در عدةالداعى مروى است از محمد بن عجلان كه گفت: برخورد به من پريشانى، سختى و تنگى
و صديقى نبود براى تنگى كار من و ملازم من شد و دينى سنگين و بزرگ كه صاحبش در
مطالبه الحاح مىكرد، پس متوجه شدم به سوى خانه حسن بن زيد كه در آن روز امير مدينه
بود به جهت آشنائى كه ميان من و او بود و بر اين حال من، مطلع شد محمد بن عبدالله
بن على بن الحسين (عليهمالسلام) و ميان من و او آشنائى قديمى بود، پس مرا در راه
ملاقات كرد دست مرا گرفت و گفت: به من رسيده آنچه تو در انديشه آنى، پس در اين حال
حاجتت روا نشود و مقصودت بر آورده نگردد و بر تو باد به آنكه توانا است و او
كريمترين كريمها است، پس بطلب آنچه آرزو دارى از نزد او زيرا كه شنيدم پسر عمويم
جعفر بن محمد (عليهماالسلام) خبر مىداد از پدرش از جدش حسين بن على (عليهماالسلام)
از پدرش على بن ابيطالب (عليهالسلام) از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) كه
خداى تعالى به سوى بعضى پيغمبرانش وحى فرستاد در بعضى از وحى خود قسم خورد: كه به
عزت و جلالم هر آينه قطع مىكنم آرزوى هر آرزومندى كه به غير من اميدوار شد نه به
نااميدى و هر آينه در برش كنم لباس مذلت در ميان مردم و هر آينه او را از فرج خودم
و فضل خودم دور كنم آيا اميدوار است بنده من در سختىها غير مرا و حال آن كه
سختىها در دست من است و اميد دارد غير مرا و من غنى جوادم. به دست من است كليد
درها و آنها بسته است و باب من باز است براى هر كه مرا بخواند. آيا نمىدانيد كه هر
كس را بلائى برسد كشف آن از غير من، مالك نيست، پس چه شده كه مىبينم او را كه اميد
دارد غير مرا و اعراض كرده از من و حال آنكه عطا كردم به او بجود و كرم خود چيزى را
كه از من نخواسته بود، پس اعراض كرده از من و از من سوال ننموده و سوال كرده در
بلاى خود غير مرا و منم خدائيكه ابتدا كنم به عطيه پيش از پرسش، پس آيا از من
بخواهند و جود نكنم؟ نه چنين است آيا جود و كرم از من نيست. آيا دنيا و آخرت از آن
من نيست، پس اگر اهل هفت آسمان و زمين همه از من سوال كنند و عطا كنم هر يك از
ايشان را آنچه خواسته از ملك من كم نكند آن مثل بال مگسى است و چگونه كم مىشود
ملكى كه من قيم بر اويم، پس واى بر كسى كه مرا عصيان كند؛ و مرا مراقبت نكند، پس
گفتم: اى فرزند رسول خدا اين حديث را بر من اعاده كن، پس سه مرتبه آن را اعاده كرد،
پس گفتم: نه، قسم به خدا كه بعد از اين حاجتى از احدى نخواهم، پس درنگى نشد كه
خداوند رساند به من رزقى از نزد خود و در اول اين باب خبرى ديگر قريب به اين مضمون
گذشت و در دعاى سيزدهم صحيفه كامله است
و من توجه بحاجته الى احد من خلقك او جعله سبب نجحها دونك فقد
تعرض للحرمان و استحق من عندك فوت الاحسان628
و در دعاى بستم است و لا تفتنى بالاستعانة بغيرك اذا اضطررت و
لا بالخضوع لسؤال غيرك اذا افتقرت و لا بالتضرع الى من دونك اذا رهبت فاستحق بذلك
خذلانك و منعك و اعراضك يا ارحم الراحمين629
چون مكشوف شد پارهاى از ضرر و مفاسد سوال و ظاهر شد كثرت مضرت بزرگى و مفسده آن
كه در هيچ مكروهى يافت نشود. سبب تشديد آن در شرع و اصرار و ابرام در ترك آن معلوم
مىشود.
شيخ صدوق در صفات الشيعه از جناب باقر (عليهالسلام) روايت كرده كه به جابر فرمود:
شيعه على (عليهالسلام) كسى است كه بانگ كند چون بانگ سگان و طمع نكند چون طمع غراب
و سوال نكند از مردم هر چند از گرسنگى بميرد و به همين مضمون در مشكات طبرسى از
جناب صادق (عليه السلام) روايت كرده كه به مهزم فرمود: و نيز از جناب صادق
(عليهالسلام) روايت كرده كه گروهى از برادران و تبار انصار خدمت رسول خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) آمدند و سلام كردند جواب داد، گفتند: يا رسول الله، ما را
نزد شما حاجتى است، فرمود: حاجات خود را بياريد گفتند: آن حاجتى است بزرگ فرمود:
بياريد آن را، چيست آن حاجت؟ گفتند: براى ما بهشت را بر پروردگار خود ضامن شوى؛
حضرت سر مبارك را به زير انداخت آن گاه متفكرانه بر زمين نشانى مىگذاشت، پس سر
مبارك بلند كرد و فرمود: به جاى آوردم آن را براى شما بر اين شرط كه از احدى چيزى
را سوال نكنيد. جناب صادق (عليهالسلام) فرمود: پس چنان بود كه مردى از ايشان در
سفرى بود و تازيانهاش مىافتاد و پس كراهت داشت كه بگويد كه آن را به من ده به جهت
فرار از سوال كردن و فرمود: مىآمد و مىگرفت آن را و بر سر سفره طعامى حاضر مىشد
و بعضى اهل مجلس به آب از او نزديكتر بود، پس نمىگفت به من ده تا آن كه خود بر
مىخواست و مىنوشيد. و صدوق از آن جناب روايت كرده كه فرمود: در وصيتش به على
(عليهالسلام)، يا على اگر داخل كنم دست خود را در دهان اژدها خوشتر است نزد من از
آن كه سوال كنم كسى را كه چيزى نداشت، آن گاه دارا شد، و فرمود: به ابوذر، اى
ابوذر، زنهار از سوال كردن زيرا كه او ذلتى است حاضر، فقرى است كه در آمدنش شتاب
كردى و در او حسابى است طولانى در روز قيامت؛ اى ابوذر سوال مكن به كف خود و اگر
چيزى به سوى تو آمد آن را قبول كن و نيز فرمود: استغنا كنيد از مردم هر چند پاك
كردن دندان به مسواك و شيخ مفيد روايت كرده از سلمان كه گفت: مرا خليل من رسول خدا
(صلى الله عليه و آله و سلم) به هفت چيز وصيت كرده، كه آنها را در هر حال ترك
نخواهم كرد اين كه در مال نظر كنم به سوى پستتر از خود و نظر نكنم به آن كه از من
برتر است، و اين كه فقر را دوست داشته باشم و نزديك شوم به ايشان و اين كه بگويم حق
را هر چند تلخ باشد و اين كه صله رحم كنم هر چند از من اعراض كرده و اين كه سوال
نكنم از مردم چيزى و اين كه زياد بگويم قول: لاحول و لا قوة
الا بالله را كه او گنجى از گنجهاى بهشت است.
در نهج البلاغه مذكور است كه اميرمومنين (عليهالسلام) فرمود: از دست رفتن حاجت
آسانتر از طلبيدن آن از غير اهلش است و در عدةالداعى مروى است از رسول خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) كه فرمود: روزى به اصحاب خود آيا با من بيعت نمىكنيد
گفتند: يا رسول الله، با تو بيعت كرديم، فرمود: بيعت كنيد با من بر اين كه چيزى را
از مردم، سوال نكنيد، پس بعد از آن چنان شد كه از دست ايشان عصا و مانند آن
مىافتاد، پس فرود مىآمدند براى او و نمىگفتند به احدى كه آن را به من ده؛ و شيخ
ورام در تنبيه الخواطر روايت كرده از مالك بن عوف اشجعى كه گفت: بوديم ما در نزد
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نه نفر، يا هشت يا هفت نفر، پس فرمود: آيا
بيعت نمىكنيد رسول خدا را؟ گفتيم: آيا بيعت نكرديم با تو يا رسول الله، آنگاه
فرمود: آيا بيعت نمىكنيد، پس دستهاى خود را گشوديم، پس يكى گفت: بيعت كرديم با تو
اما بر چه بيعت كنيم با تو فرمود: خداى را اين كه بندگى كنيد و با او چيز را شريك
نگيريد و پنج نماز را اقامه كنيد و بشنويد و اطاعت كنيد و پنهان كرد كلمه را به
آهستگى و از مردم چيزى را سؤال نكنيد و آن كلمه خفيه ولايت على بن ابيطالب
(عليهالسلام) بود، بعد از آن جناب به خلافت. اما چون راوى كراهت داشت ذكر ننمود.
و در جامع الاخبار مروى است كه آن جناب فرمود: هر كس سوال كند از مردم اموالشان را
محض زياد نمودن مال پس آب خوردهاى است از آتش، پس مىخواهد كم طلبد از آن، يا
زياده طلبد از آن. و در خصال صدوق مروى است از جناب صادق (عليهالسلام) كه فرمود:
خداوند عافيت داده شيعيان ما را از شش چيز، از جنون و جذام و برص و ابنه و زائيده
شدن از زنا و اين كه از مردم به كف خود سوال كنيد و نيز از آن جناب روايت كرده كه
فرمود: خداوند پناه داده شيعيان ما را از شش چيز اين كه طمع كنند چون طمع غراب، يا
بانگ زنند مانند بانگ سگ، يا با ايشان لواط كنند، يا متولد شوند از زنا، يا متولد
شود براى ايشان از زنا يا بر در خانهها صدقه طلب كند و نيز از آن جناب روايت كرده
كه فرمود: چهار خصلت است كه در مومن نيست. مجنون نمىباشد و بر در خانهها سوال
نمىكند و از زنا متولد نمىشود و با او لواط نمىكنند و نيز از آن جناب روايت كرده
كه به هر چه خداوند شيعيان ما را مبتلا كند پس هرگز به چهار چيز، مبتلا نخواهد كرد،
اين كه از زنا باشند، يا به كف خود سوال كنند يا با ايشان لواط كنند، يا در ايشان
سبز چهره ازرق باشد و شيخ طوسى در امالى روايت كرده كه شخصى عرض كرد به حضرت رسول
(صلى الله عليه و آله و سلم) كه مرا عملى بياموز كه حائلى ميان او و بهشت نباشد
فرمود: غضب مكن و از مردم چيزى را سوال مكن و راضى باش براى مردم آنچه را براى نفس
خود رضايت دارى.
و در تفسير شيخ ابوالفتوح مروى است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)
فرمود: خداى تعالى كاره باشد از شما سه چيز را. گفت و گوى سؤال بسيار كردن و مال
ضايع كردن و از او و غير او نيز از آن جناب روايت كردند كه فرمود: خداى تعالى دوست
دارد كه اثر نعمت خود را بر بنده بيند و كاره630
باشد اظهار بؤس و حاجت را و مرد حليم متعفف را دوست دارد و فاحش پليد زبان، بسيار
سوال الحاح كننده را دشمن دارد و در كتاب من لا يحضر، مروى است كه حضرت سجاد
(عليهالسلام) شنيد روز عرفه سائلى را كه از مردم سوال مىكرد، پس به او فرمود: واى
بر تو باد آيا از غير خدا سؤال مىكنى در امروزى كه اميد است آنانى كه در شكم زنان
آبستند سعيد شوند و در علل مروى است كه كسى عرض كرد به آن جناب كه اگر به نزد وليد
پسر عبدالملك مىرفتى و آن حضرت در مكه بود و وليد هم در آنجا بود هر آينه حكم
مىكرد براى تو بر محمد بن الحنفيه در صدقات اميرالمؤمنين (عليهالسلام)، پس فرمود:
واى بر تو، آيا در حرم خدا سوال كنم از غير خدا را من ننگ دارم كه سوال كنم دنيا را
از خالقش پس چگونه سوال مىكنيم آن را از مخلوقش، زهرى گفت لاجرم خداى تعالى هيبت
او را در دل وليد انداخت كه حكم كرد براى او بر محمد بن الحنفيه و در تحفالعقول و
بشارت المصطفى مروى است كه اميرالمؤمنين (عليهالسلام) به كميل فرمود: اى كميل، به
درستى كه محبوبترين چيزى كه اطاعت كنند آن را به بندگان براى خدا تعالى بعد از
اقرار به او و به اولياء او (عليهمالسلام) تحمل و تعفف و صبر است، اى كميل،
بنمايان به مردم احتياج و بى چيزى و اضطرار خود و را صبر كن بر او به جهت تحصيل اجر
به عزت و تستر631 و در اخبار بسيار است كه
كتمان حاجت از گنجهاى بهشتى است. و در اعلام الدين مروى است از عسكرى
(عليهالسلام) كه فرمود: دفع كن از خود سوال كردن را مادامى كه قدرت دارى بر تحمل؛
زيرا كه از براى هر روز، روز جديديست.
پنجم: از اقسام احكام سوال اباحه است و آن در جائى است، كه خالى باشد از جميع
محذورات حرام و مكروه گذشته، پس بايد آنچه مىخواهد حرام و مكروه نباشد و درخواستن
نيز ضرر و مفسدة براى خودش و مسئول و ديگران نباشد و اگر متوقف است بر دخول خانه به
يكى از اقسام اذن صريح يا فحوى يا شاهد حال قطعى ماذون باشد و در سوالش زياده از
اظهار حال و اگر تواند بى توسط مقال چيزى نباشد. از امر و ابرام و الحاح و قسم دادن
و شكايت و تكذيب و كذب و اغرا و او را سبب براى من و عطا؛ بلكه با مشاهده قلب مسئول
در ميان دو انگشت قدرت و نعمت و قبض و بسط خداوند كه اگر خواهد مائلش كند به او و
اگر نخواست محرومى از جانب او است و با رعايت تمامى اين شروط و آداب بايد در مسئول
چند چيز را احزاز كند.
اول: اسلام، چنانچه در نهج البلاغه است كه اميرالمؤمنين (عليهالسلام) فرمود: هر
كس شكايت كند حاجت خود را به سوى مومنى پس مثل آن است كه شكايت كرده آن را به سوى
خداى تعالى و هر كه شكايت كند آن را به سوى كافرى پس چنان است كه از خداوند شكايت
كرده.
دوم: ايمان، پس سوال نكند از مخالفين چيزى را، چنانچه در كنز كراچكى مروى است از
جناب باقر (عليهالسلام) كه فرمود: به جابر استعانت مجو به دشمن ما در حاجتى و نه
طلب از او غذائى و سوال مكن از او شربت آبى و در علل الشرايع مروى است از آن جناب
كه فرمود: سوال نكنيد از ايشان كه ما را در بر آوردن حاجت ايشان روز قيامت به مشقت
خواهيد انداخت و نيز در آنجا از آن جناب مروى است كه فرمود: مخواهيد حاجات خود را
از ايشان، يعنى مخالفين؛ پس روز قيامت بر ايشان وسيله نزد پيغمبر (صلى الله عليه و
آله و سلم) مشويد و اين دو خبر اشاره است به آن مطلب كه در اخبار بسيار رسيد و
پارهاى از آنها گذشته كه خداوند در قيامت محض كرامت مؤمن هر كس را بر او حقى دارد
هر چند به دادن آب وضوئى باشد تلافى كند و جزا دهد و مؤمن را در زير منت او نگذارد،
پس خواستن حاجت از مخالف سبب شود براى تخفيف عذاب در پاره از ايشان يا رفع آن در
بعضى و فرق اين دو طايفه در محل خود مقرر شده.
سوم: رقت قلب و عطوفت و مهربانى مسئول به اهل استحقاق كه احتمال برود تاثير كردن
سوال در قلبش كه بر انگيزاند او را از براى قضاى حكمت. در اختصاص شيخ مفيد مروى است
از جناب صادق (عليهالسلام) كه فرمود: خداوند گردانيد رحمت را در دل رحيم دلان از
خلق خود، پس طلب كنيد حاجات را از ايشان و طلب نكنيد حاجات را از سخت دلان كه
دلهايشان قساوت دارد، پس به درستى كه خداوند واجب گردانده غضب خود را براى ايشان يا
فرود آورده غضب خود را در ايشان و در اعلام الدين ديلمى مروى است از آن جناب كه
فرمود: بخواهيد نيكى و فضل را از رحيم دلان امت من كه زندگى خواهيد كرد و در پهلوى
ايشان و تمامى خلق عيال خداوندند و محبوبترين ايشان نزد او آن كه نفعش به خلق او
بيشتر باشد و عطايش نيكوتر و به درستى كه خير بسيار و به جا آورنده آن كم است.
چهارم: آن كه غنا و ثروتش تازه نباشد؛ چنانچه گذشت كه رسول خدا (صلى الله عليه و
آله و سلم) فرمود: كه اگر دست خود را در دهان اژدها كنم مرا خوشتر است از آن كه
سوال كنم از كسى كه دارا نبود آن گاه دارا شد؛ و در تهذيب شيخ طوسى مروى است از
جناب باقر كه فرمود: مثل حاجت داشتن به سوى كسى كه تازه مالى پيدا كرده مثل درهمى
است كه در دهان افعى باشد كه تو به آن درهم محتاج باشى و از آن افعى در خطرى. و نيز
از جناب صادق (عليهالسلام) روايت نموده كه فرمود: به داود رقى، داخل بكنى دست خود
را در دهان اژدها تا مرفق بهتر است براى تو از طلب كردن حوائج از آن كه نداشت، پس
دارا شد. و نيز روايت كرده كه پيشكار آن جناب قرض كرده بود از مردى طعامى براى آن
حضرت، پس الحاح كرد در مطالبه آن، پس حضرت به او فرمود: آيا نهى نكردم تو را از
آنكه قرض كنى از كسى كه چيزى دارا نبود پس دارا شد.
پنجم: آن كه از خانواده كرم و نجات و از معادن خير و بركت باشد؛ چنانچه ديلمى در
اعلام الدين روايت كرده از اميرالمومنين (عليهالسلام) كه فرمود: به فرزند خود امام
حسن (عليهالسلام):
يا بنى اذا انزل بك كلب الزمان و قحط الدهر. فعليك بذوى
الاصول الثابتة و الفزوع النابتة من اهل الرحمة و الايثار و الشفقة، فانهم اقضى
للحاجات و امضى لدفع الملمات و اياك و طلب الفضل و اكتساب الطائح و القراريط من ذوى
الاكف اليابسة و الوجوه العاسية، فانهم ان اعطوا منوا و ان منعوا كدو اثم انشأ
يقول:
و اسئل العرف ان سئلت كريما
فسئوال الكريم يورث عزا
و اذا لم تجد الذل بدا
ليس اجلا لك الكبار بعار
|
|
لم يزل يعرف الغنا و اليسارا
و سئوال اللئيم يورث عارا
فالق بالذل ان لقيت الكبارا
انما العاران تجل الصغار632
|
حاصل مضمون چون فرود آيد به تو سختى زمانه و خشك سالى روزگار، پس بر
تو باد به آن كه اصلشان قديم و نتائج آن اصل كريم از خانواده مهربانى و مكرمت و
بخشش و شفقت؛ زيرا كه ايشان حاجات را بيشتر يا بهتر يا زودتر بر آرند و شدايد را
زودتر دفع كنند و زنها از خواستن عطا و كسب كردن طوح و قيراط كه هر طوح چهاردانگ يك
حبه است و هر قيراط سه حبه و مثقال شرعى بيست قيراط، پس كنايه باشد از طلبيدن چيز
بسيار اندكى از نزد صاحبان كفهاى خشك633 و
روهاى ترش؛ زيرا كه ايشان اگر بدهند منت گذارند و اگر ندهند به مشقت اندازند. سوال
كن نيكى را اگر سوال مىكنى از هر زمان كه از كشيدن بار مذلت چاره ندارى براى
بزرگان ذلت كن كه در آن ننگى نيست؛ بلكه ننگ در بزرگ شمردن پست فطرتان است.
ششم: آن كه عاقل و فهميده باشد؛ چنانچه در تحفالعقول مروى است از جناب كاظم
(عليهالسلام) كه به هشام فرمود: كه حسن بن على (عليهالسلام) فرمود: هرگاه خواستيد
طلب نمائيد حوائج خود را، پس طلب نمائيد آن را از اهلش، كسى گفت: يابن رسول الله،
كيستند اهل او، فرمودند: كسانى كه خداوند خبر داد از ايشان و ذكر فرمود: ايشان را،
پس فرمود: انما يتذكر أولوا الالباب634
جز اين نيست كه
پند مىگيرند و به ياد مىآورند اولوالالباب635
فرمود ايشان صاحبان عقولند.
هفتم: آن كه در او باشد يكى از آن چهار خصلت كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) فرمود: چنانچه در تفسير نيشابورى است كه اعرابى از حسين بن على (عليهماالسلام)
حاجتى را سوال كرد و گفت: شنيدم جدت فرمود: هرگاه حاجتى را مىطلبيد، پس به طلبيدن
آن را از چهار راه يا از عربى شريف، يا از اعجمى كريم، يا حامل قرآن، يا صاحب جمال،
اما عرب، پس شرافت يافتند به سبب حدت و اما كرم، پس داب و سيره شما است و اما قرآن،
پس در خانه شما نازل شده و اما وجه صبيح636
پس به درستى كه من شنيدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه مىفرمود: هرگاه
خواستيد كه نظر كنيد به سوى من، پس نظر كنيد به سوى حسن و حسين و تمته خبر در باب
آينده بيايد ان شاء الله تعالى.
هشتم داشتن صفت اخوت؛ چنانچه در بعضى نسخ نهج البلاغه و بشارت المصطفى مروى است از
اميرالمؤمنين (عليهالسلام) كه فرمود: به كميل بعد از نهى از ظاهر كردن افتقار
خويش؛ چنانچه گذشت، اى كميل، باكى نيست بر تو كه مطلع كنى برادر خود را بر سر خود،
كيست برادر تو، برادر تو كسى است كه وانگذارد تو را در سختى و اعراض نكند از تو چون
گناهى كردى و با تو خدعه نكند چون از او سوالى كردى و وامگذارد تو را به حال خود،
تا آن كه او را از حال خود مطلع كنى؛ يعنى بايد هميشه در صدد اطلاع بر حال تو باشد
و ظاهر اين كلام شريف آن است كه با وجود همه اين صفات كه كمتر در كسى پيدا مىشود
باز سوال رجحان ندارد، چه اين كلمه لابأس كه در صدر اين خبر است و ترجمهاش نداشتن
عذاب و حزازت است در جائى گويند كه مقام توهم آن باشد كه آن كار، كار بديست، پس
گويند لابأس، و در مقام ذكر كار نيكو، اين كلمه استعمال نشود، پس به قرينه اين خبر
مراد به امر كردن به سوال در اخبار گذشته نيز همان اذن و رفع كراهت و حرمت باشد و
مگر اخوت و سخاوت به مقامى رسد كه، صاحب خود را مهيا كند براى قضاى حاجت و بذل و
بخشش به نحوى كه در سؤال ابدا ذلتى نباشد و سبب سرور و خرسندى او باشد. خصوص اگر
مالى مخصوص امثال او كرده كه اگر بداند محتاج است و نخواسته ملول شود و بالجمله چون
مفسده آن بزرگ و ضررش عظيم و به اندك زمان دعاى و حيا برداشته شود. ناچار در رعايت
شروط آن اهتمام تمامى بايد بشود تا محل رجحان آن از روى بصيرت و تدبر معلوم گردد. و
چون نادر است به محذور آن مبتلا نشود.
در تحفالعقول مروى است از حضرت سجاد (عليهالسلام) كه فرمود: حق مسئول بر تو آن
است كه اگر عطا كرد قبول شود از او هر چه داده با لشكر كردن براى او و شناختن فضل
او و طلب نمودن عدر براى منع او و نيكو نما، گمان خود را به او بدان كه او اگر منع
كرد مال خود را منع كرده آنچه را كه براى او است، كه منع كند و بر او گناهى نيست و
نيز فرمود: اما حق صاحب نيكى بر تو، پس آن است كه شكر كنى او را و ذكر نمائى نيكى
او را و منتشر كنى براى او سخنى را كه نيك باشد و با اخلاص براى او ميان خود و
خداوند تبارك و تعالى دعا كنى، پس اگر چنين كردى شكر او را نهانى و آشكار به جاى
آوردى آن گاه اگر ممكن شود تو را، كه او را مكافات كنى، به آن احسان بكن و گرنه در
انتظار تلافى باش و نفس خود را براى آن مهيا كن.
باب هيجدهم: در شمه از تكيف
مسئولين كه به ملاحظه سائلين بر ايشان وارد شده علاوه بر آن حق كه پيش از سؤال
داشتند.
1. در شرح تكليف مسئول.
2. در نهى شديد و تخويف از رد سائل.
3. در فضل اجابت مسئلت سائل.
4. در ترغيب بر اجابت سائل.
5. جايى كه اجابت سائل واجب است.
6. جايى كه اجابت سائل حرام است.
7. مواضعيكه اجابت سائل مكروه است.
8. آداب چندگانه سائل و مسئول.
چه سائل مستحق عطا، اگر قبل از سؤال از چندين جهت حقى داشت كه بايد از عهده آن بر
آيد به مجرد سوال باز حقى تازه دارد، كه بايد وفا شود. هر چند در شدت و سختى نباشد.
بلكه با غنا و ثروت باشد، چنانچه در كافى از جناب صادق (عليهالسلام) مروى است كه
فرمود: جناب باقر (عليهالسلام) كه بده به سائل هر چند بر پشت اسب باشد. و در تفسير
شيخ ابوالفتوح مروى است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود سائل را حقى
است اگر چه بر اسب آيد.
پوشيده نماند كه: اگر مسئول به راستى اعتراف نموده به بندگى خداوند و معنى بندگى
را در نفس خويش يافته، به نحوى كه به سهل و آسانى در مقام به جا آوردن آثار و لوازم
آن در آمده، ناچار خويش را مالك حبه نداند و آنچه داراست از مالك خويش داند و سائل
را چون نزولش آيد رسولى از جانب او پندارد، كه از آنچه در دستش داده او را خليفه
خود بر آن مال نموده، چنانچه مىفرمايد و انفقوا مما جعلكم
مستخلفين فيه637 انفاق كنيد از آنچه
گردانيد شما را خليفه بر آن پاره ستاند، پس اولا سپاس الاهى به جاى آورد كه به من
نظر رحمت دارد كه رسول نزد من فرستد و روزى عيال خود را به من حواله كند و ثانيا
اظهار مسرت و خرسندى كنند كه بهره از امانت خويش خواسته و تكليف حفظ و حراست آن از
من برداشته و ثالثا بر رسول نظر نكند كه كيست و از كجا است دشمن است، يا دوست،
اجنبى است يا خويشاوند، حقى بر او دارد يا نه، رنجى و آزارى به او رسانده يا نه،
توقع تلافى از او هست يا نه، نشر اين احسان را خواهد كرد يا نه، حاجتى قبل از اين
نزد او برده يا نه، برآورده كرده بود يا نه، بعد از اين به او محتاج خواهد شد يا
نه، چه او حقيقة چيزى به سائل ندهد تا اين ملاحظات را كند؛ بلكه به آنكه او را
فرستاده و از مال خود طلبيده كه جز اطاعت و تسليم و رضا چيزى شايسته فرمان او نيست؛
و در آن راهى ندارد، پس آن كه بى عذر مقبول سائل را از نوال خويش براند، لامحاله يا
خود را بنده نداند، يا داند، وليكن غير خود را مالك يا شريك يا صاحب حق در آنچه در
تصرف او است داند. يا رسول مالك الملك داند. اما عداوت دنيوى يا بخل نفسانى او را
نگذارد اما عذر اول و دوم كه با ايمان و اقرار به عبوديت نسازد و ما بقى بر طرف شود
از تدبر در اخبار صادقين (عليهمالسلام) و ما شمه از آن را ذكر كنيم آن گاه حكم
مسئول را كه چون حكم سائل بر پنج قسم مىشود شرح دهيم با شرح آداب او با سائل.
در كافى مروى است از جناب صادق (عليهالسلام) كه: منع نكرد رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم) هرگز سائل را اگر چيزى بود مىداد وگرنه مىفرمود: خدا مىرساند.
و نيز از آن جناب روايت كرده كه جبرئيل (عليهالسلام) آمد نزد حضرت ابراهيم
(عليهالسلام) پس گفت مرا پروردگار تو به سوى بندهاى از بندگان خود فرستاده كه او
را خليل خود بگيرد ابراهيم گفت: مرا خبر ده كه كيست او تا خدمتش كنم گفت: او توئى،
گفت: از چه چنين كرد، گفت: زيرا كه تو هرگز از احدى چيزى سوال نكردى و هرگز كسى
سوال نكرد از تو و حال آن كه تو رد نكردى و نيز از آن جناب روايت كرده كه رسول خدا
(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: رد نكنيد سائل را هر چند بسم سوخته گوسفند
باشد. و نيز از جناب باقر (عليهالسلام) روايت نمود كه خداى عزوجل به موسى
(عليهالسلام) فرمود: كه اى موسى، سائل را به عطائى اندك يا بردى نيكو اكرام كن؛
زيرا كه مىآيد به سوى تو كسى كه نه از انس است نه از جن، ملائكهاىست از ملائكه
رحمن كه امتحان كند تو را در آنچه به تو عطا نمودم و سوال مىكند از تو از آنچه به
تو احسان كردم، پس نظر كن كه چه خواهى كرد، اى پسر عمران. و نيز از جناب صادق
(عليهالسلام) روايت كرده سائل آمد نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد،
پس آن جناب نظر فرمود به سوى اصحابش، پس عطا كرد به او مردى از صحابه، ميلى از طلا،
پس آن مرد سائل گفت: اين همه گفت: آرى، گفت بگير طلاى خود را به درستى كه من نه از
جنم نه از انس؛ وليكن من رسولم از جانب خداوند براى آن كه تو را اختبار كنم، پس
يافتم تو را شاكر، پس خداوند تو را جزاى خير دهد. و نيز از سعيد بن مسيب روايت كرده
كه گفت: حاضر شدم روزى خدمت على بن الحسين (عليهمالسلام) در آن حال كه از نماز
بامداد فارغ شده بود، پس ناگاه سائلى به در خانه آمد، پس حضرت فرمود: بدهيد به اين
سائل وسائلى را؛ رد نكنيد. و در قرب الاسناد مرويست كه رسول خدا (صلى الله عليه و
آله و سلم) فرمود: برگردانيد سائل را با عطائى اندك يا به نرمى و مهربانى، زيرا كه
مىآيد نزد شما و مىاستد بر در خانه شما كسى كه نيست از جن و نه از انس كه نظر كند
كه چگونه است عطا و كرم شما در آنچه خداوند به شما عطا فرموده.
در نهج البلاغه مذكور است كه اميرالمومنين (عليهالسلام) فرمود: به درستى كه
مسكين، رسول خداوند به سوى شماست، پس هر كس او را منع كرد خداى را منع كرده و هر كس
به او عطا كرده به خداوند عطا كرده و در بشارت المصطفى و بعضى نسخ نهج در وصيت آن
جناب به كميل است كه اى كميل، تصدق كن بر مساكين، رد مكن البته سائلى را هر چند به
نصف خرما يا نصف دانه انگورى باشد و در كافى و عيون مروى است كه حضرت رضا
(عليهالسلام) نوشت به جناب جواد (عليهالسلام) كه اى ابوجعفر به من رسيده غلامان
وقتى كه سوار مىشوى بيرون مىآوردند تو را از در كوچك و اين به جهت بخل ايشان است
كه نرسد از تو خيرى به احدى، پس سوال مىكنم تو را به حق من بر تو كه نباشد داخل
شدن و بيرون آمدن تو مگر از در بزرگ و هرگاه سوار شوى، پس باشد با تو زر و سيمى آن
گاه سوال نكند از تو احدى مگر، آن كه او را عطا كنى از عموهايت كه سوال كنند از تو
كه به او نيكى كنى، پس عطا مكن به او كمتر از پنجاه اشرفى و زياده از آن با تست و
از عمههايت كه از تو سوال كنند پس مده به او كمتر از بيست و پنج اشرفى و زياده از
آن با تست من قصد ندارم مگر آن كه خداوند تو را بلند كند، پس انفاق كن و مترس از
صاحب عرش تنگ گرفتن را. و شيخ ابوالفتوح در تفسير خود روايت كرده كه رسول خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) فرمود: بار خدايا مرا زنده دار مسكين و بميران مسكين و
محشور كن و در زمره مساكين، يكى از جمله زنانش گفت: يا رسول الله، چرا چنين
مىگوئى، گفت: براى آن كه ايشان پيش از توانگران به بهشت مىروند به چهل سال آن كه
گفت: نگر تا مسكين را زجر نكنى و اگر چيزى خواهد ردش نكنى اگر چه به نيم خرما باشد،
مسكين را دوست دارى و به خويشتن نزديك دارى، تا خداى تعالى تو را به رحمت خويشتن
نزديك كند و نيز روايت كرده كه سائلى يك روز سؤال مىكرد حسين بن على
(عليهماالسلام) گفت: دانيد كه چه مىگويد، گفتند: نه يابن رسول الله، گفت: مىگويد
من رسولتر از شمايم، اگرم، چيزى دهيد بگيرم از شما و به آنجا برم و الا دست تهى
آنجا روم و شهيد اول در درةالباهره روايت كرده كه آن جناب فرمود: به درستى كه
حاجتهاى مردم به تو از نعمتهاى خداوند بر تو است، پس ملالت نگيرد از نعم و در قرب
الاسناد مروى است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: كسى كه بزرگ شد
نعمت بر او سخت مىشود براى اين، بار كلفت مردم بر او، پس اگر او در تحمل آن
ايستادگى كرد زحمات جلب نعمت بر او زياد خواهد شد، از نزد خداوند و اگر نكرد در
آورده آن نعمت را در معرض اول و در كتاب تمحيص مروى است از جناب باقر (عليهالسلام)
كه فرمود: فقير هديه خداوند بر غنى است، پس اگر حاجت او را بر آورد پس هديه خداوند
را قبول كرده و اگر حاجت او را برنياورد، پس به تحقيق كه هديه خداوند عزوجل را رد
كرده در كتاب شريف جعفريات مروى است از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه
فرمود: هرگاه بر در خانه شما بيايد مرد سائلى در شب، پس او را رد نكنيد و نيز
فرمود: سائل رسول پروردگار عالميان است براى آنكه او را اختبار كند، پس هر كه عطا
كرد به او، پس خداوند را عطا كرده و كسى كه ردش كند، پس به تحقيق كه خداوند تبارك
تعالى را رد كرده و نيز فرمود: قطع مكنيد بر سائل مسئلت او را، بگذاريد او را كه از
پريشانى خود شكايت كند و از حال خود خبر دهد و در دعائم الاسلام مروى است از
اميرالمؤمنين (عليهالسلام) كه فرمود: رد مكنيد سائل را كه بيايد نزد شما در شب
زيرا كه گاهى سوال مىكند كسى كه نه از انس است نه از جن وليكن براى آنكه به آن
سوال خير شما را زياد كند.
در كتاب تحفالعقول مروى است از حضرت سجاد (عليهالسلام) در حديث حقوق كه فرمود:
اما حق سائل پس دادن است به او هر گاه يقين دارى به صدق او و قادرى بر سد حاجت او و
دعا كردن براى او در آنچه نازل شده به او و اعانت كردنش در حصول مقصودش، پس اگر شك
كردى در صدق او و پيشى گرفت به سوى تو متهم بودن، او پس عزم نكن بر اين و ايمن مباش
كه بوده باشد اين از كليد شيطان كه قصد كرده باز دارد تو را از حظت و حائل شود ميان
تو و ميان متقرب شدن تو نزد پروردگار تو، پس واگذار او را به استرحال او يعنى ظاهر
مكن دروغ او را و برگردان او را برگرداندن نيكوئى و اگر غالب شدى بر نفس خويش
درباره او و عطا كردى او را با اعراض از آنچه عارض شده در نفس تو از او پس به درستى
كه اين كارهاى صاحبان عزم است و در كتاب اختصاص مروى است از جناب كاظم
(عليهالسلام) كه فرمود: كه هر كس كه بيايد نزد او و برادر مؤمنش به جهت حاجت خويش،
پس آن رحمتى است از خداوند كه كشانده به سوى او، پس اگر به جاى آورد آن را، پس وصل
كرده خود را به ولايت ما كه آن وصل است به ولايت خداوند عزوجل و اگر حاجت او را رد
كرد و حال آن كه قادر بود بر آن به تحقيق كه ظلم كرده بر نفس خويش و به او بدى
نموده است. در امالى مفيد ثانى مروى است از آن جناب كه فرمود: هر آينه رد مىكند به
من صاحب حاجتى، پس مبادرت مىكنم به سوى انجاح آن از بيم آن كه صاحب حاجت از آن بى
نياز شود.
در عدةالداعى مروى است از آن جناب كه فرمود: هر مؤمنى كه سوال كند از او برادر
مؤمنش حاجتى را و او بر، بر آوردن آن قادر باشد و آن را براى او نكند، مسلط مىكند
خداوند بر او مارى را در قبر او كه انگشتان او را مىگزد. در كافى مروى است صيرفى
كه گفت، گفتم: به جناب صادق (عليه السلام) فداى تو شوم مؤمن رحمت است بر مؤمن،
فرمود: آرى، گفتم: چگونه است اين فرمود: هر مؤمنى كه برود نزد برادر خود به جهت
حاجتى، پس نيست آن، مگر رحمتى از خداوند كه فرستاده آن را به سوى او و قرار داده آن
را سبب آمرزش و بلندى مرتبه او، پس اگر برآورد حاجت او را قبول كرده آن رحمت را به
قبول كردن آن حاجت و اگر رد كرد حاجت او را با قدرت بر بر آوردن آن، پس جز اين نيست
كه رد كرده از خود رحمتى را از جانب خداى عزوجل كه فرستاده آن را به سوى او و سببى
كه مقرر فرمود براى او و ذخيره مىكند خداوند عزوجل آن رحمت را تا روز قيامت تا آن
كه صاحب آن حاجت حاكم مىشود در آن رحمت اگر خواست مىگرداند آن را به سوى خود و
اگر خواست صرف مىكند به سوى غير خود. اى اسماعيل پس اگر روز قيامت شد و او حاكم شد
در رحمت خدا كه ظاهر و گواره شد براى او، پس به سوى كه مىبينى آن را صرف كند گفتم
گمان ندارم كه از نفس خود آن را برگرداند فرمود: گمان مدار؛ بلكه يقين كن زيرا كه
او آن رحمت را از نفس خود رد نخواهد كرد. اى اسماعيل كسى كه بيايد برادرش نزد او
براى حاجتى كه قادر است بر انجاح آن، پس به جا نياورد آن را مسلط مىكند بر او
خداوند مارى را كه ابهام او را در قبرش تا روز قيامت بگزد چه آن كه آمرزيده شده يا
معذب باشد. در بحار از كتاب قضاء الحقوق صورى نقل كرده كه آن جناب فرمود: مومن
محتاج، رسول خداوند است به سوى غنى، قوى، پس اگر بيرون آمد رسول بدون قضاء حاجت
آمرزيده مىشود گناهان رسول و مسلط مىكند خداوند بر غنى قوى شياطينى را كه او را
بگزند فرمود: تخليه مىكند ميان او و ميان اهل دنيا، پس راضى نمىشود به آنچه در
نزد اوست، تا اين كه به تعب بيفتد بر ايشان، يعنى مال خود را به كلفت و تعب ايشان
دهد داخل مىشود بر او شاعر، پس گوش مىدهد به او، پس عطا مىكند او را، پس
اينهايند شياطينى كه او را مىگزند. و نيز از رفاعه روايت كرده كه آن جناب به او
فرمود: آگاه باش اى رفاعه، كه ايمان نياورده به خداوند و نه به محمد (صلى الله عليه
و آله و سلم) و نه به على (عليهالسلام) كسى كه بيايد نزد او برادر مومن او به جهت
حاجتى، خنده كند در رويش، پس اگر هست مقصودش در نزد او بشتابد به سوى برآوردن آن و
اگر نيست در نزد او زحمت بكشد در تحصل آن از نزد غير خود تا آنكه آن را براى او
برآورد، پس اگر باشد به خلاف آنچه توصيف كردم پس ولايتى ميان ما و او نيست.
در كتاب تمحيص مروى است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: كامل
نمىكند مؤمن ايمان خود را تا آن كه دارا شود صد و سه خصلت را آن گاه شمردند تمام
آن را كه از جمله آنها است سخاوت كف و رد نكردن سائلى و بخل ننمودن به نائلى و شيخ
ابراهيم كفعمى در مجموع الغرائب نقل كرده از كتاب جواهر شيخ فاضل محمد بن محاسن
بادرائى كه مشتمل است بر هفتاد و پنج جوهره كه او روايت كرده كه جناب عيسى
(عليهالسلام) فرمود: هر كه سائلى را محروم برگرداند هفت روز ملائكه داخل آن خانه
نمىشوند و در كتاب تعازى شريف زاهد ابى عبدالله محمد بن على بن الحسن بن عبدالرحمن
علوى حسينى مروى است به اسناد او از محمد بن منصور از راشد طويل از ابى شريع كه
گفت: شنيدم جعفر (عليهالسلام) را كه او مىفرمود: به ازدى غلام ابى بكر، اى ازدى،
آيا در نزد تو چيزى هست كه آن را صدقه دهى، گفت: اى سيد من، چيزى به دست نياوردم از
صدقه كه آگاهم به آن از كجا صدقه دهم فرمود: مردى رو به من آورد در مسجد و ذكر كرد
كه خود و عيالش دو روز است طعامى نخوردهاند.
ازدى گفت: پس بيرون رفتم پس ديدم مردى را از دوستان آل تيم از كسانى كه افترا
مىبستند بر آل رسول خدا، پس داخل شدم بر آن جناب و گفتم شما را اندوهناك ديدم به
جهت اين سائل آيا مژده ندهم شما را فرمود: بگو گفت: او از دشمنان شما است، پس غم
مخور به جهت او، پس آن جناب فرياد بر آورد كه يا محمد، پس محمد بشتاب داخل شد پس
فرمود: بياور دو انگشتر مرا پس آورد آن دو انگشتر را آنگاه فرمود: آن شخص را به نزد
من آر، پس او را به نزدش آوردم پس آن دو انگشتر را گرفت و به او داد. به من فرمود:
اى ازدى، به درستى كه صدقه فريضه است از جانب خداوند هنگاميكه موجود باشد خصوصا بر
كسى كه به تو گمان خير دارد.
و در تفسير شيخ ابولفتوح (رحمه الله) مروى است كه: خداى تعالى روز قيامت گويد: با
بعضى بندگان، بنده من، از تو طعام خواستم، ندادى و شراب خواستم ندادى و جامه خواستم
ندادى بنده گويد بار خدايا، كى بود و چگونه بود. گويد فلان بنده گرسنه از تو طعام
خواست ندادى و فلان تشنه از تو آب خواست ندادى و فلان برهنه از تو جامه خواست ندادى
فلا منعنك اليوم فضلى كما منعه من امروز فضل خود را از تو باز گيرم، چنان كه
تو از او باز گرفتى و چون معلوم شد كه اجابت مسئول از اعظم تكاليف الاهيه است و رد
سائل از اقبح منكرات است، پس شروع كنيم به آنچه وعده كرديم از ذكر احكام و آداب
مسئول.
اما اول: پس مخفى نماند كه اجابت را نيز عارض شود احكام شرعيه اول: وجوب و آن در
اقسام سئوالهاى از بسيارى علوم پيدا شود چه اگر جاهل به احكام شرعيه مبتلا است به
آن از طهارت و نجاست و نماز و مقدمات آن و ماكول و مشروب و امثال آن از عالمى حكم
مسئله را بپرسد و غير او كسى نباشد كه از عهده جواب بر آيد و خوفى بر گوينده نباشد
در آن جواب البته جواب واجب و ردش حرام خواهد بود.
در كافى مروى است از جناب صادق (عليهالسلام) كه فرمود: يافتم در كتاب على
(عليهالسلام) كه به درستى كه خداوند عهد نگرفت بر جاهلان در طلب علم تا اين كه عهد
گرفت بر علماء به بذل علم بر جهال و نيز از آن جناب روايت كرده كه، زكات علم تعليم
اوست بر بندگان خدا و نيز فرمود: كه عيسى فرمود: به بنى اسرائيل منع نكنيد حكمت را
از اهلش كه به ايشان ظلم خواهيد كرد، و در امالى مفيد ثانى مروى است از رسول خدا
(صلى الله عليه و آله و سلم) كه فرمود: هر مردى را كه خداى تعالى علمى بخشيد،؛ پس
كتمان كند او را با اين كه به آن دانا است ملاقات مىكند خداى را در روز قيامت در
حالتى كه به لجامى از آتش او را لجام كرده باشند؛ و در محاسن برقى مروى است از آن
جناب كه فرمود: به درستى كه عالمى كه كتمان كند علم خود را مبعوث مىشود در حالتى
كه عقوبتش بيشتر از جميع اهل قيامت است و لعنت مىكند او را هر جنبنده حتى
جنبندههاى كوچك زمين و در تفسير امام حسن عسكرى (عليهالسلام) مروى است از
اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه فرمود: شنيدم از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) كه فرمود: هر آن كسى كه به پرسند از او علمى، پس كتمان كند آن را در آنجا كه
واجب است اظهار آن علم و تقيه از او برطرف شده باشد، مىآيد روز قيامت لجام كرده
شده بلجامى از آتش و اميرالمؤمنين (عليهالسلام) فرمود: هرگاه كتمان كند عالم علم
خود را از اهلش و تكبر كند جاهل را در آموختن آنچه را كه چاره از ياد گرفتن او نيست
و بخل ورزد مالدار به نيكى كردن خود و فقير دين خود را بفروشد و به دنياى غير بزرگ
مىشود بلاء و عظيم مىشود عقاب و در رجال شيخ كشى مروى است از حضرت كاظم
(عليهالسلام) كه نوشت به على بن سويد سائى از حبس كه از واجبترين حق برادر تو آن
است كه پنهان نكنى از او چيزى را كه او را نه از دنياى او نه از آخرت او نفع
مىدهد.
در عوالى اللئالى مروى است از جناب صادق (عليهالسلام) كه فرمود: هر آن كس كه
محتاج باشند مردم به سوى علم او كه بفهماند به ايشان امور دين ايشان را، پس ايشان
را، پس از ايشان اجرت نخواهد سزاوار است بر خداى تعالى كه داخل كند او را در آتش
جهنم و در نوادر سيد فضل الله راوندى مروى است از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) كه فرمود: كسى كه بشكند بيعتى را يا بلند كند علم گمراهى را يا كتمان كند علمى
را يا حبس كند مالى را به ستم يا اعانت كند ظالمى را بر ظلمش و حال آن كه مىداند
كه او ظالم است، پس به تحقيق كه بيزار شده از اسلام و نيز واجب شود اجابت در آن گاه
كه حفظ جان يا ناموس برادر مومن موقوف شود بر آن؛ چنانچه در عقاب الاعمال از حضرت
سجاد (عليهالسلام) مروى است كه فرمود: كسى كه سير به سر آرد شب را و در محضر او
باشد گرسنه چيز نخورده، خداى تعالى مىفرمايد: اى ملائكه من؛ گواه باشيد بر اين
بنده كه من او را امر كردم، پس عصيان كرد مرا و اطاعت كرد غير مرا، و من او را به
سوى عمل خودش واگذاشتم، قسم به عزت و جلال خود كه هرگز او را نخواهم آمرزيد و اين
تهديد نباشد مگر در آنجا كه گرسنگى مورث هلاكت يا مضرتهاى سخت باشد؛ چنانچه مراد
همين است. آنچه در چند خبر رسيده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
قسم به آن كه جانم در قبضه قدرت اوست كه ايمان نياورد به من بنده كه شب را به سر
برد به سيرى و برادرش يا همسايه مسلمانش گرسنه باشد، يا مراد از ايمان پاره از
مراتب اوست.
در كافى مروى است از سماعه كه گفت: پرسيدم از جناب صادق (عليهالسلام) كه گروهيند،
كه در نزد ايشان است زيادتى و براى برادران ايشان حاجت شديديست و زكات ايشان را،
كافى نيست آيا آنها را مىرسد كه سير باشند و برادرانشان گرسنه باشند، پس فرمود:
برادر شخص مسلمان او را ظلم نمىكند و يارى او را وانمىگذارد و او را محروم
نمىكند، پس واجب است بر مسلمانان كوشش در آن و مواصلت و يارى كردن يكديگر بر آن
كار و مواسات با اهل حاجت و ملاطفت از شماها كه خواهيد بود بر آن طريقه كه خداى امر
فرموده درباره ايشان و نيز از آن جناب روايت كرده كه فرمود: هر مردى از شيعيان ما
كه بيايد نزد او مردى از برادرانش، پس طلب اعانت كند از او در حاجت خود، پس اعانت
نكند او را و حال آن كه قدرت دارد، مبتلا مىكند او را خداوند به اين كه برآورده
حاجت دشمنى از دشمنان ما را كه خداوند به آن اعانت، او را روز قيامت عذاب كند. و
نيز از آن جناب روايت كرده كه فرمود: وانمىگذارد مردى اعانت برادر مسلم خود را كه
كوشش كند در آن و مواسات كند با او مگر آن كه مبتلا مىشود به اعانت كسى كه گناه
كار شود در آن و او را اجرى نباشد و نيز از جناب كاظم (عليهالسلام) روايت كرده كه
فرمود: كسى كه رو كرد به سوى او مردى از برادرانش كه پناه برده به او در پاره از
حالاتش، پس او را پناه ندهد با آنكه قادر است بر آن، پس به تحقيق كه قطع كرده ولايت
خداى عزوجل را نيز از جناب صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: هر مومنى كه
منع كند از مومنى چيزى را كه به آن محتاج است و حال آن كه قادر است بر آن از نزد
خود يا غير خود، به پا مىدارد او را خداوند روز قيامت در حالتى كه روى او سياه شده
و برگرديده چشمان او به نحوى كه سپيدى او ظاهر شود و دستهاى او در گردنش مغلول
شده، پس گفته مىشود كه اين خائنى است كه خدا و رسول او را خيانت كرده آنگاه امر
مىشود كه او را به آتش برند و نيز فرمود: كسى كه خانه دارد و محتاج شود مؤمنى به
نشستن در آن پس منع كند او را از آن، خداى تعالى مىفرمايد: اى ملائكه من، آيا بخل
ورزيده به سكناى دنيا قسم به عزت خود كه هرگز در بهشت من ساكن نخواهد شد و در عقاب
الاعمال مروى است از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه فرمود: كسى كه شكايت
كند به سوى او برادر مسلمانش، پس او را قرض ندهد خداوند بر او بهشت را حرام مىكند
در روزى كه نيكوكاران را جزا مىدهد و كسى كه حاجت طالب حاجتى را منع كند و حال آن
كه بر برآوردن آن قادر است، پس بر او مثل گناه عشار است، پس برخواست مالك بن عوف و
عرض كرد: يا رسول الله، به چه مقدار مىرسد گناه عشار فرمود: بر عشار هر روز و شب
لعنت خدا و ملائكه و همه مردم است و كسى را كه خداوند لعنت كند هرگز نخواهى يافت
براى او ياورى و از براى شاهد در آنچه نقل كرديم كفايت است.
دوم: حرام چون اجابت سائلى كه بپرسد از چيزى كه گفتن و ظاهر نمودن آن براى او جايز
نباشد، چه آن كه آن چيز از اسرار الاهيه باشد كه افشاء تعليمش به غير اهلش حرام است
يا در جواب ضرر جانى يا عرضى و مالى باشد براى مسئول يا سائل يا برادر مؤمن ديگر؛
بلكه هر كس كه جان و مالش در شرع محترم باشد و بيشتر اين موارد داخل است در عنوان
تقيه و محل طفره از جواب و رد سائل به سخن نرمى يا توريه در كلام چه تقيه كه در شرع
مطهر از بزرگترين واجبات است منحصر نيست در كتمان همان اصل مذهب از مخالف در آنجا
كه بترسد از او؛ بلكه لازم است كتمان بسيارى از علوم حقه اهل بيت (عليهمالسلام) و
حكايت و اسرار و لطائف كلام خداوند را از هر كس كه پايه ايمانش بر بناى محكمى
نباشد، كه بتواند آنها را تحمل نمايد.
در كافى از جناب صادق (عليهالسلام) مروى است كه فرمود: نكشته ما را به خطا آن كه
فاش كند احاديث ما را؛ بلكه كشته ما را به عمد و در محاسن برقى مروى است كه آن جناب
فرمود: به چند نفر از اصحاب خود كه فاش نكنيد امر ما را و خبر ندهيد به آن مگر به
اهلش زيرا كه فاش كننده بر ما امر ما را سختتر است كلفتش بر ما از دشمن ما و در
اختصاص مروى است از آن جناب كه فرمود: به ابى سعيد مداينى كه سلام برسان به دوستان
ما و اعلام كن ايشان را كه قرار ندهند احاديث ما را، مگر در قلعههاى محكم و
سينههاى فهميده و صاحبان عقول گرانمايه. قسم به آن كه دانه را شكافت و جان را
آفريد كه نيست شتم كننده عرض ما و آن كه خود را در مقام محاربه با ما در آورده،
زحمتش بر ما شديدتر از فاش كننده بر ما حديث ما را در نزد كسى كه نتواند او را تحمل
كند. و در غيبت نعمانى مروى است از آن جناب كه فرمود: هر آينه خبر مىدهم مردى را
به حديثى، پس مىرود و روايت مىكند آن را از من به نحوى كه شنيده، پس حلال مىكند
به سبب آن بر خود لعن خدا و بيزارى او را و مراد آن حضرت روايت كردن اوست براى آنكه
شايسته شنيدن و تحمل آن نباشد.
و نيز در آنجا مروى است كه اميرالمؤمنين (عليهالسلام) فرمود: به خذيفة بن اليمان
كه اى خذيفه خبر نده مردم را به چيزى كه به حقيقت آن دانا نيستند، پس طغيان مىكنند
و كافر مىشوند؛ زيرا كه بعضى از علوم سخت و مشكل است و سنگين بار كه اگر او را بار
كنى بر كوهها عجز مىآورد از بر داشتنش و بر اين مضمون اخبار بسيار است و در جمله
از آنها وعده چشيدن حرارت آهن در دنيا دادند به آن كه اسرار اهلبيت (عليهمالسلام)
را فاش كند و از اين قسم است اجابت سوال از آنچه خود حرام باشد؛ چون زنا و لواط و
تقبيل و نظر به اجنبيه يا مقدمه باشد براى حرام به تفضيلى كه در فقه مسطور است چون
دادن زهر به آن كه خواسته خود يا غيرى را بكشد و دادن سلاح به دشمنان دين هنگام جنگ
و دادن انگور به آن كه داند كه او شرابش مىكند يا چوب به آن كه بت اش مىسازد يا
براى همين بخواهد و او بدهد يا حربه به دست ظالم دهد. آنگاه كه اراده ظلم دارد و
نظاير اينها از اعانت بر ظلم و عدوان و عصيان. در كافى مروى است كه: مردى از شيعيان
عرض كرد خدمت جناب صادق (عليهالسلام) فدايت شوم بسا هست مردى از ما در تنگى و سختى
مىافتد و كار معيشت بر او سخت مىشود، پس آن را مىخوانند يعنى امراء و ولات بنى
عباس براى بنا كردن جائى كه آن را بسازد يا براى نهرى كه آن را بكند يا براى پيدا
كردن آب آن را اصلاح كند، پس چه مىفرمائى، در اين، پس حضرت فرمود: دوست ندارم كه
براى ايشان گرهى را گره زنم يابند سر مشگى را به بندم و از براى من باشد از مال
دنيا به قدر مال بين دو كوه مدينه؛ بلكه نمىخواهم اعانت ايشان به قدر سياهى مركب
كه به قلم چسبد زيرا كه اعانت كنندگان ظلمه در روز قيامت در سرا پرده از آتش خواهند
بود، تا حكم فرمايد خداوند در ميان بندگان و در خبر است كه هر كس بياويزد
تازيانهئى را در پيش روى سلطانى خداوند آن تازيانه را در روز قيامت اژدهائى كند از
آتش كه درازاى آن هفتاد ذراع باشد و او را مسلط مىكند بر آن شخص در آتش جهنم كه بد
جايگاهى است و در خبر ديگر وعده عذاب شديد شده براى آنكه براى ظلمه قلمى بتراشد يا
ليقه در دوات ايشان بگذارد و مسجدى بر ايشان بنا كند و بر اينها بايد سائر انواع
اعانت را قياس كرد نيز حرام است اجابت كردن سائل اگر ناصبى باشد؛ چنانچه در كافى
مروى است از جناب صادق (عليهالسلام) كه فرمود: اطعام مكن كسى را كه اظهار دشمنى
كند به چيزى از حق يا دعوت كند به سوى چيزى از باطل و در كتاب سرائر مروى است از
حضرت هادى (عليه السلام) كه نوشت به محمد بن على بن عيسى كه هر كس به ناصبى صدقه
دهد، پس آن صدقه براى ضررش خواهد بود نه براى نفعش و در هدايا صدوق است كه صدقه بر
ناصبى حلال نيست.
پىنوشتها:
628) صحيفه سجاديه، با تصحيح و ترجمه جواد فاضل، چاپ امير كبير تهران، دعاى سيزدهم،
ص 143
629) صحيفه سجاديه، با تصحيح و ترجمه جواد فاضل، چاپ امير كبير تهران، دعاى بيستم،
ص 195
630) يعنى كراهت دارد
631) در بعضى نسخ شناخته خواهى شد به (ستر آمده است. منه
632) اعلام الدين ديلمى، ص 275، با توجه به اينكه متن عربى حديث با اشعار در اعلام
الدين آمده ولى اشعار در ديوان امام على (عليهالسلام) نيامده است. البته اشعارى به
همين معنا و مضمون در ديوان هست ولى عين اين الفاظ نيست. م
633) كفهاى خشك، كنايه از انسانهاى خسيس است.
634) سوره رعد 13 آيه 19 و سوره زمر 39 آيه9
635) سوره رعد 13 آيه 19 و سوره زمر 39 آيه9
636) صبيح بر وزن فعيل در مقابل قبيح است، يعنى زيبا رويان. و در اينجا مراد پسر
بچه زيبا كه همانا حسن و حسين (عليهماالسلام) مىباشند. م
637) سوره الحديد 57 آيه 7