كلمه طيبه

علامه حاج ميرزا حسين طبرسى نورى(ره)

- ۲۰ -


شيخ ابوالعلى جعفرى تلميذ شيخ مفيد (قدس سره) و مباشر تغسيل او بعد از فوت او در كتاب نزهه روايت كرده از جناب كاظم (عليه‏السلام) كه فرمود: لازم‏ترين علم براى تو علمى است كه تو را بر صلاح قلب دلالت كند و براى تو فساد او را ظاهر كند. آنگاه آن را به صفات حسنه و خصال پسنديده كه بيشتر كتاب خداوند در مقام بيان مفاسد آن دسته و نهى و زجر و تخويف از آنهاست مزين كند و منافع و مصالح اين دسته و امر و ترغيب به اينهاست و به اين مجاهده تكميل خواهد كرد صلاح مرحله اول را كه اصلاح مفاسد عقايد و منافيات توحيد و ايمان و خود را فارغ و آسوده نداند مگر، پس از سنجيدن خويش به موازين و محك‏ها كه خداى تعالى مقرر فرموده، براى معرفت حق و باطل هر چيز و ظاهر كردن خرابى باطل‏ها كه به صورت حق در آمده به حيله و مكر شياطين جنى و انسى چون در خود آثار صلاح و رشد ظاهر ديد به ديگران پردازد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: كه همه شما والى و اميريد و از همه سوال خواهند كرد از رعيت دارى او، و پس از رعاياى داخلى انسان از جوارح و قواى ظاهره و باطنه زن و فرزند از رعايايند، كه بايست در مراقبت حالشان كوتاهى ننمود و مقدور خود را در اصلاح هر يك دريغ نفرمود؛ چنانچه مى‏فرمايد: وأمر اهلك بالصلوة واصطبر عليها442 وادار اهل خويش را بر نماز كه عمود دين است و خود نيز نفس را حبس كن بر تحمل مشاق و تعب آن كه به كردار و گفتار ايشان را به سوى خدا آرى فرمود: قوا انفسكم واهليكم نارا وقودها الناس و الحجارة عليها ملائكة غلاظ شداد443 آن گاه ساير خويشان و اقوام كه ايشان را به مضمون و انذر عشيرتك الاقربين444 بترسان خويشان نزديك خود را حق تقديمى است در اصلاح مفاسد و آن گاه همسايگان و مصاحبان آنگاه ساير اخوان و در هر يك نيك نظر كند كه سبب تغيير خلقت الاهى است و علت تبديل فطرات اصليه در ايشان كه بر صحت و سلامت و توحيد بود، چيست و از چه راه فساد در آنها داخل شد، كه اگر آن سبب برداشته و آن راه بسته شود، به حالت اوليه خود برگردد و راه فساد در اشخاص مختلف باشد و به دست آوردن آن هر چه كند ثمرى نبخشد و با ايشان آن كند كه با خود كرده، با حفظ درجه و ملاحظه مراتب و داراى اين مقامات آسوده شود از كلفت اصلاح ما بين خود و سائرين، كه خداوند حسب وعده در خبر گذشته خود كافى و متكفل باشد و بر او اندوه و زحمتى نباشد و همچنين از اصلاح ما بين اخوان چه با رساندن به اين مقام نزاع و خصومت كمتر پيدا شود و اگر ديد، سعى كند كه سبب اصلى آن منازعه را پيدا كند، چه بسيار شود كه در دل از ديدن و شنيدن پاره ناملائمات كينه و عداوتى پديد آيد و ريشه كند و درختى شود و ثمرى دهد و تلخ‏تر از حنظل، چون خواهد كه آن را به ديگرى بچشاند، بهانه كند و آنچه در دل دارد ظاهر نكند و به امرى جزئى متوسل شود و او را در آن لباس در آرد، پس مصلح نادان در مقام دفع آن جزئى كوشد و صورت مخاصمه را بر هم نزند و چون سبب غير از آن بود باز در ضمن جزئى ديگر درآيد تا آنگاه كه كار به مقابله كشد و اگر سبب اصلى پيدا شود ماده برخيزد و آن علاقه ايمانى در رشته روحانى كه به سبب و وسيله آن مؤمنين به يكديگر خير رسانند و به خير هر يك ديگرى شريك شود، متصل شود و محكم گردد و اين مختصرى بود در نهايت اجمال در طريقه اصلاح و شرح آن محتاج به رساله على حده است.
قسم سوم: صدقه به خيرات زبان و انفاق به منافع بيان، كه از نعمت خاصه بين نوع انسان است و ثمره اين قسم از اقسام ديگر بيشتر و بهتر و با دوام و نفع عام، چه بعد از نعمت حيات كه اگر بى نعمت هدايت باشد، جز به نقمت و نكال چيزى نيفزايد، راه رسيدن و رساندن به گوهر ايمان و آموختن شرايط و اركان اسباب زيادتى و نقصان و بودن و رفتن آن و ساير صفات جميله و ملكات رذيله و آداب نبوى و شرايع مصطفوى و طريقه مرتضوى و راه اصلاح معاش و زندگانى و چگونگى دفع مضرت و جلب شهوات نفسانى غالبا منحصر به ياد دادن و گرفتن و گفتن و شنيدن است و اگر پاره از آنها گاهى به راه ديگر ميسر شود، باز تمام و تكميل آن منوط به طيب كلام و شنيدن از داناى به حلال و حرام و احكام است و بسيار شود كه به كلمه در مقام شفاعت و يادآورى و دلالت جان‏ها خريده شود و عرضها مستور بماند و مال‏ها محفوظ گردد و بسا باشد از كلامى حق، نفوس‏ها هدايت يابند و به خيرات دنيوى و اخروى راه پيدا كنند، تخمى شود كاشته كه تا روز قيامت شاخ و بر كند و ثمر آرد و ميوه دهد و از اين جهت است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، چنانچه در كتاب جعفريات روايت كرده، كه عملى محبوب‏تر نزد خداوند از گفتار، نيست فرموده انفاق نكرده مؤمن نفقه‏اى محبوبتر نزد خداوند از گفتار.
در منيةالمريد از آن جناب روايت كرده كه: هيچ كس صدقه نداده به مثل علمى كه آن را نشر كرده و در محاسن برقى از جناب باقر (عليه‏السلام) روايت كرده كه فرمود: در تفسير آيه و من احياها فكانما احياالناس جميعا445؛ يعنى از سوختن و غرق شدن، پس ساكت شد و فرمود: تاويل بزرگ آيه آن است كه بخواند او را يعنى سوى دين خدا، پس او اجابت كند و در ارشاد ديلمى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مروى است كه فرمود: هديه نفرستاد مسلمى براى برادر خود، هديه بهتر از كلمه حكمتى كه زياد كند هدايت او را يا برگرداند او را از چيزى كه او را هلاك كند.
و در كافى از جناب صادق (عليه‏السلام) مروى است كه فرمود: محبوبترين برادران من نزد من آن كس است كه به سوى من عيوب مرا هديه بفرستد. و در تفسير امام حسن (عليه‏السلام) مذكور است كه خداوند وحى كرد به موسى (عليه‏السلام) كه مرا محبوب خلق من كن و خلق مرا دوست من گردان، عرض كرد، پروردگارا، چگونه چنين كنم فرمود: به خاطرشان، آر، نعمت‏هاى مرا تا مرا دوست دارند، پس اگر برگرداند گريخته‏اى از درگاه مرا يا گم شده از حضرتم را بهتر است براى تو از عبادت يك سال كه روز آن را روزه دارى و شب آن را به عبادت بايستى. موسى گفت: كيست اين بنده گريخته از تو؟ فرمود: عاصى سركش، گفت: پس كيست گم شده از درگاه تو؟ فرمود: نادان به امام زمان خود.
در امالى شيخ طوسى مروى است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: به ابوذر اى ابوذر، كلمه طيبه صدقه است و در محاسن برقى از آن جناب روايت كرده كه فرمود: قسم به آن كه جانم در دست او است انفاق نكردند مردم نفقه كه محبوب‏تر باشد از گفتار نيك و آيةالله علامه حلى در رساله سعديه از آن جناب روايت كرده كه فرمود: بهترين صدقه، صدقه زبان است كسى عرض كرد: يا رسول الله، چيست صدقه زبان؟ فرمود: شفاعت است كه به آن رها مى‏كنى اسيرى را و نگاه مى‏دارى به آن خون‏ها را و مى‏كشانى به آن نيكى را به سوى برادر خود و از او بدى را بر مى‏گردانى.
و در ثواب الاعمال از آن جناب روايت كرده كه فرمود: هر كس شفاعت كند براى برادر خود كه از او خواسته خداوند نظر مى‏كند به سوى او، پس مستحق مى‏شود كه خداوند هرگز او را عذاب نكند و اگر شفاعت كرد برادرش را بدون اين كه از او بخواهد براى او است اجر هفتاد شهيد و در كتاب غايات مروى است كه آن جناب فرمود: بهترين شفاعات شفاعت كردن است ميان دو نفر در نكاحى تا آن كه خداوند پريشانى‏هاى كار ايشان را جمع كند و از جمله صدقه زبان دعا كردن است براى برادر مومن در غيبت او هر چيزى كه براى خود و بستگان خود مى‏خواهد، يا آنچه براى او پسنديده و هم ديده به شرطى كه خود متمكن از رساندن آن چيز به او نباشد تا در دعا براى او صادق باشد و اخبار مدح دعا براى برادران دينى و مقدم داشتن آن بر دعاى براى خود؛ چنانچه طريقه ائمه خصوص صديقه طاهره (عليه‏السلام) بود بسيار است، بلكه در كافى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده كه فرمود: هيچ مومنى نيست كه دعا كند براى مومنين و مومنات، مگر آنكه رد مى‏كند خداوند بر او مثل كسانى كه دعا كرد بر ايشان از هر مومن و مومنه گذشته از ابتداى روزگار و آنچه بيايند تا روز قيامت و به درستى كه بنده مومنى را امر مى‏رسد كه روز قيامت به سوى آتش برند، پس او را مى‏كشند، پس مومنين و مومنات مى‏گويند پروردگارا اين كسى است كه براى ما دعا مى‏كرد، پس ما را شفيع او گردان، پس خداوند ايشان را شفيع او مى‏كند، پس نجات مى‏يابد و در جمله از اخبار، آن را از حقوق برادر مومن شمردند و ديگر رد غيبت او در مجالسى كه عيب او را گويند و يارى نمودن او در حفظ از آنچه سبب پستى رتبه او شود به هر نحو كه صلاح داند، اگر عيب از كردار است ذكر كند براى آن راههاى صحت و اگر در جوارح است، چون سياهى و كوتاهى و كورى و لالى و نظائر آن بترساند ايشان را از رسيدن به حد كفر به جهت رجوع آن به عيب گرفتن در افعال خداوند حكيم، يا نگذاشتن و منع از اين قسم سخن به نهى صريح يا ذكر حكايت و مثالى و صرف خيالشان از آن و اگر همه راهها مسدود شد به هم زدن مجلس يا بر خواستن خود.
و در ثواب الاعمال از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده كه فرمود: هر كس رد كند از برادر مؤمن خود غيبتى را كه در مجلسى شنيده خداوند از او هزار در شر را در دنيا و آخرت برگرداند و اين را نيز در اخبار بسيار از حقوق شمردند؛ و ديگر نصيحت برادر مومن است و نشان دادن به او مصالح دين و دنيا و آفات آنها را به ياد دادن، اگر او را جاهل بيند يا ملتفت كردن اگر غافل باشد خصوص اگر او را بيند كه مشرف شده به افتادن در مهلكه و اگر نپذيرد نصايح او را به ملائمت و نرمى با او رفتار كند، تا قبول نمايد و در غرر است كه اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) فرمود: بهترين برادران تو آن كه نصيحت بيشتر كند و فرمود: صاف نيست دوستى آن كه نصيحت نمى‏كند و فرمود: نصيحت ثمره محبت است و آن نيز داخل در حقوق است و ديگر شكر نعمت او به زبان اگر عاجز باشد به مكافات به مثل آن؛ چنانچه در اخبار بسيار رسيده و در سرائر از جناب صادق (عليه‏السلام) روايت كرده كه فرمود: هر كس كوتاه شود دستش از مكافات پس دراز شود زبانش به شكر؛ و ديگر رد سلام؛ چنانچه در دعوات سيد راوندى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت نموده كه فرمود: امر تو به معروف صدقه است و نهى تو از منكر صدقه است و رد تو سلام را صدقه است و ديگر ظاهر نمودن آنچه در قلب را حج دانسته براى مومن در مقام استشاره و از او اعتقاد خود را پنهان كردن.
در عدةالداعى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مروى است كه فرمود: تصدق كنيد بر برادر مومن به علمى كه او را به راه راست برساند و به راى كه رخنه كار او را استوار كند؛ و گذشت حديث ابوذر در قسم دوم و ديگر ذكر كردن صفات پسنديده و كردار نيك او است در غياب او. در غرر از اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) نقل كرده كه فرمود: ذكر كن برادر خود را وقتى كه غائب است به آنچه دوست دارى تو را به آن ذكر كند و در امالى از آن جناب مروى است كه فرمود: ذكر كنيد برادر خودتان را هنگامى كه غايبند از شما به نيكوترين چيزى كه دوست داريد شما را ذكر كنند، چون از ايشان غايب شديد.
قسم چهارم: انفاق است به امور خارجيه از مال و غيره و كامل اين قسم به حسب عمل مشكل‏ترين اقسام است در غالب ناس؛ چنانچه كامل قسم سابق مشكل‏تر بود به ملاحظه تحصيل، چه بيشتر مردم هم مانع داخلى دارند و در دادن مال كه آن بخل نفسانى است كه برگشت آن به سؤ ظن به خداوند است كه به وعده فرموده خود كه عوض آنچه را در راه او دهند خواهد داد وفا نخواهد كرد؛ چنانچه مى‏فرمايد: واحضرت الانفس الشح446 حاضر كرده شده نفسها مر بخل و لئامت را؛ يعنى نفسهاى او ميان مطبوع و محبوب است بر بخل به نحوى كه هر وقت مقام گذشتن از حقى يا مالى شود، سجيه بخل حاضر و مانع است محتاج تباهل در ضرر ظاهرى آن نيست و هم مانع خارجى يعنى شيطان جنى و انسى؛ چنانچه خداى تعالى مى‏فرمايد بعد از امر به انفاق و شرائط آن الشيطان يعدكم الفقر و يأمركم بالفحشاء والله يعدكم مغفرة منه و فضلا و الله واسع عليم‏447 شيطان وعده مى‏دهد به شما درويشى و بى چيزى را و امر مى‏كند شما را به بخل و خداوند وعده مى‏دهد شما را در انفاق آمرزيدن از نزد خود و فزونى در مال، و خداوند تمام عطا و دانا است به مقدار جزاى هر كسى هم عوض آنچه داده در دنيا دهد هم در آخرت به هر دو تواناست بخل نكند بدهد و بيش از داده تو دهد، دانا است به آنچه به جاى خود به مقدار خود نهد و به اين جهت است كه اين عمل را سيد اعمال نامند.
چنانچه صدوق در خصال از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت نموده كه فرمود: سيد اعمال سه خصلت است انصاف دادن تو مردم را از نفس خود و مواسات برادر در راه خدا و ذكر خداوند در هر حال و در كافى نقل كرده و مواسات برادر در مال و در آخر حديث نيست، يعنى مراد از ذكر سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر448 وليكن اگر وارد شد بر تو چيزى كه خداى امر كرده به آن بگيرى و هرگاه وارد شود بر تو چيزى كه نهى فرموده از آن واگذارى و گاهى آن را اشد ماابتلى به المؤمن449 سخت‏تر چيزى كه امتحان شده به او مؤمن شمردند؛ چنانچه در كتاب خصال و غايات و مشكات از آن جناب و حضرت باقر و صادق (عليهماالسلام) روايت شده و گاهى آن را اشد ماافترص الله على خلقه450 سخت‏تر چيزى كه خداى بر خلقان واجب كرده دانستند؛ چنانچه در كافى و مصادفةالاخوان صدوق مروى است، بلكه آن را از آن سه چيز شمردند كه اين امت طاقت آن را ندارند. مواسات برادر مومن است در مال، الخ.
و در خصال از جناب صادق (عليه‏السلام) روايت كرده كه فرمود: امتحان نكرده خداوند بندگان را به چيزى كه سخت‏تر باشد بر ايشان از دادن دراهم؛ و بعضى گفتند مراد از فحشاء در همه جاى قرآن زناء است جز در آيه گذشته كه مقصود بخل است چه خوش فرموده شيخ مفسرين ابوالفتح كه در اينجا دو وعده است يكى از خداى، يكى از شيطان وعده شيطان غرور باشد و وعده خداى تعالى متضمن سرور؛ وعده شيطان وسواس و تخييل و وعده خداى تعالى وحى و تنزيل وعده خداى به عوض و ثواب باشد و وعده شيطان چون سراب؛ وعده خداى تعالى نور و سرور باشد و وعده شيطان كذب و زور و وعده خداى تعالى با اخلاف باشد از خلف و آن عوض باشد و وعده شيطان از خلف و آن خلاف باشد خداى تعالى خلف دهد شيطان خلاف كند، پس به وعده شيطان مغرور مشو كه او تو را دشمن است ان الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدوا451 او تو را دشمن و تو او را دشمن بدار لاتعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين452 و او تو را به معصيت مى‏خواند و از درويشى مى‏ترساند و به وسوسه‏ات مى‏رنجاند و خداى تعالى تو را مى‏نوازد و كار تو را مى‏سازد وعده خوبت مى‏دهد مرتبه بلندت مى‏نهد، شقاوت باشد از اين بگريختن و بدان آويختن شيطان در خيشتن مفلس است تو را وعده مى‏دهد و خداى جل جلاله توانگر است و خداوند فضل تو را وعده مغفرت و فضل مى‏دهد و اخبار متعلقه بصدقه مال متفرقا گذشت و معلوم شد كه لقمه نان و نصف دانه انگور نيز در محلش با اثر و ثمره است و از طرف زيادى حدى ندارد، و جماعت بسيارى صدقه به تمام مال را جائز دانسته‏اند خصوص از كسى كه عيال ندارد و مقام توكل و يقينش تام و حد وسط مقدم داشتن برادر مسلم است بر خود به آنچه احتياج او به آن بيشتر است از تو يا به قدر توست.
مفسرين در بيان نزول آيه شريف و يؤثرون على أنفسهم و لو كان بهم خصاصة453 كه در مدح انصار است كه ديگران را بر نفس خود مى‏گزيدند هر چند در ايشان فقر و حاجت بود گفتند نازل شد در هفت نفر، كه روز احد تشنه بودند، پس آبى آوردند كه كفايت يكى از ايشان را مى‏كرد، پس يكى گفت بده به فلان آن شخص حواله به ديگرى كرد تا آن كه آب بر هر هفت نفر دور زد و همه تشنه مردند و بعضى گفتند و در مشكات طبرسى مروى است كه: كسى كله بريان كرده بود به جهت يكى از صحابه فرستاد گفت: فلان برادرم با عيالش به اين محتاج‏ترند؛ پس به نزد او فرستاد و همچنين آن شخص براى ديگرى تا آن كه به هفت خانه و به روايتى به نه خانه گذشت و برگشت به خانه اولى، پس آيه نازل شد و گذشت از كافى كه چون ابان بن تغلب سؤال نمود از جناب صادق (عليه‏السلام) از حق مومن بر مؤمن فرمود: اى ابان، اين كه قسمت كنى با او نصف مال خود را، پس نظر فرمود و ديد كه حالت او تغيير كرده، پس گفت: اى ابان، آيا نمى‏دانى كه خداوند عزوجل ذكر فرموده مؤثرين على انفسهم454 را هرگاه تو قسمت كردى با او هنوز ايثار نكردى ايثار آن گاه كنى كه از آن نصف ديگر به او دهى.
و در خصال مروى است كه جناب صادق (عليه‏السلام) فرمود: به ابوهارون مكفوف، بدرستى كه خداى تعالى سوگند خورده به ذات مقدس خود كه در جوار خود خائن را جاى ندهد، گفت: خائن كيست؟ فرمود: آن كه پنهان كند از مؤمن درهمى را يا حبس كند از او چيزى از امر دنيا، ابوهارون گفت: پناه مى‏برم به خداوند از غضب خدا؛ و در كتاب مجموع الرايق و غيره از يقطين والد على مروى است كه گفت: والى شد بر ما مردى در اهواز كه از منشيان يحيى بن خالد بود و بر من باقى مانده بود از ماليات آن قدر كه در دادنش هر چه نعمت داشتم مى‏رفت و ملكم از دستم بيرون مى‏شد و گفته شد كه او قائل به امامت و از شيعيان است و من ترسيدم او را ملاقات كنم كه مبادا به نحوى كه گفتن نباشد، پس بيفتم در ورطه كه در او براى من از آن خلاصى نباشد، پس از اهواز به طرز فرار بيرون رفتم به سمت مكه چون از حج خود فارغ شدم راه خود را از مدينه قرار دادم، پس داخل شدم بر حضرت صادق (عليه‏السلام) و گفتم اى آقاى من، والى شده بر بلد ما، فلان پسر فلان، پسر فلان و به من رسيده كه او از مواليان شما اهل بيت است و ترسيدم كه او را ملاقات كنم از ترس آن كه راست نباشد، آنچه به من رسيده و در آن ملاقات بيرون رفتن من باشد از ملكم و زايل شدن نعمتم، پس فرار كردم از او به سوى خداى تعالى و به سوى شما فرمود: باكى نيست بر تو و نوشت رقعه كوچكى: بسم الله الرحمان الرحيم ان لله فى ظل عرشه ظلالا، لا يملكها الا من نفس عن اخيه المؤمن كربة و اعانه بنفسه اوضع اليه معروفا و لو بشق تمر و هذا اخوك والسلام
به درستى كه براى خدا در سايه عرشش سايه‏بانها است كه مالك نمى‏شود اينها، را جز كسى كه برهاند برادر خود را از غمى و آسايش دهد او را از آن و يارى كند او را به جان خود و يا كار نيكى كند به او هر چند به پاره يا نصف خرمايى باشد و اين شخص برادر توست، پس آن رقعه را مهر كرد و به من داد و امر كرد كه آن را به او برسانم، پس چون برگشتم به بلدم شب به منزل او رفتم، پس اذن خواستم و گفتم: رسول حضرت صادق (عليه‏السلام)، پس ناگاه ديدم او را كه بيرون آمد به سوى من با پاى برهنه، پس چون چشمش به من افتاد بر من سلام كرد و ميان دو چشم مرا، بوسيد پس گفت: اى سيد من، تو رسول مولاى منى گفتم: آرى، گفت: فداى تو چشمانم، اگر راست گويى، پس گرفت دست مرا و گفت اى سيد من، به چه حال گذاشتى آقاى مرا، گفتم به خوبى گفت والله، گفتم والله، تا آن كه سه كرت اين سخن را بر من رد كرد، پس به او رقعه را دادم، پس خواند آن را و بوسيد و بر چشمانش گذاشت، پس گفت اى برادر، بفرما امر خود را، گفتم در دفتر بر ذمه من چند هزار درهم است و در او تمام شدن و هلاكت من است، پس دفتر را طلبيد و محو كرد آنچه بر من بود در آن و به من خطى داد در برائت ذمه از آنها، پس طلبيد صندوقهاى مال خود را بالمناصفه با من تقسيم كرد، پس طلبيد اسب‏هاى خود را يكى را خود مى‏گرفت و ديگرى را به من مى‏داد و آنگاه جامه خود را طلبيد يك جامه خود بر مى‏داشت و يك جامه را به من مى‏داد تا اين كه جميع مايملك خود را با من تنصيف كرد و پيوسته مى‏گفت اى برادر، آيا خوشنود شدى و من مى‏گفتم آرى قسم به خدا و افزوده شد بر سرورم، چون ايام موسم حج شد، گفتم والله هر آينه تلافى نمى‏كنم اين برادر را به چيزى كه محبوبتر باشد نزد خدا و رسولش از بيرون رفتن به سوى حج و دعا براى او و رفتن خدمت سيد و مولاى خودم و شكرگذارى او در نزد آن جناب و خواهش كردن از آن جناب دعا در حق او، پس رفتم به سوى مكه و قرار دادم راه خود را بر آن جناب چون داخل شدم بر حضرتش، ديدم سرور را در رخسار مباركش و فرمود: اى فلان، چه شد كار تو با آن مرد، پس مشغول شدم به عرض نمودن خبر خودم را به او؛ و رخسار آن جناب مى‏درخشيد از خوشحالى و سرور در آن ظاهر مى‏شد، پس گفتم: اى آقاى من، تو را در آنچه داد خشنود كرد، خداوند او را در جميع كارهايش مسرور كند. فرمود: آرى، مسرور كرد، قسم به خدا به تحقيق كه مسرور كرد پدرهاى مرا، قسم به خدا به تحقيق كه اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) را مسرور كرد؛ قسم به خداوند به تحقيق كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را مسرور كرد، قسم به خداوند به تحقيق كه خداوند را در عرشش مسرور كرد.
و در رساله اهوازيه جناب صادق (عليه‏السلام) مذكور است كه: شنيدم از پدرم كه خبر مى‏داد از آباء كرامش از اميرالمؤمنين كه او شنيد از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه مى‏فرمود: به اصحابش؛ ايمان نياورده به خداوند و به روز باز پسين كسى كه شب را سير به سر آورد و همسايه او گرسنه باشد، پس گفتيم: هلاك شديم ما يا رسول الله، فرمود: از باقى مانده غذاى خود و از باقى مانده خرماى خود و روزى خود و از كهنه‏ها و جامه مستعل خودتان، كه به آنها غضب پروردگار را خاموش كنيد؛ بعد از كلمات بسيار باز فرمود: خبر داد مرا پدرم از پدرانش از على از رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) كه فرمود: هر كه برادر مؤمن خود را از برهنگى بپوشاند، خداوند او را از سندس بهشت و استبرق و حرير بپوشاند. او پيوسته فرو مى‏رود در خشنودى خداوند مادامى كه يك تار جامه بر تن او باشد، و كسى كه طعام دهد برادر مؤمن خود را از گرسنگى بخوراند، خداوند او را طعام بهشتى؛ و كسى كه او را از تشنگى سيراب كند خداوند او را از رحيق مختوم‏455 سيراب مى‏كند و كسى كه تزويج كند برادر مومن خود را زنى كه انس بگيرد به او از او استراحت نمايد خداوند او را از حورالعين تزويج مى‏كند و انس مى‏دهد او را به هر كس كه دوست دارد؛ او را از صديقين اهل بيت (عليهم‏السلام) قرار مى‏دهد و اخبار در فضيلت اطعام و سيراب نمودن و پوشاندن و جاى دادن و زن دادن و قرض دادن و اداى قرض كردن و امثال اينها زياده از آن است، كه در اينجا جمع گردد مقصود از مقدارى كه ذكر مى‏شود تنبيه و مثال است و مناسب است ختم كنيم به خبر شريفى كه سزاوار است با قلم نور بر پيشانى حور نوشته شود.
علامه مجلسى در بحار از جابر جعفى روايت كرده خبرى طولانى كه متضمن است معجزه غريبه، از حضرت سجاد و باقر (عليهماالسلام) و بيان مقامات عاليه ائمه (عليهم‏السلام) و در آخر آن خبر است، كه: جابر گفت: اى سيد من، هر كس نشناسد اين امر امامت را به نحوى كه وصف كردى و بيان فرمودى جز آن كه در او محبتى باشد و اعتقاد دارد به فضل شما و بيزارى مى‏جويد از دشمنان شما، حال او، چگونه است، حضرت سجاد (عليه‏السلام) فرمود: در حال خوبى خواهند بود تا آن گاه كه بالغ شوند؛ يعنى كامل و عاقل و عارف شوند. جابر گفت: گفتم: يابن رسول الله، آيا بعد از اين؛ يعنى معرفت كامله به حال ائمه (عليهم‏السلام) آيا چيزى هست كه ايشان را مقصر كند فرمود: آرى هر گاه در حقوق برادران خود كوتاهى كنند و ايشان را در مالهاى خود و در كارهاى نهانى و آشكاراى خود شريك نكنند و متفرد نكنند خود را در متاع دنيا بى ايشان، پس در اينجاست كه خير از مردم برطرف شود چون پوست از گوشت جدا شود و برسد به او از آفات اين دنيا و بلاهاى او آنقدر كه نتوان او را تحمل نمود و طاقت داشت از دردهاى در نفس او و رفتن مال او و پريشان شدن كار او به جهت آنچه كوتاهى كرد در نيكى برادران خود؛ جابر گفت: پس سخت مغموم شدم و گفتم: اى فرزند رسول، خدا چيست؟ حق مومن بر برادر مومن او، فرمود: خوشحال شود به جهت خوشحالى او؛ هرگاه خوشحال شود و محزون شود به جهت حزن او؛ هرگاه اندوهگين شود و تمامى كارهاى او را بگذراند و آنها را انجام دهد و از چيزى از مالهاى فانيه دنيا، فائده نبرد جز آن كه به او مواسات كند تا اين كه سير كنند در خوبى و بدى بر يك نسق، گفتم: اى آقاى من، از چه جهت خداوند واجب گرداند اين همه را براى مومن بر برادرش، فرمود: زيرا كه مومن برادر مومن است از پدر او و مادر او بر اين امر، يعنى امر تشيع برادرش نخواهد شد، با آن كه به مايملك خود سزاوارتر باشد. جابر گفت: سبحان الله، چه كسى قدرت دارد بر اين كار فرمود: آن كه مى‏خواهد نكوبد درهاى بهشت را و در برگيرد حوريان خوش سيما را و با ما در درالسلام جمع شود. جابر گفت: گفتم: هلاك شدم يابن رسول الله، زيرا كه كوتاهى مى‏كردم در حقوق برادرانم و نمى‏دانستم كه بر تقصير اين همه بر من وارد مى‏آيد و نه لغزشى، من به سوى خداوند، اى فرزند رسول خدا، از آنچه از من شده از تقصير در رعايت حقوق برادران مؤمنين من توبه مى‏كنم.
قسم پنجم: از اقسام انفاق و صدقه، دست بر داشتن و ترك كردن و درگذشتن است به دل و دست و زبان و اگر اول به آن دو ميسر نشد، از هر حقى كه او راست بر برادر مؤمن خود، از هر جا كه پيدا شده باشد از كشتن كسى از او يا زدن يا جراحتى به او و يا تلف كردن مالى يا بردن عرضى به فحش يا غيبت يا تهمت يا سعايت يا نكردن اطاعت و نبردن فرمانى، خصوص در جايى كه واجب باشد، چون فرزند و بنده و زن و اجير بالنسبه به فرمايشات والدين و آقا و شوهر و مستاجر و به شروطى كه در محلش مذكور است و حق بر هر كس وارد آمده باشد، جز آن كس كه انتقام نكشيدن از او باعث تجرى و سبب طغيان و زيادتى تعدى او شود؛ و اگر آن شخص در مقام معذرت و اظهار پريشانى و طلب عفو و گذشت برآمد و بر رجحان صدقه افزوده خواهد شد، بلكه در آن وقت او را بر صاحب حق اولى، حقى پيدا شود، چنانچه در اخبار بسيار وارد و به بعضى اشاره خواهد شد و از آن بالاتر آن كه او را ابدا حقى بر ديگرى نباشد، در ضرر و اذيت رساندن به او جايز نباشد، جز آن كه به جهت اغراض دنيويه ميل به اذيت كند و بر آن توانا باشد، و محض رضاى خداوند خود را از آن نگاه دارد و اين را صدقه بر او شمارد و بالجمله خداى در سوره نسا مى‏فرمايد: و من قتل مؤمنا حظا فتحرير رقبة مؤمنة و دية مسلمة الى اهله الا ان يصدقوا456 هر كه بكشد مؤمنى را بى قصد، پس واجب است بر او آزاد كردن بنده مومن و فرستادن خون بهاى به سوى اهل او و مگر آن كه صدقه كنند و ببخشند؛ بلكه قاتل عمدى را كه مستحق قصاص است خداوند او را برادر مقتول خوانده در سوره بقره كه فمن عفى له من اخيه شى‏ء457 اگر ورثه مقتول از قصاص بگذرند و به ديه قناعت كنند فاتباع بالمعروف458 قاتل در دادن مسامحه نكند و ورثه در گرفتن تشدد ننمايد.
در تفسير شيخ ابوالفتوح مروى است كه: در عهد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مردى، مردى را بكشت؛ او را پيش رسول آوردند رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) او را به ولى مقتول داد، آن گه گفت: هيچ ممكن نباشد كه عفوش كنى گفت: از دلم بر نيايد گفت: ديه بستان، گفت نه جز قصاص نكنم رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) گفت: پس تو مثل او باشى مرد گفت: يا رسول الله، عفوش كردم و ايضا فرمود: و ان كان ذو عسره فنظرة الى ميسرة و ان تصدقوا خير لكم‏459 اگر مديون شما فقير و تنگدست باشد، پس او را مهلت دهيد تا وقت توانگرى و اگر از راس المال خود دست كشيد، پس آن بهتر است براى شما و اين واگذاشتن را صدقه ناميد و در كتاب جعفريات از اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) مروى است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: به ابوذر، نگاه‏دار اذيت خود را از مردم، پس به درستى كه آن صدقه‏اى است كه تصدق مى‏كنى به آن از جان خود؛ و نيز در آنجا مروى است از آن جناب فرمود: هيچ زنى نيست كه تصدق كند بر شوهر خود پيش از آن كه ملاقات كند شوهر او را، يعنى از صداق خود درگذرد، مگر آن كه براى او به هر دينارى آزاد كردن بنده‏اى نوشته مى‏شود.
در خصال از جناب صادق (عليه‏السلام) مروى است كه فرمود: سه چيز است، هر كس داراى آنها باشد به كمال رسانده خصال ايمان را، كسى كه صبر كند بر ظلم و فرو خورد خشم خود را به چشم داشتن رسيدن مزد خداوند و عفو كند و بيامرزد؛ خواهد بود از كسانى كه داخل مى‏كند او را خداوند عزوجل در بهشت بى حساب و او را شفيع مى‏كند در مثل ربيعه و مضر و اذا ما غضبوا هم يغفرون460 و اين ذيل آيه شريفه است كه در سوره شورى است و غرض استشهاد به آن است كه خداوند فرموده و ما عند الله خير و أبقى461 آنچه نعم كه در نزد خداوند است بهتر از متاع دنيا است، كه در دست شماست و با داوم‏تر است و آن نعمت‏هاى ذخيره كرده در نزد خود براى اصنافى مقرر فرموده كه در آنجا ذكر مى‏فرمايد. يكى از آنها كسانيند كه چون غضب كنند بيامرزند و غفران همان عفو است با زيادتى پوشاندن آن جرم و خلاف را از مطلع شدن احدى بر آن حتى از نفس خودش به اين كه به او بگويد تو فلان كار كردى، يا به نحوى بنماياند كه من فهميدم تو چه كردى و موأخذه نكردم، چه در اين حال آن بيچاره مبتلاست به عار خلاف و تلخى حيا كه قابل برداشتن نيست و در سلك همان آيات است كه مى‏فرمايد: فمن عفا و اصلح فاجره على الله462 هر كه عفو كند و ميان خود و آن كه بر او ستم كرده اصلاح كند مزد او با خداست و اين مدح براى عفو منافى نيست آنچه را كه بعد از آن فرموده و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما عليهم من سبيل463 هر كه نصرت طلبد و يارى جويد بعد از ستم كردن بر او پس بر اين گروه راهى نيست، يعنى عفو نكند؛ و در مقام انتقام برآيد چه شايد عفو در آنجا باشد، كه ظالم نادم شده و انتقام در آنجا كه بر ظلم خود ايستاده يا عفو از حق خود است و انتصاب براى حق اخوان به انتصاب در اول كار عفو بعد از تسلط و اقتدار و در غرر است كه اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) فرمود: عفو زكات ظفر يافتن است. عفو بهترين احسانهاست.
و در مصباح الشريعه است كه حضرت صادق (عليه‏السلام) فرمود: عفو هنگام قدرت از طريقه مرسلين و پرهيزكاران است و تفسير عفو آن است كه در ظاهر ملزم نكنى رفيق خود را در جرمى كه كرده و فراموش كنى از اصل آنچه به تو رسيده در باطن و بيفزايى نيكى‏هاى خود را و نمى‏يابد راه اين درجه را جز كسى كه خداوند او را عفو فرموده و آمرزيده آنچه پيش كرده از گناهان و آنچه، پس از آن خواهد كرد و زينت داده او را به اكرام خود و پوشانده او را از نور بهاء خود؛ زيرا كه عفو و غفران دو صفتند از صفات خداوند عزوجل كه آن را به وديعت گذاشته در نهانى دلهاى برگزيده‏هاى خود تا متخلق شوند به اخلاق خالق خودشان و چنين گردانيد ايشان را كه مى‏فرمايد: خداى عزوجل و ليعفوا و ليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم و الله غفور رحيم‏464 هر آينه عفو كنند و درگذرند آيا دوست نمى‏داريد كه بيامرزد خداوند مر شما را و خداوند آمرزنده و مهربان است و كسى كه عفو نكند از بشرى مانند خود، چگونه اميد دارد عفو پادشاه جبار را، و نبى (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: در مقام حكايت از پروردگار خود كه امر نمود او را به اين خصلت‏ها پيوند كن به آن كه از تو بريده و عفو كن از آن كه تو را ظلم نموده و بخشش كن به آنكه تو را محروم داشته و نيكى كن به كسى كه با تو، بدى كرده و خداى ما را امر نموده به پيروى و مى‏فرمايد و ما ءاتاكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا465 آنچه نبى داده به شما از اوامر الاهى، پس بگيريد آن را و آنچه نهى كرده شما را از آن، پس نگاه داريد خود را از كردن آن و عفو سر خدا است در دلهاى خواصش از كسانى كه آسان كرده بر ايشان سر خود را و رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمود: آيا عجز دارد يكى از شماها كه بوده باشد، مثل ابى ضمضم گفتند: يا رسول الله چه كاره بود ابوضمضم فرمود: مردى بود پيش از شما چون صبح مى‏كرد مى‏گفت بار خدايا من صدقه كردم به عرض خودم بر مردم، يعنى هر كسى در حق من هر چه خواهد بگويد من راضيم محض رضاى خدا كه براى خاطر من به جهنم نروند، البته چنين كس بعد از شنيدن، چيزى در دل نگيرد چه رسد به آن كه در مقام مؤاخذه برآيد، يا آن گاه درگذرد.
و ابن ابى جمهور در عوالى اللئالى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده كه فرمود: آيا عجز دارد يكى از شماها كه براى او دو نصيب باشد از اجر؛ كسى گفت: چگونه مى‏شود از آن فرمود، چون صبح شد بگويد: بار خدايا من تصدق كردم به عرض خودم بر بندگانت و در جامع الاخبار مروى است كه روز قيامت منادى ندا كند كه هر كس اجرش بر خداوند است، پس داخل بهشت شود. تعبير از اين قسم انفاق در آيات و اخبار به اسامى بسيارى شده چون عفو و غفران و صفح و سير عتب و كف اذى و لين و اغضا و تعامى و تغافل و كتمان سر و كظم غيظ و ابراء ذمه و اسقاط حق و احتمال اذيت و انظار معسر و اينها با هم فرقى دارند، كه مقام ذكر آن و نقل تمام اخبار متعلقه به اينها نيست و يكى از آنها ترك استقصا است، يعنى مداقه نكردن در حساب و مسامحه كردن در آن به نحوى كه از بعضى درگذرند و از قلم بيندازد اگر چه در طريقه تجار و كسبه و اهل حساب آن را به منزله گناهى كبيره دانند كه اگر فلسى از حساب بيفتد يا مديون متمكن از دادن نشود به همه اقسام تضييع و بد گفتن و هتك حرمت راضى و از آن نگذرند و گذشتن از آن را صدقه ندانند و از احسان نشمارند؛ بلكه آن را قبيح دانند كه حساب بايد صاف باشد و بالتمام بايد داد و گرفت، به خلاف دستورالعمل و فرموده حضرت صادق (عليه‏السلام)، چنانچه در مشكات شيخ طبرسى است كه حماد بن عثمان گفت: در خدمت آن جناب بودم كه مردى از اصحاب ما؛ داخل شد، پس حضرت به او فرمود: چه شد كه برادرت از تو شكايت مى‏كرد، گفت: شكايت مى‏كرد كه من حق خود را بالتمام گرفتم. حضرت فرمود: گويا تو چون استقصاء كردى حق خود را از او بدى نكردى به او خبر ده مرا آنچه را كه خداوند ذكر فرموده و يخافون سؤ الحساب466 مى‏ترسند از حساب بد آيا ترس دارند كه خداوند جل ثنائه خيانت كند به ايشان، يعنى طاعت زياد را كم و جرم اندك را بسيار شمرد، نه والله از اين نترسيدند جز اين نيست كه ترسيدند از استقصا مداقه در حساب، پس ناميد خداوند آن را سؤالحساب حساب بد يا بدى حساب آرى، هر كس استثقاء كند از برادر خود به تحقيق كه به او بد كرده و در دعاى سى و نهم صحيفه كامله حضرت سجاد (عليه‏السلام) مى‏فرمايد:
اللهم و ايما عبد (محب لك و لاوليائك) نال منى ما خطرت عليه و انتهك منى ما حجزت عليه فمضى بظلا متى ميتا او حصلت لى قبله حيا فاغفر له ما الم به منى واعف له عما ادبر به عنى و لا تقفه على ماارتكب فى و لاتكشفه عما اكتسب بى و اجعل ما سمحت به من العفو عنهم و تبرعت به من الصدقة عليهم ازكى صدقات المتصدقين و اعلى صلات المتقربين و عوضنى من عفوى عنهم عفوك و من دعائى لهم رحمتك حتى يسعد كل واحد منا بفضلك و ينجو كل منا بمنك‏467
بار خدايا هر آن بنده دوست دار تو و اولياء تو كه دريافت از من چيزى را كه حرام كردى بر او و دريد از ناموس من چيزى را كه باز داشتى او را از آن، پس ما مظلمه كه از من در نزد او بود از دنيا درگذشت يا حاصل شده كه حق من است نزد او، در حالتى كه زنده است، پس بيامرز مر او را آنچه فرود آيد به او از مكافات عملش از جانب من و عفو كن او را از آنچه او باز كرده بود از من و نگاهش مدار روز قيامت بر آنچه مرتكب شده در حق من و رسوا مكن او را از آنچه به جا آورد از بديها با من و بگردان آنچه جود و كرم به آن از عفو نمودن از ايشان و تبرع نمودم به آن از صدقه كردن بر ايشان پاكيزه‏ترين صدقه‏هاى صدقه كنندگان و بهترين هديه‏هاى نزديكى جويندگان و عوض ده مرا از عفو كردن من از ايشان عفو كردن تو مرا و از دعا كردن من ايشان را رحمت كردن تو مرا تا اين كه شوند هر يك از ما به فضل تو و نجات يابند هر يك از ما به نعمت تو.
چگونه عفو از حق بهتر و پاكيزه‏ترين صدقه‏ها نباشد و حال آن كه دور است، از بيشترين مفاسد صدقه از ريا و سمعه و منت و اذيت و غير اينها و دارا است. غالبا بيشتر شروط قبول آن را و ثمرش كه نجات از شدايد دوزخ و عذاب برزخ و افتضاح قيامت است مقدم است بر جميع منافع و خيرات و صدقه گيرندگان از صدقه مى‏برند از حفظ مال و جان و عرض و رسيدن به لذايذ و مشتهيات و امثال آن در جنب آن منفعت قدرى و رتبه ندارند و در حالات بلال، مذكور است كه او اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) را توقير و احترام مى‏كرد، چندين برابر احترامى كه از ابى بكر مى‏كرد، پس به او گفتند تو كفران كردى حق نعمت ابى بكر را كه تو را خريده و آزاد كرده و تو را از عذاب بندگى رها نمود و جانت و كسبت را به تو واگذاشت و على (عليه السلام) با تو كارى نكرد و تو او را بيشتر تعظيم مى‏كنى اين كفران نعمت است. گفت: پس بايد ابوبكر را بيش از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) احترام كنم، زيرا كه مرا آزاد كرده گفتند: نسبتى ندارد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بهترين خلق خداست. گفت: على (عليه‏السلام) هم نفس بهترين خلق خداست، پس گفت: ابوبكر خواهش ندارد آنچه شما خواهش مى‏كنيد؛ زيرا كه مى‏داند او از حق آن حضرت آنچه را كه شما نمى‏دانيد و اين كه حق آن جناب بزرگتر است، زيرا كه ابوبكر نجات داده مرا از عذاب بندگى كه اگر بر من مستمر بود و صبر مى‏كردم بر او هر آينه مى‏رسيدم به جنت عدن و على (عليه‏السلام) نجات داد مرا از بندگى عذاب ابدى و مقرر فرموده به جهت موالات من او را و تفضيل من دادن او را نعيم جاودانى و اگر عفو از مظالم با قدرت بر مقاصه و تلافى باشد، چون مخالفت زير دستان و بندگان و فرزندان و زنان و عصيان ايشان مر موالى و پدران و شوهران را كه توانند پاداش آن كار بد را به ايشان كنند، شأن صدقه عفو، بالا گيرد، بلكه اگر آن تعدى و خلاف به سر حد حرام شرعى نرسد، چون نافرمانى رعايا سلاطين و حكام را باز صدقه از ايشان بهترين صدقات باشد، چه بهترين صدقه هر كس چيزى باشد محبوب كه يافت نشود جز در نزد او و گيرنده را راهى نباشد به سوى آن چيز الا به توسط او و آن مختلف شود به حسب اشخاص مثلا صدقه زارع، زرع او است كه در نزد غيرى نباشد نه دعا كردن و خدمتى نمودن و از عالم علم او نه مال كه يافت مى‏شود در نزد غير او و صاحب راى صائب راى او است در محل حاجت و بر اين قياس پسنديده از هر كس آن است كه در راه خدا بدهد و بگذرد آنچه را كه جز در نزد او نيابند و از غير او صورت نپذيرد؛ و از اين جهت عفو سلاطين و امثال ايشان را خداى شكر نعمت قدرتى قرار داده كه به ايشان مرحمت فرموده و در عيون از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مروى است كه فرمود: سزاوارترين مردم به عفو كردن تواناترين ايشانند به عقوبت. و در غرر است كه اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) فرمود: عفو نيكوترين احسانهاست و اگر كسى خود را به آن مقام رساند كه از خود بزرگتر را پدر داند و برابر را برادر شمارد و زير دست و كوچك را فرزند انگارد، در گذشتن از كردار بد ديگرى به سختى نيفتد.
در رساله حقوق حضرت سجاد (عليه‏السلام) مروى است كه در تحف‏العقول در ذكر حق اهل بيت (عليهم‏السلام) چنين فرمود: كه قرار ده جميع ايشان را در نزد خود در منزلت و رتبه خويش بزرگشان به منزله والد و صغيرشان به منزله ولد وسط ايشان به منزله برادر. و در خصال و فقيه چنين نقل كرده كه بايد بوده باشد پيرانشان به منزله پدر و جوانهايشان به منزله برادران و خواهران تو و عجوزهايشان به منزله مادر تو و كوچكانشان به منزله اولاد تو؛ و بالجمله هر قدر قدرت و توانائى بر انتقام و مكافات بيشتر باشد عفو از او پسنديده‏تر و محبوب‏تر و با بقاى نعمت قدرت كه در اداى شكر آن كه جز عفو چيزى نباشد كوتاهى نكرده به شرط آن كه آن حق از او و متعلق به نفس او باشد، چه اگر از ديگرى باشد، بايد حق را گرفته به صاحبش برساند و داد مظلوم را از ظالم بستاند و اين دو تكليف بزرگ كه گذشت از حق خويش و گرفتن حق مظلوم؛ بلكه حفظ او از ظالم است كه دست تعدى به سويش دراز نكند. اگر چه براى همه مكلفين است وليكن سلاطين و حكمرانان را به جهت توانايى بر اداى آن امتيازى است از ديگران و به بيرون آمدن از عهده آن راست آيد بر ايشان جامه عدالت كه سبب است براى الطاف خاصه الهيه هر چند بر نفس خويش ستمكار؛ بلكه منخرط در سلك كفار باشد، چون ملك عادل كسرى كه همانش بس كه خاتم رسل (صلى الله عليه و آله و سلم) فخر كرده به ولادتش در ايام سلطنت او و در كتاب فضائل مروى است كه چون اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) وارد مدائن شد در ايوان كسرى فرود آمد و با آن حضرت بود دلف بن بحير، پس چون از نماز فارغ شد برخواست و به دلف فرمود: برخيز با من و با ايشان بود جماعتى از اهل ساباط، پس پيوسته مى‏گشت، در منازل كسرى و به دلف مى‏فرمود: براى كسرى بود در اين مكان چنين و چنان و دلف مى‏گفت قسم به خدا كه چنين است تا آنكه سير كرد همه آن موضع را با هر كس كه در نزدش بود و دلف مى‏گفت اى سيد و مولاى من، گويا تو گذاشتى اين اشياء را در اين مواضع آنگاه نظر فرمود، به كله پوسيده، پس فرمود: به بعضى از اصحاب خود كه بگير اين جمجمه را آن گاه آمد به ايوان و نشست در آنجا و فرمود: قسم مى‏دهم تو را اى جمجمه كه، خبر دهى مرا كه كيستم من و كيستى تو، پس جمجمه به زبان فصيح گفت: اما تو اميرالمؤمنينى و سيدالوصيين و اما من بنده، بنده تو و پسر بنده تو و پسر كنيز تو كسرى نوشيروان، پس اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) فرمود: چگونه است حال تو گفت: يا اميرالمؤمنين من پادشاهى بودم مشفق عادل بر رعايا مهربان، راضى نبودم به ظلم؛ وليكن بر كيش مجوس بودم و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) در زمان سلطنت من متولد شد، پس افتاد از غرفه‏ها بيست و سه غرفه آن شب كه او متولد شد، پس عازم شدم كه به او ايمان آورم از بس كه شنيدم از بسيارى شرف و فضل و مرتبه و عزت او در آسمان و زمين و شرف اهل بيت او، وليكن از آن غفلت كردم به سبب اشتغال و به ملك دارى، پس داد از آن نعمت و منزلت كه از دست من رفت چون به او نگرديدم پس من محرومم از بهشت به جهت ايمان به او وليكن با اين كفر خداى تعالى مرا از دوزخ نجات داده به بركت عدل و انصافم ميان رعايا و بر من آتش حرام است، پس واحسرتا اگر ايمان مى‏آوردم هر آينه بودم با تو اى سيد اهل بيت محمد (عليهم‏السلام) و اى امير امت او، پس مردم گريستند و برگشتند و اگر چنين نكند عفو پيشه نگيرد و ضعيفان را از شر بى رحمان نگاه ندارد هر چه كند از كار نيك جبران نكند و در موقف حساب در مقام سؤال درآيد و آنچه بر آنها رسيده از او مؤاخذه كنند.
در عوالى احسائى مروى است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: همه شما والى رعايائيد و از همه شما پرسش كنند از رعيت او، يعنى از چگونگى رفتارش به آنها آنگاه فرمود: پس امام راعى است و او مسئول است از رعيتش و مرد در اهل خانه خود راعى است و او مسئول است از رعيت خود و زن در خانه شوهر راعى است و از او بپرسند از رعيتش و خادم در مال سيد خود راعى است و او مسئول است از رعيتش و همه شما راعى و همه شما مسئول خواهيد شد و از سياق اين خبر معلوم مى‏شود كه هر نفسى راعى است بر جوارح و اعضاى قواى خود، پس مسئول خواهد بود از رعيتش چه او را در مملكت بدن از اسباب و استعداد و لوازم سلطنت قصورى نيست؛ چنانچه در محلش مبين شده و ما ختم مى‏كنيم اين مقام را به ذكر خبر شريفى كه مناسبت دارد با بيشتر اقسام انفاقات گذشته با فوائد ديگر كه در او است شيخ ثقه شاذان بن جبرئيل قمى، در كتاب فضائل و ابن شهر آشوب از خصائص العلويه نظرى عالم جليل شيخ سليمان بن عبدالله ماخورى معاصر علامه مجلسى صاحب بلغه و معراج در رجال و غيره در اربعين خود روايت كرده‏اند از ابن مسعود كه گفت، فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) چون مرا به آسمان بردند فرمان رسيد كه بر من عرضه دارند بهشت و دوزخ را، پس هر دو را ديدم. بهشت و نعمت‏هاى گوناگون او را و دوزخ و گوناگون عذاب او را ديدم چون برگشتم جبرئيل گفت: آيا خواندى يا رسول الله، آنچه نوشته بود بر درهاى بهشت و آنچه نوشته بود بر درهاى دوزخ گفتم: نه اى جبرئيل، گفت: به درستى كه براى بهشت هشت در است بر هر در از آن چهار كلمه هر كلمه از آن بهتر است، از دنيا و آنچه در آن است براى كسى كه ياد گيرد آنها را و به كار برد و به درستى كه براى دوزخ هفت در است بر هر در از آن سه كلمه است هر كلمه از آن بهتر از دنيا و آنچه در او است براى كسى كه ياد گيرد و آنها را، بشناسد گفتم: اى جبرئيل، برگرد با من تا آن را بخوانم پس برگشت با من جبرئيل و ابتدا نمود به درهاى بهشت.
بر در اول آن نوشته بود لا اله الا الله محمد رسول الله على ولى الله‏468 براى هر چيزى زيورى است و زيور زندگانى دنيا چهار خصلت است؛ قناعت و انداختن كينه از دل و ترك حسد و مجالست اهل خير.
بر در دوم نوشته بود لا اله الا الله محمد رسول الله على ولى الله براى هر چيزى زيور سرور در آخرت چهار خصلت است، دست كشيدن بر سر يتيمان و مهربانى نمودن به بيوه زنان؛ كوشش نمودن در حوائج مسلمين و غمخوارى و پرستارى كردن فقرا و مساكين.
بر در سوم از آن نوشته بود لا اله الا الله محمد رسول الله على ولى الله براى هر چيز زيورى است و زيور سلامتى در دنيا چهار چيز است، كم گفتن و كم خفتن؛ كم رفتن، كم خوردن؛
بر در چهارم از آن نوشته لا اله الا الله محمد رسول الله على ولى الله هر كس ايمان آورده به خداوند و روز باز پسين، پس اكرام كند همسايه خود را، هر كس ايمان آورده به خداوند و روز بازپسين، پس اكرام كند مهمان خود را، هر كس ايمان آورده به خداوند و روز باز پسين، پس نيكى كند با پدر و مادر خود؛ هر كس ايمان آورده به خداوند و روز باز پسين، پس سخن خير گويد يا ساكت شود.
بر در پنجم از آن نوشته بود لا اله الا الله محمد رسول الله على ولى الله هر كس خواهد كه ذليل نشود؛ پس ذليل نكند، هر كس خواهد كه او را ستم نكنند خود ستم نكند؛ هر كس كه خواهد كه مظلوم نشود ظلم نكند؛ هر كس خواهد در آويزد به بند استوار محكم، پس درآويزد به قول لا اله الا الله محمد رسول الله على ولى الله،
بر در ششم از آن نوشته بود لا اله الا الله محمد رسول الله على ولى الله هركس دوست دارد كه قبرش پهن و فراخ شود، پس مساجد را بنا كند و هر كس دوست دارد كه او را كرمها در زير زمين نخورد، پس مساجد را جاروب كند و هر كس دوست دارد كه تاريك نشود لحدش، پس مساجد را روشن كند و هر كس خواهد تازه بماند در زير زمين، پس فرش براى مساجد بخرد.
بر در هفتم از آن نوشته بود لا اله الا الله محمد رسول الله على ولى الله‏469 سپيدى دل در چهار خصلت است در عيادت ناخوشها و راه رفتن در دنبال جنازه‏ها و خريدن كفنهاى مردگان و دفع قرض.
بر در هشتم از آن نوشته بود لا اله الا الله محمد رسول الله على ولى الله هر كس خواست از اين هشت در داخل شود، پس چنگ زند به چهار خصلت صدقه و سخا و نيكى اخلاق و باز داشتن خود از اذيت بندگان خداوند عزوجل.
درهاى دوزخ‏
پس آمديم به سوى درهاى دوزخ.
بر در اول آن سه كلمه نوشته بود خداوند تعالى دروغگويان را لعنت كند خداوند بخيلان را لعنت كند خداوند ستمكاران را لعنت كند.
بر در دوم از آن سه كلمه نوشته بود، هر كس اميد به خداوند دارد سعادت يافته و هر كس از خداوند بترسد مامون خواهد بود. تباه شده و مغرور كسى است كه اميد دارد به غير خداوند و از غير او بترسد.
بر در سوم از آن سه كلمه نوشته بود، هر كس بخواهد كه برهنه نباشد در روز قيامت، پس بدنهاى برهنه را بپوشاند و هر كس كه خواهد در روز قيامت تشنه نباشد، پس تشنگان را در دنيا سيراب كند و هر كس بخواهد در روز قيامت گرسنه نباشد، پس گرسنه‏ها را در دنيا اطعام كند.

پى‏نوشتها:‌


442) سوره طه 20 آيه 132
443) سوره التحريم 66 آيه 6
444) سوره الشعراء 26 آيه 214
445) سوره مائده 5 آيه 32
446) سوره النساء آيه 128
447) سوره بقره 2 آيه 268
448) اصول كافى ج 2 ص 144 روايت 3.
449) عبارت فوق مضمون حديث است عين حديث در اصول كافى، ج 2 ص 144 چنين آمده است (ما ابتلى المؤمن بشى‏ء اشد عليه م
450) خصال ص 126 باب ثلاثه.
451) سوره فاطر 35 آيه 6
452) سوره يس 36 آيه 60
453) سوره الحشر 59 آيه‏9
454) در سوره حشر آيه‏9 يؤثرون على انفسهم آمده ولى (موثرين على انفسهم) در قرآن نيامده شايد منظور همان آيه سوره حشر باشد كه سهوالقلم از نساخ شده است. م‏
455) يعنى شراب مهر شده، شراب دست نخورده‏
456) سوره النساء 4 آيه 92
457) سوره بقره 2 آيه 178
458) سوره بقره 2 آيه 178
459) سوره بقره 2 آيه 280
460) سوره الشورى 42 آيه 37
461) سوره قصص 28 آيه 60
462) سوره شورى 42 آيه 40
463) سوره شورى 42 آيه 41
464) سوره النور 24 آيه 22
465) سوره الحشر 59 آيه 7
466) سوره الرعد 13 آيه 21
467) فرازى از دعاى 39 صحيفه سجاديه،؛ دعا در طلب عفو و رحمت صحيفه سجاديه با تصحيح جواد فاضل ص 339 چاپ اميركبير. ناگفته نماند مرحوم نورى از اين فراز ترجمه درستى به دست نداده بايد در ترجمه ايشان دقت شود و در غير اين صورت به ترجمه جواد فاضل مراجعه فرمائيد و در ضمن در سطر اول دعا جمله (محب لك ولاوليائك در نسخه‏هاى صحيفه سجاديه نيامده شايد سهو القلم شده است. م‏
468) بحارالانوار ج 8 ص 144 ب‏23
469) بحارالانوار، ج 7 ص 145 ب‏23