خاطرات و حكايتها جلد دوم

گرد آورى و تدوين : مؤ سسه فرهنگى قدر ولايت

- ۵ -


حرفى كه منشاء آن راديوهاى بيگانه است 
بنابراين ، توصيه ى اول من به اين كسانى كه مى نويسند و بحث مى كنند؛ اين است كه در فهم مفهوم آزادى مستقل باشيم . مستقل بينديشيم ، وابسته نباشيم . توصيه دوم اين است كه از آزادى سوء استفاده نشود. بعضيها مكرر تاييد و تكرار مى كنند؛ آزاديهاى تازه به دست آمده مطبوعاتى ، به نظر من اين يك حرف غير واقعى است ؛ حرفى است كه منشا آن هم راديوهاى بيگانه است . البته الان در روزنامه ها و مجلات مطالبى مى نويسند و تعرضهايى مى كنند. بعضى از اين افراد در گذشته اين كارها را نمى كردند؛ بعضى ديگر هم مى كردند. در سالهاى گذشته ، ما فراوان شاهد اين بوديم كه در مطبوعات ، عليه رئيس جمهور وقت عليه رئيس جمهور وقت ، عليه مسئولان گوناگون ، عليه بعضى از مباحث اصيل انقلاب ، حرفهايى زده مى شد؛ كسى هم متعرض اينها نمى گرديد. من نمونه هايى الان در ذهنم هست كه اگر جلسه به طول نيانجاميده بود، مى گفتم .
بنده يك وقت ، شش هفت سال قبل از اين بحث تهاجم فرهنگى را مطرح كردم كه بحث برانگيز شد و بعضيها درباره اش حرف زدند؛ شايد بعضى از شماها يادتان باشد همان وقت در تلويزيون جمهورى اسلامى ميز گردى در اين باره تشكيل دادند كه سه چهار نفر آن جا بودند؛ يك نفر با آن نظرى كه بنده ابراز كرده بودم ، موافق بود و حمايت مى كرد؛ چند نفر ديگر هم بكلى آن را رد مى كردند كه نه آقا، اينها خيالات است ، اينها باطل است بنابراين مى بينيد كه كسى متعرض كسى نمى شود.
بله ، عده اى بودند كه پرونده هاشان ناپاك بود، دستهايشان آلوده بود و مى ترسيدند وارد ميدان بشوند و چيزى بگويند. اگر آنها هم چيزى مى گفتند، كسى كارشان نداشت . همان حرفى كه امروز مى زنند، اگر آن روز هم مى گفتند، كسى كارشان نداشت ؛ اما خودشان مى ترسيدند؛ چون پرونده هاى بدى داشتند. كينه آنها با انقلاب ، با امام و با تفكر اسلامى امامى ، از قديم معلوم شده بود اينها خودشان جرات نمى كردند وارد ميدان بشوند. بعد از انتخابات اخير رياست جمهورى ، براساس تحليل غلطى كه از انتخابات كردند، جرات پيدا كردند تحليل غلط آنها اين بود كه خيال كردند مرد سى ميليون راى براى تثبيت نظام داده بودند. يكى از افتخارات نظام اسلامى اين است ، كه بعد از گذشت هيجده سال از پيروزى انقلاب ، در يك انتخابات سى ميليون از جمعيت سى و دو ميليونى حق راى دار - حدود نوددرصد - وارد ميدان انتخابات مى شوند. اينها نقطه ى قوت نظام را نقطه ى ضعف تلقى كرده بودند.
البته ابتدا راديوهاى بيگانه ، همان روزهاى اول انتخابات ، مرتب داد و فرياد مى كردند؛ براى اين كه به كسانى كه آماده و مستعد به اين انحراف و اشتباه هستند، خط و جهت بدهند كه بله ، سى ميليون اظهار نارضايى از نظام كردند خواستند نقطه ى قوت نظام را نقطه ضعف نظام وانمود و قلمداد كنند. اين بيچاره ها هم يا باور كردند، يا خودشان را فريب دادند؛ خيال كردند كه حالا در كشورى كه نظام سى ميليون مخالف دارد، پس ما هم بياييم حرف بزنيم حالا جرات پيدا كرده اند، حرف مى زنند؛ در حالى كه فرقى نكرده ، آن وقت هم اگر تخلفى مى كردند، حدود و مرزهاى منطقى را


مى زدند و تحت تعقيب قانونى بودند، امروز هم همان طور است ؛ هيچ فرقى نكرده است . امروز هم اگر كسانى اضلال كنند، افساد كنند، ارجاف كنند، باز همان گونه است ؛ فرقى نكرده است . بنابراين ، اين حرف را نبايد مرتب تكرار كرد كه آزادى تازه بدست آمده ، مى بينيم كه بعضى از مسئولان خطاب به مطبوعات مكرر مى گويند كه از آزاديها زياد استفاده نكنيد، تا مبادا اصل آزادى به خطر بيفتند اين چه حرفى است ؟ از آزادى هر چه بيشتر استفاده كنند بهتر است ؛ منتها خارج از مرز نباشد. هر چه افراد بيشتر از حق خدا داده استفاده كنند نظام اسلامى به هدفهاى خودش بيشتر رسيده است . ما هميشه گله مان از نويسنده ها اين بوده كه چرا نمى نويسند، چرا تحقيق نمى كنند، چرا تحليل نمى كنند.
مرز، همان مزرهاى اسلامى است 
مرزهاى صحيح را بايد رعايت كرد. البته اين مرزها هم مرزهايى نيست كه يك حكومت يا يك نظام بخواهد به خاطر منافع خودش آنها را تعيين بكند. حالا اگر هم به فرض حكومتهايى در دنيا هستند - كه لابد هم هستند - و تعيين مى كنند، نظام جمهورى اسلامى اين طور نيست ؛ نظام جمهورى اسلامى مبنايش بر عدالت است . يعنى اگر مقام رهبرى از عدالت بيافتد، به طور خودكار و بدون اينكه هيچ عامل ديگرى لازم باشد، از رهبرى مى افتد. در چنين معنا ندارد كه بخواهد به منابع صنفى يا گروهى يا ديدگاههاى خاص حكومتى ، مرزى تعيين كنند؛ نه ، مرز همان مرزهاى اسلامى است ؛ همان چيزهايى است كه در قرآن و در حديث و در فهم صحيح از دين ، به عنوان مرز شناخته شده ؛ اينها معتبر است و بايد هم رعايت بشود؛ اگر هم رعايت نشود، مسئولان موظفند، مسئولان قضايى ، مسؤ ولان دولتى ، وزارت ارشاد، ديگران همه موظفند. اگر وظيفه عمل نكنند، گناه و تخلف كرده اند؛ موظفند كه اين مرزها را رعايت كنند. در داخل آن مرزها - كه البته آن مرزها استثناءهاست همان اصل زيبايى درخشان آزادى است كه بايد مورد استفاده قرار بگيرد. من اين اظهارات غير مسؤ ولانه را نمى پسندم كه تكرار گردد و گفته بشود.
آنچه كه من امروز به عنوان جمع بندى عرض مى كنم ، اين است كه مقوله ى آزادى مقوله اسلامى است ؛ درباره ى آن ، اسلامى بينديشيم و همه به نتايج آن به عنوان يك حركت اسلامى و يك تكليف شرعى معتقد باشيم . آنچه را كه بحمدلله در صحنه جامعه وجود دارد، قدر بدانيم و از اين امكان حداكثر استفاده را بكنيم . صاحبان فكر و صاحبان انديشه بايد تلاش كنند. البته بعضى از بحثها هست كه در چارچوبهاى تخصصى مطرح است و بايد در مدارس و دانشگاهها و مطبوعات خاص و در مجموعه هاى خاص مطرح بشود؛ بعضيها هم هست كه نه ، مورد استفاده ى همگان است ؛ بايد مطرح بشود و همه استفاده كنند و بهره ببرند. (50)
sssssssssssssssssssss من با مسؤ ولان اتمام حجت مى كنم 
من در پنج شش سال قبل از اين احساس كردم كه يك حركت خزنده ى فرهنگى در كشور دارد شروع مى شود (51) براى چه ؟ براى اهداف قرار دادن نقطه ى اصلى . نقطه ى اصلى چيست ؟ ايمان مردم ، منشا همه ى خيرات و بركات ، ايمان است ، ايمان به آن حقيقت روشن و مسلم و حقيقت درخشان و تابناكى كه توانست ملت ايران را از ظلم و جور و استبداد نجات بدهد. همان ايمان بود؟ توانست خود را در چنگ نشان بدهد. همان ايمان بود كه توانست در همه ميدانها، بهترين جوانان اين كشور را براى كارهاى بزرگ بسيج كند. الان در زمينه هاى گوناگون - زمينه ى سازندگى ، زمينه ى نو آورى و اختراعات گوناگون - هر چه كه شما مى بينيد، غالبا به وسيله ى همين جوانان مؤ من به وجود آمده است . در همه ى زمينه هاى گوناگون ، ايمان بود كه توانست كوههاى گران را بشكافد و راههاى سخت را هموار كند و ملت ايران را به آن سمت راهنمايى كند. اينها همين ايمان را هدف گرفته اند.
ايمان را چگونه مى شود هدف گرفت ؟ همين يكه حالا همه مى گويند تا از قديم هم مى گفتيم . حالا هم بعضيها تكرار مى كنند: با وسايل فرهنگى ، ايمان و عقيده چيزى نيست كه با زور بشود آن را عوض كرد. ايمان مردم را كه با زور نمى توانستند عوض كنند با چه وسيله مى توانستند مقاصد خودشان را انجام بدهند؟ با وسايل فرهنگى ، اين كار را شروع كردند. من هشدار دادم و بارها اين را عرض كردم . البته دلسوزان دنبال خودشان هم آنها را قبول ندارند، به جنگ با همين ايمان مردم آمده اند و مى آيند، يك عده هم به صورت فريب خورده و غافل به اينها نگاه مى كنند؛ بعضى هم متاسفانه آنها را كمك مى كنند.
مخالفين نظام ، پشت سر كسى يا جمعى پنهان مى شوند 
در دايره معتقدان به انقلاب ، همه اختلافات قابل حل است . كسانى كه انقلاب را قبول دارند، امام را قبول دارند، اسلام را قبول دارند ايثار را قبول دارند، هر گونه اختلاف سليقه اى ، اختلاف سياسى اى ، اختلاف بينشى نسبت به مسائل كشور داشته باشند، قابل حل است ، مشكلى نيست . مشكل آن جا بروز مى كند كه كسانى كه اسلام را قبول ندارند، امام را مطلقا قبول ندارند، اين نظام را قبول ندارند، از اول تا توانستند با اين نظام جنگيدند و آن وقتى به خانه هايشان رفتند نشستند، كه ديدند ديگر سلاحهايشان كند شده است ، اينها بيايند پشت سر كسى يا جمعى پنهان بشوند و شروع كنند به ايمان مردم دست اندازى كردن و آن هدف قرار دادن ؛ اين قابل قبول نيست . من مى بينم كه بعضى از مطبوعات كشور متاسفانه دستخوش چنين بحرانى هستند؛ كه بايد خودشان را نجات بدهند. دستگاههاى فرهنگى و امنيتى و قضايى كشور در اين زمينه موظفند.
ما به آزادى بيان و آزادى فعاليتهاى اجتماعى خبرى بود، و نه اسمى بود؛ انقلاب اينها را براى اين كشور آورد؛ امام اينها را به اين كشور هديه كرد؛ خون شهدا اين چيزها را به اين كشور بخشيد. كسانى كه پاسدار خون شهدا هستند، كسانى كه پيرو امام هستند، آنها علمداران اين مفاهيمند، در اين كه شكى نيست ؛ اما اين آزادى محدود است ؛ حد اين آزادى كجاست ؟ حدش ‍ عبارت است از آن حدودى كه اسلام تعيين كرده است . اگر بنا شد كسانى مردم را به بى ايمانى و به شهوات سوق بدهند، آنها در اين كار آزاد نيستند. اين آزادى ، آزادى خيانت است . اگر كسانى قرار شد بنشينند توطئه كنند و اين توطئه را به شكلى در يك نوشته منعكس كنند. اين آزادى توطئه است ؛ اين آزادى مردود است . بنده منتظر مى مانم ببينم دستگاههاى مسئول چه مى كنند؛ والا جلوگيرى از اين حركات موذيانه ، كار دشوارى نيست . هيچ وقت هم ما فكر اين كه دنيا چه مى گويد روزنامه هاى دنيا چه مى گويند، سازمانهاى دنيا چه مى گويند نكرده ايم و نبايد بكنيم .
امام بزرگوار ما در جمال معنوى ، واقعا يك شخصيت استثنايى بود. او پرچمدار يك انقلاب بزرگ ، رهبر محبوب يك ملت و داراى خصوصيات ويژه اى بود - فيلسوف ، عارف ، فقيه ، حقوقدان ، شاعر و هنر شناس - كه هر كس يكى از آن خصوصيات را داشته باشد، دستگاههاى فرهنگى دنيا براى او احترام قايلند. واقعا با اين خصوصيات ما چه كسى را در دنيا سراغ داشتيم ؟ شما ببينيد در مطبوعات غربى و در همين سازمانهاى به اصطلاح جهانى اين شخصيت را چگونه معرفى مى كردند، و الان چگونه معرفى مى كنند؛ هر چند حالا چند سالى گذشته است و به امام كمتر مى پردازند. امروز همان مطبوعات و همان سازمانها و فتنه گرانى از قبيل اين ، سفاكان طالبان را با شگردهاى مطبوعاتى و تبليغاتى ترويج مى كنند، با نوع عكسى كه مى اندازند، با نوع كاريكاتورى كه مى كشند، با نوع خبرى كه تنظيم مى كنند، اينها اين طور آدمهايى هستند.
مگر بايد براى مصالح كشور و مصالح يك ملت ، منتظر اين حرفها ماند؟ بنده منتظر اجازه سازمانهاى بين المللى براى نحوه اداره اين كشور نمى مانم ؛ منتظرم دستگاههاى مسئوول - وزارت ارشاد، دستگاه قضايى دستگاههاى امنيتى - كار خودشان را بكنند؛ ببينم اين كسانى كه در بعضى از اين مطبوعات ، ايمان مردم را هدف گرفته اند، از جان مردم چه مى خواهند.
اينها به انقلاب اهانت مى كنند. رئيس جمهور محترم در مرقد امام (ره ) سخنرانى بسيار خوبى كردند - كه من بعدا از ايشان به خاطر آن سخنرانى تشكر كردم - اما روزنامه به عنوان انتقاد مى نويسند كه رئيس جمهور متاءسفانه در آن سخنرانى باز همان لحن انقلابى را به خودش گرفت لحن انقلابى شد يك نقطه ضعف ؟ اين قدر

اينها بى شرمند خاطرات جنگ ، ياد جنگ ، يادگارهاى جنگ ، يادگارهاى شهادت ، يادگارهاى نجابت و عصمت در اين كشور مردود بشوند؛ به چيزهايى بپردازند كه به خيال خودشان ايمان جوانان را هدف قرار بدهد، يا آنها را به مسائل خاص جوانى سرگرم بكند؛ اين نمى شود، اين قابل قبول نيست .
من يك بار ديگر هم در اول امسال اين هشدار را دادم ؛ اين هم بار دوم است . من با مسؤ ولان اتمام حجت مى كنم . مسؤ ولان بايد در اين مورد اقدام بكنند، ببينند كدام روزنامه است كه از حدود آزادى پا را فراتر مى گذارد آنچه كه براى اين ملت مفيد است ، آنچه كه آزادى حقيقى است ، آنچه كه بيان راءى بدون توطئه است ، آن را از توطئه و خيانت و اضلال و نااميد كردن مردم جدا كنند.
اين ملت ، ملت انقلابى است . اين كشور، كشور اسلام و امام زمان و اهل بيت و قرآن است . ريشه هاى ايمان در اين كشور، خيلى عميق است . سالها حركت استكبارى و استعمارى ، با همه مظاهر بى ايمانى كه آورد و وارد اين كشور كرد، نتوانست اين ملت را از دين و ايمانش جدا كند. آن كسانى كه نگاهشان به دروازه هاى غرب و بخصوص آمريكاست ، تا ببينند آنها چه اشاره مى كنند و اينها همان را بگويند، چه فكر مى كنند؟ مگر مى شود به كسانى كه تقريبا همه اين بيست سال را در مقابل انقلاب و امام و مردم ايستادند، اجازه داد كه حالا بيايند ميداندار صحنه بشوند و بنا كنند گذشته اين بيست سال را ، گذشته اين انقلاب را، گذشته اين ملت را، دوران امام را، با اهانت و دروغ و تهمت زير سؤ ال ببرند؟
بنده مى دانم كه در درون اين ملت ، امواج خروشان عشق به مبداء ايمانى و اسلامى موج مى زند. بنده مى دانم كه اكثريت قاطع جوانان اين كشور، با فطرت دينى و ايمانى تربيت مى شوند؛ دين را مى خواهند و نجات را در دين مى يابند. مى بينند كه اين ملت به وسيله ى تمسك به دين و به حبل الله توانست به عزت و استقلال برسد و آماده دفاع از دين است ؛ هر وقت هم كه لازم باشد، از دين دفاع مى كند و فكر مصالح و منافع خودش را نمى كند. (52)
امام دستور دادند اسراى آمريكايى را آزاد كنند. 
پس از تسخير لانه جاسوسى آمريكا، آمريكاييها تكرار مى كنند كه چرا اين كار را كرديد؟ اين اهانت بود، اين تجاوز به حدود بين المللى بود. بعضى خيال مى كنند كه لانه ى جاسوسى را كه دانشجويان ما تسخير كردند، واقعا اين گونه بوده است ، نه ، بعد از انقلاب اين ملت و نظام جمهورى اسلامى ، نهايت مدارا را با آمريكا كردند. اول انقلاب مردم به خاطر بغضى كه نسبت به آمرييها داشتند رفتند عناصرى از سفارت را گرفتند، دستگير كردند و به همين مدرسه رفاه و علوى كه محل اقامت امام بزرگوار بود - آورند؛ اما امام دستور دادند كه اينها را آزاد كردند و وسايل را فراهم كردند كه اگر مى خواهند از كشور خارج بشوند، با سلامت خارج بشوند و رفتند؛ كسى به اينها تعرضى نكرد.

آمريكا دست بردار نبود. آنها در همان ماههاى اول انقلاب ، هر روز يك توطئه و يك حركت عليه انقلاب ، هر روز با اين ملت يك طور دشمنى كردند. عكس العمل دشمنى هاى آنها اين شد كه جوانان ما رفتند سفارت آمريكا را تصرف كردند و عوامل آن سفارت را مدتى نگهداشتند؛ بعد هم فرستادند و تمام شد و رابطه با آمريكا قطع گرديد. بنابراين ، سياست استكبارى آمريكا از روز اول انقلاب اسلامى ، توطئه ها و دشمنى هاى خود را عليه اين انقلاب شروع كرد. البته آنها يقين داشتند كه به مدت كوتاهى خواهند توانست نظام اسلامى و انقلاب را از بين ببرند؛ مطمئن بودند كه اين كار را خواهند كرد؛ منتها بد فهميده بودند و ملت و اسلام و مسؤ ولان كشور و انقلاب را نشناخته بودند امروز هم بد مى فهمند. امروز هم لحن سربازان آمريكايى على الظاهر ملايم شده است و به ظاهر تفاوت پيدا كرده است ؛ اما باطن قضيه همان است . آنها به كمتر از تسلط بر منابع سياسى و اقتصادى كشور به چيزى قانع نيستند. آنها مى خواهند همان بساط قبل از انقلاب تكرار بشود؛ البته در وهله اول اين را نمى گويند؛ اما هدفشان اين است . آنها با اصل استقرار حاكميت اسلام كه موجب بيدارى و پايدارى مردم شده است ، مخالفند. هر چيزى كه موجب بشود ملتها بيدار بشوند، هر استكبارى ، و امروز استكبار آمريكايى در درجه اول با آن مخالف است ؛ چون اينها با بيدارى ملتها مخالفند. هر چيزى به مردم پايدارى و صبر و استقامت بدهد، در نظر آنها مبغوض است . (53)
مى خواهند اين نه گفتن را از اين ملت بگيرند. 
در تبليغات خودشان شايع مى كنند كه قطع رابطه ايران و دولت آمريكا به ضرر ملت ايران است نه آقا، صد درصد به نفع ملت ايران است . اين يك حربه از اثر افتاده است كه بخواهند در ميان ملتها اين طور وانمود كنند كه اگر ملتى با آمريكا رابطه داشته باشد، از لحاظ مشكلات اقتصادى و مشكلات مادى ، همه ى مشكلاتش برطرف مى شود؛ نه ، يك روزى بعضى از دولتهاى ساده لوح اين گونه خيال مى كردند. در كشور ما هم در اول انقلاب ، عده ايى كه قدرتى پيدا كرده بودند و در راس كارها بودند، آنها هم اين گونه خيال مى كردند؛ (54) ليكن تجربه ها در نقاط مختلف دنيا عكس اين را ثابت كرد. در كشور الجزاير، مردم مشكلات اقتصادى داشتند - كه داستانهاى مفصلى دارد - اين طور وانمود كردند كه رابطه با آمريكا باز كننده اين گره هاست ؛ در نتيجه به اين سمت رفتند؛ اما نتيجه كار آنها را شما امروز داريد مى بينيد كه در الجزاير چه خبر است ؛ دولتهاى منقطع از مردم ، حكومت نظامى ستمگر، سركوب شديد حركت مردمى و اسلامى ، تسلط باندهاى قدرتى كه تا چند ماه قبل از اين در روزنامه ها مى خوانديد و از رسانه ها مى شنيديد كه هر چند روز يك قتل عام بيست نفر، پنجاه نفر، صد نفر به وسيله ى ايادى شناخته نشده انجام مى شد.
امام در نامه اى كه به رهبر شوروى سابق نوشتند، فرمودند: شما كه داريد بساط جديدى را در كشورتان راه مى اندازيد، مواظب باشيد كه به غرب و به آمريكا آن چنان گرايش پيدا نكنيد كه آنها بر امور شما مسلط بشوند. اين توصيه مورد توجه قرار نگرفت و امروز شما وضعشان را مى بينيد. رابطه ى با آمريكا، از لحاظ اقتصادى ، نتيجه اش همان چيزى است كه امروز شما در روسيه مى بينيد. بسيارى از كشورهايى كه من نمى خواهم اسم بياورم ، كه رابطه هاى بسيار خوب و عالى با آمريكا دارند، از لحاظ اقتصادى ، وضعشان زير صفر و بسيار بد است و پول ملى شان بسيار بسيار بى ارزش است . اينها براى ملت ايران تجربه است .

ملت ايران اگر بخواهد وضع مادى و اقتصادى خود را اصلاح كند - كه البته بدون ترديد اصلاح خواهد كرد - اين به عزم ، به اراده ، به تصميم ، به كار همه ى طبقات به همكارى با دولت و حمايت از مسئولان كشور، به شجاعت در اقدام ، به تاثير نپذيرفتن از سياستهاى خارجى ، به تاثير نپذيرفتن از تبليغات بيگانه احتياج دارد. اينهاست كه وضع يك كشور را درست مى كند؛ نه ارتباط با آمريكا، نه رفتن زير بار زورگويانى كه تجربه ى ارتباط با آنها را ما سالها در اين كشور داريم . ملت ايران گول اين تبليغات فريبنده ى دشمن را نمى خورد. اگر چه شما جوانان عزيز، آن دورانى را كه ما عمرى را در آن گذرانديم و سختيها و رنجها و تحقيرهاى آن را نسبت به ملت ايران ، با همه ى وجودمان لمس كرديم ، نديديد، اما مى توانيد آن را بشناسيد؛ مى توانيد بدانيد كه آن روز بر ملت ايران چه مى گذشت . ملت ايران تجربه ى رابطه ى دوستانه ى با آمريكا را سالهاى متمادى - دهها سال - در اين كشور داشته است . اين كشور، مامن صهيونيستها و سرمايه داران آمريكايى شده بود كه به اينجا بيايند و خوش بگذرانند؛ نه اين كه اين جا تكنولوژى بياورند؛ نه اين علم بياورند، نه اين كه سطح دانشگاههاى كشور را ارتقاء بدهند؛ نه اين كه جوانان اينجا را با معلومات و با دانش تربيت كنند.

در يك عرصه علمى جهانى ، ايرانيها آن روز حضور قابل توجهى نداشتند؛ اما امروز همان جوانان ايرانى هستند كه در مسابقات علمى جهانى رتبه هاى بالا را به دست مى آورند. آن روز در دنيا، ايران كشور قابل ذكرى محسوب نمى شد. اگر اسمى از ايران برده مى شد، به خاطر فلان محصول بود - در محافل خواص ، نفت ؛ در محافل عوام ، قالى و فرش - اما امروز جوانان ايران ، رزمندگان ايران ، شخصيتهاى برجسته ى ايران ، انسانهاى والاى ايران ، جوانان با استعداد و نو آور ايران ، ساخته هاى دست جوانان ايران ، چشم ملتها و دوستان ايران را خيره مى كند. موفقيتهاى شما، در اعماق دنياى اسلام دلها را شاد مى كند. چرا وقتى شما در فلان مسابقه پيروز مى شويد، در مصر و فلسطين و سوريه و تركيه و حتى در بعضى از كشورهاى آمريكاى لاتين ، يك عده بلند مى شوند، پايكوبى و شادى مى كنند؟ چون امروز ايران در دنيا عزيز است . اين عزت ، به بركت ايستادگى و به بركت نه گفتن به استكبار است . عده اى از پيشكرده هاى دشمن مى خواهند اين نه گفتن را از اين ملت بگيرند؛ اما به فضل پروردگار نخواهند توانست . (55)

تنها كسى كه با استاد بحث مى كرد 
ايشان در فقه يك شخص برجسته اى بود و در قم تحصيلات عاليه و بسيار خوبى در زمينه فقه داشتند. درس فقه مرحوم آيت الله داماد در قم يك درسى بود كه گرچه شركت كنندگان در جلسات درس ايشان از لحاظ كميت زياد نبودند اما غالبا علماى ممتاز در جلسات درس مرحوم داماد شركت مى كردند كه بعضى از آنها مختص درس ايشان بودند. بعضى ديگر ضمن اين كه درس هاى ديگر مثل درس امام را مى رفتند، در جلسات درس ايشان حاضر مى شدند كه از لحاظ سطح بالاى علمى درس آقاى داماد يك مجموعه ى خوبى را تشكيل مى داد. و يكى از برجسته ترين آن مجموعه آيت الله شهيد بهشتى بود و بعدها هم در مسائل و جريانات مختلف و بحث هايى كه در طول دوران مبارزه پيش مى آمد و هر جا صحبتى مى شد كه پاى مباحث فقهى در ميان بود، آثار هما فكر باز و قوى در ايشان مشاهده مى شد و با مساله كاملا پخته و آشنا برخورد مى كرد. و اين در حالى بود كه ايشان در اين اواخر، سالها بود كه كار فقهى نداشتند، يعنى مثل يك آدم مشهور به فقاهت كه دائما كتاب فقهى مطالعه مى كند نبودند و به قول ما طلبه ها، نسبت به فقه نازك بودند. اما در عين حال هميشه حضور ذهن و تسلط به كليات مسائل را داشتند و فكر روشن و باز ايشان راهگشا بود و كار خودش را مى كرد. در زمينه فلسفه هم همين طور بود، من در سال اول و دوم ورودم به قم اطلاع پيدا كردم كه مرحوم علامه طباطبايى شبهاى پنج شنبه و جمعه جلسه اى دارند و عده اى از فضلا در آن جلسه شركت مى كنند. ايشان مباحث فلسفى را در آن جلسات مطرح مى كردند و اين همان جلسه اى است كه منتهى به تدوين اصول فلسفه و روش رئاليسم شد كه شروع آن در سال 35 - 34 بود و اين كه من مى گويم مربوط به سالهاى 38 - 39 مى باشد كه اين جلسه آن وقت تشكيل مى شد و من تصادفا با آن جلسه ارتباط پيدا كردم و چند ماهى در آن جلسه شركت كردم .
در آن جلسه هم كسى كه حرف مى زد و با استاد بحث و اشكال مى كرد، آقاى بهشتى بود؛ يعنى در آن جلسه با اينكه كسان زيادى از چهره هاى حزب كه امروز آنها را مى شناسيد شركت داشتند، اما در آن جلسه سخنگوى اول و اشكال كننده اول آقاى بهشتى بود. استاد هم كمال اهتمام و توجه را نسبت به ايشان داشت . بعدها هم در مباحث فلسفى آشكار بود كه ايشان چهره ى برجسته است . منتها همان طور كه برادرانمان اشاره كردند در طول سالهاى 42 به بعد كه اوضاع جديد پيش آمد و ايشان فعاليت هاى مبارزاتى داشتند، كارهاى به اصطلاح فقهى و فلسفى و حوزه اى ايشان تعطيل نشده بود، اما تحت الشعاع كارهاى عميق بنيانى قرار داشت كه ايشان با استفاده از مايه هايى كه در زمينه هاى حوزه اى و مدرسى به طور خوب و بالا در پيش گرفته بودند، مطمئنا مى شود گفت اگر ايشان در حوزه مى ماندند مرجع تقليد مسلم زمان مى شدند و حتى همكاران و همفكران ايشان نيز شخصيت هاى برجسته و ممتازى بودند. (56)

او را نگرفتند تا شخصيتش را خراب بكنند. 
مرحوم شهيد بهشتى اهل كار تحقيقى بود، منتها جهت كار تحقيقى اش يك جهت انقلابى بود. يعنى ايشان از دوران نهضت ملى وارد مبارزه شده بود (شايد در دوران جوانى و نوجوانى ) كه من به ياد ندارم ، لكن خودشان نقل مى كردند آن وقت با انگيزه ها و حركت هاى سياسى آشنا شدند و بعد آمده بودند قم و در اصفهان هم مشغول درس شده بودند لكن آن تفكر سياسى و جهت گيرى هاى سياسى در ذهنش حضور داشت و با همين حضور ذهن بود كه ناگهان در سالهاى ظاهرا 38 يا 39 در قم به اين فكر مى افتد كه ما اگر بخواهيم يك مبارزه سياسى بكنيم با چه هدف و وسيله اى بايد انجام بگيرد و تشكيل يك جامعه ى آرمانى و ايده آل و اداره آن با چه كسى بايد باشد، آن وقت متوجه نيروى انسانى كار آمد شده بود كه با هدايت فكر و گرايش ‍ اسلامى ، افكار اصولى اسلامى و يك مبارزه را از آغاز تا پيروزى هدايت بكند و بعد از پيروزى بناى نوين جامعه را بر اساس آن ممكن بكند. لذا ايشان يك مبناى فكرى عميقى را از بنيان شروع كرد به چيدن ، براى اين كه وقتى چيده شده و بالا آمد به يك جامعه ى اسلامى و حكومت اسلامى برسد. بنايى كه بر اين اساس مترتب خواهد شد يك بناى طبيعى و مفصلى خواهد بود و حالا من آن روال كارهايى را كه ددر خاطرم هست ، مى گويم .
تاءسيس مدرسه و تشكيل كلاس زبان 
اولين كار ايشان كه من اطلاع دارم ، تاءسيس دبيرستان دين و دانش در قم بود كه با تحريك كردن بزرگان قم و كمك كردن از آنها تاءسيس كرد و خود ايشان هم مدير آن شد. حالا شما ببينيد رئيس دبيرستان شدن يك طلبه ، آن هم در قم خيلى كار غير معمول بود و علاوه بر اين دبير زبان انگليسى هم بود و حال اين كه معمولا يك طلبه بايد دبير شرعيات مى شد. آيت الله بهشتى ، اصلا يك آدم عجيب سنت شكن مستقلى بود كه با كارهاى ناآشنا هميشه آشنا مى شد. حالا تاءسيس مدرسه براى چه بود؟
من خيال مى كنم شركاى ايشان در آن مدرسه - كه نمى خواهم اسمشان برده شود - تفكرشان با شهيد بهشتى فرق داشت . آنها فكر مى كردند بچه ها در مدرسه هاى ديگر فاسد مى شوند و لذا گفتند مدرسه اى درست كنيم كه بچه ها فاسد نشوند.

آقاى بهشتى فكر مى كرد بچه ها در مدارس ديگر آن چنان كه ما مى خواهيم
درست نمى شود. بنابراين براى رفتن به آن راهى كه بايد طى كنيم ، از مدرسه شروع كنيم و اين همان فكرى است كه آقاى بهشتى بعد از مراجعت از آلمان كه خيلى كارها مى توانست بكند، بناى آن را در برنامه ريزى كتاب هاى درسى وزارت آموزش و پرورش گذاشت . و لذا ايشان آن روز هم اين مدرسه را براى اين كه چهار تا بچه از چنگ چهار تا معلم ناياب نجات پيدا كنند درست نكرده بود بلكه يك حلقه از يك سلسله ى فكرى بود و بعد هم كار دوم را در سال 1340 يا 41 كرد كه ايشان در قم يك كلاسى تشكيل داد و از سى نفر دعوت كرد - يكى از آن سى نفر من بودم - كه برويم در آن كلاسهاى درسهاى جديد از جمله زبان و مقدارى ديگر از علوم را فرا بگيريم و از سى نفر من هم و آقاى رفسنجانى و مرحوم ربانى و شيرازى و آقاى مصباح يزدى و ديگران بوديم . در همان جلسه اول كه كلاس تشكيل شد خود ايشان شركت كردند و گفتند ما فكر مى كنيم آقايان احتياج دارند به اين كه حداقل يك زبان بيگانه يعنى زبان انگليسى را بدانند و ما اين را براى شما فراهم مى كنيم آقايان احتياج دارند به اين كه حداقل يك زبان بيگانه يعنى زبان انگليسى را بدانند و ما اين را براى شما فراهم مى كنيم و در كنارش هم يك ساعت ديگر مى گذاريم براى اين كه بعضى از مسائل علمى امروز را ياد بگيريد و ابتداى كار كتاب كريستن شاله (روش علمى ) را گذاشتند آنجا كه آقايان بخوانند به عنوان اين كه يك حركتى است براى حوزه علميه ، ما شركت كرديم ، من البته در اين

كلاس كم شركت كردم ، لكن بعضى از برادرهاى ما در همين كلاس انگليسى دان شدند و من چون كارم زياد بود و آن مقدار زبان و علومى كه در آنجا درس مى دادند را قبلا خوانده بودم و بلد بودم خيلى برايم جاذبه داشت كه ادامه دادند و خيلى بيشتر از آن كه بنده بلد بودم آن روز ياد گرفتند.
در اولين جلسه ى كلاس خود شهيد بهشتى مثل يك معلم انگليسى تدريس ‍ مى كردند و قرار بود خودشان درس بدهند. اما چون وقت نداشتند يك دبير ديگر را به جاى خودشان گذاشتند و همين كلاس با منضمشان همچنان ادامه داشت .
بعد از مدتى در سال 43 كه من آن وقت مشهد بودم ، جلسه اى درست كردند براى بحث در باب حكومت اسلامى ، يعنى آن روزى كه حتى هنوز مباحث ولايت فقيه هم از طرف امام به صورت فقهى و علمى مطرح نشده بود، ايشان يك كنفرانس عظيمى از صاحبنظران و طلاب و قضات ترتيب دادند و خودشان هم آن را هدايت مى كردند و بنا بود درباره ى مسائل حكومت اسلامى بحث كنند، عده اى هم مثل آقاى هاشمى و مصباح در آن جلسه بودند كه كار مى كردند و آقاى اى بهشتى آنها را هدايت مى كرد. و يادداشت هاى خيلى زيادى فراهم كردند، اما متاسفانه با رفتن ايشان به آلمان ، يك قدرى فشار دستگاه زياد شد و برادرها متفرق شدند كه كار ما هم متوقف ماند ولى به گمانم بعدها از يادداشت هاى او استفاده هاى بسيارى شد؛ يعنى آن وقتى كه ما مقدمات تشكيل حزب را فراهم مى كرديم ، با گفتار شهيد بهشتى و آن جلسه هاى قبل از تشكيل حزب كه متجاوز از يك سال ادامه داشت ، اشاره مى كرديم به آن يادداشت هاى كه آقاى بهشتى سال 43 يك چنين كار تحقيقاتى كرده بود مثل همه ى كارهاى بنيانى ديگر.
شهيد بهشتى يك خطى را تعقيب مى كرد كه از صفر شروع مى شد و بنا بود برسد به همه چيز، و در اين راه خيلى ها مبارزات سياسى مى كردند از جمله خود ماها بوديم كه زندان هم مى رفتيم . لكن آقاى بهشتى فعاليت هايى مبارزه اى از قبيل ماها نمى كرد كه بروند در فلان جا سخنرانى كنند و جمعيت تشكيل بدهند يا با گروههاى فعال ارتباط مخفى و فعال و موثر داشته باشند، يا بيفتند در گير زندان و از اين قبيل . اما اين خطى را كه ايشان تعقيب مى كرد، جايش خالى ماند و كارى بود كه مخصوص خود ايشان بود. من در بين دوستان ديگرمان كسى را سراغ ندارم كه مى توانست اين كار را انجام بدهد و چه بسيار خوب ايشان جايش را در اين مجموعه ى عظيم مبارزه ى نهضت حركت انقلابى مردم ما پيدا كرده بود.
شهيد بهشتى زودتر از همه شروع كرد و تا پايان ادامه داد و لذا آن كسى كه خيال مى كند آقاى بهشتى مبارز نبوده ، علتش اين است كه اين كارها را مقطعى و جدا از هم و بى ارتباط به روز و سمت گيرى آن مشاهده مى كند.
به آلمان نمى روم مگر از من بخواهند. 
خارج رفتن ايشان هم در همين روند بود، كه البته ايشان نمى خواست به خارج برود، لكن با اصرار و اجبار او را فرستادند. چون آلمان كسى نبود و آن كسانى كه مايل بودند يك روحانى در آنجا باشد، تصادفا يك روحانى متجدد با معلومات كه در زمينه هاى اين مسائل دچار ضعف نفس نبود پيدا كرده بودند و آن آقاى بهشتى بود. فشار آوردند كه اين آقا بايد برود آنها توجه نداشتند كه آقاى بهشتى چگونه شخصيتى است . گفتند همين روحانى فاضل و متجدد هم هست به خارج و امور خارجه هم مى خورد بايد برود. رد سال 37 كه من ابتداى آشناى ام با آقاى بهشتى بود يك روز كه منزل ايشان رفته بودم مى گفتند قرار است بروم ژاپن كه البته ايشان نرفتند .و بعد از چند سال اين كار را به آقاى باهنر محول كردند و او رفت ، البته به عنوان يك سفر تبليغى .
آقاى بهشتى يك آدم عجيبى بود كه به اين سادگى نمى شود ابعاد وجودى اش را توصيف كرد. در سال 42 - 43 كه به ايشان پيشنهاد كردند برود آلمان ايشان گفتند من نمى روم مگر بعضى از چهره هاى برجسته روحانى كشور - كه از آنها نام برد - از من بخواهند تا بروم و اين بدان جهت بود كه كسانى كه به ايشان مراجعه كرده بودند از تجار متدينى بودند كه با مركز اسلامى ارتباط داشتند و خلاء روحانيت را نمى خواستند در آنجا تحمل كنند، مى خواستند يك كسى برود آن خلاء را پر كند. اما ايشان قضيه را روى يك محور ديگرى برد. و گفت : بايد چهره هاى برجسته به من بگويند كه از جمله آنها آيت الله ميلانى بود. آنها گفتند و ايشان هم رفت .
البته انسان نمى تواند جزئيات واردات ذهنى آقاى بهشتى را به زبان بياورد اين چيزى است كه خود ايشان بايد مى گفتند .اما من وقتى از دور نگاه مى كنم مى بينم كه

در طول چهار پنج سال كه ايشان آلمان بودند، باز همان خط را رفته و همان جور كار كرده و حرف زده و بنيانگذارى كرده است . هنگامى كه ايشان برگشت به ايران ، آغاز حملاتى بود كه شما (57) به آن اشاره كرديد. وقتى ايشان در حسينيه ارشاد سخنرانى كردند يكى از دوستان قديمى من كه از مبارزين معروف بود گفت بهشتى در حالى به ايران آمد كه همه ى ما خيال مى كرديم او را دستگير مى كنند و ما تعجب كرديم كه چطور شد او را نگرفتند او گفت مى خواهند شخصيتش را خراب كنند، چون اگر او را مى گرفتند چهره و قهرمان مى شد. لذا ايشان را نگرفتند تا به وسيله اى ايادى ديگر چهره اش را بكلى از بين ببرند و همين هم شد؛ يعنى شروع كرد به فعاليت و احتمال ما درست بود كه دستگاه فكر كرده بود اگر با آقاى بهشتى برخورد خشن بكند، نقص غرض خواهد شد، و آقاى بهشتى بزرگتر از آن بود كه نقض شود.
پس اين مطلب حاكى از آن است كه جهت گيرى او به گونه اى بود كه دوست و دشمن هر دو او را درك كرده بودند، كه آقاى بهشتى حركت مبارزه اى مى كند و دستگاه كه شامه اش قوى بود و اشتباه نمى كرد فهميده بود كه آقاى بهشتى مبارزه مى كند. و لذا با تمام قوا عليه ايشان وارد كار شدند، منتها به اين شكل ، كه بايد بگويم متاسفانه موفق شدند، يعنى آقاى بهشتى بعد از برگشتن از آلمان چهره اى نبود كه برود وزارت آموزش و پرورش و يا در كانون توحيد بنشيند فرض كنيد كه بحث تحقيقاتى بكند. ايشان بايد تهران كه مى آمد محور عمومى روحانيت مى شد و مشاغل روحانى مهم را به او محول مى كردند، اما نگذاشتند با مردم ارتباط پيدا كند. لذا بود كه آقاى بهشتى تا قبل از مبارزات عمومى مردم ، براى مردم ، ناشناخته بود بر خلاف بسيارى از افراد ديگر كه از آقاى بهشتى كمتر بودند اما مردم آنها را مى شناختند. و مردم كه با روحانى سر و كار دارند بكلى از ايشان جدا شدند كه اين همان توطئه دستگاه بود و دستگاه همين را مى خواست . منتها مبارزات كه شروع شد، و آن راهپيمايى مردم ، طبعا حركت به آن بزرگى يك نشانه ى بسيار قوى مى خواست كه ما غير از آقاى بهشتى كسى را نداشتيم . البته ايشان هم تنها بود و با برادران ديگر، مثل آقاى مطهرى و مرحوم مفتح و باهنر در تهران با هم همكارى داشتند و مبارزات را هدايت مى كردند و آقاى بهشتى شناخته شد. من به ياد دارم كه در شب راهپيمايى روز تاسوعا ما با آقاى بهشتى تلفنى صحبت كرديم ، ايشان از من پرسيد؛ مشهد چه خبر بود، گفتم خيلى جالب بود.
رياست من چه لزومى دارد؟ 
در سال هاى 55 - 56 بنده و بعضى از دوستان دائما ذكر و فكرمان ايجاد تجمع و هماهنگى بين فعاليت هاى مبارزه اى بود كه در تهران و جاهاى ديگر مثل قم و مشهد و ديگر جاها پيش مى آمد و اين پراكندگى نيروها آن روز به ما خيلى ضربه مى زد و چند نفرى مثل بنده و آقاى هاشمى و تعداد ديگر، دائما به اين مساله فكر مى كرديم و بر اساس همين فكرها بود كه من سال 54 يا 55 وقتى مى آمدم تهران ، لدى الورود به منزل آقاى بهشتى مى رفتم و بارها ايشان را در منزل ملاقات مى كردم و مى گفتم : ما بايد گروهيه از اين رفقاى مبارز و اهل علم را جمع كنيم . شما نظرتان چيست ؟ ايشان تاييد مى كردند و من مى گفتم بايد اين كار با رياست شما باشد.
گفتند رياست من چه لزومى دارد؟
گفتم : نه تنها با شركت شما، بلكه با رياست شما، چون اگر شما نباشيد نمى شود. ايشان هم قبول كردند. بالاخره منتهى شد به جلسات ما كه بعدها بعدها در مشهد شكل گرفت . ايشان هم در مشهد بودند و من نمى دانم اين چه احساسى بود كه به ماها مى گفت بايد آقاى بهشتى در اين كر باشد و اين چيزى بود كه آن روز ما از جهت گيرى مبارزه آقاى بهشتى پيدا كرده بوديم و اين كه شما گفتيد مردم نمى دانند ايشان مبارز بوده ، يك تصور غلط است . البته نوع مبارزه ى ايشان با آن حركتى كه ما داشتيم تفاوت مى كرد، لكن بلاشك سمت گيرى ايشان در جهت مبارزه بود و اگر ايشان اين راه را نمى رفت كس ديگرى نمى توانست برود. (58)
خود را به روزمرگى سرگرم نمى كرد. 
به طور كلى ايشان ساخته ى يك چيزهاى ديگرى غير از محيط بود از جمله خصوصياتش ، فكرش ، قدرت دركش و يك سرى خصلت هايى كه در او وجود داشت و خصلت هاى ذاتى اش به شمار مى آمد و خلاصه ى كلام اين كه آقاى بهشتى آدم با اراده اى بود كه هوشيارانه شخصيت خودش را كامل كرده بود و لذا من نمى توانم مشخص كنم كه طلبه ها چگونه حركت كنند تا مثل آقاى بهشتى بشوند. لكن بايد بگويم آن شرايطى را كه آقاى بهشتى آن روز در آن بسر مى برد، امروز وجود ندارد و خوشبختانه اين همان چيزى است كه امثال آقاى بهشتى مى خواستند باشد و حالا من فكر مى كنم اگر كسانى از طلاب واقعا از وضع كنونى جامعه و فضاى اجتماعى ما و ذهنيات سياسى حاكم بر جامعه خوب استفاده كنند، مى توانيم شخصيت هاى خيلى برجسته يا برجسته تر از آقاى بهشتى داشته باشيم . چون آقاى بهشتى در شرايطى كه اصلا مفهوم نبود، در سنگلاخ اين حركت را آغاز كرد .اما الان جاده آسفالته است و لذا خيلى طبيعى است كه كسانى بتوانند خودشان را آن چنان بسازند تا وجودى مثل آقاى بهشتى را خيلى بيشتر فراهم كنند. منتها آقاى بهشتى يك خصوصيات اخلاقى داشت كه به نظر من مهم بود و بايد به آن خصوصيات توجه بشود:
اولين خصوصيت بارز ايشان شجاعت بود از مهمترين چيزهايى كه آن روز در روحانيت و در حوزه علميه قم وجود داشت ، سنت هاى نادرست بود كه ايشان با آنها برخورد كرد و آن سنت هاى نادرست را شكست .البته سيت شكنى يك ارزش نيست تا بگويم فلانى يك سنت شكن است اما ارزش آن است كه انسان شجاعت برخورد با بدى ها و كجى ها را داشته باشد. اگر چه در ميان سنت ها باشد و آقاى بهشتى آن شجاعت لازم را داشت . والا خصلت سنت شكنى و روحيه ى سنت شكنى كه همه ى سنت ها را بايد شكست اين چيز خوبى نيست . لكن ايشان شجاعت برخورد داشت .
اما خصوصيت ديگر ايشان اين بود كه قيافه و هيات ايشان يعنى عمامه و محاسنش را اگر شما در آن وقت ببينيد با فضلايى كه آن روز در رديف ايشان بودند از لحاظ شكل ظاهرى و حتى با وضع خودش در اين اواخر خيلى فرق داشت ، مثلا در آن زمان محاسنش را با نمره چهار مى زد يعنى هيچ دگم و متحجر نبود. اگر لزوم يك كارى را تشخيص مى داد، آن روز اگر كسى ، آقاى بهشتى را در قم مى ديد و مى خواست فكر كند اين آقا چه شغلى از مشاغل روحانى را مى تواند بپذيرد، آن چيزى كه تا آخر هم به خاطرش خطور نمى كرد پيشنمازى بود؛ يعنى شغل پيشنمازى به آقاى بهشتى نمى آمد، در حالى كه مطمئنا اگر آقاى بهشتى لازم مى دانست بايد برود در يك مسجدى پيشنماز بشود، مى رفت همان كارهايى را كه بايستى در اجتماع انجام بدهد، آنجا انجام مى داد، كما اين كه بعدها خودشان در اينجا امام جماعت شدند.

از ديگر خصلت هاى مهم آقاى بهشتى اين بود كه خود را به روزمرگى سرگرم نمى كرد و اين خصوصيات آدم هاى بزرگ دنيا است كه سرگرم كارهاى روزمره نشوند چون روزمرگى آدم هاى بزرگ را كوچك مى كند و آقاى بهشتى خيلى مشكل بود كار روزمرگى بكند. گرچه اوايل انقلاب از بس ‍ حوادث زياد بود همه ى ماها به روزمرگى افتاديم و به اين فكر بوديم كه امروز را چگونه پيش ببريم . اما آقاى بهشتى طبيعتا اين چنين آدمى بود. وقتى دستگاه قضايى را تحويل گرفتند بعد از مدتى من از ايشان پرسيدم بالاخره دستگاه قضايى چه شد؟ ايشان وقتى شرح چگونگى به حركت در آوردن دستگاه قضايى را داد، ديدم باز همان فكر و احساس مختص خودش ‍ را دارد و به اين فكر نيست كه وقتى گفتند آقاى بهشتى به شوراى عالى قضايى آمده است ، مثلا كارى بكند كه اگر دو هفته ديگر كسى بيايد در دادگسترى آنجا يك نشانى را از آقاى بهشتى ببيند. ابدا اين طور نبود بلكه سرگرم ريختن يك طرحى بود كه در آينده حركتى را به وجود بياورد تا مثلا پنج سال ديگر يك دادگسترى اسلامى داشته باشيم ، و اين خصوصيت در همه ى كارهاى ايشان ملاحظه مى شد.
بنابراين الان هم اگر طلبه ها، چهره ها، شخصيت ها و عناصر سياسى بخواهند موفقيت هاى آن شهيد عزيز را كه ما مكرر در زندگى اش مشاهده كرديم داشته باشند بايد يك مقدار آن خصوصياتى را كه در ايشان بود كسب كنند و نصب العين خودشان قرار دهند. و به مسائل آن چنان كه ايشان مى نگريستند نگاه كنند و آينده نگر و دورنگر باشند، همچنان كه ايشان در همه ى مسائل دورنگر و آينده نگر بودند. (59)