالله از آن كسانى كه آن روز را از نزديك ديدند، كسانى در
همين شهر هستند؛ برجسته ترينشان همين عالم كهنسال معنوى بزرگوار اين
شهر، حضرت آقاى حاج شيخ جواد عارفى است كه امروز هم بعد از سالهاى
متمادى ، اين مرد عالم با شخصيت معنوى كهنسال را زيارت كردم ؛ آن روز
هم در كنار آن دو عالم بزرگ ؛ اين مرد ارزشمند و برجسته بود.
آن روز يك طلبه ى جوان و غريب ، در اين شهر مورد حمايت مردم قرار گرفت
كه او را حتى به درستى نمى شناختند.(14)
همين مردم در مقابل پليس رژيم طاغوت ، از اين طلبه ى ضعيف و غريب
حمايت مى كردند. در واقع ، مسطوره يى از ملت ايران بود كه پايبندى خودش
را به هر حنجره يى كه از آن نام قرآن و اسلام بلند مى شود و براى
حاكميت دين فرياد مى زند اعلام مى داشتند. اين جا شروع مبارزه بود. از
سال 41 و 42 مبارزه با غربت و مظلوميت شروع شد؛ اما با پشتيبانى عواطف
و ايمانها و احساسات عميق اين ملت مومن مواجه گشت .
عزيزان من ! بيرجندى هاى عزيز! جوانانى كه امروز بركات ناشى از
مجاهدتهاى پدران خودتان را در اين سرزمين و در اين مرز و بوم مشاهده مى
كنيد! اين مبارزه مقدس به خاطر اسلام و دين بوده است ؛ كه اولين قدمش
حمايت از حقوق انسانها و حقوق مظلومان و مستضعفان شد؛ لذا مبارزان
توانسته اند همه فشارها را تحمل كنند آن روز ممكن بود يك طلبه را در
اين شهر بيرجند بربايند و او را به مشهد منتقل و زندانى كنند و تحت
آزار قرار بدهند آن طلبه كه نمى توانست با نيروى نظامى از خودش دفاع
كند، آنها با عواطف مردم چه مى كردند؟ آنها نمى توانستند با ايمان و
احساسات مردم و با رشد اين فكر در فضاى ذهنى جامعه ايرانى كارى بكنند؛
و همين شد كه اين مبارزه على رغم مشكلات و فشارها و شكنجه هاى جهنمى و
سلولها و زندانهاى تاريك اداره شده ى به وسيله ى كارشناسان اسرائيلى ،
پيروز شد و روحانيت و عناصر مومن و انسانهاى فداكار توانستند اين سيل
خروشان عظيم افكار و عواطف مردم را بر انگيزند و آنها را به صحنه
بكشانند. نتيجه چه شد؟ نتيجه اين شد كه رژيمى كه وابسته به آمريكا بود
و از همه رژيمهاى ديگر بيشتر تحت حمايت نظامى و سياسى و همه جانبه
امريكا بود، به وسيله اين مردم ساقط شد و على رغم ميل آنها، پرچم اسلام
، پرچم قرآن ، پرچم دين و پرچم حمايت از حقوق انسان در اين كشور
برافراشته شد.(15)
خاندان علم نگذاشتند استعدادهاى اين منطقه شكوفا
بشود
امروز ديگر مثل آن روزها، اين منطقه در قحط انسانهاى متخصص نيست
. شما مردم بيرجند بحمدالله استعداد خوبى هم داريد، در اين چند سال
اخير جوانانتان در مسابقات علمى و در كنكورها هميشه رتبه هاى بالايى
آورده اند. استعدادهاى انسانى اين منطقه بالاست ؛ استعدادهاى طبيعى هم
در اين منطقه فراوان است . معدن غنى و سرزمينهاى بالقوه حاصلخيز،
امكانات فراوانى را براى اين منطقه فراهم كرده است . دستور اسلام احياى
اين استعدادهاست . هر جا انسانى هست ، به خصوص نسل جوان ، بايد بتواند
در راه تعالى زندگى عمومى تلاش كند همتهاى عالى - همتهايى كه در حد
متناسب متوقف نمى شود - قبل از شروع جنگ و بعد از جنگ تا به حالا شما
مردم جنوب خراسان و شما مردم بيرجند و نواحى اطراف آن ، نشان داده ايد
كه با همتيد. سرداران رشيد و شجاع شما، شهدا و جانبازان و آزدگان شما،
در آمارى كه انسان نگاه مى كند، ارقام افتخارآميزى را به انسان نشان مى
دهند.
اين همان بيرجند است كه صد و پنجاه سال ، دويست سال خاندان علم سعى
كردند نگذارند اين مردم جز به دوروبر خودشان توجهى پيدا كنند؛ كه البته
آنها هم نتوانستند. در همين شهر علماى بزرگى پرورش پيدا كرده اند؛ اگر
چه علمايى كه در اين شهر مانده اند زير سايه سنگين آن خوانين قدرتمند و
ظالم نتوانسته اند شخصيت حقيقى خودشان را بروز بدهند. مرحوم تهامى اگر
در قم و يا در نجف بود، مرجع تقليد بود؛ اما اينجا يك ملاى كنار افتاده
اى بود كه فقط خواص مى دانستند شخصيت او چه قدر بزرگ است ؛ همين طور
مرحوم آيتى ، همين طور مرحوم شيخ محمد باقر بيرجندى در دوره قبل از
اينها و حاج شيخ هادى بيرجندى . آن كسانى كه مى خواستند در عالم ادب و
علم گل كنند. از اين شهر رفتند؛ زيرا اين جا نمى گذاشتند. بله براى بچه
و نوكرهاى خودشان مدرسه آوردند. آن سالهايى كه من چند بار به بيرجند
رفت و آمد كردم - كه آخرينش همين سال 42 بود - علاوه بر روستاها، خود
شهر بيرجند براى مردم يك محيط غم آلود و فقير و محروميت مطلق بود؛ اما
براى نوكرهاى علم يك محيط اربابى و زورگويى و تشريفات بود! آنها فكر
نمى كردند كه روزى فراخواهد رسيد كه اين مردم ، جوانانى ، سردارانى ،
شجاعانى ، برجستگان علمى يى ، استعدادهاى درخشانى را از خود بروز
خواهند داد. هركس فكر كند كه آنها صدوپنجاه سال اين منطقه را عقب
انداختند، به روح آنها لعنت خواهد فرستاد.(16)
مجبور شدند جسد اصلى را بدهند
رژيم عراق ، اصلا شرير بالذات است ؛ اصلا نمى تواند عدم شرارت
را تحمل كند. شما ببينيد جسد مبارك شهيد تند گويان را موميايى كرده و
حاضر دارند؛ اما وقتى كه هياءت و دكتر و مسؤ ولان به آنجا مى روند؛
قبرى را مى كنند و جسد ديگرى را نشان مى دهند! البته اينها هم فهميدند
و گفتند كه اين جسد شهيد تند گويان نيست ؛ اصرار كردند، بالاخره آنها
مجبور شدند كه جسد اصلى را بدهند. حالا اگر اينها قانع مى شدند و همان
جسد را مى آورند، بگو شما با آن جسد موميايى كرده ، مى خواستيد چه كار
بكنيد؟! شرارت اين دشمن تا اين حد است ؛ از يك جسد موميايى كرده هم
حاضر نيست بگذرد؛ براى اينكه يك وقت به صورتى از آن عليه جمهورى اسلامى
استفاده كند؛ يك بى آبرويى سياسى ، يا يك مشكلى درست كند!(17)
فرماندهى جوان 18 ساله !
اسلام درباره جوانان ، نظرش دقيقا منطبق بر همان چيزى است كه
پيشنهاد و نياز ما از نسل جوان و براى نسل جوان است . پيامبر اكرم (صلى
الله عليه و اله و سلم ) درباره جوانان توصيه كرده است ؛ با جوانان انس
گرفته است ؛ از نيروى جوانان براى كارهاى بزرگ استفاده كرده است .
امسال ، سال اميرالمومنين على بن ابى طالب (عليه السلام ) معين شده است
. شما اميرالمومنين را فقط به عنوان يك چهره دوران چهل ساله و پنجاه
ساله و شصت ساله نبينيد؛ درخشش اميرالمؤ منين در دوران جوانى ، همان
الگوى ماندگارى است كه همه جوانان مى توانند آن را سرمشق خودشان قرار
دهند. در دوره جوانى در مكه ، يك عنصر فداكار، يك عنصر باهوش ، يك جوان
فعال يك جوان پيشرو و پيشگام بود؛ در همه ميدانها مانع هاى بزرگ را از
سر راه پيامبر بر طرف مى كرد؛ در ميدانهاى خطر سينه سپر مى كرد و سخت
ترين كارها را بر عهده مى گرفت ؛ با فداكارى خود امكان هجرت پيامبر را
به مدينه فراهم كرد و بعد در دوران مدينه ، فرمانده سپاه ، فرمانده
دسته هاى فعال ، عالم ، هوشمند، جوانمرد و بخشنده بود؛ در ميدان جنگ
سرباز شجاع و فرمانده پيشرو بود؛ در عرصه هاى حكومت ، يك فرد كارآمد
بود و در زمينه مسائل اجتماعى هم يك جوان پيشرفته و به تمام معنا بود.
پيامبر اكرم نه فقط از كسى مثل على ، بلكه در دوران ده سال و چند ماه
حكومت خود، از عنصر جوان و نيروى جوان حداكثر استفاده را كرده است .
پيامبر اكرم در يكى از حساسترين لحاظات عمر خود، مسئوليت بزرگى را به
يك جوان هجده ساله داد. در جنگهاى خود پيامبر اكرم فرماندهى را عهده
دار مى شد؛ اما آن وقتى كه پيامبر اكرم در آخرين هفته هاى زندگى خود
احساس مى كرد كه از اين عالم خواهد رفت و لشكركشى به سرزمين امپراتورى
روم به وسيله خود او امكان ندارد - چون كار بسيار بزرگ و دشوارى بود؛
لازم بود نيرويى براى اين كار برگزيده بشود كه هيچ مانعى نتواند جلوى
آنرا بگيرد - لذا اين مسئوليت را به يك جوان هيجده ساله داد. پيامبر مى
توانست يك نفر از اصحاب پنجاه ساله ، شصت ساله و داراى سابقه جنگ و
جبهه را بگذارد؛ اما يك جوان هجده ساله را گذاشت و او
((اسامة بن زيد)) بود. پيامبر از ايمان و
از سابقه فرزند شهيد بودن او هم استفاده كرد. آن نقطه اى كه اسامه را
فرستاد، همان نقطه اى بود كه پدر اسامة بن زيد - يعنى زيد بن حارثه -
در دو سال قبل از آن در آن نقطه به شهادت رسيده بود. پيامبر فرماندهى
اين سپاه بزرگ و گران را به اين جوان هجده ساله داد كه همه اصحاب بزرگ
و پير مرد و سرداران سابقه دار پيامبر در آن سپاه عضو بودند. پيامبر به
او گفت تا آن محلى كه پدرت در آن شهيد شد مى روى - يعنى در
((موته )) كه محلى در
امپراتورى روم آن روز در كشور شام امروز بود - آنجا را اردوگاه مى كنى
؛ و بعد دستورات جنگى را به او داد. از نظر پيامبر، نيروى جوانى اينقدر
حايز اهميت است .(18)
تهديدهاى خارجى و داخلى
عزيزان من ! گاهى يك غفلت ، يك بى توجهى ، يك سستى ، يك سهل
انگارى ، ممكن است يك محصول عظيم را از دست ملتى بگيرد؛ نبايد اجازه
داد. ملت ما نشان داده ، آن جايى كه جاى كار و حركت و تلاش است ، اگر
فرماندهان و مسؤ ولان خوبى بالا سر داشته باشند، خواهند توانست كارهاى
بزرگ را به انجام برساند؛ بعد از اين هم خواهد توانست ؛ مشروط بر اينكه
اين تهديدها را بدانيم . اين جا ديگر خطاب من فقط به نسل غير جوان نيست
؛ بخصوص به خود جوانان هم توجه مى دهم و مايلم به طور دقيق تهديدهايى
كه وجود دارد؛ بشناسد و شما هم به سهم خودتان در مقابله با اين تهديدها
كوشا باشيد.
تاثير دو چهرگان در مسائل
كشور
تهديدهاى آينده درخشان ما دو نوعند: تهديدهاى خارجى ، و
تهديدهاى داخلى . من اول اين كلمه را بگويم كه اگر در داخل ، اين ملت
دشمن داخلى نداشته باشد؛ نفوذى نداشته باشد؛ دو چهرگان در مسائل كشور
تخريب نكنند؛ دشمن خارجى نمى تواند كار زيادى انجام دهد. البته توجه
كنيد كه بعضى از تهديدها از درون خود ما و از درون نفس ماست . من مى
گويم كه هر چيزى كه به سلامت و ايمان و عزم و نشاط صدمه بزند و كار و
كوشش و تحصيل جوانان را معوق بگذارد، تهديد است ؛ بى بند و بارى تهديد
است ؛ ولنگارى تهديد است ؛ مواد مخدر تهديد است ؛ بى اهميتى به درس و
كار تهديد است ؛ سرگرم شدن به مناقشات اجتماعى و بيهوده تهديد است ؛
درگيريهاى داخلى تهديد است ؛ البته غفلت مسؤ ولان هم تهديد است ؛
برنامه ريزى دشمن بيرون هم تهديد است . يك ملت بيدار، يك ملت آگاه ، يك
ملت زنده ، يك ملت جوان ، يك ملت انقلابى مثل ملت ما، بايد همه اين
تهديدها را از سر راه خودش بردارد.
معناى جهانيگرى
من وقتى به تهديدهاى خارجى اشاره مى كنم منظورم مراكز قدرت
جهانى است . برادران و خواهران ! فرزندان عزيز من ! امروز يك تهديد
مضاعفى نه فقط ايران را، بلكه همه كشورهايى را كه در رديف كشورهاى
پيشرفته اروپايى و آمريكايى نباشند، تهديد مى كند؛ اين تهديد مضاعف
چيست ؟ از يك سو نفوذ مستقيم قدرتهاى بزرگ و در راس آنها امريكا و از
سوى ديگر اين موج جهانگيرى ؛ همين چيزى كه شما مى بينيد الان در خود
امريكا؛ از طرف بخشى از مردم امريكا، عليه اين موج ، تظاهرات مى شود.
جهانگيرى يعنى چه ؟ يعنى يك مجموعه از قدرتهاى جهانى ؛ عمدتا آن كسانى
كه در سازمان ملل هم نفوذ دارند، عمدتا همان كسانى كه استعمارگران
ديروز دنيا بودند؛ چند كشورى كه در صدند فرهنگ و اقتصاد و عادات و آداب
خودشان را به همه دنيا گسترش بدهند؛ يك شركت سهامى درست كنند كه در
واقع نود و پنج درصد سهمش در واقع مال آنهاست ؛ پنج درصد هم مال همه
كشورهاى ديگر؛ اختيار در دست آنها است و تصميم گيرى هم با آنها است !
اين معناى جهانگيرى است كه امروز بسيارى از كشورها بسيارى از رجال
سياسى جهان سوم ، بسيارى از روشنفكران دنيا، با آن مخالفت و مبارزه مى
كنند و از آن مى ترسند، بعضى از مسؤ ولان ما نقل كرده اند كه در اين
كنفرانسهاى جهانى ، بسيارى از اين كشورهاى مشترك در اين كنفرانس 77 و
غير متعهدها، از جهانى شدن مى ترسند؛ چون مى دانند كه جهانى شدن ، يعنى
سلطه امريكا بر اقتصاد و فرهنگ و ارتش و سياست و حكومت و تقريبا بر همه
چيز كشورهاى ديگر؛ اين تازه غير از اعمال نفوذ مستقيم است .
هدف آمريكا از ارتباط با
كشورها
اين كه شما مى بينيد بر روى بى اعتنايى ايران به امريكا اين همه
فشار مى آيد - آمريكاييها از تمام وسايل استفاده مى كنند، براى اين كه
چهره بى اعتنايى و عبوس را كه ملت ايران در مقابل امريكا گرفته ، در هم
بشكنند - براى اين است كه در اطراف دنيا همه زحمت خودشان را كشيده اند،
بتوانند سياسيون سالم را وادار به تملق و تواضع و تعظم و تسليم بكنند.
امريكاييها به رؤ ساى كشورهاى آفريقاى و آسيايى و امريكاى لاتين اين
طور تفهيم كرده اند كه براى زندگى كردن ، هيچ چاره اى نيست ، مگر تسليم
شدن در مقابل امريكا و سياستهاى آن ؛ خيلى از آنها هم اين كار را قبول
كرده اند! يك كشور و يك ملت و يك دولت در دنيا هست كه زير اين بار
نرفته ، مى گويد ما كارى به كار امريكا نداريم ؛ ما حاضر نيستيم تسليم
زورگويى و فشار و تسليم تحميل سياستها و روابط امريكا بشويم ؛ و آن ،
كشور جمهورى اسلامى ايران است .
بمباران مدرسه اي در بروجرد بهمن ماه 1365
برخلاف اظهارات ريا كارانه اى كه مسؤ ولان امريكايى گاهى در مقام بيان
و خطابه ابراز داشته اند بعضى وقتها از ملت ايران يك تعريف نيمه كاره ،
يا تعريفى از بخشى از مسؤ ولان و نظام ايران بر زبان مى آورند - هدف
آنها اين اين است كه بتواند بر ايران تسلط سياسى و اقتصادى ، و اگر
بشود، سلطه نظامى پيدا كنند. بازارهاى ايران مورد طمع آنها است ؛ منابع
ايران مورد طمع آنها است ؛ از همه بالاتر چون ملت و نظام انقلابى و
اسلامى ايران توانسته است خيزش عظيمى را در دنياى اسلام به وجود آورد -
يك بيدارى كه به آسانى نمى توانند آن را از بين ببرند - مى خواهند با
قانع كردن و خاضع كردن ايران اين خيزش جهانى را از بين ببرند؛ يعنى به
دنيا اينطورى بگويند اينهايى كه خودشان شروع كننده بودند، آمدند در
مقابل امريكا اظهار تسليم و خضوع كردند! بنابراين ، هدف روابط سالم
نيست . آنها در تبليغاتشان آن حرفها را مى زنند؛ كه گويا ارتباط با
آمريكا خواهد توانست همه مشكلات كشور را حل كند؛ اين دروغ و خلاف است .
امريكاييها براى ارتباطات و فعاليتهاى خودشان در دنيا، يك وجهه ى نظر
بيشتر ندارند - آن را هم مى گويند؛ پنهان و كتمان نمى كنند - و آن ،
منافع آمريكاست . چنانچه با كسى رابطه برقرار كنند، اگر بپرسند چرا، مى
گويند منافع ما ايجاب مى كند؛ چون آنها منافعشان مهم است ! امريكا به
هيچ كشورى سود نمى رساند؛ اگر چند ميليون دلار به كشورى وام مى دهد،
چند برابر از او امكانات مى گيرد! امروز اگر شما به اين منطقه نگاه
كنيد، مى بينيد كشورهاى اطراف ما دچار فقر و ضعف و استبداد و فساد و
مشكلات روانى هستند؛ اينها مگر با آمريكا روابط ندارند؟! همه اينها با
آمريكا روابط دارند؛ آمريكاييها از آنها استفاده مى كنند، اما به آنها
استفاده نمى رسانند!
بارها امريكاييها اعلان كردند كه هدف آنها از ارتباط با كشورها، تامين
منافع دولت امريكايت ! معناى اين حرف چيست ؟ معنايش اين است كه از نظر
امريكاييها، منافع يك شهروند امريكايى ، بر منافع يك شهروند ايرانى -
هر كه باشد - ترجيح دارد؛ يك جوان امريكايى ، بر جوان ايرانى ترجيح
دارد؛ يك عنصر امريكايى - هر كه باشد - بر يك عنصر ايرانى و يا غير
ايرانى ترجيح دارد؛ سياست امريكا در مسائل جهانيش بر اين مبناست ؛ هدف
اصلى دين اين است .
البته با دورغ و فريب ، اسم حقوق بشر را مى آورند! كشورهايى هستند كه
امريكا از نفت آنها استفاده مى كند؛ در آنها يك بار يك مجلس منتخب مردم
تا امروز تشكيل نشده است ؛ يك حاكم منتخب مردم ؛ يك رئيس جمهور منتخب
مردم در آن كشورها وجود ندارد؛ اما امريكا اسمى از دموكراسى و حقوق بشر
در آن كشورها نمى آورد! چرا؟ چون منافعش را از آنها تامين مى كند. با
رژيم صدام - در دورانى كه رژيم صدام با ايران مى جنگيد؛ چون بر طبق
منافع آنها بود - كمال همكارى را كردند؛ بعد كه رژيم صدام به كويت حمله
كرد و منافع آنها را تهديد كرد، با او مقابله كردند؛ آن وقت صدام شد
ظالم و جنايتكار و عنصر غير قابل اعتماد! مگر قبلا نبود؟!
خواب خوش ديديد، خير
باشد!
همين الان مؤ سسان متعددى در خود امريكا و در اروپا از طرف
امريكاييها دارند فعاليت مى كنند؛ براى فشار آوردن ، چه بر روى دولت
ايران ، چه بر روى افكار عمومى ايران ؛ چه بر روى فضاهاى ذهنى ايران .
من گزارشى دارم از اين مراكز به ظاهر تحقيقاتى ، اما در باطن مراكزى كه
براى اين درست شده اند كه فشار سياسى و تبليغاتى بياورند؛ افكار عمومى
را عليه نظام اسلامى تجهيز كنند. من اسم اين مؤ سسات را هم دارم ، مى
دانم كه فعاليتشان چيست و چه كار دارند مى كنند. اينها به زبان ، احساس
دوستى مى كنند؛ اما فلان عنصر سياسيشان ، عنصر نظاميشان ، وزير دفاعشان
، فرمانده نيروهايشان در خليج فارس ، قلدرانه صحبت مى كند! دستگاههاى
جاسوسيشان هم در خفا مشغول توطئه هستند، كه چون مجال نيست ، من در اين
خصوص بيشتر صحبت نمى كنم . متاءسفانه بعضى از اينها توانسته اند از
بعضى از اوضاع آشفته استفاده كنند؛ داخل ايران هم بيايند و با اين و آن
تماس داشته باشند! يكى از اينها وقت برگشت از ايران گزارشى داده و گفته
كه همه چيز در مورد ايران تمام شده است ؛ ما فقط بايد سفيرانمان را به
ايران معرفى كنيم ! شخصى شنيد و گفت خواب خوش ديديد، خير باشد! در اين
جا به او چه گفتند كه او چنين برداشت كرده كه همه چيز تمام شده است ؟!
چه كسى با او حرف زده است ؟! اينها چيزهايى است كه تهديدهاى داخلى را
تشكيل مى دهد.
منافقان امروز!
عزيزان من ! اگر ما در داخل متحد و منسجم باشيم ، اگر مردم با
دولت و مسؤ ولانشان صميمى باشند و ارتباط داشته باشند، دشمن خارجى هيچ
تاثير سوئى نمى تواند بگذارد و هيچ اقدامى نمى تواند بكند؛ اما
متاءسفانه در داخل ، ايادى دشمن هستند. امروز در اين كشور عبدالله بن
ابى هاى منافق هستند؛ كسانى كه يك روز حكومت امام و حكومت نظام اسلامى
را از بن و دندان قبول نكردند! در زمان پيامبر يكى از منافقان بسيار
فعال (عبدالله بن ابى ) بود كه با يهوديها و كفار قريش و جاسوسهاى
امپراتورى روم مى ساخت و از هر وسيله يى استفاده مى كرد، براى اينكه
شايد بتواند حكومت پيامبر را از بين ببرد؛ چرا؟ چون قبل از آنكه پيامبر
به مدينه بيايد او تصور مى كرد در آينده رئيس و پادشاه مدينه خواهد شد!
پيامبر در واقع مقام او را از او سلب كرده بود. امروز در اين كشور
عبدالله بن ابى ها هستند؛ كسانى كه خيال مى كردند كه اگر انقلابى در
اين كشور رخ دهد حكومت وقف آنها و متعلق به آنها است ؛ نه فقاهت را
قبول داشتند، نه امام را قبول داشتند و نه مردم را قبول داشتند، نه
احساسات دينى را قبول داشتند.
پيامبر با عبدالله بن ابى خوشرفتارى كرد و او را مجازات نكرد؛ نظام
اسلامى هم با اينها خوشرفتارى كرد و اينها را مجازات نكرد اينها امروز
به برخى از پديده ها كه دوست و دشمن در آنها هست ، نگاه مى كنند، خيال
مى كنند كه فرصتى پيدا كرده اند كه به نظام اسلامى ضربه بزنند؛
فعاليتهاى منافقانه خودشان را مى كنند، به اميد اين كه بين مسؤ ولان
اختلاف باشد؛ به اميد اين كه بين مردم اختلاف باشد؛ به اين اميد كه
جوانان رابطه شان را با نظام اسلامى قطع كنند؛ به اميد اين كه جوانان
با دين قهر كنند!
اينها به دشمن روحيه مى
دهند!
شما بدانيد جوانان عزيز! در هر جايى كه شما يك تظاهرات اسلامى
يا انقلابى يا دينى از خودتان نشان مى دهيد - وقتى در مجالس دعا شركت
مى كنيد، وقتى در مجامع اعتكاف شركت مى كنيد، وقتى در تظاهرات بيست و
دوم بهمن شركت مى كنيد، وقتى در روز قدس شركت مى كنيد، وقتى مسؤ ولان
كشور مثل رئيس جمهور و ديگران را مورد احترام قرار مى دهيد - از هر
حركت شما كه نشانه ى ديندارى و علاقه مندى شما به انقلاب باشد، اين
منافقان به خودشان مى لرزند و ناراحت مى شوند! اينها همان كسانى هستند
كه با حرفهاى خود، با اظهارات خود، با موضع گيريهاى خود، با تبليغات
خود، احيانا با دخالت خود در بعضى از اغتشاشها، دشمن خارجى را اميدوار
مى كنند؛ دشمن خارجى خيال مى كند كه حالا بايد به سمت تصرف ايران ،
تسلط بر ملت ايران ، درهم شكستن مقاومت انقلابى بيست و يكساله ملت
ايران بيايد؛ در واقع اينها مقصرند؛ اينها به دشمن روحيه مى دهند!
نفى حكومت دينى ، هدف
اصلى دشمنان
عزيزان من ! هدف اصلى دشمنان - چه دشمنان خارجى و چه دشمنان
داخلى و دو رو و منافق - عبارت است از نفى حكومت دينى و حكومت اسلام ،
اصل قضيه براى اينها اين است و به كمتر از اين هم راضى نمى شوند! اينها
مى دانند تا وقتى كه قدرت در دست دين و احكام دينى است ، تا وقتى كه
مقررات مجلس شوراى اسلامى بايد طبق دين باشد، تا وقتى اين قانون اساسى
هست - كه اين قانون اساسى منطبق بر دين است - اينها در اين كشور نمى
توانند كارى بكنند. تا وقتى مسؤ ولان كشور به مبانى دين و اسلام و
فقاهت پايبندند، اينها كارى نمى توانند بكنند؛ مى خواهند اين پايبندى
را از بين ببرند؛ هدف اين است ؛ مى خواهند همان تجربه اى كه در صدر
اسلام به وجود آمده دوباره تكرار كنند.
ضرورت آشنايى با تاريخ
من واقعا به شما برادران و خواهران عزيز توصيه مى كنم كه با
تاريخ آشنا بشويد. تاريخ درس است ؛ از تاريخ خيلى از درسها را مى شود
آموخت و خيلى تجربه ها را مى توان به دست آورد. عده اى سعى مى كنند
حوادث روزگار ما را يك حوادث استثنايى - كه به هيچ وجه از تاريخ قابل
استفاده نيست - وانمود كنند؛ اين غلط است . رنگهاى اصلى زندگى بشر،
جبهه بنديهاى اصلى بشر، تغييرى پيدا نمى كند.
مهمترين ضربه بر اسلام
در صدر اسلام بزرگترين و مهمترين ضربه اى كه بر اسلام وارد شد،
اين بود كه حكومت اسلامى از امامت به سلطنت تبديل شد؛ حكومت امام حسن و
حكومت امام على به سلطنت شام تبديل شد! البته امام حسن مجتبى
((عليه الاف التحيه و الثناء))
آن روز به خاطر يك مصلحت بزرگتر - كه حفظ اسلام بود - مجبور بود اين
تحميل را به جان بپذيرد حكومت را از امام حسن گرفتند؛ وقتى حكومت از
مركز دين خودش خارج شد و در اختيار دنيا طلبان و دنيا داران گذاشته شد،
بديهى است كه بعد هم حادثه ى كربلا پيش مى آيد؛ آن وقت حادثه ى كربلا
آن حادثه يى نيست كه بتوان جلوى آنرا گرفت ؛ اجتناب ناپذير مى شود.
بيست سال بعد از آن حكومت اسلامى از دست محور اصلى آن - كه امامت است -
گرفته شد، امام حسين فرزند پيامبر در كربلا با آن وضع فجيع به خاك و
خون كشيده شد. اساس حمله و نقشه دشمن اين است كه حكومت را از محور
اصلى - محور امامت ، محور دين - خارج كند؛ بعد خاطرش جمع است كه همه
كار خواهد كرد!
اين جا، حادثه ى كربلا
اتفاق خواهد افتاد
من به شما عرض بكنم كه امروز دشمن قادر نيست . امروز به بركت
ملت هوشيارى مثل ملت ايران ، به بركت افكار بر انگيخته يى مثل افكار
ملت ايران ، به بركت انقلاب بزرگى مثل انقلاب اسلامى ايران ، نه امريكا
و نه بزرگتر از امريكا - اگر در قدرتهاى مادى باشد - قادر نيستند حادثه
صلح امام حسن را بر دنياى اسلام تحميل كنند؛ اين جا اگر دشمن خيلى فشار
بياورد، حادثه كربلا اتفاق خواهد افتاد.
من خدا را شكر مى كنم كه ملت ما بيدار، مسؤ ولان ما بحمدالله برگرد
محور دين و اسلام متفق الكلمه اند. خيلى ها سعى مى كنند كه از زبان مسؤ
ولان كشور، از زبان رئيس جمهور يا ديگران ، حرفهايى را بزنند؛ اينها
زحمت بيهوده مى كشند! رئيس جمهور يك عنصر روحانى ، مومن ، مريد امام ،
متكفل ترويج دين و داراى احساس مسؤ وليت در اين زمينه است ؛ مسؤ ولان
ديگر هم بحمدالله در سطوح بالا همين طورند؛ البته در مسؤ ولان ميانى
كسانى هستند كه ما از آنها گله داريم !
دشمن در تحليل خود نسبت به ملت ايران و نسبت به جوانان ايران بسيار
اشتباه كرد. بحمد الله ملت ايران ، ملتى مقاوم ، آگاه ، هوشيار و آماده
به كار است ؛ وضع جوانان هم در همه جاى كشور همين طور است . مسؤ ولان
هم بحمدالله مومن ، پايبند به دين و داراى احساس مسئووليتند.
داستان غم انگيز: بعضى از
مطبوعات پايگاه دشمنند!
البته من آن روز در نماز جمعه گفتم : من غالبا از بعضى از پديده
هايى كه در كشور مطرح هست ، رنج مى برم . من نمى خواهم آنچه را براى من
رنج آور است ، با افكار عمومى مطرح كنم ؛ اما اين نكته كه آن روز گفتم
داستان غم انگيزى است ، حقيقتا همين طور است بنده در دو سال قبل از اين
در يكى از خطبه هاى نماز جمعه گفتم كه دستگاههاى استكبارى دنيا و در
راءس همه آنها امريكا از تبليغات براى ساقط كردن و ايجاد اغتشاش در
كشورها استفاده مى كنند؛ بعد به آن مراكز تبليغاتى خطاب كردم و گفتم :
ولى بدانيد اين توطئه كه شما بخواهيد به وسيله راديوهاتان در ايران
اسلامى ، همان برنامه هايى را كه در اروپاى شرقى و در بعضى از كشورهاى
ديگر به وجود آورديد، اين نشدنى است ؛ اين خيال خامى است . من حالا مى
بينم متاسفانه همان دشمنى كه به وسيله تبليغات خود همتش اين بود كه
افكار عمومى يك كشور را به سمتى متوجه بكند امروز به جاى راديوها آمده
و در داخل كشور ما پايگاه زده است ، بعضى از اين مطبوعاتى كه امروز
هستند، پايگاه هاى دشمنند؛ همان كارى را مى كنند كه راديو و
تلويزيونهاى بى بى سى و امريكا و رژيم صهيونيستى مى خواهند بكنند!
من نه با آزادى مطبوعات مخالفم و نه با تنوع مطبوعات ، اگر چه بيست تا
روزنامه ، دويست تا روزنامه هم در اين كشور دربيايد، بنده خوشحال تر هم
خواهم شد و از اين كه روزنامه هاى كشور زياد بشوند، بنده هيچ احساس
بدى ندارم . اگر مطبوعات آن طورى كه در قانون اساسى است مايه روشنگرى
باشند، مصالح كشور را رعايت كنند، به نفع مردم قلم بزنند به نفع دين
قلم بزنند اين مطبوعات هر چه بيشتر باشند بهتر است ؛ اما امروز
مطبوعاتى پيدا شده كه همه همتشان ، تشويش افكار عمومى و ايجاد اختلاف و
ايجاد بدبينى در مردم و خوانندگانشان نسبت به نظام است ! ده تا پانزده
تا روزنامه گويا از يك مركز هدايت مى شوند؛ تيترهاى شبيه به هم در
قضاياى مختلف ، قضاياى كوچك را بزرگ مى كنند و تيترهايى مى زنند كه هر
كس اين تيترها را نگاه كند خيال مى كند كه همه چيز در كشور از دست رفته
است اينها اميد را در جوانان مى ميرانند؛ روح اعتماد به مسؤ ولان را در
آحاد مردم كشور تضعيف مى كنند؛ نهادهاى اصلى كشور را مورد اهانت و
توهين قرار مى دهند!