كلمه طيبه

علامه حاج ميرزا حسين طبرسى نورى(ره)

- ۷ -


در كافى از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده كه: حواريين عرض كردند به عيسى يا روح الله با كه بنشينيم فرمود: آنكه ديدن او خداوند را به خاطر شما بياورد و سخن گفتن او علم شما را زياد كند و عمل او شما را به آخرت شايق كند. و شيخ طوسى در امالى روايت كرده كه آن حضرت به ابوذر فرمود: خوشا حال آن كه مخالطه و مصاحبت اهل دانش و علم و حكمت را كند و شيخ كشى از حضرت سجاد (عليه‏السلام) روايت كرده كه به فرزندان خود مى‏فرمود: بنشينيد با اهل دين و معرفت، پس اگر قادر نشديد نشستن با ايشان را، تنهايى مانوس‏تر و سالم‏تر است، و در عوالى از بعضى از ائمه (عليهم‏السلام) مروى است كه همنشين‏ها سه قسم‏اند، همنشينى است كه از او مستفيد مى‏شوى، پس ملازم شو او را و همنشينى است كه تو او را به فايد مى‏رسانى پس اكرام كن او را و همنشينى است كه نه تو از او خير مى‏بينى و نه او از تو، پس از او فرار كن؛ و شيخ طوسى روايت كرده كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) به ابوذر فرمود: اى ابوذر، پرهيزكاران بزرگوارانند و فقها و علمأ قائد و راهنماى مردمانند و همنشينى علماء موجب زيادتى علم و كمال است.
و از حضرت كاظم (عليه‏السلام) منقول است كه: با عالم گفتگو كردن و صحبت داشتن بر روى مزبله‏ها بهتر است از سخن گفتن و مصاحبت كردن با جاهل بر روى فرشها و تكيه گاههاى زيبا و در قصص الانبياء از آن جناب مروى است كه لقمان به فرزند خود گفت: به ديده نظر كن و از روى بينايى مجالس را براى خود اختيار كن، پس اگر به بينى جماعتى را كه خدا را ياد مى‏كنند با ايشان بنشين، پس اگر تو عالم باشى علم تو براى تو در اين مجلس نفع خواهد كرد و اگر جاهل باشى آن جماعت تو را تعليم خواهند كرد. و گاه باشد كه رحمتى از خدا بر ايشان نازل گردد و تو را با ايشان فراهم گردد و اگر جماعتى را بينى كه در راه خدا نيستند با ايشان منشين، كه اگر عالم باشى چون با ايشان نشينى، علم به تو نفع نمى‏دهد و اگر جاهل باشى جهل تو را زياد مى‏كنند و شايد كه عقوبتى بر ايشان نازل گردد و تو را نيز فرا گيرد.
و در تحف‏العقول از جناب كاظم (عليه‏السلام) مروى است كه فرمود: به هشام، همنشينى اهل دين شرف دنيا و آخرت است، اى هشام بترس از مخالطه با مردم و انس به ايشان مگر آن كه بيابى از ايشان عاقلى امين، پس انس گير به او و فرار كن از سايرين، مثل فرار كردنت از جانوران درنده و ايضا از آن جناب روايت كرده كه فرمود: كوشش كنيد كه اوقات شما چهار ساعت باشد، ساعتى براى مناجات با خدا و ساعتى براى امر معاش و ساعتى براى معاشرت با اخوان و ثقاتى كه به شما عيوب شما را مى‏شناسانند و باطن شما را سالم و بى عيب مى‏كنند و ساعتى براى آن لذتهاى غير حرام و به اين ساعت قادر مى‏شويد بر آن سه ساعت و در مكارم الاخلاق مروى است كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: به عبدالله بن مسعود هر آينه بوده باشد همنشينان تو نيكان و برادران تو پرهيزكاران؛ زيرا كه خداوند در كتاب خود مى‏فرمايد: الاخلاء يومئذ بعضهم لبغض عدو الا المتقين‏152 دوستان در روز قيامت بعضى دشمن ديگرى باشد، مگر پرهيزكاران؛ يعنى آنچه دوستى كه از روى دنيا باشد سبب عداوت در آخرت شود و آنچه از روى تقوا باشد بماند.
در كافى از حضرت سجاد (عليه‏السلام) مروى است كه: خداوند وحى فرستاد به سوى دانيال كه مبغوض‏ترين بندگان من نزد من جاهلى است كه استخفاف كند به حق علماء و ترك كند پيروى ايشان را، و به درستى كه محبوب‏ترين بندگان نزد من پرهيزكار جوينده ثواب بزرگ، ملازم و تابع علما و قبول از حكما است و از اين مقوله اخبار بسيار است و آيه كريمه كونوا مع الصادقين153 كه امر است به با ايشان بودن به همه انواع آن از موافقت قولى و متابعت عملى و مصاحبت مكانى و وحدت حالى و اعتقادى در مقصود كافى است با تميز دادن صادقين را از غيرشان به آيه شريفه:
ليس البران تولوا وجوهكم قبل المشرق والمغرب ولكن البرمن امن بالله و اليوم الاخر و الملائكة و الكتاب والنبيين و اتى المال على حبه ذوى القربى و اليتامى و المساكين و ابن سبيل و السائلين و فى الرقاب و اقام الصلوة و اتى الزكوة والموفون بعهدم اذا عاهدوا والصابرين فى البأسآء و الضرآء و حين البأس اولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتقون‏154
حاصل ترجمه آن كه نيكى نه همان گرداندن رواست به سمت مشرق و مغرب، يعنى در حال نماز، بلكه نيكى ايمان به خداوند است و روز جزاء و ملائكه و كتاب خدا و پيمبران و دادن مال است با دوست داشتن آن يا در راه محبت خدا به خويشان و ايتام و محتاجان و درماندگان در غربت و در مصرف گدايان و خلاصى بندگان و نماز كردن و زكات دادن و وفا به عهد. هر گاه با خلق يا خداوند؛ چنانچه در باب سوم اشاره به آن شد عهدى كرده و شكيبايى در سختى و پريشانى و امراض و هنگام جهاد، صاحبان اين صفاتند، راست گويان و ايشانند، و پرهيزكاران جز عالم كسى داراى اين اوصاف نباشد، پس ايشانند همان صادقين كه مامورند مردم به بودن با ايشان.
و از تامل در اين كلمات مى‏توان فهميد كما چنانچه، كسب تمامى خيرات و كمالات و صفات پسنديده در مجالست علماء و اتقياء است. همچنين مبتلا شدن به قبايح و شرور و ضلالت و اخلاق رذيله و كردارهاى ذميمه در همنشينى و مصاحبت جهال و اشرار و فساق و و مبدعين است. چه اگر كسى نظر كند به اين گروه كمتر كسى را بيند كه سبب گمراهى و ابتلاى او به معاصى از روى نشستن او با فاسقى يا گمراهى نباشد، كه اگر كسى با احدى محشور نباشد شايد به اكثر معاصى هرگز مبتلا نشود يا نتواند شد و از اينجاست كه خداوند از زبان اهل دوزخ حكايت كند. و ما اضلنا الا المجرمون155 جز مجرمين كسى ما را گمراه نكرد و اين ضلال از راه معاشرت است غالبا و گاهى از مطالعه مزخرفات آنها است كه آن هم نوعى از مصاحبت است يا از نتايج او است و در جاى ديگر مى‏فرمايد:
و ان كثيرا من الخلطآء ليبغى بعضهم على بعض الا الذين امنوا و عملوا الصالحات و قليل ما هم‏156
بدرستى كه بسيارى از مراوده كنندگان با يكديگر هر آينه ظلم مى‏كنند، بعضى بر بعضى، مگر آنان كه پيروى نمودند و كردار شايسته كردند و چه بسيار كمند اين جماعت و مقصود از ظلم نه همان گرفتن مال ديگرى است بجبر، چنانچه متوهم مى‏شود؛ بلكه گرفتن دين و عقل و عمر و عرض و مال و ساير آنچه بندگى بى آن نشايد از ديگرى بغير حق، پس تا كسى تمام حق را از باطل تميز ندهد و بناى عمل را به آنچه داند نگذارد و عمل نكند؛ البته مصاحب را در يكى از آن مراتب ضرر رساند و كمتر خسرانى كه از او به ديگرى رسد ضايع كردن مقدارى از وقت او است كه در آن مشغول اصلاح دين يا دنياى مطلوب بود يا بناى آنرا داشت و از آن بالاتر، آن كه از او منكرى بيند و نداند قبح آن را تا منعش نمايد، يا اگر داند، او را بهمان حال باقى گذارد و اين خود سبب جرأت او شود و از آن بالاتر آن كه، از نادانى دنيا را در نزد او زينت دهد اگر چه به مدح غذاى لذيذى يا لباس نيكوئى باشد يا معاصى بزرگ و كوچك را مرتكب شود و اگر دانسته چنين كند؛ البته او را بكفر كشاند و بالجمله به جميع راهها كه شيطان جنى آدمى را از ساحت قرب خداوند دور كند شيطان انسى نيز چنان كند؛ بلكه تاثير گمراهى كردن او به آن راهها بيشتر و محكم‏تر است چه اين شيطان از جنس او است و خود نيز عمل كند به آنچه گويد و بسيار است كه آدمى به ظاهر از مصاحبت او گزيرى نه نبيند. چون بنده و زن و فرزند بالنسبه به آقا و شوهر و پدر، پس ناچار وقع كلامش بيشتر خواهد بود و از اينجاست كه در اخبار تصريح شده بر ننشستن با ايشان؛
چنانچه در غرر از حضرت امير (عليه‏السلام) مروى است كه: بدترين مصاحب جاهل است و در جمله از اخبار صريحا نهى فرموده است از مجالست و گفت و گو و همسفرى با دروغگو، زيرا كه او به منزله سراب است، دور را براى تو نزديك مى‏كند و نزديك را دور و با فاسق، زيرا كه او تو را به يك لقمه و كمتر مى‏فروشد، و اما بخيل، زيرا كه او از تو مى‏گيرد و به تو نمى‏دهد، تو را از مال خود محروم مى‏كند، در حالتى كه تمام احتياج به آن دارى، و اما احمق، زيرا كه او چون خواهد به تو نفع رساند ضرر مى‏رساند؛ و اما قاطع رحم؛ زيرا كه خداوند در سه جاى قرآن او را ملعون ياد كرده و فرمودند: بترسيد از مصاحبت عاصين و مجاورت فاسقين و بترسيد از فتنه‏هاى ايشان و دور شويد از ساعتشان و از اين قبيل اخبار بسيارى است و از براى پند گرفتن كافى است. آيه شريفه: واصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداوة والعشى يريدون وجهه و لا تعد عيناك عنهم تريد زينة الحيوة الدنيا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا واتبع هواه و كان امره فرطا157 حاصل ترجمه: حبس كن نفس خود را با آنان كه مى‏خوانند پروردگار خود را در صباح و پسين مى‏خواهند به اين، خوشنودى او را و مگردان چشم خود را از ايشان مى‏خواهى آرايش زندگانى دنيا را و فرمان مبر، آن را كه بى خبر كرديم يا يافتيم بى خبر دل او از ياد خود پيروى كرده خواهش‏هاى خود را كه كارش از اعتدال بيرون است.
مخفى نماند كه: اين همه تاكيد و تحريص بر مراوده و ملازمت علماء و اهل يقين و مجانبت عصات و مبدعين در آن زمان بود كه راه جاده مستقيمه شرع روشن و باب علم به احكام باز و رفع اختلافات سهل و دفع شبهات آسان و رسيدن خدمت امام و فصل الخطاب انام (عليه‏السلام) ميسور بود، پس حال اين زمان چه خواهد بود كه راه جاده مستقيمه و شارع بزرگ شرع انور بسته و باب علم به واقع مسدود و دست ظاهر از رسيدن به دامن امام كوتاه و راهها زياد و متشتت و متفرق و باريك و پر خطر و مبانى امور دين و دنياى خلق بر اوهام و اول درجه ظنون البته مصاحبت علماء و اهل بينش واجب و متحتم و فوائد و بركات ملازمتشان اضعاف فوائد آن عهد خواهد بود والله العالم.

باب پنجم: در ذكر ساير صفات و جهات و وجوه و عناوين موجوده در اهل علم و مشتغلين و اخيار و متديوس خصوص‏قاطنين در عتبات عاليات و مجاورين قباب عرش درجات، كه ملاحظه هر يك خود كافى در ريحان، بلكه لزوم رعايت ايشان است، از هر كس به مقدار استعداد و مكنت و آن بسيار است و به هشت نوع از آن اكتفا مى‏كنيم‏

1. در فضيلت جهاد و جهاد اكبر و اصغر.
2. فضيلت جهاد عالم و شهداء و برترى جهاد عالم.
3. علماء و مرابطين.
4. رعايت حقوق همسايگى خانه خدا (جارالله)
5. رعايت رسول (ص) و ائمه عليهم السلام حق هم جوارگى خانه.
6. شهدا از فضائل، مناقب، شرافت و كرامت مجاورين.
7. محبت ائمه عليهم السلام به مجاورين قبور خود.
8. علما آباد كنندگان خانه خداوند و مشاهد مشرفه هستند.
9. غربت مؤمن در دنيا و علما و صدقه و آيه انفال و فضيلت آنها.
10. ترحم بر غربا و غريب بودن اهل علم.
اول: اين كه گروه از مجاهدينند، و اعانت مجاهدين از كسى كه خود عاجز از جهاد است، لازم و تجهيز اين عسكر در موسم حاجت به قدر قوه بر او متحتم. بيان اين اجمال، آن كه جهاد كه از واجبات اصليه و اركان شريعت اسلام است بر دو قسم است.
قسم اول: جهاد با اهل كتاب و مشركين و خارجين بر امام مسلمين، با تيغ و سنان و مال و جان چه در مقام دعوت به اسلام و تطهير زمين از قذارت كفره لئام يا گاه مدافعت و برگرداندن شر آن قوم، هنگام هجوم آنها بر بيضه دين و حوزه مسلمين و مقصود اصلى از اين قسم حفظ نفوس و اموال و عرض مسلمين و تمكن از اقامه شرايع و اظهار رسوم مذهب است و اجر جزيل و ثواب عظيم به ازاء اين عمل در شرع مقرر شده و در ترغيب به آن كافى است آيه مباركه‏
ذلك بانهم لايصيبهم ظما و لا نصب و لا مخمصة فى سبيل الله و لا يطئون موطئا يغيظ الكفار ولا ينالون من عدو نيلا الا كتب لهم به عمل صالح ان الله لا يضيع اجرالمحسنين ولا ينفقون نفقة صغيرة و لا كبيرة و لا يقطعون واديا الا كتب لهم ليجزيهم الله احسن ما كانوا يعملون‏158
حاصل ترجمه: آن كه نرسد به مجاهدين هيچ تشنگى و نه رنجى و نه گرسنگى در راه خداى و پاى بر جاى ننهند و قدمى نگذارند كه در آن كافران را به خشم آرند و نرسانند، هيچ نقصى به دشمنى از كشتن و جراحت و رنجورى و غارت مال و غير آن، مگر بنويسند به آن بر ايشان عملى صالح و كارى شايسته به درستى كه خداى ضايع نكند مزد نيكوكاران را و خرج نكنند خرج اندك يا بسيار. و طى نكنند مسافتى را در رفتن و باز آمدن، مگر آن كه بر ايشان بنويسند، تا خداوند ايشان را پاداشى نيكوتر از آنچه هستند دهد كه مى‏كنند.
در كافى مروى است از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) كه فرمود: براى بهشت درى است كه آن را باب مجاهدين گويند، مى‏روند به سوى او و آن باز است و ايشان شمشيرهاى خود را حمايل كرده‏اند و جميع مردم در موقفند و ملائكه به ايشان مرحبا مى‏گويند فرمود: پس كسى كه ترك كند جهاد را مى‏پوشاند او را خداوند جامه خارى و پريشانى و در معيشت و فناى در دين. و ايضا در آن كتاب است كه آن جناب فرمود: جبرئيل مرا خبر داد به امرى كه روشن شد به آن چشمم و گشاده شد، به آن دلم؛ گفت: اى محمد، كسى كه از امت تو در راه خدا جهاد كند و به او قطره‏اى از آسمان، يا دردسرى، برسد خداوند براى او يك شهادت بنويسد.
در تهذيب شيخ طوسى مروى است كه آن حضرت فرمود: شهيد را هفت خصلت از جانب خداوند است، اول: آن كه اول قطره كه از خونش بر زمين ريزد تمام گناهانش آمرزيده شود. دوم: آن كه سرش در دامن دوزنش از حورالعين قرار گيرد و غبار را از رخسارش پاك كنند و بگويند مرحبا به تو و او نيز به آنها چنين گويد سوم: آن كه بر او از جامهاى بهشت بپوشند.
چهارم: آن كه پيشى گيرند خزنه بهشت از هر خوشبويى كه كدام يك ايشان او را با خود گيرند. پنجم: آن كه منزل خود را به بيند. ششم: آن كه به روحش بگويند سير كن در بهشت هر كجا كه خواهى. هفتم: آن كه بنگرد به روى خدا و اين است راحتى، هر نبى و هر شهيد، يعنى نظر به نور خدا يا به ائمه هدى (عليهم‏السلام) و در عقاب الاعمال از آن جناب مروى است كسى كه بيرون رود به جهت جهاد در راه خدا، پس براى او است به هر گامى هفتصد هزار حسنه و محو كنند از او هفتصد هزار بدى و بلند كنند براى او هفتصد هزار درجه و در ضمان خدا خواهد بود. به هر مرگى بميرد شهيد است و اگر برگردد برگشته است با معاصى آمرزيده و دعاى مستجاب شده و فضايل جهاد بسيار است، هر كه خواهد به كتاب وسائل و غيره رجوع كند.
قسم دوم: جهاد با آن طوائف و تمام هفتاد و دو فرقه از فرق اسلام است، به تيغ زبان و رمح بنان بعد از تكميل نفس و تهذيب و تحليه آن بر نور علم و اين نيز گاهى ابتدايى است به جهت بيرون آمدن خلايق از ظلمات كفر به نور اسلام از ظلمت نفاق به نور ايمان و از ظلمت شرك به نور توحيد و از ظلمت شك به نور يقين و از ظلمت رياء به نور اخلاص، كه غرض اصلى است، از بعثت انبياء و مرسلين و گاهى به جهت دفع شبهات مشككين و رد تدليسات ملحدين از شياطين انس و جن، كه پيوسته درصدد اغواء و اضلال و برگرداندن انامند، از جاده مستقيمه اسلام و از اين قسم تعبير فرمودند: به جهاد اكبر، چنانچه اولى را جهاد اصغر ناميدند و راز بزرگ بودن آن از اين، چند جهت است.
اول: آن كه قوام جهاد اصغر به اكبر است، چه تا از قوت قلم و نصرت بيان علماء فضل جهاد و كيفيت و شروط و احكام آن و ترغيب و تحريص به آن واضح و محقق نشود، خلق به آن اقدام نكنند و نقد جان را از كف ندهند و پس از معرفت به قدر و منزلت آن در مقام يارى دين و محاربه با مشركين برآيند.
دوم: آن كه هر كس تا به شرف ادراك فضيلت اكبر فائز نگردد، به مقدار حاجت از او اصغر صورت نگيرد، چه تا معرفت بارى و تصديق به رسالت و اعتقاد به خلفاء راشدين و اقرار به معاد و راستى وعده جنت و وعيد به دوزخ و فروختن نفس عزيز به مالك حقيقى تمام نشود؛ جهاد صحيح به عمل نيايد و آنان كه از پى رياست و كشورگيرى و مال و منال تحصيل كردن در مقام مقاتله و مجادله بر آيند از فرض سخن بيرون و از ثواب موعود محرومند.
سوم: آن كه مشقت و تعب اكبر به مراتب از اصغر بيشتر است. چه كثرت عدد عدو زيادى استعداد و قوت او و دوام اشتغال به محاربه هر چه بيشتر شد، جهاد دشوارتر است و يك صنف اعداى دين ابليس و جنود او است؛ كه در كثرت و استعداد و طول زمان اضلال و دوام اشتغال به اغواء بى نظير و عديل است و اما شياطين انس؛ پس حال آنها نيز واضح است. جهاد با كفار در هر قرنى گاهى است؛ ولكن ملحدين و مشككين از علماى نواصب و ساير فرق و مذاهب مدام در كار نوشتن و گفتن و ضعفا را به اقسام حيله از دين بر گرداندن و هر روز از كارخانه غوايت شبهه تازه و خرابى جديدى ظاهر كه جواب از آن و بيرون كردنش از قلوب عوام در غايت صعوبت و مرارت است.
چهارم: آن كه ثمر و فائده اكبر چندين برابر اجل و اعظم از نتيجه اصغر است، چه از كوشش و سعى در آن روح و نفس و عقل پاك و طيب و كامل و دين و ايمان و يقين مهذب حاصل گردد و از جد و جهد در اين جسم، و مال محفوظ و سالم ماند از پرتو نور برهان ساطع مشعل‏هاى معرفت افروخته شود و از شعله آتش شمشير قاطع، پيكر خبيثى سوخته گردد و از شعاع ضياء دليل بيان دل‏هاى تاريك آفتابى شود كتاب افروز و از لهب حجت و آتش زبان شهاب‏هاى ثاقبى پيدا شود، شيطان از سوز و از قوت تير و سنان و حدت تيغ جان ستان، روى زمين از كثافات كافران پاك گردد و بدن‏هاى پليد بر روى خاك در افتد از جهاد اكبر پاى در سلسله پيمبران گذارد و از جهاد اصغر در زمره مجاهدين و دليران در آيد، از يك آيت واضحه و بيان شافى دفترها از زندقه دريده و زنگها از دل زدوده شود و از يك ضربت مردانه جز كافرى كشته يا مجروح نگردد.
پنجم: آن كه ضرر آن طايفه كه درصدد بر طرف كردن دين و باطل نمودن كلمه حق و از ادخال شبهه در قلوب مومنين‏اند، بيشتر است از ضرر آنان كه در فكر وسعت مملكت و كثرت شوكت و افزون شدن درهم و دينار چه عزت و مال و عرض و جاه را فداى عقل و ايمان توان كرد، كه اگر از آنها بكاهد بر اينها فسادى نرسد و بسيار شود كه بر قوت آن بيفزايد و اما اگر از اينها كاست عيش جاودانى از دست رود و عزت مال را قدرى نماند، چه آنها نيك و پسنديده‏اند، مادامى كه معين و ياور دين باشند. يا لا محاله ضررى به توسط آنها نرسد و آن عز و جاه كه از فروختن ايمان پيدا يا باقى بماند عذاب ابدى و خلود در جهنم آرد.
ششم: آن كه هيچ كس را بى جهاد اكبر قدر و منزلت و ثواب و اجرى نباشد و بى آن ايمانى ثابت و مذهبى مستقر به دست نيايد و بى جهاد اصغر، سالها غالب انام زندگى كنند و در ايمانشان نقصى و عيبى پيدا نشود.
هفتم: آن كه جهاد اكبر واجب است بر هر مكلفى از پير و جوان و مرد و زن و بنده و آزاد و غنى و فقير و صحيح و رنجور. و اصغر واجب نباشد جز بر اشخاصى معلومه كه صفاتشان در محلش مذكور است كه و در اخبار به همه اين جهات اشاره كرده‏اند؛ چنانچه از بيان سر فضيلت علماء بر مجاهدين ظاهر شده و بركات بعضى از آنها را ذكر مى‏كنيم در كتاب بصائرالدرجات از جناب صادق (عليه‏السلام) مروى است كه: حضرت اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) فرمود: مومن عالم ثوابش بيشتر است از روزه گير شب زنده دار جهاد كننده در راه خدا و چون بميرد در اسلام رخنه پيدا شود كه آن را چيزى تا روز قيامت سد نكند.
در تفسير امام حسن عسكرى (عليه‏السلام) مروى است كه جناب صادق (عليه السلام) فرمود: آگاه باشيد كسى كه خود را به پاى دارد به جهت منع شيطان و عفريت‏ها و شيعه‏هاى ناصبى، او از خروج كردن و مسلط شدن آنها بر ضعفاى شيعه افضل است، از آن كه جهاد كرده با روم و خزر؛ هزار هزار مرتبه به جهت آن كه آن دفع مى‏كند از دين‏هاى دوستان ما و اين دفع مى‏كند از بدنهايشان و ايضا در آن تفسير مذكور است كه آن جناب فرمود: در مقام تقسيم روات اخبار كه قسمى از آنها قومى هستند، از ناصبى‏ها، يعنى دشمنان اهل بيت (عليهم‏السلام) كه قادر نيستند بر قدح در ما، ياد مى‏گيرند بعضى علوم صيحه ما را، پس با قدر و منزلت مى‏كنند به آن خود را در نزد شيعيان ما و عيب مى‏گيرند از ما، در نزد دشمنان ما و زياد مى‏كنند بر آن علوم اضعاف اضعاف اضعاف‏159 آن از دروغ‏ها بر ما. كه ما از آنها بى زاريم، پس قبول مى‏كنند از ايشان منقادهاى از شيعيان ما به اعتقاد آن كه آنها از علوم ما است، پس گمراه شدند و گمراه كردند آنها را و ضرر ايشان بر ضعفاى شيعيان ما بيشتر است، از ضرر لشگر يزيد بر حسين بن على (عليه‏السلام) و اصحاب او، به جهت اين كه آنها سلب كردند از ايشان ارواح و اموال را، و از براى آن روح و مال برده، شده‏هاست در نزد خداوند بهترين حالت‏ها؛ به جهت آنچه رسيد به ايشان از دشمنانشان و اما اين علماى بدكار ناصبى‏ها كه مشتبه كردند كه دوست و اعداى ما را داخل مى‏كنند شك و شبهه بر ضعفاى شيعيان ما و گمراه مى‏كنند و مانع مى‏شوند ايشان را از اراده حق. و ايضا در آن تفسير است كه حضرت حسين بن على (عليه السلام) فرمود: به مردى كدام محبوب‏تر است نزد، تو، مردى اراده كرده كشتن مسكينى را كه ضعيف شده به رهانى او را از دست آن مرد، يا ناصبى كه قصد كرده گمراه كردن مسكين مومنى از ضعفاى شيعيان ما را باز كنى براى او از ابواب علم چيزى كه نگاه دارد مسكين به آن خود را از او و بشكند او را به حجت‏هاى الاهى. باز خود فرمود؛ رهانيدن اين مومن از دست اين ناصبى به درستى كه خداوند مى‏فرمايد: و من احياها فكانما احياالناس جميعا160 كسى كه يك نفس را زنده كند چنان است كه همه مردم را زنده كرده پس هر كس زنده كرد او را و از كفر راهنمايى كرد به ايمان، پس گويا زنده كرده جميع مردم را پيش از آن كه بكشد ايشان را به شمشيرهاى آهنى و حضرت على بن الحسين (عليه‏السلام) به كسى فرمود: كدام را بيشتر دوست دارى به رهانى اسير مسكينى را از دست كفار يا به رهانى اسير مسكينى را از دست ناصبى‏ها. عرض كرد سوال كن يابن رسول الله از خداوند كه مرا توفيق جواب درست دهد. حضرت فرمود: خداوندا، او را توفيق ده. عرض كرد، بلكه رهاندن من مسكين اسير را از دست ناصبى، به درستى كه در اين رهاندن اكمال عطاى بهشت بر او است و رهاندن او از آتش است؛ و در آن اكمال عطاى روح است بر او و دفع ظلم از او و خداوند عوض مى‏دهد اين مظلوم را به اضعاف آنچه رسيده به او و از ظلم و انتقام كشد از ظالم به آنچه عدالتش حكم كند. فرمودند: موفق شدى لله ابوك161 گرفتى اين كلام را از جوف سينه من و از آنچه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود يك حرف را قطع نكردى.
در جامع الاخبار از حضرت اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) مروى است كه فرمود: نشسته بودم در مجلس پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) كه داخل شد ابوذر، پس عرض كرد يا رسول الله، حضور تشييع جنازه عابد محبوب‏تر است نزد تو، يا مجلس عالم فرمود: اى ابوذر نشستن يك ساعت در وقت مذاكره علم محبوب‏تر است نزد خداوند از هزار جنازه از جنازه‏هاى شهداء و نشستن يك ساعت در وقت گفت و گوى علم محبوب‏تر است نزد خداوند از شب زنده‏دارى هزار شب كه در هر شب هزار ركعت نماز بكند و نشستن يك ساعت در وقت گفت و گوى علم محبوب‏تر است نزد خداوند از هزار جهاد و قرائت تمام قرآن عرض كرد يا رسول الله، گفت و گوى عالم بهتر است از خواندن، تمام قرآن، فرمود: اى ابوذر، نشستن يك ساعت در وقت مذاكره علم محبوب‏تر است نزد خداوند از خواندن تمام قرآن دوازده هزار مرتبه بر شما باد به مذاكره علم به جهت آنكه به علم مى‏شناسيد و حلال را از حرام و كسى كه بيرون رود از خانه به جهت تحصيل بابى از علم بنويسد خداوند عزوجل براى او به هر قدمى ثواب پيغمبرى از پيغمبران و خداوند او را به هر حرفى كه مى‏شنود يا مى‏نويسد شهرى در بهشت ببخشد و خداوند و ملائكه و پيامبران طالب علم را دوست دارند و علم را دوست ندارد مگر سعيد، خوشا به حال طالب علم در روز قيامت. اى ابوذر نشستن يك ساعت در وقت مذاكره علم بهتر است براى تو از عبادت يك سال كه روزهاى آن را روزه و شب‏هاى آن با عبادت به سر برده شود و نظر به روى عالم بهتر است براى تو، از آزاد كردن هزار بنده و هر كه بيرون رود از خانه‏اش به جهت تحصيل بابى از علم، خدا براى او به هر قدم ثواب شهيدى از شهداى بدر بنويسد.
و ايضا از آن جناب روايت نموده طالب علم افضل است در نزد خداوند از جهاد كنندگان و سر حد كفاره نگاه دارندگان و حاجيان و اعتكاف كنندگان. و استغفار مى‏كند براى او درخت و درياها و ستاره‏ها و آنچه آفتاب بتابد، و در كافى و غيره مروى است از جناب صادق (عليه‏السلام) كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) دسته‏اى را به جهاد فرستاد. چون مراجعت كردند فرمود: مرحبا به قومى كه به جاى آوردند جهاد اصغر را و باقى ماند بر ايشان جهاد اكبر؛ كسى عرض كرد: جهاد اكبر كدام است؟ فرمود: جهاد نفس؛ و در من لا يحضر از جناب صادق (عليه‏السلام) مروى است كه فرمود: چون روز قيامت شود جمع كند خداوند مردم را در يك مكان و خون شهداء با مداد علماء در ميزان گذاشته شود بسنجند، پس مداد علماء بر خون شهداء برترى گيرد.
در مجمع البيان از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) مروى است كه: فضل عالم بر شهيد يك درجه است و فضل شهيد بر عابد يك درجه است و فضل نبى بر عالم يك درجه است و در جوامع طبرسى از آن جناب مروى است كه روز قيامت سه طايفه شفاعت مى‏كنند پيغمبران؛ علماء؛ شهدا. چون دانستى كه طالبين علوم انبياء و اوصياء و مروحين ملت بيضا به اعانت نوشتن و گفتن و خواندن و رد كنندگان شبهات كفار و ساير فرق اسلام از اقسام مجاهدين و غزات؛ بلكه بهترين اصناف ايشانند، پس آنچه به مجاهدين وعده داده شده از خيرات دنيا و آخرت احسن آنها از ايشان خواهد بود. و كسى كه از روى عجز و ترس يا كسالت و كثرت علايق و اشتغال به اصلاح امور معاش و حب وطن و امثال اينها همراهى با اين عساكر منصوره به روح القدس نصيبش نشد و از اين حظ عظيم محروم شد تكليفش با اين فرقه تكليف گروهى است كه به جهت اعذار جهاد با كفار در وقت ضرورت نكنند، كه بايد آنها را به مقدار حاجت اعانت مالى كنند.
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مروى است كه: هر كس اسباب جهاد كسى را فراهم آورد و او را به جهاد فرستد براى او است مثل اجر آن كس. و در كتاب جعفريات از جناب صادق (عليه‏السلام) مروى است كه روايت نمود: از پدرش از جدش از على (عليه‏السلام) كه فرمود: جبان، يعنى آن كه از قتال ترسان است حلال نيست براى اين كه جهاد كند؛ زيرا كه او زود فرار مى‏كند، پس نگاه كند به آنچه مى‏خواست به او جهاد كند؛ يعنى زاد و راحله و سلاح پس به آن مستعد كند. غير خود را كه براى او است، مثل ثواب آن شخص بدون اين كه از آن شخص چيزى كم شود. و فقها فرموده‏اند: اگر كسى مالدار باشد و از رفتن به جهاد عاجز باشد واجب است بر او غيرى را بفرستد و بعضى اين را مستحب دانستند و با قدرت اگر كسى را بفرستد وجوب كفائى از او ساقط مى‏شود. و قطب راوندى و فاضل مقداد در آيات الاحكام خود تصريح فرمودند: كه آيه شريفه: جاهدوا باموالكم وانفسكم162 ظاهر است بر وجوب بذل مال بر كسى كه خود به جهاد نرود. به جهاد كنندگان به جهت تهيه اسباب سفر چه، با جهاد به نفس، بذل مال واجب نيست و همچنين آيه شريفه وكرهوا ان يجاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبيل الله‏163 مذمت فرمود آنها را كه به مال يا نفس جهاد نكنند و تحقيق كلام در دلالت اين آيات موكول به محل خود است.
دوم: از عناوين موجوده در اين فرقه مهتديه زائر بودن است، چه غالب اين جماعت در صباح و مساء به نعمت عظماى زيارت قبور سادات زمان (عليه‏السلام) منعم و به اين عطيت كبرى مكرم و هر كه دستش از دامان وصال اين موهبت كوتاه و از اين فوز عظيم محروم تواند به اعانت كردن ايشان به مال خود را در زمره زائرين در آرد. و به آن ثوابهاى جزيله كه در اخبار متواتره بر ايشان مهيا شده فائز و با آن جماعت شريك شود و در كامل الزياره به سند صحيح از يحيى خادم امام محمد تقى (عليه‏السلام) روايت كرده كه گفت به آن جناب عرض كردم چه ثواب دارد، كسى كه مهيا كند اسباب كسى را و به سوى كربلا بفرستد و خود به جهت عذرى نرود: فرمود: عطا مى‏كند خداوند به او هر درهمى كه انفاق كرده مثل احد از حسنات و جاى آن درهم مى‏دهد چندين برابر آنچه خرج كرده و بر مى‏گرداند از او بلا، آنچه را كه نازل شده، و دفع مى‏كند و مال او را حفظ مى‏كند
در تهذيب شيخ طوسى رحمه الله از على بن ميمون مروى است كه گفت فرمود: به من از ابوعبدالله (عليه‏السلام) رسيده است كه جماعتى از مردان شيعيان ما مى‏گذرد بر ايشان يك سال و دو سال و بيشتر از اين و زيارت نمى‏كنند و حسين بن على بن ابيطالب (عليهماالسلام) را عرض كردم فداى تو شوم، به درستى كه من مى‏شناسم مردمان بسيارى به اين صفت فرمود: آگاه باش قسم به خداوند از نصيب خود محروم شدند و از ثواب خداوند اعراض كردند و از جوار محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) در بهشت دور شدند، گفتم اگر به عوض خود كسى را بفرستد آيا كفايت مى‏كند فرمود: آرى.
در بحار از آن جناب روايت كرده كه: فرستاد به سوى بعضى از شيعه‏ها و به او فرمود: بگير اين دراهم را و حج بكن به نيابت پسرم اسماعيل كه مى‏باشد براى تو نه سهم از ثواب و براى اسماعيل يك سهم و همچنين فرستاد ابوالحسن عسكرى (عليه‏السلام) يك نفر از زائر از جانب خود به سوى قبر ابى عبدالله (عليه‏السلام) پس فرمود: از براى خداوند است مكان‏ها كه دوست مى‏دارد دعا كند در آن، پس مستجاب كند و به درستى كه حاير164 حسين (عليه‏السلام) از آن مواطن است، بلكه از اخبار شريك شدن به مجرد نيت و رضا ظاهر مى‏شود، كه با اعانت و سبب شدن در عمل امر شراكت اوضح و استحقاق ثواب اكثر و اولى خواهد بود و در جمع الجوامع شيخ طبرسى مروى است كه در غزوه تبوك حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) به اصحاب خود فرمود، به تحقيق كه گذاشتيد در مدينه جماعتى را كه سير نمى‏كنيد مكانى را و نمى‏گذاريد وادى را مگر آن كه هستند با شما و ايشان كسانيند كه درست است نيتهايشان و خالص است پهلويشان و مايل است قلوبشان به جهاد و مانع شده ضرر ايشان را از به جهاد رفتن.
در نهج البلاغه مذكور است كه: چون حضرت اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) بر اصحاب جمل ظفر يافت شخصى از اصحاب به آن حضرت عرض كرد دوست مى‏داشتيم كه برادر فلان كس حاضر بود تا مى‏ديد نصرت دادن خداوند تو را بر اعدايت، فرمود: آيا ميل برادرت با ما است گفت: بلى فرمود: به تحقيق كه حاضر بوده است با ما در لشكر ما قومى كه در صلبهاى مردان و رحمهاى زنانند زود است كه زمان عارف كند به ايشان؛ يعنى ظاهر كند آنها را و محكم كند ايمان را به ايشان و در بشارةالمصطفى مروى است كه از عطيه كوفى، كه چون جابر انصارى در روز اربعين به زيارت حضرت ابى عبدالله (عليه السلام) مشرف شد، بعد از اداى مراسم زيارت سلام به شهداء كرد و در خطاب به آنها گفت: قسم به خداوندى كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را به راستى فرستاده كه ما شريك شديم با شما در جهادى كه كرديد. عطيه گفت كه چگونه ما با ايشان در اجر شريكيم و حال آن كه در هيچ وادى فرود نيامديم و به كوهى بالا نرفتيم و اين جماعت جدايى افتاده ميان سرها و بدنهايشان. و اولادشان يتيم و زنهايشان بيوه شده‏اند. جابر گفت: اى عطيه، شنيدم از حبيبم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه فرمود: كسى كه دوست دارد عمل قومى را شريك مى‏شود در عملشان قسم به آن خداوند كه محمد فرستاده اوست كه نيت من و اصحاب من به آن طريقه است كه حضرت ابى عبدالله و اصحابش به آن طريقه رفتند. مخفى نماند كه فرق نيست در اعانت زوار و داخل شدن در زمره زائرين در اين كه باقى ماندن ايشان شوند در آنجا در صورتى كه عاجز باشند از اقامت در آنجا بدون دستگيرى و رعايت و چه آنها را نايب خود كنند. در زيارت و دعا و بوسيدن عتبه عاليه خانه‏هاى مقدسه خداوندى يا سبب زياد كردن زوار ائمه انام (عليهم‏السلام) و يارى كنندگان ملك علام شوند به نگاه دارى آنها در آنجا كه براى خود زيارت كنند چه در مقام استحقاق ثواب و درك فيوضات فرقى ميان اينها نيست، چنانچه در محلش اشاره به اين خواهد شد.
سوم: آن كه اين طايفه از اشرف اصناف مرابطين در شريعت سيدالمرسلين‏اند و اعانت و نگاه‏دارى مرابطين از اعظم مثوبات و اجل قربات است. بدان كه رباط و مرابطه به معنى درنگ كردن و اقامه در سر حد بلاد مسلمين است، كه محل خوف باشد از هجوم مشركين و كفار، به جهت اطلاع بر حال آنها و منعشان از دخول و خبر دادن مسلمين به حال آنها و اصل ربط بستن و حبس اسب است، در راه خدا به جهت سوار شدن مجاهدين يا اعانت ايشان در جهاد و حال مقصود از آن ماندن هر كس است در ثغور و به جهت دفع دشمن و اقل ايام مرابطه سه روز است و بيشتر آن چهل روز و چون از آن بگذرد در حكم مجاهدين است و ثواب آنها را دارد و مرابطه نيز بر دو قسم است.
قسم اول: آنچه مذكور شد و در آن ثواب عظيمى است و هر چه سر حد مخوف‏تر و خطرش زيادتر شد اجرش بيشتر است چناچه فقهاء تصريح كردند و در آيه شريفه: يا ايهاالذين امنوا اصبروا و صابروا و رابطوا واتقوالله لعلكم تفلحون‏165 اهتمام به امر آن شده و هر كه خود از مرابطه عاجز باشد متسحب است مرابطه كند به اسب‏اش يا غلامش يا به نحو ديگر از اعانت مرابطين.
در من لايحضره الفقيه از جناب ابى الحسن (عليه‏السلام) مروى است كه فرمود: هر كس با اسب عتيقى يعنى آنكه نجيب است پدر و مادر او مرابطه كند از او ده سيئه محو مى‏شود و براى او يازده حسنه هر روز نوشته مى‏شود و هر كه مرابطه كند با اسبى‏كس‏166 كه از هيچ طرف نجيب نيست و قصد كند به آن زينت يا قضاء حاجت يا دفع دشمن را از او هر روز يك سيئه محو مى‏شود و شش حسنه نوشته مى‏شود.
در امالى ابوعلى پسر شيخ طوسى مروى است از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) كه: هر كس به بندد اسبى را در راه خدا، علف او و سرگين و آبش خير خواهد بود در روز قيامت و در عصر ائمه (عليهم‏السلام) اين خبر بسيار شايع بود مردم نذرها، وقف‏ها و اعانت‏ها براى مرابطين مى‏كردند و با آن كه جهاد حرام بود به جهت ماذون نبودن از جانب ايشان مرابطه را اذن مى‏دادند به اين قصد كه در هجوم كفاراند راس آثار اسلام و محو اسم محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) خواهد بود نه به قصد ياورى و كثرت شوكت خلفاى آن زمان كه ارجاس بنى عباس بودند.
قسم دوم: مرابطه در ثغور معنويه و حدود باطنيه كه از صوت ابليس و جنودش از جن و انس داخل در مدينه قلب و مقر سلطنت عقل شوند و جنود ايمان را مغلوب و پايه اسلام را خراب كنند و آن حدود در غايت انتشار و كثرت و خفاء و معرفت و نگاهدارى آن در غايت دشوارى و صعوبت است. چه آن متوقف است بر دانستن راهها كه شيطان انس و جن به آن راهها، مفاسد در اعمال و اقوال و عقايد بنى آدم داخل كنند و آن قريب به سى راه است كه در كتاب مجى و احاديث ائمه (عليهم‏السلام) به آن اشاره شده و بالنسبه به طبقه‏هاى مردم شعبه‏هاى بسيار مى‏شود و همچنين متوقف است بر كيفيت سد آن و برگرداندن عساكر ايشان و كيفيت نشان دادن آن راهها به خلق به نحوى كه از روى تحقيق آن را قبول و راست دانند، تا به وحشت و اضطراب افتاده و در مقام مدافعه و اصلاح بر آيند، والا الفاظ بى حقيقت و كلمات بى مغز كه چون اجساد بى روحند بسيار شنيده و از كتب بيگانگان از حقيقت شرع ديده شده و به قدر يك بيت غزل كه از شنيدنش قوه شهويه حركت كند تاثر ندارد و بالجمله مرابطه به راستى كار آن طايفه است كه از روى صدق عبوديت و متابعت شريعت به توسل ثقلين بر حقايق اين مطالب واقف و براى مرابطه و حفظ انام قابل شدند و به حفظ كردن مصطلحات صوفيه و ترهات حكما كه خود از كمين گاه محكم جنود ابليس هستند كه در حمله اول از اين كمين از بنيان اسلام و اساس ايمان اثرى نگذارند.
و در جامع الاخبار از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مروى است كه: علم نزد خداوند از مجاهدين و مرابطين و حجاج و معتكفين افضل است و در تفسير عسكرى (عليه‏السلام) مذكور است، كه جناب صادق (عليه‏السلام) فرمود: علماى شيعيان ما مرابطينند در سر حدى كه در پهلوى آن بلقيس و عفريت‏هاى اوست و ايشان را از بيرون آمدن بر شيعيان ما و از مسلط شدن، شيطان و تابعان ناصبى او بر ايشان را منع مى‏كنند و امام على نقى (عليه‏السلام) فرمود: اگر باقى نمى‏ماند بعد از غيبت قائم شما از علماى خوانندگان به سوى خدا و راهنمايان خلايق و منع كنندگان اعدا از دين او به دليلهاى خدايى و رها كنندگان ضعفاء بندگان خدا را از دام‏هاى شيطان و سركشان او و از دام‏هاى ناصبى‏ها هر آينه باقى نمى‏ماند احدى، مگر آن كه بر مى‏گشت از دين خدا ولكن ايشانند كه نگاه مى‏دارند، مهار قلوب ضعفاء شيعه را؛ چنانچه نگاه مى‏دارد؛ صاحب كشتى سكان او را ايشانند بهترين خلايق در نزد خدا و از فهميدن بزرگى مقام اين قسم مرابطه، منكشف مى‏شود كه آنچه در اعانت آن قسم از مرابطين وعده شده اضعاف آن در اين قسم البته خواهد بود و الله العالم.
چهارم: آن كه غالب اين طايفه از مجاورين قبور سادات جهان و عاكفين ضرايح مقدسه، شفعاء مجرمانند و اعانت و احترام مجاورين از لوازم تعظيم و تبجيل‏167 و آثار محبت و عبوديت آنان است كه اين جماعت اختيار كردن اين بقعه را براى تعيش و توطن به سبب تشرف و تزين او است به بودنش محل غيبت اجساد ظاهره ايشان و رسيدن اقدام مباركه ايشان به آن مكان و هر كه در دعواى محبتشان صادق و در مقام خلوص مودت مستقيم خود را در محبت و رعايت مجاورين كه از منسوبان و متعلقان و وابسته‏گان ايشان محسوبند در نزد هر عاقل و بصيرى مختار نبيند ملكه در نهايت شوق و شعف آنچه در سويداى قلب آرزو داشت كه به وجود مبارك و ذات مقدس خودشان كند: حال با نرسيدن دست به خودشان به واسطه‏گانشان كند؛ بلكه ملاحظه خوبى و بدى و زشتى و زيبايى اعمال و گفتار آنها را نكنند چه آن جهتى كه واميدارد مدعى محبت را بر اعانت آنها كه انتسابشان است به محبوب حقيقى به نحو مذكور موجود و محقق و با راستى دعوى جهت مذمت بر فرض وجودش به نظر نيايد و اگر نظر در آن مانع شود او در دعوى خود كاذب است و رشته محبت هر چه محكم‏تر شود سريان آثار محبت از محبوب به آنچه منسوب به او است و از او رسمى در او است، بيشتر شود، تا كار به جايى رسد كه با حيوان و نبات و حماد كه فى‏الجمله تعلقى به محبوب دارد و احترام و تعظيم مالى و زبانى و جوارحى كه به او داشتند با آنها كنند و با هزاران اشتياق پيشانى و رخسار به غبار اقدام و اعتاف آنها مالند و شواهد اين مطلب از كتاب و سنت و وجدان و طريقه ابناى زمان در محبت‏هاى باطله محرمه و غير محرمه بسيار است و به بعضى از آثار وارده در اماكن شريفه و حكايات واقعه در اين اعصار اكتفا مى‏كنيم.
بدان: اولا كه سزاوارترين اشخاص كه به اوامر خداوند عمل كنند و از محرمات او اعراض كنند و به جا آورند حقوق واجبه و مستحبه و ترك نشود از ايشان كردار نيكو و وسيله تقرب و نجات حاملين احكام و حجج ملك علام (عليهم‏السلام) اند كه بر حقيقت مصالح و منافع آنها مطلع و خبير و بر مضار و شرور آنها واقف و بصيرند و از جمله حقوق موكده كه در اداء و حفظ آن تحريص و تشديد شده حق جواز و همسايگى است چنانچه مشروحا در مقام خود بيايد.
سوم: از باب پنجم به نحوى كه در هيچ كتابى يافت نشود و در اينجا اجمالا اشاره مى‏شود در كافى از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده كه حسن جوار، ديار را آباد مى‏كند و عمرها را زياد مى‏كند و از جناب صادق (عليه السلام) روايت نموده كه روزى را زياد مى‏كند و فرمود: نيست از ما كسى كه نيكو رعايت نكند مجاورت آن را كه همسايه او شده. و از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت نموده كه ايمان نياورده به من كسى كه شب به را به سر برد با سيرى و همسايه او گرسنه باشد.
و در فقيه از آن جناب مروى است كه: هر كس اذيت كند همسايه را حرام مى‏كند خداوند بر او رائحه بهشت را و جايگاه او جهنم است و چه بد جايى است و كسى كه ضايع كند، حق همسايه را از ما نيست و پيوسته جبرئيل مرا به همسايه وصيت مى‏كرد، تا آن كه گمان كردم زود است او را ميراث بر مى‏كند و در آن كتاب از حضرت سجاد (عليه‏السلام) روايت كرده كه حق همسايه تو، حفظ او است در حال غيبت و اكرامش در حال حضور و يارى كردنش در وقتى كه مظلوم شده و معايب او را تجسس مكن و اگر از او بدى دانستى، آن را بر او بپوشان. و اگر مى‏دانى نصيحت تو را قبول مى‏كند او را ميان خود و او نصيحت كن. يعنى در حضور كسى نباشد و او را در بلاها وامگذار و از لغزش او در گذر و گناهش را عفو كن و با او معاشرت كن. معاشرت از عوارض اجسام و استقرار در بقعه و مكان و قرب به بعضى و دورى از ساير انام چون كعبه را خانه خود خواند، لهذا مجاورانش را به فضايل و خصايصى مكرم داشت. بنى آدم را از سخط خود مامون و از گرفتن به قصايص و جرائهم و مطالبه حقوق محفوظ كرد من دخله كان آمنا168
در كافى از حلبى روايت كرده كه: سئوال كردم از حضرت صادق (عليه‏السلام) از آيه مذكوره فرمود هر وقت بنده جنايتى كند در غير حرم، پس فرار كند به سوى حرم جايز نيست از براى احدى اين كه او را در حرم بگيرد و از على بن ابى حمزه روايت كرده كه آن جناب فرموده: كسى كه دزدى كرد در غير مكه يا جنايتى بر نفس خود دارد آورد، پس فرار كرد به سوى مكه نمى‏گيرند او را مادامى كه در حرم است تا آنكه از حرم بيرون رود و از سماعه روايت كرده كه خدمت آن حضرت سوال كردم از شخصى كه از او طلب داشتم و از من پنهان شد، مدتى بعد او را ديدم كه دور كعبه طواف مى‏كرد. آيا از او مال خود را مطالبه كنم فرمود: نه و بر او سلام مكن و او را نترسان تا از حرم بيرون رود. گويا نهى از سلام به جهت خجالت نكشيدن او است و هم چنين مردگان مدفون در آنجا را از فزع اكبر ايمن كرد، چنانچه در آن كتاب از آن جناب مروى است كه: هر كس دفن شود در حرم سالم خواهد بود از فزع اكبر. رواى گفت: از مردم نيكوكار و بدكار آنها، فرمود: از خوب ايشان و بدشان و نيز وحوش و طيور آنجا را معزز داشت. هم در آن كتاب از عبدالله سنان مروى است كه گفت: سئوال كردم از آن جناب از آيه گذشته كه آيا مقصود خانه كعبه است يا حرم، يعنى كسى كه داخل خانه شود مامون است يا حرم، فرمود: كسى كه داخل حرم شود از مردم در حالى كه پناه آورده به آن، پس او مامون است از غضب خداوند و هر كه داخل آن‏جا شود از وحش و طير امان دارد از اين كه بگريزانند، يا او را اذيت كنند، تا از حرم بيرون رود و ايضا از آن حضرت روايت كرده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روز فتح مكه فرمود: روز فتح مكه آگاه باشيد، به درستى كه خداوند حرام كرده مكه را روزى كه آسمان و زمين را آفريد، پس او حرام است به حرام كردن خداوند تا روز قيامت، صيد او را دور و پراكنده نكنند و درخت او را قطع نكنند و گياه او را نبرند و لقطه و گمشده او را، حلال ندانند، بلكه براى كشتن و شكستن اعضاء و پراكنده كردن و خوردن گوشت و تخم آنها كفاره‏ها قرار داده كه در جاى خود مشروحست، بلكه اگر صيدى در خارج گرفت و به همراه آورد در حرم بايد رها كند و نيز گياه و درخت آنجا را مكرم داشته؛ چنانچه دانستى باز در آن كتاب شريف و از جناب صادق (عليه‏السلام) مروى است كه فرمود: هر چيزى كه در حرم به رويد حرام است بر جميع مردم و معاويه بن عمار از آن حضرت سوال كرد كه درختى است اصلش در حل؛ يعنى بيرون حرم و شاخه‏اش در حرم. فرمود: اصلش به جهت شاخه او حرام است عرض كرد اصلش در حرم و شاخه‏اش در حل است فرمود: شاخه‏اش به جهت اصلش حرام است و دوم؛ حضرت رسول و خلفاى راشدين او صلوات الله عليهم كه ملاحظه حق جوار خود نيز كردند؛
چنانچه در كافى از حضرت صادق (عليه‏السلام) مروى است كه حضرت اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) فرمود: مكه حرم خداست و مدينه حرم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و كوفه حرم من، هيچ جبارى آن را اراده نكرده يعنى به قصد بدى مگر آنكه خداوند او را درهم شكند و از حضرت ختمى مآب (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده كه فرمود: كسى كه آشكارا در مدينه حدثى كند، يا جاى دهد آشكار كننده او را؛ پس بر او است لعنت خدا، راوى گفت حدث چيست؟ فرمود: كشتن و در من لايحضر مذكور است كه چون آن حضرت در سال هجرت داخل مدينه شد فرمود: خدايا مدينه را پيش ما، محبوب كن؛ چنانچه مكه را محبوب كردى و از آن محكم‏تر صاع و مد او را؛ بركت ده و تب و وباء او را به جحفه نقل كن و آن شش منزل از مدينه دور است. و ميقاتگاه حجاج شامى است.
در كافى مروى است كه جناب صادق (عليه‏السلام) فرمود: كسى كه در مدينه بميرد خداوند او را در زمره امان دارندگان در روز قيامت مبعوث مى‏كند و در اخبار بسيار وارد شده كه آن حضرت نيز صيد حرم مدينه را حرام كردند و قطع كردن درخت او را و حد حرم مكه و مدينه و تفضيل احكام آن در كتب فقها مذكور است و در امالى ابوعلى از جناب صادق (عليه السلام) مروى است كه فرمود: مكه حرم خدا است و مدينه حرم محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و كوفه حرم على بن ابيطالب (عليه‏السلام) به درستى كه على (عليه‏السلام) حرام كرده از كوفه آنچه را حرام كرد ابراهيم از مكه و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) از مدينه و اخبار بسيار در فضيلت و دفن در طهر169 نجف و برداشتن عذاب و قبر و سئوال نكير و منكر از مدفون در آنجا و فضيلت از در آنجا كه هر نظرى در آن ثواب زيارتى يا حج و عمره دارد، كه ثوابش، ثواب پيغمبران و صالحان باشد و ثواب خواب در نجف كه هر شبى مقابل هفتصد سال عبادت است وارد شده زياده از متواتر و همه اينها از روى اداى حق جوار است و عطاى صاحب منزل به همسايگان به اندازه شان و تمكن اوست و اما كربلا؛ پس امر آن عجيب است چه بعد از تامل در اخبار ظاهر مى‏شود كه رعايت جوار حضرت ابى عبدالله (عليه‏السلام) از جانب حقتعالى و جد و پدر و مادر آن بزرگوار آنقدر شده كه به وصف در نيايد و در جمله از آنها تصريح شده كه آنجا را خداوند حرم مبارك امن قرار داده پيش از آنكه مكه را حرم خود كند اجابت دعا را براى مجاورانش مقرر نمود و خاكش را شفا كرد و آنجا را محل تردد ملائكه كرد، پيوسته دسته‏اى نازل و دسته‏اى بالا مى‏روند و هر روز هفتاد هزار از ايشان فرود مى‏آيند اول حول كعبه طواف مى‏كنند آنگاه به مدينه مى‏آيند و بر حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) سلام مى‏كنند پس مى‏آيند به نجف و بر حضرت اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) سلام مى‏كنند، پس مى‏آيند به كربلا و شب و روز را در آنجا به سر مى‏برند و پيش از طلوع آفتاب عروج مى‏كنند و به نحو ديگر نيز وارد شده و ثواب دعا و زيارت و نمازهاى آنها كه هر نمازى مقابل هزار نماز آدميان است همه از آن مجاورين و زائرين است؛ بلكه ثواب عبادت ملائكه حفظه اعمال بنى آدم، كه پس از خوابيدن انسان در كربلا حاضر مى‏شوند. چنانچه در كامل الزياره از جناب صادق (عليه‏السلام) مروى است و همچنين استغفار و دعاى حمله عرش براى مومنين نبض آيه شريفه: الذين يحملون العرش و من حوله يسبحون بحمد ربهم و يؤمنون به و يستغفرون للذين امنوا170 شامل يا مختص به ايشان است چه ارض هر چه قدس و مطهر شد نظر قدوسيان به آن و اهلش بيشتر است.

پى‏نوشتها:‌


152) سوره الزخرف 43 آيه 67
153) سوره التوبه‏9 آيه 119
154) سوره بقره:2 آيه 177
155) سوره الشعراء 26 آيه 99
156) سوره ص 38 آيه 24
157) سوره الكهف: 18 آيه 28
158) سوره التوبه:9 آيه 120
159) يعنى آن علوم را چندين برابر از دروغ‏ها زياد مى‏كنند.
160) سوره المائده 5 آيه 32
161) جمله‏اى است كه عرب در مقام مدح مى‏گويد كنايه از آن است كه چه قدر خير پدرت زياد بود كه مانند تو فرزندى از او به عمل آمده (منه)
162) سوره التوبه‏9 آيه 41
163) سوره التوبه‏9 آيه 81
164) حاير در لغت يعنى حيران و سرگردان ماندن و در اصطلاح موضع و جاى قبر امام حسين را گويند وجه تسميه آن اين است كه در زمان متوكل آب به قبر امام حسين (عليه‏السلام) بستند تا آنجا را خراب كنند ولى آب حيران و سرگردان دور مى‏زد و قبر امام خشك ماند، لذا حاير گويند. م‏
165) سوره آل عمران‏3 آيه 200
166) به عربى آن را (برزون و به فارسى آن را يابو گويند.
167) تبجيل يعنى تكريم كردن و احترام گذاشتن م‏
168) سوره آل عمران 3 آيه 97
169) مراد از طهر نجف يعنى كسى كه در نجف دفن شود از گناهان پاك مى‏شود. طهر يعنى پاك شدن، اخبار زيادى وارد شده كه هر كس در نجف دفن شود (طهر ذنبه) گناهانش پاك مى‏شود. م‏
170) سوره غافر 40 آيه 7