بر در چهارم از آن سه كلمه نوشته بود، ذليل كند خداوند آن را كه خوار كند اسلام را؛
ذليل كند خداوند آن را كه خوار كند اهل بيت پيغمبر خدا را، ذليل كند خداوند آن را
كه اعانت كند ستمكاران را بر ظلم مخلوقين.
بر در پنجم از آن سه كلمه نوشته بود، از خواهش نفس پيروى مكن، پس به درستى كه نفس
مخالف است مر ايمان را و زياد سخن مگو و در آنچه نفعش به تو برسد، پس بيافتى از نظر
لطف پروردگار خود و مباش ياور ظالمين، پس به درستى كه بهشت آفريده نشده براى
ظالمين.
بر در ششم از آن سه كلمه، نوشته بود، من حرامم بر كوشش كنندگان در بندگى خداوند،
من حرامم بر روزه گيران، من حرامم بر صدقه دهندگان.
بر در هفتم از آن سه كلمه، نوشته بود، حساب نفسهاى خود را بكشيد پيش از آن كه حساب
شما را بكشند و سرزنش كنيد نفسهاى خود را پيش از آنكه سرزنش كنند شما را و بخوانيد
خداوند عزوجل را پيش از آنكه وارد شويد بر او و قادر بر دعا نباشيد.
مقام سوم: در شرح محل صدقه و انفاق و بيان آن كه بر چه كسانى بايد انفاق كرد و
ترتيب آنها بر چه نحو است و كدام را بايد مقدم داشت، اگر نتواند بر همه انفاق كند.
پوشيده نماند كه سزاوارترين اشخاص به رعايت و اعانت و مواظبت احوال او و فهميدن
چيزهايى كه به آن محتاج است در دين و دنيا به قدر دين و عمل به آداب آن و رساندن
بار تكليف به منزل و رفع آنها به نحوى كه در طريقه احمديه مقرر فرمودند نفس خود
انسانى است، كه امانتى است الاهى كه آن را به وديعه در دار دنيا گذاشته، به جهت
تكميل و تهيه توشه و راحله براى سفر دراز آخرت و رسيدن به نزهتگاه مقربين و سابقين
از انبياء و اوصياء و شهداء و صديقين چه اگر انسان اولا به خود نپردازد و در حوائج
خويش تامطاوول نكند، كه از علوم دينيه از معارف و اخلاف و تكاليف جوارح به چه مقدار
آن احتياج دارد به جهت خلاصى از مخلد شدن در دوزخ و چه مقدار به جهت استراحت در وقت
مفارقت از دنيا و نديدن سكرات موت و تلخى جان كندن و چه مقدار به جهت علو رتبت و
بزرگى قدر و رسيدن به خلوتخانه خاصان و خوردن به سر سفره مقربان و ديدن انواع
كرامات و الطاف و نعمتهاى خاصه به اولياء در دار دنيا و آنها را از كجا بايد تحصيل
كرد و آموخت، اگر داراى آن نيست از هر كس هر وقت هر چه بگويد بايد شنيد يا براى
گوينده به حق براى حق شرايطى و نشانى است كه اولا بايد آن را فهميد و سنجيد، همچنين
اگر نداند به چه محتاج و از چه مستغنى و چه مرض دارد و از كدام عارى است، كه در اين
احوال بايد درصدد پيدا كردن داناى عيب دان، عيب جوى، عيب بين، عيب گويى برآيد، هر
چند در تحصيل آن به هزار زحمت افتد و از پاى درآيد و اگر از اين مرحله عارى است،
پيرامون او نگردد كه كورى مثل خود را به منزل برساند و اگر به دستش نيامد بر خود
بگيرد و از دل بنالد و به مواليان خود پناه آرد و به آنچه فرمودند متوسل شود كه
خدايش رحم كند و او را به آن رساند و گرنه شراره آتش و من
يضلل فلن تجد له وليا مرشدا470 از او
چيزى باقى نگذارد حاصل ترجمه، هر كه به جهت كردار زشت مستحق آن شد كه خدايش به خودش
واگذارد و از بيابان گمراهى كه خود رفته نرهاند، هرگز نخواهى يافت براى او دوستى كه
او را به راه حق برد و تا در مقام پيدا كردن عيب و گفتن آن نباشد، دوست نباشد و اگر
عيب را نداند مرشد نباشد و به راه حق نرساند، چه با ندانستن حق نتوان به حق رساند،
پس آن را كه ولى مرشد نباشد در تيه ضلالت بماند و اگر خدايش روزى فرمود از گمراهيش
اثرى نماند و چون از تشخيص مايحتاج خود فارغ و از كلفت تحصيل آن آسوده شد، در مقام
اعمال آن برآيد و بر خود صدقه و انفاق كند و گنجينه دانش را بر خويشتن خرج نمايد
وگرنه به تشنه ماند كه رنجها برده و زحمتها كشيده و بيابانها دويده و عمرها و
مالها صرف نموده تا آبى به دست آورده در ظرفى ريخته بر دوش كشيده و قطره از آن خود
بخشيد، تا آن عطش او را كشت، و آنچه سبب حيات او بود مايه هلاكت او گشت، پس اگر كسى
را دل بر خويشتن نسوخت و بر او رحم نكرد، آنچه را بايد نياموزد نياموخت و اگر آموخت
از عمل به آن مضايقه نمود از خير انفاقات بر غير خود و منافع صدقات بر ديگران مايوس
و از آنها چشم بپوشاند، چه از چنين كسى اگر چيزى به كسى رسد خيرى در آن نباشد و
گيرنده بركت و نفعى در آن نه بيند، كسى كه از بهترين گنجينههاى عالم كه به دست
آورده، يعنى گوهر دانش بر گرامىترين نفسها، يعنى خود بخل كند. و آن را در خود صرف
نكند چگونه به جهت خوشنودى و تقرب به خداوند كه تمامى منافع و اقسام صدقه متوقف بر
آن است چيزى به كسى دهد، پس لامحاله آن عطاء و بخشش از روى اغراض فاسده و دواعى
نفسانيه باشد، كه نشان خدايى در او نباشد، پس داخل شود در آيه شريفه
و لاتأكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه471
نخوريد از آنچه برده نشده بر آن اسم خداى و اين آيه اختصاصى ندارد به ذبيحه كه اگر
نام خداوند بر او خوانده شد حلال وگرنه حرام است؛ بلكه پرتو نهى او تا امثال اين
مقام بيايد صاحب كرامات باهره سيد رضى الدين على بن طاووس در كتاب سعدالسعود بعد از
ذكر آيه مباركه حرمت عليكم الميتة والدم و لحم الخنزير و ما
اهل لغير الله472 حاصل، حرام گرديده
بر شما مردار و خون و گوشت خوك و ذبيحه كه آواز بر او بلند شود، به غير اسم خداوند،
مىفرمايد: از اسرار قول خدايتعالى و ما اهل لغير الله473
آن كه آنچه ذبح شود براى معاصى خداوند و براى مجرد لذات كه شاغل است از خداوند و
براى ثنا گفتن مردم و براى تجارتى و براى غير اينها از آنچه اراده شده به او غير
پروردگار عالم چگونه است حال او، آيا ملحق است به آيه كه حلال كرده يا آيه تحريم و
ظاهر آن است آيه تحريم همه را فرو گيرد.
و در بحار از كتاب امامة و تبصرة ابن بابويه روايت كرده كه: رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم) فرمود صله فاجر نزديك است نرسد مگر به فاجرى مثل او و بالجمله در
ضمن آنچه از دانايان دين آموخته، هويدا خواهد شد، مقدار حاجت بدن به مال و مشروب و
ملبوس و مسكن و عيال و خادم و فراش و توابع اينها از جنس و وصف و مقدار كه در حفظ و
قوت به مقدار قدرت بر اداى تكاليف واجبه و مستحبه شخص خود و آنچه از ديگران بر عهده
او گذاشتند، چه مىخواهد و چه مقدار كافى است و از كجا بايد تحصيل كرد و به چه نحو
بر بدن بايد انفاق نمود و ثواب صدقه برد و در آيه شريفه يا
ايها الذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودها الناس و الحجارة عليها ملائكة
غلاظ شداد لايعصون الله ما امرهم474
نگاه داريد تنها و جانهاى خود را و اهل خود را از آتش كه افروز آن مردانند و سنگ
و موكلند بر آن ملائكه تند خوى سخت كه نافرمانى نمىكنند خداوند را در آنچه به
ايشان فرمان دهد اشاره است، به تمام آنچه گذشت چه نگاه دارى خود، از آتش ميسر نشود،
مگر به عمل كردن به آنچه گفتيم و پس از نفس خود، اهل را ذكر فرمودند. و در آن اشاره
است به كيفيت ترتيب در انفاقات چنانچه در آيه ديگر تصريح فرموده كه:
يسئلونك ماذا يتنفقون قل مآء أنفقتم من خير فللو الدين والاقربين و اليتامى و
المساكين و ابن السبيل و ماتفعلوا من خير فان الله به عليم475
مىپرسند از تو كه چه انفاق كنند بگو آنچه انفاق كنيد از مال، يا از آنچه نيك باشد
چون علم و جاه و اعتبار و مال، پس بر پدر و مادر بايد كردن و خويشانى كه نزديكتر
باشد و بى پدران و درويشان و رهگذران و آنچه به جاى آريد از نيكى، پس خداى به آن
داناست. بعضى مفسرين روايت كردهاند كه عمرو بن الجموح مردى بود مال بسيار داشت از
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسيد كه چه نفقه كنم و بر كه نفقه كنم؟ خداى
تعالى اين آيه فرستاد و گفتند: مراد از خير در اينجا مال است.
شيخ ابوالفتوح از عبدالله بن مسعود روايت كرد كه: رسول الله (صلى الله عليه و آله
و سلم) فرمود: اليد العليا خير من اليد السفلى ابده بمن تعول
امك و اباك و اختك و اخاك و اناك فادناك دست زبرين، به باشد از دست زيرين، و
ابتدا به آن كس كن كه عيال تو باشد و مادرت و پدرت و خواهرت و برادرت پس آن كه
نزديكتر باشند، ايضا روايت كرده كه مردى بود نزديك رسول (صلى الله عليه و آله و
سلم) و گفت: يا رسول الله من دينارى دارم گفت: برو بر خود نفقه كن، گفت: ديگرى
دارم، گفت: برو و بر فرزندانت نفقه كن، گفت: ديگرى دارم، گفت: برو بر دوستانت نفقه
كن، گفت: ديگرى دارم گفت: تو دانى هر كجا كه خواهى صرف كن و رسول (صلى الله عليه و
آله و سلم) گفت: صدقه تو بر درويش صدقه باشد و بر خويشاوندان دو صدقه باشد و اگر
همسايگان باشد، چهار شود و اگر عالم باشد پنج شود و هكذا خداى در اين آيه ابتدا كرد
و گفت آنچه تو را باشد فاضل نفقات ابتدا به پدر و مادر كن و به آنانى كه به تو
نزديكترند هر چه قرابت او نزديكتر باشد ولايت و اولىتر، او را باشد، آن كه گفت و
ابن سبيل رهگذرى كه غريب باشد و پناهى ندارد.
و در كتاب جعفريات و غيره مروى است كه: رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) به سراقه
بن مالك بن خشعم فرمود: اى سراقه بن مالك آيا دلالت نكنم تو را بر بهترين صدقه،
گفت: آرى، پدر و مادرم فداى تو باد يا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم)
فرمود: بهترين صدقه بر خواهر تست و دخترت كه ايشان برگشتهاند به سوى تو و نيست بر
ايشان كسب كننده غير تو و ايضا از على (عليهالسلام) روايت كرد كه شخصى عرض كرد يا
رسول الله، كدام صدقه بهتر است، فرمود: بر رحمى كه در نهانى دشمن تست و ايضا از آن
جناب روايت كرده كه فرمود: بهترين صدقه بر بندهاى است كه در نزد آقاى بدى باشد و
ايضا روايت كرده از آن جناب كه گفت: يا رسول الله، كدام صدقه بهتر است، فرمود: بر
اسيرى كه چشمش از گرسنگى سير شده و در كافى از آن جناب روايت كرده كه فرمود: هر كه
خويش خود را صله رحم كند كه به او حج يا عمره كند خداوند بنويسد براى او دو حج و دو
عمره و همچنين كسى كه بر دوش گيرد بارى را از خويشى، خداوند براى او اجر را دو
چندان مىكند و صدوق در ثواب الاعمال روايت نموده كه از جناب صادق (عليه السلام)
سؤال كردند از صدقه دادن به كسانى كه سوال مىكنند بر در خانهها يا از ايشان امساك
كند و بدهد به خويشاوند خود، فرمود: بلكه بفرستد آن صدقه را به سوى آن كه ميان او و
آن كس ميان خويشى باشد؛ پس آن اجر را بزرگ مىكند.
و در فقيه از اميرالمؤمنين (عليهالسلام) روايت نمود كه فرمود: صدقه نيست، يعنى
صحيح و درست نيست يا كامل و با اجر نيست و حال آن كه خويشى پريشان باشد، يعنى با
وجود فقير در رحم و اقربا دادن صدقه به ديگران بى فائده است و نيز در آنجا از رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت نموده كه فرمود: هر كه راه رود به سوى
خويشاوند خويش به نفس و مال خود به جهت صله كردن رحم او عطا مىكند، خداوند به او
اجر صد شهيد و براى او به كامى چهل هزار حسنه است و محو شود، از او چهل هزار سيئه،
بلند شود براى او از درجات مثل آن و چنان خواهد بود كه بندگى كرده خداى را صد سال
با صبر و طلب اجر و بر اين مضامين اخبار بسيار كه حاصل آنها رعايت رشته نسب و اتصال
رحمى است، پس از آن توجه به ديگران لكن بر واقفان بر دقائق كتاب و سنت و دانايان به
اسرار شريعت پوشيده نيست، كه اتصال رحمى بى اتصال روحى صورتى است بى روح و جسدى است
بى حساب و اتصال روحى و پيوستگى قلبى به جهت نور دلالت و ضياء ايمان درختى است كه
ريشه آن در زمين و شاخ و برگ آن در آسمان، بلى اگر هر دو با هم جمع شوند قدر آن
بالا شود؛ وليكن اگر جدا شوند اگر ميسر است جمع كند، چناچه شيخ طبرسى در كتاب
احتجاج روايت كرده كه چيزى از مال خود و دادن آن به مردى از برادران خود پس بيايد
در خويشان خود محتاجى آيا صرف كند آن مال را از آن كس كه نيت كرده بود او را به
خويشاوند خود، بدهد، پس جواب رسيد اگر برگرداند آن را به سوى كسى كه نزديكتر است
به او از جهت مذهب و اگر صاحب مال به قول عالم؛ يعنى موسى بن جعفر (عليهالسلام)
برود كه فرمود: قبول نمىكند خداوند صدقه را و حال آن كه خويشاوندى محتاج باشد، پس
تقسيم كند آن را ميان خويش و آن كه نيت او را كرده بود تا آن كه گرفته باشد فضل را
بالتمام و اگر ممكن نشد و مردد شود در اين كه صدقه را به كدام دهد؛ البته رعايت
مذهب اولى است، چنانچه تصريح فرمود و اگر علاوه بر آن تاج علم بر سر و جامه تقوى در
بر دارد بر همه مقدم و از همه اولى است و صدقه بر آنها عين انفاق و هديهاى است به
خاتم الانبياء و ائمه هدى (عليهمالسلام) كه در غيبت كبرى خلفا و جانشين ايشانند.
علامه حلى در رساله سعديه و ابن ابى جمهور در عوالى اللئالى روايت كردند از رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه فرمود: صدقه بر پنج قسم است: قسمى صدقه در او
به عوض ده باشد و آن صدقه است بر عامه، خداوند مىفرمايد: من
جاء بالحسنه فله عشر امثالها476 هر كه
يك حسنه آرد، مر او راست ده مانند آن و قسمى صدقه در او به هفتاد است و آن صدقه است
بر صاحبان بلا چون كور و زمين گير و امثال ايشان و قسمى صدقه در او به هفتصد است و
آن صدقه است بر خويشاوندان و قسمى صدقه به هفت هزار باشد و آن صدقه است بر علماء و
قسمى صدقه به هفتاد هزار شود و آن صدقه است بر مردگان؛ و اما خبرى كه مرحوم سيد
هاشم توبلى در معالم الزلفى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده كه
آن جناب از جبرئيل سوال كرد از صدقه، پس گفت: يا رسول الله، صدقه بر پنج قسم است،
يكى از آنها به ده و يك قسم به هفتاد و يك قسم به هفتصد و يك قسم به هفتصد هزار و
يك قسم به صد هزار، پس رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسيد؟ چيست تفسير
آنها اى جبرئيل، گفت: يكى به ده، در وقتى است كه بوده باشد صدقه بر سائر مردم كه
بدنشان سالم باشد و يكى به هفتاد وقتى باشد، كه مستحق كسب كردن را به سبب مرض و
غيره متمكن نباشد و يكى به هفتصد وقتى است كه مستحق از آل رسول (عليهمالسلام) باشد
و يكى به هفتصد هزار وقتى است كه آن صدقه براى ارحام يا پدرش باشد و يكى به صد هزار
است كه صدقه براى طالب علم باشد، چه صحيح چه مريض باشد، زيرا كه او به آن صدقه بر
طلب علم قوت مىگيرد و به آن بندگان خدا منفعت مىبرند، پس اعتمادى به آن نيست چه
اولا اگر اعتبارى داشت و از مكان معتبرى آن را نقل كرده بود اسم آن كتاب را مىبرد؛
چنانچه رسم او است در تمام تصانيف خود كه نام مىبرد از كتابى كه از او نقل مىكند
و آنچه از كتاب سنيها يا پشت كتابها يا جاهاى بى اعتبار برداشته اسم آن كتاب را
نمىبرد و به اعتبار خود كفايت نمايد و اين قسم اخبار كه يافت شده در كتب آن مرحوم
اگر مخالف نباشد خبر ديگر را كه در كتب معتبره در نزد علما است، ما را حرفى در آن
نيست، والا از درجه اعتبار ساقط و قابل معارضه نيست و ثانيا در متن خبر حزازت و
مرضى است كه بر اهل فن پوشيده نيست، چه عطيه به آل رسول را صدقه نام نهادن خلاف
اصطلاح ائمه هدى و اهل شرع است، اگر چه صدقه مستحب و وقف كه آن نيز از اقسام صدقه
است بر ايشان جائز با كراهتى در اول ليكن معهود نشده صدقه گفتن بر آنچه بر ايشان
داده مىشود، بلكه احسان به ايشان هميشه در مقابل صدقه ذكر مىشود و ثالثا آن كه در
ترتيب عدد، چنانچه معلوم مىشود كه ترقى دادن عدد است به هفت در مراتب عشرات و مآت
و الوف477 به تدريج هفت هزار و هفتاد هزار از
ميان افتاده و به جاى آن هفتصد هزار ذكر شده و از اين نيز آثار تحريف و تشويش در
خبر پيداست و رابعا آن كه مقتضاى ترقى در مستحقين آن بود كه هفتصد هزار؛ پس از صد
هزار ذكر شود و بر فرض صحت خبر يا تحريفى در هفتصد هزار كه نسخه اصل هفت يا هفتاد
هزار بود و ناسخ عمدا يا سهوا چنين نوشت و ديگرى را به او ملحق كردند، يا مراد از
طالب علم مبتديان باشند كه درصدد تحصيل برآمدند و هنوز از خرمن علم خوشه نچيدند و
بهره نبردند كه بتوان بر ايشان نام عالم گذاشت و اين لقب شريف را بر ايشان روا
داشت، پس ذكرى از عالم در اين خبر نشده يا آن كه ذكر پدر بعد از ذكر ارحام با آن كه
داخل در ارحام است، اشاره به پدر روحانى باشد كه علمايند؛ چنانچه اين احتمال در آيه
شريفه مىرود كه مراد از والدين نه همان والدين جسمانى باشد، بلكه جسمانى و روحانى
با هم مراد است كه فرد اكمل اتم آن ائمه هدى خصوص رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) و اميرالمؤمنين (عليهالسلام) باشد و بعد از ايشان علما راشدين، چنانچه در
اخبار متواتره است كه فرمود: انا و على ابو هذه الامة478
و در تفسير امام حسن عسكرى (عليهالسلام) در تفسير آيه
باوالدين احسانا479 مذكور است كه رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: افضل والدين شما و سزاوارتر ايشان براى
شكرگزارى شما محمد است و على (عليهماالسلام) و على بن ابيطالب (عليهالسلام) فرمود:
شنيدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را كه مىفرمود: من و على ابوين اين
امتيم و هر آينه حق ما بر ايشان بزرگتر است از حق پدر و مادر ولادتى ايشان، به
درستى كه اگر ما را اطاعت كنند ما آنها را از آتش نجات مىدهيم و به سوى دار قرار
ملحق مىكنيم ايشان را و از بندگى آزاد و به اخيار ملحق مىكنيم؛ و فاطمه (سلام
الله عليها) فرمود: اين امت محمد و على (عليهمالسلام) است.
على بن ابيطالب (عليهالسلام) فرمود: شنيدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)
را كه مىفرمايد: من و على ابوين اين امتيم و هر آينه حق ما بر ايشان بزرگتر است از
حق پدر و مادر ولادتى ايشان، به درستى كه ما نجات مىدهيم ايشان را اگر اطاعت كردند
ما را از آتش به سوى دار ملحق مىكنيم ايشان را از رتبه بندگى به آزادگان اخيار.
و فاطمه (عليهاالسلام) فرمود: ابوين اين امت محمد است و على (عليهماالسلام) كه
كجىهاى ايشان را راست مىكنند و از عذاب اليم نجات مىدهند اگر ايشان را اطاعت
كنند و مباحات مىكنند بر ايشان نعيم دائمى را اگر ايشان را موافقت نمايند.
و حسن بن على (عليهماالسلام) فرمود: محمد و على (عليهماالسلام) ابوين اين امتند،
پس خوشحال آن كه حق ايشان را شناسد و در جميع احوال مطيع ايشان باشد. كه چگونه قرار
مىدهد خداوند او را از بهترين ساكنان بهشت خود و او را به كرامات و رضوان خود
نيكبخت مىكند.
و حسين بن على (عليهماالسلام) فرمود: كسى كه بشناسد حق ابوين خود را كه بهترند
محمد و على (عليهماالسلام) و ايشان را به حق اطاعت كند به او گفته مىشود جاى گير
در هر جاى بهشت كه مىخواهى.
و على بن الحسين (عليهماالسلام) فرمود: اگر ابوان جز آن نيست كه بزرگ شده حقشان بر
فرزندشان به جهت احسانشان به آنها، پس احسان محمد و على (عليهمالسلام) به اين امت
اجل و اعظم است، پس ايشان سزاواترند به اينكه ابوين ايشان باشند.
و محمد بن على (عليهماالسلام) فرمود: هر كه خواهد بداند قدر او در نزد خدا چگونه
است. پس نظر كند به قدر بهترين ابوين خود محمد و على (عليهماالسلام) چگونه است.
و جعفر بن محمد (عليهماالسلام) فرمود: كسى كه رعايت كند حق بهترين ابوين خود محمد
و على (عليهماالسلام) ضرر نمىرساند به او آنچه ضايع كرده از حق پدر و مادر تنى خود
و سائر بندگان خداوند؛ زيرا كه شما به كوشش خود آنها را راضى مىكنيد.
و موسى بن جعفر (عليهماالسلام) فرمود: بزرگ مىشود قدر ثواب نماز به قدر تعظيم
نمازگذار بهترين ابوين خود محمد و على (عليهماالسلام) را.
و على بن موسى (عليهماالسلام) فرمود: آيا مكروه ندارد يكى از ايشان كه او را نفى
كنند از پدر و مادرى كه او را زائيدند؛ يعنى بگوئيد فرزندان پدر و مادر نيست گفتند،
آرى قسم به خدا فرمود، پس سعى كند كه نفى نشود از پدر و مادرى كه دارد كه بهترند از
پدر و مادر تنى خود.
و محمد بن على (عليهماالسلام) فرمود: چون كسى كه در محضرش عرض كرد، من دوست
مىدارم محمد و على (عليهماالسلام) را اگر چه مرا پاره پاره كنند يا گوشت مرا با
مقراض ببرند دست نكشم از آن پس فرمود: لابد محمد و على (عليهماالسلام) از خود به تو
دهند، آنچه تو از خود به ايشان دادى، به درستى كه ايشان بطلبند براى تو در روز
قيامت چيزى را كه وفا نكند، آنچه تو آن را بر ايشان به يك جزء از صد هزار جزء آن
مبذول داشتى.
و على بن محمد (عليهماالسلام) فرمود: كسى كه والدين دينى او محمد و على
(عليهماالسلام) عزيزتر نباشد نزد او از والدين نسبى او؛ پس آنچه دارد از حلال و
حرام و زيادى و كمى از عبادات و غير آن. از جانب خداوند نيست.
و حسن بن على (عليهماالسلام) فرمود: كسى كه ايثار كند و برگزيند طاعت ابوين دينى
خود محمد و على (عليهماالسلام) را بر اطاعت ابوين نسبى خود، خداوند مىفرمايد: هر
آينه بر مىگزينم تو را؛ چنانچه برگزيدى مرا بزرگ و شريف مىكنم تو را در حضرت
ابوين دينيت، چنانچه شرافت دادى نفس خود را به اين كه برگزيدى حب ايشان را بر حب
ابوين نسبى خود.
در كافى از اميرالمؤمنين (عليهالسلام) مروى است كه فرمود: در آيه شريفه
ان اشكرلى و لوالديك الى المصير480
والدينى را كه خداوند بر ايشان شكر را واجب نموده آن والدين دينىاند كه علم را
زائيدند و حكمت را ميراث گذاشتند و امر كرده خداوند به طاعت ايشان آن گاه خداوند
فرمود: الى المصير481
مرجع عباد به سوى خداوند است و دليل راهنماى اين يا كيفيت رجوع همان والدانند.
و بالجمله: كسانى كه متولد شود از ايشان علم و حكمت آن را ميراث گذارند در ميان
مردم حق ايشان بر مردم حق حيات روحانيه است، چه حيات روح به آن دو است و روح بى
دانش مرده است و حق والدين جسمانى چون در حيات جسمانى است به مردن تمام شود و آن
ديگرى بماند و ميراث آنها علم و حكمت است كه باقى و مستمر است و از اينان مال و
ثروت است، كه فانى و نفعش جسمانى است، پس ايشان سزاوارترند به شكر و طاعت و خدمت
گذارى، كه مقرر شده در شرع براى والدين جسمانى، چنانچه بودن نبى و وصى؛ بلكه از
ايشان و بيرون آمده از آن خانواده عظيم القدر و ايشان است و نظر به نبودن تام و
كامل آنها در نزد احدى به غير ايشان؛ منافاتى ندارد، با بودن خلفاء ايشان يعنى
علماء راسخين آباء روحانى چه ايشان گرفتند آنچه از آن خانواده بيرون آمد هر علم و
حكمتى كه از ايشان متولد شد حفظ نمودند و عمل كردند و نشر دادند و بعد از خود به
گفتن و نوشتن ميراث گذاشتند، پس آنچه سبب شد براى ناميدن حجج (عليهمالسلام) به
والد، همان سبب است براى ناميدن اين جماعت به آن؛ چنانچه در خبر كافى فرمود: پس
آنچه از آداب و احترامات و تعظيم كه در شرع مقرر فرمودند براى والدين و در نكردن
جمله از آنها ثابت شده عقوق براى اولاد اعلى و اكمل آن بايد براى علماء باشد.
و در فقه الرضا (عليه السلام) مذكور است كه فرمود: معلم خير و دين قائم مقام پدر
است و براى او آنچه واجب است براى پدر واجب است، پس حق او به مقدار زيادتى حق عالم
به جهت احياء نمودن نفس و نجات دادن از مهالك و عذاب ابدى بر حق والدين جسمانى
بشناسيد توقير و بر او احسان نيز بايد زياد شود، مگر اين كه جمع شود در اين والد
آنچه در آن است، پس هر دو را؛ حق دارا شود چنانچه در مصباح است كه حضرت صادق
(عليهالسلام) فرمود: نيكى كردن به پدر و مادر از حسن معرفت بنده به خداى تعالى
است؛ زيرا كه عبادتى سريعتر در رساندن صاحبش به خشنودى خداوند از نيكى كردن به
والدين كه مومن به جهت رضاى خدا باشند، زيرا كه حق والدين مشتق است از حق خداى
تعالى در وقتى كه باشند بر منهاج دين و سنت و منع نكنند فرزند را از اطاعت خدا به
سوى خدمت خودشان و معصيت خدا و از يقين به سوى شك و از زهد به سوى دنيا و نخوانند
ايشان را به خلاف آن، يعنى به سوى معصيت و شك دنيا كه اگر چنين كنند، پس معصيت
ايشان اطاعت است و طاعت ايشان معصيت و ما تفصيل احترامات وارده براى علماء را در
فصل سوم از باب چهارم ذكر نموديم و همچنين در باب پنجم ثابت كرديم كه مضمون آيه
مباركه كه خداوند بعد از ذكر آيات بسيارى در فضل انفاق و شروط و آداب و مبطلات آن
در آخر سوره بقره در مقام ذكر مصرف انفاق بيان فرمود:
للفقراء الذين احصروا فى سبيل الله لا يستطيعون ضربا فى الأرض
يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفف تعرفهم بسيماهم لايسئلون الناس الحافا482
آن صدقات و انفاقات براى فقرائى است كه در طاعت خداوند محبوسند نمىتوانند در زمين
به جهت تحصيل معاش و به سبب اشتغال به طاعت سير كنند و نادان به حال ايشان، پندارد
كه ايشان بى نياز است به جهت نگاه داشتن خود را از سؤال، منطبق است بر معشر اهل علم
و طلاب دين، و هر صنفى غير از ايشان فاقد باشند، يكى از آن شروط را كه در آيه است و
در كتاب غايات شيخ جعفر بن احمد قمى معاصر صدوق از حضرت باقر يا صادق
(عليهماالسلام) روايت كرده كه فرمود: بالاى هر صدقه، صدقهاى است، يعنى در فضل و
صدقه بر فقراء مؤمنين از همه بهتر است و همانا مراد از مؤمن در اينجا غير عالم عامل
نباشد و ابن شهر آشوب در مناقب خود روايت كرده كه عبدالرحمن سلمى فرزند امام حسين
(عليهالسلام) را سوره الحمد تعليم كرد چون آن طفل سوره را در نزد آن حضرت خواند،
به عبدالرحمن هزار اشرفى و هزار حله عطا فرمود: و دهن او را پر از در كرد، پس بعضى
در اين عطا سخن گفتند، فرمود: كجا وفا مىكند به آنچه او كرده، يعنى به حق تعليم
او. و اگر اين مقدار به حق تعليم يك سوره حمد وفا نكرده، پس اگر عالمى باشد كه
بياموزد معارف و اخلاق و شرائع را كه علوم قرآن است تمام دنيا به عشرى از حق او را
وفا بكند و شايد بعد از اين زياده بر اين، توضيح داده شود و باقى ماند، شرح اجمالى
از حال تتمه طبقات آنان كه بر ايشان بايد انفاق نمود.
طايفه اول: اموات را كه از همه احياء فقيرتر و محتاج ترند و گذشت كه صدقه بر ايشان
به ازاء يكى هفتاد هزار دهند، و قطب راوندى در كتاب لب لباب خود روايت كرده كه رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: مردگان خود را در قبرستانهاى خود فراموش
نكنيد و مردگان شما به احسان شما اميد دارند و مردگان شما محبوساند، شوق دارند در
كردارهاى نيكوئى شما و ايشان را توانائى نيست، هديه بفرستد به سوى مردگان خود صدقه
و دعا را، و نقل فرمود: كه امير خراسان را در خواب ديدند مىگفت: بفرستيد براى من
آنچه را كه براى سگان خود مىاندازيد كه من به آن محتاجم و شيخ ورام در كتاب تنبيه
الخواطر روايت كرده از آن جناب كه فرمود: چون صدقه دهد مرد به نيابت مرده امر
مىكند خداوند جبرئيل را كه بردارد با خود به سوى قبر او هفتاد هزار ملك را كه در
دست هر ملكى طبقى است، پس بر مىدارند به سوى قبر او و مىگويند: (السلام عليك يا
ولى الله) اين هديه فلان پسر فلان به سوى تو است، پس قبر او درخشان مىشود و خداوند
به او هزار شهر در بهشت عطا مىكند و به او هزار حور تزويج مىكند و بر او هزار حله
مىپوشاند و براى او هزار حاجت بر مىآورد و صدوق در فقيه از جناب صادق
(عليهالسلام) روايت كرده كه فرمود: به درستى كه مرده به رحمت فرستادن بر او و
استغفار براى او خرسند مىشود، چنانچه خوشحال مىشود زنده به هديهاى كه به سوى او
مىفرستند و فرمود: كه داخل مىشود در قبر ميت نماز و روزه و حج و صدقه و نيكى و
دعا و اجر براى او نوشته مىشود؛ چون كه احسانى براى ميت به جا آورده و فرمود: هر
مسلمى كه كارى كند، از جانب ميت كارى شايسته خداوند براى او اجر آن را دو چندان
مىكند و خداوند به او ميت را نفع مىدهد و مخفى نماند؛ كه انفاق ميت بر چند قسم
است.
قسم اول: آن كه خير چون از منفق صادر شود بى توسط احدى به ميت رسد، چون دعا و
استغفار و نماز و زيارت و حج كه خود كند و در كتاب جعفريات از رسول (صلى الله عليه
و آله و سلم) روايت كرده كه فرمود: فرستاده نشده به سوى ميت هديه و داده نشده تحفه
بهتر از استغفار و در كتاب درست بن ابى منصور از اسحاق بن عمار روايت كرده كه گفت،
گفتم: به حضرت كاظم (عليهالسلام) دعا ميت را نفع مىدهد فرمود: آرى، حتى آن كه او
در تنگى است پس بر او وسعت مىدهند و مغضوب است پس از او خشنود شوند. گفت گفتم: ميت
دانا است به آنكه دعا براى او مىكند فرمود: آرى و سيد على بن طاووس در فلاح السائل
از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده كه فرمود: نمىگذرد بر مرده
ساعتى سختتر از شب اول قبر، پس رحم كنيد مردگان خود را به صدقه و اگر قدرت نداريد،
پس يكى از شماها دو ركعت نماز بگذارد و بخواند در ركعت اول: يك مرتبه سوره فاتحه و
دو مرتبه قل هو الله احد و در ركعت. دوم: يك مرتبه فاتحه و ده مرتبه سوره
الهيكم التكاثر چون سلام گفت بگويد اللهم صل على محمد و
ال محمد و ابعث ثوابها الى قبر ذلك الميت483
فلان پسر فلان يعنى به جاى لفظ و ذلك الميت اسم مرده و پدرش را برد، پس مىفرستد
خداوند از همان ساعت هزار ملك به سوى قبر او با هر ملكى جامه و حلهاى است و خداوند
قبر او را، بعد از تنگى تا روز قيامت فراخ مىكند و به آن نمازگذار به عدد آنچه
آفتاب بر او مىتابد حسنات مىدهد و براى او چهل درجه بلند مىكند و در اواخر مجلد
هيجدهم بحار از آن جناب روايت كرده كه فرمود: هرگاه مرده خود را دفن كرديد و از دفن
او فارغ شديد، پس بايستيد، وارث او يا خويش او يا صديق او پهلوى قبر و دو ركعت نماز
بگذارد و در ركعت اول فاتحه يك مرتبه و معوذتين يك مرتبه. و صفت ركعت دوم از اصل
خبر ساقط شده و ركوع كند و سجود بگذارد و در سجود خود بگويد
سبحان من تغرز باالقدرة و قهر عباده بالموت پس سلام بگويد و برگردد به سوى
قبر و بگويد اى فلان، پسر فلان، اين نماز براى تست و اصحاب تو، پس به درستى كه،
خداوند از او عذاب قبر را و تنگى او را برمىدارد و اگر سؤال كند پروردگار خود را
كه بيامرز مؤمنين و مومنات و مسلمين و مسلمات را زنده و مرده ايشان، اجابت مىكند
خداوند دعاى او را درباره ايشان و خداوند مىگويد: به صاحب او يعنى آن ميت اى فلان
پسر فلان، چشمت روشن باد، كه خداوند عز و جل تو را آمرزيد و خداوند به آن نمازگذار
به هر حرفى هزار حسنه عطا مىفرمايد و از او هزار سيئه محو مىكند چون روز قيامت
شود، خداوند صفى از ملائكه را كه او را تا، در بهشت مشايعت كنند، بفرستد، پس چون
داخل بهشت شد، او را هزار، هزار ملك استقبال مىكنند با هر ملكى است طبقى از نور به
منديلى از استبرق پوشيده شده و در دست هر ملك كوزهاى از نور است كه در او است آب
سلسبيل، پس از آن طبق مىخورد از آن آب مىنوشد و خشنودى خداوند بزرگتر است يعنى به
فيض آن خواهد رسيد و از اين رقم اعمال براى اموات و خصوص والدين و اولاد بسيار است.
قسم دوم: آن كه به جهت ميت و به نيابت او چيزى به كسى دهد و كارى و خدمتى به ديگرى
كند يا كسى را به مزد به كارى براى ميت وادارد، كه در اين خير رساندن به ميت چيزى
به ديگرى رسد و مؤمنى حظى از او بيند، پس از يك صدقه، دو كس منتفع شود، پس مستحق دو
اجر باشند و اگر آن واسطه عالم و رحم و عاجز و همسايه باشد، البته اجر چندين ضعف
شود؛ چنانچه در اخبار سابقه اشاره به اين نكته شده بود و در كتاب هدايه حسين بن
حمدان مروى است كه حضرت امام على نقى (عليهالسلام) به متوكل فرمود: كه والله
اميرالمؤمنين (عليهالسلام) حجه مىداد براى پدر و مادر خود و پدر رسول خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) و مادر او تا از دنيا رفت و وصيت كرد به امام حسن و امام
حسين (عليهالسلام) هميشه زكات فطره اميرالمومنين (عليهالسلام) را مىدادند تا از
دنيا رفتند و حضرت سجاد از جانب امام حسين (عليهالسلام) زكات فطره مىداد تا وفات
كرد، و امام محمد باقر زكات فطره على بن الحسين (عليهالسلام) را مىداد، تا به
عالم جاودانى شتافت و جناب صادق (عليه السلام) فرمود: كه من زكات فطره از جانب پدرم
مىدهم، و قطب راوندى در كتاب لب لباب روايت كرده كه مردگان مىآيند در هر شب جمعه
از ماه رمضان، پس مىايستند پس فرياد مىكنند هر يك از ايشان به آواز حزين گريان كه
اى اهل من، اى فرزندان من، اى خويشان من به ما به چيزى، مهربانى كنيد خدا رحمت كند
شما را، ما را به خاطر بياريد ما را فراموش مكنيد بر ما و بر غربت ما رحم كنيد، پس
به درستى كه ما مانديم در زندان تنگى و اندوه درازى و غمى و سختى، پس بر ما رحم
كنيد و به دعا و صدقه براى ما، بخل نكنيد كه شايد خداوند رحم كند ما را پيش از آن
كه شما مانند ما شويد. اى دريغ كه ما مانند شما توانا بوديم اى بندگان خدا و سخن ما
را بشنويد و ما را، فراموش نكنيد، به درستى كه اين زياديهاى معاش كه در دست شما است
در دست ما بود ما آنها را در راه خدا خرج نكرديم و حق را منع كرديم، پس آنها وبال
براى ما گرديد و منفعت براى ديگران. به ما به يك درهم يا قرص نانى يا پارهاى از
چيزى، مهربانى كنيد، پس فرياد مىكنند چه قدر نزديك است كه گريه كنيد بر نفسهاى خود
و نفع ندهد؛ چنانچه ما گريه مىكنيم و ما را نفع نمىدهد پس كوشش كنيد پيش از آن كه
مثل ما شويد و در جامع الاخبار مروى است از بعضى صحابه كه رسول خدا (صلى الله عليه
و آله و سلم) فرمود: براى مردگان خود هديه بفرستيد، پس گفتيم: يا رسول الله، هديه
مردهها چيست فرمود: صدقه و دعا و فرمود: ارواح مؤمنين مىآيند هر جمعه به آسمان
دنيا مقابل خانهها و منزلهاى خود و فرياد مىكنند هر يك از ايشان به آواز حزين با
گريهاى بلند مىگويند: اى اهل من، و اى اولاد من، و اى پدر من، و مادر من و خويشان
من بر ما مهربانى كنيد، به آنچه بود در دست ما و عذاب و حساب او بر ما است و نفعش
براى غير ما و هر يك فرياد مىكند خويشان خود را كه مهربانى كنيد بر ما به درهمى يا
به قرض نانى يا به جامه كه خداوند شما را از جامه بهشت مىپوشاند، پس گريست رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) گريه كرديم ما و آن جناب از زيادى گريستن قدرت بر
سخن گفتن نداشت، پس فرمود: اينها برادران دينى شمايند كه در خاك پوسيده شدند بعد از
سرور و نعمت، پس ندا مىكنند به عذاب و هلاكت بر جانهاى خود و مىگويند واى بر ما
اگر انفاق مىكرديم آنچه را كه در دست ما بود در طاعت و رضاى خداوند به سوى شما
محتاج نبوديم، پس بر مىگردند با حسرت و پشيمانى و فرياد مىكنند زود صدقه مردگان
را بفرستيد و ايضا از آن جناب روايت كرده كه فرمود: هر صدقه كه براى مرده داده
مىشود، پس مىگيرد آن را ملكى در طبقى نور كه درخشان است شعاع آن و مىرسد به هفت
آسمان پس مىايستد بر لب قبر و فرياد مىكند السلام عليكم يا
اهل القبور اهل شما اين هديه را به سوى شما فرستادند، پس آن را مىگيرد و
داخل در قبر خود مىكند و به آن، خوابگاه فراخ مىشود، پس فرمود: آگاه باشيد هر كس
مهربانى كند مرده را به صدقه پس براى او است نزد خداوند از اجر مانند احد و مىباشد
روز قيامت در سايه عرش خدا روزى كه نيست سايه جز سايه عرش خدا زنده و مرده به اين
صدقه نجات مىيابند.
قسم سوم: آن كه ميت را نجات دهد از عذابى كه براى او به جهت اشتغال ذمهاش به حقوق
خداوندى، چون خمس و زكات و كفارات و نذورات و حقوق عباد از مظالم و ديون مهيا شده و
به ازاء آنها مالى نگذاشته يا اگر گذاشته وارث اهلى ندارد كه بر او رحم كنند و او
را در قبر آسوده نمايند.
شيخ كلينى و صدوق از حسن بن خنيس روايت كرده كه گفت: گفتم: به حضرت صادق
(عليهالسلام) كه عبدالرحمن سبابه را دينى است بر مردى كه مرده و با او سخن گفتيم
كه او را حلال كند راضى نمىشود، پس فرمود: واى بر او، نمىداند كه براى او به هر
درهمى، درهم است و اگر حلال نكرد نيست براى او جز بدل درهم، درهمى، و ايضا از معتب
روايت كرده كه محمد بن بشر داخل شد بر آن جناب و خواهش كرد كه با شهاب تكلمى فرمايد
كه: او را تخفيف دهد تا موسم حج تمام شود و شهاب از او هزار اشرفى طلب داشت پس او
را طلب فرمود آمد پس به او فرمود: مىدانى حال محمد و بستگى او را به ما و ذكر كرده
كه تو از او هزار اشرفى مىخواهى و او آن را صرف در شكم و فرح نكرده از مردم طلب
دارد و سوخته و در كسب خسارت كرده من دوست دارم كه تو او را حلال كنى و فرمود: شايد
تو از آن كسانى كه گمان مىكنند كه از حسنات او گرفته مىشود و به تو مىدهند عرض
كرد و چنين در دست ما است، پس حضرت فرمود: خداوند كريمتر و عادلتر است از اين كه
متقرب شود به سوى او بنده، پس برخيزد در شب سرد به جهت عبادت و روزه بگيرد در روز
گرم و طواف كند به اين خانه آنگاه بگيرد اينها را از او و بدهد به تو وليكن خداوند
صاحب فضل است مكافات مىكند مؤمن را، پس عرض كرد او را حلال كردم.
قسم چهارم: ستر كردن عيوب ظاهرى و باطنى ميت و ذكر نكردنش، در جائى مگر به خوبى
زياده از آنچه رعايت مىكرد و بايد كرد در حال حيات او و امثالش؛ شيخ كلينى از حضرت
باقر (عليهالسلام) روايت كرده كه فرمود: هر كس مرده را غسل دهد و اداء امانت نمايد
درباره او آمرزيده مىشود راوى گفت: چگونه اداء امانت كند در او فرمود: خبر ندهد به
آنچه مىبيند از معايب و صدوق از جناب صادق (عليهالسلام) روايت كرده كه فرمود: هر
كه غسل دهد مرده را، پس ستر كند و كتمان نمايد بيرون مىرود از گناه مثل روزى كه
مادرش او را زاييده و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده كه فرمود:
هر كس مرده را غسل دهد، پس در آن اداء امانت نمايد براى او است به عدد هر موى او
آزاد كردن بنده و بلند كنند براى او صد درجه، كسى گفت: يا رسول الله چگونه در او
امانت را ادا كند فرمود: عورت او را بپوشاند بديهاى او را بپوشاند و اگر عورت و
معائب او را نپوشاند ثوابش حبط شود و عورتش در دنيا و آخرت منكشف گردد و نيز از آن
حضرت روايت كرده كه فرمود: براى مؤمن بر مؤمن هفت حق از جانب خداى عزوجل واجب است
تا اين كه فرمود: و اين كه نگويد در او بعد از مردنش مگر خوبى.
طائفه دوم: عاجز از چشم و پا و مبتلا به بلائى در تمام يا بعضى از اعضا كه مانع
است صاحبش را از تحصيل قوت و مرمت معاش و گذشت كه صدقه بر ايشان به ازاء يك هفتاد
دهند و نيز گذشت در قسم دوم از مقام دوم حديثى شريف در اين باب از تفسير امام
(عليهالسلام)484 و در ثواب الاعمال از جناب
صادق (عليهالسلام) مروى است كه فرمود: شنواندن كر را بدون آنكه ملالتى گيرد
صدقهاى است گوارا؛ در فقيه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مروى است كه
فرمود: كه هر كه عهده گيرد حاجتى از حاجتهاى دنيوى كورى را و راه رود براى او در
آن حاجت تا آن كه بر آورد خداوند آن را عطا مىكند به او براتى از انفاق و براتى از
آتش و برآورد براى او هفتاد حاجت از حاجتهاى دنيا و پيوسته فرو رود در رحمت
خداوندى تا برگردد.
طائفه سوم: همسايگان، چنانچه خداوند مىفرمايد:
و اعبدوا الله و لا تشركوا به شيئا و بالوالدين احسانا و بذى
القربى و اليتامى و المساكين و الجار ذى القربى و الجار الجنب و الصاحب بالجنب و
ابن السبيل و ما ملكت ايمانكم485
بپرستيد خداى را، و هيچ چيزى را با او انباز نگيريد و احسان كنيد به والدين و به
خويشان و به يتيمان و به بيچارگان و همسايگان صاحب خويشى و همسايه بيگانه و همسايه
متصل يا رفيق سفر يا ملازم پهلو نشين و غلامان و كنيزان دنيا بر آنكه مراد از صاحب
بالجنب همسايه متصل باشد؛ هيچ صنفى از اصناف محل انفاق مثل همسايه نباشد، در اين
اختصاص كه خداوند استيعاب فرمايد اقسام آن را كه احسان بايد به همه آنها شود و هر
قسم از او مقابل يكى از اصناف باشد و در اخبار آنقدر اهتمام درباره آنها شده كه از
عهده ضبطش بيرون نتواند آمد، حتى آنكه اداء حق او مشرك را از عذاب دوزخ برهاند.
چنانچه در ثواب الاعمال از جناب كاظم (عليهالسلام) مروى است كه: در بنى اسرائيل
مرد مؤمنى بود كه او را همسايهاى كافر بود و او با مومن مهربانى و مدارات مىكرد و
به او احسان مىكرد چون كافر مرد خداوند خانهاى در آتش از گل بنا كرد، پس او را از
حرارت او حفظ مىكرد و روزى او را از جاى ديگر مىآوردند و به او مىگفتند كه اين
به جهت آن چيزى است كه بر همسايه مؤمن خود داخل مىكردى فلان، پسر فلان را از رفق و
مداراتى كه به او از نيكى دنيا مىرساندى و در تفسير شيخ ابوالفتوح مروى است كه
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: مومن نباشد آن كه همسايه از شر او
ايمن نبود و هر كس كه او را در سراى بسته بايد داشتن كه ايمن نباشد از همسايه بر
اهل و مالش، همسايه او مؤمن نباشد، گفتند: يا رسول الله حق همسايه بر همسايه چيست؟
گفت: آن كه اگر بخواند اجابت كنى و اگر درويش باشد او را دستگيرى كنى و اگر قرض
خواهد بدهى و اگر خيرى رسد او را تهنيت كنى و اگر مصيبتى رسد تعزيتش كنى و اگر
بميرد به جنازهاش حاضر آئى و ديوار از بالاى سر او بر نياورى تا باد از او منع كند
و او را به بوى مطبوخات كه تو را بود نرنجانى مگر او را نصيب كنى تا هر چه خورى
موجب صحت و سلامتى تو و فرزندان تو باشد و اگر بيمار شود به عيادت او شوى و اگر
ميوه خورى او را از آن نصيب كنى و اگر نكنى او را پنهان دارى و رها كنى، تا كودكان
تو چيزى از آن به در برند و كودكان او ببينند، پس ايشان را آرزو آيد، آنگاه گفت:
همسايگان سه دستهاند، آن كه سه حق دارد و يكى دو خلق دارد و يكى، يك حق، اما آن كه
سه حق دارد، همسايه مسلمان، خويشاوند باشد، حق همسايگى دارد و حق اسلام و حق خويشى
و آن كه دو حق دارد همسايه و مسلمان باشد، حق اسلام و جوار دارد و آن كه يك حق دارد
همسايه باشد، اما مشرك كه حق همسايگى دارد و بس.
و شيخ كلينى روايت كرده از آن جناب كه فرمود: ايمان نياورده به من كسى كه شب را به
سر برد به سيرى و همسايه او گرسنه باشد و فرمود: نيست اهل قريه كه در او گرسنه شب
را به سر آرد و خداوند نظر كند به سوى ايشان روز قيامت و نيز از جناب صادق
(عليهالسلام) روايت كرده كه فرمود: چون بنيامين از يعقوب رفت ندا كرد اى پروردگار
من؛ آيا مرا رحم نمىكنى چشم مرا بردى و دو پسر مرا بردى، پس خداوند وحى نمود به
سوى او كه اگر من آن دو را ميرانده باشم هر آينه ايشان را براى تو، زنده مىكنم، تا
جمع كنم ميان تو و ايشان؛ وليكن به خاطر دارى گوسفندى را كه كشتى و او را بريان
كردى و خوردى و فلان در پهلوى تو روزه داشت از آن چيزى به او نرساندى و در روايت
ديگر فرمود: پس بعد از آن منادى يعقوب، ندا مىكرد هر بامداد از منزلش تا يك فرسخ
كه آگاه باشيد هر كه نهار مىخواهد، پس بيايد به سوى يعقوب و چون پسين مىشد منادى
ندا مىكرد هر كه شام مىخواهد بيايد به سوى يعقوب و در امالى صدوق مروى است كه
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر كس ضايع كند حق همسايه را، پس نيست
از ما و پيوسته جبرئيل وصيت مىكند مرا به همسايه تا آن كه گمان كردم كه او را از
ارث بران قرار مىدهد، يعنى حقى بر ايشان در مال ميت قرار مىدهد و در كتاب اخلاق
ابىالقاسم على بن احمد كوفى معاصر شيخ كلينى مروى است از آن جناب كه فرمود: حرمت
همسايه، بر همسايه، مثل حرمت مادران است بر فرزندان و نيز فرمود: بهترين همسايگان
در نزد خداوند بهترين ايشانند براى همسايه خود. و مردى از مسلمين به آن جناب عرض
كرد يا رسول الله، مراد و همسايه مىباشد به سوى كدام يك از ايشان نخست هديه خود را
بفرستم فرمود: به سوى آن كه در او به سوى تو نزديكتر و مهربانى بر او در نزد تو
واجبتر باشد، پس اگر در اين هر دو مساوى شدند، پس به سوى آنكه مجاورت او نيكوتر
باشد و فرمود: هر كس ايمان آورده به خداوند و روز بازپسين، پس اكرام كند همسايه خود
را فوق اكرامى كه به غير او مىكند و فرمود: مؤمن نيست آن كه بترسد همسايهاش از
بلاها و سختىهاى او هر كس كه باشد آن همسايه و فرمود: هر كس به بندد در خانه خود
را به جهت ترسيدن از همسايه بر اهل و مال خود، پس همسايه او مومن نيست پس گفتند: يا
رسول الله، حق همسايه بر همسايه چيست؟ فرمود: از پستترين حق او بر همسايه آنكه اگر
قرض بخواهد قرضش دهد و اگر استغاثه كند به فريادش برسد و اگر از او عاريه بخواهد به
او عاريه دهد و اگر محتاج شود به احسانش، احسانش كند و اگر او را بخواند اجابت كند
و اگر مريض شود عيادتش كند و اگر مرد جنازهاش را تشييع كند. و اگر چيزى به او رسد
خرسند شود و بر او رشك نبرد و اگر به او مصيبتى رسد به جهت حزن او محزون شود، ديوار
مسكن خود را خيلى بلند نكند، پس او را اذيت كند به مشرف شدن بر او و منافذ باد را
از او بگيرد و اگر به خانه خود چيز تازه آورد براى او از آن نفرستد اگر بداند كه در
نزد او از آن نيست يا مستور دارد آن را از او و عيالش، اگر نفسش بخل ورزد. آنگاه
فرمود: بشنويد آنچه را مىگويم به شما ادا نمىكند حق همسايه را مگر اندكى از آنها
كه خداوند رحم كرده بر ايشان و به تحقيق كه خداوند وصيت كرده مرا به همسايه تا آن
كه گمان كردم كه براى او از ميراث قرار مىدهد تا آنگاه فرمود: بدانيد كه همسايه سه
قسماند، تا آخر آنچه گذشت تقريبا به روايت شيخ ابوالفتوح و در نهج البلاغه است كه
اميرالمومنين (عليهالسلام) در وقت وفات فرمود: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد در
همسايگان خود؛ زيرا كه آن وصيت پيغمبر شما است، كه پيوسته وصيت مىكرد به آن تا اين
كه گمان كرديم كه آن حضرت ايشان را از ميراث خواهد داد.
شيخ ابوالفتوح روايت كرده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر كس
كه همسايه را بيازارد مرا آزرده است و هر كه مرا آزرده خداى را آزارد و هر كه با
همسايگان كارزار كند با من كارزار كرده و در ثواب الاعمال مروى است از جناب صادق
(عليهالسلام) كه هر كه طلب كند دنيا را به جهت استغناء از مردم و مهربانى كردن بر
همسايه، ملاقات مىكند خداى را و حال آنكه روى او مانند ماه در شب چهارده است و در
لب لباب قطب راوندى مروى است از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه فرمود: هر
كه دوست دارد كه عمرش از همه مردم درازتر باشد، پس والدين خود را نيكى كند و صله
رحم كند، و به همسايه خود احسان كند و نيز فرمود: كسى كه بميرد و او را سه همسايه
باشد، كه همه از او راضى باشند، آمرزيده خواهد بود و نيز فرمود: حرمت همسايه بر
همسايه، مثل حرمت مادر او است و نيز فرمود: كسى كه همسايه خود را به جوشيدن ديگ خود
اذيت كند، پس از ما نيست و نيز فرمود: هر كس همسايه خود را به يك وجب از زمين خيانت
كند آن را خدا در گردن او در روز قيامت تا زمين هفتم طوقى مىكند تا اين كه داخل
دوزخ شود و نيز فرمود: كسى كه مايحتاج را از همسايهاش منع كند آنگاه به آن محتاج
شود خداوند فضل خود را از او در روز قيامت محو مىكند قطب (رحمه الله) در تفسير آيه
گذشته بعد از ذكر اخبار گفته كه خداوند ابتدا فرمود در اين به ذكر حق والدين و ختم
فرمودند به ذكر حق مملوك و خلافى در وجوب اين دو حق، نيست تا اين كه دانسته شود كه
آنچه در بين اين دو حق ذكر شده واجب است.
و در كتاب تحفالعقول مروى است از جناب سجاد (عليهالسلام) كه فرمود: اما حق
همسايه، پس حفظ او است در نبودش و اكرام او در حضور و يارى و اعانتش در هر دو حالت
و در طلب عيب او نباشى و از بديهاى او، جستجو نكنى تا كه آنها را بشناسى پس اگر آن
بديها را از او، شناختى بدون قصد و زحمت در تحصيل آن بايد بوده باشى، براى آنچه
دانستى قلعه محكمى و پرده پوشنده اگر نيزهها در تفحص او فرو رود در خاطرش به او
نرسد به جهت مخفى بودن آن بر او و گوش فرماندارى بر او در مكانى كه دانا نيست به تو
وانگذارى او را، در بلاها و رشك نبرى بر او، چون نعمتى به او رسد و درگذرى از لغزش
او و زله او را بپوشانى نگاه دارى حلم خود را از او اگر او با تو جهالتى كند و
بيرون نروى از اين كه منقاد او بوده باشى برگردانى از او زبان شماتت كننده را و
معاشرت كنى با او معاشرت مروتانه.
پىنوشتها:
470) سوره كهف 18 آيه 17
471) سوره الانعام 6 آيه 121
472) سوره مائده 5 آيه 3
473) سوره مائده 5 آيه 3
474) سوره تحريم 66 آيه 6
475) سوره بقره 2 آيه 215
476) سوره انعام 6 آيه 160
477) ده گان. صدگان. هزارگان
478) بحار الانواار، ج 26 ص 182 باب 7
479) سوره بقره 2 آيه 83
480) سوره لقمان 31 آيه 14
481) لقمان 31 آيه 14
482) سوره بقره 2 آيه 273
483) در مفايتح شيخ عباس قمى كه شاگرد مرحوم نورى نيز هست درباره اصل نماز وحشت و
غيره مطالبى آمده و اين نماز را كه نماز (ليلةالدفن) نيز مىگويند و در اذكار فقرات
آن نقلها مختلف است مرحوم نورى در متن آن طورى كه ملاحظه فرموديد ثبت كرده كه اين
به روايت مرحوم سيد ابن طاووس است و نوع ديگر آن نيز وارد شده كه نوعا در رسالههاى
عمليه مراجع به اين گونه ثبت شده كه در ركعت اول بعد از حمد. آيةالكرسى و در ركعت
دوم بعد از حمد، ده مرتبه سوره قدر خواند شود.م
484) مراد تفسير امام حسن عسگرى (عليه السلام) است. م
485) سوره النساء 4 آيه 36