21- هنرهاى زيبا
كه گفت كه در اسلام دين را با هنر سازگارى نيست؟بر عكس،اين
هر دوبا يكديگر ملاقات مىكنند و آن هم در مسجد.خداى
اسلام-الله تعالى-نه فقط رحيم و حكيم استبلكه جميل هم هست،و
از همين رو چنانكهصوفيه مىگويند،دوستدار جمال.يك نظر به بعضى
مساجد كهن نشانمىدهد كه اين بناهاى با شكوه والا كه به
پيشگاه خداوند اهداء شدهاندصرف نظر از قدس و نزهت معنوى كه
دارند از لحاظ يك مورخ نيز درخورآنند كه گالريهاى هنر اسلامى
تلقى شوند.هنرمندان بى نام ناشناساين مساجد كه تمام هستى خويش
را وقف دمتخداوند كرده بودنداز همان شوق مقدسى گرم بودهاند
كه استادان عهد رنسانس را مشتعلمىداشته است و ازين رو مثل
آنها با شوقى تمام مىكوشيدهاند تا بهترينتصورى را كه از
زيبائى مىداشتهاند در طى اين آثار مقدس جلوه و
تحققبخشند.حقيقت آنست كه معمار مسلمان در روزگاران گذشته هر
زيبائى راكه در اطراف خويش مىديد اگر آن را در خور عظمت و
جلال خدامىيافتسعى مىكرد تا بهنگام فرصتبراى آن در مسجد
جائى باز كند.
بدينگونه،ستون را از آنچه در معابد بابل بود گرفت،مناره و
محراب را از كليسا اقتباس نمود و ايوان و طاق آن را از قصرهاى
سلطنتى ساسانيانتقليد نمود.
مسجد در عهد خلفا براى مسلمانان خيلى بيش از امروز
اهميتداشت زيرا تنها جاى عبادت Forum
ميدان خطا به در روم)بود هم محكمه عدالت مسلمين بشمار
نمىآمد.هم فوروم ( آنها،هم محل درس وتعليم آنها بود هم حتى
آكادمى آنها.در عهد پيغمبر مسجد جائى بودكه مسلمانان آنجا جمع
مىشدند،پيغمبر در همانجا كارهاى امت را حل وفصل مىكرد.
قديمترين مسجد كه فاتحان مسلمان در محل بصره،كوفهو فسطاط بنا
كردند نزديك بود به دار الاماره.زيرا كه مسجد تنهاعبادتگاه قوم
نبود محلى بود براى اجتماع عام.چنانكه نام آن-جامعنيز بدرستى
ازين امر حكايت دارد.در دورههاى بعد اهل حديثحلقههاى خود را
در مسجد بر پا مىكردند،احكام شريعت در مسجدمسلمين تبيين
مىشد،مجالس تفسير قرآن در مسجد بر پا مىشد،متكلماندر مسجد
حوزه بحث در عقايد منعقد مىكردند،زهاد و صوفيه هم براىاعتكاف
در مسجد خلوت مىگزيدند.در مساجد حوزههايى بود براىمقابله و
تلاوت قرآن كه در آنها تجويد و قرائت نيز تعليم مىشد
چنانكهحلقههاى اذكار-ذكر نام خدا-هم در مساجد تشكيل مىيافت.
در بعضى مساجد مجموعههاى حديث-مخصوصا صحيح بخارى وصحيح
مسلم-قرائت و تعليم مىشد.در واقع،هم مكتب كلامىمعتزله از
مسجد بيرون آمد و هم مذهب اشاعره. بعلاوه،مسجد بهاصطلاح امروز
هم پارلمان شهر بود و هم تا حدى كلوب عالى آن.
همچنين در موارد بسيارى غريبان و تازه واردان آنجا را مثل
مهمانخانهشهر تلقى مىكردند. اين فوايد گونهگون كه از مسجد
مورد انتظار بودسبب مىشد كه بناى مسجد،هم راحتباشد و هم
سودمند.بدينگونه درينابنيه عالى كه اولين منزل پرواز روحانى
انسان بشمار مىآمد هنر معمارى اسلامى مفهوم انتزاعى را با هدف
انتفاعى در هم مىآميخت.
البته تنوع و اختلاف نژاد اقوامى كه سرزمين آنها بوسيله
اسلامفتح شد از اسباب تنوع شيوه معمارى در بين مسلمين
بود.اولين معمارانقديم اسلامى براى آنكه تصورى را كه از
زيبائى داشتهاند تحقق بخشندوسيله ديگرى نداشتهاند جز آنكه
شيوه هنر قوم و كشور خود-ايران، بيزانس،شام،مصر و هند-را مورد
استفاده قرار دهند اما البته اينگونهعناصر و اجزاء كه از
معمارى قديم اخذ مىشد رفته رفته با هدفهاى دينجديد تطبيق
مىگشت و در تحول معمارى اسلامى تاثير مىبخشيد.
بدينگونه،سبك معمارى بيزانس كه در مساجد دوره اموى رواج و
نفوذعمده داشت از همان وقتى كه معماران سامرا-در عهد معتصم
خليفه-سبك روزگار ساسانيان را احياء كردند جاى خود را به شيوه
معمارىساسانى داد و اين شيوه چنانكه هر تسفلد نشان داده
استبزودى در همهجا-فى المثل در خراسان،بحرين و حتى
مصر-انتشار و رواج تمام يافت.
در آغاز كار بسيارى از مساجد كهن بر جاى معابد كهنهتر يا
حتىبر بقاياى قصرهاى ديرينه ساخته مىشد.در مدائن قسمتى از
ايوان كسرىرا سعد بن ابى وقاص تبديل به مسجد كرد. مسعودى
مىگويد بسيارى ازآتشكدههاى ايران هم تبديل به مسجد شد.در شام
و فلسطين نيز مكرركليساها را مسجد كردند و حتى در مصر تا زمان
مامون خليفه كليساهاىقبطى تبديل به مسجد مىشد.كليساى يوحنا
كه در دمشق تبديل به مسجداموى شد در ادوار قديمتر معبدى بود كه
براى ژوپيتر بنا شده بود.مساجدكهنسال اصطخر و قزوين بر روى
بقاياى آپادانههاى ساسانى بنا شد.درحمص،حماة،اورشليم،استنبول
و آناطولى بسيارى كليساها را مسجدكردند،در كابل و سند و دهلى
هم مكرر معابد بت پرستان تبديل به مسجدشد.وقتى كليساى اياصوفيه
تبديل به مسجد يافتبعضى تغييرات در آنضرورت داشت تا آن را با
احتياجات جديد منطبق كنند اما جامع سلطان محمد فاتح بنائى بود
تازه،منطبق با نيازهاى جديد كه در ساختن آن همذوق فطرى و
مكتسب فاتحان ترك جلوه داشت هم بقايائى از سنتهاىمعمارى
بيزانس.مسجدهاى عظيم ديگرى هم اين فاتحان عثمانى دربيزانس پديد
آوردند كه شيوه معمارى تركى و عثمانى رفته رفته از آننشات
گرفت.مسجد جمعه اصفهان در عهد منصور عباسى بوجود آمد
آنهمظاهرا در جاى يك آتشكده قديم.اما تغييرات متوالى و مستمرى
كهپادشاهان ايران از ملكشاه سلجوقى تا شاه طهماسب اول و شاه
عباس اولصفوى در آن پديد آوردند تدريجا از آن بناى كهن،تيپ
مسجد ايرانى رابوجود آورد. اين تيپ خاص در بناى مسجد شاه
اصفهان به كمال رسيد كهآن را بى شك بايد شاهكار معمارى مذهبى
در تمام تاريخ ايران خواند.
تحولاتى كه در خلافت اسلامى و احوال امم و اقوام مسلمان
پديدآمد در بناى مسجد البته تاثير بارز داشت.سنتهاى محلى هم بى
شك درتحول اسلوب معمارى اسلامى مؤثر بود.در يك دوره خاص نفوذ
سبكايران تقريبا در تمام خاور نزديك منتشر شد.بعد از سقوط
خلافتبغداد، در قسمت عمدهيى از دنياى اسلام شيوه گنبددار
ايرانى جاى اسلوبمعمارى سابق را گرفت. با آنكه شيوه هنر
تزيينى ايرانى،نفوذ عمدهيى درتمام اقطار اسلامى داشت ذوق و
شيوه هر يك از اقوام و امم باز خاصيتخود را حفظ كرد.اين اوصاف
و خواص كه اسلوب مسجد سازى هر قومىرا مشخص مىكند غالبا
مزايائى است كه اين اقوام در سراسر تاريخ وتمدن خود نيز آن را
نشان دادهاند.مىتوان گفتخاصيت معمارى شامثروت و غناى
آنست،خاصيت معمارى شبه قاره هند و پاكستان وفور
وكثرت،خاصيتشيوه ترك و عثمانى قوت آنست و اصيتشيوه
ايرانىلطف و ظرافت آن.
از اينها گذشته،در بناى بسيارى از مساجد هنرهاى مختلف
بهمدر آميخته است:معمارى در توازن اجزاء كوشيده است،نقاشى به
نقوش و الوان كاشيها توجه كرده است،خوشنويسى الواح و كتيبهها
را جلوهبخشيده است،شعر موعظهها و ماده تاريخها عرضه داشته
است و موسيقىهم براى آنكه از ديگر هنرها باز نماند در صداى
مؤذن و بانگ قارى وواعظ مجال جلوهگرى يافته است.حتى صنعتهاى
دستى هم براى تكميل وتزيين اين مجموعه الهى به ميدان
آمدهاند:فرشهاى عالى،پردههاىگرانبها،قنديلهاى عظيم و
درخشان،منبت كاريها و مليله دوزيها نيز درتكميل زيبائى و عظمت
مسجد نقش خود را ادا كردهاند.بدينگونه، مظاهرگونهگون فرهنگ و
هنر اسلامى در طى قرنهاى دراز چنان در بناى مسجدمجال ظهور
يافته است كه امروز يك مورخ دقيق روشن بين مىتواند تنهااز
مطالعه در مساجد تصوير روشنى از تمدن و تاريخ اقوام مسلمان
عالمرا پيش چشم خويش مجسم كند.در طول نسلها و قرون در فاصله
آفاقمختلف،هنر اسلامى ملجاى پاكتر و نمايشگاهى امنتر از مسجد
نداشتهاست و اشتراك مساعى اقوام و امم مختلف اسلامى در تكميل
و تزيين مساجدبا وجود (Cosmopolitisme)
حفظ خاصيتهاى ملى و محلى نوعى جهانوطنى
را در معمارى اسلامى سبب شده است كه البته با تمدن و
فرهنگپر تسامح اسلامى مناسبت تمام دارد و بهر حال از مفاخر
معنوى مسلمينبشمارست. (189) البته غير از
مساجد،ابنيه و آثار بسيار از تمدن اسلامىمانده است.نكته
اينجاست كه مسلمين اين بناهاى شگرف عالى را كهطول زمانها-و
عرض مكانها-بين آنها فاصله بسيار افكنده با وجودتفاوت و اختلاف
كه در مصالح و مواد و سبكها و امكانات آنها هستروح و حيات
واحد بخشيدهاند.در حقيقت هم تفاوت مواد و مصالح درنقاط
گونهگون،هم اختلاف ذوق و ثروت حاميان و بانيان اين ابنيه
هنرى،و هم مدارج تربيت و ذوق معمار و كارفرما دستبهم
مىداد،تا سبك وشيوه معمارى را در بلاد و قرون مختلف تعيين
نمايد.البته وحدت كلى ايناساليب مختلف را انكار نمىتوان كرد
و منشا اين وحدت تا حد زيادى حكومت اسلام است كه گوئى همه جا
ذوق و نبوغ نژادهاى گونهگون كشورهاى فتح شده را طى قرنهاى
دراز در خدمتخويش گرفته و هر يك رامكمل ديگرى ساخته است و اين
وضعى است كه پيش از فتح اسلامى كمتردر عالم نظيرى داشته.تحت
تاثير همين عامل بود كه صنعت اسلامىتوانست از شكوه رؤيا انگيز
قصر الحمراء در اسپانيا تا ظرافتبى مانند تاجمحل دراگره
اختلاف نژادها را ناديده گيرد و زمان و مكان را در نوردد ونوعى
جلوه ابدى و انسانى بيابد.
بدينگونه در معمارى نيز-مثل علوم و فنون-مسلمين از
ايرانيهاو روميها اقتباس كردند.اما وجود ابنيه بسيار عظيم در
سراسر قلمرو پهناوراسلام حاكى است از قدرت و ذوق تلفيق در بين
مسلمين.درين بناهاى عظيمخيال انگيز ستونهاى پر هيبت،طاقهاى
هلالى،منارهها، گنبدها و مقرنسكاريها هر چند هيچيك كاملا
ابداع مسلمين نيست اما تركيب و تلفيقآنها در ابنيه اسلامى
حاكى از هماهنگى،عظمت و كمالى است كه درتمدن و فرهنگ اسلامى
تقريبا همه جا جلوه دارد.تركيب مجموعه همينعناصرست كه ابنيه
اسلامى را در شام،در مصر،در هند،در اندلس،درعراق و در ايران
همه جا قدرت و جلالى افسانه آميز،مىبخشد. همين مايهتناسب و
هماهنگى است كه قصر الحمراء را در غرناطه از وراى غبار
قرنهاهنوز چنان جلوه و شكوه داده است كه گوئى به قول
ويكتورهوگوشاعر فرانسوى آن را«جنىها مثل يك رؤيا زراندود،و
آگنده از آهنگ»
ساختهاند. (190) و يا بناى تاج محل را دراگره
با چنان تناسبى از زيبائى و ظرافتسرشار كرد كه هنوز يك مورخ
امروز مىتواند درباره اين رؤياى مرمرينكه بياد مرگ و زندگى
يك ملكه مسلمان هند بنا شده استبگويد اگرزمانه عقل و هوش
داشتشايد هرچه جز تاج محل بود منهدم مىكرد وبراى تيمار دل
آدمى اين نشان گرانمايه شرافت انسانى را بر جاى مىنهاد.
(191) در اسپانيا سبك معمارى متداول در شام و ايران به
نام سبك مراكشى آوازه يافت.بعدها فاتحان نصارا قسمتى از مساجد
اندلس راكليسا كردند،قلعه الكازار-شكل فرنگى شده القصر-كه در
اشبيليهبوسيله ابو يوسف يعقوب بنا شد،مورد توجه و استفاده
شارل پنجم و ايزابلاگشت.قصر الحمراء كه مجموعهيى است زيبا از
باغها،قصرها،حياطها واستخرها و ايوانهاى رفيع و باشكوه كهن در
غرناطه نمونهيى از افراط درتزيين و تجمل بعضى مسلمين را عرضه
مىداشت كه عاقبت آن در همه جاهمان كلام معروف است كه شارل
پنجم وقتى از ايوان يك عمارت الحمراءآنهمه جلال و عظمت از دست
رفته را بديده عبرت ديده بود گفته بودبيچاره آنكه اينهمه را از
دست داده است. (192) در هند،اين معمارى باز
چنانوحدت و صالتخود را حفظ كرد كه به گفته بعضى مورخان انسان
وقتىبناى تاج محل را در هند مىبيند،نه در ايران يا
اندلس،دچار حيرتمىشود،اما در واقع از حيرت وقتى بيرون مىآيد
كه متوجه مىشود دياراسلام است نه هند دارد نه اندلس،همه جاى
آن وحدت است-وحدتاسلامى.چنانكه قطب منار دهلى با دويست و
پنجاه پا ارتفاع،هنوز بعد از هفتقرن مقابله با طبيعتحكايت
دارد از قدرت و عظمتى كه اسلام در گذشتهدر سرزمين هندوان
يافت-و گر چه گهگاه با خشونت و قساوت امثال قطبالدين ايبك
همراه مىشد.
هنر اسلامى نيز مثل فرهنگ آن،هم از حيث مواد تنوع داشت
هماز جهت تكنيك.حتى نقاشى،مجسمه سازى،و موسيقى هم با آنكه با
كراهتاگر نه با حرمت،تلقى مىشدند در محيط تسامح آميز اسلامى
فرصتى براىنشو و نماى خويش پيدا كردند.در واقع نه در نقاشى
صورت،مسلمينفرصت قريحه نمائى داشتند،نه در نقاشى تفريحى.با
اينهمه،بعضىهنرمندان كه به اين كارها پرداختند استعدادهاى كم
نظير نشان دادند.
در مينياتور،غير از يك عده هنرمند بى نام كه آثارشان بى
امضاست،ازكمال الدين بهزاد مىتوان ياد كرد كه ميراث مكتب هرات
را به دورهصفويه منتقل كرد.خوشنويسى كه در قديم مخصوصا با خط
كوفى در معمارى و سفال كارى يك هنر تزيينى بود بعدها با خط
نستعليق لطف وظرافتى ديگر يافت و كتاب شعر يا نثر مصنوعى كه با
خط نستعليق ومينياتور و تذهيب و تجليد هنرمندانه آراسته مىشد
در صورتيكه در همهاين رشتهها كمالى را عرضه مىكرد يك مجموعه
ارزنده از هنرهاىظريف مىشد.در كتابت،تذهيب،و تجليد قرآن
مخصوصا گهگاه چنانذوق و حوصلهيى بكار مىرفت كه زيبائى بعضى
از آنها قدس و عظمتمساجد اسلامى را مجسم مىكرد.قالىهاى
ظريف-كه نوعى از آنهنوز نام ايران را بلند آوازه مىدارد-در
گذشته بقدرى به لطف رنگو نقش ممتاز بود كه زيباترين آثار
امروز در برابر آنها ناقص و بى انداممىنمايد.تنوع بارزى كه
از حيث مواد،و از حيث تكنيك در آثار هنراسلامى هست جالب
است.انواع مواد از گچ،كاشى،مرمر،جواهر،خزف،بلور،و عاج در ابنيه
و آثار گونهگون از برج،قصر،مسجد،مناره،وايوان هست و رشتههاى
مختلف هنر از معمارى، خط،مينياتور،تذهيب،وصنايع دستى زندگى
طبقات ثروتمند را از ذوق و زيبائى مىآگند. ظرافت وحوصلهيى كه
در بعضى صنايع دستى مسلمين بكار مىرفت لطف و كمالخاصى به
آنها مىداد.بعضى اسلحه و آلات جنگ،كارهاى جواهر سازى ومرصع
كارى،ظروف سفالى و فلزى آنها كه در موزههاى مختلف هنوزباقى
است مهارت صنعتى آنها را در اين كارها نشان مىدهد.كنده
كارىبر روى عاج،ساختن انواع كاشى و آبگينه،بافتن انواع فرش و
سجادهوسيلهيى بوده استبراى تجلى يافتن ذوق و ظرافت قوم در
صنايع دستى وخانگى.
حتى در موسيقى كه زهد متعبدان سماع آن را بر نمىتافت و
طبايعجدى گهگاه آن را عبارت از لغو ناپسند مىشمرد نيز تشويق
خلفاء و اميرانهمراه با ذوق و علاقه عامه،توسعه قابل
ملاحظهيى پديد آورد.
كتاب الاغانى تاليف ابو الفرج اصفهانى(356-284)كه ذكر و ضبط
اغانى مشهور آن زمانها براى او بهانهيى شده است جهت ايجاد
يكدائرة المعارف بيست جلدى از شعر و ادب و تاريخ عرب،حاكى است
ازرواج و قبولى كه موسيقى و غنا در مجالس خلفاء و امراء و حتى
بازرگانان وعامه داشت-مخصوصا در دمشق،بغداد،و حتى
مدينه.وجودابراهيم بن مهدى،عمو و تا حدى رقيب و معارض مامون
(193) در بين چندموسيقيدان مشهور شهر هزار و يك شب نشان
مىدهد كه بغدادهارون و مامون تا چه حد با موسيقى و آواز سر و
كار داشته.غير ازوى نام ابراهيم موصلى،پسرش اسحق،و شاگرد او
زرياب در موسيقىاوايل عهد عباسيان آوازه بلند داشت.همين زرياب
بود كه موسيقى عربىرا در اسپانيا به دربار خليفه عبد الرحمن
ثانى برد و قرطبه را غرق در شورو آهنگ عراق كرد.سماع صوفيه و
وجد و رقص آنها-با وجود نهى و كراهيتبعضى مشايخ-موسيقى و غنا
را مخصوصا در بين عامه انتشارى بيشترداد.جنبه نظرى موسيقى
مخصوصا نزد كندى،فارابى،اخوان الصفا،وابن سينا مورد توجه شد كه
درين باب ميراث علمى يونان را كمال و غنائىسرشار بخشيدند.مدخل
فارابى در موسيقى معروفترين تصنيفات قرون وسطىدر موسيقى نظرى
است و اگر از تمام كتابهاى موسيقى يونانى كه باقى
ماندهاستبرتر نباشد فروتر نيست (194) غير از
فارابى كسانى امثال ابن هيثم وعبد المؤمن ارموى نيز در موسيقى
نظرى مطالعات مهم كردهاند.اما جالباست كه آثار فارابى درين
باب در نزد علماء موسيقى اروپا تا اواسط قرنهفدهم ميلادى هنوز
مورد رجوع بود (195) در ايجاد بعضى آلات موسيقىو
در استعمال علائم براى ضبط،تقدم موسيقيدانان اسلامى قابل
ملاحظهاست و هنوز در زبانهاى اروپائى بعضى الفاظ هست كه حاكى
است از اخذو اقتباس از موسيقى عهد اسلامى.